اصول فلسفه و روش رئالیسم ، جلد سوم

متفكر شهيد استاد مرتضى مطهرى

- ۲۹ -


علت مادى

بيانى را كه در علت فاعلى ايراد كرديم در معرفى علت مادى عجالتا كافى است و بيشتر از آن را از لا بلاى مقاله 10 بايد جستجو نمود تنها در اينجا دو نكته زير را نبايد از نظر دور داشت:

الف- در بحثهاى ما ميان ماده و علت مادى فرق است و آن اينست كه مركبى كه از ماده و صورت تركيب يافته جزء مادى نسبت‏بجزء ديگر صورى ماده است كه صورت را مى‏پذيرد و نسبت‏بمجموع مركب ماده و صورت علت مادى است كه مركب در وجودش نيازمند اوست ولى در صورت اولى صورت نيازمند ماده نيست‏بلكه ماده بى صورت نمى‏تواند وجود داشته باشد .

ب- در عين حال چنانكه مشهود است كه ما گفتگوى فلسفى خود را با تسليم اصل مسلم علوم مادى كه اجسام مركب از ذرات بسيار كوچكى بنام ماده اجسام مى‏باشد ادامه مى‏دهيم چون علوم مادى براى اين ماده عمومى فعليتهاى چندى اثبات كرده‏اند ما نيز ناچاريم از روى قانون عليت و معلوليت عمومى چنانكه در علت فاعلى گفتيم ماده‏اى بسيطتر از اين ماده مفروض كه ما در بحثهاى خود باين ماده نام ماده المواد و هيولى مى‏دهيم اثبات نمائيم

تعريف ماده در اصطلاحات فلسفى و عرفى

(از آنچه قبلا بيان شد معلوم شد كه ماده در اصطلاحات فلسفى به آن چيزى گفته مى‏شود كه صورت و فعليتى را بپذيرد در اصطلاحات عرفى نيز ماده بمعنائى مشابه با اصطلاح فلسفى بكار برده مى‏شود و معمولا انسان اگر بيك امر مصنوعى يا طبيعى بر بخورد كه داراى فائده و خاصيت معين است فورا مى‏پرسد كه ماده اين چيز چيست‏يعنى اين چيز از چه ساخته شده و به اين صورت در آمده است مثلا انسان مى‏پرسد كه ماده نمك طعام يا ماده دندان يا استخوان چيست‏يا آنكه مى‏پرسد ماده كاغذ يا لاستيك يا نايلن چيست در همه اين سؤالات مقصود اينست كه آن چيزها كه استخوان يا كاغذ يا لاستيك از آنها ساخته شده و بعبارت ديگر آن چيزهائى كه در شرائط معين حالت و صورت استخوانى يا كاغذى پيدا كرده چيست .

در پاسخ اين گونه سؤالات عرفى انسان معمولا بذكر همان امورى كه از تركيب آنها جسم مورد سؤال ساخته شده قناعت مى‏كند مثلا مى‏گويد نمك طعام از دو عنصر يكى بنام كلر و يكى بنام سديم ساخته شده و يا مى‏گويد استخوان از يك جزء آهكى و يك جزء ديگر بنام اسئين ساخته شده و طرف هم بهمين مقدار قانع مى‏شود ولى ممكن است كه آن چيزهايى كه در مورد سؤال ما نسبت‏به شى‏ء مفروض ما ماده و مايه فرض شده خود نيز به نوبه خود مجموع مركبى از ماده و صورت بوده باشند يعنى ممكن است كه آنها نيز از اجتماع چندين ماده بسيطتر و ساده‏تر كه صورت و فعليت‏خاصى را پذيرفته‏اند بوجود آمده باشند و آن مواد نيز ممكن است از ماده‏هائى بسيطتر و ساده‏تر بوجود آمده باشند و چون ممكن نيست كه تا بى‏نهايت اين فرض پيش برود بالاخره بايد منتهى شود به چيزى كه او از اجتماع چندين ماده درست نشده در اصطلاح فلسفى نه علمى چنين چيزى را عنصر مى‏گويند ولى آيا عنصر بسيط است‏يا مركب اگر بسيط است پس همه عناصر بايد يك نواخت و داراى يك اصيت‏بوده باشند و حال آنكه اينطور نيست پس معلوم مى‏شود كه هر عنصر نيز از ماده مشتركه و صورت مخصوص بخود كه منشا اختلاف اثر شده بوجود آمده است و آن ماده مشتركه يا خود ماده حقيقى است و يا آنكه مجموعى از ماده و صورت است و بالاخره منتهى به ماده حقيقى است ماده حقيقى چيزى است كه فقط ماده است‏يعنى او چيزى است كه فعليت و واقعيتى جز ماده بودن و مايه بودن ندارد و اما ساير مراتب ماده حقيقى نيستند بلكه ماده نسبى هستند يعنى نسبت‏به امورى كه از آنها ساخته شده‏اند ماده هستند ولى خودشان مجموعى از ماده و صورتى هستند .

ماده اولى يا ماده المواد عالم چيست

مسئله غامض و مهمى كه از آغاز تاريخ تفكر فلسفى بشر را بخود متوجه ساخته اينست كه ماده اولى يا ماده المواد عالم چيست‏يعنى آن چيزى كه همه اين نقشها و صورتها و فعليتها را بخود گرفته و پذيرفته است چيست اين سؤال سؤال از علت مادى عالم است همانطورى كه سؤال از وجود واجب الوجود و صانع كل سؤال از علت فاعلى عالم است قسمتى كه در پيش فى الجمله مورد بحث قرار گرفت دائر بر اينكه آيا ممكن است علت فاعلى عين علت مادى باشد مربوط بهمين مطلب است زيرا منظور فلسفى از طرح آن مسئله اينست كه آيا همان چيزى كه اين نقشها و صورتها و فعليتها را پذيرفته و بخود گرفته همان است كه اين صورتها و نقشها و فعليتها را داده است‏يا آنكه دهنده اين نقوش و صور غير از پذيرنده اين نقوش و صور است .

بهر حال تحقيق در اينكه ماده المواد يعنى ماده اصلى عالم چيست از قديمترين مسائل فلسفى است كه در آن بحث‏شده و نظريه‏هائى درباره آن ابراز شده .

از دوره يونانيان قبل از سقراط تا عصر حاضر نظريه‏هاى مختلفى در بيان ماده المواد ابراز شده كه كه بسيارى از آنها چندان قابل توجه نيست و در مقاله 10 كه تاريخ تطور اين مسئله را بيان مى‏كنيم نقل خواهيم كرد در ميان نظريه‏هاى قبل از سقراط تنها نظريه‏اى كه نظر فلاسفه اخير را جلب كرده نظريه ذيمقراطيس است كه ماده اصلى جهان را ذراتى كوچك و نامحسوس و غير قابل شكست مى دانست نظريه ذيمقراطيس شامل دو قسمت‏بود فيزيكى و فلسفى قسمت فيزيكى نظريه وى اين بود كه اجسامى كه در نظر ما بصورت متصل واحد مى‏آيند متصل واحد نيستند بلكه مجموعى از اجسام كوچكتر هستند كه به چشم ديده نمى‏شوند قسمت فلسفى نظريه وى عبارت است از اينكه آن اجسام كوچك چون تجزيه ناپذير هستند و قابل شكسته شدن نيستند پس مجموعى از ماده قابله و صورت جسمى امتدادى نيستند بلكه خود ماده هستند و ماده المواد عالم همان ذرات است‏حكما از دير زمانى به نظريه وى اعتراضاتى وارد آوردند و مخصوصا جنبه فلسفى نظريه وى را باطل شناختند و چون جنبه فلسفى نظريه وى را باطل شناختند به جنبه فيزيكى و علمى نظريه وى نيز چندان توجهى نكردند تا آنكه در قرن نوزدهم در اثر كشفيات جديد جنبه فيزيكى نظريه وى بتحقق پيوست و معلوم شد كه همانطورى كه ذيمقراطيس نظر داده اجسام محسوسه ما يك واحد متصل نيستند بلكه مجموعى از ذرات كوچك بعد دار هستند كه واحد جسم آنها هستند تقويت جنبه طبيعى نظريه ذيمقراطيس موجب شد كه جنبه فلسفى نظريه وى نيز طرفدارانى پيدا كند و مدعى شوند كه ذرات ذيمقراطيسى تجزيه ناپذيرند و ماده المواد عالم همانها هستند چنانكه ماكسول ذرات ذيمقراطيسى را سنگهاى اولى كاخ جهان ناميد ولى طولى نكشيد كه معلوم شد آن ذرات نيز به نوبه خود از ذراتى كوچكتر تشكيل يافته‏اند و هنوز اين سؤال باقى است كه ماده المواد عالم چيست و هنوز هم كسانى كه معتقدند كه ماده المواد جهان را فقط فلسفه بايد معرفى كند و از عهده علم خارج است مدعى هستند كه ذرات تشكيل دهنده آتم نيز ماده اولى نيستند و ماده المواد چيز ديگرى بايد بوده باشد .

در ميان نظريه‏هاى معروف راجع به ماده المواد نظريه متكلمين نيز به نوبه خود جلب توجه كرده متكلمين جسم را مركب از جواهر فرد و جزء لا يتجزاى حقيقى مى‏پندارند به عقيده متكلمين اجزاء اوليه تشكيل دهنده جسم به شكل نقطه جوهرى هستند يعنى طول و عرض و عمق ندارند و حتى ذهن نيز نمى‏تواند آنها را منقسم فرض كند و در عين حال آن ذرات خالى از بعد شاغل مكان هستند پس به عقيده متكلمين ماده اولى عالم ذراتى است غير منقسم كه نه تنها در خارج غير قابل تجزيه هستند در ذهن نيز قابل تجزيه نيستند تفصيل كامل اين نظريه‏ها در مقاله 10 خواهد آمد)

علت صورى

در حقيقت وى همان فعليت‏شى‏ء است كه نام نوعى خود را بواسطه او برداشته مانند انسان گوسفند گنجشك درخت‏بيد اكسيژن هيدروژن و ... .

و فرق ميان صورت و علت صورى نظير فرق ميان ماده و علت مادى مى‏باشد چنانكه گفته شد .

و پوشيده نماند كه اختلافات اشياء و خواص و آثار آنها مرهون صورتهاى مختلف آنها است و ما چون تا اندازه‏اى در اطراف اين بحث در مقاله پنجم به گفتگو پرداخته‏ايم ديگر از تكرار خوددارى مى‏نماييم