حقوق برادران ديني در اسلام
(مصادقة الاخوان)

محمد بن علي ابن بابويه

- ۳ -


باب حقوق الاخوان بعضهم على بعض

حقوق برادران درباره همديگر

1-سعد بن عبد الله،عن محمد بن عيسى،عن عبيد بن زكريا المؤمن-عن داود بن حفص،قال:كنا عند ابى عبد الله عليه السلام اذ عطس فهبنا ان نشمته فقال:الا شمتم؟!ان من حق المؤمن على اخيه اربع خصال:اذا عطس ان يشمته و اذا دعا ان يجيبه،و اذا مرض ان يعوده،و اذا توفى ان يشيع جنازته.

1-داود بن حفص گويد:نزد امام جعفر صادق عليه السلام بوديم و او عطسه كرد خواستيم به او دعاى رحمت بگوئيم پس فرمود:چرا دعا نكرديد؟از جمله حقوق مؤمن بر برادرش چهار خصلت است كه:هر گاه عطسه كند به او دعاى رحمت گويد،و اگر وى را بخواند بپذيرد و هر گاه بيمار گردد از وى ديدار كند و اگر بميرد جنازه او را مشايعت نمايد.

2-عن ابان بن تغلب،قال:كنت اطوف مع ابى عبد الله عليه السلام فعرض لى رجل من اصحابنا-قد سالنى الذهاب معه فى حاجه، فاشار الى ان ادع ابا عبد الله (ع) و اذهب اليه،فبينا انا اطوف اذا شار الى ايضا،فرآه ابو عبد الله عليه السلام،فقال يا ابان اياك يريد هذا؟قلت:نعم،قال:و من هو؟قلت:رجل من اصحابنا،قال:هو مثل ما انت عليه؟قلت نعم،قال:فاذهب اليه فاقطع الطواف،قلت و ان كان طواف الفريضه؟قال:نعم.قال فذهبت معه،ثم دخلت عليه بعد،فسالته قلت فاخبرنى عن حق المؤمن،على المؤمن قال:يا ابان دعه لاتريده،قلت جعلت فداك فلم ازل ارد عليه قال:يا ابان تقاسمه شطر مالك،ثم نظر فراى ما دخلنى،قال:يا ابان اما تعلم ان الله قد ذكر المؤثرين على انفسهم،قلت بلى،جعلت فداك قال:اذا انت قاسمته فلم تاثره بعد تؤثره اذا انت اعطيته من النصف الاخر.

2-ابان بن تغلب گفت با امام جعفر صادق عليه السلام طواف مى كردم مردى از دوستان از راه رسيد كه قبلا از من خواسته بود با وى دنبال كارى رويم،و به من اشاره كرد كه امام صادق عليه السلام را بگذارم و با او بروم.هنگاميكه به طواف مى پرداختم باز هم اشارتى بمن كرد و امام صادق عليه السلام او را ديد.

و فرمود:اى ابان اين مرد تو را ميخواهد؟گفتم:آرى.فرمود:كيست؟گفتم:مرديست از ياران ما.فرمود:آيا او بر همان دينى است كه تو دارى؟گفتم:آرى.فرمود:طواف را قطع و با وى برو.گفتم:اگر چه طواف واجب باشد.فرمود:آرى.ابان گفت:با آن مرد رفتم و دوباره نزد امام آمدم،و از وى پرسيدم و گفتم:از حقى كه مؤمن بر مؤمن دارد مرا آگاه كنيد فرمود:اى ابان از اين در گذر،و نخواه و بر زبان مياور گفتم:فدايت شوم و مكرر پرسيدم فرمود:اى ابان بايد نيمى از دارائى خويش را بدو دهى آنگاه امام حالى كه مرا دست داد و دريافت،و فرمود:مگر نمى دانى كه خداوند از خود گذشتگان را ياد كرد.گفتم:آرى.فرمود:تو اگر مال خويشتن با او قسمت كنى تازه از خود نگذشتى و او را بر خود ترجيح ننهادى،گاهى او را بر خود برترى ميدهى و از خود ميگذرى كه از نيمه ديگر هم بوى بخشى.

3-عن ابن اعين،قال:كتب بعض اصحابنا يسالون ابا عبد الله عليه السلام عن اشياء و امرنى ان اساله عن حق المسلم على اخيه، فساءلته-فلم يجبنى،فلما جئت لاودعه قلت سالتكم فلم تجبنى،قال:انى اخاف ان تكفروا ان من اشدما افترض الله على خلقه لث خصال انصاف المؤمن من نفسه حتى لا يرضى لاخيه من نفسه الا ما يرضى لنفسه.و مواساه الاخ فى المال.و ذكر الله على كل حال ليس سبحان الله-و الحمد لله «و لا اله الا الله »و لكن عندما حرم الله عليه فيدعه. 3-ابن اعين گفت كه برخى از ياران ما نامه نوشتند و از امام صادق عليه السلام چيزهائى پرسيدند و به من دستور دادند كه از وى درباره حقى كه مسلمان بر برادر دارد بپرسم،من از او پرسيدم پاسخى نداد چون آمدم كه وى را وداع كنم گفتم:از شما پرسش كردم و پاسخى نشنيدم،فرمود:مى ترسم كافر شويد همانا سخت ترين چيزيكه خداوند بر آفريدگان خود واجب كرده سه خصلت است:نخست اينكه از خود درباره ديگران انصاف دهد به حديكه در حق برادر خود چيزى را نپسندد مگر آنچه براى خود مى پسندد.ديگر آنكه با برادر در مال برابرى كند. سوم آنكه در هر حال خدا را بياد آرد و اين به گفتن سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله نيست بلكه ياد خدا او را از ارتكاب حرام باز دارد.

4-عن ابى عبد الله عليه السلام قال:قلت له ما حق المسلم على المسلم؟قال:له سبع حقوق واجبات ما منها حق الا هو واجب عليه حقا،ان ضيع منها شيئا خرج من ولاء الله-و طاعته-و لم يكن لله فيه نصيب،قلت له جعلت فداك و ما هى؟قال:يا معلى:انى عليك شفيق اخاف ان تضيع و لا تحفظه-و تعلم و لا تعمل،قلت:لا قوه الا بالله.

قال:ايسر حق منها ان تحب له ما تحب لنفسك،و تكره له ما تكره لنفسك.و الحق الثانى:تجتنب سخطه و تتبع رضاه و تطيع امره.و الحق الثالث:ان تعينه بنفسك-و مالك-و لسانك-و يدك-و رجلك.و الحق الرابع ان تكون عينه و دليله-و مرآته-و قميصه.و الحق الخامس:لا تشبع-و يجوع،و لا تروى-و يظماء و لا تلبس،و يعرى و الحق السادس:ان لا تكون لك امراه و ليس لاخيك امراه،و يكون لك خادم-و ليس لاخيك خادم،و ان تبعث خادمك فيغسل ثيابه و يصنع طعامه و يمهد فراشه.و الحق السابع:ان تبر قسمه-و تجيب دعوته،و تعود مريضه و تشهد جنازته و اذا علمت ان له حاجه-فبادره الى قضائها لا تلجئه الى ان يسالكها،و لكن بادره مبادره-فاذا فعلت ذلك وصلت ولايتك بولايته-و ولايته بولايتك.

4-از امام صادق عليه السلام پرسيدند حق مسلمان بر مسلمان چيست؟فرمودند:هفت حق است كه همه بر وى واجب است كه اگر چيزى از آنها را ضايع سازد از دوستى و طاعت خداوند بيرون رفته و حق خدا را نگذارده باشد.به امام عليه السلام گفتم:فدايت گردم آنها چيستند؟فرمود:اى معلى،من با تو مهربانم مى ترسم آنها را ضايع كنى و نگاه ندارى و بدانى و بكار نبندى بدو گفتم توانائى جز بخدا نيست فرمود:آسان ترين آن حقوق آنست كه درباره مسلمان آنچه را كه براى خود دوست ميدارى بخواهى و آنچه را كه براى خود نمى پسندى بر او هم نپسندى.

حق دوم اينكه از خشم وى بپرهيزى و خوشنودى او را بخواهى و از وى فرمانبرى.حق سوم اينكه با جان و مال و زبان و دست و پاى خود به وى يارى كنى.حق چهارم اينكه ديده بان و راهنما و آئينه و جامه او باشى.حق پنجم اينكه با گرسنه بودن او سير نشوى و با تشنگى او سيراب نگردى و با برهنه بودن او لباس نپوشى.حق ششم اينكه تا او زن نگيرد تو زن نگيرى.و اگر او را نوكرى نباشد تو نوكرى اختيار نكنى.بايد نوكر خود را بفرستى تا جامه او را بشويد و خوردنى او را بپزد و جامه خواب او را بگسترد.حق هفتم اينكه به سوگند او وفا كنى و در خواست او را بپذيرى،در حال بيمارى او را ديدار كنى و در تشييع جنازه او حضور يابى،و اگر بدانى كه او را نيازى هست براى انجام آن بشتابى و او را ناگزير نسازى كه آنرا از تو بخواهد،بلكه تو او را پيشى گيرى هرگاه اين را بكار بستى دوستى خود را به دوستى او و دوستى او را بدوستى خود پيوند داده اى. 5-ابن ابى عمير-عن مرازم-عن ابى عبد الله عليه السلام، قال:ما اقبح بالرجل ان يعرف اخوه حقه-و لا يعرف حق اخيه.

5-امام صادق عليه السلام فرمودند:براى مرد بسى زشت است كه برادر او حق وى را بشناسد ولى او حق برادرى را نشناسد.

باب الاخ مرآة اخيه

مؤمن برادر و آئينه مؤمن است

1-عن حفص بن غياث النخعى-يرفعه الى النبى صلى الله عليه و آله،قال:المؤمن مرآه اخيه-يميط عنه الاذى.

1-حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند:مؤمن آئينه برادر خود بوده آزار از او دور مى سازد.

2-عن فضيل بن يسار قال:سمعت ابا عبد الله عليه السلام يقول:المسلم لا يظلمه و لا يخذله.

2-امام جعفر صادق عليه السلام فرمود:مسلمان،مسلمان را برادر است و ستم بر وى نمى كند و از وى فرو گذار نكند.

3-و عنه عن ابى بصير قال:سمعت ابا عبد اله عليه السلام يقول:المؤمن اخو المؤمن كالجسد الواحد ان اشتكى شيئا منه-وجد الم ذلك فى ساير جسده و ارواحهما من روح واحده،و ان روح المؤمن لاشدا تصالا (بروح الله) من اتصال شعاع الشمس بها،و دليله،لا يحزنه-و لا يظلمه-و لا يغتابه و لا يعده عده فيخلفه.

3-امام صادق عليه السلام فرمود:مؤمن برادر مؤمن است چون يك تن،كه اگر يكى از اندام آن بدرد آيد ديگر اعضاء نيز رنج مى بينند جانهاى مؤمنان از يك روح است،و جان مؤمن با روح خدا پيوسته تر است از شعاع آفتاب با خود آن.مؤمن راهنماى مؤمن است و با او خيانت نمى كند و ستم بر او روا نمى دارد از وى غيبت نمى كند و با وى خلاف وعده نمى كند.

باب اطعام الاخوان

اطعام برادران

1-عن جعفر بن محمد-عن ابيه-عن آبائه-عليهم السلام قال:قال رسول الله صلى الله عليه و آله:من اطعم مؤمنا من جوع،اطعمه الله من ثمار الجنه و من سقاه من ظما سقاه الله-من الرحيق المختوم-و من كساه ثوبا لم يزل فى ضمان الله مادام على ذلك الموامن من ذلك الثوب هدبه او سلك،و الله لقضاء حاجه المومن افضل من صيام شهر و اعتكافه.

1-محمد بن عبد الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند:هر كه مؤمن گرسنه را سير كند خداوند وى را از ميوه هاى بهشت ميخوراند،و هر كه او را از تشنگى سيرآب كند خداوند وى را از شربت مشكبو بنوشاند و هر كه او را جامه بپوشاند-تا ريشه و نخى از آن جامه بر تن آن مؤمن است در ضمان خدا خواهد بود،بخدا سوگند همانا بر آوردن حاجت مؤمن از يك ماه روزه و اعتكاف برتر است.

2-عن هشام بن الحكم-عن ابى عبد الله عليه السلام،قال ان من احب الاعمال الى الله عز و جل-ادخال السرور على المؤمن و اشباع جوعته و تنفيس كربته و قضاء دينه.

2-امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند:همانا شاد نمودن مؤمن و سير كردن وى و غم و اندوه وى را از بين بردن و اداى دين او،از محبوبترين كارها نزد خداوند بزرگ است.

3-عن ابى جعفر عليه السلام قال لاكله اطعمها اخالى فى الله عز و جل احب الى من ان اشبع عشره مساكين،و لان اعطى اخالى فى الله عز و جل عشره دراهم احب الى من ان اعطى مائه درهم للمساكين.

3-امام باقر عليه السلام فرمودند:لقمه را به برادر دينى خود بخورانم بيشتر دوست مى دارم تا ده گدا را سير كنم،و ده درهم به برادر دينى خود بدهم بيشتر دوست دارم تا صد درهم به گدايان ببخشم. 4-عن ابى حمزه-قال:ابو جعفر عليه السلام ثلثه من افضل الاعمال:شبعه جوعه المسلم،و تنفيس كربته،و تكسو عورته:

4-ابى حمزة ثمالى از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه ايشان فرمودند:سه چيز از بهترين كارهاست مسلمان گرسنه را سير نمودن و غم از وى زدودن و او را از برهنگى پوشاندن.

5-عن ابى حمزه عن ابى جعفر عليه السلام قال:قال رسول الله صلى الله عليه و آله:من اطعم ثلثه نفر من المسلمين اطعمه الله من ثلث جهان فى ملكوت السماء و الفردوس و جنه عدن غرسها ربنا بيده.

5-رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند:هر كسى كه سه نفر از مسلمانان را اطعام كند،خداوند از طعام سه بهشت به او خوراند:ملكوت آسمان:و فردوس،و باغ عدن كه خداوند آنرا بدست قدرت خود كاشت.

6-عن ابى بصير قال،قال ابو عبد الله عليه السلام لان اطعم رجلا من المسلمين احب الى من ان اطعم افقا من الناس،فقلت و ما الافق؟قال مائه الف او يزيدون.

6-امام صادق عليه السلام فرمودند:يك نفر مسلمان را اطعام كنم بهتر ميدانم كه گروهى از مردم را بخورانم.گفتم گروه چيست؟ فرمود:صد هزار يا بيشتر.

7-و عنه-عن ابى عبد الله عليه السلام،قال:ذكر اصحابنا الاخوان فقلت:ما اتغدى-و لا اتعشى الا و معى اثنان-او ثلثه-او اقل-او اكثر، فقال:ابو عبد الله عليه السلام فضلهم عليك اعظم من فضلك عليهم،فقلت:جعلت فداك،كيف و انا اطعمهم طعامى و انفق عليهم مالى،و يخدمهم خدمى و اهلى؟

قال:انهم اذا دخلوا عليك (دخلوا عليك) برزق كثير،و اذا خرجوا خرجوا بالمغفره لك.

7-راوى گفت:نزد امام صادق عليه السلام يادى از ياران ما شد،من گفتم ناهار نمى شكنم و شام نمى خورم مگر اينكه دو يا سه تن يا كمتر يا بيشتر از آنان با من باشند،پس فرمود:برترى آنان بر تو بيشتر است از برترى تو بر آنها،گفتم فداى تو شوم چرا!با اينكه من از خوردنى خود بآنها مى خورانم و از مال خود بآنها مى بخشم و عيال خويش را بخدمت آنها مى گمارم،فرمود آنان هنگامى كه بر تو وارد شدند روزى فراوانى براى تو آوردند و بيرون كه رفتند با آمرزش تو رفتند.

8-عن داود الرقى عن رياب امراته،قالت اتخذت خبيصا فادخلته على ابى عبد الله عليه السلام و هو ياكل،فوضعت الخبيص بين يديه و كان يلقم اصحابه فسمعته يقول من لقم مومنا لقمه (حلاوه) صرف الله عنه مراره يوم القيامه.

8-راوى گفت حلوائى از خرما و روغن با خود گرفتم و نزد امام صادق عليه السلام بردم،او غذا مى خورد آنرا در جلوى وى گذاردم به ياران خويش مى خورانيد و شنيدم كه مى گفت هر كه لقمه شيرينى به مؤمنى بخوراند خداوند تلخى روز قيامت را از وى دور سازد.