افاضات، اشراقات، و اشارات ربوبى
حال كه معلوم شد خروج از حجب ظلمانى در سلوك الى الله از چه راهى امكانپذير است
و از چه راهى بايد حركت كرد، به مسئله افاضات الهى و اشراقات رحمانى و اشارات
ربوبى، و به بيانى، به تعليم خاص الهى كه در سفر الى الحق با شروع شدن خروج از
حجابهاى ظلمانى پيش مىآيد، به نحو اجمال و به صورت كلى اشاره مىكنيم. شرح جزئيات
اين موضوع و بيان ابعاد مختلف و مراتب متنوع و اقسام گوناگون و ريزه كاريهاى دقيق و
عميق آن، امكانپذير نبوده و در مقام عمل است كه سالك صادق با هدايت حضرت حق به
جزئيات و ابعاد و مراتب آن پى برده و عيناً مىيابد آنچه را كه مىيابد.
آيات قرآنى متضمن هدايتهاى ربوبى در مرابت مختلف است
با توجه به بعضى از تعبيرات موجود در آيات قرآنى و بيانات وارده از رسول اكرم
صلى الله عليه و آله و سلم و روايات مأثوره از ائمه اطهار صلوات الله و سلامه عليهم
اجمعين، اين حقيقت تا حدودى براى ما معلوم گشته است كه قرآن و آيات قرآنى در عين
اينكه براى عموم و هدايت عامه مردم است و همه از آن بهرهمند مىگردند و طريق هدايت
و صراط مستقيم را به همه انسانها در حد افهام عامه مردم به آنها ارائه نموده و با
بيان كاملا واضح و روشن و دلائل و حجج كاملا تام و روشنگر و با زبان فصيح و بليغ
آنچه را كه در كمال و سعادت و هدايت انسانها لازم است، به آنها ابلاغ فرموده و چيزى
جا نگذاشته و حجت را تمام نموده است، د رعين حال، براى هر كدام از انسانها كه تبعيت
كامل از قرآن و آيات قرآنى نموده و طريق ارائه شده را در مقام حركت و عبوديت در پيش
بگيرد و قدم در راه بگذارد و پيش برود، و در مجموع، براى آن دسته از انسانها كه به
راه مىافتند و دعوت قرآن را اجابت مىكنند، به تناسب حركت و عبوديت و مقام و منزلت
و مرتبت آنان، هدايتها و اشارتهاى خاصى دارد، هدايت و اشارتهايى كه در سفر به سوى
حق براى آنان لازم است .
در سفر الى الحق مراحل و منازلى وجود دارد و طريق الى الله داراى منازل و مراتب
و مدارج است. در هر مرتبه و در هر منزلى به هدايتها و اشارتها و معرفتهاى به خصوصى
احتياج هست. آنچه در مرحله اول براى هدايت همه انسانها از جانب خداى متعال در آيات
قرآنى ارائه مىشود و ظواهر آيات با وضوح
كامل به آن دلالت مىكند و براى همه قابل فهم است، همان طريق سعادت و
كمال است كه براى همه تبعيت از آن براى هميشه ضرورت دارد. براى آنان كه
در طريق ارائه شده از جانب خداى متعال صادقانه قدم مىگذارند و طريق
قرآنى را در همه ابعاد آن در پيش مىگيرند و در طلب مقصد بوده و سفر
الى الله را آغاز مىكنند و در مراتب قرب و مدارج ايمان پيش مىروند،
براساس احتياج آنان در مراحل و منازل مختلف طريق، هدايتها و اشارتهاى
خاص و علوم و معارف و اسرار به خصوصى نيز در آيات قرآن كريم وجود دارد.
اين هدايتها و اشارتها، و اين معارف و اسرار قرآنى به جاى خود داراى
مراتب است و هر كسى به اندازه صلاحيت خود و به اندازه منزلت روحى و
مرتبت عبودى خود و نيز، به اقتضاى وظيفه عبودى خويش در مدارج مختلف
ايمان، از آنها برخوردار مىشود كه به لحاظهاى مختلف، افاضات الهى،
اشراقات، و اشارات ربوبى مىناميم.
آنچه از اين هدايتها و اشارتها قرآنى و علوم و اسرار الهى به تناسب
منزلت روحى و به اقتضاى وظيفه عبودى در مدارج عاليه ايمان به قلب كسى
افاضه مىشود، براى كسى كه در آن منزلت روحى نبوده و به مدارج عاليه
ايمان نرسيده است، قابل فهم نيست .
به يك روايت از جمله روايات وارده در اين زمينه كه مرحوم كلينى در
جزء سوم اصول كافى در باب الحاقى به «باب درجات الايمان» آورده است،
دقت مىكنيم:
«محمد بن يحيى، عن احمد بن محمد بن عيسى، عن محمد بن سنان، عن ابن
مسكان، عن سدير قال: قال لى ابوجعفر عليه السلام: ان المؤمنين على
منازل: منهم على واحدة و منهم على اثنتين و منهم على ثلاث و منهم على
أربع و منهم على خمس و منهم على ست و منهم على سبع، فلو ذهبت تحمل على
صاحب الواحدة ثنتين لم يقوه، و على صاحب الثنتين ثلاثاً لم يقو، و على
صاحب الثلاث أربعا لم يقو، و على صاحب الاربع خمسالم يقو، و على صاحب
الخمس ستالم يقو، و على صاحب الست سبعا لم يقو، و على هذه الدرجات».
يعنى (سدير مىگويد، امام باقر سلام الله عليه به من فرمود: مؤمنين
داراى منزلتها و درجات هستند، بعضى از آنان داراى يك منزلت بوده و بعضى
داراى دو منزلت و برخى واجد سه منزلت و بعضى صاحب چهار منزلت و بعضى
برخوردار از پنج منزلت و بعضى بر شش منزلت و برخى ديگر واجد هفت منزلت
مىباشند. پس اگر بخواهى به صاحب يك منزلت، تحميل دو منزلت بكنى، قدرت
تحمل آن را نخواهد داشت، و اگر بخواهى به صاحب دو منزلت، تحميل سه
منزلت بنمايى، قدرت تحمل آن را نخواهد داشت، و اگر به صاحب سه منزلت،
تحميل چهار منزلت بكنى، قادر بر تحمل نخواهد بود، و اگر به صاحب چهار
منزلت، تحميل پنج منزلت بنمايى، قدرت تحمل آن را نخواهد داشت، و اگر به
صاحب پنج منزلت، تحميل شش منزلت نمودى، متحمل آن نخواهد بود، و اگر به
صاحب شش منزلت، هفت منزلت را تحميل كردى، قادر بر تحمل نخواهد بود، و
همه درجات به همين نحو است».
با تعمق در اين روايت، مىتوانيم به اين حقايق پى ببريم كه اولا:
مؤمنين از درجات مختلف ايمان و منزلتهاى مختلف عبودى و معنوى بر خوردار
بوده و در مدارج ايمان و منازل قرب، يكسان نيستند. ثانياً: در هر
درجهاى از درجات ايمان و در هر منزلتى از منازل قرب، مسائلى هست كه
مخصوص همان درجه و منزلت است و نمىشود آنها را در درجه منزلت پايينتر
انتظار داشت و به صاحب درجه پايينتر و منزلت
پايينتر، تحميل نمود. ثالثاً: اگر مسائل مخصوص به درجه و منزلتى، به
صاحب درجه و منزلت پايينتر تحميل بشود، براى او قابل تحمل نخواهد بود
و قدرت و ظرفيت تحمل آن مسائل را نخواهد داشت .
با كمى تأمل مىتوانيم بفهميم كه آنچه در هر درجهاى از درجات ايمان
و در هر منزلتى از منازل قرب هست و مخصوص همان درجه و منزلت است و
نمىشود آن را در درجه و منزلت پايينتر از آن، انتظار داشت و به صاحب
درجه پايينتر و منزلت پايينتر تحميل كرد، جز يك سلسله علوم و معارف
براساس همان علوم و معارف، يك سلسله وظايف عبودى خاص، چيز ديگرى نيست.
يعنى صاحب هر درجه و منزلتى، از اسرار و معارف به خصوص، و به مقتضاى
همان اسرار و معارف، از وظايف عبودى به خصوصى برخوردار مىباشد كه صاحب
درجه و منزل پايينتر، قدرت و ظرفيت تحمل آن اسرار و معارف، و همچنين
ظرفيت تحمل آن وظايف عبودى را ندارد. اين اسرار و معارف، همان افاضات و
اشراقات الهى و اشارات ربوبى است .
افاضات و اشراقات، در جهت نيل به قرب و وصول به مقصد أعلى است
سالكى كه با عنايات الهى در طريق الى الله پيش مىرود و مدارج ايمان
و منازل قرب رايكى پس از ديگرى طى مىكند، در همه درجهاى ازدرجات
ايمان و در هر منزلى از منازل قرب از يك سلسله علوم و معارف خاصى
برخوردار مىگردد كه در درجه قبل و در منزل قبل، از آن علوم و معارف
برخوردار نبود و ظرفين برخوردارى از آنها را نداشت و نمىتوانست آنها
را بفهمد و بيابد و هضم بكند. اين علوم و معارف خاص به تناسب خود و به
سهم خود، راه را براى سالك الى الله روشنتر نموده و او را علاوه بر
وظايف قبلى، به يك سلسله وظايف ديگر عبودى، آشنا مىسازد. يعنى به بعضى
از معايب و قصورات و تقصيراتش متوجه نموده و به سوى قدمهاى جديدى در
اصلاح خويش، سوق مىدهد و وادار به مجاهدتهاى تازهاى مىكند تا آن
معايب و نقايص و آن قصورات را بر طرف كرده و عبوديت خود را تكميل
نمايد.
با قدمهاى جديدى كه در اصلاح خود بر مىدارد، و با مجاهدتهاى
تازهاى كه انجام مىدهد، از معايب و نقايص و قصوراتى كه متوجه آنها
شده بود پاك مىگردد و طبعاً از صفاى بيشتر قلبى و از ارتباط و ايمان
بيشتر و بالاتر و از قرب بيشتر و كاملترى برخوردار مىشود. يعنى به
درجه بالاترى از مدارج ايمان، و منزل بالاترى از منازل قرب، نايل
مىگردد.
با نيل به درجه بالاتر و منزل بالاتر، به لحاظ طهارت و نورانيت قلبى
بيشتر و استعداد و قابليت جديدى كه پيدا كرده، باز از يك سلسله علوم و
معارف تازهاى بهرهمند مىشود كه او را به سوى حركت جديدى در مقام
عبوديت در سلوك، و به سوى درجه بالاتر و منزل بالاترى از مدارج ايمان و
منازل قرب، سوق مىدهد. و همين طور در مدارج علم و عمل سير مىكند تا
به مقصد نايل آيد.
بطون آيات قرآن با افاضات الهى و اشراقات رحمانى به قلب سالكين افاضه
مىگردد
اسرار و علوم و معارف خاصى كه سالك الى الله در مدارج مختلف ايمان و
منازل مختلف قرب از آنها
برخوردار مىشود، علوم و معارف و اسرارى است كه قرآن و آيات قرآنى آنها
را در بر دارد، و همان بواطن آيات است كه در مراتب مختلف با افاضات
الهى و اشراقات رحمانى و اشارات ربوبى، و به عبارتى، با تعليم خداى
متعال، به قلب سالك الى الله افاضه مىگردد.
با پاك شدن باطن از كدورات و تيرگيها و ظلمتها، و با انصراف از
اغيار، و با اقبال به سوى حضرت حق، و با خروج تدريجى از حجابهاى
ظلمانى، قلب سالك آمادگى اين اسرار و معارف و اين افاضات و اشراقات را
پيدا مىكند و هر اندازه از كدورات و حجب و اغيار پاك شود، طبعاً اين
آمادگى زياد شده و به اسرار و معارف بالاتر و عميقتر و افاضات كاملتر
مستعد و تشنه مىگردد؛ با تحقق آمادگى و تشنگى، و به اندازهاى كه
آمادگى دارد، از اين اسرار و معارف قرآنى با افاضات و اشراقات الهى
برخوردار مىشود. به هنگام تلاوت قرآن و تدبر در آيات، ابواب افاضات
الهى و اشراقات رحمانى و اشارات ربوبى به روى سالك الى الله باز مىشود
و حقايق و معارف به قلب او نازل مىگردد.
هر كدام از تعبيرات، نكات، رموز، و اشارات آيات، حكايت خاصى داشته و
خبر از حقيقتى و يا سرى از اسرار مىدهد. با تكرار آيات و تدبر عميق در
آنها، اين حكايتها و خبر دادنها كاملتر مىشود. چه بسا سالك الى الله
آيهاى از قرآن كريم را تكرار مىكند و روى آن به دقت و تدبر مىپردازد
و در هر بار به معانى و معارف جديدى پى مىبرد و به تكرار آيهاى و با
تدبر در آن، حالاتى براى وى پيش مىآيد و اسرار مكشوف مىافتد و حقايقى
از عوالم وجود و يا دقايق باطن، مشهود مىگردد.
در مدارج عاليه ايمان و در منازل بالاتر قرب، به هنگام تلاوت قرآن و
ترتيل آيات، تجليات حق را در كلام حق مىبيند و مشاهده مىكند. مرحوم
فيض در كتاب حقايق، درباب تلاوت قرآن، فصل هشتم از امام صادق سلام الله
عليه نقل مىكند كه فرمود: «و الله لقد تجلى الله لخلقه فى كلامه ولكن
لايبصرون»يعنى (والله كه خداى تبارك وتعالى در كلام خود به خلق خود
تجلى نموده است ولكن نمىبينند).
البته، ممكن است اين قبيل علوم و معارف قرآنى و حقايق و اسرارى كه
بواطن آيات است، نه به هنگام تلاوت قرآن بلكه، در مواقع ديگر به قلب
سالك افاضه گردد و با افاضات الهى و اشارات ربوبى، حقايق و اسرارى براى
او معلوم و مكشوف گردد كه به بطون آيات قرآنى مربوط است، به نحوى كه
آيات قرآن را براى او تفصيل مىدهد و دقايق و اسرار و رموز آيات را
توضيح و تشريح مىكند و پرده از بواطن آيات موقع ذكر و حضور و در مواقع
مختلف، با اشراقات و اشارات ربوبى، علوم و معارف خاصى به قلب سالك
افاضه گردد كه آيات قرآنى را براى او معنى مىكند و بطون آيات را براى
او روشن مىگرداند.
با بيانى كه گذشت به اين حقيقت مىرسيم كه بطون يا بواطن آيات قرآنى
به لحاظ محجوب بودن قلوب با حجابهاى ظلمانى، براى انسانها معلوم نبوده
و با ورود به اندازه قابليت و استعداد، و به تناسب طهارت باطن از
حجابها، از بطون آيات و علوم و معارف خاص قرآنى با تعليم خداى متعال
بهرهمند مىگردد. بهتر است در اينجا به مسئله بطون آيات به صورت اجمال
و تا حدودى كه امكان دارد، اشارهاى داشته باشيم .
آيات قرآن داراى ظاهر و باطن و تأويل است
قرآن و آيات قرآنى، داراى ظاهر و باطن و تأويل مىباشد. آنچه از
معانى و حقايق از آيات قرآن كريم استفاده مىشود و براى عموم قابل فهم
بوده و ضامن هدايت و سعادت و كمال براى همه مىباشد، معانى و حقايق
ظاهرى آيات است و ظاهر قرآن و آيات ناميده مىشود .
در وراى همين ظاهر و در طول آن و برتر از آن، معنى بالاتر و حقيقت
برتر، و يا معانى و حقايق برترى هست كه باز معانى آيات بوده و مقصود از
آيات مىباشد و آيات به آنها نيز دلالت دارد، لكن فهم آنها و برداشت
آنها از آيات، به عبارت بهتر، نيل به آنها به آسانى و به سادگى و براى
هر كسى امكانپذير نيست. اين معانى و معارف برترى كه در وراى ظاهر است،
باطن آيات يا باطن قرآن ناميده مىشود و خود داراى مراتب است .
آنچه در مرحله اول از آيات استفاده مىشود و ظاهر آيات مىباشد براى
همه است، و آنچه در وراى اين ظاهر بوده و معنى بالاتر و برترى است،
مخصوص آنانى است كه با عمل به آنچه از ظاهر قرآن بر مىآيد و با سلوك
جدى در طريق عبوديت، از ظرفيت بالاترى برخوردار گشته و صلاحيت هدايتهاى
بيشتر الهى را پيدا كردهاند و در سلوك بهتر طريق عبوديت و دست يافتن
به قرب كاملتر، به بهرهمند شدن از هدايتهاى خاص پروردگار خود احتياج
دارند. خداى متعال در خصوص چنين كسانى مىفرمايد: «والذين جاهدوا فينا
لنهدينهم سبلنا»يعنى (و آنانى را كه در طريق ما به مجاهدت مىپردازند
به راههايى كه به سوى ما مىآورد، هدايت مىكنيم).
به طورى كه اشاره كرديم، باطن قرآن نيز داراى مراتب است و در وراى
ظاهر هر آيهاى، مراتبى از معانى و حقايق بالاتر وجود دارد. اولين معنى
بالاتريا حقايق برترى كه در وراى ظاهر آيه و در طول آن قرار دارد، باطن
اول همان آيه و يا بطن اول آن است. در وراى اين باطن اول، باطن دوم يا
بطن دوم است كه بالاتر و برتر از باطن يا بطن اول است. دست يافتن به
باطن دوم و فهم آن از آيه نيز به آسانى و به سادگى و براى هر كسى
امكانپذير نمىباشد. برخوردارى از باطن دوم هم مخصوص كسانى است كه
ظرفيت برخوردارى از آن و صلاحيت فهم و هضم آن و احتياج به بهرهمند شدن
از آن را دارند. حتى آنانى كه ظرفيت و صلاحيت برخوردارى از باطن اول را
دارند، نمىتوانند به باطن دوم راه بيابند مگر اينكه با حركت عبودى
بالا بروند و از ظرفيت و طهارت لازم برخوردار باشند. و همچنين، در وراى
باطن دوم و فوق آن، باطن يا بطن سوم هست كه بالاتر و برتر از باطن دوم
مىباشد كه باز از معانى همان آيه و از مقاصد آن بوده و آيه مزبور به
آن نيز دلالت مىكند، لكن فهم آن از آيه براى هر كسى امكان نداشته و
مخصوص كسانى است كه قابليت و احتياج به آن را واجد هستند. و همين طور
در وراى باطن سوم و برتر از آن، باطن يا بطن چهارم و نيز، در وراى بطن
چهارم و بالاتر از آن، بطن پنجم هست و بعد از آن و برتر از آن، بطنهاى
ديگر تا هفت يا هفتاد بطن، وجود دارد.
در اين زمينه، روايات متعدد با الفاظ مختلف به ما رسيده است. روايتى
از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم منقول است كه در كتب عامه و
خاصه به چشم مىخورد و روايت معروفى است. در اين روايت مىفرمايد: «ان
للقرآن ظهراً و بطنا و لبطنه بطناً الى سبعة أبطن»يعنى (براى قرآن،
ظاهر و باطنى هست، و براى باطن آن نيز باطن ديگرى هست تا هفت بطن) گاهى
به جاى «الى سبعة أبطن» جمله «الى سبعين
بطنا» آمده است كه در اين صورت معنى روايت چنين مىشود (براى قرآن،
ظاهر و باطن هست و براى باطن آن نيز باطن ديگرى وجود دارد تا هفتاد بطن
يا هفتاد باطن).
حرف قرآنرا مدان كه ظاهر است |
|
زير ظاهر باطنى هم قاهر است |
زير آن باطن يكى بطن دگر |
|
خيره گردد اندر او فكر و نظر |
زير آن باطن يكى بطن سوم |
|
كه در او گردد خردها جمله گُم |
بطن چارم از نبى خود كس نديد |
|
جز خداى بى نظير و بى نديد |
همچنين تا هفت بطن اى بوالكرم |
|
مىشمر تو زين حديث معتصم |
تو ز قرآن اى پسر ظاهر مبين |
|
ديو آدم را نبيند غير طين |
ظاهر قرآن چو شخصى آدمى است |
|
كه نقوشش ظاهر و جانش خفى است.
[20] |
در جزء چهارم اصول كافى در كتاب فضل قرآن، روايتى از امام صادق عليه
السلام نقل كرده است كه ما در اينجا به قسمتى از آن اشاره مىكنيم. در
اين روايت، امام صادق سلام الله عليه از طريق پدران بزرگوارش سلام الله
عليهم اجمعين، از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم حقايقى را در
خصوص قرآن كريم و لزوم تبعيت از آن و بركات اين تبعيت و نيز، در خصوص
خطرات بى اعتنايى به قرآن و فراموش كردن و توجه ننمودن به آن، نقل
مىفرمايد. در قسمتى از اين روايت چنين مىفرمايد: «وله ظهر و بطن
فظاهره حكم و باطنه علم، ظاهره أنيق و باطنه عميق، له تخوم و على تخومه
تخوم، لا تحصى عجائبه، ولا تبلى غرائبه، فيه مصابيح الهدى، و منار
الحكمة»يعنى (و براى قرآن كريم، ظاهرى هست و باطنى، پس ظاهرش حكم است و
باطنش علم، ظاهرش جلوه خاصى دارد و باطنش عميق است، براى آن اصول و
ريشههايى وجود داردو برتر از آنها اصول و ريشههاى ديگرى هست، عجايب
آن به شمار در نيايد و غرايب آن به پايان نرسد، در قرآن است مصباحهاى
هدايت و جايگاه انوار حكمت).
تعبير «ظاهره أنيق و باطنه عميق»حاكى از اين است كه معانى ظاهرى
قرآن از زيبايى و جلوه خاصى برخوردار است كه براى عموم، قابل فهم و
استفاده و هدايت كننده است و معانى و حقايق باطنى آن از عمق به خصوصى
برخوردار مىباشد كه دست رسى به آن براى هر كسى و به آسانى و به سادگى
انجام نمىپذيرد. و تعبير «له تخوم و على تخومه تخوم» حكايت از اين
حقيقت مىكند كه ظواهر آيات يا معانى ظاهرى قرآن داراى اصول و پايهها
و ريشههايى است كه براى آنها نيز اصول و ريشههاى بالاتر و برترى وجود
دارد. يعنى معانى ظاهرى آيات به يك سلسله اصول و ريشههايى كه همان
بطون است مىرسد و خود اين اصول و ريشهها يا بطون آيات نيز داراى اصول
و ريشهها يا بطون ديگر و بالاترى است. به بيان ديگر، اين تعبير، علاوه
بر اينكه حكايت از بطون قرآن مىكند، از مراتب بطون قرآن نيز خبر
مىدهد.
مراتب ظاهر و باطن
با توضيحى كه گذشت به اين حقيقت متوجه شديم كه آيات قرآن كريم از
بطون يا باطنهاى متعدد و مختلف كه در طول يكديگر قرار گرفتهاند،
برخوردار بوده و هر آيهاى داراى بطون يا باطنهاى متعدد و مختلف
است و به همه آنها دلالت دارد و استفاده از بطون يا باطنها با تفاوت
درجاتى كه دارند، مخصوص آنانى است كه صلاحيت اين استفاده را واجد
مىباشند.
بطون يا باطنهاى متعدد و مختلف كه براى هر يك از آيات قرآنى وجود
دارد، در واقع مراتب بطن يا مراتب باطن است. يعنى باطن اول، مرتبه
پايينترى از باطن آيه يا باطن قرآن است وباطن دوم كه بالاتر از باطن
اول مىباشد مرتبه بالاترى از باطن آيه يا باطن قرآن است و همين طور،
هر باطن، باطن مرتبه پايينتر از خود نيزهست. و اين بدان معنى است كه
هر باطنى نسبت به باطن بالاتر از خود، ظاهر محسوب مىشود لكن نسبت به
باطنى كه در مرتبه پايينتر از آن قرار گرفته، باطن به حساب مىآيد؛ در
نتيجه، هم ظاهر داراى مراتب متعدد و مختلف است، و هم باطن از مراتب
متعدد برخوردار مىباشد.
آنچه در مرحله اول از آيات قرآنى استفاده مىشود و براى همه قابل
فهم است، ظاهر اول بوده، و آنچه در وراى اين ظاهر و بالاتر و عميقتر
از آن است، باطن آن مىباشد؛ لكن نسبت به باطن بالاتر از خود، ظاهر
محسوب گشته، و ظاهر دوم است. طبعاً ظاهر اول نسبت به ظاهر دوم، ظاهر
ظاهر خواهد بود. در يك جمله: هر باطنى براى خود ظاهرى، و هر ظاهرى براى
خود باطنى و نيز، هر باطنى براى خود باطنى، و هر ظاهرى براى خود ظاهرى
دارد جز باطن آخر و ظاهر اول.
به روايتى كه در جلد سوم الميزان آمده است دقت مىكنيم: «فى تفسير
العياشى عن جابر قال: سألت أبا جعفر عليه السلام عن شىء من تفسير
القرآن فأجابنى ثم سالته ثانية فأجابنى بجواب آخر، فقلت: جعلت فداك كنت
أجبت فى المسئلة بجواب غير هذا قبل اليوم. فقا: يا جابر ان للقرآن
بطناً و للبطن بطن، و ظاهراً و للظهر ظهر، يا جابر و ليس شىء أبعد من
عقول الرجال من تفسير القرآن ان الاية تكون اولها فى شىء و آخرها فى
شىء و هو كلام متصل يتصرف فى وجوه».
يعنى (در تفسير عياشى از جابر نقل مىكند كه از امام باقر سلام الله
عليه تفسير چيزى از قرآن را سؤال نمودم و به من جواب فرمودند سپس
دوباره از تفسير آن سؤال كردم و جواب ديگرى فرمودند. پس به ايشان گفتم
فداى شما باشم، شما در همين مورد قبلا جواب ديگرى فرموديد! فرمود: اى
جابر، براى قرآن باطنى، و براى باطن آن، باطن ديگرى و نيز، براى قرآن
ظاهرى، و براى ظاهر آن، ظاهرى ديگرى هست. اى جابر، چيزى مانند تفسير
قرآن از عقول رجال، دور نيست، زيرا كه گاهى اول يك آيه در خصوص چيزى و
آخر آن در خصوص چيز ديگرى است و قرآن كريم كلام متصل و مرتبط است و
داراى وجوه مىباشد).
تعبير «ان للقرآن بطناً و للبطن بطن، و ظهراً و للظهر ظهر»حاكى از
مراتب و مراتب ظاهر است به طورى كه شرح آن گذشت.
مراتب ظاهر و مراتب باطن، همان مراتب و مدارج حقيقت قرآن است
از بيان گذشته اين نتيجه را مىگيريم كه معانى و معارف و حقايق قرآن
داراى مراتب مىباشد و اين مراتب در طول يكديگر قرار گرفته و هر
مرتبهاى نسبت به مرتبه بالاتر از خود، ظاهر و نسبت به مرتبه پايينتر
از خود، باطن محسوب مىشود. يعنى هر مرتبهاى از معانى و معارف داراى
باطنى بالاترو برتر، و نيز، داراى ظاهرى تنزل داده شده مىباشد. به
عبارت روشنتر، معانى آيات قرآنى داراى مراتب است و هر مرتبهاى داراى
مرتبه بالاتر و برتر از آن بوده و همه اين مراتب در مجموع، يعنى همه
مراتب ظاهر و مراتب باطن، عبارت از مراتب و مدارج حقيقت قرآن است.
حقيقت قرآن كه همان تأويل قرآن كريم است، در نزد مبدأ متعال و در كتاب
مكنون يا ام الكتاب يا لوح محفوظ اوست و بالاتر از آن است كه عقول و
افهام بدان راه يابد؛ و هرگز نميشود و نمىتوان در آن مقام و قبل از
تنزيل، يعنى در همان كتاب مكنون يا ام الكتاب، به حقيقت قرآن كريم يا
تأويل آن، دست يافت .
حقيقت قرآن يا تأويل آن
در آيههاى 2 و 3 و 4 سورهزخرف مىفرمايد: «و الكتاب المبين - انا
جعلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون - و انه فى ام الكتاب لدينا لعلى
حكيم» يعنى (قسم به كتاب مبين، ما قرآن را قرآن عربى قرار داديم و در
قالب الفاظ و عبارات آورده و لباس الفاظ عربىبه آن پوشانيديم تا شايد
شما انسانها بتوانيد آن را تعقل كنيد و حقيقت آن در ام الكتاب در نزد
ما، از علو و متانت خاصى برخوردار است) در اين آيات با صراحت و با وضوح
كامل به اين موضوع اشاره مىفرمايد كه اصل قرآن يا تأويل آن برتر از آن
است كه عقول و افهام، قبل از تنزيل، به آن نايل آينده و بالاتر از
الفاظ و عبارات و كلمات است، يعنى بالاتر از آن است كه در الفاظ و
عبارات بگنجد. رحمت و عنايت خاصه پروردگار چنين اقتضا نموده است كه
حقيقت برتر قرآن كريم را تنزيل كرده و در قالب الفاظ و كلمات و جملات و
به صورت آيات بياورد و در محدوده معانى ظاهرى آيات، به انسانها ارائه
بفرمايد تا از آن بهرهمند گردند .
در آيه اول سوره هود مىفرمايد: «كتاب أحكمت آياته ثم فصلت من لدن
حكيم خبير» يعنى (اين قرآن كتابى است كه آيات آن در اصل داراى يك حقيقت
واحده و برتر بوده و سپس در مقام تنزيل از جانب خداى حكيم و خبير به
صورت فصل فصل و آيه آيه قرار داده است). تعبير «كتاب أحكمت آياته»كه در
اينجا آمده و اشاره به حقيقت قرآن است، دلالت بر اين مىكند كه اصل
قرآن و حقيقت آن در نزد خداى متعال قبل از تنزيل، يك حقيقت برترى است
كه قطعه قطعه بودن و فصل فصل بودن در آن نيست و در مقام تنزيل است كه
بصورت قطعات و فصلها و آيهها مىآيد. اين حقيقت در مقام تنزيل در قالب
معانى آيات و سپس در قالب الفاظ آيات مىآيد.
در آيه 106 سوره اسراء مىفرمايد: «و قرآناً فرقناه لتقرأه على
الناس على مكث و نزلناه تنزيلا»يعنى (قرآن را جزء جزء نموديم و به سوى
تو فرستاديم تا به تدريج آن را به مردم قرائت كنى، و ما قرآن را با
تنزيل خاصى فرود آورديم). آيه شريفه با تعبيرات به خصوصى كه دارد، به
خوبى حكايت از اين امر مىكند كه اصل قرآن و حقيقت آن با يك نوع تنزيل
از جانب خداى متعال به صورت اجزاء و فصول و آيات درآمده است تا جايى كه
براى عامه مردم قابل فهم باشد.
نيل به حقيقت قرآن يا تأويل آن، مخصوص مطهرين است
به طورى كه گفتيم، تأويل قرآن و حقيقت آن كه در امالكتاب يا كتاب
مكنون يا لوح محفوظ بوده و در نزد
خداى متعال است، خيلى بالاتر از آن است كه عقول انسانها و ادراكات آنها
بدان راه يابد. آنانى مىتوانند به اصل و حقيقت برتر قرآن راه بيابند و
به آن برسند كه از سعه وجودى و از ظرفيت روحى و طهارت لازم برخوردار
باشند و با تطهير الهى به طهارت قلب از آنچه كه بايد پاك باشد نايل
آمده و محرم اسرار حق و اسرار وجود شوند، به تعبيرى ديگر، قدرت ادراك
آن و نيل به آن و تحمل آن را واجد گردند، مانند حضرات معصومين صلوات
الله و سلامه عليهم اجمعين .
در آيات 77 تا 80 سوره واقعه بعد از قسم به مواقع نجوم مىفرمايد:
«انه لقرآن كريم - فى كتاب مكنون - لا يسمه الا المطهرون - تنزيل من رب
العالمين»يعنى (اين قرآن، قرآن كريم است و نزد حق از كرامت به خصوصى
برخوردار است، اصل و حقيقت آن در كتاب مكنون است كه به آن نرسند جز
پاكان و اين تنزيلى است از پروردگار همه عوالم). در اين آيات،علاوه بر
اشاره به حقيقت قرآن و اينكه حقيقت آن از جانب پروردگار تنزيل گرديده،
به اين مسئله هم اشاره ى فرمايد كه نيل به حقيقت قرآن كه در عالم
بالاترى از عوالم وجود به نام كتاب مكنون است آ براى كسى كه جز پاكان
(مطهرون) امكانپذير نيست، زيرا كه جز آنان كسى ظرفيت نيل به آن را
ندارد و بعد از تنزيل و پايين آوردن است كه براى همه انسانها قابل فهم
و هضم مىگردد و آنها مىتوانند از بركات آن بهرهمند شوند («فى كتاب
مكنون - تنزيل من رب العالمين»).
حقيقت قرآن همان است كه دفعة و يكجا در ليلة القدر به قلب شريف رسول
اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نازل گشته است. حقيقت قرآن كه يك حقيقت
برتر است، و فوق تصورهاست، و سرى از اسرار وجود و يا همه اسرار وجود
است، قبل از اينكه مراحل تنزيل را طى نموده و در قالب معانى محدود و
سپس در قالب الفاظ آيد، از جانب حضرت حق به قلب رسول الله صلى الله
عليه و آله و سلم افاضه شد («انا أنزلناه فى ليلة القدر - و ما أدريك
ما ليلة القدر»).
حقيقت قرآن يا تأويل آن، نزد خداى متعال محفوظ است
حقيقت قرآن و واقعيت قبل از تنزيل آن كه در لوح محفوظ و در نزد حضرت
حق است، به منظور برخوردار انسان از آن، با تنزيل پروردگار از مرتبه
اصلى خود و از مقام اولى ام الكتابى تنزل داده شده است و اصل و حقيقت
آن به جاى خود محفوظ و درام الكتاب يا لوح محفوظ يا كتاب مكنون است و
با حفظ حقيقت آن درجاى خود و در مرتبه اصلى خود، در مراتب پايينترى
نيز ارائه گشته است. معنى تنزيل قرآن از حقيقت اصلى و از لوح محفوظ،
اين نيست كه حقيقت و اصل آن به صورت اصلى و در مقام اولى خود ديگر وجود
نداشته باشد. يعنى تنزيل عبارت از اين است كه خداى متعال حقيقت برتر
قرآن را كه در لوح محفوظ است، در مراتب پايينترى نيز متجلى مىكند.
مراحل و مراتب تنزيل حقيقت قرآن
حال بايد به اين نكته توجه داشته باشيم كه حقيقت قرآن در مقام تنزيل
خداى متعال، در مراتب و مراحل متعدد و مختلفى تنزيل مىشود، به عبارت
روشنتر، حقيقت قرآن كريم در مقام تنزيل، مراتب و مراحلى را طى مىكند
و در مراتب و مراحل متعدد و مختلفى كه در طول يكديگر هستند، سير
مىكند. حقيقت قرآن در
مقام تنزيل الهى از مرتبه اصلى خود سفر نزولى را شروع نموده و در مدارج
نزول و مراتب آن يكى پس از ديگرى سير مىكند تا جايى كه در مرتبه معانى
ظاهرى آيات و در قالب الفاظ و عبارات بيايد و قابل دريافت انسانها
گردد.
مراتب ظاهر و باطن، همان مراتب تنزيل حقيقت قرآن است
اين مراتب و مارحلى كه حقيقت قرآن در مقام تنزيل در آنها سير
مىكند، و مراتب و مراحل نزول آن مىباشد، همان مراتب باطن و ظاهر قرآن
است. بطون سبع يا سبعين قرآن با ظاهر آن، مدارج نزول قرآن از ام الكتاب
است. حقيقت قرآن با تنزيل خداى متعال به ترتيب در مراتب بطون، يكى پس
از ديگرى جلوهگر مىگردد و د رآخر در مرتبه ظاهر قرآن كه همان معانى
ظاهرى آيات با الفاظ آيات است، جلوه مىكند.
بنابراين، مراتب باطن و ظاهر قرآن و آيات قرآنى، همان مراتب نزول يا
تنزيل حقيقت قرآن است آنچه با شروع شدن خروج از حجب ظلمانى به قلب سالك
الى الله افاضه مىگردد، و آنچه با افاضات الهى و اشراقات و اشارات
ربوبى به قلب وى نازل مىگردد، از بطون قرآن و بواطن آيات، و به تعبير
ديگر، از مراتب نزولى بالاتر قرآن كريم است. مراتب بالاتر نزول يا
تنزيل، به لحاظ عدم صلاحيت در قلوب و به لحاظ نداشتن ظرفيت لازم، از
انسانها د رحجاب است. با خروج سالك از حجب ظلمانى و با آماده گشتن قلب
وى، به اندازه صلاحيت از اين مراتب بالاتر نزول قرآن يا تجلى حقيقت
قرآن، با افاضات الهى به او افاضه مىگردد.
ظاهر و باطن قرآن، جدا از يكديگر نيستند
جدايى بين ظاهر و باطن و فاصله بين اين دو، جدايى و فاصله به خصوصى
است. ظاهر، ظاهر باطن است، و باطن، باطن ظاهر است. ظاهر بدون باطن، و
باطن جداى مباين از ظاهر نيست. باطن را در ظاهر مىتوان يافت و بدون آن
نمىتوان رسيد.
كسانى كه گرفتار دام شيطان و دام هواى نفس گشته و به زيغ و زلل
افتاده و دنبال فتنه و فساد رفته و از جانب خود براى آيات قرآنى باطنها
و تأويلها مىسازند، سپس ظاهر قرآن و آيات قرآنى را جداى از باطن و
تأويل خود ساخته آن نمود و كنار مىگذارند و از اين راه به تعطيل احكام
و دستورات الهى و تغبير دين خدا و تفسير به رأى و توجيهات انحرافى و به
دنبال آن به تأسيس مكتبها و تشكيل مسلكها و ايجاد راه و روشها به انحاى
مختلف مىپردازند و در مجموع همه اين كارها را به عنوان برخوردارى از
بطن قرآن و تأويل آن وانمود مىكنند، نه اهل برخوردارى از بطون آيات
هستند و نه آنچه با فكر و وهم و تخيل خود ساختهاند از بطون و يا تأويل
قرآن است و نه بطون قرآن از ظاهر آن جدايىپذير است و نه تأويل آن براى
كسى جز آنان كه خداى متعال آنها را مشمول عنايات خاصه خود قرار داده،
قابل نيل است و نه معنى برخوردار از باطن قرآن، دست برداشتن از ظاهر و
تعطيل احكام و تغيير دين و تفسير به رأى و توجيهات باطل است .
به طورى كه گذشت، تأويل قرآن يا حقيقت آن، جز حضرات معصومين صلوات
الله و سلامه عليهم
اجمعين براى كسى قابل نيل نيست و آنانى كه با طهارت قلب و با افاضات
الهى از بطون آيات به اندازه ظرفيت خود بهرهمند مىشوند، نه تنها از
ظواهر آيات دست بر نمىدارند، و نه تنها ظاهر قرآن را كنار نمىگذارند،
بلكه ظواهر آيات براى آنان معنى بيشتر و عميقتر و وسيعتر و دقيقتر
پيدا كرده و ظاهر قرآن براى آنان پر معنىتر و پر ابعادتر گشته و تبعيت
از آن ضرورىتر و حتمىتر و پر دامنهتر مىگردد. ظواهر آيات و جزئيات
احكام و معارف، آن چنان براى آنان معنى پيدا مىكند كه تبعيت از همه
احكام و ريزهكاريهاى آنها و برخوردارى از جزئيات معارف و تخلق به
جزئيات اخلاق فاضله و صفات كريمه را واجبتر و ضرورىتر مىبينند و
ناديده گرفتن آنها را گر چه خيلى جزئى باشد، موجب خسران و حرمان از
باطنها مىيابند. آنها باطن و باطنهاى برتر را در ظاهر قرآن و با ظاهر
آن و آميخته به ظاهر و توأم با آن مىبينند و برخوردارى از باطنها و
رسيدن به آنها را از طريق تعبد كامل به ظواهر مىيابند و زير هر
گوشهاى از ظاهر به گوشهاى از باطن متوجه مىشوند. آنها به هنگام
مواجه شدن با ظاهر همانند افراد عادى نيستند كه فقط ظاهر را ببينند
بلكه، ظاهر را با جان آن كه باطن آن است ديده و ظاهر را با باطن آن
يافته و اخذ مىكنند.