توبههاى واقعى
بارى؛ اوقات توقف ايام تحصيل كه نجف اشرف مشرف بوديم، جناب عالم عامل جليل و حكيم
بزرگوار بىبديل آخوند ملا حسينقلى همدانى - قدس الله روحه - به يكى از طلاب راه
آخرت، عمل توبه را تلقين فرمودند، دو سه روز به جهت انجام اين مهم غائب شد، بعد كه
آمد ديديم كه بدنش كه چاق و نشيط و رنگش كه خيلى آبدار بود، بدنش كأنه نصف شده و
رنگش زرد و پريشان گرديده كه عادتاً در يك دو روز رياضت، متوقع نبود كه اين مقدار
تغيير در صورت پديد آيد؛ بعد معلوم شد كه مردانه عمل كرده! و يكى ديگر را شنيدم كه
در مجلس توبهاش، شش ساعت مشغول گريه و زارى بوده!
علامت گريههاى واقعى
خلاصه؛ جد مىخواهد، بىجد بلكه به هوا و هوس، كار از پيش نمىرود و مىتوانم عرض
بكنم كه گريههاى ما هم گريه واقعى نيست، چرا؟!
گريه آن است كه از سوز دل آيد بيرون و الا هر آب چشم گريه نيست!
ولى افتضاح اينجاست كه ماها از آن گريه دروغى هم عارى و مبرا هستيم! چرا كه همان
گريه دروغى را هم اگر انسان مواظب باشد، اثرى در قلب مىكند كه بالأخره منجر به
گريه واقعى و حقيقى مىشود.
بارى؛ اين توبه را كه بنده به جا بياورد اميدوارى خيلى است كه همين توبه، برايش
علت تامه وصول به مقصود باشد؛ چرا كه صريح آيه وافى هدايت است كه:
ان الله يحب التوابين(102)
و عرض شد كه محبت خدا به بنده را مىفرمايند(103)
كه عبارت است از كشف حجب و مقصود اصلى هم همين است و بس.
فيالها من درجه ما أعظمها و أعلاها!
و من مقام ما أسناها و أبقاها!
و من حال ما ألذ و أبهجها!
وه، چه درجه اعظم و بلندى! و چه مقام رفيع و ماندگارى! و چه
حال لذت بخش و بهجتآفرينى است!
مشارطه، مراقبه و محاسبه
بارى؛ سالك راه خدا را بعد از توبه، لازم است از مشارطه، مراقبه و محاسبه در اول
صبح، مشارطه(104) با نفسش نمايد؛ مشارطه شريك
و سهيم در اعز و انفس سرمايهها و در عرض روز تا وقت خواب، مراقبه كامل و در وقت
خواب، محاسبه كامل از تمام آنچه در اين مدت صرف كرده است از وقتش و از قواى ظاهرى و
باطنى و آنچه از نعمتهاى الهى در آن صرف كرده و يا مهمل گذاشته، همه اينها به
قرارى كه علماى اخلاق نوشتهاند، عمل نمايد، تفصيل آن را موكول به كتب اخلاق كه
نوشته شده - واقعاً هم خوب نوشتهاند - مىنمايد ولى به چند فقره اهم كه خيلى مؤثر
است اشاره مىشود و آن، اين است:
وقت خواب، انسان محاسبه نفس و علاج خيانتهاى نفس را به قدر طاقت بر خودش جداً
مخمر نمايد و آنچه فعلاً ممكن است از توبه و تدارك، بكند و آنچه تأخير لازم است عزم
جدى بر آن داشته باشد و بداند حالا كه مىخوابد، خواب هم در واقع برادر مرگ است.
صريح آيه مباركه است كه مىفرمايد:
الله يتوفى الأنفس حين موتها و التى لم تمت فى منامها فيمسك
التى قضى عليها الموت و يرسل الأخرى الى أجل مسمى ان فى ذلك لآيات لقوم يتفكرون
(105)
خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مىكند و ارواحى را كه
نمردهاند نيز به هنگام خواب مىگيرد؛ سپس ارواح كسانى كه فرمان مرگشان را صادر
كرده نگه مىدارد و ارواح ديگرى را (كه بايد زنده بمانند) بازمىگرداند تا سرآمدى
معين؛ در اين امر نشانههاى روشنى است براى كسانى كه انديشه مىكنند.
پس لازم است كه فىالجمله، عده موت را از تجديد عهد ايمان كرده و با طهارت، روى به
قبله و روى دل به قبله حقيقيه نموده به نام خدا اعمال وارده عندالنوم را به قدر قوه
به عمل آورده، تسليم روح و نفس خود را به حضرت او - جل جلاله - نمايد و از اعمال
وقت خواب، اهمياتش را ترك ننمايد كه عبارت باشد:
اولاً در دخول رختخواب، بسم الله الرحمن
الرحيم را از قلب و لسان بگويد و آيه مباركه قل انما
انا بشر مثلكم...(106) و آيه مباركه
آمن الرسول بما أنزل اليه من ربه...(107)
را با تدبر بخواند و تسبيح حضرت زهرا - صلوات الله و سلامه عليها - و آيه الكرسى و
سه يا يازده مرتبه سوره قل هو الله أحد و سه مرتبه
يفعل الله ما يشاء بقدرته و يحكم ما يريد بعزته و آيه مباركه
شهد الله...(108) را بخواند و اگر
استغفارهاى مرويه و يا مطلق استغفار هم بكند، خوب است.
عنايات الهى در خواب
و ملتفت باشد كه ممكن است خداوند جواد، در همين خواب، چنانكه براى انبيا و سايرين
از اوليا و مؤمنين در حال خواب، موهبتهاى عظيمه عنايت فرموده است، به او هم عنايت
فرمايد؛ حتى من خبر دارم بعضى را در حال خواب وسط روز، معرفت نفس دست داده بود و
ديده بود كأنه عالم برداشته شد، حقيقت نفس او طلوع كرد و كأنه متحد است با حقيقت
ملك الموت و از عظمت اين حال، بيدار شد بود، ديده بود كأنه حقيقت او، اين بدنش را
به خودش جذب مىكند! وحشت كرده، هم خوابه خود را بىاختيار صدا زده بود كه من چرا
اينطور مىشود؟! تا آن حال از او رفته بود.
كشف معارف در عالم خواب
اى بسا معارف كه از رؤياها براى سالكين كشف شده و بسا مقامات كه از رؤياى انبيا
(عليهم السلام) و ائمه (عليهم السلام) و بزرگان دين به سالك عنايت مىشود.
در تفسير: لهم البشرى فى الحياه الدنيا و فى الآخره(109)
در زندگى دنيا و آخرت، براى آنها بشارت و سرور است ، روايتى وارد شده كه
بشرى در دنيا عبارت از رؤياهاى مبشره است كه در دنيا، خود بنده و يا غير، در حقش
مىبيند.
خوابهاى بشارتآميز مؤلف
اى عبد ذليل، خيلى اميدوارىهايم به بعضى رؤياهايى است كه در آنها، حضرات معصومين
(عليهم السلام) را زيارت كردهام و مورد مرحمتهاى بزرگ شدهام. حتى خيلى شده كه از
لذت آن رؤياها، وقت خوابها، با لذت و راحت، اميدوارى و رجاء به آن رؤياها،
مىخوابيدم! يكى هم به بنده گفت: مگر به خواب ببينى!؟ اگرچه خوب گفت: ليكن آن را هم
قبول دارم.
با ياد خوشت خسبم، در خواب خوشت بينم
|
|
از خواب چو برخيزم، اول تو به ياد آيى!
|
بارى؛ بعد از خواندن اين آيه، اگر حال فكرى برايش دست بدهد كه در
حال فكر خوابش ببرد، زهى كرامت! و الا مشغول ذكرى از اذكار بشود تا خوابش در حال
ذكر ببرد و اگر ذكر را در اواخر، به نفساش بيندازد - كه بين النوم و اليقظه -(110)
را كه لسان از حركت بيفتد، نفس يا الله ، يا تنها لفظ
جلاله الله را بگويد، خيلى خوب است؛ اگر در اين حال
خوابش ببرد خيلى مىشود كه او خواب است ولى نفساش، آشكارا ذكر مىكند كه گاه است،
بيدارها هم مىشنوند.
خلاصه؛ خودش را به شراشر(111) وجودش، تسليم
حضرت او - جل جلاله - نمايد. وقتى كه بيدار شد، اول متذكر بشود كه اين اعاده روح به
بدن او، نظير احياى بعد الموت است و اين نعمت جديدى است؛ چرا كه هزاران به خواب
رفتند، بيدار نشدند مگر در قبر در حالى كه نعمت اقتدار از عمل، از ايشان سلب شده
مىگفتند:
رب ارجعون * لعلى أعمل صالحاً فيما تركت
پروردگار من! مرا بازگردانيد، شايد در آنچه ترك كردم (و كوتاهى
نمودم) عمل صالحى انجام دهم.
و جواب شنيديد:
كلا انها كلمه هو قائلها
چنين نيست! اين سخنى است كه او به زبان مىگويد (و اگر
بازگردد، كارش همچون گذشته است).
آن وقت سجده شكرى به جاى آورده، به خودش بگويد: تو را كه جواب كلا نگفتند و
برگرداندند، تو مىتوانى در اين بيدارى - كه بيدار شدى - علاج تمام ماسبق و تدارك
تمام مافات را بكنى و خودت را از مقربين گردانى.
خلاصه؛ در عرض اين يك روز تجارتى بكنى كه ربح سلطنت دنيا و آخرت را ببرى، بلكه
تجارتى بكنى كه ربحش، قرب خداوند جليل و جميل تعالى - جل جلاله - باشد. حالا كه اين
سرمايه را به تو دادند قطعاً به زودى اين را از دست تو خواهند گرفت؛ پس تمام همت
خود را در اين مدت مهلت، طلب رضاى حضرت او - جل جلاله - بكن و اگر همت مردان دارى
از ماسوى چشم پوشيده، پاى بر دنيا و آخرت زده،
قل الله ثم ذرهم فى خوضهم يلعبون(112)
بگو: خدا ! سپس آنها را در
گفتگوهاى لجاجت آميزشان رها كن تا بازى كنند.
تمام فكر و هوش و حواست پيش او - جلاله جلاله - باشد و از درگاه او هم غير از فضل
خودش، هيچ تمنا نكنى و عرض بكن: ما از تو نداريم به غير از تو تمنا!
الحذر! كه فكر دنيا بر قلبت مستولى نشود و غصه معيشت دنيا، تو
را از مطلوب حقيقى دور نكند؛ چرا كه اين خيلى خسران است و مضاده با حق عبوديت هم
دارد؛ چنانكه غلامان سادات دنيوى هم اگر فكر نان خود باشند فضولى است، آقايان
بدشان مىآيد و هكذا علاوه بر اينكه از اخلاق اراذل و سفله و دونهمتان است كه
انسان همتش، بطن و فرج و مال و جاه اين دنياى دروغ باشد؛ حيف نيست كه انسان سرمايه
خود را كه مىتواند با آن كسب عالمى نمايد كه مقرب درگاه حضرت ملك الملوك تعالى
باشد، آن را صرف به اين دنياى دنى، فانى، لاشىء بكند، لاسيما به ملاحظه اينكه در
كارهاى دنيويه هم، نص و تجربه - هر دو - حكم مىكند كه با سعى و تلاش نيست، هر كس
قسمتى دارد و آنچه تقديرش شده، اگر از آن فرار هم بكند، آن را پيدا خواهد كرد؛ و
اگر راه وصول به مقاصد دنيويه، سعى انسان باشد، آن هم بايد از راه خدا بيايد، يعنى
از راه توكل بيايد كه بهترين طرق تحصيل عافيت، توكل است و به جد و جهد نيست؛ پس
براى انسان نخواهد ماند از فكر و غصه و سعى درا مور دنيا الا خسران و خزى.
بالخصوص؛ در اخبار وارد شده است: هر كس صبح كند و اكبر همش دنيا باشد، مبتلا
مىشود.
بالجمله؛ اگر در راه دوست از دنيا هم نگذشتهاى، لامحالة در تحصيل دنيا، راه راست
برو؛ خسر الدنيا و الآخر(113)
گى را بر خود نپسند و بگو:
به جد و جهد چو كارى نمىرود از پيش
|
|
به كردگار رها كرده به مصالح خويش
|
در اخبار صريحه وارد است كه: هر كس توكل داشته باشد، خداوند او
را به اسباب واگذار نمىكند.
و در حديث قدسى وارد است و اين حديث را ثقه الاسلام كلينى رد
كافى از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده:
أنه قرأ فى بعض الكتب أن الله تبارك و تعالى يقول: و عزتى و
جلالى و مجدى و ارتفاعى على عرشى لاقطعن أمل كل مؤمل غيرى باليأس و لأكسونه ثوب
المذله عند الناس و لأنحينه عن قربى أو لأبعدنه من وصلى، أيؤمل غيرى فى الشدائد؟! و
الشدائد بيدى و يرجو غيرى و يقرع بالفكر باب غيرى؟! و بيدى مفاتيح الأبواب و هى
مغلقه و بابى مفتوح لمن دعانى، فمن ذا الذى أملنى لنوائبه فقطعته دونها؟! و من ذا
الذى رجانى لعظمه فقطعت رجاءه منى؟! جعلت آمال عبادى عندى محفوظه فلم يرضوا بحفظى و
ملأت سماواتى من لا يمل من تسبيحى و أمرتهم أن لا يغلقوا الأبواب بينى و بين عبادى،
فلم يثقوا بقولى ألم يعلم أن من طرقته نائبه من نوائبى أنه لا يملك كشفها أحد غيرى
الا من بعد اذنى، فما لى أراه لاهياً عنى، أعطيته بجودى ما لم يسألنى ثم انتزعته
عنه فلم يسألنى رده و سأل غيرى؛ أفيرانى أبدأ بالعطاء قبل المسأله ثم أسأل فلا أجيب
سائلى؟! أبخيل أنا فيبخلنى عبدى أو ليس الجود و الكرم لى؟! أو ليس العفو و الرحمه
بيدى؟! أو ليس أنا محل الآمال؟! فمن يقطعها دونى؟ أفلا يخشى المؤملون أن يؤملوا
غيرى، فلو أن أهل سماواتى و أهل أرضى أملوا جميعاً ثم أعطيت كل واحد مهم مثل ما أمل
الجميع ما انتقص من ملكى مثل عضو ذره و كيف ينقص ملك أنا قيمه فيا بؤساً للقانطين
من رحمتى و يا بؤساً لمن عصانى و لم يراقبنى.(114)
همانا امام صادق (عليه السلام) فرمودند كه در يكى از كتابها خوانده است كه خداى
تبارك و تعالى مىفرمايد: به عزت و جلال و بزرگوارى و رفعتم بر
عرشم سوگند كه آرزوى هر كس را كه به غير من اميد بندد، به نوميدى قطع مىكنم و نزد
مردم بر او جامه خوارى مىپوشم و او را از تقرب خود مىرانم يا از وصال خودم دور
مىگردانم؛ آيا او در گرفتارىها به غير من، آرزو مىبندد؛ در صورتى كه گرفتارىها
به دست من است!؟ و به غير من، اميدوار مىشود و در فكر خود در خانه جز مرا
مىكوبد!؟ با آنكه كليدهاى همه درهاى بسته نزد من است و در خانه من براى كسى كه مرا
بخواند، باز است.
كيست كه در گرفتارىهايش به من اميد بسته و من اميدش را قطع كرده باشم؟! كيست كه
در كارهاى بزرگش به من اميدوار گشته و من اميدش را از خود بريده باشم؟! من آرزوهاى
بندگانم را نزد خود محفوظ داشته و آنها به حفظ و نگهدارى من راضى نگشتند و
آسمانهايم را از كسانى كه از تسبيح كردن من خسته نشوند (فرشتگان) پر كردم و به
آنها دستور دادم كه درهاى ميان من و بندگانم را نبندند؛ ولى آنها به قول من اعتماد
نكردند، مگر آن بنده نمىداند كه چون حادثهاى از حوادث من او را درهم كوبد، كسى جز
به اذن من آن را از او برندارد؟! پس چرا از من رويگردان است؟! من با جود و بخشش خود
آنچه را از من نخواسته به او مىدهم سپس آن را از او مىگيرم و او برگشتنش را از من
نمىخواهد و از غير من مىخواهد؟!
او درباره من فكر مىكند كه ابتدا و پيش از خواستن او عطا مىكنم؛ ولى چو از من
بخواهد به سائل خود جواب نمىگويم؟ مگر من بخيل هستم كه بندهام مرا بخيل
مىپندارد؟! مگر هر جود و كرمى از من نيست؟! مگر عفو و رحمت دست من نيست؟!
مگر من محل آرزوها نيستم؟ پس كه مىتواند آرزوها را پيش از رسيدن به من قطع كند؟
چه كسى مىتواند رشته آرزوها را به جز من قطع كند؟!
آيا آنها كه به غير من اميد دارند نمىترسند؟ اگر همه اهل آسمانها و زمين به من
اميد بندند و به هر يك از آنها به اندازه همه آنچه همگى آرزو دارند، بدهم، به قدر
عضو مورچهاى از ملك من كاسته نمىشود، چگونه كاسته شود از ملكى كه من سرپرست آن
هستم؟!
پس بدا به حال آنها كه از رحمت من نااميدند و بدا به حال آنها كه نافرمانيم كنند و
از من پروا ننمايد.
و باز از آن حضرت (عليه السلام) روايت كرده:
أوحى الله عزوجل الى داود (عليه السلام)، ما اعتصم بى عبد من
عبادى دون أحد من خلقى، عرفت ذلك من نيته، ثم تكيده السموات و الأرض و من فيهن الا
جعلت له المخرج من بينهن و ما اعتصم عبد من عبادى بأحد من خلقى، عرفت ذلك من نيته،
الا قطعت أسباب السموات و الأرض من يديه و أسخت الأرض من تحته و لم أبال بأى واد
هلك.(115)
خداى - عزوجل - به حضرت داود (عليه السلام) وحى فرستاد كه
هيچيك از بندگانم بدون توجه به احدى از مخلوقاتم، به من پناهنده نشود كه من بدانم
كه نيت و قصد او همين است، سپس آسمانها و زمين و هر كه در آنهاست با او نيرنگ
بازند، جز آنكه راه چاره از ميان آنها را برايش فراهم آورم و هيچيك از بندگانم به
يكى از مخلوقاتم پناه نبرد كه بدانم قصدش همان است، جز آنكه اسباب و وسائل آسمانها
و زمين را از دستش ببرم و زمين زير پايش را فرو ريزم و به هر وادى هلاكتى افتد، باك
ندارم.
همچنين امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد: ان الغنى و العز
يجولان، فاذا ظفرا بموضع التوكل أوطنا.(116)
همانا بىنيازى و عزت به هر طرف درگردشند، پس همين كه به محل توكل برسند، آنجا را
وطن خود قرار دهند.
و بالجمله؛ اگر نباشد در اين باب الا آيه مباركه (أليس الله
بكاف عبده)(117)
آيا خداوند براى (نجات و دفاع از) بندهاش كافى نيست؟!
بس است براى اهل ايمان كه بگويند: بلى، الله يكفى و
آسوده بشوند و همتشان را مقصور به حضرت او - جل جلاله - نموده و حزن دائم از اين
جهت در دلش جاگير بشود؛ چرا كه مادامى كه در دنيا است هر درجهاى از حال كه بر او
از مقامات معرفت و قرب روى دهد، باز فوق آن متصور است. بلى از مختصات حضرت ولايت
پناه (عليه السلام) است كه فرمودند: لو كشف الغطاء...(118)
.
اين حزن سالك بايد دائمى باشد؛ حزن در دل، بشر(119)
در روى، حزن در باطن و بشر در ظاهر، بايد داشته باشد.
و در روايت است كه اين حزن رشتهاى است مابين بنده و خداوند، مادامى كه هست علقه
بنده از حضرت او منطقع نمىشود و در همه اوقات در باطنش حال توسلى به حضرت وجه
الله، نورالله الأنوار، و ضيائه الأزهر و حجته الأعظم، وجود مبارك خاتم الأوصياء
امام زمان - عجل الله فرجه - فراهم و انتظار ظهور نور مبارك و ايام سلطنت آن
بزرگوار - ارواح العالمين فداه - را داشته، در تعقيب نمازهاى پنجگانه، مداومت به
ذكر اللهم عرفنى نفسك...(120)
و قرائت سه مرتبه سوره مباركه
توحيد را به نيابت آن حضرت و دعاى
عهد را هر صباح ترك ننمايد.
خلاصه؛ چون روى خودش قابليت توجه به حضرت قدوس تعالى ندارد و از ظلمات معصيت و
غفلت، مظلم و پريشان و خلق(121) است، عرض
بكند:
اللهم ان ذنوبى قد أخلقت وجهى فأتوجه اليك بوجه خليفتك المشرق
عندك.
خداوندا! همانا گناهان من، مرا در نزد تو، بىآبرو كرده، پس به
وسيله آبروى خليفهات كه در نزد تو، روسفيد و درخشان است به تو روى مىآورم.
و در همه خيرات، جدى و كوششى داشته، مخصوصاً اهتمامى در تأديب زبان مباركش نمايد
كه هيچيك از اعضا به درجه آن، لازم الرعايه و صعب التأديب و العلاج نيست!
خلاصه؛ امر آن به درجهاى مشكل است و رعايت او خطير و آفات او خطرى است كه با
اينكه قطعاً حقيقت كلام، شرافتش بر صمت و سكوت، مسلم است، اطباى روحانى - يعنى
انبيا و اوليا و حكما عليهم الصلاه و السلام - مطلقاً سكوت را ترجيح دادهاند
فرمودهاند:
ان كان كلامك من فضه فسكوتك من ذهب!
اگر سخن تو ارزش نقره داشته باشد، سكوتت ارزش طلا را دارد!
و در حديث قدسى كه گذشت آنچه شنيدى، كافى است در امر اهتمام به سكوت.
بالجمله؛ بايد اين را بداند كه تأثير و مدخليت زبان، اختصاص به بعضى از موجودات
ندارد بلكه از واجب تعالى - جل جلاله - گرفته تا آخر درجه ممكنات به تصديق و تكذيب
و بدگويى و ثنا راه دارد.
خلاصه؛ به دو كلمه، متكلم را از اعلا درجه عليين به اسفل الدركات و از اسفل
الدركات به اعلا عليين مىبرد و به يك كلمه ناسزا، كافر و نجس و خود را به عذاب
خالد مبتلا مىسازد و در درجات فسق به يك كلمه، چند گناه كبيره از افترا و غيبت و
تعيير مؤمن و قتل هزاران نفوس از اوليا؛ و ريا و كبر؛ و تزكيه نفس و غير اينها،
ممكن است و عملش ابداً مؤنه ندارد و مخصوصاً آفاتش خيلى باريك و دقيق و تشخيص آنها
براى بزرگان، محل اعتنا و تأمل است، اين است كه روايت شده است كه حضرت سيد انبيا
(صلىالله عليه و آله و سلم) با انبياء ثلاثه (عليهم السلام)، جمع شده هر يكى چيزى
فرمودند به اين و تيره كه هر كس فلان عمل بكند، به كتاب من عمل
نموده ، آن حضرت فرمودند: هر كس زبانش را اصلاح نمايد،
به تمام قرآن عمل كرده ! اين فقره در پيش علماى اخلاق از كلمات معجزنشان آن
حضرت محسوب مىشود.
آداب خورد و خواب
بارى، اين اجمال را اگر ضم بكند به ملاحظه حديث معراج گذشته براى التزام به صمت
كافى است. و اما تأديب خوراك و خواب را تا يك درجه بايد ملاحظه نمايد؛ اما خوراك از
جهت كيف: اولاً تمام جدش در تطهير طعامش از حرام و شبهات بوده و از آجيل خورى و
خوردن اشياء لذيذه يك مقدار نفس را منع نمايد، در اين مسأله بهترش اين است كه للذه
نخورد بلكه للقوة بخورد؛ چنانكه در كم هم ميزان اعلا همين است ولى ميزان وسطش اين
است كه خود را به آجيل خورى عادت ندهد و از افراط و تفريط در صرف لحوم(122)
اجتناب نمايد كه افراطش موجب قساوت و تفريطش مورث شدت قوه غضبيه است و آنچه ميزان
عدالت است اين است كه ترك را از سه روز نگذراند و صرف را شبانه روزى دو دفعه نكند،
بلكه گاهى هر دو را ترك كند.
و اما كماً(123) ، ميزان وسطش اين است نه
آنقدر نخورد كه از ضعف و گرسنگى خاطرش پريشان بشود و نه آنقدر بخورد كه سنگينى
طعام را بفهمد و ميزان اين را هم حكماى اخلاق چنين گفتهاند: بعد از اشتهاى كامل،
بخورد و قبل از سيرى، دست بكشد؛ و اگر مبتدى در اول امر يك مقدار طرف جوع(124)
را تقديم نمايد ظاهراً بهتر است لاسيما اگر روزه باشد.
اما خواب: رياضت آن را هم مرحوم عليين آرامگاه، آخوند استاد ملا حسينقلى همدانى
(قدس سره) مىفرمودند كه هر شبانه روزى، يك ساعت از ميزان طبى كم بكند. ميزان طبى
را هفت ساعت مىفرمودند كه خوابش در شبانه روزى، شش ساعت باشد ولى وقتش را به نحوى
قرار بدهد كه اواخر شب را بيدار باشد، چرا كه مىفرمودند كسانى كه از مقامات دين به
جايى رسيدهاند، همهشان از شب خيزها بودهاند، از غير آنها ديده نشده است!
آثار و فضايل نماز شب و شب زنده دارى
و فضيلت تهجد و قيام ليل و گريه و ندبه از خوف خدا و شوق او - جل جلاله - و نماز
شب را اگر بخواهى، اخبار و آيات وارده در اين باب كفايت مىكند.
و أنا أذكر منها سطراً تذكره لمن أراد أن يتذكر.
و من مختصرى از آن احاديث را ذكر مىكنم تا سبب يادآورى باشد
براى كسانى كه طالب آنند.
منها ما روى عن الباقر (عليه السلام) أنه كان مما أوحى الله
تعالى الى موسى بن عمران (عليه السلام): كذب من زعم أنه يحبنى و اذا جنه الليل نام
عنى؛ يابن عمران! لو رأيت الذين يقومون لى فى الدجا و قد مثلت نفسى بين أعينهم
يخاطبونى و قد جللت عن المشاهده و يكلمونى و قد عززت عن الحضور؛ يابن عمران! هب لى
من عينك الدموع و عن قلبك الخشوع و من بدنك الخضوع ثم ادعنى فى ظلم الليالى تجدنى
قريباً مجيباً.(125)
از جمله روايات درباره شب زنده دارى، روايتى است كه از امام
باقر (عليه السلام) نقل شده كه فرمود: از آنچه خداوند متعال به حضرت موسى (عليه
السلام) وحى كرد اين است كه فرمود: دروغ مىگويد كسى كه مىپندارد كه مرا دوست
مىدارد و زمانى كه تاريكى شب او را در آغوش مىكشد از من غافل شده و مىخوابد؛ اى
پسر عمران! اگر مشاهده كنى كسانى را كه در دل شب به خاطر من از خواب برمىخيزند در
حالى كه من حقيقت خود را بر آنان ممثل ساختهام و با من سخن مىگويند از روى حضور
(گويا مرا مىبيند) هر چند من عزيزتر از آنم كه نزد كسى حضور (حسى و مادى) يابم. اى
پسر عمران! ببخش براى من، از ديدهات اشك و از دلت خشوع و از بدنت خضوع و آنگاه در
تاريكىهاى شب مرا بخوان كه خدايت را نزديك و پاسخگو خواهى يافت.
روى عن النبى (صلىالله عليه و آله و سلم): ان شرف المؤمن
صلاته بالليل.(126)
از حضرت رسول (صلىالله عليه و آله و سلم) روايت شده كه فرمود:
شرافت مؤمن، به نماز شب خواندن اوست.
و روى: اذا جمع الله الأولين و الآخرين نادى مناد ليقم الذين
(تتجافى جنوبهم عن المضاجع يدعون ربهم خوفاً و طمعاً)(127)
فيقومون و هم قليل ثم يحاسب الناس من بعدهم.(128)
روايت شده: هنگامى كه خداوند متعال اولين و آخرين را گرد آورد،
نداگرى ندا مىدهد كسانى كه پهلوهايشان از بسترها در دل شب دور
مىشود (و به پا مىخيزند و رو به درگاه خدا مىآورند) و پروردگار خود را با بيم و
اميد مىخوانند پس اينك به پا خيزند كسانى كه اندك هستند، و پس از آنكه به
حساب آنان رسيدگى شد، به حساب مردم رسيدگى خواهد شد.
و فى الصحيح، عنه (صلىالله عليه و آله و سلم): ان فى جنه عدن
شجره تخرج منها خيل أبلق مسرجه بالياقوت و الزبرجد ذوات أجنحه لا تروث و لا تبول،
يركبها اولياء الله فيطير بهم فى الجنه حيث شاؤا قال فيناديهم أهل الجنه: يا
اخواننا، ما أنصفتمونا! ثم يقولون: ربنا بماذا نال عبادك منك هذه الكرامه الجميله
دوننا؟ فيناديهم ملك من بطنان العرش: انهم كانوا يقومون الليل و كمنتم تنامون و
كانوا يصومون و كنتم تأكلون و كانوا يتصدقون بمالهم لوجه الله تعالى و أنتم تبخلون
و كانوا يذكرون الله كثيراً لا يفترون و كانوا يبكون من خشيه ربهم و هم مشفقون.(129)
در روايت صحيحى از رسول اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) آمده است كه فرمودند:
در بهشت عدن، درختى است كه از آن اسبهاى ابلق (يعنى سياه و سفيد) با زينهايى از
ياقوت و زبرجد و داراى بالها بيرون مىآيند، نه سرگينى از آنها خارج مىشود و نه
ادرارى. اولياء الله بر آنها سوار مىشوند و به هر جاى بهشت كه بخواهند به وسيله آن
اسبها پرواز مىكنند. اهل بهشت (وقتى چنين مقاماتى از آنها مشاهده مىكنند) خطاب
مىكنند كه اى برادران ما، اين راه انصاف نيست كه با ما در پيش گرفتيد! سپس عرض
مىكنند: اى پروردگار ما، اين بندگانت چگونه به اين كرامت زيبا دست يافتهاند و ما
از آن محروم ماندهايم؟! در اين هنگام فرشتهاى از داخل عرض ندا مىدهد: آنان شب
زندهدارى مىكردند در حالى كه شما خوابيده بوديد؛ آنان روزه (مستحبى) مىگرفتند در
حالى كه شما مشغول خوردن بوديد؛ آنان مال خود را به خاطر خداى تعالى صدقه مىدادند
در حالى كه شما بخل مىورزيديد؛ آنان بسيار به ياد خدا بودند و همواره ذكر خداى
مىگفتند (در حالى كه شما در اين خصوص سستى و كوتاهى مىكرديد)؛ آنان از ترس و خشيت
پروردگار اشك مىريختند و همواره در حالت بيم به سر مىبردند.
روى أنه كان مما ناجى الله به داود (عليه السلام): يا داود! و
عليك بالاستغفار فى دلج الليل الى الأسحار، يا داود! اذا جن عليك الليل فانظر الى
ارتفاع النجوم فى السماء و سبحنى و أكثر من ذكرى حتى أذكرك، يا داود! ان المتقين لا
ينامون ليلهم الا بصلاتهم لى(130) و لا يقطعون
نهارهم الا بذكرى، يا داود! ان العارفين كحلوا أعينهم بمرود السهر و قاموا ليلهم
يسهرون، يطلبون بذلك مرضاتى، يا داود! انه من يصلى بالليل و الناس نيام يريد بذلك
وجهى، فانى آمر ملائكتى: أن يستغفروا له و تشتاق اليه جنتى و يدعو له كل رطب و
يابس.(131)
روايت شده كه از جمله نجواهاى خداوند متعال با حضرت داود (عليه السلام) اين بود كه
فرمود: اى داود! بر تو باد به استغفار كردن در دل شب تا
سحرگاهان، اى داود! زمانى كه تاريكى شب تو را در برگرفت پس نگاهى به صعود ستارگان
در آسمان، بينداز و مرا تسبيح گو و بسيار به ياد من باش تا من نيز به ياد تو باشم.
اى داود! همانا پارسايان، شبهايشان را نخوابند مگر اينكه نماز براى من به جاى
آورند و روزهايشان را سپرى نكنند مگر اينكه به ياد و ذكر من مشغول باشند، اى داود!
همانا عارفان سرمه شبزندهدارى را به چشمهايشان كشيدهاند و شب را به بيدارى سپرى
مىكنند و به اين وسيله خواهان خشنودى من هستند.
اى داود! همانا كسى كه در دل شب نماز گزارد در حالى كه مردم درخوابند و از اين
عبادت نيز قصدش من باشم، پس به فرشتگانم امر مىكنم كه براى چنين كسى طلب بخشش كنند
و بهشت من نيز مشتاق ديدار او خواهد بود، پس هر تر و خشكى براى او دعا خواهد كرد.
و عن ابن مسعود، قال رسول الله (صلىالله عليه و آله و سلم):
حسب الرجل من الخيبه أن يبيت ليله لا يصلى فيها ركعتين و لا يذكر الله فيها حتى
يصبح، فقيل: يا رسول الله (صلىالله عليه و آله و سلم)، ان فلاناً نام البارحه عن
ورده حتى أصبح(132) و قال: ذلك رجل بال
الشيطان فى أذنه فلم يستيقظ.(133)
از ابن مسعود روايت شده كه رسول خدا (صلىالله عليه و آله و سلم) فرمود:
همين زيان و خسران مرد را بس كه شب را به صبح رساند و دو ركعت نماز در آن نخواند
ذكر خدا ننمايد تا اينكه صبح گردد. پس عرض شد: يا رسول الله، فلانى ديشب تا صبح در
خواب بود و ورد و ذكرى كه داشت از او فوت شد، پيامبر فرمود: او مردى است كه شيطان
به گوش او بول كرده كه بيدار نگشته است.
و روى عنه (صلىالله عليه و آله و سلم): و ما نام الليل كله
أحد الا بال الشيطان فى أذنيه و جاء يوم القيامه مفلساً و ما من أحد الا و له ملك
يوقظه من نومه كل ليله مرتين يقول: يا عبدالله! أقعد لتذكر ربك، ففى الثالثه ان لم
ينتبه يبول الشيطان فى أذنه.(134)
و از رسول اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) روايت شده كه فرمودند:
هيچكس تمام شب را با خواب سپرى نمىكند مگر اينكه شيطان در دو گوش او بول كند و
روز قيامت چنين كسى مفلس و تهيدست حضور خواهد يافت و احدى نيست مگر اينكه فرشتهاى
او را هر شب دوبار بيدار مىنمايد و مىگويد: اى بنده خدا! از خواب برخيز و بنشين
تا ياد و ذكر خدا نمايى و در بار سوم اگر برنخاست شيطان در گوش او بول مىكند.
و روى أن البيوت التى يصلى فيها بالليل و يتلى فيها القرآن،
تضىء لأهل السماء كما يضىء الكواكب الدرى لأهل الارض.
و روايت شده كه همانا خانههايى كه در آنها نماز گزارده شود و
قرآن تلاوت شود، براى اهل آسمان نورافشانى مىكند، همانگونه كه ستاره درخشان براى
اهل زمين مىدرخشد و نورافشانى مىنمايد.
و انه قال فى وصيته لأميرالمؤمنين - عليهما الصلاه و السلام -
و عليك بصلاه الليل (و كرر ذلك ثلاثاً).(135)
و در وصيت پيامبر به اميرالمؤمنين - عليهما الصلاه و السلام - است كه فرمود:
بر تو باد به نماز شب! (اين جمله را سه بار تكرار فرمودند).
(136)
و قال (صلىالله عليه و آله و سلم): ألا ترون الى المصلين
بالليل و هم أحسن الناس وجوهاً لأنهم خلوا بالليل لله سبحانه فكساهم من نوره.(137)
پيامبر (صلىالله عليه و آله و سلم) فرمودند: آيا نمىبينيد
نماز شبخوانان را كه چهرههايشان از همه مردم زيباتر و جذابتر است؟ علتش آن است
كه آنان شبها با خداى سبحان خلوت مىنمايند، پس خداوند متعال هم لباس نورانى بر
آنان مىپوشاند.
و سئل الباقر (عليه السلام) عن وقت صلاه الليل، فقال: هو الوقت
الذى جاء عن جدى رسول الله (صلىالله عليه و آله و سلم) أنه قال: ان لله تعالى
منادياً ينادى فى السحر هل من داع فأجيبه؟ هل من مستغفر فأغفر له؟ هل من طالب
فأعطيه؟ ثم قال: هو الوقت الذى وعد فيه يعقوب بنيه أن يستغفر لهم و هو الذى مدح فيه
المستغفرين، فقال: (و المستغفرين بالأسحار(138)
)؛ ان صلاه الليل فى آخره أفضل من أوله و هو وقت الاجابه و الصلاه فيه هديه المؤمن
الى ربه، فأحسنوا هداياكم الى ربكم يحسن الله جوائزكم فانه لا يواظب عليها الا مؤمن
صديق.(139)
از امام باقر (عليه السلام) از وقت نماز شب سؤال شد، فرمود:
وقت آن همان است كه از جدم رسول خدا (صلىالله عليه و آله و سلم) رسيده است كه
فرمودند: همانا براى خداوند متعال منادى هست كه هنگام سحر ندا مىدهد كه آيا دعا
كنندهاى هست تا اجابت نمايم؟ آيا استغفار كنندهاى هست تا مورد بخشش قرار دهم؟ آيا
درخواست كنندهاى هست تا به او عطا نمايم؟ سپس فرمود: همان وقتى است كه حضرت يعقوب
(عليه السلام) به فرزندانش وعده داد تا براى آنان طلب غفران و بخشش نمايد، همان
وقتى است كه استغفار كنندگان در آن مورد مدح و ستايش قرار گرفتهاند،
و در سحرگاهان، استغفار مىنمايند .
همانا نماز شب در آخر وقت، افضل از اول وقت آن است و آن وقت اجابت دعاهاست و نماز
در آن موقع، هديه مؤمن به پروردگارش است؛ پس هديههاى خودتان را جهت تقديم به
پيشگاه خداوند متعال، نيكو نماييد تا خداى تعالى نيز جايزههاى شما را نيكو نمايد
كه مواظبت بر آن نمىكند مگر مؤمن راستگو. .
و روى أنه تعالى أوحى الى بعض الصديقين أن لى عباداً من عبادى
يحبوننى فأحبهم و يشتاقون الى فأشتاق اليهم و يذكروننى و أذكرهم و ينظرون الى و
أنظر اليهم وان حذوت طريقهم أحببتك و ان عدلت عنهم مقتك قال: يا رب و ما علامتهم؟
قال: يراعون الظلال بالنهار كما يراعى الراعى الشفيق غنمه و يحنون الى غروب الشمس
كما يحن الطير الى و كره عند غنمه و يحنون الى غروب الشمس كما يحن الطير الى و كره
عند الغروب فاذا جنهم الليل و اختلط الظلام و فرشت الفروش و نصبت الأسره و خلا كل
حبيب بحبيبه نصبوا الى أقدامهم و افترشوا الى وجوههم و ناجونى بكلامى و تملقوا الى
بانعامى فبين صارخ و باك و متأوه و شاك و بين قاعد و قائم و راكع و ساجد بعينى ما
يتحملون من أجلى و بسمعى ما يشتكون من حبى أول ما اعطيهم ثلاث: أقذف من نورى فى
قلوبهم فيخبرون عنى كما أخبر عنهم؛ و الثانيه: لو كانت السموات و الأرض و ما فيها
فى موازينهم لأستقللتها لهم؛ و الثالثه: أقبل بوجهى عليهم فترى من أقبلت بوجهى عليه
يعلم أحد ما أريد أن أعطيه؟
روايت شده كه خداوند متعال به يكى از صديقان، وحى فرمود كه مرا
بندگانى است كه از ميان بندگانم كه آنان مرا دوست مىدارند و مشتاق مناند و من هم
مشتاق آنان هستم، آنان به ياد مناند و من نيز به ياد آنان، ايشان به من مىنگرند و
من هم به آنها؛ و اگر تو قدم در راه آنان نهادى، من دوستدار تو خواهم بود. اگر از
راه آنها عدول نمايى، تو را دشمن خواهم داشت.
آن بنده خدا عرض كرد: پروردگارا، نشان آنها چيست؟ فرمود: همانگونه كه چوپان
مهربان به دنبال گله خود است، آنان نيز تمام روز به دنبال سايهها هستند تا ببينند
كى روز به پايان مىرسد و به غروب آفتاب آنچنان علاقهمندند كه پرنده به هنگام
غروب به آشيانه خود؛ پس چون شب آنان را فرا گرفت، و تاريكىها درهم آميخت و بسترها
گسترده شد و تختخوابها آماده گشت و هر دوستى با دوست خود خلوت گزيد؛ در اين هنگام
آنان قدمهاى خود را در پيشگاه من راست مىنمايند و سرپا مىايستند و صورتهايشان
را به سوى من فرش زمين مىنمايند و با كلام من با خود من مناجات مىكنند و چاپلوسى
و تملق مىگويند با انعام من، گاهى ناله مىكنند و گاهى اشك جارى مىسازند و اگاهى
آه سوزناك مىكشند و گاهى شكوه و شكايت مىنمايند، آنان در طول شب يا نشستهاند يا
ايستاده؛ و يا در ركوعاند و يا سجود؛ من مشاهده مىكنم كه آنان به خاطر من چه
مىكشند! و مىشنوم كه چه شكايتها از عشق من مىنمايند! نخستين چيزى كه به آنان
عطا مىكنم سه عنايت است: از نور خودم به دلهايشان مىاندازم تا با آن نور از من
آگاه گردند همانطور كه من از آنان آگاه هستم و دوم آنكه اگر آسمانها و زمين و
آنچه كه در زمين است در ترازوى اعمال آنان قرار گيرد، من آنها را براى آنان كم و
ناچيز مىشمارم؛ و سوم آنكه من روياروى آنان مىشوم، اگر من با كسى رويارو شدم به
نظرت كسى مىداند كه من چه مىخواهم به او عنايت كنم؟
و روى عن بعض العابدين يقول: رأيت فى منامى كأنى على شاطىء
نهر يجرى بالمسك الأذفر و على حافيته شجر من اللؤلؤ و قصب الذهب و اذا بجوار مزينات
لا بسات ثياب السندس كان وجوههن الأقمار و هن يقلن: سبحان المسبح بكل لسان سبحانه،
سبحان الموجود فى كل مكان سبحانه، سبحان الدائم فى كل الأزمان سبحانه، فقلت من
أنتن؟ فقلن:
ذرانا اله الناس رب محمد
يناجون رب العالمين الههم
|
|
لقوم على الأطراف بالليل قوم
و تجرى همول(140) القوم و الناس نوم
|
فقلت: بخ بخ لهؤلاء القوم من هم؟!
فقلن: هؤلاء المتهجدون بالليل بتلاوه القرآن و الذاكرون الله كثيراً فى السر و
الاعلان، المنفقين المستغفرين بالأسحار.(141)
يكى از عابدها مىگويد: به خواب ديدم كه گويا در كنار نهرى
هستم كه مشك خوشبو در آن جارى است و در دو طرف آن نهر، درختى از لؤلؤ و نىهاى
طلايى روييده بود. و ناگهان كنيزانى ديدم كه خود را با زيور آراستهاند و لباسهايى
از جنس سندس و حرير دربركردهاند و صورتهايشان مانند ماه مىدرخشد و مىگويند:
منزه است خدايى كه به هر زبان تسبيح گفته شده است، منزه و پاك است او؛ منزه است
خدايى كه در همه جا هست، پاك است او؛ منزه است خدايى كه در هر زمانى جاويدان است،
پاك است او.
گفتم شما كى هستيد؟ آن كنيزان گفتند:
خداى مردم و پروردگار محمد (صلىالله عليه و آله و سلم) ما را
براى مردمى آفريده است كه شبها به پا مىخيزند و با پروردگار جهانيان و خداى
خودشان به مناجات مىپردازند در حالى كه مردم در خواباند، اشك از ديدگان اين
شبزندهداران جارى است.
گفتم: خوشا به سعادت آنان! اين قوم چه كسانىاند؟ گفتند كسانى هستند كه در دل شب
با تلاوت كردن قرآن به تهجد مىپردازند و خداوند را در عيان و نهان بسيار ياد
مىكنند و انفاق كنندگان و استغفاركنندگان در هنگام سحر هستند.
فانظر يا أخى الى ماورد فى أن لله تعالى ملكاً يقال له
الداعى فاذا دخل شهر رجب ينادى هذا الملك كل ليله منه الى الصباح: طوبى
للذاكرين، طوبى للطائعين، يقول الله تعالى: أنا جليس من جالسنى، مطيع من أطاعنى و
غافر من استغفرنى .(142)
اى برادر، خوب دقت كن در روايتى كه مىگويد: براى خداى تعالى فرشتهاى است كه او را
داعى گويند و چون ماه رجب فرا مىرسد اين فرشته هر شب تا صبح ندا مىدهد
كه: خوشا به حال آنان كه به ياد خدا هستند و خوشا به حال كسانى
كه فرمانبردار اويند، خداى تعالى مىفرمايد: من همنشين كسى هستم كه با من همنشين
باشد، اجابت كننده كسى هستم كه اطاعت كننده من باشد و آمرزنده كسى هستم كه از من
طلب آمرزش و غفران نمايد.
پىنوشتها:
102)سوره بقره (3)، آيه 222.
103)مىفرمايد (نسخه بدل).
104)مشارطه: با خود شرط بندى نمايد كه امروز نبايد گناهى از من صادر شود.
105)سوره زمر (39)، آيه 42.
106)سوره كهف (18)، آيه 110.
107)سوره بقره (2)، آيه 284 - 286.
108)سوره آل عمران (3)، آيه 18 - 19.
109)سوره يونس (10) آيه 64.
110)بين خواب و بيدارى.
111)سراسر.
112)سوره انعام (6)، آيه 91.
113)سوره حج (22)، آيه 11.
114)الكافى، 2/66.
115)كافى، 2/63.
116)الكافى، 2/64.
117)سوره زمر (39)، آيه 36.
118)كشف الغمه 1/170.
119)خوش رويى.
120) -اللهم عرفنى نفسك فانك ان لم تعرفنى نفسك لم أعرف نبيك؛ اللهم عرفنى رسولك
فانك ان لم تعرفنى رسولك لم أعرف حجتك؛ اللهم عرفنى حجتك فانك ان لم تعرفنى حجتك
ضللت عن دينى.
121)بى آبرو.
122)گوشتها.
123)كيفاً (نسخه بدل).
124)گرسنگى.
125)ارشاد القلوب، 1/183.
126)بحار الانوار، 75/109.
127)سوره سجده (32)، آيه 16.
128)ارشاد القلوب، 1/173.
129)ارشاد القلوب ديلمى، 1/173.
130)الى (ارشاد القلوب).
131)ارشاد القلوب ديلمى، 1/174.
132)يصبح (نسخه بدل).
133)ارشاد القلوب، 1/178.
134)ارشاد القلوب، 1/181.
135)بحار الانوار، 87/157.
136)بحار الانوار، 87/157.
137)بحار الانوار، 87/159.
138)سوره آل عمران (3)، آيه 17.
139)ارشاد القلوب، 1/182.
140)تسرى حمول (ارشاد القلوب، 1/179).
141)ارشاد القلوب، 1/178.
142)اقبال الاعمال ابن طاوس، ص 118، اعلمى، بيروت.