صـالـحان با صالحان , و بدكاران با بدكاران , اصحاب اليمين با اصحاب اليمين
,واصحاب الشمال با اصـحـاب الشمال , برخلاف اين دنيا كه همه با هم آميخته اند, گاه
همسايه مؤمن , مشرك است , و گـاه هـمسر صالح , ناصالح ولى در قيامت كه يوم الفصل و
روزجدائيهاست اين صفوف كاملا از هم جدا مى شوند.
(آيه )ـ سپس به سراغ يكى ديگر از حوادث رستاخيز رفته , مى افزايد: ((ودر آن هنگام
كه از دختران زنده به گور شده سؤال شود:)) (واذا الموؤدة سئلت ).
(آيه )ـ ((به كدامين گناه كشته شدند))؟! (باى ذنب قتلت ).
يـكـى از دردنـاكـتـريـن و وحشيانه ترين پديده هاى عصر جاهليت عرب پديده زنده به
گور كردن دختران است كه در قرآن مجيد مكرر به آن اشاره شده , با نهايت تاسف اين
مساله به اشكال ديگرى در جاهليت قرون اخير نيز خودنمايى مى كند.
در بـعـضى از روايات در تفسير اين آيه توسعه داده شده , تا آنجا كه شامل هرگونه قطع
رحم , و يا قطع مودت اهل بيت (ع ) مى شود.
در حـديثى از امام باقر(ع ) مى خوانيم هنگامى كه از تفسير اين آيه سؤال شدفرمود:
((من قتل فى مودتنا;Š منظور كسانى است كه در طريق محبت و دوستى ماكشته مى شوند)).
البته ظاهر آيه همان است كه گفتيم , ولى ملاك و مفهوم آن قابل چنين توسعه اى مى
باشد.
(آيه )ـ.
آن روز معلوم شود كه در چه كاريم همه ؟.
به دنبال بحثى كه در آيات گذشته در مورد مرحله اول رستاخيز آمده بود, دراينجا به
مرحله دوم آن يـعنى , بروز و ظهور عالم ديگر و حسابرسى اعمال اشاره كرده , مى
فرمايد: ((و در آن هنگام كه نامه هاى اعمال گشوده شود)) (واذا الصحف نشرت ).
گشوده شدن نامه هاى اعمال در قيامت هم در برابر چشم صاحبان آنهاست ,تا بخوانند و
خودشان بـه حساب خود برسند, همان گونه كه در سوره اسرا آيه 14آمده است و هم در
برابر چشم ديگران , كه خود تشويقى است براى نيكوكاران ومجازات و رنجى است براى
بدكاران .
(آيـه )ـ سـپـس مـى افـزايد: ((و در آن هنگام كه پرده از روى آسمان برگرفته شود))
(واذا السما كـشطت ) اين پرده هايى كه در اين دنيا بر جهان ماده و عالم بالاافكنده
شده , و مانع از آن است كه مـردم فرشتگان يا بهشت و دوزخ را كه درون اين جهان است
ببينند كنار مى رود, و انسانها حقايق عالم هستى را مى بينند.
مـطـابق آيه 49 سوره توبه جهنم هم امروز موجود است , ولى پرده ها وحجابهاى عالم
دنيا مانع از مـشـاهـده آن اسـت , همان گونه كه مطابق بسيارى از آيات قرآن بهشت نيز
هم اكنون آماده براى پرهيزكاران است .
به هر حال آيه فوق ناظر به حوادث مرحله دوم رستاخيز, يعنى مرحله بازگشت انسانها به
زندگى و حيات نوين است .
(آيـه )ـ و لـذا در ايـن آيـه مـى افـزايد: ((و در آن هنگام كه دوزخ شعله ور
گردد))(واذا الجحيم سعرت ).
(آيـه )ـ و در ايـن آيـه مـى فـرمايد: ((و درآن زمان كه بهشت (به پرهيزكاران )نزديك
شود)) (واذا الجنة ازلفت ).
هـمـيـن مـعـنـى در آيـه 90 سوره ((شعرا)) نيز آمده است با اين تفاوت كه در
اينجاتصريح به نام ((متقين )) نشده و در آنجا تصريح شده است .
(آيـه )ـ وبـالاخـره درايـن آيـه , كـه درحـقـيـقت مكمل تمام آيات گذشته وجزايى
براى جمله هاى شـرطـيـه اى اسـت كه در دوازده آيه قبل آمده , مى فرمايد: آرى درآن
هنگام ((هركس مى داند چه چيزى را آماده كرده است ))! (علمت نفس مـا احضرت ).
اين تعبير به خوبى نشان مى دهد كه همه اعمال انسانها درآنجا حاضرمى شود,و علم و
آگاهى آدمى نسبت به آنها علمى توام با شهود و مشاهده خواهد بود.
ايـن حـقـيـقـت در آخرين آيات سوره زلزال نيز آمده است ;Š آنجا كه مى فرمايد:
((هركس به اندازه ذره اى كـار نـيـك كـرده بـاشد آن را مى بينيد, و هركس به اندازه
ذره اى كار بدكرده باشد آن را مى بيند)).
(آيه )ـ به دنبال آيات گذشته كه سخن از معاد و مقدمات رستاخيزوبخشى ازحوادث آن روز
بزرگ مـى گـفـت , درايـنـجا به بحث از حقانيت قرآن وصدق گفتار پيامبر اسلام (ص ) مى
پردازد, و در حـقـيـقـت آنچه را در آيات قبل پيرامون معادآمده است تاكيد مى كند و
با ذكر قسمهاى آگاهى بخش , مطلب را مؤكد مى سازد.
نخست مى فرمايد: ((سوگند به ستارگانى كه بازمى گردند)) (فلا اقسم بالخنس ).
(آيه )ـ ((حركت مى كنند و از ديده ها پنهان مى شوند)) (الجوار الكنس ).
منظور از اين سوگندها ـهمان گونه كه در حديثى از اميرمؤمنان على (ع ) درتفسير اين
آيات نقل شـده ـ پـنج ستاره سيار منظومه شمسى است كه با چشم غيرمسلح ديده مى شود
(عطارد, زهره , مريخ , مشترى , و زحل ).
تـوضـيـح ايـن كـه اگـر در چند شب متوالى چشم به آسمان بدوزيم به اين معنى پى مى
بريم كه سـتارگان آسمان دسته جمعى تدريجا طلوع مى كنند و با هم غروب مى نمايند بى
آنكه تغييرى در فـواصـل آنـها به وجود آيد, گوئى مرواريدهايى هستندكه روى يك پارچه
سياه در فواصل معينى دوخـته شده اند, و اين پارچه را از يك طرف بالا مى آورند و از
طرف ديگر پايين مى كشند, تنها پنج سـتـاره اسـت كـه از اين قانون كلى مستثناست ,
يعنى در لابلاى ستارگان ديگر حركت مى كنند گوئى پنج مرواريد ندوخته روى اين پارچه
آزاد قرار گرفته اند, و در لابلاى آنها مى غلطند!.
ايـنـهـا هـمـان پنج ستاره عضو خانواده منظومه شمسى مى باشد, وحركات آنهابه
خاطرنزديكيشان بـاماست ,وگرنه ساير ستارگان آسمان نيز داراى چنين حركاتى هستنداما
چون از ما بسيار دورند ما نمى توانيم حركات آنهارا احساس كنيم ,اين از يكسو.
از سـوى ديـگـر: توجه به اين نكته لازم است كه علماى هيئت اين ستارگان را((نجوم
متحيره )) ناميده اند زيرا حركات آنها روى خط مستقيم نيست , و به نظرمى رسد كه مدتى
سير مى كنند بعد كـمـى بـرمـى گردند, دو مرتبه به سير خود ادامه مى دهند كه درباره
علل آن در علم ((هيئت )) بحثهاى فراوانى شده است .
آيـات فـوق مـمكن است اشاره به همين باشد كه اين ستارگان داراى حركتند(الجوار) و در
سير خـود رجـوع و بازگشت دارند (الخنس ) و سرانجام به هنگام طلوع سپيده صبح و آفتاب
مخفى و پـنـهـان مـى شـوند, شبيه آهوانى كه شبها در بيابانهابراى به دست آوردن طعمه
مى گردند, و به هنگام روز از ترس صياد و حيوانات وحشى در ((كناس )) خود مخفى مى
شوند (الكنس ).
به هر حال گويا قرآن مجيد مى خواهد با اين سوگندهاى پرمعنى و آميخته بانوعى ابهام
انديشه ها را بـه حـركـت درآورد و متوجه وضع خاص و استثنائى اين سيارات درميان خيل
عظيم ستارگان آسمان كند, تا بيشتر در آن فكر كنند و به عظمت پديدآورنده اين دستگاه
عظيم آشناتر شوند.
(آيه )ـ در اين آيه , به دومين سوگند پرداخته , مى گويد: ((و قسم به شب ,هنگامى كه
پشت كند و به آخر رسد)) (والليل اذا عسعس ).
(آيـه )ـ و سرانجام به سراغ سومين و آخرين قسم رفته , مى فرمايد: ((و به صبح ,
هنگامى كه تنفس كند))! (والصبح اذا تنفس ).
ايـن تـعـبير شبيه تعبيرى است كه در سوره مدثر بعد از سوگند به شب آمده است كه مى
فرمايد: ((والـصـبـح اذا اسـفـر;Š سوگند به صبح هنگامى كه نقاب از چهره برگيرد))
گوئى ظلمت شب هـمـچـون نـقـاب سياهى بر صورت صبح افتاده , به هنگام سپيده دم نقاب
را كنار مى زند و چهره نورانى و پرفروغ خود را كه نشانه زندگى وحيات است به جهانيان
نشان مى دهد.
(آيه )ـ.
پيك وحى الهى بر او نازل شده !.
در ايـن آيـه به چيزى كه تمام اين سوگندها به خاطر آن ياد شده پرداخته ,مى فرمايد:
((يقينا اين (قرآن ) كلام فرستاده بزرگوارى است [ جبرئيل امين ])) كه ازسوى خداوند
براى پيامبرش آورده (انه لقول رسول كريم ).
و اين پاسخى است به آنها كه پيامبر(ص ) را متهم مى كردند كه قرآن را خودساخته و
پرداخته , و به خدا نسبت داده است .
در ايـن آيـه و آيـات بـعـد پـنـج وصف براى ((جبرئيل )) پيك وحى خدا بيان شده , كه
درحقيقت اوصافى است كه براى هر فرستاده جامع الشرائط لازم است .
نخست توصيف او به ((كريم )) بودن كه اشاره به ارزش وجودى اوست .
(آيـه )ـ سـپـس بـه اوصـاف ديگر پرداخته ,مى افزايد:((اوصاحب قدرت است ,ونزد
(خداوند) صاحب عرش مقام والائى دارد))! (ذى قوة عند ذى العرش مكين ).
((ذى الـعـرش )) اشاره به ذات پاك خداوند است , گرچه او صاحب تمام عالم هستى است
ولى از آنـجـا كـه عـرش ـخـواه به معنى عالم ماورا طبيعت باشد, ويا مقام علم مكنون
خداوندـ اهميت بيشترى دارد, او را به صاحب عرش بودن توصيف مى كند.
(آيه )ـ و در چهارمين و پنجمين توصيف مى گويد: ((در آسمانها مورداطاعت (فرشتگان ) و
امين است )) (مطاع ثم امين ).
از روايـات استفاده مى شود كه گاه جبرئيل امين براى ابلاغ آيات قرآن از سوى گروه
عظيمى از فـرشـتـگـان همراهى مى شد و مسلما درميان آنها مطاع بود و يك رسول بايد
درميان همراهانش مطاع باشد.
در حـديـثـى آمـده است به هنگام نزول اين آيات پيغمبراكرم (ص ) به جبرئيل فرمود:
((چه خوب خـداوند تو را ستوده است كه فرموده : صاحب قدرت است , و درنزد خداوند صاحب
عرش , قرب و مقام دارد و در آنجا فرمانرواست و امين ,نمونه اى از قدرت و امانت خود
را بيان كن !.
جـبرئيل در پاسخ عرض كرد: اما نمونه قوت من اين كه مامور نابودى شهرهاى قوم لوط شدم
, و آن چـهـار شـهـر بود, در هر شهر چهارصدهزار مردجنگجو وجود داشت , به جز فرزندان
آنها, من اين شـهـرهـا را از بـيـن بـرداشتم و به آسمان بردم تا آنجا كه فرشتگان
آسمان صداى حيوانات آنها را شنيدند, سپس به زمين آوردم , و زيرورو كردم !.
و اما نمونه امانت من اين است كه هيچ دستورى به من داده نشده كه از آن دستور كمترين
تخطى كرده باشم )).
(آيه )ـ سپس به نفى نسبت ناروائى كه به پيامبر(ص ) مى دادند پرداخته ,مى افزايد:
((و صاحب شما [ پيامبر] ديوانه نيست )) (ومـا صاحبكم بمجنون ).
تعبير به ((صاحب )) اشاره به اين است كه او ساليان دراز درميان شما زندگى كرده , و
همنشين با افـراد شـمـا بـوده اسـت , و او را بـه عـقـل و درايت و امانت شناخته
ايد, چگونه نسبت جنون به او مى دهيد؟!.
(آيه )ـ بعد براى تاكيد ارتباط پيامبر(ص ) با جبرئيل امين مى افزايد: ((او(جبرئيل )
را در افق روشن ديده است ))! (ولقد راه بالا فق المبين ).
منظور از ((افق مبين )) همان ((افق اعلى )) و افق آشكاركننده فرشتگان است كه پيامبر
جبرئيل را در آن مشاهده كرد.
(آيـه )ـ سپس مى افزايد: ((و او نسبت به آنچه از طريق وحى دريافت داشته بخل ندارد))
(ومـا هو على الغيب بضنين ).
همه را بى كم و كاست در اختيار بندگان خدا مى نهد, او مانند بسيارى از مردم نيست كه
وقتى به حقيقت مهمى دست مى يابند اصرار در كتمان آن دارند, و غالبا ازبيان آن بخل
مى ورزند.
اگر ديگران به خاطر علوم محدودشان چنين صفتى را دارند پيامبر كه سرچشمه علمش
اقيانوس بيكران علم خداست از اين گونه صفات مبراست .
(آيه )ـ و نيز مى افزايد: ((و اين (قرآن ) گفته شيطان رجيم نيست )) (ومـا هوبقول
شيطان رجيم ) .
ايـن آيـات قـرآنى هرگز مانند سخنان كاهنان كه از طريق ارتباط با شياطين دريافت مى
داشتند نـمـى بـاشد, و نشانه هاى اين حقيقت در آن ظاهر است , چرا كه سخنان كاهنان
آميخته با دروغ و اشـتباهات فراوان بود, و بر محور اميال ومطامعشان دور مى زند, و
اين هيچ نسبتى با قرآن مجيد ندارد.
(آيه )ـ.
اى غافلان به كجا مى رويد؟!.
در آيـات گـذشـتـه اين حقيقت روشن شد كه قرآن مجيد كلام خداست , چرا كه محتوايش
نشان مى دهد كه گفتار شيطانى نيست بلكه سخن رحمانى است , كه به وسيله پيك وحى خدا
با قدرت و امانت كامل بر پيامبرى كه در نهايت اعتدال عقل است نازل شده .
در ايـنـجـا مخالفان را به خاطر عدم پيروى از اين كلام بزرگ مورد توبيخ قرار داده
بايك استفهام تـوبيخى مى گويد: ((پس به كجا مى رويد))؟ (فاين تذهبون ) چرا راه راست
را رها كرده , به بيراهه گام مى نهيد؟.
(آيـه )ـ سـپـس مـى افزايد: ((اين (قرآن ) چيزى جز تذكرى براى جهانيان نيست )) (ان
هو الا ذكر للعالمين ).
همه را اندرز مى دهد, هشدار مى دهد, تا از خواب غفلت بيدار شوند.
(آيـه )ـ و از آنجا كه براى هدايت و تربيت تنها ((فاعليت فاعل )) كافى نيست بلكه
((قابليت قابل )) نـيـز شـرط است , در اين آيه مى افزايد: قرآن مايه بيدارى است
((براى كسى از شما كه بخواهد راه مستقيم پيش گيرد)) (لمن شا منكم ان يستقيم ).
آيـه قـبل عموميت فيض هدايت الهى را بيان مى كند, و اين آيه شرط بهره گيرى از اين
فيض را, و تمام مواهب عالم چنين است كه اصل فيض عام است ولى استفاده از آن مشروط به
اراده و تصميم است .
(آيـه )ـ امـا از آنـجـا كه تعبير به مشيت و اراده انسان ممكن است اين توهم را
ايجاد كند كه انسان چنان آزاد است كه هيچ نيازى در پيمودن اين راه به خداوند وتوفيق
الهى ندارد, در آخرين آيه اين سـوره بـه بـيـان نـفوذ مشيت پروردگار پرداخته ,مى
فرمايد: ((و شما اراده نمى كنيد مگر اين كه خداوند ـپروردگار جهانيان ـ اراده كندو
بخواهد)) (ومـا تشاؤن الا ان يشا اللّه رب العالمين ).
در حـقـيـقت مجموع اين دو آيه همان مساله دقيق و ظريف ((امر بين امرين )) رابيان مى
كند, از يـكـسـو مـى گـويد تصميم گيرى به دست شماست , از سوى ديگرمى گويد: تا خدا
نخواهد شما نـمـى تـوانيد تصميم بگيريد, يعنى ;Š اگر شما مختار وآزاد آفريده شده
ايد اين اختيار و آزادى نيز از ناحيه خداست , او خواسته است كه شما چنين باشيد.
انـسـان در اعـمـال خود نه مجبور است , و نه صددرصد آزاد, نه طريقه ((جبر))صحيح است
و نه طـريـقـه ((تفويض )) بلكه هرچه او دارد, از عقل و هوش و توانائى جسمى و قدرت
تصميم گيرى هـمـه از ناحيه خداست و همين واقعيت است كه او رااز يكسو دائما نيازمند
به خالق مى سازد, و از سوى ديگر به مقتضاى آزادى واختيارش به او تعهد و مسؤوليت مى
دهد.
((پايان سوره تكوير)).
سوره انفطار [82].
اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 19 آيه است .
محتواى سوره :.
ايـن سـوره مـانـنـد بسيارى از سوره هاى ديگر جز آخر قرآن بر محور مسائل مربوط به
قيامت دور مى زند, و روى هم رفته در آيات نوزده گانه آن به پنج موضوع در اين رابطه
اشاره شده :.
1ـ اشراط الساعه : يعنى ;Š حوادث عظيمى كه در پايان جهان و در آستانه قيامت رخ مى
دهد.
2ـ توجه انسان به نعمتهاى خداوند كه سراسر وجود او را فراگرفته .
3ـ اشاره به فرشتگانى كه مامور ثبت اعمال انسانها هستند.
4ـ سرنوشت نيكان و بدان در قيامت .
5ـ گوشه اى از سختيهاى آن روز بزرگ .
فضيلت تلاوت سوره :.
در حـديـثـى از امام صادق (ع ) مى خوانيم : ((هركس اين دو سوره : سوره انفطار وسوره
انشقاق را تـلاوت كـنـد, و آن دو را در نماز فريضه و نافله برابر چشم خود قراردهد
هيچ حجابى او را از خدا مـحـجـوب نـمـى دارد, و چـيـزى ميان او و خداوند حائل نمى
شود, پيوسته (با چشم دل ) به خدا مى نگرد و خدا (با لطفش ) به او نگاه مى كند, تا
از حساب مردم فارغ شود)).
مسلما نعمت بزرگ حضور در پيشگاه خدا, و از ميان رفتن حجابها ميان او وپروردگار,
براى كسى اسـت كـه اين دو سوره را در عمق جانش جاى دهد و خود رابراساس آن بسازد, نه
اين كه به لقلقه زبان اكتفا كند.
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
(آيه )ـ.
آن زمان كه نظام جهان درهم ريزد!.
باز در آغاز اين سوره به قسمتى از حوادث وحشت انگيزى كه در آستانه رستاخيز سرتاسر
اين جهان را فرا مى گيرد برخورد مى كنيم .
نـخـسـت مـى فـرمـايد: ((در آن زمان كه آسمان [ كرات آسمانى ] از هم شكافته شود))
(اذا السما انفطرت ).
(آيه )ـ ((و آن زمان كه ستارگان پراكنده شوند و فرو ريزند)) (واذاالكواكب انتثرت ).
نـظـام جـهـان بـالا درهـم مـى ريـزد, و انـفـجـارهـاى عـظـيـمـى سـراسر كرات
آسمانى رافرا مـى گيرد,منظومه ها نظام خويش را از دست مى دهند, وستارگان از
مدارخودبيرون مى روند, و بر اثـر تـصـادم شـديـد به يكديگر متلاشى مى شوند, عمر اين
جهان به پايان مى رسد, وهمه چيز ويران مى شود, تا بر ويرانه هايش عالم نوين آخرت
برپا گردد.
هـدف ;Š اعـلام ايـن مـطلب است جايى كه اين كرات عظيم آسمانى به چنين سرنوشتى دچار
شوند تكليف انسان ضعيف در اين ميان معلوم است .
(آيـه )ـ سـپـس از آسمان به زمين مى آيد, مى فرمايد: ((و آن زمان كه درياها به هم
پيوسته شود)) (واذا البحار فجرت ).
گـرچـه امـروز نـيز تمام درياهاى روى زمين (غير از درياچه ها) به هم ارتباطدارند,
ولى به نظر مى رسد كه در آستانه قيامت بر اثر زلزله هاى شديد, يا متلاشى شدن كوهها
و ريختن آنها در درياها چـنـان دريـاها پر مى شوند كه آب سراسر خشكيهارا فرامى
گيرد, و درياها به صورت يك اقيانوس گـسـترده و فراگير در مى آيند,همان گونه كه يكى
از تفسيرهاى آيه 6 سوره تكوير ((واذا البحار سـجرت )) نيزهمين است ((5))(آيه )ـ سپس
درباره مرحله دوم رستاخيز و تجديد حيات جهان و تـجـديـدحـيات مردگان مى فرمايد: ((و
آن زمان كه قبرها زيرورو گردد)) (واذا القبور بعثرت ) ومردگان بيرون آيند و براى
حساب آماده شوند.
(آيـه )ـ و بعد از ذكر اين نشانه ها كه قبل از رستاخيز و بعد از آن صورت مى گيرد,
سخن نهائى را چـنين بيان مى كند: در آن زمان ((هركس مى داند آنچه را كه ازپيش
فرستاده و آنچه را براى بعد گذاشته است )) (علمت نفس مـا قدمت واخرت ).
آرى ! آن روز حـجابها كنار مى رود, پرده هاى غرور و غفلت دريده مى شود, وحقايق جهان
عريان و آشكار مى گردد, آنجاست كه انسان تمامى اعمال خود رامى بيند و از نيك و بد
آن آگاه مى شود, چه اعمالى را كه از قبل فرستاده , و چه كارهائى كه آثارش بعد از او
در دنيا باقى مانده مانند خيرات و صـدقـات جـاريـه , وبـنـاهـا و آثارى كه براى
مقاصد رحمانى يا شيطانى ساخته , و از خود به جا نـهـاده اسـت , و يا كتابها و آثار
علمى و غيرعلمى كه براى مقاصد نيك و بد تحرير يافته , وبعد از او مـورد بـهـره
بردارى ديگران قرارگرفته است , همچنين سنتهاى نيك و بد كه اقوامى را به دنبال خود
كشانيده .
اينها نمونه هائى است از كارهائى كه نتايجش بعد از انسان به او مى رسد ومصداق
((اخرت )) در آيه فوق است .
در حديثى از امام صادق (ع ) مى خوانيم : ((بعد از مرگ انسان , پرونده اعمال اوبسته
مى شود, و اجر و پـاداشـى بـه او نمى رسد مگر از سه طريق (و در روايت ديگرى اين
امور شش چيز شمرده شده :) بناها و اشيا مفيدى كه براى استفاده مردم از خودبه يادگار
گذارده , فرزند صالح , قرآنى كه آن را تلاوت مى كند, چاهى كه حفر كرده ,درختى كه
غرس نموده , تهيه آب , و سنت حسنه اى كه بعد از او باقى مى ماند ومورد توجه قرار مى
گيرد)).
(آيه )ـ.
اى انسان ! چه چيز تو را مغرور ساخته ؟.
در تـعـقـيـب آيات گذشته كه پيرامون معاد سخن مى گفت , در اينجا براى بيداركردن
انسان از خـواب غـفـلت , و توجه او به مسؤوليتهايش در برابر خداوند,نخست او را
مخاطب ساخته , و با يك استفهام توبيخى شديد و در عين حال توام بانوعى لطف و محبت مى
فرمايد: ((اى انسان ! چه چيز تو را در برابر پروردگار كريمت مغرور ساخته ))؟ (يا
ايها الا نسان مـا غرك بربك الكريم ).
بـه مـقـتـضاى ربوبيتش پيوسته او را در كنف حمايت خود قرار داده , و تربيت وتكامل
را برعهده گـرفـته , و به مقتضاى كرمش را بر سر خوان نعمت خود نشانده , و ازتمام
مواهب مادى و معنوى برخوردار ساخته است .
در حـديـثـى از پـيـغمبراكرم (ص ) آمده است كه هنگام تلاوت اين آيه فرمود:((غره
جهله ;Š جهل و نادانيش او را مغرور و غافل ساخته است ))!.
و از ايـنجا روشن مى شود هدف اين است كه با تكيه بر مساله ربوبيت و كرم خداوند غرور
و غفلت و جهل انسان را درهم بشكند.
(آيـه )ـ سـپـس بـراى بـيدار ساختن اين انسان غافل به گوشه اى از كرم والطافش به او
در چهار مرحله اشاره كرده , مى فرمايد: ((همان خدائى كه تو را آفريد, وسامان داد و
منظم ساخت )) (الذى خلقك فسويك فعدلك ).
(آيه )ـ ((و در هر صورتى كه مى خواست تو را تركيب نمود)) (فى اى صورة مـاشا ركبك ).
در ايـن آيـات و بسيارى ديگر از آيات قرآن خداوند اين انسان فراموشكار ومغرور را
وادار به عرفان خـويـشتن مى كند از آغاز آفرينش در رحم مادر, تا لحظه تولد, و از
آنگاه تا نمو و رشد كامل , وجود خـويش را مورد بررسى دقيق قرار دهد, وببيند در هر
گام , و در هر لحظه , نعمت تازه اى از سوى آن منعم بزرگ به سراغش آمده , تا خود را
سراپا غرق احسان او بيند و از مركب غرور و غفلت پايين آيد وطوق بندگى حق را بر گردن
نهد.
(آيه )ـ سپس به منشا غرور و غفلت آنها اشاره كرده , مى فرمايد: ((آن گونه كه شما مى
پنداريد نيست بلكه شما روز جزا را منكريد)) (كلا بل تكذبون بالدين ).
نـه مـسـالـه كرم خداوند مايه غرور شماست , و نه لطف و نعمتهاى او, بلكه ريشه اصلى
را در عدم ايمان به روز رستاخيز بايد بيابيد.
(آيـه )ـ سـپـس بـراى از مـيـان بـردن عـوامـل غـرور و غـفـلت و تقويت ايمان به
معادمى افزايد: ((وبى شك نگاهبانانى بر شما گمارده شده )) (وان عليكم لحافظين ).
(آيه )ـ نگاهبانانى كه در نزد پروردگار ((والا مقام و نويسنده )) اعمال نيك وبد شما
هستند (كراما كاتبين ).
(آيه )ـ ((كه مى دانند شما چه مى كنيد)) (يعلمون مـا تفعلون ) حتى ازاراده و تصميم
باطنى شما به هنگام گناه يا كار نيك باخبرند.
منظور از ((حافظين )) در اينجا فرشتگانى هستند كه مامور حفظ و نگهدارى اعمال
انسانها اعم از نـيك و بد هستند كه در آيه 17 سوره ق از آنها تعبير به ((رقيب
وعتيد)) شده است : ((انسان هيچ سخنى را تلفظ نمى كند مگر اين كه نزد او فرشته اى
است مراقب و آماده براى انجام ماموريت )).
و در همان سوره ق در آيه 16 مى فرمايد: ((به خاطر بياوريد هنگامى را كه دوفرشته از
راست و چپ كه ملازم شما هستند اعمال شما را تلقى و ثبت مى كنند)).
(آيـه )ـ به دنبال بحثى كه در آيات گذشته پيرامون ثبت وضبطاعمال انسانهابه وسيله
فرشتگان آمد, درايـنـجـا بـه نتيجه اين حسابرسى , و مسير نهائى نيكان وبدان اشاره
كرده , مى فرمايد: ((به يقين نيكان در نعمتى فراوانند)) (ان الا برار لفى نعيم ).
(آيه )ـ ((و بدكاران در دوزخند))! (وان الفجار لفى جحيم ).
ايـن كه مى فرمايد: ((نيكوكاران در بهشت , و بدكاران در دوزخند)) ممكن است به اين
معنى باشد كـه آنـهـا هـم اكـنـون نيز در بهشت و دوزخ وارد شده اند, و در همين دنيا
نيز نعمتهاى بهشتى و عـذابهاى دوزخى آنها را فراگرفته , همان گونه كه در آيه 54سوره
عنكبوت مى خوانيم : ((دوزخ كافران را احاطه كرده است )).
و نيز جمعى گفته اند كه اين گونه تعبيرها اشاره به آينده حتمى است ـ ولى معنى اول
با ظاهر آيه سازگارتر است .
(آيـه )ـ در ايـن آيـه تـوضيح بيشترى درباره سرنوشت فاجران داده ,مى افزايد: ((روز
جزا وارد آن مى شوند و مى سوزند)) (يصلونها يوم الدين ).
هرگاه معنى آيه گذشته چنين باشد كه آنها هم اكنون داخل دوزخند اين آيه نشان مى دهد
كه در روزقـيـامـت ورود بـيـشتر و عميقترى در اين آتش سوزان مى يابندو اثر آتش را
به خوبى احساس مى كنند.
(آيه )ـ و باز براى تاكيد بيشتر مى فرمايد: ((و آنان هرگز از آن غايب و دورنيستند))
(ومـاهم عنها بغائبين ).
بـسـيارى از مفسران اين جمله را دليلى بر خلود و جاودانگى عذاب ((فجار))گرفته اند,
و چنين نتيجه گيرى كرده اند كه منظور از ((فجار)) در اين آيات كفارند چرا كه
((خلود)) و جاودانگى جز در مـورد آنـهـا وجـود نـدارد بـنـابراين فجار كسانى هستند
كه پرده هاى تقوا و عفاف را به خاطر عدم ايمان و تكذيب روز جزا دريده اند نه به
خاطرغلبه هواى نفس در عين داشتن ايمان .
ضمنا آيه فوق اين حقيقت را نيز بازگو مى كند كه عذاب دوزخيان هيچ گونه فترتى ندارد,
و حتى براى ساعت و يا لحظه اى از آن دور نمى شوند.
(آيه )ـ بعد براى بازگو كردن اهميت آن روز بزرگ مى افزايد: ((تو چه مى دانى روز جزا
چيست ))؟ (ومـا ادريك مـا يوم الدين ).
(آيه )ـ ((باز چه مى دانى روز جزاچيست ))؟ (ثم ما ادريك ما يوم الدين ).
جـائى كـه پـيـامـبـر(ص ) با آن آگاهى وسيع از قيامت و علم فوق العاده او نسبت به
مبدا و معاد, حـوادث آن روز بـزرگ و اضطراب و وحشت عظيمى را كه بر آن حاكم است به
خوبى نداند تكليف بقيه روشن است .
(آيـه )ـ سپس در يك جمله كوتاه و پرمعنى يكى ديگر از ويژگيهاى آن روزرا كه در حقيقت
همه چـيز در آن نهفته است مطرح كرده , مى فرمايد: ((روزى است كه هيچ كس قادر بر
انجام كارى به سـود ديگرى نيست , و همه امور در آن روز از آن خداست )) (يوم لا تملك
نفس لنفس شيئا والا مر يـومئذ للّه ) البته در اين جهان نيزهمه كارها به دست قدرت
اوست , و همگان به او نيازمندند, ولى در آن روز ايـن مـالـكـيـت و حـاكـمـيـت صورى
و مجازى انسانها نيز برچيده مى شود, حاكميت مطلقه خداوند و مالكيت او بر هر چيز از
هر زمان آشكارتر است .
((پايان سوره انفطار)).
سوره مطففين [83].
اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 36 آيه است .
محتواى سوره :.
بحثهاى اين سوره بر پنج محور دور مى زند:
1ـ هشدار و تهديد شديدى نسبت به كم فروشان .
2ـ اشاره به اين مطلب كه گناهان از عدم ايمان راسخ به رستاخيزسرچشمه مى گيرد.
3ـ بخشى از سرنوشت ((فجار)) در آن روز بزرگ .
4ـ قسمتى از مواهب عظيم و نعمتهاى روح پرور نيكوكاران در بهشت .
5ـ اشاره اى به استهزاى جاهلانه كافران نسبت به مؤمنان و معكوس شدن اين كار در
قيامت .
فضيلت تلاوت سوره :.
در حـديـثى از پيغمبراكرم (ص ) مى خوانيم : ((هركس سوره مطففين را بخواندخدا او را
از شراب طهور زلال و خالص كه دست احدى به آن نرسيده در آن روزسيراب مى كند)).
و در حـديـثـى از امـام صادق (ع ) آمده است : ((هركس در نمازهاى فريضه خودسوره
مطففين را بـخواند خداوند امنيت از عذاب دوزخ را در قيامت به او عطامى كند, نه آتش
دوزخ او را مى بيند و نه او آتش دوزخ را)).
پـيـداست اين همه ثواب و فضيلت و بركت براى كسى است كه خواندن آن رامقدمه اى براى
عمل قرار دهد.
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
شان نزول : ((ابن عباس )) مى گويد: هنگامى كه پيغمبراكرم (ص ) وارد مدينه شدبسيارى
از مردم سخت آلوده كم فروشى بودند, خداوند اين آيات را نازل كرد و آنهاپذيرفتند;Š و
بعد از آن كم فروشى را ترك كردند.
در حـديـث ديـگـرى آمـده اسـت كـه : بسيارى از اهل مدينه تاجر بودند و در كارخود كم
فروشى مـى كـردنـد, و بسيارى از معاملات آنها معاملات حرام بود, اين آيات نازل شد و
پيامبر(ص ) آنها را براى اهل مدينه تلاوت فرمود سپس افزود: ((پنج چيزدر برابر پنچ
چيز است ))!.
عرض كردند: اى رسول خدا! كدام پنج در مقابل كدام پنج است ؟.
فرمود: هيچ قومى عهدشكنى نكردند مگر اين كه خداوند دشمنانشان را برآنها مسلط ساخت .
و هيچ جمعيتى به غير حكم الهى حكم نكردند مگر اين كه فقر درميان آنهازياد شد.
و در ميان هيچ ملتى فحشا ظاهر نشد مگر اين كه مرگ و مير درميان آنهافراوان گشت !.
هيچ گروهى كم فروشى نكردند مگر اين كه زراعت آنها از بين رفت و قحطى آنها را فرو
گرفت !.
و هيچ قومى زكات را منع نكردند مگر اين كه باران از آنها قطع شد))!.
(آيه )ـ.
واى بر كم فروشان !.
در آغـاز سـوره قـبـل از هر چيز كم فروشان را مورد تهديد شديدى قرار داده ,مى
فرمايد: ((واى بر كم فروشان ))! (ويل للمطففين ).
ايـن در حـقـيـقت اعلان جنگى است از ناحيه خداوند به اين افراد ظالم وستمگر و كثيف
كه حق مردم را به طرز ناجوانمردانه اى پايمال مى كنند.
قابل توجه اين كه در روايتى از امام صادق (ع ) آمده كه خداوند ((ويل )) رادرباره
هيچ كس در قرآن قـرار نداده مگر اين كه او را كافر نام نهاده همان گونه كه در آيه37
سوره مريم , مى فرمايد: ((واى بر كافران از مشاهده روز بزرگ )).
از اين روايت استفاده مى شود كه كم فروشى بوى كفر مى دهد!.
(آيـه )ـ سـپس به شرح كار مطففين و كم فروشان پرداخته , مى فرمايد: ((آنان كه وقتى
براى خود پيمانه مى كنند حق خود را بطوركامل مى گيرند)) (الذين اذااكتالوا على
الناس يستوفون ).
(آيـه )ـ ((امـا هـنـگـامى كه مى خواهند براى ديگران پيمانه يا وزن كنند كم مى
گذارند))! (واذا كالوهم او وزنوهم يخسرون ).
الـبـتـه بـعيد نيست با استفاده از الغاى خصوصيت ((كم فروشى )) كم گذاردن درخدمات
را نيز فـراگـيـرد, فـى الـمـثل كارگر و كارمندى چيزى از وقت خود بدزدد دررديف
((مطففين )) و كـم فروشانى است كه آيات اين سوره سخت آنها را نكوهش كرده است حتى بى
تناسب نيست اگر هـرگـونه تجاوز از حدود الهى و كم و كسر گذاشتن درروابط اجتماعى و
اخلاقى را مشمول آن بدانيم .
(آيـه )ـ سپس آنها را بااين جمله استفهام توبيخى , موردتهديدقرارمى دهد:((آياآنها
گمان نمى كنند كه برانگيخته مى شوند))؟! (الا يظن اولئك انهم مبعوثون ).
(آيـه )ـ ((در روزى بـزرگ )) (لـيوم عظيم ) روزى كه عذاب و حساب و خبراو و هول و
وحشتش همه عظيم است .
(آيـه )ـ ((روزى كـه مـردم در پـيـشـگـاه پروردگار جهانيان مى ايستند)) (يوم يقوم
الناس لرب العالمين ).
يـعـنـى ;Š اگـر آنـهـا قـيـامت را باور مى داشتند و مى دانستند حساب و كتابى در
كاراست , و تمام اعمالشان براى محاكمه در آن دادگاه بزرگ ثبت مى شود, هرگز چنين ظلم
و ستم نمى كردند, و حقوق افراد را پايمال نمى ساختند.
در حديثى از امام باقر(ع ) نقل شده است : ((هنگامى كه اميرمؤمنان على (ع ) در كوفه
بود همه روز صـبـح در بازارهاى كوفه مى آمد و بازار به بازار مى گشت و تازيانه اى
(براى مجازات متخلفان ) بر دوش داشت در وسط هر بازار مى ايستاد و صدا مى زد:((اى
گروه تجار! از خدا بترسيد))!.
هـنـگـامـى كه بانگ على را مى شنيدند هرچه در دست داشتند بر زمين گذاشته و با تمام
دل به سخنانش گوش فرا مى دادند, سپس مى فرمود:.
((از خـداونـد خـيـر بخواهيد, و با آسان گرفتن كار بر مردم بركت بجوئيد, و به
خريداران نزديك شـويـد, حـلـم را زيـنـت خـود قـرار دهـيـد, از سـوگـنـد
بـپـرهـيزيد, از دروغ اجتناب كنيد, از ظـلـم خـوددارى نماييد, وحق مظلومان را
بگيريد, به ربانزديك نشويد,پيمانه ووزن را بطوركامل وفا كنيد, واز اشيا مردم كم
نگذاريد, ودرزمين فسادنكنيد))!.
و بـه ايـن تـرتـيـب در بـازارهاى كوفه گردش مى كرد, سپس به دارالاماره بازمى گشت و
براى دادخواهى مردم مى نشست )).
(آيه )ـ.
تو نمى دانى ((سجين )) چيست ؟.
در تعقيب بحثى كه در آيات گذشته درباره كم فروشان , و رابطه گناه با عدم ايمان راسخ
به روز رسـتـاخـيز آمده بود, در اينجا به گوشه اى از سرنوشت بدكاران وفاجران در آن
روز اشاره كرده , مـى فـرمـايـد: ((چنين نيست كه آنها (درباره قيامت )مى پندارند به
يقين نامه اعمال بدكاران در سجين است )) (كلا ان كتاب الفجار لفى سجين ).
(آيه )ـ ((تو چه مى دانى سجين چيست ))؟ (ومـا ادريك مـا سجين ).
(آيه )ـ ((نامه اى است رقم زده شده و سرنوشتى است حتمى )) (كتاب مرقوم ).
در تفسير اين آيات عمدتا دو نظريه وجود دارد:.
1ـ مـنـظـور از ((كـتـاب )) هـمان نامه اعمال انسانهاست كه هيچ كار كوچك و بزرگ و
صغيره و كبيره اى نيست مگر اين كه آن را احصا كرده , و همه چيز بى كم و كاست در آن
ثبت است .
و مـنـظـور از ((سـجـين )) كتاب جامعى است كه نامه اعمال همه بدكاران بطورمجموعى در
آن گـردآورى شـده اسـت و بـه تـعـبير ساده مانند دفتركلى است كه حساب هريك از
بستانكاران و بدهكاران را در صفحه مستقلى در آن ثبت مى كنند.
و تـعـبـيـر از آن به عنوان ((سجين )) شايد به خاطر اين باشد كه محتويات اين ديوان
سبب زندانى شدن آنها در جهنم است , يا خود اين ديوان در قعر جهنم جاى دارد, به عكس
كتاب ابرار و نيكان كه در ((اعلى عليين )) بهشت است .
2ـ تـفـسير دوم اين است كه ((سجين )) به همان معنى مشهور و معروف يعنى ;Š((دوزخ ))
است كه زنـدان عـظـيمى است براى همه بدكاران , و يا محل سختى از دوزخ مى باشد, و
منظور از ((كتاب فجار)) همان سرنوشتى است كه براى آنها رقم زده شده .
بنابراين ,معنى آيه چنين است :((سرنوشت مقرر ومسلم بدكاران درجهنم است )).
جـمع ميان اين دو تفسير نيز مانعى ندارد, چرا كه سجين در تفسير اول به معنى ديوان
كل اعمال بـدكـاران اسـت , و در تفسير دوم به معنى دوزخ يا قعر زمين ومعلوم است كه
اينها علت و معلول يكديگرند, يعنى ;Š هنگامى كه نامه عمل انسان در ديوان كل اعمال
بدكاران قرار گرفت همان سبب مى شود كه او را به پست ترين مقام و قعر دوزخ بكشاند.
(آيـه )ـ در ايـن آيـه , با يك جمله تكان دهنده به عاقبت شوم منكران معاداشاره كرده
, مى فرمايد: ((واى در آن روز بـر تـكـذيـب كـنـنـدگان )) (ويل يومئذ للمكذبين
)تكذيبى كه سرچشمه انواع گناهان و از جمله كم فروشى و ظلم است .
(آيـه )ـ در آيـه قـبـل اشـاره كـوتاهى به سرنوشت شوم مكذبان شده بود, دراينجا به
معرفى آنان پرداخته , مى گويد: ((همانها كه روز جزا را انكار مى كنند)) (الذين
يكذبون بيوم الدين ).
(آيه )ـ و بعد مى افزايد: ((تنها كسانى آن را تكذيب مى كنند كه متجاوز وگنهكارند))
(ومـا يكذب به الا كل معتد اثيم ).
يـعـنـى ;Š ريـشه انكار قيامت ,منطق واستدلال نيست , بلكه افرادى كه مى
خواهندپيوسته به تجاوزها ادامه دهند و در گناه غوطه ور باشند منكر قيامت مى شوند.
(آيه )ـ در اين آيه به سومين وصف منكران قيامت اشاره كرده , مى افزايد:(((همان كس
كه ) وقتى آيـات مـا بر او خوانده مى شود مى گويد: اين افسانه هاى پيشينيان است ))
(اذا تتلى عليه آياتنا قال اساطير الا ولين ).
آنـهـا عـلاوه بر اين كه تجاوزگر (معتد) و گنهكار (اثيم ) هستند آيات الهى را نيزبه
باد سخريه و استهزا گرفته , آن را مجموعه اى از اسطوره ها و افسانه هاى موهوم
وسخنان بى ارزش , نظير آنچه از دورانـهـاى نـخستين (دوران نادانى بشر) به
يادگارمانده است معرفى مى كنند و به اين بهانه مى خواهند خود را از مسؤوليت در
برابراين آيات بركنار دارند.
در آيات ديگرى از قرآن مجيد نيز مى خوانيم كه مجرمان جسور براى فرار ازاجابت دعوت
الهى به همين بهانه متوسل مى شدند.
(آيه )ـ.
گناهان زنگار دلهاست !.
قـرآن در ايـن آيـه بـار ديگر به ريشه اصلى طغيان و سركشى آنها اشاره كرده ,مى
افزايد: ((چنين نـيـسـت كـه آنـها مى پندارند, بلكه اعمالشان چون زنگارى بردلهاشان
نشسته )) واز درك حقيقت وامـانـده اند (كلا بل ران على قلوبهم مـا كانوايكسبون )
چرا كه نور وصفاى نخستين را كه به حكم فطرت خداداد در آن بوده گرفته , به همين دليل
پرتو انوار وحى در آن منعكس نمى گردد!.
در حـديـثى از پيغمبراكرم (ص ) مى خوانيم : ((هنگامى كه بنده گناه كند, نكته سياهى
در قلب او پـيدا مى شود, اگر توبه كند, و از گناه دست بردارد و استغفار نمايدقلب او
صيقل مى يابد, و اگر بـاز هم به گناه برگردد سياهى افزون مى شود, تا تمام قلبش را
فرا مى گيرد, اين همان زنگارى است كه در آيه ((كلا بل ران على قلوبهم مـاكانوا
يكسبون )) به آن اشاره شده )).
(آيـه )ـ در ايـن آيه مى افزايد: ((چنين نيست كه مى پندارند, بلكه آنها در آن روز
از پروردگارشان محجوبند)) (كلا انهم عن ربهم يومئذ لمحجوبون ).
و ايـن دردناك ترين مجازات آنهاست , همان گونه كه لقاى معنوى پروردگار,وحضور در
بارگاه قرب او براى ابرار و نيكان بالاترين موهبت و لذتبخش ترين نعمت است .
(آيه )ـ ((سپس آنها به يقين وارد دوزخ مى شوند)) و ملازم آن هستند (ثم انهم لصالوا
الجحيم ).