(آيـه )ـ و از آنجا كه معجزه موسى تمام موجوديت طاغوتى او رابه خطر مى انداخت ,
ماموران را به شـهرهاى مختلف اعزام كرد ((و ساحران را جمع كرد و مردم را دعوت
نمود)) تا مبارزه ساحران با موسى را مشاهده كنند (فحشرفنادى ).
(آيـه )ـ بـاز به اين توطئه ها اكتفا نكرد, بلكه بزرگترين ادعا را با بدترين
تعبيرات مطرح نمود ((و گفت : من پروردگار برتر شما هستم ))! (فقال انا ربكم الا على
).
خـودش يـكى از بت پرستان بود, ولى در اينجا ادعا مى كند من پروردگار بزرگ شما هستم
, يعنى حتى خودش را از معبود خودش نيز بالاتر مى شمرد و اين است بيهوده گوئيهاى
طاغوتها!.
(آيه )ـ به هر حال فرعون سركشى را به آخرين مرحله رسانده و مستحق دردناكترين عذاب
شده و فرمان الهى بايد فرا رسد و او و دستگاه ظلم و فسادش رادرهم بكوبد لذا در اين
آيه مى فرمايد: ((از اين رو خداوند او را به عذاب آخرت ودنيا گرفتار ساخت )) (فاخذه
اللّه نكال الا خرة والا ولى ).
در ايـنـجـا تفسير ديگرى براى آيه ذكر شده است و آن اين كه منظور از ((الاولى
))كلمه نخستين اسـت كه فرعون در مسير طغيان گفت و ادعاى الوهيت كرد (قصص /38)و
((الا خرة )) اشاره به آخـريـن كـلـمه اى است كه او گفت و آن ادعاى ربوبيت اعلى بود
خداوند او را به مجازات اين دو ادعاى كفرآميزش در همين دنياگرفتار ساخت .
(آيـه )ـ و سرانجام در اين آيه , از اتمام اين ماجرا نتيجه گيرى كرده ,مى فرمايد:
((در اين (داستان مـوسـى و فرعون و عاقبت آنان درس ) عبرتى است براى كسى كه (از
خدا) بترسد)) (ان فى ذلك لعبرة لمن يخشى ).
ايـن آيـه بـه خوبى نشان مى دهد كه عبرت گرفتن از اين ماجراها تنها براى كسانى ميسر
است كه بـهره اى از خوف و خشيت و احساس مسؤوليت به دل راه داده اند و يا به تعبير
ديگر داراى چشمى عبرت بينند.
اى خوشا چشمى كه عبرت بين بود ـــــ عبرت از نيك و بدش آيين بود.
(آيه )ـ.
آفرينش شما مشكلتر است يا آسمانها؟ (دليل ديگرى بر معاد).
بـه دنـبـال نـقـل سـرگذشت موسى و فرعون به عنوان يك درس عبرت براى همه طغيانگران و
تكذيب كنندگان بار ديگر به مساله معاد و رستاخيز برمى گردد.
نخست منكران معاد را مخاطب ساخته , و ضمن يك استفهام توبيخى مى فرمايد: ((آيا
آفرينش شما (و بـازگـشت به زندگى پس از مرگ ) مشكلتر است ياآفرينش آسمان كه خداوند
آن را بنا نهاده است )) (انتم اشد خلقا ام السما بنيها).
ايـن سـخن در حقيقت پاسخى است به گفتار آنها كه در آيات پيشين گذشت كه مى گفتند:
انا لمردودون فى الحافرة ;Š آيا ما به حالت اول باز مى گرديم )).
ايـن آيه مى گويد: هر انسانى در هر مرحله اى از درك و شعور باشد مى داند كه آفرينش
اين آسمان بلند, اين همه كرات عظيم و كهكشانهاى بى انتها قابل مقايسه باآفرينش
انسان نيست كسى كه اين قدرت را داشته چگونه از بازگرداندن شما به حيات عاجز است ؟!.
(آيـه )ـ سـپـس بـه شـرح بـيشتر درباره اين آفرينش بزرگ پرداخته , مى افزايد:((سقف
آسمان را برافراشت و آن را منظم ساخت )) (رفع سمكها فسويها).
احـتمال دارد كه آيه هم اشاره به ارتفاع آسمان و فاصله بسيار زياد وسرسام آور كرات
آسمانى از ما بوده باشد و هم اشاره به سقف محفوظ و قشر عظيم هواى اطراف زمين .
(آيـه )ـ سـپـس بـه يكى از مهمترين نظامات اين عالم بزرگ يعنى نظام نور و ظلمت
اشاره كرده , مى فرمايد: ((و شبش را تاريك و روزش را آشكار نمود)) (واغطش
ليلهاواخرج ضحيها).
كـه هـركـدام از ايـن دو در زنـدگـى انـسان و ساير موجودات زنده اعم از حيوانان
وگياه نقش فـوق العاده مهمى دارد نه انسان بدون نور مى تواند زندگى كند كه همه
بركات و روزيها و حس و حركت او وابسته به آن است و هم بدون ظلمت و زندگى او ممكن
نيست كه رمز آرامش اوست .
(آيـه )ـ سـپـس از آسمان به زمين مى آيد, مى فرمايد: ((و زمين را بعد از آن گسترش
داد)) (والا رض بعد ذلك دحيها).
منظور از ((دحوالا رض )) اين است كه در آغاز تمام سطح زمين را آبهاى حاصل از
بارانهاى سيلابى نخستين فراگرفته بود اين آبها تدريجا در گودالهاى زمين جاى گرفتند
و خشكيها از زير آب سر برآوردند و روزبه روز گسترده تر شدند تا به وضع فعلى درآمد ـ
و اين مساله بعد از آفرينش زمين و آسمان روى داد.
(آيـه )ـ بـعـد از گسترش زمين و آماده شدن براى زندگى و حيات سخن ازآب و گياه به
ميان آورده , مى فرمايد: ((و از آن , آب و چراگاهش را بيرون آورد)) (اخرج منها
مـاها ومرعيها).
اين تعبير نشان مى دهد كه آب در لابلاى قشر نفوذپذير زمين پنهان بود, سپس به صورت
چشمه ها و نهرها جارى شد و حتى دريا و درياچه ها راتشكيل داد.
(آيـه )ـ ولـى از آنجا كه عوامل مختلفى مى توانست آرامش زمين را برهم زند ـ از جمله
طوفانهاى عـظـيم و دائمى و ديگر جزر و مدهائى كه در پوسته زمين براثر جاذبه ماه و
خورشيد و همچنين لـرزه هايى كه بر اثر فشار مواد مذاب درونى رخ مى دهدـ آن را به
وسيله شبكه نيرومندى از كوهها كه سرتاسر روى زمين را فراگرفته آرام كرد.
و لذا مى فرمايد: ((و كوهها را ثابت و محكم نمود)) (والجبال ارسيها).
(آيـه )ـ و در پايان مى فرمايد: ((همه اينها براى بهره گيرى شما وچهارپايانتان است
))! (متاعا لكم ولا نعامكم ).
تا از مواهب حيات بهره گيريد و به غفلت نخوريد.
ايـنـهـا از يكسو نشانه هاى قدرت او بر مساله معاد است و از سوى ديگر دلائل عظمت و
نشانه هاى وجود او در مسير توحيد و معرفت است .
(آيـه )ـ بـعد از اشاره به بعضى از دلائل معاد, در آيات قبل , در اينجا بارديگر, به
مساله رستاخيز و سـرنـوشـت خداترسان و هوى پرستان در آن روزبازمى گردد, مى فرمايد:
((هنگامى كه آن حادثه بزرگ , رخ دهد)) نيكوكاران و بدكاران هركدام به جزاى اعمال
خويش مى رسند (فاذا جات الطامة الكبرى ).
((طـامـه )) در ايـنـجـا اشـاره به قيامت است كه مملو از حوادث هولناك مى باشد
وتوصيف آن به ((كبرى )) تاكيد بيشترى درباره اهميت و عظمت اين حادثه بى نظير است .
(آيـه )ـ سـپـس مـى افـزايد: ((در آن روز انسان به ياد كوششهايش مى افتد))(يوم
يتذكر الا نسان مـاسعى ).
اما اين تذكر و يادآورى چه سودى براى او مى تواند داشته باشد.
اگـر تقاضاى بازگشت به دنيا و جبران گذشته كند دست رد به سينه او مى زنندو در پاسخ
اين تقاضا ((كلا )) (چنين نيست ) مى گويند.
و اگر توبه كند و از اعمالش پوزش طلبد فايده اى ندارد چرا كه درهاى توبه ديگر بسته
شده است .
آرى ! در آن روز حـجـابـها از قلب و روح انسان برداشته مى شود و همه حقايق مكنون
بارز و آشكار مى شود.
(آيـه )ـ و لـذا در ايـن آيـه مى افزايد: ((و (در آن روز) جهنم براى هر بيننده اى
آشكار مى گردد)) (وبرزت الجحيم لمن يرى ).
جـهـنـم هـم اكـنون نيز وجود دارد بلكه طبق آيه 54 سوره عنكبوت ((كافران را ازهر سو
احاطه كرده )) اما حجابهاى عالم دنيا مانع رؤيت آن است ولى آن روز كه روزظهور و
بروز همه چيز است جهنم از همه آشكارتر ظهور مى كند.
(آيـه )ـ سـپس به وضع حال مجرمان و افراد بى ايمان در صحنه قيامت اشاره كرده و با
چند جمله كوتاه و پرمعنى هم سرنوشت آنها را بيان مى كند و هم عوامل گرفتارى آنها
را, مى فرمايد: ((اما آن كسى كه طغيان كرده )) (فاما من طغى ).
(آيه )ـ ((و زندگى دنيا را (بر همه چيز) مقدم داشته )) (وآثر الحيوة الدنيا).
(آيه )ـ ((مسلما دوزخ جايگاه اوست )) (فان الجحيم هى الماوى ).
در جـمله اول اشاره به فساد عقيدتى آنها مى كند زيرا طغيان ناشى از خودبزرگ بينى
است و خود بزرگ بينى ناشى از عدم معرفة اللّه است .
كـسى كه خدا را به عظمت بشناسد خود را بسيار كوچك و ضعيف مى بيند وهرگز پاى خود را
از جاده عبوديت بيرون نمى گذارد.
و جـمـله دوم اشاره به فساد عملى آنهاست چرا كه طغيان سبب مى شود كه انسان لذت
زودگذر دنيا و زرق و برق آن را بالاترين ارزش حساب كند و آن را بر همه چيز مقدم
بشمرد.
ايـن دو در حـقيقت علت و معلول يكديگرند: طغيان و فساد عقيده سرچشمه فساد عمل و
ترجيح زنـدگى ناپايدار دنيا بر همه چيز است و سرانجام اين دوآتش سوزان دوزخ است كه
در جمله سوم به آن اشاره شده .
(آيـه )ـ سپس به ذكر اوصاف بهشتيان در دو جمله كوتاه و بسيار پرمعنى پرداخته , مى
فرمايد: ((و آن كسى كه از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را ازهوى باز دارد ))
(واما من خاف مقام ربه ونهى النفس عن الهوى ).
(آيه )ـ ((قطعا بهشت جايگاه اوست )) (فان الجنة هى الماوى ).
آرى ! شـرط اول بـهـشـتـى شدن ((خوف )) ناشى از ((معرفت )) است , شناختن مقام
پروردگار و تـرسـيدن از مخالفت فرمان او, شرط دوم كه در حقيقت نتيجه شرط اول وميوه
درخت معرفت و خـوف اسـت تـسـلـط بـر هواى نفس و باز داشتن آن از سركشى ,چرا كه تمام
گناهان و مفاسد و بدبختيها از هواى نفس سرچشمه مى گيرد.
(آيه )ـ.
تاريخ قيامت را فقط خدا مى داند:.
در تـعـقيب مطالبى كه درباره قيامت و سرنوشت نيكان و بدان در آن روز درآيات پيشين
آمد, در ايـنـجـا بـه سراغ سؤال هميشگى مشركان و منكران معاد رفته ,مى فرمايد: ((و
از تو درباره قيامت مى پرسند كه در چه زمانى واقع مى شود))(يسئلونك عن الساعة ايان
مرسيها).
(آيـه )ـ قـرآن در پـاسـخ اين سؤال براى اين كه به آنها بفهماند كه هيچ كس ازلحظه
وقوع قيامت بـاخـبـر نـبوده و نخواهد بود, روى سخن را به پيامبر(ص ) كرده ,مى گويد:
((تو را با يادآورى اين سخن چه كار))؟! (فيم انت من ذكريها).
يعنى ;Š تاريخ وقوع قيامت حتى از تو پنهان است , تا چه رسد به ديگران , اين از آن
علم غيبى است كه از مختصات ذات پروردگار مى باشد, و احدى را به آن راهى نيست !.
(آيـه )ـ سـپس مى افزايد: ((نهايت آن (قيامت ) به سوى پروردگار تو است ))و هيچ كس
جز خدا از زمانش آگاه نيست (الى ربك منتهيها).
اين همان مطلبى است كه در آيه 34 سوره لقمان نيز آمده است : ((علم زمان وقوع قيامت
تنها نزد خداست )).
(آيـه )ـ باز براى توضيح بيشتر مى افزايد: ((كار تو فقط بيم دادن كسانى است كه از
آن مى ترسند)) (انما انت منذر من يخشيها).
وظـيفه تو همين انذار و هشدار و بيم دادن است و بس , و اما تعيين وقت قيامت از
قلمرو وظيفه و آگاهى تو بيرون است .
(آيـه )ـ و سـرانجام در آخرين آيه اين سوره براى بيان اين واقعيت كه تاقيامت زمان
زيادى نيست , مى فرمايد: ((آنها در آن روز كه قيام قيامت را مى بينندچنين احساس مى
كنند كه گوئى توقفشان (در دنيا و برزخ ) جز شامگاهى يا صبح آن بيشتر نبوده است ))!
(كانهم يوم يرونها لم يلبثوا الا عشية اوضحيها).
به قدرى عمر كوتاه دنيا بسرعت مى گذرد, و دوران برزخ نيز سريع طى مى شود كه به
هنگام قيام قيامت آنها فكر مى كنند تمام اين دوران چند ساعتى بيش نبود.
((پايان سوره نازعات )).
سوره عبس [80].
اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 42 آيه است .
محتواى سوره :.
محتواى اين سوره را مى توان در پنج موضوع خلاصه كرد:
1ـ عتاب شديد خداوند نسبت به كسى كه در برابر مرد نابيناى حقيقت جوبرخورد مناسبى
نداشت .
2ـ ارزش و اهميت قرآن مجيد.
3ـ كفران و ناسپاسى انسان در برابر نعمتهاى خداوند.
4ـ بيان گوشه اى از نعمتهاى او در زمينه تغذيه انسان و حيوانات براى تحريك حس
شكرگزارى بشر.
5ـ اشاره به قسمتهاى تكان دهنده اى از حوادث قيامت و سرنوشت مؤمنان وكفار در آن روز
بزرگ .
نامگذارى آن به ((عبس )) به تناسب نخستين آيه سوره است .
فضيلت تلاوت سوره :.
در حـديـثـى از پيغمبرگرامى اسلام (ص ) آمده است : ((كسى كه سوره عبس رابخواند روز
قيامت درحالى وارد محشر مى شود كه صورتش خندان و بشاش است )).
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
آيه ـ شان نزول : ده آيه آغاز سوره اجمالا نشان مى دهد كه خداوند كسى را در
آنهامورد عتاب قرار داده به خاطر اين كه فرد يا افراد غنى و ثروتمندى را بر نابيناى
حق طلبى مقدم داشته است , اما اين شخص مورد عتاب كيست ؟ در آن اختلاف نظراست .
مشهور در ميان مفسران عامه و خاصه اين است كه :.
عده اى از سران قريش مانند عتبة بن ربيعه , ابوجهل , عباس بن عبدالمطلب ,و جمعى
ديگر, خدمت پـيامبر(ص ) بودند و آن حضرت مشغول تبليغ و دعوت آنهابه سوى اسلام بود و
اميد داشت كه اين سخنان در دل آنها مؤثر شود در اين ميان ((عبداللّه بن ام مكتوم ))
كه مرد نابينا و ظاهرا فقيرى بود وارد مـجـلس شد, و ازپيغمبر(ص ) تقاضا كرد آياتى
از قرآن را براى او بخواند و به او تعليم دهد, و پـيوسته سخن خود را تكرار مى كرد و
آرام نمى گرفت , زيرا دقيقا متوجه نبود كه پيامبر(ص )با چه كسانى مشغول صحبت است .
او آنقدر كلام پيغمبر(ص ) را قطع كرد كه حضرت ناراحت شد, و آثارناخشنودى در چهره
مباركش نـمـايـان گـشت و در دل گفت : اين سران عرب پيش خودمى گويند: پيروان محمد
نابينايان و بردگانند, و لذا از ((عبداللّه )) رو برگرداند, و به سخنانش با آن گروه
ادامه داد.
در اين هنگام اين آيات نازل شد (و در اين باره پيامبر(ص ) را مورد عتاب قرارداد).
رسول خدا بعد از اين ماجرا ((عبداللّه )) را پيوسته گرامى مى داشت .
البته در آيه چيزى كه صريحا دلالت كند كه منظور شخص پيامبر(ص ) است وجود ندارد و به
فرض كـه شـان نـزول فـوق واقـعيت داشته باشد اين مطلب در حدترك اولائى بيش نيست و
كارى كه منافات با مقام عصمت داشته باشد در آن مشاهده نمى شود.
تفسير:.
عتاب شديد به خاطر بى اعتنائى به نابيناى حق طلب !.
بـاتـوجـه بـه آنچه در شان نزول آيات گفته شد, به سراغ تفسير آيات مى رويم ,نخست مى
فرمايد: ((چهره درهم كشيد, و روى برتافت )) (عبس وتولى ).
(آيه )ـ از اين كه نابينائى به سراغ او آمده بود))! (ان جاه الا عمى ).
(آيه )ـ ((تو چه مى دانى شايد او پاكى و تقوا پيشه كند))؟ (ومـا يدريك لعله يزكى ).
(آيـه )ـ ((يـا (از شـنـيدن سخنان حق ) متذكر گردد و اين تذكر به حال او مفيدباشد))
(او يذكر فتنفعه الذكرى ).
و اگر صددرصد پاك و باتقوا نشود لااقل از تذكر پند مى گيرد و بيدار مى شود,و اين
بيدارى در او اجمالا اثر مى گذارد.
(آيه )ـ سپس اين عتاب را ادامه داده , مى افزايد: ((اما آن كس كه توانگراست )) (اما
من استغنى ).
(آيه )ـ ((تو به او روى مى آورى ))! (فانت له تصدى ).
و اصرار به هدايت او دارى در حالى كه او گرفتار غرور ثروت و خودخواهى است , غرورى
كه منشا طغيان و گردنكشى است .
(آيه )ـ ((در حالى كه اگر او خود را پاك نسازد چيزى بر تو نيست )) (ومـاعليك الا
يزكى ).
وظـيـفـه تو تنها ابلاغ رسالت است خواه از آن پند گيرند يا ملال بنابراين به خاطر
اين گونه افراد نمى توانى نابيناى حق طلب را ناديده بگيرى , هرچند هدف تو هدايت اين
گردنكشان باشد.
(آيه )ـ بار ديگر تاكيد و عتاب را از سر مى گيرد و همچنان به صورت خطاب مى فرمايد:
((اما كسى كه به سراغ تو مى آيد, و (براى هدايت و پاكى ) كوشش مى كند)) (واما من
جاك يسعى ).
(آيه )ـ ((و از خدا ترسان است )) (وهو يخشى ).
و همين انگيزه ترس از خداوند او را به دنبال تو فرستاده , تا حقايق بيشترى بشنود و
به كار بندد, و خود را پاك و پاكيزه كند.
(آيه )ـ ((تو از او غافل مى شوى )) و به ديگرى مى پردازى (فانت عنه تلهى ).
اين عتاب و خطاب خواه به شخص پيامبر(ص ) باشد يا غير او بيانگراين واقعيت مهم است
كه اسلام و قرآن اهميت و احترام خاصى براى پويندگان راه حق مخصوصا از طبقات مستضعف
قائل است و بـه عـكـس مـوضـع گـيـرى تـند و خشنى در برابر آنها كه بر اثر وفور نعمت
الهى , مست و مغرور شده انددارد.
(آيـه )ـ در تـعـقيب آيات گذشته كه در آن سخن از سرزنش كسى آمده بودكه نسبت به
نابيناى حق طلبى كم توجهى نموده بود, در اينجا به مساله اهميت قرآن مجيد و مبدا پاك
آن و تاثيرش در نفوس پرداخته , مى فرمايد: ((هرگز)) اين كار راتكرار مكن و آن را
براى هميشه فراموش نما (كلا ).
چرا كه ((اين (قرآن ) تذكر و يادآورى است )) (انها تذكرة ).
اين احتمال نيز وجود دارد كه آيه فوق پاسخى باشد به تمام تهمتهاى مشركان و دشمنان
اسلام در مورد قرآن كه گاه شعرش مى خواندند, و گاه سحر, و گاه نوعى كهانت , قرآن مى
گويد: هيچ يك از ايـن نـسـبـتـها صحيح نيست , بلكه اين آيات وسيله اى است براى
آگاهى و ايمان و دليل آن در خودش نهفته است .
(آيه )ـ سپس مى افزايد: ((و هركس بخواهد از آن پند مى گيرد)) (فمن شاذكره ).
ايـن تـعـبـير هم اشاره اى است به اين كه اكراه و اجبارى در كار نيست , و هم دليلى
است بر آزادى اراده انسان كه تا نخواهد و تصميم بر قبول هدايت نگيردنمى تواند از
آيات قرآن بهره گيرد.
(آيـه )ـ سـپـس مـى افـزايـد: اين كلمات بزرگ الهى ((در الواح پرارزشى ثبت است ))
(فى صحف مكرمة ).
تعبير به ((صحف )) نشان مى دهد كه آيات قرآن قبل از نزول برپيغمبراكرم (ص ) در
الواحى نوشته شده بود, و فرشتگان وحى آن را با خودمى آوردند الواحى بسيار گرانقدر و
پرارزش .
(آيه )ـ بعد مى فرمايد: اين صحائف و الواح ((والاقدر و پاكيزه است ))(مرفوعة مطهرة
).
بالاتر از آن است كه دست نااهلان به سوى آن دراز شود, و يا قادر بر تحريف آن باشند,
و پاكتر از آن است كه دست ناپاكان آن را آلوده كند, و نيز پاك است ازهرگونه تناقض و
تضاد و شك و شبهه .
(آيه )ـ از اين گذشته , اين آيات الهى ((به دست سفيرانى است ))(بايدى سفرة ).
(آيه )ـ سفيرانى ((والامقام و فرمانبردار و نيكوكار)) (كرام بررة ).
منظور از ((سفره )) در اينجا فرشتگان الهى است كه سفيران وحى يا كاتبان آيات او
هستند.
در حديثى از امام صادق (ع ) مى خوانيم كه فرمود: ((كسى كه حافظ قرآن باشدو به آن
عمل كند با سفيران بزرگوار فرمانبردار الهى خواهد بود)).
اين تعبير به خوبى نشان مى دهد كه حافظان و مفسران و عاملان به قرآن دررديف اين
((سفره )) و همگام آنها هستند, نه اين كه خود آنها مى باشند و اين يك واقعيت است كه
وقتى اين دانشمندان و حافظان , كارى شبيه كار فرشتگان وحاملان وحى انجام دهند در
رديف آنها قرار مى گيرند.
(آيـه )ـ سـپـس مـى افـزايـد: بـا وجود اين همه اسباب هدايت الهى كه درصحف مكرمه به
وسيله فـرشـتـگان مقرب خداوند, با انواع تذكرات , نازل شده , بازهم اين انسان سركش
و ناسپاس تسليم حق نمى شود;Š ((مرگ بر اين انسان , چقدركافر و ناسپاس است ))؟! (قتل
الا نسان مـا اكفره ).
(آيه )ـ و از آنجا كه سرچشمه سركشيها و ناسپاسيها غالبا غرور است براى درهم شكستن
اين غرور در اين آيه مى فرمايد: خداوند ((او را از چه چيز آفريده است ))؟ (من اى شى
خلقه ).
(آيه )ـ ((او را از نطفه ناچيزى آفريد, و سپس اندازه گيرى كرد و موزون ساخت ))(من
نطفة خلقه فقدره ).
دقت در آفرينش انسان از نطفه و اندازه گيرى تمام ابعاد وجودى او,اعضا پيكرش ,
استعدادهايش و نيازهايش خود بهترين دليل براى خداشناسى ومعرفة اللّه است .
و چـه بـزرگ است آن خدائى كه اين موجود ضعيف را اين همه قدرت وتوانائى بخشيد كه مى
تواند آسـمـان و زمـين و اعماق درياها را جولانگاه خود قراردهد, و همه نيروهاى محيط
خود را مسخر فرمان خويش سازد.
(آيه )ـ در ادامه همين سخن مى افزايد: ((سپس راه را براى او آسان كرد))(ثم السبيل
يسره ).
راه تكامل پرورش جنين در شكم مادر, و سپس راه انتقال او را به اين دنياسهل و آسان
نمود.
از عجائب تولد انسان اين است كه قبل از لحظات تولد آن چنان در شكم مادر قرار دارد
كه سر او به طرف بالا و صورتش به پشت مادر و پاى او در قسمت پايين رحم است , ولى
هنگامى كه فرمان تولد صادر مى شود ناگهان واژگونه مى گرددسر او به طرف پايين مى
آيد, و همين موضوع امر تولد را براى او و مادر سهل و آسان مى كند.
بعد از تولد نيز در مسير نمو و رشد جسمى در دوران كودكى , و سپس نمو ورشد غرائز, و
بعد از آن رشـد در مـسـيـر هدايت معنوى و ايمان , همه را از طريق عقل و دعوت انبيا
براى او سهل و آسان ساخته است .
(آيـه )ـ سـپس به مرحله پايانى عمر انسان بعد از پيمودن اين راه طولانى اشاره كرده
, مى فرمايد: ((بعد او را ميراند و در قبر پنهان نمود)) (ثم امـاته فاقبره ).
دستور به دفن كردن بدن مردگان (بعد از غسل و كفن و نماز) دستورى است الهام بخش كه
مرده انسانها بايد از هر نظر پاك و محترم باشد تا چه رسد به زنده آنها!.
(آيه )ـ بعد به مرحله رستاخيز انسانها پرداخته , مى افزايد: ((سپس هرگاه كه بخواهد
او را زنده (و براى حساب و جزا محشور) مى كند)) (ثم اذا شا انشره ).
(آيـه )ـ در ايـن آيـه مـى فـرمـايد: با اين همه مواهب الهى نسبت به انسان , ازآن
روز كه به صورت نطفه اى بى ارزش بود تا آن روز كه قدم در اين دنيا گذارد, و راه خود
را به سوى كمال طى كرد و سـپـس از اين دنيا مى رود و در قبر پنهان مى گردد بازاين
انسان راه صحيح خود را پيدا نمى كند ((چـنين نيست كه او مى پندارد, او هنوزآنچه را
(خدا) فرمان داده , اطاعت نكرده است )) (كلا لما يقض مـا امره ).
(آيه )ـ.
انسان بايد به غذاى خود بنگرد!.
از آنـجـا كـه آيـات قبل سخن از مساله معاد مى گفت , و آيات آينده نيز باصراحت
بيشترى از اين مـساله سخن مى گويد, به نظر مى رسد كه آيات مورد بحث به منزله دليلى
است براى مساله معاد كه از طريق بيان قدرت خداوند بر همه چيز, وهمچنين احياى
زمينهاى مرده به وسيله نزول باران ـكه خود نوعى معاد در عالم گياهان است ـ امكان
رستاخيز را اثبات مى كند.
در ضـمـن چـون ايـن آيـات از انواع غذاهائى كه خدا در اختيار انسان وچهارپايان
قرارداده سخن مـى گـويـد حـس شـكرگزارى انسان را برمى انگيزد و او را به شناخت منعم
و معرفت اللّه دعوت مى كند.
نـخـسـت مـى فرمايد: ((انسان بايد به غذاى خويش (و آفرينش آن ) بنگرد))(فلينظر الا
نسان الى طعامه ).
نـزديكترين اشيا خارجى به انسان غذاى اوست كه با يك دگرگونى جزوبافت وجود او مى
شود, و اگـر به او نرسد به زودى راه فنا را پيش مى گيرد, و به همين دليل قرآن از
ميان تمام موجودات روى مـواد غـذائى آن هـم موادى كه از طريق گياهان و درختان ,
عايد انسان مى شود تكيه كرده است .
روشن است كه منظور از ((نگاه كردن )) تماشاى ظاهرى نيست , بلكه نگاه به معنى دقت و
انديشه در سـاخـتمان اين مواد غذائى , و اجزا حياتبخش آن , و تاثيرات شگرفى كه در
وجود انسان دارد, و سپس انديشه در خالق آنهاست .
و نيز دقيقا بنگرد كه آنها را از چه راهى تهيه كرده , حلال يا حرام ؟ مشروع
يانامشروع ؟.
در بـعـضـى از روايات كه از معصومين نقل شده آمده است كه منظور از ((طعام ))در
اينجا علم و دانشى است كه غذاى روح انسان است , بايد بنگرد كه آن را از چه كسى
گرفته ؟.
آرى ! انسان بايد درست بنگرد كه سرچشمه اصلى علم و دانش او كه غذاى روحانى اوست
كجاست مبادا از سرچشمه آلوده اى تغذيه شود و روح و جان او رابيمار كند يا به هلاكت
افكند.
(آيـه )ـ سـپـس به شرح تفصيلى اين مواد غذائى و منابع آن پرداخته ,مى فرمايد: ((ما
آب فراوان از آسمان فرو ريختيم )) (انا صببنا الما صبا).
آرى ! آب كـه مهمترين مايه حيات است همواره به مقدار فراوان به لطف پروردگار از
آسمان نازل مـى شـود, و مـى دانـيـم تـمـام نـهرها, چشمه ها, قناتها و چاههاى آب ,
ذخائر آبى خود را از باران مى گيرند.
(آيه )ـ بعد از ذكر موضوع آب كه يكى از اركان مهم رويش گياهان است ,به سراغ ركن مهم
ديگر يعنى ((زمين )) مى رود و مى افزايد: ((سپس زمين را از هم شكافتيم )) (ثم شققنا
الا رض شقا).
ايـن شـكـافـتن اشاره به شكافتن زمين به وسيله جوانه هاى گياهان است , و به راستى
اين يكى از عـجـائب اسـت كـه جـوانـه اى بـا آن همه نرمى و لطافت خاكهاى سخت را مى
شكافد, و گاه در كوهستانها از لابلاى سنگها عبور كرده , سر بيرون مى آورد.
و احتمال دارد منظور از شكافتن زمين خرد شدن سنگهاى سطح آن در آغاز باشد.
بـه ايـن تـرتـيـب آيـه اشاره به يكى از معجزات علمى قرآن است كه نشان مى دهد اول
بارانها فرو مـى بـارند, و سپس زمينها شكافته مى شوند و آماده زراعت مى گردند, نه
تنها در روزهاى نخست اين عمل صورت گرفته كه امروز نيز ادامه دارد.
(آيه )ـ بعد از ذكر اين دو ركن اساسى يعنى ((آب )) و ((خاك )) به هشت قسمت از
روئيدنيها كه از اركـان اسـاسـى غـذاى انسان يا حيوانات است اشاره كرده ,مى فرمايد:
((و در آن دانه هاى فراوانى رويانديم )) (فانبتنا فيها حبا).
دانـه هـاى غـذائى كه مايه اصلى تغذيه انسان و انواع حيوانات است , دانه هايى كه
اگر يكسال بر اثر خشكسالى قطع شود قحطى و گرسنگى تمام جهان را فرامى گيرد و انسانها
همه در زحمت فرو مى روند.
(آيه )ـ و در مرحله بعد مى افزايد: ((و (همچنين ) انگور و سبزى بسيار))(وعنبـا
وقضبا).
ذكـر ((عـنـب )) (انگور) از ميان تمام ميوه ها به خاطر مواد غذائى و حياتى فراوانى
است كه در اين ميوه نهفته شده و آن را به صورت يك غذاى كامل درآورده است .
توجه داشته باشيد كه ((عنب )) هم به ((انگور)) گفته مى شود و هم به ((درخت انگور))
و در آيات قرآن بر هر دو اطلاق شده , ولى در اينجا مناسب همان انگور است .
((قـضـب )) در ايـنـجـا معنى گسترده اى دارد كه هم سبزيهاى خوردنى را شامل مى شود,
و هم ميوه هاى بوته اى و هم ريشه هاى غذائى را.
(آيه )ـ سپس مى افزايد: ((و زيتون و نخل فراوان )) (وزيتونا ونخلا ).
تـكـيـه روى ايـن دو ميوه نيز دليلش روشن است چرا كه امروز ثابت شده كه هم ((زيتون
)) و هم ((خرما)) از مهمترين مواد غذائى نيروبخش و مفيد وسلامت آفرين است .
(آيه )ـ و در مرحله بعد مى افزايد: ((و باغهاى پردرخت )) با انواع ميوه هاى رنگارنگ
(وحدائق غلبا).
(آيه )ـ سپس مى افزايد: ((و ميوه و چراگاه )) (وفاكهة وابا).
((اب )) بـه معنى گياهان خودرو و چراگاهى است كه آماده چريدن حيوانات ويا چيدن
گياهان باشد.
در اينجا اين سؤال پيش مى آيد كه در آيات گذشته بعضى از ميوه ها بالخصوص مطرح شده
بود, و در ايـنـجـا مـيـوه بطوركلى مطرح شده , و از اين گذشته در آيه قبل كه سخن از
باغها مى گفت ظاهرا نظر به ميوه هاى باغها داشت , چگونه بار ديگر ميوه در اينجا
مطرح شده است ؟.
در پاسخ مى گوئيم : اما اين كه بعضى از ميوه ها بالخصوص ذكر شده مانندانگور و زيتون
و خرما (به قـريـنه درخت نخل ) به خاطر اهميت فوق العاده اى است كه از ميان ميوه ها
دارند, و اما اين كه چرا ((فاكهه )) (ميوه ) جداگانه از ((حدائق )) (باغها)ذكر شده
؟ ممكن است به خاطر اين باشد كه باغها منافع ديگرى غير از ميوه نيزدارند, منظره
زيبا, طراوت و هواى سالم و مانند آن .
از ايـن گذشته برگ بعضى از درختان و ريشه و پوست بعضى ديگر, جز موادغذائى هستند
(مانند چاى و دارچين و زنجبيل و امثال آن ) به علاوه برگهاى بسيارى از درختان خوراك
مناسبى براى حـيوانات است و مى دانيم آنچه در آيات فوق آمده ,هم خوراك انسان را
شامل مى شود, هم خوراك حيوان را.
(آيـه )ـ و لذا در اين آيه مى افزايد: ((تا وسيله اى براى بهره گيرى شما
وچارپايانتان باشد)) (متاعا لكم ولا نعامكم ).
((متاع )) هر چيزى است كه انسان از آن متمتع و بهره مند مى شود.
(آيه )ـ.
صيحه رستاخيز:.
بـعـد از ذكر قسمت قابل توجهى از مواهب الهى و نعم دنيوى , به بيان معاد وگوشه اى
از حوادث رستاخيز و سرنوشت مؤمنان و كافران مى پردازد, تا از يكسواعلام كند كه اين
مواهب و متاع هرچه باشد زودگذر است و نقطه پايانى دارد, و ازسوى ديگر وجود اينها
دليلى است بر قدرت خداوند بر همه چيز و بر مساله معاد.
مـى فـرمايد: ((هنگامى كه آن صداى مهيب [ صيحه رستاخيز] بيايد)) كافران ومجرمان در
اندوه عميقى فرو مى روند (فاذا جات الصاخة ).
((صـاخه )) در اينجا اشاره به ((نفخه دوم صور)) است , همان صيحه عظيمى كه صيحه
بيدارى و حيات مى باشد و همگان را زنده كرده , به عرصه محشردعوت مى كند.
(آيه )ـ و لذا بلافاصله بعد از آن مى افزايد: ((در آن روز كه انسان از برادرخود مى
گريزد)) (يوم يفر المر من اخيه ).
هـمـان بـرادرى كـه بـا جان برابر بود و همه جا به ياد او بود و در فكر او,
امروزبكلى از او گريزان مى شود.
(آيه )ـ ((و (همچنين ) از مادر و پدرش )) (وامه وابيه ).
(آيه )ـ ((و زن و فرزندانش )) (وصاحبته وبنيه ).
وبـه ايـن تـرتـيـب انـسان نزديكترين نزديكانش را كه برادر وپدر ومادر وزن
وفرزندهستند نه فقط فـرامـوش مـى نـمايد بلكه از آنها فرار مى كند و اين نشان مى
دهد هول ووحشت محشر آنقدر زياد است كه انسان را از تمام پيوندها وعلائقش جدا مى
كند.
(آيـه )ـ در اين آيه دليل اين فرار را بيان كرده , مى فرمايد: ((در آن روزهركدام از
آنها وضعى دارد كه او را كاملا به خود مشغول مى سازد)) (لكل امرئ منهم يومئذ شان
يغنيه ).
در حـديـثـى آمـده است كه بعضى از خاندان پيامبر(ص ) از آن حضرت سؤال كردند كه آيا
در روز قيامت انسان به ياد دوست صميميش مى افتد؟.
در پـاسـخ فـرمود: ((سه موقف است كه هيچ كس در آنها به ياد هيچ كس نمى افتد: اول
پاى ميزان سـنجش اعمال است تا ببيند آيا ميزانش سنگين است ياسبك ؟ سپس بر صراط است
تا ببيند آيا از آن مـى گـذرد يـا نـه ؟ و سپس به هنگامى است كه نامه هاى اعمال را
به دست انسانها مى دهند تا بـبـيند آن را به دست راستش مى دهند يا دست چپ ؟ اين سه
موقف است كه در آنها كسى به فكر كـسـى نيست , نه دوست صميمى , نه يار مهربان , نه
افراد نزديك , نه دوستان مخلص , نه فرزندان , ونـه پدر و مادر, و اين همان است كه
خداوند متعال مى فرمايد: در آن روز هركسى به قدر كافى به خود مشغول است )).
(آيه )ـ سپس به چگونگى حال مؤمنان و كافران در آن روز پرداخته ,مى گويد: ((چهره
هائى در آن روز گشاده و نورانى است )) (وجوه يومئذ مسفرة ).
(آيه )ـ ((خندان و مسرور است )) (ضاحكة مستبشرة ).
(آيه )ـ ((و صورتهائى در آن روز غبارآلود است )) (ووجوه يؤمئذ عليها غبرة ).
(آيه )ـ ((و دود تاريكى آن را پوشانده است )) (ترهقها قترة ).
(آيه )ـ ((آنان همان كافران فاجرند))! (اولئك هم الكفرة الفجرة ).
از ايـن آيـات بـه خـوبـى اسـتـفاده مى شود كه در صحنه قيامت آثار عقائد واعمال سؤ
انسانها در چهره هايشان نمايان مى گردد.
تـعـبـيـر بـه ((وجوه )) به خاطر اين است كه رنگ صورت بيش از هر چيزى مى تواند
بيانگر حالات درونى باشد, هم ناراحتيهاى فكرى و روحى و هم ناراحتيهاى جسمانى .
((پايان سوره عبس )).
سوره تكوير [81].
اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 29 آيه است .
محتواى سوره :.
محتواى اين سوره عمدتا بر دو محور دور مى زند:
1ـ آيات آغاز اين سوره بيانگر نشانه هائى از قيامت و دگرگونيهاى عظيم درپايان اين
جهان و آغاز رستاخيز است .
2ـ بخش دوم سوره از عظمت قرآن و آورنده آن و تاثيرش در نفوس انسانى سخن مى گويد, و
اين قسمت با سوگندهاى بيداركننده و پرمحتوايى همراه است .
فضيلت تلاوت سوره :.
در حديثى از پيغمبراكرم (ص ) مى خوانيم : ((كسى كه سوره اذا الشمس كورت را بخواند
خداوند او را از رسوائى در آن هنگام كه نامه عملش گشوده مى شود حفظمى كند)).
در حـديـث ديگرى مى خوانيم كه به پيامبر اسلام (ص ) گفتند: چرا اين قدر زودآثار
پيرى در شما نمايان گشته ؟.
فرمود: ((سوره هود, واقعه , مرسلات , عم , و اذا الشمس كورت , مرا پير كرد))زيرا آن
چنان حوادث هولناك قيامت در اينها ترسيم شده است كه هر انسان بيدارى را گرفتار پيرى
زودرس مى كند.
تـعـبـيـراتـى كه در روايات بالا آمده به خوبى نشان مى دهد كه منظور تلاوتى است كه
سرچشمه آگاهى و ايمان و عمل باشد.
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
(آيه )ـ.
آن روز كه طومار كائنات پيچيده شود!.
در آغـاز ايـن سـوره چـنـانـكـه گفتيم به اشارات كوتاه و هيجان انگيز وتكان دهنده
اى از حوادث هـولـنـاك پـايـان ايـن جهان و آغاز رستاخيز برخورد مى كنيم كه انسان
را در عوالم عجيبى سير مى دهد, و مجموعا هشت نشانه از اين نشانه ها رابازگو مى كند.
نخست مى فرمايد: ((در آن هنگام كه خورشيد درهم پيچيده شود)) (اذاالشمس كورت ).
مـى دانيم خورشيد در حال حاضر كره اى است فوق العاده داغ و سوزان به اندازه اى كه
تمام مواد آن به صورت گاز فشرده اى درآمده و در گرداگردش شعله هاى سوزانى زبانه مى
كشد كه صدها هزار كـيـلـومـتـر ارتفاع آنهاست واگر كره زمين در وسطيكى از اين شعله
هاى عظيم گرفتار شود در دم خاكستر و تبديل به مشتى گاز مى شود!.
ولـى در پايان اين جهان و در آستانه قيامت اين حرارت فرو مى نشيند, و آن شعله ها
جمع مى شود, روشنائى آن به خاموشى مى گرايد, و از حجم آن كاسته مى شود و اين است
معنى ((تكوير)).
ايـن حـقـيقتى است كه در علم و دانش امروز نيز منعكس است و ((ثابت خورشيد)) تدريجا
رو به تاريكى و خاموشى مى رود.
(آيه )ـ سپس مى افزايد: ((و در آن هنگام كه ستارگان بى فروغ شوند)) (واذاالنجوم
انكدرت ).
(آيـه )ـ در سومين نشانه رستاخيز مى فرمايد: ((و در آن هنگام كه كوهها به حركت
درآيند)) (واذا الجبال سيرت ).
از آيات مختلف قرآن استفاده مى شود كه در آستانه قيامت كوهها مراحل مختلفى را طى مى
كنند ـ شرح بيشتر در اين باره را در همين جلد در تفسير آيه 20سوره نبا مطالعه
فرماييد.
(آيـه )ـ سـپـس مى افزايد: ((و در آن هنگام كه باارزشترين اموال به دست فراموشى
سپرده شود)) (واذا العشار عطلت ).
((عشار)) جمع ((عشرا)) در اصل به معنى شتر ماده باردارى است كه ده ماه برحمل او
گذشته , و در آسـتـانـه آوردن بـچه است يعنى چيزى نمى گذرد كه شتر ديگرى از او
متولد مى شود, و شير فراوان در پستان او ظاهر مى گردد.
در آن روز كه اين آيات نازل گشت چنين شترى باارزشترين اموال عرب محسوب مى شد.
مـنظور اين است شدت هول و وحشت آن روز به قدرى است كه هر انسانى نفيسترين اموال
خويش را فراموش مى كند.
(آيه )ـ در اين آيه مى افزايد: ((و در آن هنگام كه وحوش جمع شوند))(واذا الوحوش
حشرت ).
هـمان حيواناتى كه در حال عادى از هم دور بودند, و از يكديگر مى ترسيدندو فرار مى
كردند, ولى شـدت وحـشـت حوادث هولناك آستانه قيامت آن چنان است كه اينها را گرد هم
جمع مى كند, و هـمـه چيز را فراموش مى كنند, گوئى مى خواهند بااين اجتماعشان از شدت
ترس و وحشت خود بكاهند.
و بـه تعبير ديگر: وقتى آن صحنه هاى هولناك خصائص ويژه حيوانات وحشى را از آنها مى
گيرد با انسانها چه مى كند!.
(آيه )ـ سپس مى افزايد: ((و در آن هنگام كه درياها برافروخته شوند))!(واذاالبحار
سجرت ).
مـى دانـيـم آب از دو ماده ((اكسيژن )) و ((هيدروژن )) تركيب يافته كه هر دو سخت
قابل اشتعال اسـت , بـعـيد نيست كه در آستانه قيامت آب درياها چنان تحت فشارقرار
گيرد كه تجزيه شوند و تبديل به يكپارچه آتش گردند.
(آيـه )ـ بـعـد از ذكـر شـش تحول عظيم كه از مقدمات رستاخيز است به نخستين طليعه آن
روز بـزرگ اشـاره كـرده , مـى فرمايد: ((و در آن هنگام كه هركس با همسان خودقرين
گردد)) (واذا النفوس زوجت ).