وسواس، شناخت و راه های درمان

علی محمد حیدری نراقی

- ۵ -


درهم شکستن کابوس وحشت

در این گونه مواقع اگر نیروی خرد را به کار اندازیم و درست بیندیشیم، عامل نگرانی را با واقع بینی تجزیه و تحلیل کنیم، جهات مختلفش را به دقت بررسی نماییم و درباره هر قسمت، عاقلانه تصمیم بگیریم، کابوس وحشت درهم شکسته می شود، اضطراب موهوم از خطر واقعی تفکیک می گردد و فشار نگرانی به مقدار قابل ملاحظه ای کاهش می یابد.

به عبارت دیگر گاهی مجموعه یک امر ذهنی یا خارجی در نظرمان بسیار بزرگ و سنگین جلوه می کند و به شدت ناراحت و نگرانمان می سازد، اما اگر آن مجموعه را تحلیل نماییم و اجزایش را از یکدیگر جدا کنیم، سنگینیش کم می شود و کوچک و قابل تحمل می گردد.

قالَ عَلِی علیه السلام : «تَأْتینا أَشْیاءٌ نَسْتَکثِرُها إِذا جَمَعْناها وَ نَسْتَقِلُّها إِذا قَسَمْناها»؛(97)

علی علیه السلام فرموده است: «چیزهایی در زندگی ما پیش می آید که به نظرمان مهم و بسیار جلوه می کنند، اگر با هم جمعشان کنیم کم و ناچیز می نمایند، اگر تفکیک و تقسیمشان نماییم».

کاهش نگرانی ها

از جمله عواملی که در تقلیل نگرانی مبتلایان و تسکین خاطر مصیبت زدگان مؤثر است، توجه به اوضاع و احوال کسانی است که به آلام سخت تر و مصایب بزرگ تر گرفتارند. شخصی که بر اثر فقر مالی، بیماری بدنی، اختلال خانوادگی و دیگر ناملایمات زندگی، نگران و ناراحت است، اگر خود را با کسی که ناراحتیش شدیدتر و رنجش دردناک تر است مقایسه نماید، تشویش خاطرش کم می شود، فشار روحیش تخفیف می یابد، آرامش نسبی پیدا می کند و از این که همانند او مبتلا و گرفتار نیست، به وضعی که دارد راضی و شاکر می گردد. اولیای گرامی اسلام این برنامه را ضمن روایات متعددی خاطرنشان ساخته اند و اجرای آن را به پیروان خود توصیه نموده اند.

قالَ النَّبِی صلی الله علیه و آله : «مَنْ نَظَرَ فی دینِهِ إِلی مَنْ هُوَ فَوْقَهُ فَاقْتَدی بِهِ وَ نَظَرَ فی دُنْیاهُ إِلی مَنْ هُوَ دُونَهُ فَحَمِدَ اللّه عَلی ما فَضَّلَهُ بِهِ کتَبَهُ اللّه شاکرا وَ صابِرا»؛(98)

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرموده است: «کسی که در باره دین خود به بالاتر از خویش بنگرد و به وی اقتدا کند و در باره دنیای خویش به پایین تر از خود نگاه کند و خدا را در امتیازی که به او داده است سپاس گوید، باری تعالی نام او را در صف شکرگزاران و بردباران ثبت می نماید».

قالَ الصّادِقُ علیه السلام : «اُنْظُرْ إِلی مَنْ هُوَ دُونَک فَتَکونَ لاِءَنْعُمِ اللّه شاکرا وَ لِمَزیدِهِ مُسْتَوْجِبا وَ لِجُودِهِ ساکنا»؛(99)

امام صادق علیه السلام فرموده است: «همواره به فروتر از خود نظر کن تا قدر نعمت های الهی را بدانی و شکرگزار او باشی، شایسته افزایش نعمت گردی و به عطایش قرار و آرام یابی».

«دیل کارنگی» در کتاب خود از زبان مرد گرفتاری که مقروض بوده و قدرت ادای دین خود را نداشته، به علاوه، بر اثر مشکلات زندگی ناچار مغازه خود را تعطیل کرده است، شرحی نقل می کند و در ضمن چنین می گوید:

مثل اشخاصی که از پا درآمده اند، در خیابان راه می رفتم. قدرت مبارزه و نیروی ایمان و امید را از دست داده بودم. در این موقع ناگهان مرد بی پایی را دیدم که روی یک تخته چوب کوچکی مجهز به چهار چرخ مخصوص نشسته و با دو قطعه چوب کوچکی که در دست هایش داشت خود را به جلو می کشاند. موقعی با او روبه رو شدم که عرض خیابان را طی کرده بود و می کوشید کمی خود را بلند کند تا از لبه خیابان، داخل پیاده رو شود. در این هنگام چشمانش با چشمان من تلاقی نمود و با تبسم گرمی سلام کرد و گفت: چه هوای خوبی است! این طور نیست؟ من در مدتی که به تماشای او ایستاده بودم، متوجه شدم که تا چه حد غنی و متنعم هستم. من صاحب دو پا بودم و می توانستم راه بروم. از این که آن قدر به حال خود غصه و اندوه می خوردم، شرمسار شدم و با خود گفتم: در موقعی که این مرد چلاق می تواند خوشحال و مسرور باشد، من که صاحب دو پای سالم و قوی هستم، بیش از او باید موفق و خوشحال باشم.

از این فکر نیروی تازه ای در وجود خویش احساس کردم. تصمیم داشتم برای جریان کارم یکصد دلار از بانک قرض کنم. حالا جرأت آن را پیدا کردم که دو برابر آن مبلغ بگیرم و بالاخره، هم به گرفتن وام موفق شدم و هم یافتن کار. امروز این عبارت را روی آیینه حمام چسبانده ام تا هر روز آن را مرور کنم: غمگین بودم که چرا کفش ندارم، تا این که مردی را دیدم که اصلاً پا نداشت.(100)

قالَ عَلِی علیه السلام : «أَکثِرِ النَّظَرَ إِلی مَنْ فُضِّلْتَ عَلَیهِ فَإِنَّ ذلِک مِنْ أَبْوابِ الشُّکرِ»؛(101)

علی علیه السلام فرموده است: «بیشتر توجهت را به کسانی معطوف دار که تو از آنان برتری. چه این خود، یکی از درهای شکرگزاری خداوند و باعث قدرشناسی از نعمت های باری تعالی است».

اندرزی سودبخش

«جان یالمر» ساکن نیوجرسی می گوید: پس از مراجعت از خدمت نظام، شغل آزادی در پیش گرفتم و با جدیت مشغول کار شدم. ابتدا جریان امر بر وفق مراد بود، ولی پس از مدتی مشکلات آغاز گردید. بر اثر ناراحتی و نگرانی، رفته رفته تندخو و عصبی شدم و در برخورد با مردم رعایت ادب را نمی نمودم و پیوسته از وضع خود گله می کردم. یک روز جوانی که ایام سربازیش را در جبهه جنگ گذرانده و آسیب دیده بود، به من چنین گفت:

تصور می کنی تو یگانه کسی هستی که در این دنیا گرفتار مشکلات شده ای، به فرض این که چند صباحی مغازه ات تعطیل باشد، مگر چه می شود؟ تو دارای نعمت های زیادی هستی که باید شکرگزار آنها باشی، ولی در عوض، همیشه گله و شکایت داری. نمی دانی چقدر دلم می خواست به جای تو بودم. به من نگاه کن، فقط یک دست دارم و نصف صورتم را گلوله برده است، با وجود این، شکایتی ندارم. اگر روش خود را تغییر ندهی، نه تنها کسب از کف می رود، بلکه سلامتی و حتی خانواده و دوستانت را نیز از دست می دهی.

این تذکرات مرا در راهی که پیش گرفته بودم، متوقف ساخت و به من فهماند که دارای چه مزایایی هستم که قبلاً از آنها بی خبر بودم. از همان وقت تصمیم گرفتم خود را عوض کنم و همین طور هم شد.(102)

اندوه بی پایان

بسیاری از مردم با آن که واجد نعمت های گوناگونند، از وضع خویش ناراضی هستند و از نعمت هایی که در اختیار دارند غافل. اینان پیوسته متوجه دیگرانند، دیگرانی که اموالشان بیشتر و ثروتشان فزون تر است. غصه می خورند چرا آن اندازه تمکن مالی ندارند و به قدر آنها در توسعه و رفاه نیستند. این گروه اگر طرز تفکر خود را تغییر ندهند و قدردان نعمت های خود نباشند، عمرشان به اندوه و غم طی می شود و همواره در نگرانی و تأثر خواهند بود.

قالَ الصّادِقُ علیه السلام : «إِیاکمْ أَنْ تَمُدُّوا أَطْرافَکمْ إِلی ما فی أَیدی أَبْناءِ الدُّنْیا فَمَنْ مَدَّ طَرْفَهُ إِلی ذلِک طالَ حُزْنُهُ وَ لَمْ یشْفِ غَیظُهُ وَ اسْتَصْغَرَ نِعْمَةَ اللّه عِنْدَهُ فَیقِلُّ شُکرُهُ لِلّهِ»؛(103)

امام صادق علیه السلام فرموده: «بپرهیزید از این که نگاه شدید و توجه عمیق خود را به آنچه در دست فرزندان دنیا است معطوف دارید، که اگر کسی این چنین باشد، غصه و اندوهش به درازا می کشد، خشم درونیش فرو نمی نشیند، نعمت خداوند را کوچک می شمرد و آن طور که باید، ادای شکر نمی کند».

نگرانی و سیمای عبوس

راه دیگر غلبه بر نگرانی آن است که از رابطه طبیعی جسم و جان استفاده کنیم و با سرور ظاهری، نگرانی باطن را واپس زنیم. با کارهای مسرت بخش جسمی، خود را از اندوه روان غافل سازیم و رفته رفته به دست فراموشیش بسپاریم. به عبارت دیگر، جسم و جان با هم متحدند و عمل هر یک در دیگری اثر می گذارد، با این تفاوت که اعمال بدن در اختیار ما است، ولی احساساتمان که از شئون روانی است، به اختیار ما نیستند. مثلاً تمرین نقاشی را که یک عمل بدنی است، با اراده و اختیار خود انجام می دهیم و بدین وسیله در روح خود ملکه نقاشی به وجود می آوریم، ولی احساس غضب که جنبه روانی دارد، بدون اراده اختیار ما تحریک می شود و بی آن که خواسته باشیم، در بدنمان اثر می گذارد، چهره را برافروخته و دوران خون را تشدید می کند.

نگرانی و تشویش خاطر از جمله حالات روانی است و بیرون از اراده و اختیار ما. این احساس رنج آور و دردناک به نسبت شدت و ضعفی که دارد، اثر خود را در بدن آشکار می سازد، چهره را عبوس می کند، لب را از تبسم و زبان را از سخن باز می دارد و آدمی را در معاشرت با مردم کم رغبت و بی نشاط می نماید.

ما نمی توانیم با اراده و تصمیم، از احساس نگرانی جلوگیری کنیم و حالت روحی خود را آن طور که می خواهیم بسازیم، ولی می توانیم با انجام بعضی از کارهای مسرت بار و شادی بخش از قبیل حسن معاشرت، برخورد گرم، روی گشاده، سخنان دلنشین و لبخندهای جذاب، خود را از یاد نگرانی خالی کنیم، افکار پریشان را از ضمیر آگاه برانیم و سکون و آرامش را جایگزین آن سازیم.

گشاده رویی و مسرت خاطر

«ویلیام جیمز» پدر روان شناسی عملی می گوید: اگر چه به ظاهر، عمل تابع احساسات است، ولی در واقع هر دو قرین و همراهند. با تنظیم و تعدیل عمل که تحت کنترل مستقیم اراده است، می توان به طور غیرمستقیم، احساسات و عواطف را که تحت نفوذ و ارادی نیستند، تنظیم و تعدیل کرد. بنا بر این موقعی که خوشی از شما روی گردان شد، راهی که شما را به سوی شادی و سرور هدایت می کند، این است که با روی گشاده و خندان، مثل این که هیچ گونه هم و غم ندارید، خوشحال و مسرور بنشینید و صحبت کنید. وقتی شما آثار و علایم یک حالت شاد و پرنشاط را از خود نشان دهید، دیگر غیرممکن است افسرده و کسل بمانید.(104)

گشاده رویی و بشاشت که مایه محبوبیت اجتماعی و از عوامل مبارزه با نگرانی است، در تعالیم اخلاقی اسلام مورد کمال توجه قرار گرفته و اولیای دین ضمن روایات متعددی خاطرنشان ساخته اند که سیمای شاد، محبوب حضرت باری تعالی است و افراد باایمان از جهت اخلاقی موظفند همواره گشاده رو باشند.

قالَ النَّبِی صلی الله علیه و آله : «کنْ بَشّاشا فَإِنَّ اللّه یحِبُّ الْبَشّاشینَ وَ یبْغِضُ الْعَبُوسَ»؛(105)

رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرموده است: «پیوسته بشاش و خوش رو باش که خداوند دوست دار گشاده رویان است و عبوسان، مورد بغض و بی مهری او هستند».

قالَ عَلِی علیه السلام : «بِشْرُ الْمُؤْمِنِ فی وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فی قَلْبِهِ»؛(106)

علی علیه السلام فرموده: «مرد باایمان، شادیش در چهره، آشکار است و اندوهش، در دل، پنهان».

رُوِی أَنَّ یحْی بْنَ زَکرِیا علیه السلام لَقِی عِیسَی بْنَ مَرْیمَ، فَتَبَسَّمَ عِیسی فی وَجْهِهِ، فَقالَ یحْیی: «مالی أَراک لاهِیا، کأَنَّک آمِنٌ»؟ فَقالَ عِیسی: «مالی أَراک عابِسا، کأَنَّک آیسٌ»؟ فَقالا: «لانَبْرَحُ حَتّی ینْزِلَ عَلَینا وَحْی»، فَأَوْحَی اللّه تَعالی إِلَیهِما: «أَحَبُّکما إِلَی أَحْسَنُکما خُلْقا»؛(107)

روزی بین یحیی بن زکریا علیهماالسلام و حضرت مسیح علیه السلام ملاقاتی دست داد. عیسی علیه السلام به روی یحیی علیه السلام تبسم کرد. یحیی گفت: «از چه، تو را غافل می بینم، گویی از قهر الهی ایمنی»؟ عیسی گفت: «از چه، تو را عبوس می بینم، گویی از رحمت باری تعالی مأیوسی»؟ هر دو گفتند: «از اینجا نمی رویم تا وحی نازل گردد که پروردگار، کدام یک از این دو روش را بیشتر دوست می دارد». خداوند به آن دو، وحی فرستاد که هر یک از شما خلق نیکوتر دارد، نزد من محبوب تر است و در واقع با اعلام این معیار، روی گشاده و لب متبسم حضرت مسیح علیه السلام را مورد عنایت قرار داد.

فریاد و تشدید نگرانی

از جمله راه های غلبه بر نگرانی، آن است که هر انسانی مصیبت های اجتناب ناپذیر و مشکلات لاینحلی که در طول زندگیش پیش می آید، به آرامی تحمل کند، خویشتن را با شرایط آنها منطبق سازد و ناراحتی خود را با جزع و بی صبری تشدید ننماید.

به عبارت دیگر، کسی که به مصیبتی مبتلا می شود یا با مشکلی مواجه می گردد، برای رهایی از نگرانی، باید آن پیش آمد ناگوار را بررسی کند، اگر رفع شدنی و قابل حل است، به چاره جویی تصمیم بگیرد و در راه برطرف ساختن آن حادثه، از تمام وسایل عاقلانه ممکن استفاده نماید و موجبات آرامش فکری خویش را فراهم آورده، اگر مصیبت حتمی و مشکل حل ناشدنی است، بی چون و چرا تسلیم قضای قطعی گردد، به ناراحتی و عوارض آن، تن در دهد و با تندی و بی صبری، باعث تضیعف روح و فرسایش جسم خود نشود.

قالَ عَلِی علیه السلام : «إِذا نَزَلَ بِک مَکرُوهٌ فَانْظُرْ، فَإِنْ کانَ لَک حِیلَةٌ فَلاتَعْجَزْ وَ إِنْ لَمْ یکنْ فیهِ حیلَةٌ فَلاتَجْزَعْ»؛(108)

علی علیه السلام فرموده: «هر گاه دچار مصیبت و ناملایمی شدی، ببین، اگر قدرت علاجش را داری و می توانی، با فطانت و زیرکی، آن را از خود بگردانی، کوتاهی مکن و بدون اظهار ضعف و ناتوانی، در رفعش بکوش و اگر قدرت نداری، بدون جزع و بی تابی، آن را تحمل کن».

قالَ الصّادِقُ علیه السلام : «إِیاک وَ الْجَزَعَ فَإِنَّهُ یقْطَعُ الاْءَمَلَ، وَ یضْعِفُ الْعَمَلَ، وَ یورِثُ الْهَمَّ، وَ اعْلَمْ أَنَّ الْمَخْرَجَ فی أَمْرَینِ، فَما کانَتْ لَهُ حیلَةٌ فَالاْءِحْتِیالُ وَ ما لَمْ یکنْ لَهُ حیلَةٌ فَالاْصْطِبارُ»؛(109)

امام صادق علیه السلام فرموده: «از بی صبری و جزع بپرهیز که رشته امید را قطع می کند و کار و کوشش را تضعیف می نماید و اندوه و غم به بار می آورد. بدان برای نجات از بی صبری دو راه بیش نیست، اگر چیزی که مایه جزع شده، با مهارت و هوشمندی زایل می شود، باید اقدام کرد و اگر مصیبت قطعی و ناشدنی است، باید به رنج و المش تن داد، بردباری را به خود تحمیل نمود و بی قید و شرط، تسلیم قضای حتمی گردید.

تفاوت آموزش های دینی و علمی

به طوری که ملاحظه می نمایید، اساسی ترین طریقی که دانش امروز از جهت روانی برای مبارزه با تشویش و نگرانی ارایه می کند، در تعالیم اسلام آمده و اولیای دین در قرن ها قبل، آنها را به پیروان خود آموخته اند، با این تفاوت که گفته دانشمندان تنها یک توصیه و راهنمایی علمی بر اساس روان شناسی عملی است، ولی آموزش های دینی علاوه بر جنبه علمی و روانی، دارای پشتوانه معنوی و متکی به نیروی ایمان است.

قالَ عَلِی بْنُ الْحُسَینِ علیهماالسلام : «اَلرِّضا بِمَکرُوهِ الْقَضاءِ أَرْفَعُ دَرَجاتِ الْیقینِ»؛(110)

حضرت سجاد علیه السلام فرموده:«بلندپایه ترین درجات یقین، راضی بودن به مقدرات تلخ و ناگوار است».

طرح یک سؤال

هم اکنون این سؤال پیش می آید که برنامه های علمی و تعالیم روان شناسی، به تنهایی می تواند نگرانی هارا درمان کند؟ مردم را بر تشویش و اضطراب پیروز سازد و به ناراحتی ها و پریشان فکری ها خاتمه دهد؟

آقای «آردیس ویتمن» به این پرسش پاسخ منفی داده و چنین می گوید: موسسه گالوپ در ضمن تجسسات خود معلوم کرده است که هر ده نفر، نه نفر مشکلاتی دارند که بیهوده در جستجوی حل آن می باشند. این نتیجه نشان می دهد که وجود انسان معمولاً گرفتار دلواپسی، اضطراب، و هم و غم است و همواره چون بزهکاری، احساس ناراحتی و دلهره می کند.

بسیار اندرز می دهند: خود آزادی را بس کن، بی قیدی را پیشه ساز و غصه و غم را فراموش نما. وقتی مقام و موقعیت شما در خطر افتاده، یا بیماری سختی، شما را از پا انداخته و راه علاج ندارید، یا کمر شما زیر بار وام خم شده و از ادای آن عاجزید، یا دورنمای مصیبت پیری با دست تنگی و درماندگی، چهره زشت خود را می نماید، چطور می توانید بی غم باشید و احساس اضطراب نکنید.(111)

حقیقت این است که تعالیم روانی بدون پشتوانه ایمانی و معنوی در پاره ای از موارد، با توجه به تفاوت روحیه افراد، بیش و کم اثر مثبت دارد، تشویش و اضطراب را کاهش می دهد و مایه آرامش نسبی می گردد.

ولی در زمینه حوادث سنگین و دردناک، نمی تواند نیاز درونی را برطرف کند و افکار پریشان و آشفته را آرام نماید. چه، اغلب اشخاص در این مواقع از شدت نگرانی، قدرت تمرکز فکر را از دست می دهند و قادر نیستند حالت روحی خود را به درستی تجزیه و تحلیل نمایند و بر فرض، اگر هم بتوانند، غالبا به نتیجه مطلوب نمی رسند و طوفان ضمیرشان آرام نمی گیرد. اما تعالیم روانی اسلام که بر اساس ایمان به خدا و روز جزا پایه گذاری شده، در تمام موارد سودبخش و مفید است. مؤمنین واقعی را در سخت ترین مواقع، از نگرانی و تشویش می رهاند و به آنان سکون و آرامش می بخشد.

ام سلیم و ابی طلحه

«ام سلیم» از جمله زنان باایمان در عهد رسول اکرم صلی الله علیه و آله ، شوهرش ابی طلحه نیز از مسلمانان واقعی و از اصحاب صدیق و باارزش پیشوای اسلام بود و در جنگ های بدر، احد، خندق و دیگر غزوات حضور داشت و در رکاب آن حضرت صمیمانه انجام وظیفه می کرد. او در اوقاتی که مسئولیت سربازی به عهده نداشت، در مدینه به سر می برد، قسمتی از وقت خود را در عبادت پروردگار و فراگرفتن معارف اسلامی صرف می کرد و قسمتی را به کسب معاش اختصاص می داد و در قطعه زمینی سرگرم کار و فعالیت می شد.

محصول ازدواج این زن و شوهر بافضیلت، فرزند پسری بود که متأسفانه در سنین نوجوانی بیمار شد، در منزل بستری گردید و مادر از او پرستاری می کرد. شب هنگام موقعی که ابی طلحه از کار برمی گشت و به منزل می آمد، ابتدا بر بالین فرزند بیمار می رفت و مورد مهر و عطوفتش قرار می داد و سپس در اطاق خود به صرف غذا و استراحت می پرداخت. چندی بر این منوال گذشت تا روزی طرف عصر در غیاب پدر، نوجوان از دنیا رفت. مادر باایمان بدون این که خود را ببازد و در مرگ فرزند بی تابی و جزع کند، جنازه را به کناری کشید و رویش را پوشاند.

شب فرا رسید، ام سلیم برای آن که خواب و آسایش شوهر خسته اش در آن شب مختل نشود، تصمیم گرفت مرگ فرزند را تا صبح از وی پنهان نگاه دارد. ابی طلحه وارد منزل شد و طبق معمول خواست بر بالین فرزند برود. ام سلیم منعش نمود و گفت: طفل را به حال خودش بگذار که امشب با سکون و راحتی آرمیده است. این سخن را طوری ادا کرد که شوهر، آن را مژده تخفیف بیماری تلقی نمود و مطمئن شد مرض فرزندش کاهش یافته و هم اکنون بدون التهاب خوابیده است. رفتار ام سلیم آن قدر جالب و اطمینان بخش بود که شوهر در آن شب، با وی هم بستر شد.

صبح شد، ام سلیم گفت: ابی طلحه! اگر کسانی به بعضی از همسایگان خود چیزی را به عاریه بدهند و آنان مدتی از آن بهره مند باشند، اما موقعی که صاحبان مال، عاریه خود را طلب کنند، عاریه داران اشک بریزند که چرا متاع عاریتی را پس می گیرید، به نظر تو حال این قبیل اشخاص چگونه است؟ ابی طلحه جواب داد: اینان دیوانگانند. ام سلیم گفت: پس ما نباید از دیوانگان باشیم، خداوند امانت خود را پس گرفت و فرزندت از دنیا رفت. در این مصیبت صبر کن، تسلیم قضای الهی باش و برای تجهیز جنازه اقدام نما.

فَأَتی أَبُوطَلْحَةَ النَّبِی صلی الله علیه و آله فَأَخْبَرَهُ الْخَبَرَ. فَتَعَجَّبَ النَّبِی صلی الله علیه و آله مِنْ أَمْرِها وَ دَعا لَها وَ قالَ: «اَللّهُمَّ بارِک لَهُما فی لَیلَتِهِما»؛(112)

ابی طلحه حضور رسول اکرم صلی الله علیه و آله شرفیاب شد و جریان ام سلیم را به عرض رساند. حضرت از کار زن به شگفت آمد و در باره اش دعا کرد و از پیشگاه الهی برای زن و شوهر در آمیزش آن شب، درخواست خیر و برکت نمود.

زن باردار شده بود، فرزند پسری به دنیا آورد و نامش را عبداللّه گذاردند. بر اثر مراقبت های والدین باایمان، به شایستگی پرورش یافت و از حسن تربیت برخوردار گردید. پاک زندگی کرد و به پاکی از دنیا رفت. او عبداللّه بن ابی طلحه از اصحاب حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام بود.

ابی طلحه و ام سلیم مانند سایر پدران و مادران، به نوجوان خود علاقه داشتند و عادتا انتظار می رفت در چند روز اول مرگ وی، سخت نگران و اندوهگین شوند، ولی چنین نشد. آنان مصیبت درگذشت او را با نیرومندی تحمل نمودند و در این حادثه علاج ناپذیر، حد اعلای صبر و شکیبایی را از خود نشان دادند، زیرا به خدا ایمان واقعی داشتند، طفل را از او می دانستند و مرگش را نیز به فرمان او. به رضای حق راضی و به قضایش تسلیم شدند، تا مورد عنایت و تفضل او قرار گیرند و رحمت واسعه باری تعالی شامل حال آنان گردد.

به کار بستن برنامه های روانی و اعمال محاسبه های عقلی نمی تواند مردان و زنانی همانند ابی طلحه و ام سلیم تربیت کند و آنان را تا این حد، متحمل و شکیبا بسازد. مردان و زنانی که به خدا و روز جزا ایمان ندارند، یا دارند، ولی ایمانشان ضعیف است، وقتی فرزند جوان خویش را از دست می دهند یا به مصیبتی سخت و غیرقابل علاج مبتلا می شوند، تا مدتی ناآرام و بی قرارند. با آن که می دانند بی تابی و جزع، ناراحتی آنان را افزایش می دهد، مصیبت را تشدید می کند و به سلامتشان آسیب می رساند ولی این دانستن، نگرانی و تشویش را از صفحه خاطرشان نمی زداید و به آنان سکون و آرامش نمی بخشد.

اما مؤمنین واقعی در پرتو ایمان، ضمیری مطمئن و آرام دارند، در زمینه مرگ فرزند و در مقابل هر حادثه سنگین، خویشتن دار و مقاومند، زیرا در مکتب دین آموخته اند که رضا به قضای حتمی و تسلیم در مقابل فرمان الهی، علامت ایمان و مایه خشنودی خداوند است و در قیامت، آدمی را از پادش صبر برخوردار می سازد، برعکس جزع و بی تابی، علاوه بر رنج روحی و اختلالات جسمی، نشانه سرپیچی از فرمان الهی و موجب حرمان از اجر باری تعالی است.

قالَ عَلِی علیه السلام : «مَنْ جَزِعَ فَنَفْسَهُ عَذَّبَ وَ أَمْرَ اللّه سُبْحانَهُ أَضاعَ وَ ثَوابَهُ باعَ»؛(113)

علی علیه السلام فرموده است: «آن کس که در مصایب و بدآمدهای زندگی، بی صبری می کند، با این عمل، روح خود را معذب می سازد، فرمان الهی را ناچیز و غیرقابل اعتنا می شمارد و پاداش خداوند سبحان را با جزع و بی تابی مبادله می کند».

قالَ مُحَمَّدَ بْنِ عَلِی الْجَوادِ علیه السلام : «اَلثِّقَةُ بِاللّه تَعالی ثَمَنٌ لِکلِّ غالٍ وَ سُلَّمٌ إِلی کلِّ عالٍ»؛(114)

امام جواد علیه السلام فرموده: «اعتماد به خداوند، قیمت هر متاع گران قدر و نردبان تعالی، برای وصول به هر مقام رفیع است».

ابعاد وسواس

افراد وسواسی را در ابعاد مختلفی می توان مورد مطالعه قرار داد:

1 - بدنی: بسیار مایل است که سر و وضع خوبی داشته باشد و از این لحاظ، به لباس، دکمه ها، موی سر و صورت و صحت و سلامتی می رسد و بسیار در آیینه، خود را نگاه می کند و از این که نکند زود پیر شود و مرگ فرارسد، نگرانی ها دارد و برای کوچک ترین ناراحتی، که بسیاری افراد به آن بی اعتنایند، به پزشک مراجعه می کند و ای کاش به جای آن به درمان وسواسیش می رسید.

2 - مزاجی: افراد وسواسی غالبا مزاج خوبی ندارند و شاید یکی از عوامل نامطلوبی وضع مزاجی، این باشد که نمی توانند به موقع و سر وقت، قضای حاجت کنند و در نتیجه، ساعت ها ادرار و مدفوع را حبس می نمایند، زیرا از طهارت و شست وشو، که گاهی اوقات ساعت ها طول می کشد، وحشت عجیبی دارند. بیشتر آنان به مرض یبوست مبتلا و بعضی از این افراد آن قدر در طهارت زیاده روی کرده اند که به بیماری های گوناگون دچار شده اند.

3 - روانی: بسیاری از وسواسی ها همیشه گوشه گیرند، چون دیگران را بدون استثنا، حتی اگر از فقها و بزرگان دین و مذهب باشند، در طهارت قبول ندارند و برای این که مجبور نشوند با دیگران دست بدهند، یا معانقه و روبوسی کنند، منزوی می شوند. برخی از آنان حتی ذرات آب دهان و بخار را نجس می دانند و در نتیجه، ظروف و وسایل زندگی همگان را ناپاک می پندارند.

4 - عاطفی: افراد وسواسی از ترس این که دیگران آنها را نجس و آلوده نکنند، کمترین علاقه ای حتی به نزدیک ترین افراد خانواده نشان نمی دهند. هستند مادران جوانی که بر اثر وسواس، به فرزندان خود شیر نداده و سرانجام نیز از شوهر خود طلاق گرفته اند.

5 - اعتماد: اینان در مسائل و مواردی که وسواس دارند، به هیچ کس، حتی به نزدیک ترین فرد از افراد خانواده، فامیل، دوستان و... اعتماد ندارند. باید گفت که اینان حتی به خود نیز اعتماد ندارند، چه رسد به دیگران. آنان اگر از کارهای مورد وسوسه دست بکشند، نه به خاطر اعتمادی است که طهارت صورت گرفته و یا آن کار به پایان رسیده و به مطلوب دست یافته اند، بلکه از کثرت تکرار، خسته و مانده شده اند.

6 - احساس: اهل وسواس، همیشه احساس گناه و ناتوانی می کنند، به ویژه در مواردی که وسواس دارند. رنجی که آنان از این احساس های متزلزل می برند، بی پایان است. آنان هیچ کس را قبول ندارند و دیگران را غیرمتعادل و غیرمتعارف می پندارند و مانند افراد معتاد به مخدر، مایلند همگان را مثل خود مبتلا کنند، تا کمتر مورد سرزنش و ملامت دیگران قرار گیرند.(115)

افراد وسواسی، حتی خواص آنان، گاه گاه اقرار می کنند که کارهای وسواسی آنها به فرمان شیطان است، ولی غالبا برای حفظ آبرو استدلالی غلط و دلیلی اخص از مدعی می آورند. آنان از نظر عواطف اخلاقی، بسیار نگران و افسرده اند، زیرا رضایت و راحتی خاطر، در انجام تکالیف واقعی است که عقل هم به آن تکالیف واقعی حکم می کند و عاطفه آن را تصدیق می نماید و به انجام آن رضایت می دهد.(116)

اهل وسواس از این رضایت خاطر و تصدیق عواطف، عملاً محرومند و دیگر نشاطی پس از انجام تکالیف ندارند، نشاطی که خود، لذتی مطلوب و به منزله پاداش عمل دنیوی است. بسیاری از اهل وسواس که با تعقل، توسل، عنایت الهی و توجه معصومین علیهم السلام پی به اشتباه خود می برند، از وسواس های خود اظهار تأسف می کنند.

امید است افراد وسواسی، پیش از این تأسف و ایجاد زیان های جسمی، مالی، علمی و معنوی برای خود و دیگران، به خود آیند و با خواندن این قصه هایی که ذکر می شود، تنبه یابند و مثل همه انبیا، اولیا، اوصیا، ائمه اطهار علیهم السلام و مؤمنان، به عرف اهل ایمان عمل کنند.

شناخت وسواس

وسواس، تحت هر عنوانی که باشد، اعم از این که نوعی اختلال عصبی یا روانی یا پزشکی و... باشد، نه تنها در جامعه ما، بلکه در تمام جوامع بشری و در تمام سطوح و سنین، از زن و مرد، کوچک و جوان و بزرگسال، حتی پیران و سالمندان، شهری و روستایی و متمدن و غیرمتمدن، فراوان است و کمتر کسی است که آن را نشنیده و یا نشناخته باشد. روان شناسان آن را نوعی بیماری از گروه «نوروزهای شدید و بسیار سخت» می دانند که باید معالجه گردد.

وسواس به صورت فکر، خیال، میل، کشش، یا حرکت به همراه یک احساس اجبار درونی که اساسش هیجان بسیار و درونی است، به شکل کارهای بیهوده و غیرعقلانی ظاهر می گردد. علت وسواس، اضطراب است.

تفاوت وسواس با ترس این است که گاهی ریشه ترس، وجود خارجی ندارد و مربوط به خود شخص می شود، ولی ترس وسواسی مربوط به دیگران است. نشانه های وسواسی به صورت شک و تردید، نداشتن تمرکز فکری و تصمیم گیری ظاهری می شود. البته نشانه ها به اندازه ای نیست که فرد را، به طور کلی، از کار و زندگی باز دارد، نخستین علامت وسواس در اطفال دوساله هم دیده شده است. اما تشخیص آن نیز چندان ساده نیست، ولی به صورت های گوناگون می توان به آن پی برد:

نشانه های وسواس

1 - اجتناب وسواسی از همگان به بهانه ناپاکی آنان.

2 - تکرار کارهایی که انجام آنها یک یا دو بار کفایت می کند.

3 - تردید، مثل شک در بستن در اتاق یا شیر آب و یا خاموش کردن بخاری و چراغ.

4 - شک در عبادات، نیت، تلفظ صحیح کردن، تعداد رکوع و سجود و این که نیت چه نمازی بوده.

5 - ترس های بیهوده در باره لباس، آلودگی، حوادث و... .

6 - دقت و نظم زیاد: گر چه اسلام عزیز به دقت و نظم در کارها فرمان داده است، ولی برای وسواسی دقت های بیهوده ای ایجاد می شود که نادرست است، مثل مرتب کردن اشیا به ترتیب قد، اندازه و... .

7 - اجبار این که فرد، خود را در هر کاری مجبور بداند، گر چه نیازی به آن نباشد، از قبیل ادای احترام و تعارف، سوگند خوردن برای اموری که احتیاج به قسم ندارند، یا توبه برای کارهایی که خلاف شرع نیست تا توبه لازم داشته باشد.

8 - او در حل و رفع و دفع مسائل و مشکلات، حتی عادی و روزمره، خود را در بن بست می بیند و در نتیجه، مرتکب تکرار کارهای بیهوده می شود.

9 - لجاجت و عناد: وسواسی در تمام کارهایش به پشتکاری که هیچ فایده ای ندارد، لجاجت نشان می دهد.

10 - نشانه های دیگری نیز هست از قبیل مشغول کردن خود به کارهایی که هیچ اثر و فایده ای ندارند، آن هم به دلیل سرگرم شدن مانند:

الف - شمردن آجرها و موزاییک ها.

ب - بررسی آجرهای هر ساختمان، که منظم به کار رفته اند یا نه.

ج - به یقه و دکمه لباس رسیدن.

د - بازی کردن با ریش و سبیل، لیسیدن لب، دستکاری مو و... .

ه - انگشت دست را بیهوده حرکت دادن، یا شانه تکان دادن، ابرو و چشمک زدن و... .

و - مراقبت بیش از حد از وسایل عمومی، از ترس دزدیده شدن و یا صدمه دیدن، در صورتی که هیچ گونه نیازی به این همه مراقبت نباشد.

ز - بستن مکرر در اتاق، قفل کردن و... .

خ - فکرهای بیهوده کردن و فال بد زدن: نکند فرزند، یا پدر، یا مادر و همسرم بمیرند، آتش سوزی نشود، لوله آب نترکد، زلزله نیاید و... .

داستان وسواس ها

نقل ماجرای مبتلایان به یک بیماری و احوال آنان، داستانی دل انگیز نیست، لیکن ما برای این که مبتلایان عبرت بگیرند و از این مرض خطرناک نجات یابند، نقل می کنیم:

1 - مرحوم صاحب جواهر رحمه الله دیده بود که: یکی از اهل علم از خزینه حمام بیرون می آید، چند قدمی می رود، بعد برگشته، داخل خزینه می شود. صاحب جواهر فهمید که او به وسوسه مبتلا هست. پرسید: چرا چنین می کنی؟ گفت: چون زمین حمام پاک نیست و بخاری که از آن جا بلند می شود، نجس است و بدن من، وقتی که بخار به آن می خورد، نجس می شود. به همین خاطر، برای شستن بدنم برمی گردم.

آن مرحوم خواست ذهن او را با حرفی که از سنخ همان خیال او است، منصرف کند. فرمود: آری، درست می گویی، لیکن چون بخار از آن طرف به آب خزینه اتصال دارد، از زمین حمام، نجاست به آن سرایت نمی کند. او متقاعد شده، بیرون رفت. پس از آن، دیگر آن حال را ترک کرد.(117)

2 - فردی در غسل وسواس داشت و از غسل کردن می ترسید. از طرفی، چون برای همسر خود حق آمیزش حداقل چهار ماه یک مرتبه را واجب می دانست، هر موقعی به حد وجوب می رسید و آمیزش می کرد، برای غسل آن گاهی بیش از یک روز در حمام معطل می ماند تا غسل کند و گاهی چندین مرتبه آب آبگرمکن سرد می شد و دو مرتبه گرم، باز سرد می شد، تا بالاخره، گاهی با بیحالی زیاد او را از حمام بیرون می آوردند.