مبانى هنرى قصه‌هاى قرآن

سيد ابوالقاسم حسينى (ژرفا)

- ۳ -


توازن ميان نظم و واقعگرايى

اكنون بايد پرسيد: آيا اسلوب اعجازين قرآن در عرضه قصّه هايش سبب نشده است كه حقيقت رنگ پذيرد و واقعيّتْ دستخوش تغيير و تحوّلى متناسب با اين نوعِ عرضه شود؟ خاستگاه اين پرسش آن است كه معمولا اسلوب قصّه هاى بشرى بر كيفيّت عرضه واقعيّات اثر مى گذارد; مثلا صحنه اى به قصّه افزوده مى شود تا نظم مورد نظر قصّه پرداز بر قصّه حاكم گردد و آهنگ عمومى آن حفظ شود.

در پاسخ بايد گفت: اسلوب اعجازين قرآن در عرضه حوادث به گونه اى نيست كه در آن حوادث تصرّف و تغييرى پديد آورد و نقص آن را كمال بخشد يا ناراستِ آن را راست سازد. اسلوب اعجازين قرآن، پيراسته از هرگونه فراواقع نمايى، از خلال نقل حقيقت ناب نمودار مى گردد. همين نقل امين مآبانه و دقّتورزانه حقايق است كه اعجاز قصّه هاى قرآن را رقم مى زند. همين كه زندگى با همه جوشش و پويايى و همان گونه كه واقعاً هست در حوادث و رويدادها جريان دارد، به آن اعجاز مى بخشد. همين كه مخاطب واقعيّت ناب را با همه صفا و درخشندگى اش در قصّه هاى قرآن باز مى بيند، سبب مى شود كه نزد اعجاز قرآن سرخم كند. پس اعجاز قصّه هاى قرآن، در بطن حقيقت است و از متن واقعيّت.

پى نوشت در قصّه هاى قرآن - نقشِ پى نوشت

از ديگر ويژگى مهمّ قصّه هاى قرآن اين است كه معمولا پس از هر رويداد پى نوشتى مستقل مى آورد و با آن، سه نقش اصلى را ايفا مى كند: هم فاصله اى ميان رويدادهاى پياپى مى آفريند; هم پيامى از آن قصّه به مخاطب ارائه مى كند; وهم خطوط اصلى آن را باز مى گويد.

مثلا در قصّه داوود، دو پى نوشت چهره مى نمايند:

وَاِنَّ كَثيرًا مِنَ الْخُلَطاءِ لَيَبْغى بَعْضُهُمْ عَلى بَعْض اِلاّ الَّذينَ امَنوا وَعَمِلُواالْصّالِحاتِ وَقَليلٌ ما هُمْ.(1)

و بسيارى از شريكان جز كسانى كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته كرده اند ـ و اينان نيز اندك هستند ـ بر يكديگر ستم مى كنند.

يا داوُدُ اِنّا جَعَلْناكَ خَليفَةً فىِ الاَْرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ الْنّاسِ بِالْحَقِّ وَلا تَتَّبِعِ الْهَوى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبيلِ اللهِ اِنَّ الَذينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبيلِ اللهِ لَهُمْ عَذابٌ شَديدٌ بِما نَسُوا يَوْمَ الْحِسابِ. وَما خَلَقْنَا السَّماءَ وَالاَْرْضَ وَما بَيْنَهُما باطِلاً ذلِكَ ظَنُّ الَّذينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذينَ كَفَرُوا مِنَ النّارِ . اَمْ نَجْعَلُ الَّذينَ امَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ كَالْمُفسِدينَ فِى الاَْرْضِ اَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقينَ كالْفُجّارِ . كِتابٌ اَنْزَلْناهُ اِلَيْكَ مُبارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِه وَلِيَتَذَكَّرَ اُولُو الاَْلْبابِ.(2)

اى داود، ما تو را خليفه روى زمين گردانيديم. در ميان مردم به حق داورى كن و از پى هواى نفس مرو كه تو را از راه خدا منحرف سازد. آنان كه از راه خدا منحرف شوند، بدان سبب كه روز حساب را از ياد برده اند، به عذابى شديد گرفتار مى شوند .

ما اين آسمان و زمين وآنچه را كه ميان آنهاست به باطل نيافريده ايم. اين گمان كسانى است كه كافر شدند. پس واى بر كافران از آتش . آيا كسانى را كه ايمان آورده اند وكارهاى شايسته كرده اند، همانند فساد كنندگان در زمين قرار خواهيم داد؟ يا پرهيزگاران را چون گناهكاران؟ كتابى مبارك است كه آن را بر تو نازل كرده ايم، تا در آياتش بينديشند و خردمندان از آن پند گيرند.

پى نوشت ها در رديف رويدادها نيستند

پى نوشت ها، گاه به صورت زبان حال عرضه مى شوند، نظير نمونه اول در قصّه داوود. عرضه اين پى نوشت ها براى آن است كه فايده اصلى قصّه ها، يعنى عبرت و اندرز نهفته در آن ها، تتميم گردد; چرا كه بسيارى از مخاطبان توفيق نمى يابند تا از رهگذر زبان هنرى خود قصّه اين پيام ها را دريابند.

با اين توضيح روشن مى شود كه پى نوشت هاى قصّه هاى قرآن را نبايد جزئى از آن ها به شمار آورد و در رديف رويدادهاى آن ها ارزيابى كرد. به عبارت ديگر، اين ها بازگوينده واقعيّت هاى تاريخى نيستند، بلكه پى نوشت ها و حاشيه هايى از سوى قرآنند.

شبهه زدايى در قصّه هاى قرآن - جايگاه شبهه زدايى در قرآن

قصّه هاى قرآن جزئى از مجموعه گسترده «رسالت اسلامى» اند كه عمدتاً بُعد عبرت آموزانه و اندرز دهانه آن را تأمين مى كنند. از اين رو، قصّه هاى قرآن در چهار چوب كلّى دعوت اسلامى جاى مى گيرند و به همان اصول پايبندند.

طبيعى است كه قرآن در قصّه هاى خويش، ادّعاها و شبهه ها و گفته هاى حق ستيزان و باطل گرايان را نقل كند. امّا به دليل پايبندى به همان اصول دعوت اسلامى، هرگز از اين شبهه ها بى پاسخ نمى گذرد واجازه نمى دهد كه مخاطب دچار اشتباه و سوء برداشت گردد. زدودن شبهه ها معمولا با دو روش صورت مى پذيرد: يكى جارى ساختنِ حق بر زبان طرفِ حق گراى قصّه; و ديگرى ورود قرآن به صورت مستقيم وارائه حقيقت در قالب نوعى پى نوشت.

پيداست كه اين اسلوب اختصاص به قصّه هاى قرآن ندارد و در سراسر كتاب خدا جارى است. براى نمونه، وقتى قرآن ادّعاى كافران قريش در مورد خود را باز مى گويد، نادرستى وظالمانه بودنش را به صراحت اعلان مى دارد:

وَقالَ الَّذينَ كَفَرُوا اِنْ هذآ اِلاّ اِفْكُنِ افْتَريهُ وَأَعانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جآؤُوا ظُلْماً وَزُوراً.(3)

و كافران گفتند كه اين جز دروغى كه خود بافته است و گروهى ديگر او را بر آن يارى داده اند، هيچ نيست. حقا آنچه مى گويند ستم و باطل است.

نيز آن گاه كه سخن اهل كتاب را درباره فرزند داشتنِ خداوند ذكر مى كند، بى درنگ به نقد گفته آنان مى پردازد:

وَيُنْذِرَ الَّذينَ قالُوا اتَّخَذَ اللهُ وَلَدًا . ما لَهُمْ بِه مِنْ عِلم وَلا لاِبائِهِمْ كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ اَفْواهِهِمْ اِنْ يَقُولُونَ اِلاّ كَذِبًا.(4)

و كسانى را كه گفتند: خدا فرزندى اختيار كرد، بترساند . نه خود به آن دانشى دارند و نه پدرانشان داشته اند. چه بزرگ است سخنى كه از دهانشان بيرون مى آيد و جز دروغى نمى گويند.

نمونه شبهه زدايى در قصّه ابراهيم

گفتيم كه در قصّه هاى قرآن نيز همين شيوه دنبال مى شود. از نمونه هاى بارز اين اسلوب، قصّه ابراهيم است كه در آن، پا به پاى ادّعاهاى باطل گرايان، قول حق نيز با قاطعيّت و شكوه طرح مى شود:

ـ ما هذِهِ التَّماثيلُ الَّتى اَنْتُمْ لَها عاكِفُونَ؟

ـ اين تنديسها كه به پرستش آنها دل نهاده ايد چيستند؟

ـ قالُوا وَجَدْنآ ابآءَنَا لَها عابِدينَ .

ـ گفتند: پدرانمان را ديديم كه آنها را مى پرستيدند.

ـ قالَ لَقَدْ كُنْتُمْ اَنْتُمْ وَ ابآؤكُمْ فى ضَلال مُبين.

ـ گفت: هر آينه شما و پدرانتان در گمراهى آشكارى بوده ايد.

ـ قالُوا اَجِئْتَنا بِالحَقِّ اَمْ اَنْتَ مِنَ اللاّعِبينَ؟

ـ گفتند: براى ما سخن حقى آورده اى يا ما را به بازى گرفته اى؟

ـ قالَ بَلْ رَبُّكُمْ رَبُّ الْسَّمواتِ وَالاْرْضِ الَّذى فَطَرَهُنَّ وَاَنَا عَلى ذلِكُمْ مِنَ الشّاهِدينَ.(5)

ـ گفت: نه، پروردگار شما، پروردگار آسمانها و زمين است. آن كه آنها را بيافريده است. و من بر اين سخن كه مى گويم گواهى مى دهم.

تكرار در قصّه هاى قرآن - طرح مسأله

تكرار در قصّه هاى قرآن پديده اى است كه بسيارى از بحث ها و گفت و گوها را برانگيخته است. در ميان خاور پژوهان و دين كاوانِ غربى كم نيستند كسانى كه همين پديده را مايه ردّ اعجاز قرآن شمرده اند. برخى از شرقيان و مسلمانان نيز با اين گروه همداستان شده اند. به اعتقاد اينان، همين تكرارها نشان مى دهد كه محمّد تحت تأثير حالات نفسانى مختلف خود كلماتى برانگيخته كه گاه مكرّر و گاه نيز ناهمسان هستند.

جلوه هاى بلاغى تكرار

تكرار در قرآن به چهره هاى گوناگون جلوه مى كند: تكرار در واژه، تكرار در جمله، و تكرار در ارائه يك تصوير و واقعيّت به صورت ها وعبارات گوناگون. در اين جا، بيش تر به چهره سوم نظر مى كنيم.

«ابوبكر باقلانى» بر آن است كه آوردن يك قصّه با الفاظ گوناگون به گونه اى كه معنا و پيام دگرگون نشود، خود، كارى است بس دشوار كه تجلّى گر فصاحت و بلاغت قرآن است و از صورت هاى «تَحَدّى» آن به شمار مى رود، چرا كه ناتوانى ديگران را از آوردن چنين تكرار اعجازينى اعلان مى دارد.(6)

«زركشى» معتقد است كه در اين تكرار فايده هايى نهفته است، همچون: افزودن مطلبى به قصّه; ابراز سخن واحد به گونه هاى مختلف كه نشانگر فصاحت است; و تأكيد بر ناتوانى ديگران در آفرينش چنين آثارى.(7)

انگيزه اصلى تكرار: تكميل تصويرها

به اعتقاد ما، انگيزه اصلى تكرار در قصّه هاى قرآن، تكميل تصويرها و افزودن به قدرت تجسّم و عينيّت از طريق آوردنِ عناصر نو به تناسب فضاى بازگويى هر قصّه است. برترين مثال در اين مورد، تكرار قصّه موسى است كه برخى بَسامدِ ذكر آن در قرآن را صد و بيست بار بر شمرده اند. براى آن كه مدّعاى ما درباره تكرار قصّه هاى قرآنى به خوبى جلوه يابد، مى سزد كه از زاويه هاى گوناگون به روايات اين قصّه در قرآن بنگريم و وجوه و انگيزه هاى تكرار را در آن ها بيابيم.

بررسى «تكرار» در قصّه موسى

تصويرهايى كه از قصّه موسى در قرآن به نمايش نهاده شده اند، از اين قرارند:

يك. زندگى موسى از هنگام تولّد تا خارج ساختن بنى اسرائيل از مصر. در اين بخش، مراحل قصّه چنين تصوير گشته اند:

1. تولّد موسى و اوضاع آن زمان، از جمله كشتن نوزادان بنى اسرائيل به فرمان فرعون.

2. وحى خداوند به مادر موسى كه فرزندش را در تابوتى نهد و در رودخانه افكنَد، با اين وعده كه نگاهبانى از او با خداست.

3. قرار گرفتن موسى در خانه فرعون و اصرار همسر وى براى نگهدارى و تربيت موسى.

4. جست و جوى مادر موسى و يافتن وى و برگزيده شدن مادر به دايگىِ او.

5. يارى موسى به يك اسرائيلى در قتل يك مصرى و گريختن به مَديَن.

6. ازدواج موسى با يكى از دختران پيامبر مدين.

7. بازگشتن موسى به مصر و سخن گفتن خدا با وى در طور سينا و روانه ساختنش به سوى بنى اسرائيل به عنوان رسول.

8. هراس موسى از ديدار با فرعون و يارى خواستنش از خداوند كه برادرش هارون را پشتيبانش سازد.

9. ديدار موسى با فرعون و غرور ورزيدن و استكبار فرعون كه خويشتن را خدا مى دانست.

10. اقدام موسى براى خارج ساختن بنى اسرائيل از مصر و نجات او و همراهانش پس از غرق شدن فرعون و سپاهش كه به تعقيب ايشان پرداخته بودند.

اين ده مرحله، به تناوب، در قرآن آمده اند: برخى يك بار، برخى دو بار، و برخى بيش از ده بار. مراحل دوم، سوم، و چهارم دوبار آمده اند: سوره طه، و سوره قَصَص. در سوره قصص، به تفكيك مراحل چهارگانه، چنين مى خوانيم:

1. اِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فىِ الاَْرْضِ وَجَعَلَ اَهْلَها شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طآئِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ اَبْنآءَ هُمْ وَيَسْتَحْيى نِسآءَهُمْ اِنَّهُ كانَ مِنَ الْمُفْسِدينَ. وَنُريدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِى الاَْرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ اَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ. وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِى الاَْرْضِ وَنُرِىَ فِرْعَوْنَ وَهامانَ وَجُنودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يَحْذَرُونَ.(8)

فرعون در آن سرزمين برترى جست و مردمش را فرقه فرقه ساخت. فرقه اى را زبون مى داشت و پسرانشان را مى كشت و زنانشان را زنده مى گذاشت كه او از تبهكاران بود . و ما بر آن هستيم كه بر مستضعفان روىِ زمين نعمت دهيم و آنان را پيشوايان سازيم و وارثان گردانيم . و آنها را در آن سرزمين مكانت بخشيم و به فرعون و هامان و لشكريانشان چيزى را كه از آن مى ترسيدند نشان دهيم.

2. وَاَوحَيْنآ اِلى اُمِّ مُوسى اَنْ اَرْضِعيهِ فَاِذا خِفْتِ عَلَيْهِ فَاَلْقيهِ فِى الْيَمِّ وَلاتَخافى وَلا تَحْزَنى اِنّا رآدُّوهُ اِلَيْكِ وَجاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلينَ.(9)

و به مادر موسى وحى كرديم كه: شيرش بده و اگر بر او بيمناك شدى به دريايش بينداز و مترس و غمگين مشو، او را به تو باز مى گردانيم و در شمار پيامبرانش مى آوريم.

3. فَالْتَقَطَهُ الُ فِرْعَونَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَحَزَنًا اِنَّ فِرْعَونَ وَهامانَ وَجُنُودَهُما كانُوا خاطِئينَ . وَقالَتِ امْرَاَتُ فِرْعَونَ قُرَّتُ عَيْن لى وَلَكَ لا تَقْتُلُوهُ عَسى اَنْ يَنْفَعَنآ اَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَهُمْ لا يَشْعُرُونَ .(10)

خاندان فرعون يافتندش تا دشمنشان و سبب اندوهشان گردد. فرعون و هامان و لشكرهاشان خطا مى كردند . زن فرعون گفت: اين مايه شادمانى من و توست. او را مكشيد، شايد به ما سودى برساند يا او را به فرزندى گيريم. و نمى دانستند كه چه مى كنند.

4. وَاَصْبَحَ فُؤادُ اُمِّ مُوسى فارِغًا اِنْ كادَتْ لَتُبْدى بِه لَوْلا اَنْ رَبَطْنا عَلى قَلْبِها لِتَكُونَ مِنَ الْمؤمِنينَ . وَقالَتْ لاُِخْتِه قُصّيه فَبَصُرَتْ بِه عَنْ جُنُب وَهُمْ لا يَشْعُرُونَ . وَحَرَّمْنا عَلَيْهِ الْمَراضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقالَتْ هَلْ اَدُلُّكُمْ عَلى اَهْلِ بَيْت يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَهُمْ لَهُ ناصِحُونَ. فَرَدَدْناهُ اِلى اُمِّه كَىْ تَقَرَّعَيْنُها وَلاتَحْزَنَ وَلِتَعْلَمَ اَنَّ وَعْدَاللهِ حَقٌ وَلكِنَّ اَكْثَرَهُمْ لاْيَعلَمُونَ.(11)

مادر موسى را دل تهى شد. و اگر دلش را قوى نكرده بوديم كه از مؤمنان باشد، نزديك بود كه آن راز را فاش سازد . و به خواهر او گفت: از پى او برو. و زن بى آنكه آنان دريابند از دور در او مى نگريست . پستان همه دايگان را از پيش بر او حرام كرده بوديم. آن زن گفت: آيا مى خواهيد شما را به خانواده اى راهنمايى كنم كه او را برايتان نگه دارند و نيكخواهش باشند؟ پس اورا نزد مادرش برگردانيديم تا چشمان آن زن روشن گردد و غمگين نباشد و بداند كه وعده خدا حق است، ولى بيشترينشان نمى دانند.

در سوره طه، به تفكيك مراحل، چنين آمده است:

1. اِذْ اَوْحَيْنآ اِلى اُمِّكَ ما يُوحى . اَنِ اقْذِفيهِ فِى التّابُوتِ فَاقْذِفيهِ فِى الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بالسّاحِلِ يَأخُذْهُ عَدُوٌّ لى وَعَدُوٌّ لَهُ وَاَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنّى وَلِتُصْنَعَ عَلى عَيْنى.(12)

آنگاه كه بر مادرت آنچه وحى كردنى بود وحى كرديم: كه او را در صندوقى بيفكن، صندوق را به دريا افكن، تا دريا به ساحلش اندازد و يكى از دشمنان من و دشمنان او صندوق را برگيرد. محبت خويش بر تو ارزانى داشتم تا زير نظر من پرورش يابى.

2. اِذْ تَمْشى اُخْتُكَ فَتَقُولُ هَلْ اَدُلُّكُمْ عَلى مَنْ يَكْفُلُهُ فَرَجَعْناكَ اِلى اُمِّكَ كَىْ تَقَرَّ عَيْنُها وَلا تَحْزَنَ وَقَتَلْتَ نَفْسًا فَنَجَّيْناكَ مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنّاكَ فُتُونًا فَلَبِثْتَ سِنينَ فى اَهْلِ مَدْيَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلى قَدَر يا مُوسى.(13)

آنگاه كه خواهرت مى رفت و مى گفت: مى خواهيد شما را به كسى كه نگهداريش كند راه بنمايم؟ ما تو را نزد مادرت بازگردانيديم تا چشمانش روشن گردد و غم نخورد. و تو يكى را بكشتى و ما از غم آزادت كرديم و بارها تو را بيازموديم. و سالى چند ميان مردم مدين زيستى. و اكنون، اى موسى، در آن هنگام كه مقدر كرده بوديم آمده اى.

از مقايسه اين مراحل در دو سوره مزبور چنين مى توان نتيجه گرفت:

1. در سوره قصص، هدف اصلى از ارائه قصّه اين است كه پيامبر و همه مؤمنان در طول تاريخ عبرت بگيرند و بدانند كه در عرصه مبارزه حق و باطل، سرانجام پيروزى از آنِ مؤمنان است. از اين رو، قصّه با استبداد فرعون آغاز مى شود و از وعده نصرت خداوند سخن مى گويد. امّا در سوره طه، خطاب به خود موسى است ولطف خداوند به او يادآورى مى شود. از اين رو، عرصه محدودتر است و چون عبرت آموزى كلّى مقصود نيست، از آن صحنه آرايى هاى عمومى تر اثرى نيست.

2. وحى خداوند به مادر موسى در سوره قصص و طه به گونه اى آمده است كه تصويرها در يكى، كامل كننده تصويرهاى ديگرى باشند. در سوره قصص، هدف آماده سازى ذهنى و روانى براى مادر موسى است تا توان برخورد با حادثه اى را كه در راه است بيابد. به همين دليل، لحن كاملا آرامش بخش و وعده دهنده است. با جوّ اين زمينه سازى روانى سازگار نيست كه نامى از تابوت برده شود كه صندوقى بوده چوبى و قاعدتاً گذاردن نوزاد در آن و به رود سپردنش خاطر آزار جلوه مى كرده است. امّا در سوره طه با تصويرى ناگهانى رو به روييم كه در آن، نقش مادر موسى در مواجهه با حادثه اى سنگين و رخ داده شده ترسيم مى گردد. پس اين دو نما از يك صحنه واحد، در حقيقت مكمّل يكديگرند. يكى به بُعد روحى نظر دارد و ديگرى به جنبه فيزيكى حادثه; يكى آماده سازى روانى را نشان مى دهد و ديگرى سنگينى و ناگهانى بودن رويدادى را كه مادر موسى براى برخورد با آن آماده مى شود. به عبارت ديگر، اين دو نما وقتى كنار هم نهاده شوند، كامل مى گردند. و همين است معناى عبرت آفرينى قصّه هاى قرآن: از آن جا كه هر قصّه پيام و مقصود خاصّى دارد، در هر يك نمايى انتخاب شده كه با آن پيام و مقصود تناسب داشته باشد. از سوى ديگر، نماى عرضه شده در سوره طه به نكته ظريف ديگرى نيز اشاره دارد; و آن، مشيّت و خواست قاهرانه خداوند است: «رود بايد او را به ساحل برساند و دشمن من و او، وى را بگيرد.» اين «بايد» حكايتگر حتميّتى است كه خداوند مقدّر فرموده است و با لحن ضربدار و قاطع و ناگهانى بودن رخداد سازگار است. اين نيز كمال بخش تصوير عرضه شده در سوره قصص است كه مادر را به آرامش فرامى خوانَد. به اين ترتيب، آيا ميان اين دو تناقضى يافت مى شود؟

3. در باب دستيابى مادر به موسى در خانه فرعون و گزيده شدن به دايگى او نيز نماى ارائه شده در سوره طه، گرچه بسى موجزتر است، دو جلوه تازه دارد: يكى اين كه فرعون دشمن خدا و موسى است; ديگر آن كه اين همه فقط به لطف وتدبير و القاى محبّت پروردگار صورت پذيرفته است. اين دو جلوه نيز از دو امر نو پرده بر نمى دارند، بلكه همان واقعه پيشين را تفسير و تتميم مى كنند. يكى تلويحاً از آن نبرد مستمرّ حق و باطل سخن مى گويد و ديگرى از مشيّت و قدرت پروردگار; و اين هر دو شأن تفسيرى دارند.

و امّا مراحل پنجم وششم، يارى موسى به يك اسرائيلى براى كشتن يك مصرى و گريختنش به مدين و ازدواج وى، تنها در يك جايگاه، آن هم سوره قصص، آمده اند.(14) آرى، اين دو مرحله تنها يك بار تصوير گشته و به گونه قصّه روايت شده اند. پس اصولا تكرارى در آن ها راه نيافته تا محلّ بحث حاضر باشد. البتّه اين عدم تكرار، خود، ناشى از آن است كه هر دو مرحله به جنبه هايى كاملا عمومى و معمولى از زندگى بشر، نزاع و ازدواج، نظر دارند واز اهمّيّتِ درخور تكرار بهره مند نيستند.

ناگفته نماند كه در سوره طه و نيز شعرا به مرحله پنجم اشاره اى رفته است. امّا اين اشاره از حالت تصويرى بى بهره است و تنها براى عبرت انگيزى و موعظه دهى، در سوره طه، و بيم انگيزى از سوى فرعون ، در سوره شعرا است و به هر حال جنبه يادآورى و تذكار دارد.

مرحله هفتم، بازگشت موسى به مصر و سخن گفتن خدا با وى، در سه جايگاه، يعنى سوره هاى طه و نمل و قصص، آمده است. درباره نماهاى گوناگون اين تصوير در بخشى ديگر از اين رساله سخن رفته و نشان داده شده است كه اين جا نيز نماها تكميل كننده يكديگرند، بى آن كه با هم تناقضى داشته باشند. البتّه بايد اشاره كرد كه اين تصوير يك بار نيز در سوره نازعات آمده، ليكن كاملا به اختصار و رهگذرانه، صرفاً براى كسانى كه با اشاره اى به ماوراى اشاره راه مى جويند. و اين اشاره هرگز شبهه تكرار را پيش نمى آوَرد:

هَلْ اَتيكَ حَديثُ مُوسى . اِذْ نادئهُ رَبُّهُ بِالوادِ الْمُقَدَّسِ طُوَى . اِذْهَبْ اِلى فِرْعَوْنَ اِنَّهُ طَغى . فَقُلْ هَلْ لَكَ اِلى اَنْ تَزَكّى.(15)

آيا داستان موسى به تو رسيده است؟ آنگاه كه پروردگارش او را در وادى مقدس طُوى ندا داد: به سوى فرعون برو كه طغيان كرده است . بگو: آيا تو را رغبتى هست كه پاكيزه شوى.

و امّا مرحله هشتم، هراس موسى از ديدار با فرعون و هارون را به يارى خواستن، در جايگاه هاى متنوّع آمده است: طه، قصص، نمل، شعرا، و نازعات. در سوره طه با اين اجزا رو به روييم:

1. فرمان خداوند به موسى كه به سوى فرعون روان گردد.

2. وصف كردن فرعون به تجاوزگرى و سركشى.

3. يارى خواستن موسى از خداوند كه سينه اش را گشاده، كارش را آسان، و زبانش را گره گشوده سازد و برادرش هارون را پشتيبان وى قرار دهد.

4. برآمدن تقاضاى موسى.

در سوره قصص، اجزا از اين قرارند:

1. فرمان خداوند به موسى كه به سوى فرعون و گروهش روانه گردد.

2. وصف كردن فرعون به زشتكارى.

3. هراس داشتن موسى از قتل به دست فرعون، به دليل آن كه پيش تر يك مصرى را كشته بوده است.

4. يارى خواستن موسى از خدا كه برادرش هارون را پشتيبانش سازد، زيرا از او فصيح گفتارتر بوده است.

5. برآمدن تقاضاى موسى.

در سوره نمل، با اين اجزا رو به روييم:

1. فرمان خداوند به موسى كه به سوى فرعون و گروهش برود.

2. وصف كردن فرعون و گروهش به زشتكارى.


پى‏نوشتها:

1. ص / 24.
2. ص / 26 تا 29.
3. فرقان / 4.
4. كهف / 4 و 5.
5. زمخشرى: الكشّاف، ج 2، دار الكتاب اللّبنانى، بيروت، ص 44.
6. منقول از: القصص القرآنى فى منطوقه و مفهومه، ص 232. اعجاز القرآن.
7. منقول از: همان، ص 233 البرهان فى علوم القرآن، ج 4، ص 37.
8. قصص / 4 تا 6.
9. قصص / 7.
10. قصص / 8 و 9.
11. قصص / 10 تا 13.
12. طه / 38 و 39.
13. طه / 40.
14. قصص/ 14 تا 28.
15. نازعات / 15 تا 18.