وَعِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُهآ اِلاّ هُوَ
بسم الله الرحمن الرحيم
مقدمه
هر يك از سورههاى قرآن حال و هواى
ويژه و رنگ و بوى خاصى دارد و مىتوان آن را به عنوان يك واحد مستقل مورد مطالعه و
تدبر قرار داد. البته سورهها از نظر اشتمال بر معارف و احكام و موضوعات تاريخى، هم
از نظر كيفى و هم از نظر كمى تفاوتهايى با يكديگر دارند.
روشن است كه سورههاى بلند از نظر تنوع
و انبوهى مطالب، از سورههاى كوتاه متمايزند؛ هرچند كه ممكن است در يك سوره كوتاه
مطلبى باشد كه از لحاظ معرفتى در مرتبه بالايى باشد، به گونهاى كه در سورههاى
بلند مشابه آن يافته نشود؛ مانند سوره مباركه توحيد.
سورههاى قرآن را از نظر كوتاهى و
بلندى به چند قسم تقسيم كردهاند كه نخستين آنها «سُور طوال» يا سورههاى بلند است
و آنها هفت سورهاند كه پس از سوره حمد در اول قرآن قرار گرفتهاند و عبارتند از:
بقره، آل عمران، نساء، مائده، انعام، اعراف و نيز انفال كه به ضميمه سوره توبه از
سور طوال به شمار مىآيد.
در ميان هفت سوره بلند قرآن، سوره
مباركه انعام موقعيت ويژهاى دارد و از جهت تنوع مطالب و نيز فاخر بودن آنها، از
برجستگى خاصى برخوردار است، مانند آيه شريفه و
عنده مفاتح الغيب لا يعلمها الا هو
كه در بيان گستردگى علم الهى جايگاه ممتازى دارد و همچنين آياتى كه مشتمل بر
موضوعات مهمى چون توحيد، معاد، نبوت و شرك ستيزى و بيان نظم موجود در جهان خلقت و
اشاره به بصيرتهايى كه از سوى خدا آمده است، مسئله شرح صدر و جهانى و جاودانى بودن
اسلام و دهها موضوع مهم ديگر است.
براى همين است كه از ديرباز در جامعه
دينى ما قرائت و ختم سوره انعام مورد توجه ويژه بوده است، ولى واضح است كه استفاده
از آثار و بركات و معارف اين سوره، در صورتى به كمال مطلوب مىرسد كه همراه با تدبر
در آيات آن و آشنايى با تفسير آن باشد.
اينك براى بهرهمندى عموم، از آيات پر
محتواى سوره انعام، تفسير آن تقديم خوانندگان محترم مىشود. گفتنى است كه در جلد
سوم تفسير كوثر به سبك خاصى به تفسير اين سوره پرداختهايم و
نكتههاى ناب و تازه يابى در آنجا آوردهايم و اكنون آن را با حذف و اضافهها و نظم
و ترتيب خاصى، در اختيار علاقهمندان به معارف قرآنى مىگذاريم.
در اينجا نمىتوانم تأسف خود را از كار
غير اخلاقى يكى از مدعيان تفسير اظهار نكنم. چندى پيش كتابى تحت عنوان «تفسير سوره
انعام» به دستم رسيد كه با بررسى و مقايسه آن با تفسير كوثر، معلوم شد كه بسيارى از
مطالب آن از تفسير كوثر نسخه بردارى شده است و عين عبارتهاى آن، پاراگراف به
پاراگراف در بيشتر صفحات اين كتاب به چشم مىخورد، بى آنكه نامى از تفسير كوثر برده
شود. جالب اينكه در آخر كتاب چند صفحه به عنوان منابع كتاب آمده و نام كتابهايى كه
كمترين استفادهاى از آن شده در آنجا ذكر شده، ولى نام تفسير كوثر كه حجم زيادى از
كتاب از آن رونويسى شده، در آنجا نيامده است.
اين موضوع حساسيت مرا برانگيخت و
مجلدات تفسيرى را كه ايشان منتشر كرده است، مورد بررسى قرار دادم و ديدم كه روش
همان روش است و تا آن قسمت از مجلدات تفسير كوثر كه در زمان نشر آن تفسير چاپ شده
بود، در بسيارى از صفحات، عبارتهاى آن رونويسى شده است، آنهم به صورتى كه گويا
عبارتهاى خود اوست و به گونهاى كه خواننده نمىتواند از آن آگاهى داشته باشد.
متأسفانه جامعه قرآنى ما در صدد جدا
كردن سره از ناسره و غثّ از ثمين نيست و مىبينيم كه آن تفسير به عللى براى خود جا
باز كرده و بعضى از مجلدات آن بيش از ده بار چاپ شده است، ولى تفسير كوثر مهجور
مانده و كمتر كسى از آن خبر دارد.
آيا جامعه قرآنى و مؤسسات و نهادهايى
كه به نام قرآن فعاليت مىكنند، در اين باره وظيفهاى ندارند؟ آيا وظيفه آنها فقط
بررسى و ارزشيابى كارهاى مربوط به حفظ و قرائت و تجويد و تذهيب قرآن و حداكثر ترجمه
آن است؟ مىبينيم دهها بلكه صدها نقد بر ترجمههاى قرآن نوشته مىشود، ولى تفسير و
فهم معارف قرآن و كارهايى كه كم و بيش در اين زمينه انجام مىگيرد، اهميتى براى
آنها ندارد، تا اين گونه آثار هم مورد نقد و ارزشيابى قرار گيرد.
رنج آور است كه در جامعه ما توجهى
بايسته به درك مفاهيم والاى قرآنى نمىشود و بيشتر به كارهايى پرداخته
مىشود كه فقط مىتواند مقدمهاى براى انس با قرآن باشد. موضوعاتى مانند حفظ و
قرائت وتجويد و خوشنويسى و تذهيب و رسمالخط و نسخه شناسى قرآنهاى خطى، در جاى خود
مطلوب است ولى بايد پلى باشد كه انسان براى رسيدن به هدف قرآن از آن عبور كند و نه
در آن بماند.
قرآن كريم به روشنى از مردم و بهخصوص
از خردورزان انتظار تدبر در آيات آن را دارد و اساسا هدف از نزول قرآن را همين امر
معرفى مىكند:
كتاب أنزلناه اليك مبارك ليدبروا آياته و ليتذكر اولو
الالباب (ص/29)
كتابى است پر بركت كه بر تو فرستاديم
تا در آيات آن بينديشند و خردورزان پند گيرند.
در آيه ديگرى كسانى را كه در آيات قرآن
تدبر نمىكنند، اشخاصى معرفى مىكند كه بر دلهاشان قفلها نهاده شده است:
افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها (محمد/24)
آيا در قرآن نمىانديشند يا بر دلها
قفلهاست؟
حقيقت اين است كه اشتغال به موضوعاتى
كه در بالا اشاره شد، و در جا زدن در آنها، مىتواند حجابى براى انسان باشد و او را
از هدف والاى قرآن بيگانه كند و از حضور در خلوت قرآن باز دارد و حتى مىتواند يك
دام باشد.
آيا وقت آن نرسيده است كه اين مؤسسات و
نهادها، از پوست عبور كنند و به مغز برسند و مقدارى از وقت و امكانات خود را صرف
گسترش معارف والاى قرآنى كنند و دستكم، آثارى را كه در اين زمينه منتشر مىشود، در
ترازوى نقد و بررسى قرار دهند و به جامعه اسلامى اطلاع رسانى كنند؟
خدايا ما را با وظايف خودمان در برابر
قرآن آشنا كن و توفيق آن ده كه قرآن چراغى فرا راه ما باشد و از قرآن به صورت
ابزارى استفاده نكنيم.
15/10/1386 قم - يعقوب جعفرى
بسم الله الرحمن الرحيم
مشخصات و فضائل سوره مباركه انعام
سوره
مباركه انعام در مكه نازل شده و تمام آيات آن مكّى و به هم پيوسته است البته
بعضىها شش آيه از اين سوره را مدنى مىدانند كه عبارت است از آيات 91-93 و آيات
151-153 كه در مدينه نازل شده است. در بعضى از روايات آمده كه اين سوره يكجا نازل
شده و موقع نزول آن هفتاد هزار فرشته آن را همراهى مىكرده است. اين سوره شصت و
نهمين سورهاى است كه بر پيامبر نازل شده و نزول آن بعد از سوره
حجر بوده است. اين سوره داراى صد و شصت
و پنج آيه است هر چند در بعضى از رؤس آيات اختلاف وجود دارد، ولى در قرائت كوفىها
همان صد و شصت و پنج آيه لحاظ شده و در قرآنهاى معمولى هم به همين تعداد آمده است.
براى خواندن اين سوره فضايلى در روايات
نقل شده كه بعضى از آنها را مىآوريم:
1 ـ جابر بن عبداللّه از پيامبر(ص)
نقل مىكند كه هر كس سه آيه اوّلِ سوره انعام را بخواند، خداوند چهل هزار فرشته را
براى او موكّل مىكند كه عبادت آنها را به حساب او بنويسند...(1)
2 ـ امام صادق(ع) مىفرمايد: سوره
انعام يك جا نازل شده و هفتاد ملك آن را مشايعت كردهاند و به تعظيم و تبجيل آن
پرداختهاند، چون نام خدا هفتاد بار در اين سوره آمده است. اگر مردم مىدانستند كه
قرائت آن چه فضيلتى دارد، آن را ترك نمىكردند...(2)
3 ـ امام رضا(ع) فرمود: سوره انعام يك
جا نازل شده و هفتاد هزار ملك تسبيح و تهليل و تكبير گويان آن را مشايعت كردند. پس
هركس آن را قرائت كند، آن فرشتگان تا قيامت او را تسبيح مىگويند.(1)
البته اين فضيلتها كه براى قرائت اين
سوره يا سورههاى ديگر نقل شده، براى تشويق مردم به خواندن قرآن است و صد البته
قرائت سورههاى قرآنى اگر همراه با تدبّر و عمل باشد، پاداشهاى بزرگى خواهد داشت و
نبايد در آن ترديد كرد. اگر اين روايات كه نقل كرديم از لحاظ سند درست باشد، ناظر
به همين مطلب است؛ يعنى قرائت اين سوره همراه با تدبر در آيات آن و عمل به احكام
آن، اين فضيلت را دارد. ضمنا براى سوره انعام ختم معروفى هم نقل شده كه ميان مردم
مشهور است.
دور نمايى از اين سوره
اين سوره با
حمد خدا و ذكر بعضى از اوصاف او آغاز مىشود، سپس از عكسالعمل ناپسند كافران در
برابر پيامبران سخن به ميان مىآيد و نزول عذاب الهى بر آنان خاطر نشان مىگردد و
از رحمت خدا بر مردم و اينكه روز قيامت همه انسانها را يك جا جمع خواهد كرد و از
توحيد و صفات الهى مىگويد و از نزول قرآن براى تبليغ دين به تمام كسانى كه پيام
الهى به آنها مىرسد صحبت مىكند سپس از كافران و مشركان سخن مىگويد و سرنوشت آنها
را در قيامت هنگامى كه با آتش جهنم روبرو شدند متذكر مىشود. آنگاه از مشركان كه
قرآن را تكذيب كردند و دل پيامبر را آزردند، سخن مىگويد و اينكه همواره در طول
تاريخ، پيامبران را تكذيب و اذيت كردهاند. سپس افرادى را كه آيات خدا را تكذيب
كردهاند كران و لالان قلمداد مىكند و از عذاب احتمالى خدا بر آنها خبر مىدهد و
از آمدن پيامبران و قساوت دلهاى مردم و پيروى آنها از شيطان سخن مىگويد و از گروهى
كه خدا را فراموش كردند و به خود مغرور شدند، ولى خداوند بلاى خود را بر آنها نازل
كرد، يادى مىكند.
در آيات بعدى كسانى از مؤمنان را كه شب
و روز به ياد خدا هستند، به پيامبر سفارش مىكند و دستور مىدهد كه چون با مؤمنان
روبرو شدى به آنها سلام بده و رحمت خدا را به يادآور و بگو كه خدا
توبه گناهگاران را مىپذيرد؛ سپس چند پيام با لفظ «قل = بگو» به مردم مىدهد و
آنگاه از كليدهاى غيب كه نزد خداست و از علم او بر همه چيز حتى برگى كه از درختى
ساقط مىشود، سخن مىگويد و بعضى ديگر از صفات الهى را بيان مىكند؛ سپس درباره
كسانى كه آيات خدا را مسخره مىكنند دستور مىدهد كه از آنها دورى كنيد و به مشركان
مىگويد كه چگونه چيزى را كه نه نفعى دارند و نه ضررى به خدايى مىپذيرند و اين
كار، كار شيطان و ياران اوست و خدا مردم را هدايت مىكند. سپس دستور اقامه نماز
مىدهد و به سوى تقوامىخواند و از اوصاف خدا مىگويد.
در قسمت ديگرى از اين سوره داستان حضرت
ابراهيم و صحبت او با آزر درباره بت و بتپرستى و جريان او را در محاجه با
ستارهپرستان و راهيابى او به توحيد ناب و فطرى و محاجّه او را با قوم خود مىآورد
و از اسحاق و يعقوب و داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون و زكريا و يحيى و
عيسى و الياس و اسماعيل و يسع و يونس و لوط نام مىبرد و متذكر مىشود كه به اينها
كتاب و حكمت و نبوت داديم؛ سپس تذكراتى را به يهود مىدهد و اينكه آنان بسيارى از
حقايق را پنهان مىكنند و از قرآن كه كتابى مبارك است و تورات و انجيل را تصديق
مىكند، سخن مىگويد. آنگاه از مدعيان دروغين نبوت و عذابى كه در انتظار آنهاست
صحبت مىكند و پس از تذكراتى بار ديگر اوصاف خدا را مطرح مىسازد و از اينكه مشركان
بعضى از اقسام جنّ را شريك خدا قرار دادهاند و يا براى خدا فرزندانى قائل شدهاند
انتقاد مىكند و باز اوصاف خداوند را بر مىشمارد و به پيامبر خود دستور مىدهد كه
پيرو وحى باشد و از مشركان اعراض كند و نيز دستور مىدهد كه مشركان را سبّ نكنيد كه
مبادا آنها هم خدا را سبّ كنند.
اين حقيقت كه بعضى از كافران هر گونه
آيه و معجزهاى را ببينند ايمان نمىآورند، در قسمت بعدى آيات آمده به اضافه اينكه
هر پيامبرى دشمنى از انس و جنّ داشته است. سپس از داورى خداوند سخن به ميان مىآورد
و دستور مىدهد كه در حقّى كه از سوى خدا آمده ترديد نكن و سخن خدا بر اساس راستى و
عدل استوار است و از كسانى كه همواره تابع گمانهاى خود هستند پيروى نكن. آنگاه
دستور مىدهد كه از گوشت حيواناتى كه نام خدا بر آنها برده شده بخوريد و خدا آنچه
را كه حرام است به شما خواهد گفت و از گناه ظاهرى و باطنى
بپرهيزيد. در آيات بعدى از گنهكاران و كافران و عذاب شديدى كه براى آنها آماده شده
سخن مىگويد و خاطر نشان مىسازد كه هر كس را كه خدا بخواهد هدايت كند، سينه او را
براى پذيرش اسلام باز مىكند و هر كس را كه بخواهد گمراه كند سينه او را تنگ مىكند
و سپس راه خود را كه راه مستقيم است نشان مىدهد و به مؤمنان وعده دارالسلام مىدهد
سپس صحنهاى از صحنههاى قيامت و گفتگويى را كه با جنّ به عمل خواهد آمد نقل مىكند
و پس از آن روشن مىكند كه خدا هيچگاه يك آبادى را از روى ستم هلاك نمىكند و او
خداى بىنياز و داراى رحمت است و اگر بخواهد شما را مىبرد و قوم ديگرى را جايگزين
شما مىكند.
در آيات بعدى از كار زشت مشركان
مىگويد كه از زراعتها و دامهايشان قسمتى را براى خدا و قسمتى را براى بتها قرار
مىدهند و بعضى ديگر از خرافات آنها را نقل مىكند. سپس نعمتهاى خدا را از قبيل
باغها و ميوهها و گوشت دامها برمىشمارد و غير از چيزهايى مانند ميته و خون و گوشت
خوك با گوشت حيوانى كه براى خدا ذبح نشده، بقيه را حلال معرفى مىكند و از بعضى از
چيزهاى حلال كه بر بنىاسرائيل به عنوان مجازات آنها حرام شده بود، ياد مىكند. در
آيات بعدى تكذيب كنندگان پيامبر اسلام را از عذاب الهى برحذر مىدارد و پس از سخنى
درباره مشركان مىفرمايد: «حجة بالغه» از آنِ خداست و او اگر بخواهد همه شما را
هدايت مىكند سپس بعضى از محرمات را مانند شرك و قتل اولاد از ترس فقر و نزديك شدن
به فحشا و قتل نفس و خوردن مال يتيم مطرح مىسازد و خاطرنشان مىكند كه راه خدا راه
مستقيم است ولى راه ديگران باعث تفرقه و جدايى مىشود و ضمن اشاره به حضرت موسى و
كتابى كه به او داده شد، بعضى از بهانهجويىهاى كافران عصر پيامبر اسلام را بر
مىشمارد و پيامبر را از كسانى كه در دين تفرقه انداختند برحذر مىدارد و به ذكر
اين معنا مىپردازد كه هر كس يك كار خوب انجام دهد خداوند ده برابر به او مىدهد،
ولى اگر يك كار بد انجام دهد فقط يك برابر خواهد ديد.
در قسمت پايانى سوره، به پيامبر خود
دستوراتى مىدهد و اينكه وضع خودش را از لحاظ عقيده و اينكه او تابع دين ابراهيم
است به مردم روشن كند؛ سپس اين حقيقت را يادآور مىشود كه هر انسانى مسئول كارهاى
خويشتن است و هيچ كس وزر و وبال ديگرى را برنمىدارد و به
مردم تذكر مىدهد كه شما جانشينان انسانهاى پيشين در روى زمين هستيد و بعضى از شما
بر بعضى ديگر برترى دارد و اين به جهت امتحان شماست و خدا سريعالحساب و غفور و
رحيم است.