3- ابو بصير از حضرت امام محمد باقر عليه السلام روايت کرده است که آن حضرت فرمود:
حضرت قائم عليه السلام در سالهاى فرد- نه، يک، سه، پنج، قيام خواهد
کرد وفرمود: هنگامى که بنو اميه اختلاف کردند وحکومتشان از دست رفت
(بنى عباس) به حکومت خواهند رسيد، وآنان همواره در بهار حکومت
وطراوت زندگى خواهند بود تا آنکه دچار اختلاف شوند، همين که به
اختلاف افتادند، حکومتشان از دست خواهد رفت. ومردم مشرق ومغرب نيز
به اختلاف دچار خواهند شد.
آرى، اهل قبله نيز گرفتار اختلاف مى شوند، ومردم از شدت ترس، به
ناراحتى وسخنى خواهند افتاد، وپيوسته به همين حال (ترس ونگرانى)
هستند تا آنگاه که آواز دهنده اى از آسمان آواز دهد، پس همين که
آواز داد کوچ کنيد، کوچ کنيد، که بخدا قسم گويا او را (يعنى حضرت
قائم عليه السلام) را مى بينم که در ميان رکن ومقام ايستاده واز
مردم به امر نو، وکتاب نو وحکومت آسمانى نو، بيعت مى گيرد.
(اما انه لا يرد
له رايه حتى يموت) آگاه باشيد وبدانيد که هر پرچمى که به هر سوئى
مى فرستند تا پايان عمر او باز گردانده نمى شود ويا اينکه تا پايان
عمر حضرتش هيچ پرچمى عليه او برافراشته نمى گردد.(1)
4- همچنين امام باقر عليه السلام در روايتى فرمود:
بنى فلان (يعنى بنى عباس)، ناچار
بايد به سلطنت برسند، وهمين که به سلطنت وحکومت رسيدند، وسپس
اختلاف نمودند، حکومتشان از يکپارچگى خواهد افتاد وکارشان پراکنده
خواهد شد تا آنکه (خراسانى) و(سفيانى) بر آنان خروج کنند، اين از
(مشرق) وآن ديگرى از (مغرب) همچون دو اسب ميدان مسابقه بسوى کوفه
پيشتازى کنند، واين از مشرق، وآن از مغرب، تا آنکه نابودى (بنى
فلان) بدست آن دو انجام پذيرد، آن چنان که حتى يک نفر از آنان را
باقى نگذارند.(2)
5- ابن ابى يعفور، گفت: امام صادق عليه السلام به من فرمود:
نابودى فلان کس (نام يکى از بنى عباس) را به دست داشته باش وبا
انگشتان دستت بشمار، وخروج سفيانى، وکشته شدن يک نفر- ظاهرا منظور
نفس زکيه است- ولشکرى که به زمين فرو مى رود، وصدا.
عرض کردم: صدا چيست؟ آيا همان آواز دهنده اى است که آواز مى دهد؟
فرمود: آرى وصاحب الامر عليه
السلام با همان صدا شاخته مى شود وسپس فرمود: همه ى فرج در نابودى
فلانى (از بنى عباس) است.(3)
6- محمد بن صامت مى گويد: به امام صادق عليه السلام عرض کردم:
هيچ نشانه اى در پيشاپيش اين امر (يعنى ظهور حضرت صاحب الامر عليه
السلام) نيست؟
فرمود: چرا عرض کردم: آن نشانه چيست؟
فرمود: نابودى عباسى، (يعنى يک نفر از بنى عباس) (ودر بعضى از نسخه
ها نابودى بنى العباس است) وخروج سفيانى، وکشته شدن نفس زکيه، وفرو
رفتن زمين در بيداء، وصدائى از آسمان.
عرض کردم: فدايت شوم مى ترسم که اين کار به طول بيانجامد؟
فرمود: نه، آن مانند رشته منظمى
به دنبال هم خواهند آمد.(4)
7- مرحوم سيد بن طاووس عليه الرحمه، در کتاب (الملاحم والفتن)
حديثى را از امام صادق عليه السلام در مورد انقراض سلطنت بنى عباس
بدين گونه آورده است:
(وردى عن الصادق جعفر بن محمد
عليه السلام انه سئل عن ظهور قائم اهل البيت عليهم السلام فتنهد
وبکى ثم قال: يا لها من طامة، اذا حکمت فى الدوله الخصيان،
والنسوان والسودان، واحدث الاماره الشبان والصبيان، وخرب جامع
الکوفه من العمران وانعقد الجسران، فذلک الوقت زوال ملک بنى عمى
العباس، وظهر قائمنا اهل البيت عليهم السلام).(5)
وروايت شده که از صادق آل محمد صلى الله عليه وآله راجع به ظهور
قائم اهل بيت عليهم السلام پرسيدند، آن حضرت آه سردى کشيد وگريه
کرد وسپس فرمود: تا آن وقت چه مصائب بزرگى خواهد بود. وقتى که
(افراد اخته) (يعنى: مردانى که بيضه ى آنها را کشيده اند) و(زنها)
و(سياهان) به حکومت رسيدند، وجوانها وبچه ها امارت وفرمانروائى
کردند، وجامع کوفه (يعنى: مسجد کوفه) از آبادى خراب شد، وآن دو جسر
(يعنى: پلهاى روى شط کوفه) ساخته شد، ودر آن موقع سلطنت بنى عباس
دچار زوال ونابودى مى شود وحکومتشان از بين مى رود وقائم ما اهل
بيت عليهم السلام ظهور خواهند نمود.
در اين حديث شريف امام صادق عليه السلام چهار علامت از علائم ظهور
حضرت قائم عليه السلام را بيان فرموده است که مختصرا توضيح مى
دهيم:
1- امام عليه السلام فرموده است: (اذا حکمت فى الدولة الخصيان)
يعنى: از جمله علائم ظهور، حکومت (اخته ها) است (يعنى کسانى که
مردى ندارند) وظاهرا منظور حضرت از اين جمله کنايه از عدم شخصيت
آنان است وگوئى امام عليه السلام مى خواهد بفرمايد در موقعى که
اشخاص بى صلاحيت ونوکر صفت که از خود هيچ گونه راى وتدبير وشخصيتى
ندارند، وپيوسته تابع اين وآن غلام حلقه به گوش ديگران هستند، به
حکومت رسيدند، در آن موقع بايد منتظر فرج بود.
2- امام عليه السلام فرموده است: (واحدث الاماره الشبان والصبيان)
يعنى: زمانى که جوانها وبچه ها دولت را قبضه کردند، اين نيز يکى از
علائم ظهور است. ومعناى سخن حضرت اين است که وقتى جوانها وبچه ها
که راى وتدبيرى ندارند وغالبا تابع احساسات وهوا وهوس خود مى باشند
وتجربه اى در زندگى ندارند به رياست رسيدند ودولتها را در اختيار
خود گرفتند بايد منتظر فرج بود. زيرا: تا آن موقع چنين چيزى نبوده
است وبه حکومت رسيدن بچه ها وجوانها چيز تازه اى است.
3- امام عليه السلام فرموده است (وخرب جامع الکوفه من العمران)
يعنى: هرگاه ديديد که مسجد کوفه از آبادى افتاد، بدانيد که اين يکى
از جمله ى علائم است والبته واضح است که خرابى مسجد به نداشتن
نمازگزار وتهى شدن از نماز وعبادت است. ومسجد زمانى از آبادى مى
افتد که نمازگزارى نداشته باشد ووقتى که مردمى نبودند که به مسجد
بروند ونماز بخوانند وعبادت کنند قهرا مسجد از آبادى مى افتد.
4- حضرت فرموده است (وانعقدت الجسران) يعنى: وتا زمانى که در کوفه
(دو پل ساخته شود) بايد منتظر ماند، ودر نسخه ى ديگرى بجاى (جسران)
که معناى ساخته شدن (دو پل) بر روى شط فرات است کلمه ى (جيران)
وارده شده است ودر اين صورت معناى سخن حضرت چنين مى شود که: زمانى
که مسجد کوفه همسايه پيدا کرد واطراف آن آباد شد، وخانه ها
وساختمانها بنيان گرديد، پس در آن موقع حکومت بنى عباس دچار زوال
ونابودى مى گردد وقائم ما اهل بيت عليهم السلام ظهور مى نمايد
وبحمد الله همه ى اينها تاکنون واقع شده واميد است که خداوند عالميان به
ما دوستان اهل بيت عصمت وطهارت عليهم السلام ومنتظران فرج، نظر
لطفى فرموده وچشمان رمد ديده وهجران کشيده ى ما به نور جمال بى
مثال آن نور الهى، بنيان گذار حکومت واحد جهانى، روشن ومنور فرمايد.
يک تذکر لازم
آنچه را بازگو نموديم شمارى اندک از روايات بسيار است که درباره ى
انقراض خلافت بنى عباس، ونوسازى حکومت آنان پس از انقراض، روايت
شده است وامثال اينگونه روايات، در بخشهاى آينده نيز به مناسبت هر
بحث خواهد آمد واگر همگى آنها را با دقت مورد مطاله قرار گيرد،
بخوبى روشن خواهد شد که نوسازى حکومت بنى عباس، پس از انقراض
خلافت، يک واقعيت انکار ناپذير است که ترديدى در آن وجود ندارد.
ولى: در پاورقى کتاب (غيبت نعمانى) چاپ مکتبه الصدوق 159 باب 14
ذيل حديث 18 که ما آن را از امام باقر عليه السلام نقل نموديم وبه
تحقيق دانشمند محترم جناب آقاى (على اکبر غفارى) وفقه الله تعالى
وايده لمرضاته انجام پذيرفته، وايشان چنين مى نويسد:
(اينگونه اخبار در مقام بيان
وقايع وحوادثى است که در طول زمان غيبت روى مى دهد، نه آنکه مخصوص
آخر الزمان ونزديک به ظهور حضرت قائم عليه السلام باشد وچون تاليف
کتاب (غيبت نعمانى) در اواسط خلافت بنى عباس بوده وانقراض دولت بنى
عباسيان در قرن هفتم بدست خراسانى (يعنى: دومين خراسانى که
هلاکوخان مغول باشد) انجام شده، واز اين رو همگى اين اخبار جزء
اخبارى است که از وقايع آينده خبر داده است واز معجزات امامان
بشمار مى آيد.(6)
گوئى محقق کتاب غيبت نعمانى چون ديده است که نام (خراسانى)
و(سفيانى) هر دو با هم در روايت ذکر شده است، از اين رو تصور
فرموده اند که بايد مقصود از اين خراسانى، همان هلاکوخان مغول
باشد. چه آنکه زمان خروج سفيانى، که از علائم حتميه ظهور است با
زمان پيدايش (هلاکو) با هم سازگار نيست، وبدين لحاظ فرموده اند که:
اين گونه اخبار در مقام بيان رويدادهائى است که در طول زمان غيبت
واقع مى شود!! در صورتى که چنين نيست. زيرا:
اولا- در رواياتى که از ائمه ى
معصومين عليهم السلام نقل شده است به هيچ وجه، نه از هلاکوخان مغول
به خراسانى تعبير شده ونه اسم او در روايات آمده است، بلکه آنچه در
بيانات ائمه ى طاهرين عليهم السلام درباره ى هلاکوخان مغول آمده
است اين است که فرموده اند: (انما يجىء فساد أمرهم من حيث بدء
صلاحهم) يعنى: تباهى کار اينان از همانجائى که سلطنشان آغاز شده
خواهد بود يعنى از طرف خراسان، ويا اينکه فرموده اند: (يخرج من حيث
بدء ملکهم) يعنى او از همانجائى که سلطنت بنى عباس روبراه شده مى
آيد. وامثال اينگونه تعابير.(7)
ثانيا- بر فرض اينکه از هلاکوخان
مغول در روايات به خراسانى تعبير شده باشد، اما مطابق روايات بى
شمارى که درباره ى خراسانى رسيده است خراسانى عنوان سه نفر است که
عبارت باشند از: 1- ابومسلم
خراسانى 2- هلاکوخان مغول 3- سومين خراسانى که آخرين خراسانى است
واو سيدى است از دودمان اهل بيت عصمت وطهارت است که هم با بنى عباس
وهم با سفيانى مى جنگد.(8)
وثالثا- روايات بى شمارى از شيعه
وسنى در کتب حديث وجود دارد که تحليل گران ومحققان اسلامى همگى در
تحليل وتجزيه ى آنها گفته اند که مقصود از اين روايات، روايات سيدى
است هاشمى که وى از خراسان (يعنى: ايران) قيام مى کند وبا سفيانى
مى جنگد واو زمينه ساز حکومت جهانى حضرت مهدى عليه السلام است.(9)
بنابراين در بى پايه بودن مطالب پاورقى کتاب غيبت النعمانى ترديد
وجود ندارد.
يک نکته
در خاتمه ى اين بحث: (يعنى انقراض سلطنت بنى عباس) تذکر اين نکته
نيز ضرورى است که نگارنده درباره ى اين قسمت از حديث امام صادق
عليه السلام که مرحوم سيد بن طاووس -عليه الرحمه- نقل کرده است
(وانعقدت الجسران) (يعنى: ودو پل برروى شط فرات ساخته شود) متحير
وسرگردان است، زيرا اين جمله در کتابهائى که حديث مذکور را نقل
کرده اند بصورت مختلفى نقل شده است.
در کتاب (الملاحم والفتن) تاليف مرحوم سيد بن طاووس -رحمه الله
عليه- همانگونه که ملاحظه فرموديد پس از ذکر سه علامتى که به دنبال
نقل حديث توضيح داديم (وانعقدت الجسران) که معناى آن ساخته شدن دو
پل مى باشد آمده است.
در کتاب (الزام الناصب) ج 2 ص 125 طبع نجف، که اين حديث را از کتاب
(صراط المستقيم) نقل نموده بجاى (انعقدت الجسران، انعقدت الجيران)
که معناى آن آباد شدن اطراف مسجد کوفه، وساخته شدن خانه ها
وعمارتها وساختمانها باشد نوشته شده است.
ودر کتاب (صراط المستقيم ج 2 ص 258(که حديث را از حضرت صادق عليه
السلام نقل کرده است بجاى انعقدت الجيران که در الزام الناصب آمده
است انعقدت الجيران، که معناى آن از دست دادن همسايه باشد آورده
است.
روى اين حساب قهرا معناهايى که بدست مى آيد، گوناگون ومختلف است
واگر عبارت کتاب صراط المستقيم از همه ى عبارتها صحيح تر باشد
معناى عجيبى بدست مى آيد که شايان توجه است وآن معنا به قرينه ى
خراب شدن مسجد کوفه از آبادى ونداشتن نمازگزار، عبارت از اين خواهد
بود که:
موقعى که حکومت وفرمانروائى بدست جوانها وبچه ها رسيد وعراق همسايه
خود (ايران) را از دست داد وبين اين دو کشور جنگ واختلاف در گرفت،
آن وقت، هنگام ظهور حضرت مهدى عليه السلام است.
اين معنا چندان بدون مناسبت هم
نيست زيرا چنان که مى دانيم وهمه ى نويسندگان وپژوهشگران آثار اهل
بيت عليهم السلام نيز واقف اند، يکى از اهداف اساسى سيد حسنى(10)
که در ايران قيام مى کند، ورود به خاک عراق وشکست لشکريان سفيانى
وتسخير کوفه يا عراق وورود لشکريان او به کوفه مى باشد.
در هر صورت، نگارنده ى اين سطور درباره ى احداث دو پل که به روى شط
کوفه ساخته شود ترديد دارد، وآنچه مسلم است ودر آن ترديد راه
ندارد، احداث يک پل مى باشد، زيرا در خطبه ى بسيار مفصلى که اصبغ
بن نباته، درباره ى اوضاع عمومى آخر الزمان، از امير مؤمنان عليه
السلام نقل نموده، چنين آمده است که حضرت فرمود:
(سفيانى) لشکرى را که متشکل از صد وسى هزار نفر است بسوى کوفه
اعزام مى کند ودر (روحاء، وفاروق) (که نام دو محل در نزديکى هاى
نجف اشرف است) فرود مى آيند، وشصت هزار نفر آنها به سوى کوفه حرکت
مى کنند، ودر محلى که قبر حضرت هود عليه السلام است در نخيله،
(نزديک نجف اشرف) فرود مى آيند ودر روز عيدى به مردم حمله مى کنند،
وفرمانرواى مردم در آن روز (جبار عنيد) وستمگر معاند وکينه توزى
است که از بس شياد وفريبکار است به او کاهن ساحر گفته مى شود.
آنگاه اميرى از (زوراء) يعنى: از
بغداد، با پنج هزار نفر از عياران ودروغ پردازان وفتنه انگيزان به
قصد جنگ با آنها حرکت مى کنند، وبه روى (جسر کوفه) يعنى: پل روى
شط، هفتاد هزار نفر (از طرفين) به قتل مى رسند به طورى که (فرات)
از خونشان رنگين، واز اجسادشان که در آب افتاده است متعفن مى گردد
ومردم به واسطه ى خونهاى کشته ها وتعفن اجساد تا سه روز از استعمال
آب (فرات ويا رفت وآمد بر روى پل) خوددارى مى کنند.(11)
در خطبه اى که از حضرت سلمان (رضوان الله عليه) نقل شده (ودر ضمن
روايات مربوط به مشرق آنرا نقل خواهيم نمود) چنين آمده است که حضرت
سلمان (رضوان الله عليه) پس از رحلت رسول خدا صلى الله عليه وآله،
خطبه اى ايراد نمود وخطاب به مردم چنين فرمود:
(ويوشک ان يبنى جسرها ويبنى جنبيها)
ونزديک است که: (جسر کوفه) بنا
شود ودر دو طرف شط کوفه، خانه ها وساختمانها وعمارتها فراوان گردد.(12)
بنابراين، احداث: دو پل، به روى شط محل ترديد است. واما ساخته شدن
(يک پل) مسلم وترديد ناپذير است. وهر چند که احتمال احداث پل ديگرى
نيز بر روى شط کوفه بعيد نيست، اما قدر مسلم اين است که: ساخته شدن
يک پل هم يکى از علائم نزديک به ظهور است ودر آن جاى هيچ شک وشبهه
اى نيست.
نکته ديگر
نکته ى ديگر که در اينجا در رابطه با انقراض سلطنت بنى عباس بايد
تذکر دهيم اين است که:
دربعضى از روايات وارد شده که بنى عباس به حرف (ع) افتتاح، وبه حرف
(ع) هم ختم مى شوند. يعنى: نخستين کسى که از بنى عباس به خلافت مى
رسد نامش (عبد الله) وآخرين کسى هم که حکومت بنى عباس بدو ختم مى
شود، نامش (عبد الله) خواهد بود.
در اين رابطه مرحوم سيد بن طاووس عليه الرحمه، در کتاب (الملاحم
والفتن) در روايتى از کعب الاحبار، چنين مى نويسد:
(عن کعب، قال: اذا ملک رجل من بنى
العباس يقال له عبد الله وهو ذو العين الاخر منهم، بها افتتحوا
وبها يختمون، فهو مفتاح البلاء، وسيف الفتاء.(13)
موقعى که مردى از بنى عباس به حکومت رسيد که به او (عبد الله) مى
گويند، واو آخرين نفر آنهاست که اولين حرف اسم او (ع) است زيرا:
بنى عباس، به حرف (ع) افتتاح وبه حرف (ع) هم ختم مى شوند، او کليد
بلا وشمير هلاکت است.
يعنى: او کشته مى شود، وبا کشته شدن وى بلاها وگرفتاريها آغاز مى
شود.
به موجب اين روايت، با توجه به
توضيحاتى که پيرامون حديث امام صادق عليه السلام راجع به (جسر
کوفه) آورديم، همچنين رواياتى که ساخته شدن جسر کوفه را يکى از
علائم نزديک به ظهور دانسته، ودر اکثر آنها به ساخته شدن يک (پل)
به روى شط کوفه تصريح شده است،(14)
چنين به نظر مى رسد که منظور از زوال فرمانروائى بنى عباس در حديث
امام صادق عليه السلام، زوال سلطنت بنى عباس است نه زوال خلافت.
زيرا: اگر منظور از زوال فرمانروائى بنى عباس، زوال خلافت آنها
باشد، که اين امر مدتى است واقع شده وساليان درازى است که دوران
خلافت آنها سپرى گشته است. وچه آنکه اولين خليفه ى عباسى (عبد الله
سفاح) وآخرين آنها (عبد الله مستعصم) بود که طومار زندگى او بوسيله
ى (هلاکوخان مغول) در سال 656 هجرى در هم پيچيده شد.
وبا مرگ او بساط خلافت بنى عباس نيز برچيده شد وبا اين که چندين
قرن از وقوع اين ماجرا گذشته است هنوز که هنوز است ولى مطلق خداوند
(عجل الله تعالى فرجه الشريف) در پشت پرده ى غيبت مى باشد، واز
ظهور مبارک حضرتش خبرى نيست.
بنابراين، طبق توضيحات مزبور، اگر
نويسنده اشتباه نکرده باشد، شايد بتوان گفت: مراد از آخرين نفر بنى
عباس که اولين حرف اسم او حرف (ع) است، ومدت فرمانروائى او در عراق
تا بناء (جسر کوفه) در عراق، بيشتر نخواهد بود، مردى بنام (عبد
الله) ويا (عبدالاله) باشد که وى در دوران حکومت رژيم سلطنتى در
عراق در زمان ملک فيصل دوم (پادشاه جوان عراق)، وليعهد اين کشور
بود، ودر کودتائى که به کارگردانى (عبد الکريم قاسم) عليه رژيم
سلطنتى، درسال 1958 ميلادى صورت گرفت، او وهمه ى خاندان سلطنتى
عراق به قتل رسيدند.(15)
خروج دجال
از جمله ى علائم حتميه، وفتنه هاى بزرگ، خروج (دجال) است. درباره ى
خروج دجال، واينکه دجال کيست، ومحل خروج دجال او کجاست وچه کارهائى
انجام مى دهد وبه دست چه کسى کشته مى شود ومحل کشته شدن او چه
سرزمينى است، روايات بسيارى رسيده است که چون بيشتر آنها از اهل
سنت روايت شده، ودر بسيارى از آنها هم آثار جعل وساختگى آشکار است،
وبا موضوع بحث هم خيلى ارتباط ندارد، از اين رو از نقل آنها صرف
نظر مى کنيم.
کسانى که مايل اند شرح حال (دجال) را بدانند وبه حرکات سحرانگيز
ونغمه هاى ناموزون او واقف وآگاه شوند، مى توانند به کتابهائى
مفصلى که درباره ى علائم ظهور، نگارش يافته است مراجعه فرمايند.
خروج سيد حسنى
از جمله ى علائم حتميه ى قريب به ظهور خروج سيد حسنى از طرف قزوين
وطالقان وديلم است. واين علامت، علامتى است که هم حتمى الوقوع وهم
حتمى العلامه مى باشد وجون ما در بخش سوم کتاب، بخصوص در اين باره
به تفصيل سخن خواهيم گفت، از اين رو بحث درباره ى سيد حسنى را به
بخش سوم ارجاع مى دهيم.
اين علامات ده گانه بطورى که گفته شده از علامات حتمى است ولى در
عين حال بايد توجه داشت که وقوع آنها نيز منوط به مصلحت خداوند
است، وچه بسا ممکن است برخى از آنها نيز محقق نشود.
چند نکته اساسى
از آنجا که در بخش وسيعى از خبرهاى غيبى، وپيشگوئيهاى پيشوايان
مذهبى راجع به علائم ظهور قائم آل محمد صلى الله عليه وآله وقيام
پر شور ومسرت انگيز حجت منتظر الهى (ارواحنا وارواح العالمين لتراب
مقدمه الفداء) روايات بسيار زيادى در مورد (انقلاب اسلامى
ايرانيان) وجانفشانيهاى حماسه آفرين آن مردم خداجوى باايمان، که
زمينه ساز حکومت جهانى مهدى موعود عليه السلام مى باشند، از پيغمبر
گرامى اسلام صلى الله عليه وآله وجانشينان معصوم آن حضرت نقل شده،
ودر قسمت مهمى از اين روايات لفظ (مشرق) ودر پاره اى کلمه ى
(خراسان) ديده مى شود، از اين رو لازم است پيش از آنکه روايات
مربوط به اين بخش را مورد بررسى قرار داده ودرباره ى آنها گفتگو
کنيم، توجه علاقندان به ظهور ومنتظران فرج اهل بيت عليهم السلام،
را به چند نکته ى اساسى، که براى فهم روايات مربوطه ضرورى بنظر مى
رسد جلب نمائيم:
1- بايد ببينيم در زمان رسول خدا صلى الله عليه وآله وصدر اسلام
وهمچنين دوران خلفاء (سه گانه) وزمان حکومت جائرانه ى (بنى اميه)
و(بنى عباس) چه کلمات والفاظى در مورد ايرانيان بکار مى رفته،
ومسلمانان اوليه با چه اسم وعنوان از آنها ياد مى کرده اند؟
2- بايد بدانيم منظور ومقصود روايات از: (پرچم هاى سياه) که در
پيشگوئيهاى پيشوايان آمده است چيست؟ واين پرچم هاى سياهى که از
مشرق، ويا خراسان، نمايان مى شود وصاحبان آن پرچمها با مردى از
فرزندان ابو سفيان مى جنگند وسرانجام زمام امور خود را بدست حضرت
مهدى عليه السلام مى سپارند، مربوط بکدام کشور مقتدر ودولت توانائى
از دولتهاى اسلامى است؟
3- مشرق کجا؟ وخراسان چه سرزمينى است؟
اينک براى روشن شدن مطلب به توضيحاتى که در ضمن چند نکته ى مفصل مى
آوريم توجه فرمائيد.
عناوين ايرانيان در حديث وتاريخ
چنانکه بر ارباب فضل ودانش وصاحبان درک وبينش واهل علم واطلاع
پوشيده ومخفى نيست وهمه ى پژوهشگران وارباب تحقيق مى دانند، در
روزگار گذشته وتاريخ صدر اسلام، استعمال کلمه ى (ايران) وايرانى در
نزد مسلمانان آنروز مرسوم ومتداول نبوده، وبلکه بر عکس امروز، که
(ايرانيان) در سراسر جهان بعنوان ايرانى، شناخته ومعرفى مى شوند،
ودر آن روزگار (اعراب) ومسلمانان اوليه از ايرانيان، با عناوين
مختلفى چون (فرس، عجم، موالى، خراسانى) والفاظ ديگرى نظير اين
کلمات ياد مى کرده اند، واين مطلب، حقيقت مسلم وانکار ناپذيرى است
که براى هيچکس قابل ترديد نيست.
بهمين دليل در احاديث وارده ى از معصومين عليه السلام، وکتب فقه،
وتاريخ ولغت وساير کتابها نيز از (ايرانيان) بعنوان ايرانى سخنى به
ميان نيامده واز آنها بگونه اى ديگر ياد شده است.
بنابراين اگر بخواهيم که آيا در مورد (ايرانيان) از پيامبر بزرگوار
اسلام، وجانشينان معصوم آن حضرت، حديث وروايتى نقل شده است يا خير،
بايد به عناوين ياد شده از قبيل فرس، عجم، موالى ونظاير اينها
مراجعه کنيم تا واقعيت مطلب آشکار گردد. واينک يکايک آنها را بررسى
مى کنيم.
فرس
يکى از عناوين بارز ايرانيان که از دوران رسول اکرم صلى الله عليه
وآله وتاريخ صدر اسلام تاکنون در نزد مسلمانان شهرت بسزايى داشته
واز مهمترين، ومعروفترين عناوين آنروز مردم ايران به شمار مى رفته
است، نام (فارس) مى باشد.
براى اثبات اين مطلب از منابع موثق حديث شواهد زيادى در دست داريم
که به چند نمونه ى اشاره مى کنيم.
1- مرحوم طبرسى در تفسير مجمع
البيان، ذيل آيه ى شريفه ى: (يا ايها الذين
آمنوا من يرتد منکم عن دينه فسوف ياتى الله بقوم يحبهم ويحبونه
اذلة على المؤمنين اعزة على الکافرين)؛ (اى کسانى که ايمان
آورده ايد هر کس از شما از دين خود برگردد خداوند در آينده جمعيتى
را مى آورد که آنها را دوست دارد وآنها نيز متقابلا خدا را دوست
دارند، ودر برابر مونان خاضع ومتواضع، ودر برابر کافران
نيرومندند).(16)
چنين روايت کرده است:
هنگامى که از رسول خدا صلى الله عليه وآله درباره ى اين آيه سؤال
کردند، حضرت دست مبارک خود را بر شانه ى سلمان زد وفرمود: اين
وياران او وهموطنان او هستند، سپس فرمود:
(لو کان الدين معلقا بالثريا
لتناوله رجال من ابناء فارس)؛ اگر دين ودر روايت ديگرى اگر علم به
ستاره ى پروين بسته باشد ودر آسمانها قرار گيرد مردانى از فرزندان
فارس آنرا در اختيار خواهند گرفت.(17)
2- در روايت ديگرى که مفسرين ذيل
آيه شريفه ى (وان تتولوا يستبدل قوما غيرکم)؛
(واگر شما اى جمعيت عرب به دين وايمان پشت کنيد، خداوند مردم ديگرى
را بجاى از شما بدل خواهد گرفت).(18)
نقل کرده اند، چنين آمده است:
گروهى از ياران رسول خدا صلى الله عليه وآله گفتند: يا رسول الله
اين مردمى که خداوند آنان را در کتاب خود ياد کرده است چه کسانى
هستند؟!
حضرت دست مبارکش را به پاى سلمان که در کنار رسول خدا صلى الله
عليه وآله نشسته بود، زد وفرمود: اين قبيله اش وهموطنانش هستند سپس
فرمود:
قسم بپروردگارى که جان من در قبضه
ى قدرت اوست (لو کان الايمان منوطا بالثريا لتناوله رجال من فارس).(19)
اگر (ايمان) به ستاره ى پروين آويخته باشد، مردانى از مردم (فارس)
آن را در اختيار خواهند گرفت.
3- در روايت کوتاه ديگرى که درباره ى ايرانيان از امير مؤمنان على
عليه السلام نقل شده چنين آمده است:
(قال النبى صلى الله عليه وآله فى
(فارس) ضربتوموهم على تنزيله ولا تنقضى الدنيا حتى يضربوکم على
تاويله).(20)
ييغمبر اکرم صلى الله عليه وآله درباره ى مردم فارس فرمود:
همچنانکه شما (عربها) بخاطر حمايت از دين ونزول آنان را با شمشير
خواهيد زد، دنيا منقضى نمى شود، وبآخر نمى رسد، مگر اينکه همين
ايرانيان بخاطر تازه شدن اسلام وحمايت از قرآن، وپياده شدن دستورات
آسمانى اين کتاب الهى، شما را با شمشير خواهند زد وبا شما خواهند
جنگيد.
4- در نامه اى که رسول گرامى اسلام صلى الله عليه وآله در دوران
بعثت خود به خسرو پرويز- پادشاه ايران- براى پذيرش اسلام نوشته،
وآن را به وسيله ى مردى بنام (عبد الله بن حذافه) براى وى ارسال
فرموده، چنين آمده است:
(... من محمد رسول الله الى کسرى عظيم فارس، سلام على من اتبع
الهدى وآمن بالله ورسوله وشهد ان لا اله الا الله وحده لاشريک له
وان محمدا عبده ورسوله. وادعوک بداعيه الله عز وجل، فانى انا رسول
الله الى الناس کافه لانذر من کان حيا ويحق القول على الکافرين،
فاسلم تسلم، فان ابيت فان اثم المجوس عليک)
(نامه اى است از محمد رسول خدا بسوى کسرى برزگ زمامدار مردم فارس.
سلام خدا بر کسى که از هدايت راهنمايان پيروى نمايد وبه خدا
وفرستاده ى او ايمان بياورد وبه يکتائى خداوند واينکه شريکى ندارد
واينکه محمد صلى الله عليه وآله بنده ى خدا وفرستاده ى اوست گواهى
دهد.
من تو را بسوى خداوند تبارک
وتعالى دعوت مى نمايم که فرستاده ى خداوند بسوى تمام مردم مى باشم
تا کسانى که روانى پاک ودلى زنده دارند انذار کنم وحجت وبيان
خداوند بر کافران ثابت گردد. اسلام بياور تا سالم بمانى. اگر از
پذيرفتن اسلام امتناع ورزى، گناه همه ملت به گردن تو خواهد بود).(21)
در اين نامه همانگونه که ملاحظه مى شود پيامبر بزرگوار اسلام از
پادشاه ايران به عنوان (بزرگ زمامدار مردم فارس) ياد فرموده است.
5- در حديثى که در رابطه با پيشگوئيهاى رسول گرامى صلى الله عليه
وآله پيرامون آينده ى ايرانيان آن بزرگوار نقل شده وآن حضرت به
مسلمانان مژده داده اند که مردم ايران دين اسلام را خواهند پذيرفت
وپس از پذيرفتن اسلام وفادارترين مردم نسبت به اسلام خواهند بود
ودر راه گسترش آن بيش از هر ملت ديگر اخلاص وصميميت نشان خواهند
داد، چنين آمده است:
(اعظم الناس نصيبا فى الاسلام اهل
فارس).(22)
بهره ونصيب مردم فارس در دين اسلام از همه ى ملتهاى ديگر بيشتر
وبزرگتر است).
6- در حديث مختصر ديگرى که در همين رابطه از آن برزگوار نقل شده
ونشان مى دهد که ايرانيان از اسلام بهره بيشترى خواهند گرفت وهيچ
ملتى به اندازه ى آنها از منبع روشنى بخش وحى پرتو نخواهند گرفت،
چنين آمده است:
(اسعد العجم بالاسلام اهل فارس).(23)
(سعادتمندترين عجمها نسبت به اسلام اهل فارس هستند).
در حديث ديگر که درباره ى ديندارى ايرانيان، وايمان واعتقاد راسخ
آنان نسبت به دين حنيف اسلام از زبان گهربار آن حضرت بازگو شده
چنين آمده است:
پيامبر بزرگوار به يکى از ياران نزديک خود بنام (ابو ايوب) که گويا
روى تعصب عربيت، يکى از ايرانيان را به خاطر اينکه زبانش فارسى بود
سرزنش مى کرد فرمود:
(يا ابا ايوب لا تعيره بالفارسيه
فلو ان الدين معلق بالثريا لنالته ابناء فارس).(24)
-اى ابوايوب! او را به خاطر اينکه زبانش فارسى است سرزنش مکن، چه
آنکه اگر دين به ستاره ى (پروين) بسته باشند، فرزندان (فارس) ومردم
ايران به آن دست خواهند يافت.
در اين روايات چنانکه خوانندگان
گرامى ملاحظه نمودند، پيغمبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله،
ايرانيان را به عنوان (فارسيان) ومردم فارسى زبان ياد نموده، وبه
علاوه، با بيان آن جمله ى معروف وتاريخى خود(25)
درباره ى ايرانيان که تا ابديت همچون ستاره اى روشن وتابنده بر
تارک بشريت وتاريخ انسانيت نور افشانى مى کند (ونه تنها موجب فخر
ومباهات ايرانيان که مايه سرافرازى همه ى مسلمانان وملتهاى محروم
ومستضعف جهان در تمام طول تاريخ وهمه ى قرون واعصار است) از آينده
درخشان ملتى که نه تنها زمان بعثت رسول اسلام بلکه تا سالها پس از
رحلت نبى گرامى از آئين توحيد ويکتاپرستى وبرنامه هاى نجات بخش
(قرآن)، ودستورات جامع وجاويد محمدى صلى الله عليه وآله خبرى
نداشتند، از تلاشهاى پى گير ومداومشان کوششهاى بى دريغ وپرثمرشان
در پيشبرد دين مبين اسلام، وهمچنين جانبازيها وفداکاريها واز خود
گذشتيهاى ايثارگرانه ى آنان در راه به ثمر رساندن اهداف آسمانى
قرآن، پيشگوئى نموده است.
بنابراين يکى از عناوين بارز ايرانيان در زمان رسول اکرم کلمه ى
(فرس) بوده است. وترديدى وجود ندارد که اگر در حديثى، کلمه ى فرس
ويا فارس ديده شود، مقصود ايرانيان مى باشند.
پاورقى:
(1)
غيبت نعمانى ص 262 باب 14 حديث 22 ط صدوق.
(2)
غيبت النعمانى، ص 259 حديث 18- طبع صدوق.
(3)
غيبت النعمانى ص 157 حديث 16 - طبع صدوق.
(4)
غيبت نعمانى ص 262 حديث 21.
(5)
الملاحم والفتن 198 - طبع منشورات الرضى وطبع نجف ص 164.
(6)
غيبت نعمانى ص 359 (پاورقى).
(7)
توضيح بيشتر در بخش دوم کتاب تحت عنوان (دومين خراسانى)
خواهد آمد.
(8)
ما در بخش دوم کتاب، تحت عنوان روايات رسول خدا صلى الله
عليه وآله درباره ى پرچم هاى سياه در اين باره صحبت کرده
ايم ورواياتى را نيز نشان مى دهد دولت بنى عباس تجديد مى
شود متذکر گرديده ايم. به آنجا رجوع شود.
(9)
براى اطلاع بيشتر به بخش چهارم که به همين موضوع اختصاص
دارد، رجوع فرمائيد.
(10)
درباره ى قيام سيد حسنى، در بخش سوم به تفصيل گفتگو شده به
آنجا مراجعه فرمائيد.
(11)
بحار الانوار -ج 52 ص 274،272 - حديث 167.
(12)
الزام الناصب ج 2، ص 154، چاپ نجف وبحار الانوار ج 22 ص
389.
(13)
الملاحم والفتن، باب 40 ص 37 طبع منشورات الرضى.
(14)
به کتاب بحار الانوار ج 52 ص 274 الزام الناصب ج 2 ص 154
وفلاح السائل چاپ اول ص 200 مراجعه فرمائيد.
(15)
مشروح اين جريان در بخش دوم، تحت عنوان: وقوع حوادث فوق
العاده در عراق، بيان شده است.
(16)
سوره ى مائده آيه 54.
(17)
تفسير مجمع اليبان ج 3، ص 208، نور الثقلين ج 1، ص 642
وابونعيم در (حليه) ج 6، ص 64 حديث را با عبارت (لو کان
العلم منوطا بالثريا لتناوله رجال من ابناء فارس) نقل کرده
است.
(18)
سوره محمد (ص) آيه ى 38.
(19)
نور الثقلين ج 5، ص 46 وبحار الانوار ج 67، ص 168.
(20)
بحار الانوار ج 67، ص 174 وقرب الاسناد ص 52.
(21)
بحار الانوار ج 20، ص 389 وتاريخ بغداد ج 1، ص 132 وسيره ى
حلبى واعيان الشيعه، وکامل التواريخ با مختصرى اختلاف.
(22)
کنز العمال ج 12، ص 90، ح 34126.
(23)
کنز العمال ج 12، ص 90، ح 34125.
(24)
کنز العمال، ج 12، ص 92، ح 34133.
(25)
مقصود؛ جمله ى (لا
تنقضى الدنيا حتى يضربوکم على تاويله) در حديث سوم مى
باشد.