کشته شدن نفس زکيه
از جمله علائم حتميه، کشته شدن نفس زکيه است يعنى: سيدى پاکدل که
در مکه ى معظمه، بين رکن ومقام، بدون جرم وگناه به شهادت مى رسد.
از حضرت اباجعفر امام محمد باقر عليه السلام روايت شده که آن حضرت
فرمود:
(يکى از علامات، کشته شدن مرديست از دودمان رسول خدا صلى الله عليه
وآله در ميان رکن ومقام ونام او محمد بن الحسن (نفس زکيه) است.
ودر خبرى است که فاصله ى ميان کشته شدن او وظهور فرج بيشتر از
پانزده روز نخواهد بود. ودر حديثى آمده است که فاصله ى بين کشته
شدن نفس زکيه، وخروج حضرت قائم عليه السلام پنج روز خواهد بود. ودر
حديث ديگرى وارد شده که اين نفس زکيه از اصحاب حضرت مهدى عليه
السلام است که آن حضرت او را پيش از ظهور خود نزد مردم مکه مى
فرستد تا بشارت ظهور حضرتش را به مردم بدهد وچون او اظهار ظهور
حضرت را مى نمايد، اهل مکه بر او يورش مى برند واو را به قتل مى
رسانند.
از بررسى مجموع روايات وارده ى از معصومين عليهم السلام که در
زمينه ى خروج (نفس زکيه) وکشته شدن او رسيده است، چنين استفاده مى
شود که (نفس زکيه) سيدى است (حسنى) واز برخى ديگر مستفاد مى شود که
او سيدى حسينى است، اما آنچه بيشتر به نظر صحيح مى آيد اين است که:
نفس زکيه سيدى حسينى ومردى با تقوى وپر فضيلت واز اهل علم وعمل
وصاحب نفوذ وبا شخصيت است.
به هر حال: اگر اين نفس زکيه حسنى
باشد، غير از آن سيد حسنى ونفس زکيه اى است که در پشت کوفه يعنى
نجف اشرف به شهادت مى رسد(1)
وباز غير از آن حسنى است که در مکه کشته مى شود، وهمچنين غير از آن
(سيد حسنى) معروف ومشهورى است که در برخى از روايات بعنوان حسنى
ودر برخى ديگر به عنوان حسينى معرفى گرديده واز خراسان قيام مى کند
وايران را متصرف مى شود ومردم ايران را از ظلم وبيداد ستم شاهى وشر
قدر قدرتان وشهنشاهان نجات مى دهد وفرمانرواى مطلق ايرانيان مى
گردد، بلکه اين حسنى چنانکه توضيح خواهيم داد، آن سيدى است که اولا
نامش محمد بن الحسن است (نه اينکه حسنى باشد) وديگر اينکه شهادت،
وکشته شدن او، بر ديگر شهادتها وکشته شدنها امتياز دارد.
شهادت ممتاز ودلخراش نفس زکيه
در مورد شهادت اين سيد مظلوم، آنچه از روايات استفاده مى شود اين
است که: وى در ميان ملت خود، مقام ومنزلت والائى دارد: وشخصيتى است
که در هنگام خروج سفيانى به مدينه مى رود ودر آنجا مسلمانان را به
اتحاد وترقى اسلام ووحدت ويکپارچگى دعوت مى کند وچون لشکريان
سفيانى به مدينه رسيدند، او از مدينه بسوى مکه رهسپار مى شود ودر
آنجا نداى وحدت سر مى دهد وصداى خود را به مردم دنيا مى رساند،
ومظلوميت وحقانيت آل محمد صلى الله عليه وآله را به جهانيان اعلام
مى نمايد.
بر اثر همين تلاش پى گير واظهار حق، پس از مدت کمى بعد از انجام
مراسم حج، در بيست وپنجم ماه ذيحجه، در برابر خانه ى خدا وحرم امن
او، در روز روشن در جلو چشمان حيرت زده ى برخى از مردم مکه بطرزى
فجيع کشته مى شود وسر او را مى برند، وتا آن موقع هيچکس، وهيچ فردى
در کنار خانه ى خدا به اين صورت کشته نشده ونخواهد شد. واينجاست که
اين علامت از ديگر علامت ها جدا وممتاز شده است.
شهادت دو سيد ديگر در حجاز
از جمله ى حوادث دردناکى که در حجاز روى مى دهد. اين است که اندکى
پيش از ظهور حضرت صاحب الامر عليه السلام (سه سيد) در آنجا يه
شهادت مى رسند.
اول سيدى است که در مدينه بوسيله ى يک عراقى وپيروان سفيانى کشته
مى شود واو پسر عموى نفس زکيه مى باشد، ودومى همان نفس زکيه است،
که در بيست وپنجم ماه ذيحجه به شهادت مى رسد وپانزده روز بعد که
روز عاشوراء ودهم محرم است، حضرت قائم عليه السلام قيام مى کند
وسومى سيدى است حسنى که البته او در روايت بنام خود ونام پدر،
معرفى نشده است.
نفس زکيه چيست؟
در مورد شخصيت ونسب (نفس زکيه) که قبلا گفتيم (حسينى) است ونه
(حسنى) در روايتى که خواهيم آورد حسينى بودن وى مشخص مى شود واما
اينکه چرا او را نفس زکيه گفته اند، اگر چه علت آن بر ما روشن
نيست، ولى ظاهرا به سبب علم وتقوى وپرهيزکارى وخداجوئى اوست وچون
در راه خدا وخدمت به خلق وروشن ساختن حق وحقيقت کشته مى شود، از
اين رو ائمه معصومين عليهم السلام او را به نفس زکيه ملقب ساخته
اند.
روايات مربوط به نفس زکيه
اينک به رواياتى که در مورد نفس زکيه وپسر عموى وى وسيد حسنى از
زبان دربار ائمه معصومين عليهم السلام نقل شده است، توجه کنيد.
1- در ضمن حديثى که از رسول خدا صلى الله عليه وآله درباره ى نفس
زکيه نقل شده چنين آمده است:
(ان المهدى عليه السلام لا يخرج
حتى تقتل النفس الزکيه، فاذا قتلت النفس الزکيه، غضب عليهم من فى
السماء ومن فى الارض، فاتى الناس المهدى عليه السلام فزفوه کما تزف
العروس الى زوجها ليله عرسها)!.(2)
حضرت مهدى عليه السلام قيام نخواهد کرد تا زمانى که نفس زکيه کشته
شود. چون نفس زکيه کشته شد، آنچه در آسمانها وزمين است بر آن مردم
يعنى (بنى اميه) خشم خواهد گرفت، ومهدى عليه السلام ظهور خواهد
نمود، ومردم فوج فوج ودسته دسته با پاى خود همانگونه که در شب
عروسى، عروس را با خوشحالى به خانه ى داماد مى برند، به سرعت به
طرف او رو مى آورند.
2- در روايتى که از امير المؤمنين عليه السلام رسيده چنين است:
(الا اخبرکم بآخر ملک بنى فلان؟
قيل: بلى، قال: قتل نفس حرام، فى يوم حرام، فى بلد حرام، عن قوم
قريش، والذى فلق الحبه وبرا النسمه مالهم من ملک بعده غير خمسه عشر
ليله)!.(3)
امير المؤمنين عليه السلام فرمود: آيا شما را از پايان حکومت بنى
فلان خبر ندهم؟ عرض کردند چرا يا امير المؤمنين. فرمود: کشتن نفس
محترمى که ريختن خون او حرام است- يعنى نفس زکيه- در روز محترم، در
شهر محترم از طايفه اى از قريش. قسم به پروردگارى که دانه را شکافت
وبشر را آفريد، پس از کشتن او به جز پانزده شب حکومت نخواهند کرد.
3- در ضمن روايت مفصلى که (جابر جعفى) از امام باقر عليه السلام
درباره ى اوضاع عمومى آخر الزمان نقل کرده چنين آمده است:
(... ما اشکل عليکم، فلم يشکل
عليکم عهد نبى الله صلى الله عليه وآله ورايته وسلاحه، والنفس
والزکيه من ولد الحسين عليه السلام).(4)
اى جابر، اگر ديدن وشنيدن نشانه هائى که براى تو بر شمردم بر مردم
دشوار باشد، پيمان پيامبر خدا وپرچم واسلحه رسول خدا صلى الله عليه
وآله وشهادت نفس زکيه که از فرزندان حسين عليه السلام است، همه
دشواريها را برطرف مى کند، وديگر مشکلى براى آنان نخواهد بود.
در اين حديث امام باقر عليه السلام نفس زکيه را از اولاد امام حسين
عليه السلام دانسته وشهادت او را يکى از نشانه هاى بارز ظهور حضرت
ولى عصر -عجل الله تعالى فرجه- قرار داده است، والبته ذکر نفس زکيه
در اينجا بخاطر همان ممتاز بودن شهادت، وکشته شدن او به طور خاص
است که وى را از ديگر علامتها جدا وممتاز ساخته است.
4- در روايت ديگرى از امام باقر عليه السلام تعدادى از علامات را
برشمرده، وضمن شهادت نفس زکيه چنين ياد فرموده است:
(وقتل غلام من آل محمد صلى الله
عليه وآله بين الرکن والمقام، اسمه محمد ابن الحسن النفس الزکيه).(5)
واز جمله ى علامات کشته شدن مردى از دودمان پيغمبر صلى الله عليه
وآله است بين رکن ومقام که نام محمد بن الحسن وموصوف به نفس زکيه
مى باشد.
5- در مورد چگونگى کشته شدن نفس زکيه در ضمن روايتى که از امام
باقر عليه السلام نقل شده چنين آمده است:
حضرت قائم عليه السلام به ياران خود مى فرمايد: اى قوم اهل مکه مرا
نمى خواهند ولى من براى اينک با ايشان اتمام حجت کنم کسى را به سوى
آنها مى فرستم تا آنچه شايسته است که شخصى مانند من با آنان اتمام
حجت کند که به ايشان بگويد.
آنگاه مردى از ياران خود را مى طلبد وبه او مى فرمايد: برو نزد اهل
مکه وبه آنها بگو اى اهل مکه من فرستاده ى فلانى هستم، واو به شما
مى گويد:
ما اهل بيت رحمت ومعدن رسالت وخلافت هستيم واز ذريه محمد صلى الله
عليه وآله وسلاله ى پيغمبرانيم ما مظلوم واقع شديم ومردم به ما ستم
نمودند وما را آواره ساختند واز هنگام رحلت رسول خدا صلى الله عليه
وآله تا امروز حق ما غصب شده است. اکنون ما از شما چشم يارى داريم
واز شما يارى مى طلبيم، پس ما را يارى کنيد.
وقتى که آن جوانمرد به اين سخن
تکلم نمود، بر او هجوم مى آورند واو را ما بين رکن ومقام به شکلى
خاص سر مى برند واوست نفس زکيه.(6)
حديث مفصل است وتتمه دارد.
شهادت سيد حسنى
اما نحوه ى کشته شدن سيد حسنى مطابق روايتى از امام صادق عليه
السلام چنين است:
يعقوب سراج مى گويد: به امام صادق عليه السلام عرض کردم فرج شيعيان
شما چه وقت خواهد رسيد؟
فرمود: موقعى که ميان فرزندان عباس اختلاف افتد وپايه هاى سلطنت
آنها سست گردد، ودر سلطنت آنان طمع نداشت وطمع بندد، وعرب زنجيرهاى
اسارت خود را پاره کند واز زير بار سلطه ى سلاطين بيرون رود، وهر
صاحب قدرتى خود را آشکار سازد، وآن (شامى) (که مقصود سفيانى مشهود
است) ظاهر شود و(يمانى) پيدا شود و(حسنى) جنبش کند، وصاحب الامر
عليه السلام آنچه را که رسول خدا صلى الله عليه وآله به او ارث
رسيده بر دارد وبه مکه رود.
عرض کرد: آنچه از رسول خدا عليه السلام به او ارث رسيده چيست؟
فرمود: شمشير رسول خدا صلى الله عليه وآله وزره، وعمامه وبرد،
وچوبدستى، وپرچم، وسلاح، وزين مخصوص اوست. آنها را بر مى دارد وبه
مکه مى آيد، پس شمشير را از غلاف بيرون مى کشد وزره را مى پوشد،
وپرچم را باز مى کند وعمامه را بر سر مى گذارد وچوبدستى را به دست
مى گيرد واز خداوند براى ظهور خويش اجازه مى طلبد.
اين جريان را وقتى يکى از نزديکان
حضرت با خبر شد نزد حسنى مى رود واو را مطلع مى سازد، پس حسنى پيش
دستى کرده قيام مى کند واهل مکه بر او يورش مى برند واو را مى کشند
وسرش را براى شامى (يعنى: سفيانى) مى فرستند. در اين وقت است که
صاحب الامر عليه السلام ظاهر مى شود، ومردم با او بيعت مى کنند واز
او پيروى مى نمايند.(7)
چنانچه ملاحظه مى کنيد اين جريان با جريان پيشين (يعنى: کشته شدن
نفس زکيه) تفاوت دارد ونمى توان گفت اين جريان يکى است بلکه اگر
مقدارى تامل کنيم بخوبى متوجه خواهيم شد، که اول نفس زکيه کشته مى
شود وسپس (حسنى) به شهادت مى رسد وبعد از اين حسنى هم قيام حضرت
ولى عصر -عجل الله تعالى فرجه- فاصله زيادى نيست. وچنانچه از ظاهر
اين حديث استفاده مى شود کشتن اين حسنى در بين رکن ومقام نيست بلکه
چون او قيام مى کند بخاطر قيامش کشته مى شود ولذا امکان دارد که در
خيابان وبازار کشته شود، نه در کنار خانه ى خدا.
شهادت سيدى در مدينه
واما جريان شهادت سومين سيدى که به حسب برخى از روايات، در مدينه
منوره به وقوع مى پيوندد، واو پسر عموى نفس زکيه مى باشد، وشهادتش
نيز از جمله علائم متصل به ظهور است، آن چنان که امام صادق عليه
السلام فرموده چنين است:
زراره گفت: شنيديم که امام صادق عليه السلام مى فرمود:
امام قائم عليه السلام را پيش از آنکه قيام کند، غيبتى است.
عرض کردم: چرا؟
فرمود براى اينکه مى ترسد وبا دست خود به شکمش اشاره نمود- يعنى او
را مى کشند- سپس فرمود: اى زراره اوست کسى که مردم در انتظارش بسر
مى برند واوست همان کس که در ولادتش ترديد خواهند نمود وبعضى
خواهند گفت پدرش مرد در حالى که جانشين وفرزندى نداشت، وبعضى
خواهند گفت در شکم مادر بود، وبرخى خواهند گفت دو سال يا چند سال
پيش از وفات پدرش به دنيا آمده است واوست که در انتظارش هستند ولى
خداوند دوست دارد که دلهاى شيعه را آزمايش کند ودر زمان غيبت اوست
اى زراره، که باطل گرايان به ترديد مى افتند.
زراره مى گويد: عرض کردم: فدايت شوم اگر من به آن دوران رسيدم چکار
کنم؟
فرمود: اى زراره هر گاه به آن دوران رسيدى اين دعا را بخوان:
(اللهم عرفنى نفسک فانک ان لم تعرفنى نفسک لم اعرف نبيک، الله من
عرفنى رسولک فانک ان لم تعرفنى رسولک لم اعرف حجتک، اللهم عرفنى
حجتک فانک ان لم تعرفنى حجتک ضللت عن دينى).
خدايا خودت را به ما بشناسان، زيرا اگر تو خودت را به ما نشناسانى
من رسولت را نخواهم شناخت، خدايا پيغمبرت را به من بشناسان، زيرا
اگر پيغمبرت را به من نشناساندى، من حجت تو را نخواهم شناخت. خدايا
حجت خودت را به من بشناسان، زيرا اگر حجتت را به من نشناسانى من از
دينم دور، وگمراه مى شوم.
سپس فرمود: اى زراره بناچار بايد جوانى در مدينه کشته شود،
عرض کردم: فدايت شوم اين که در مدينه کشته مى شود همان نيست که
سپاهيان سفيانى وى را مى کشند؟
فرمود: نه ولى او را بنى فلان
(يعنى بنى العباس ودر نسخه اى، سپاه (آل بنى فلان)) مى کشند. يکى
از آنها مى آيد تا به مدينه داخل مى شود ومردم نمى دانند به چه علت
وانگيزه ومنظورى به مدينه آمده است، پس آن سيد را مى گيرند ومى
کشند همين که او را از روى ستم وتعدى به قتل رسانيدند ديگر خدا
مهلتشان نمى دهد ودر اين هنگام است که اميد فرج مى رود وبايد منتظر
بود.(8)
به حسب ظاهر اين سيدى که در مدينه کشته مى شود، مطابق خبرى که از
سطيح کاهن در کتاب (بحار) ج 51 ص 163 نقل شده- اگر آن خبر اعتبارى
داشته باشد- وى پسر عموى نفس زکيه است، چه انکه در آن خبر مى گويد:
(وذلک اذا قتل المظلوم بيثرب،
وابن عمه فى الحرام) يعنى: ظهور صاحب الامر عليه السلام زمانى صورت
خواهد گرفت که آن سيد مظلوم در مدينه کشته شود وپسر عمويش در مکه
وحرم امن خدا به قتل برسد.(9)
والبته لازم هم نيست که اين سيد، پسر عموى حقيقى (نفس زکيه) باشد،
زيرا بطورى که مى دانيم همه سادات چه حسنى وچه حسينى بنى عم اند،
واز اين ممکن است منظور سطيح از ابن عمه سيد بودن اين فرد باشد.
به هر حال، به حسب روايتى که امام صادق عليه السلام نقل گرديد اين
سيد به دست يک عراقى بى ريشه که از دين بيگانه است واز ايمان بهره
اى ندارد، وبه مدينه آمده وسيد را تعقيب مى کند، ودر هر جا ودر هر
کوى وبرزن او را زير نظر دارد، به شهادت مى رسد. ودور نيست که
شهادتش پيش از شهادت (نفس زکيه) (وسيد ديگرى که در مکه کشته مى
شود) واقع شود.
صيحه ونداى آسمانى
از جمله علائم حتميه: که بايد پيش از ظهور مبارک حضرت ولى عصر
(ارواحنا فداه) واقع شود، وائمه معصومين عليهم السلام به حتمى بودن
آن تصريح فرموده اند، صيحه ونداى آسمانى است.
در اين زمينه روايات بسيارى از پيشوايان گرامى اسلام رسيده سا که
ما به جهت اختصار تنها به ذکر سه حديث اکتفا مى کنيم.
1- (عن شر حبيل قال: قال ابو جعفر
عليه السلام وقد سالته عن القائم فقال: (انه لا يکون حتى ينادى
مناد من السماء يسمع اهل المشرق والمغرب حتى تسمعه الفتاه فى
خدرها).(10)
راوى گفت: از امام باقر عليه السلام درباره ى حضرت قائم عليه
السلام سؤال نمودم، فرمود: اين کار نخواهد شد تا آنگاه که آوازه اى
از آسمان آواز دهد، چنانکه اهل مشرق ومغرب وحتى دوشيزگان در پس
پرده آن را بشنوند.
2- (عن ابى عبد الله عليه السلام انه قال: قلنا له: السفيانى من
المحتوم؟
فقال: نعم، وقتل النفس الزکيه من المحتوم، والقائم من المحتوم،
وخسف البيداء من المحتوم، وکف تطلع من السماء من المحتوم؟
والنداء من السماء من المحتوم فقلت: واى شىء يکون النداء؟
فقال: مناد ينادى باسم القائم
واسم ابيه عليهم السلام).(11)
راوى گفت: به امام صادق عليه السلام عرض کرديم: سفيانى حتمى است؟
فرمود: آرى وکشته شدن نفس زکيه حتمى است، وقائم عليه السلام از
حتميات است. وفرو رفتن سرزمين بيداء ولشکريان سفيانى حتمى است،
وظاهر شدن کف دستى از آسمان حتمى است، وندا از آسمان حتمى است.
عرض کردم: ندا چه خواهند بود؟
فرمود: ندا دهنده اى که به نام حضرت قائم عليه السلام ونام پدرش را
ندا خواهد داد.
3- عبد الله بن نسيان گفت: در محضر ابى عبد الله (امام صادق عليه
السلام) بودم که شنيدم مردى از (همدان) به آن حضرت عرض مى کند، اين
مردم عامه (يعنى اهل تسنن) ما را سرزنش مى کنند وبه ما مى گويند
شما چنين مى پنداريد که آواز دهنده اى از آسمان بنام حضرت صاحب
الامر عليه السلام خواهد داد، آن حضرت که تکيه داده بود، خشمگين
شد، برخاست ونشست، سپس فرمود: اين سخن را از من نقل نکنيد ولى از
پدرم نقل کنيد وهيچ اشکالى براى شما نخواهد داشت. من گواهى مى دهم
که از پدرم شنيدم که مى فرمود:
به خدا قسم که اين مطلب در کتاب
خدا (قرآن کريم) کاملا روشن است، آنجا که مى فرمايد: (ان
نشا ننزل عليهم من السماء آيه فظلت اعناقهم لها خاضعين).(12)
اگر ما بخواهيم نشانه اى از آسمان براى آنان فرو فرستيم که در
برابر آن خاضع شوند،آن روز در روى کره زمين کسى نخواهد ماند مگر
آنکه در مقابل آن نشانه گردن کج خواخد کرد.
همه ى مردم روى زمين چون بشنوند که صدائى از آسمان بلند است ومى
گويد:
(توجه کنيد که حق در على ابن ابى طالب عليه السلام وشيعيان اوست)
ايمان آورند.
فرمود: وچون فردا شود شيطان به هوا رود تا آنجا که از ديدگان
زمينيان پنهان شود سپس آواز دهد: توجه کنيد که حق در عثمان بن عفان
وشيعيان اوست زيرا او مظلوم کشته شد، وخونش را مطالبه کنيد.
فرمود: خداوند در آن هنگام مردمان با ايمان را که گرفتار حق ثابت
قدم اند بر حق، ثابت نگه مى دارد، وگفتار ثابت بر حق، همان نداى
نخستين است، ولى آنانکه در دلهايشان بيمارى هست به شک مى افتند،
وبيمارى دل، به خدا قسم کينه ودشمنى ماست که در آن هنگام از ما
دورى مى جويند، وما را ناسزا مى گويند ومى گويند: اين آوازه دهنده
نخستين سحرى بود از سحرهاى اين خاندان.
سپس امام صادق عليه السلام اين آيه را تلاوت فرمود:
(ان يروا
آية يعرضوا ويقولوا سحر مستمر).(13)
اگر نشانه اى را به بينند رو
گردان شده ومى گويند که سحر سابقه دارى است).(14)
ظاهر شدن کف دستى در آسمان
از جمله ى علائم حتميه، ظاهر شدن کف دستى در آسمان است. در روايتى
که درباره ى صيحه ونداى آسمانى از امام صادق عليه السلام نقل
گرديده آن حضرت فرمود:
... وکف دستى که از آسمان ظاهر شود، از حتميات است.
ودر روايت ديگرى که ((ابو بصير)
در تاويل آيه ى شريفه ى (ان نشا ننزل عليهم
من السماء آيه فظلت اعناقهم لها خاضعين)(15)
يعنى: اگر ما بخواهيم نشانه اى از آسمان برايشان بفرستيم که
گردنهايشان در برابر آن خاضع گردد) از امام باقر عليه السلام نقل
نموده است که آن حضرت فرمود:
بزودى خداوند اين نشانه را براى آنها مى فرستد.
ابو بصير گويد: عرض کردم: براى چه کسانى؟
فرمود: براى بنى اميه وپيروانشان.
عرض کردم، نشانه چيست؟
فرمود: توقف خورشيد از موقع ظهر
تا وقت عصر وبيرون آمدن سينه وصورت مردى که حسب ونسبش معروف باشد
در چشمه ى خورشيد واينها در زمان سفيانى است ودر آن هنگام موقع
نابودى سفيانى وقوم اوست.(16)
گرفتن خورشيد وماه در ماه رمضان
از جمله ى علائم حتميه گرفتن خورشيد وگرفتن ماه است در ماه مبارک
رمضان.
(ثعلبه ى ازدى) مى گويد: امام باقر عليه السلام فرمود:
پيش از ظهور حضرت قائم عليه السلام دو نشانه خواهد بود که از زمان
هبوط حضرت آدم تا آن روز سابقه نداشته است، يکى گرفتن خورشيد در
نيمه ى ماه مبارک رمضان، وديگرى گرفتن ماه در آخر آن است.
ثعلبه، مى گويد: عرض کردم يا بن رسول الله! خورشيد در آخر ماه مى
گيرد وماه، در نيمه ى آن.
فرمود: من به آنچه مى گويم
داناترم، اين دو نشانه از نشانه هائى است که از زمان هبوط حضرت آدم
تا آنروز چنان اتفاقى نيفتاده است.(17)
علاماتى که در ماه رجب ظاهر مى شود
از جمله علائم حتميه آيات وعلامات ونشانه هائى است که در ماه رجب
ظاهر مى شود. مرحوم شيخ طوسى، در (کتاب غيبت) خود از حسن بن محبوب
از امام هشتم (حضرت على بن موسى الرضا عليه السلام) روايت کرده است
که آن حضرت فرمود:
بناچار فتنه وآشوب عظيمى روى خواهد داد که حتى اشخاص زيرک وکسانى
که از خواص ما شيعيان مى باشند نيز در دام آن گرفتار خواهند شد،
واين در موقعى است که شيعيان ما سومين امام از اولاد مرا از دست
بدهند. (يعنى پس از شهادت امام عسگرى عليه السلام وزمان غيبت حضرت
ولى عصر -عجل الله تعالى فرجه-)، اهل آسمان وزمين بر وى گريه مى
کنند وچه بسيار افراد مؤمن وخداشناسى که هنگام از دست رفتن (ماء
معين) يعنى آب صاف وزلال (که مراد از آن حضرت قائم عليه السلام
است) متاسف ودلسوخته ومحزون مى گردند. گويا من هم اکنون آنها را مى
بينم در آن موقعى که آنان را صدا مى زنند بسيار خوشحال ومسرورند
وآن صدا که از دور شنيده مى شود چنان واضح است که گويا از نزديک
شنيده مى شود، وآن صدا براى اهل ايمان رحمت، وبراى کافران مايه رنج
وعذاب است.
راوى گفت: عرض کردم: آن صدا چيست؟
فرمود: در ماه رجب سه صدا از آسمان شنيده مى شود، صداى اول اين
است: (الا لعنة الله على الظالمين)
يعنى: آگاه باشيد که لعنت خدا بر ستمکاران است. صداى دوم: مى گويد:
(ازفت الازفة يا معشر المؤمنين) اى مردم با ايمان، رسيد آنچه بايد
برسد، وصداى سوم اينکه سيمائى را در برابر چشمه ى خورشيد مى بينند
که مى گويد: (هذا امير المؤمنين عليه السلام قد کر فى هلاک
الظالين). يعنى: اين امير المؤمنين عليه السلام است که براى هلاک
ظالمان ونابودى ستمکاران آمده است.
ودر روايت (حميرى) آمده: در صداى سوم شخصى از نزديک خورشيد ديده مى
شود که مى گويد: خداوند فلانى را فرستاد، سخنانش را بشنويد واز او
پيروى کنيد.
وهر دو راوى گفته اند: در اين
موقع گشايش مردم، وآن کسانى که مرده اند ودوست مى داشتند کاش زنده
بودند تا جنين روزى را مى ديدند، فرا مى رسد، وخداوند دلها وسينه
هاى مردم با ايمان را شفا مى بخشد.(18)
اختلاف بنى عباس وانقراض دولتشان
از جمله علائم حتمى که در اخبار فراوانى از ائمه ى معصومين عليهم
السلام روايت شده است، مسئله اختلاف (بنى عباس) واز بين رفتن
خلافت، وانقراض دولت آنهاست.
اين موضوع چنان شايان دقت ودرخور اهميت است که پيوسته مورد توجه
ائمه اطهار عليهم السلام بوده وهميشه آنرا به پيروان مؤمن وواقعى
خود گوشزد فرموده اند تا جائى که حتى پيدايش وظهور دولت حق وقيام
حضرت مهدى عليه السلام را به انقراض سلطنت آنان مربوط دانسته اند.
از مجموع رواياتى که درباره ى
انقراض خلافت بنى عباس وهمچنين انقراض آخرين دولت نوسازى شده ى
آنان، قبل از ظهور به دست ما رسيده، چنين استفاده مى شود که ظهور
حضرت ولى عصر -عجل الله تعالى فرجه- پس از سرنگونى آخرين دولت آنان
است که بدست تواناى (سومين خراسانى) که سيدى از دودمان پاک خاندان
رسالت وولايت است، واز ايران قيام مى کند(19)
صورت خواهد گرفت.
در اين باره روايات زيادى وجود دارد که به چند نمونه اشاره مى
کنيم:
1- مرحوم علامه مجلسى عليه الرحمه، در بحار الانوار به نقل از کتاب
(العدد القويه) تاليف رضى الدين حلى چنين مى نويسد:
از سلمان فارسى رضى الله عنه روايت شده است که وى گفت:
به خدمت حضرت امير المؤمنين عليه السلام شرفياب شدم در حالى که آن
حضرت خود تنها در خانه بود عرض کردم: يا امير المؤمنين! حضرت قائم
عليه السلام که از نسل شماست کى ظهور مى کند؟ حضرت آه عميقى کشيد
وسپس فرمود: (قائم) قيام نمى کند مگر هنگامى که بچه ها به رياست
برسند وحقوق الهى پايمال شود، وقرآن را با غنا (آهنگ موسيقى)
بخوانند.
(فاذا قتلت ملوک بنى عباس اولى العمى والالتباس، اصحاب الرمى عن
الاقواس، بوجوه کالتراس، وخرجت البصرة، هناک يقوم القائم من ولد
الحسين عليه السلام)
هنگامى که پادشاهان بنى عباس که
مردمانى کور دل ونيرنگ باز مى باشند با تيرهائى که از کمان مى گذرد
بوسيله ى اشخاصى که صورتهاى پهنى مانند (سپر) دارند به قتل رسيدند،
وشهر بصره خراب گرديد، ودر آن قائم عليه السلام که از اولاد امام
حسين عليه السلام است قيام مى کند.(20)
در اين روايت چنانکه ملاحظه مى فرمائيد به دو علامت از علامت هاى (ظهور)
اشاره شده است. يکى انقراض خلافت بنى عباس، وديگرى خراب شدن شهر
بصره، اما روايات ديگرى در دست است که نشان مى دهد سلطنت بنى عباس
پس از انقراض نخستين، بار ديگر تجديد مى شود وسپس همزمان با ظهور
حضرت ولى عصر (ارواحناه له الفداء) يا اندکى پيش از آن منقرض مى
گردد وآنگاه حضرت ظهور مى فرمايند.
براى تاييد اين مطلب به نمونه هائى ديگر توجه فرمائيد.
2- در کتاب (غيبت نعمانى) از امام باقر عليه السلام روايت کرده است
که آن حضرت فرمود:
هنگامى که در ميان (بنو فلان) (منظور بنى عباس است) اختلاف افتاد،
به انتظار فرج باشيد، وفرج شما نخواهد رسيد مگر آنکه (بنو فلان)
اختلاف پيدا کنند: همين که آنها اختلاف نمودند به انتظار صيحه اى
که در ماه مبارک رمضان شنيده مى شود، وخروج حضرت (قائم عليه
السلام) باشيد که خداوند هر آنچه را که بخواهد انجام مى دهد و(قائم
عليه السلام) هرگز قيام نمى کند وشما آنچه را که دوست مى داريد نمى
بينيد مگر آنکه فلان طايفه (يعنى بنى عباس) در ميانشان اختلاف پيدا
شود، وچون چنين شد مردم درباره آنان به طمع بيفتد واختلاف کلمه روى
دهد- يعنى يکپارچگى آنان از بين برود وحکومتشان از هم بپاشد
وسفيانى خروج کند.(21)
پاورقى:
(1)
در مورد نفس زکيه اى که در نجف اشرف به شهادت مى رسد در
آينده سخن خواهيم گفت.
(2)
الحاوى للفتارى ج 2 ص 65 والملاحم والفتن ص 139 باب 63.
(3)
بحار الانوار ج 52 ص 234 وبشارة الاسلام ص 48.
(4)
بحار الانوار ج 52 ص 224-223.
(6)
بحار الانوار ج 52 ص 307 حديث 81.
(7)
روضه کافى ص 225-224- حديث 285 وغيبت نعمانى ص 270 ط -
صدوق باب 14 حديث 42 و43 وبشارة الاسلام ص 138 و139.
(8)
کافى ج 1 ص 337 وبحار ج 52 ص 147 ومنتخب الاثر ص 501 وغيبت
نعمانى ط صدوق ص 166 حديث 6.
(9)
الزام الناصب ج 2 ص 170.
(10)
غيبت النعمانى ص 257 ط صدوق حديث 14 و15.
(11)
غيبت نعمانى ص 257 ط صدوق حديث 14 و15.
(12)
سوره ى شعراء آيه ى 4.
(14)
غيبت نعمانى ص 260 ط صدوق باب 14 حديث 19.
(15)
سوره ى شعراء آيه ى 4.
(16)
ارشاد مفيد ص 359 ط بيروت.
(18)
غيبت شيخ طوسى ص 268 ط- نجف.
(19)
براى براى آشنائى با اين شخصيت بزرگ انقلابى به بخش سوم تا
پنجم مراجعه فرمائيد.
(20)
(بحار الانوار) ج 52 ص 275 حديث 168.
(21)
غيبت النعمانى ص 255.