تاريخ عصر غيبت

مؤ لفان : پورسيد آقايى ، جبارى ، عاشورى ، حكيم

- ۵ -


2 - امام على عليه السلام 
((اصبغ بن نباته ))مى گويد: به نزد اميرالمؤ منين ، على بن ابى طالب عليه السلام رفتم . پس او را متفكر و خيره شده به زمين يافتم ، عرض كردم : يا اميرالمؤ منين ! چگونه است كه شما را متفكر و خيره شده به زمين مى بينم ، آيا نسبت به آن راغب شده اى !؟ فرمود: ((نه والله ! هرگز، نه راغب زمين و نه راغب دنيا گشته ام ، ولى درباره فرزندى كه از صلى من و يازدهم از اولاد من است تفكر مى نمودم ؛ او است آن ((مهدى ))كه زمين را پر از عدل مى كند، پس از آن كه از ظلم و جور پر شده باشد. و او را حيرتى و غيبتى است كه در آن ، گروهى هدايت و گروهى گمراه مى شوند.))اصبغ مى گويد: عرض كردم : اى امير مؤ منان ! آيا چنين امرى واقع خواهد شد؟ فرمود: ((بله ! اين امر قطعى است ، و تو كجا و علم به اين مطلب كجا؟ اى اصبغ ! آنان برگزيدگان اين امت هستند كه همراه نيكان اين خاندان خواهند بود. عرض كردم : بعد از آن چه خواهد شد؟ فرمود: سپس خداوند آنچه اراده كند انجام خواهد داد، چرا كه او داراى اراده ها، غايت ها و نهايت هائى است .)) (394)
((عبدالعظيم حسنى ))از امام جواد عليه السلام و آن حضرت از پدرانش ‍ از امام على عليه السلام نقل نموده فرمود: ((براى قائم از ما، غيبتى است طولانى ، و گويا شيعه را مى بينم كه در غيبت قائم عليه السلام همانند گله گوسفند به دنبال چوپان خود هستند و او را نمى يابند. بدانيد هر كس كه در غيبت قائم ما قيام ، ثابت در دين باشد و قلبش به خاطر طولانى شدن زمان غيبت امامش دچار قسوت نگردد، پس او در قيامت با من و در درجه من است .))سپس فرمود: ((همانا زمانى كه قائم ما قيام كند، بيعت احدى در گردن او نيست ؛ و از اين رو، ولايتش مخفيانه و خودش غايب خواهد شد.)) (395)
3 - حضرت فاطمه سلام الله عليها 
((جابر عبدالله انصارى ))در روايتى كه به طرق مختلف نقل شده ، از صحيفه اى خبر داده است كه آن را در دست حضرت فاطمه سلام الله عليها مشاهده نموده ، كه درخشندگى عجيبى داشته و در آن ، نام هاى دوازده امام عليهم السلام همراه نام مادرانشان يادآور شده ، و آخرين نام ، قائم آل محمد صلى اللّه عليه و آله بوده است .(396)
4 - امام حسن مجتبى عليه السلام 
((ابوسعيد عقيصا))نقل نموده كه ، پس از صلح امام حسن عليه السلام با ((معاوية )) ، مردم بر آن حضرت وارد شدند، بعضى از آنان ، حضرت را به خاطر صلح ، مورد ملامت قرار دادند، حضرت فرمود: ((واى بر شما! نمى دانيد كه چه انديشه اى نمودم ، آنچه كردم براى شيعه ام بهتر است از آنچه خورشيد بر آن تابيده يا غروب كرده است . آيا نمى دانيد كه من ، به فرموده رسول خدا صلى اللّه عليه و آله ، امامى هستم كه اطاعتم بر شما لازم است ، و يكى از دو سيد جوانان اهل بهشتم ؟))گفتند: بلى ! فرمود: ((آيا نمى دانيد كه خضر عليه السلام وقتى كشتى را سوراخ نمود و ديوار را برپا داشت و بچه را كشت ، اين امر موجب غضب موسى عليه السلام شد، چرا كه حقيقت اين امور بر او مخفى بود، در حالى كه اين امر نزد خداوند داراى حكمت بود؛ آيا نمى دانيد كه هيچ يك از ما نيست ، مگر آن كه در گردن او بيعتى براى طاغيه زمانش واقع مى شود، مگر قائم عليه السلام كه روح الله ، عيسى بن مريم عليه السلام به او اقتدا مى كند، و خداوند ولادتش را مخفى داشته و او را غايب مى سازد براى آن كه به هنگام قيام ، براى هيچ كس بر گردن او بيعتى نباشد؟ اين شخص ، نهمين نفر از فرزندان برادرم حسين عليه السلام است فرزند سيده زنان است . خداوند عمرش را در دوران غيبتش طولانى كرده و سپس او با قدرت خود، به صورت جوانى با سنى كمتر از چهل سال ، آشكار مى سازد. اين براى آن است كه دانسته شود خداوند بر هر امرى قادر است .)) (397)
5- امام حسين عليه السلام 
((عبدالرحمن بن الحجاج ))از امام صادق عليه السلام و آن حضرت از پدرانش ، امام حسين عليه السلام روايت نموده كه فرمود: ((در نهمين نفر از فرزندان من سنتى از يوسف و سنتى از موسى بن عمران است و او قائم ما اهل بيت است كه خداوند امر او را تنها در يك شب اصلاح مى نمايد.)) (398)
مردى همدانى مى گويد: شنيدم كه حسين بن على عليه السلام مى فرمود: ((قائم اين امت نهمين فرزند از اولاد من است و او است صاحب غيبت ، و كسى كه ميراثش در حالى كه زنده است تقسيم مى شود)) .(399)
((عبدالرحمن بن سليط))گويد: امام حسين بن على عليه السلام فرمود: ((از ما است دوازده مهدى ، كه اول ايشان على بن ابى طالب عليه السلام و آخر ايشان نهمين فرزند از فرزندان من است و او است امام ((قائم ))به حق كه خداوند به وسيله او زمين را پس از آن كه مرده باشد، زنده مى كند و دين حق را بر همه اديان ، على رغم ميل مشركان ، غالب مى سازد. او داراى غيبتى خواهد بود كه در آن غيبت ، گروهى ((مرتد))شده و گروهى ثابت بر دين مى مانند. آنان مورد اذيت واقع مى شوند و به آنها گفته مى شود: اگر راست مى گوئيد اين وعده كه مى داديد چه زمانى محقق مى شود؟ بدانيد كسى كه در غيبت او بر اذيت ها و تكذيب ها صبر كند، به منزله كسى است كه با شمشير در پيشگاه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله جهاد كرده باشد.)) (400)
6- امام سجاد عليه السلام 
((ابوخالد كابلى )) ، روايت نسبتا مفصلى از امام سجاد عليه السلام نقل كرده كه خلاصه اش بدين قرار است :
((بر آقايم امام سجاد عليه السلام وارد شده و عرض كردم : مولاى من ! مرا نسبت به كسانى كه خداوند طاعتشان را واجب نموده خبر ده ، فرمود: ((اينان كه خداوند طاعتشان را واجب و آنها را بر مردم ، امام قرار داده است ، امير مؤ منان ، ((على بن ابى طالب )) ، سپس ((حسن ))و سپس ‍ ((حسين )) ، دو فرزند ((على بن ابى طالب ))هستند، و سپس امر به ما منتهى شد.))در اين هنگام حضرت ساكت شدند.
((ابوخالد))مى گويد: عرض كردم : اى آقاى من ! از امير مؤ منان عليه السلام روايت شده كه زمين از ((حجت الهى ))خالى نخواهد شد، ((حجت )) و امام پس از تو كيست ؟ فرمود: فرزندم ((محمد)) ، سپس ((جعفر)) . سپس حضرت اشاره به روايتى از پيامبر صلى اللّه عليه و آله نمود كه فرموده است : هنگامى كه فرزندم ((جعفر))متولد شد او را ((صادق ))نام گذاريد، چرا كه پنجم از اولاد او فرزندى خواهد داشت كه نامش ‍ ((جعفر))است و مدعى امامت خواهد بود، پس او نزد خدا ((جعفر كذاب )) ، مفترى به خدا خواهد بود... و او است كسى كه قصد كنار زدن پرده الهى به هنگام غيبت ولى خدا را خواهد داشت .
سپس امام سجاد عليه السلام به شدت گريسته و فرمود: گويا ((جعفر))را مى بينم كه طاغيه زمان را تحريك بر تفتيش امر ولى خدا كرده ...، سپس ‍ فرمود: غيبت ولى خدا و دوازدهم از اوصياى رسول خدا صلى اللّه عليه و آله طولانى خواهد شد. اى ابا خالد! همانا اهل زمان غيبت او قائل و معتقد به امامت او و منتظر ظهور او هستند برتر از اهل هر زمانى هستند، چرا كه به خاطر كثرت فهم و عقل ، غيبت نزدشان به منزله مشاهده است و خداوند آنان را در اين زمان به منزله مجاهدان در پيشگاه پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله قرار داده است . آنان به حق ، مخلص و شيعيان راستين هستند و دعوت گران به سوى دين خدايند. و فرمود: انتظار فرج از برترين گشايش ها است .(401)
7- امام باقر عليه السلام 
رواياتى كه در مورد حضرت مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف )، غيبت ، ظهور، علامات ظهور و حوادث پس از ظهور، از طريق دو امام باقر و صادق عليهماالسلام نقل شده است به مراتب بيشتر از روايات رسيده از ساير معصومين عليهم السلام است . ويژگى و امتياز ديگر اين روايات آن است كه علاوه بر بيان اصل مساءله ، به بيان بعضى از خصوصيات نيز پرداخته اند. توجه به پاره اى از اين روايات ، مى تواند دليلى بر اين مدعا باشد.
((ابراهيم بن عمر كناسى ))مى گويد: از امام باقر عليه السلام شنيدم : كه مى فرمود: ((همانا براى صاحب اين امر دو غيبت خواهد بود و قائم ، قيام مى كند در حالى كه بيعت كسى بر گردنش نيست .)) (402)
ابوبصير از امام باقر عليه السلام نقل كرده كه فرمود: ((بعد از حسين عليه السلام 9 امام مى آيند، نهم از آنان قائم ايشان است .)) (403)
((جابر جعفى ))از امام باقر عليه السلام نقل نموده كه فرمود: ((زمانى بر مردم خواهد آمد كه در زمان امامشان غايب خواهد شد. پس خوشا به حال كسانى كه ثابت بر امر ما باشند. همانا كم ترين پاداش ايشان آن است كه خداوند خطاب به آنان مى فرمايد: بندگان و كنيزان من ، نسبت به سر من ايمان آورديد غيب مرا تصديق نموديد، پس بر شما بشارت باد به بهترين پاداش از سوى من ؛ شمائيد بندگان و كنيزان من ؛ از شما مى پذيرم و شما را عفو مى نمايم و به وسيله شما رحمت و باران بر بندگانم نازل مى كنم و به خاطر شما است كه از بندگانم دفع بلا و عذاب مى كنم ...)) (404)
8- امام صادق عليه السلام 
در قياس با روايات رسيده از امام باقر عليه السلام ، روايات امام صادق عليه السلام در اين باره بيشتر است . در اين روايات به ويژگى ها و جزئيات بيشترى اشاره شده است . پاره اى از اين روايات را يادآور مى شويم :
((صفوان بن مهران ))از امام صادق عليه السلام نقل كرده كه فرمود: ((كسى كه به تمام ائمه عليهم السلام اقرار كند، ولى ((مهدى ))را انكار نمايد، همانند كسى است كه نسبت به همه انبيا اقرار نمايد. ولى محمد صلى اللّه عليه و آله را انكار كند.))از حضرت سؤ ال شد: اى فرزند رسول خدا! ((مهدى ))كدام يك از فرزندان تو است ؟ فرمود: ((پنجمين فرزند از اولاد هفتمى (امام كاظم عليه السلام ) است ، او از شما غايب خواهد شد و بر شما جايز نيست نام او را بر زبان آوريد)) .(405)
((اءبوالهيثم بن ابى حبة ))از امام صادق عليه السلام نقل نموده كه فرمود: ((هنگامى كه سه اسم ((محمد)) ، ((على ))و ((حسن ))به طور متوالى (در ائمه عليهم السلام ) جمع شد، چهارمى آن ((قائم )) است .)) (406)
((مفضل بن عمر))مى گويد: بر امام صادق عليه السلام وارد شدم و عرض ‍ نمودم : اى آقاى من ! كاش جانشين خودت را به ما معرفى مى نمودى ! فرمود: ((اى مفضل ! امام بعد از من فرزندم ((موسى ))است ، و امام خلف و موعود و منتظر (م ح م د) فرزند ((حسن بن على بن محمد بن على بن موسى ))است .(407)
و باز ((مفضل بن عمر))از امام صادق عليه السلام نقل كرده است كه ، ((خداوند 000/14 سال قبل از آفرينش مخلوقات 14 نور آفريد كه همان ارواح ما بودند.))به حضرت عرض شد: اى فرزند رسول خدا! آن 14 نور كيانند؟ فرمود: ((محمد و على و فاطمه و حسن و حسين و ائمه از اولاد حسين ، آخرين ايشان ((قائم ))است كه بعد از غيبتش قيام كند و ((دجال ))را بكشد و زمين را از هر ظلم و جورى پاك سازد.)) (408)
در بعضى از روايات ، آن حضرت ، شيعه را نسبت به انكار ((مهدى ))در زمان غيبت هشدار مى دهد و بدين وسيله اذهان شيعيان را براى پذيرش ‍ مساءله غيبت آماده تر مى سازد؛ به عنوان نمونه :
((ابوبصير))از امام صادق عليه السلام نقل نموده كه فرمود: ((اگر صاحبتان غيبت نمود، مبادا او را انكار نمائيد!)) (409)
((عبيد زرارة ))مى گويد: شنيدم كه امام صادق عليه السلام مى فرمود: ((مردم امامشان را گم مى كنند، پس او در موسم حج حاضر مى شود و مردم را مى بيند ولى آنان او را نمى بينند.)) (410)
((مفضل بن عمر))مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود: ((صاحب اين امر، دو غيبت خواهد داشت كه يكى از آنها آن قدر طول مى كشد كه بعضى از مردم نيز مى گويند: او مرده است و بعضى از مردم مى گويند: او كشته شده است ، بعضى از مردم نيز مى گويند: او رفته است ؛ تا جايى كه جز عده اى محدود از اصحاب او كسى بر فرمانبردارى از امر باقى نمى ماند و بر مكان او كسى جز مواليان راستين او آگاه نخواهند شد.)) (411)
رواياتى به اين مضمون ، به طرق مختلف در منابع ما؛ از جمله در كتاب ((الغيبة ))از ((نعمانى ))نقل شده است . او پس از نقل اين روايات آورده است :
((اين احاديث كه دلالت بر دو نوع غيبت دارند، احاديثى صحيح هستند و خداوند درستى كلام ائمه عليهم السلام را آشكار ساخت و دو نوع غيبت واقع شد؛ در غيبت اول سفيرانى بين امام عليه السلام و خلق وجود داشت كه به دست آنان شفا و پاسخ سؤ الات و غير آنها صادر مى شد و غيبت دوم ، غيبتى است كه سفرا و وسائط در ميان نبودند به خاطر مصلحتى كه خداوند آن را اراده كرده است ... .)) (412)
9- امام كاظم عليه السلام 
همان گونه كه گذشت ، امامان شيعه عليهم السلام همواره در صدد آماده سازى اذهان شيعيان براى پذيرش مساءله غيبت بودند. شيعيان كه حدود دويست و پنجاه سال با امام حاضر سر و كار داشتند، اگر يكباره و بدون آمادگى قبلى مواجه با غيبت امام معصوم مى شدند احتمال انكار و انحراف ، بسيار بود. لذا در روايات ، روايت معصومين عليهم السلام هشدارهايى در اين باره به چشم مى خورد؛ از جمله اين روايات ، روايت رسيده از امام كاظم عليه السلام است :
((محمد بن يعقوب كلينى ))با سند خود از ((على بن جعفر))و او از برادرش امام كاظم عليه السلام نقل كرده كه فرمود: ((هنگامى كه پنجمين امام از فرزندان هفتمين (امام كاظم عليه السلام ) غائب شد و مواظب دينتان باشيد، همانا صاحب اين امر را غيبتى است به گونه اى كه معتقدان به امامت او، از اين عقيده باز مى گرداند، و اين امتحانى است از جانب خداوند...)) (413)
((داود بن كثير رقى ))مى گويد: از ابوالحسن موسى بن جعفر عليه السلام درباره صاحب اين امر (مهدى ) سؤ ال كردم ، فرمود: ((او رانده شده (از نزد مردم ) و تنهاى غريب و غايب از اهلش ، تنها فرزند پدرش مى باشد.)) (414)
10- امام رضا عليه السلام 
((عبدالسلام بن صالح هروى ))مى گويد: از ((دعبل بن على خزاعى )) شنيدم كه مى گفت : براى مولايم امام رضا عليه السلام قصيده ائى را انشا نمودم كه ابتداى آن چنين است :
مدارس آيات خلت من تلاوة
و منزل وحى مقفر العرصات
تا رسيدم به اين بيت كه :
خروج امام لامحالة خارج
يقوم على اسم الله و البركات
يميز فينا كل حق و باطل
و يجزى على النعماء و النقمات
در اين هنگام ، حضرت به شدت گريست ، سپس سر برداشته و فرمود: اى ((خزاعى )) ! اين ((روح القدس ))بود كه اين دو بيت را بر زبان تو جارى نمود، آيا مى دانى اين امام (كه در اين بيت به او و خروجش اشاره كردى ) كيست ، و چه زمانى خروج مى كند؟ گفتم : خير، اى مولاى من ، جز اين شنيده ام ، امامى از شما خروج مى كند كه زمين را از فساد پاك كرده و آن را پر از عدل مى سازد، فرمود: اى دعبل ! امام بعد من ((محمد))فرزندم ، و بعد از ((محمد))فرزندش ((على )) ، بعد از ((على ))فرزندش ‍ ((حسن )) ، و بعد از ((حسن ))فرزندش ((حجت قائم منتظر))است كه در زمان غيبتش مورد انتظار، و در هنگام ظهورش مورد ((اطاعت )) است . اگر باقى نماند از دنيا، مگر يك روز، همانا خداوند اين روز را طولانى مى كند تا اين كه او خروج كند و زمين را پر از عدل كند، پس از آن كه پر از جور شده است ، و اما اين كه چه زمانى قيام مى كند اين خبر دادن از وقت است ، همانا پدرم ، از پدرش ، و او از پدرانش روايت نموده است كه ، به پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله گفته شد: اى رسول خدا! چه زمانى ((قائم ))از ذريه تو قيام مى كند؟ فرمود: مثل آن ، مثل قيامت است كه خداوند درباره آن فرموده : لا يجليها لو قتها الا هو ثقلت فى السموات و الارض لاياتيكم الابغتة .)) (415)
11- امام جواد عليه السلام 
((صقر بن اءبى دلف ))مى گويد: از امام جواد عليه السلام شنيدم كه فرمود: ((همانا امام بعد از من ، فرزندم على است . فرمان من و گفتار او، گفتار من و اطاعت او اطاعت من است . امام بعد او فرزندش ((حسن ))است كه فرمان او فرمان پدرش و گفتار او گفتار پدرش و اطاعت او اطاعت پدرش ‍ است .))سپس ساكت شد. عرض نمودم : پس امام بعد از ((حسن )) كيست ؟ حضرت در اين هنگام به شدت گريست و فرمود: ((بعد از ((حسن ))فرزندش ((قائم بالحق و منتظر))است .))عرض كردم : اى فرزند رسول خدا! چرا ((قائم ))ناميده شده ؟ فرمود: ((زيرا، بعد از فراموشى نامش ، و ارتداد بيشتر قائلين به امامتش قيام مى كند.))عرض ‍ نمودم : چرا ((منتظر))ناميده شده ؟ فرمود: ((چون او را غيبتى است كه روزگارش طولانى است و ((مخلصين )) ، انتظار خروجش را خواهند كشيد و ((شكاكان ))او را انكار خواهند كرد، و انكار كنندگان ياد او را مورد تمسخر قرار مى دهند، و افرادى در تعيين زمان خروجش دروغ خواهند گفت ، و تعجيل گران در خروجش هلاك خواهند شد، و اهل تسليم نجات خواهند يافت .)) (416)
حضرت ((عبدالعظيم حسنى ))مى گويد: بر آقايم ، امام جواد عليه السلام وارد شدم و قصد داشتم كه از او درباره ((قائم ))سؤ ال كنم كه ، آيا او است يا غير او. پس آن حضرت آغاز به سخن نموده و فرمود: اى ابوالقاسم ! همانا ((قائم ))از ما، همان ((مهدى ))است كه بايسته است به هنگام غيبتش ، مردم انتظارش را بكشند و به هنگام ظهورش پيروى اش كنند، و او سومين فرزند از فرزندان من است . قسم به آن كه محمد صلى اللّه عليه و آله را مبعوث فرمود و ما را مخصوص به امامت قرار داد، اگر از عمر دنيا، جز يك روز باقى نمانده باشد خداوند آن را طولانى كند تا اين كه ((مهدى )) در آن روز خروج كند و زمين را پر از قسط و عدل نمايد، همان گونه كه از ظلم و جور پر شده باشد، و خداوند امر او را در يك شب اصلاح فرمايد، همان گونه كه امر ((كليمش ، موسى عليه السلام ))را در يك شب اصلاح فرمود، و آن زمانى بود كه براى آوردن آتش براى اهلش رفت و به هنگام بازگشت ، رسول و نبى بود. سپس فرمود: برترين اعمال شيعه ما، ((انتظار فرج )) است .(417)
ب - زمينه سازى امام هادى و امام عسكرى عليه السلام براى ورود شيعه به عصر غيبت
همان گونه كه در قسمت پيشين روشن شد، مساءله آماده سازى شيعه براى ورود به عصر غيبت و ايجاد ذهنيت لازم براى قبول مساءله غيبت و آمادگى براى دورى از امام معصوم و محروميت از ارتباط مستقيم با او، امرى بود كه از عصر پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله شروع و در عصر هر يك از امامان شيعه به طور مستمر ادامه يافت ؛ و آنچه پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله در اين باره بيان فرموده بود توسط امامان شيعه عليهم السلام مورد تاءكيد واقع شد. هر يك از امامان به نوبه خود، شيعه را از نزديك شدن عصر غيبت آگاه مى ساختند و از سوى ديگر نسبت به انكار وجود امام عليه السلام و انحراف حاصل از غيبت امام معصوم ، به شيعيان هشدار مى دادند.
اما وقتى به عصر امام هادى و امام عسكرى عليهماالسلام وارد مى شويم ، برهه اى جديد رخ مى نمايد كه در آن ، گام هاى وسيع ترى براى زمينه سازى ورود شيعه به عصر غيبت انجام مى گيرد. علاوه بر آنچه اين دو امام ، همچون ساير ائمه عليهم السلام ، در بيان اصل مساءله غيبت انجام دادند، كارهاى ديگرى نيز به خاطر نزديكى زمان غيبت ، توسط اين دو بزرگوار صورت پذيرفت ، كه در ذيل بدان مى پردازيم :
1- تبيين نزديكى ولادت حضرت مهدى عليه السلام ، آغاز غيبت و چگونگى آن 
همان گونه كه گذشت ، اصل مساءله مهدويت و غيبت مهدى عليه السلام ، توسط پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و ائمه هدى عليهم السلام روشن شده بود. و لذا دو امام هادى و عسكرى عليهماالسلام به طور اصولى بر نزديكى زمان موعود تاءكيد مى كردند و شيعه را از اين كه به خاطر نديدن امامشان ، در دامان تحير و ضلالت و ارتداد فرو غلطند باز مى داشتند. در روايات متعددى ، امام هادى عليه السلام تصريح به اين نكته دارد كه ، ((مهدى )) فرزند فرزند او است و غيبت او نزديك است .
((صقر بن ابى دلف ))مى گويد: از امام هادى عليه السلام شنيدم كه فرمود: ((همانا امام پس از من ، فرزندم ((حسن ))و پس از او، فرزندش ‍ ((قائم ))است كه زمين را پر از قسط و عدل خواهد ساخت ، همان گونه كه از ظلم و جور پر شده باشد.)) (418)
((عبدالعظيم حسنى ))مى گويد: بر آقايم ، امام هادى عليه السلام ، وارد شدم ؛ زمانى كه مرا مشاهده كرد، فرمود: مرحبا بر تو، اى ابوالقاسم ! تو از دوستان راستين ما هستى ؛ عرض كردم : اى رسول خدا! من قصد دارم دينم را بر شما عرضه كنم اگر مورد رضايت شما بود بر آن ثابت باشم تا زمانى كه خدا را ملاقات كنم ، فرمود: بگو، سپس حضرت عبدالعظيم ، به بيان عقايد خود از توحيد و رسالت و امامت ائمه عليهم السلام تا امام هادى عليه السلام پرداخت . در اين هنگام حضرت به او فرمود: ((و بعد از من ، فرزندم ((حسن ))است ، پس چگونه است حال مردم نسبت به جانشين او؟))عرض كردم : چگونه است اى مولاى من ؟ فرمود: ((زيرا شخص او ديده نمى شود و ذكر نام او نيز جايز نيست تا زمانى كه خروج كند و زمين را پر از قسط و عدل نمايد... .)) (419)
نظير همين كلام را امام هادى عليه السلام به ((ابوهاشم ، داود بن قاسم جعفرى ))به اين مضمون فرموده است : ((جانشين پس از من ، فرزندم ((حسن ))است ، پس چگونه است حال شما نسبت به جانشين او؟)) ، هنگامى كه راوى سؤ ال مى كند: اين امر چگونه است ؟ مى فرمايد: ((زيرا شما شخص او را مشاهده نمى كنيد و بردن نامش بر شما جايز نيست . و هنگامى كه راوى سؤ ال مى كند: پس چگونه از او ياد كنيم ؟ مى فرمايد: بگوئيد: ((حجت ))از آل محمد صلى اللّه عليه و آله .)) (420)
در مواردى ، امام هادى عليه السلام ، شيعه را از اين امر آگاهى مى دهد كه ، ((مهدى ))آن كسى است كه ولادتش بر ديگران مخفى باشد. اين كلام حضرت هشدارى است براى شيعيان كه مبادا مخفى بودن ولادت مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف )، موجب ترديد در دل هايشان گردد.
((اسحاق بن محمد بن ايوب ))مى گويد: از امام هادى عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: ((صاحب اين امر، كسى است كه مردم درباره اش بگويند: هنوز متولد نشده است .)) (421)
وقتى امام هادى عليه السلام از دنيا رفت و امر امامت بر دوش امام عسكرى عليه السلام قرار گرفت ، وظيفه آن بزرگوار در آماده سازى زمينه غيبت به مراتب سنگين تر شد. در عصر آن امام ، مهدى عليه السلام به دنيا آمده بود و سال هاى اندكى تا شروع عصر غيبت مانده بود. بنابراين ، وظيفه امام عسكرى عليه السلام علاوه بر روشنگرى در اصل مساءله مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) و غيبت او، در اثبات وجود مهدى و ولايت او نيز متجلى مى شد. از اين رو، آن حضرت بر بعضى از خواص شيعه كه مورد اعتماد بودند، منت نهاده و آنها را مفتخر به ديدن سيماى نيك فرزندش ‍ مهدى عليه السلام مى نمود، در عين حال كه لازم بود ولادت آن حضرت از ديده اغيار مخفى بماند.
از جمله كسانى كه موفق به اين امر شد، صحابى خاص آن امام ؛ يعنى ((احمد بن اسحاق قمى ))بود، او مى گويد: بر مولاى خود وارد شدم و قصد داشتم درباره جانشين او سؤ ال كنم ، حضرت آغاز به سخن كرده ، فرمود: اى احمد بن اسحاق ! خداوند - تبارك و تعالى - هيچ گاه زمين را از ((حجت ))خود خالى نگذاشته است ، حجتى كه به وسيله او بلا را از اهل زمين دور، و باران را نازل ، و بركات زمين را خارج مى سازد.
عرض نمودم : اى فرزند رسول خدا! امام و خليفه پس از شما كيست ؟ حضرت با سرعت برخاسته ، داخل خانه شد و سپس در حالى كه بر دوش ‍ او پسر بچه اى سه ساله ، با چهره اى همچون ماه در شب بدر، فرار داشت خارج شده ، و فرمود: اى احمد بن اسحاق ! اگر نبود كرامت تو در نزد خداوند، فرزندم را به تو نشان نمى دادم . او همانم و هم كنيه رسول خدا، و كسى است كه زمين را از عدل و داد پر مى سازد، در حالى كه ظلم و جور پر شده باشد. اى احمد بن اسحاق ! مثل او مثل ((خضر عليه السلام ))و ((ذوالقرنين ))است . قسم به خدا، غيبتى خواهد داشت كه در آن غيبت ، جز كسى كه خداوند او را استوار در قبول امامت او قرار داده و او موفق به دعا براى تعجيل فرجش كرده ، نجات نخواهد يافت .
((احمد بن اسحاق ))عرض كرد: مولاى من ، آيا علامتى هست كه قلبم بدان مطمئن شود؟ به محض پرسش ، آن پسر به سخن آمد و به زبان عربى فصيح فرمود: ((من بقية الله در زمين ، انتقام گيرنده از دشمنان خدا هستم ، پس اى احمد بن اسحاق ! بعد از رويت و مشاهده به دنبال نشانه نگرد)) .
((احمد بن اسحاق ))مى گويد: من مسرور و شادمان خارج شدم ، فرداى آن روز وقتى به محضر امام عسكرى عليه السلام رسيدم ، عرض نمودم . اى فرزند رسول خدا! شادى و سرور من نسبت به منتى كه بر من نهادى بسيار است . آن سنت جارى از ((خضر))و ((ذوالقرنين ))در فرزندت چيست ؟ فرمود: طول غيبت ، اى احمد! به نحوى كه بيشتر معتقدان به امامت او، از اين عقيده بازگردند و جز كسانى كه ايمان راسخ در قلبشان است و مورد تاءييد الهى هستند براين عقيده باقى نمى مانند. اى احمد بن اسحاق ! اين امرى از امور الهى و سرى از اسرار او و غيبى از غيب او است . آنچه گفتم بگير و كتمان كن و از شاكرين باش تا فردا در ((عليين ))با ما باشى .(422)
در بعضى از موارد، امام عسكرى عليه السلام زمان دقيق غيبت را مشخص ‍ فرموده است .
((اءبوغانم ))مى گويد: از امام عسكرى عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: ((در سال (260 ه‍) شيعه من دچار جدايى و افتراق خواهند شد.)) (423)
و در مواردى ديگر، حضرت ، تصريح به اختلاف شيعه پس از شروع عصر غيبت فرموده است .
((موسى بن جعفر بن وهب بغدادى ))مى گويد: شنيدم كه امام عسكرى عليه السلام مى فرمود: ((گويا مى بينم كه پس از من در مورد جانشينم دچار اختلاف شده ايد... بدانيد كه براى فرزندم غيبتى است كه در آن ، مردم دچار ترديد مى شوند، مگر آن كسى كه خداوند او را حفظ نمايد)) .(424)
آن حضرت در رواياتى ، شيعه را به صبر و انتظار فرج در زمان غيبت فرمان داده است ؛ از جمله اين موارد، نامه آن حضرت به ((ابوالحسن ، على بن الحسين بن بابويه قمى ))است كه در آن چنين فرموده است : ((بر تو باد صبر و انتظار فرج ؛ پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله فرموده است : برترين اعمال امت من ((انتظار فرج ))است و شيعه ما دائم در حزن و اندوهند تا زمانى ككه فرزندم - كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله بشارت او را داده ظاهر شود و زمين را پر از عدل و داد نمايد. پس اى شيخ و معتمد من ، اى ابوالحسن على ، صبر كن و همه شيعيانم را به صبر دعوت كن چرا كه زمين از آن خدا است و آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد به ارث خواهد داد و عاقبت از آن پرهيزگاران است ...)) (425)
2- كاهش ارتباط مستقيم با شيعه 
از ديگر اقداماتى كه دو امام هادى و عسكرى عليهماالسلام براى آماده سازى زمينه غيبت حضرت مهدى عليه السلام انجام دادند پرده گام به گام از شيعيان بود. اين واقعيت با توجه به كلامى كه ((مسعودى )) ، در ((اثبات الوصيه ))آورده است به خوبى روشن مى شود، او مى گويد:
((امام هادى عليه السلام از بسيارى از مواليان خود، به جز معدودى از خواص ، دورى مى گزيد، و زمانى كه امر امامت به امام حسن عسكرى عليه السلام منتهى شد، آن حضرت از پس پرده با خواص و غير آنان سخن مى گفت ، مگر در اوقاتى كه به قصد خانه سلطان سوار بر مركب مى شد.)) (426)
گرچه كلام ((مسعودى )) ، به خصوص در مورد امام عسكرى عليه السلام ، خالى از مبالغه نيست ، ولى در مجموع ، اثبات كننده مدعاى ما است . نزديكى عصر آن دو امام ، به عصر غيبت نيز مى تواند مؤ يد صحت اين مدعا باشد؛ چرا كه احتجاب و غيبت ناگهانى امام معصوم عليه السلام مى توانست وضع دشوار و غير قابل تحملى را براى شيعه پديد آورد.
به هر حال اين دو امام بزرگوار، هم به لحاظ آن كه در پادگان نظامى ((سامرا))تحت كنترل حكام عباسى بودند و هم به لحاظ آن كه در عصرى نزديك به عصر غيبت مى زيستند، غالبا نسبت به شيعه پنهان بودند، و غالب امور و ارتباط آنان با شيعيان از طريق مكاتبات ، توقعات و وكلا بود و به دليل همين مكاتبات فراوان بود كه به عنوان مثال : ((احمد بن اسحاق قمى ))از امام عسكرى عليه السلام طلب دست خطى مى كند تا بدان وسيله ، خط حضرت را از غير آن باز شناسد.(427)
و از اين رو جماعت شيعيان ، ديدن آن حضرت و ملاقات با او را در مسير رفت و آمد - هفتگى آن بزرگوار به منزل خليفه - مغتنم شمرده ، در راه مى نشستند و منتظر آن حضرت مى ماندند. از جمله نمونه هاى اين مطلب ، ملاقات شخصى است كه در دل ، شبهه ((ثنويت ))داشته و امام عليه السلام هنگام بازگشت از منزل خليفه ، با انگشت سبابه اشاره مى كند كه : اءحد اءحد!(428)
و شخص ديگرى كه در مسير امام عليه السلام به منزل خليفه نشسته و قصد مى كند تا با صداى بلند مردم را به امامت آن حضرت فرا خواند، اما حضرت با اشاره انگشت بر دهان مبارك ، او را از اين كار باز مى دارد!(429)
3- ساماندهى و تقويت وكالت  
يكى ديگر از چاره انديشى هاى دو امام هادى و عسكرى عليهماالسلام براى ورود شيعه به عصر غيبت ، تقويت ((سازمان وكالت ))بود. اين سازمان كه همان نظام ارتباط امام با شيعيان به وسيله وكلا بود، ريشه در عصر امام صادق عليه السلام داشت ، و در طى ده ها سال فعاليت خود با فراز و نشيب هايى مواجه بود. در عصر امام هادى و عسكرى عليهماالسلام اقداماتى از سوى آن بزرگواران براى سازماندهى و تقويت اين سازمان صورت گرفت . اين كار از آن رو انجام شد كه شيعه ، رفته رفته به عصر غيبت نزديك تر مى شد و در چنين عصرى ، اين نهاد وكالت بود كه تنها راه ارتباطى شيعه با امام معصوم عليه السلام بود.
از جمله اقدامات امام هادى عليه السلام در جهت تقويت و سامان مند كردن فعاليت هاى ((سازمان وكالت )) ، مى توان به سفارش مؤ كد آن حضرت به وكلا براى حفظ نظم در امور و رعايت محدوده و قلمرو خاص خود و عدم دخالت در امور ساير وكلا اشاره كرد. به عنوان نمونه ، به نامه امام عليه السلام به دو تن از وكلايش ؛ يعنى ((ايوب بن نوح ))و ((ابوعلى بن راشد)) ، در اين زمينه توجه شود.(430)
اهتمام آن امام بر تعيين جانشين براى وكيل قبل و عدم بروز گسستگى در كار وكالت نواحى ، از ديگر اقدامات بود.(431)
امام عسكرى عليه السلام نيز با ادامه دادن اين گونه اقدامات ، راه را براى حركت سازمان در مسير خودش هموار نمود. آن جناب نيز همچون پدر بزرگوارش ، وكلاى ارشدى را براى نواحى مختلف نصب نمود كه بر كار ساير وكلا نظارت داشتند. علاوه بر اين ، ((عثمان بن سعيد عمرى ))را به عنوان ((وكيل الوكلاى ))خود معرفى نمود تا همه وكلا به او مراجعه كنند. اين امر، از آن جهت حائز اهميت بود كه وى در عصر غيبت ، بنا بود سفير و نائب اول امام عصر عليه السلام باشد.
همين طور نامه هاى آن جناب به بعضى نواحى شيعه نشين ؛ مثل ((نيشابور)) ، و تاءكيد بر اطاعت شيعيان از وكلا و پرداخت وجوه شرعى به آنان ، و محور قرار دادن وكلا در حل و فصل امور را مى توان از ديگر اقدامات امام عسكرى عليه السلام براى تقويت و سامان مندى ((سازمان وكالت ))قلمداد كرد. به عنوان نمونه ، مى توان به نامه مفصل آن جناب به ((اسحاق بن اسماعيل نيشابورى ))و شيعيان و بزرگان نيشابور اشاره كرد كه در آن ، ضمن معرفى وكيلى به نام ((ابراهيم بن عبده )) ، از مردم اين ديار به خاطر عدم اطاعت و عدم مراجعه نزد وكيل پيشين ، گلايه نموده اند.(432)
شناخت هر چه بيشتر اين سازمان ، كيفيت سير تكاملى آن و وضعيت آن در عصر امام هادى عليه السلام و عصر امام عسكرى عليه السلام و عصر غيبت ، مستلزم توجهى مستقل به اين نهاد مهم ، و شناخت سير پيدايش و تكوين و تكامل آن و ساير ويژگى ها و وظايف آن است كه مباحث زير متكفل انجام اين مهم مى باشند:
الف - تعريف لغوى و اصطلاحى واژه وكالت و معرفى اجمالى سازمان وكالت .
ب - علل تشكيل سازمان وكالت و گسترش و استمرار فعاليت آن تا پايان عصر غيبت .
ج - محدوده زمانى و جغرافيائى فعاليت سازمان وكالت .
د - وظايف و مسئوليت هاى سازمان وكالت .
ه‍- ويژگى ها و مشخصات وكلاء و كارگزاران سازمان وكالت .
و - معرفى مهم ترين وكلاى ائمه عليهم السلام .
اين مباحث به لحاظ گستردگى ، در كتابى ديگر به صورت مستقل به تفضيل بررسى شده است .(433) در فصل آتى ، هر يك از موضوعات فوق را به اجمال ، مورد بررسى قرار خواهيم داد.
خلاصه 
روشنگرى هاى رهبران معصوم عليهم السلام ، از پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله تا امام عسكرى عليه السلام درباره مساءله مهدويت ، شخص مهدى ، ويژگى ها و ابعاد مختلف مربوط به او، از بخش هاى انكارناپذير تاريخ اسلام و تشيع مى باشد. چنان كه ملاحظه شد پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و اهل بيت گرامى اش ، طى روايات فراوانى - كه ما تنها تعداد اندكى از آنها را ارائه نموديم - سعى داشتند حجت را بر مردم درباره حضرت مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) تمام نمايند و با تبيين روشن نمودن ابعاد مختلف ((مهدويت ))راه را بر هر كژانديشى و سوءاستفاده از اين مساءله مهم مسدود سازند. در اين فصل ما به گوشه اى از اين روايات - در حد مجال و گنجايش اين مقال - اشاره كرديم .
ويژگى خاصى كه به عنصر دو امام عسكرى عليه السلام مربوط مى شود، اقدامات ويژه اى است كه آن دو بزرگوار براى آماده سازى شيعيان در ورود به عصر غيبت انجام دادند؛ تبيين نزديكى ولادت حضرت مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) كيفيت آغاز غيبت و تاريخ آن و كاهش ‍ ارتباط مستقيم با شيعيان از جمله اين اقدامات بود؛ ولى با توجه به جايگاه خاص سازمان وكالت در عصر غيبت ، اقدامات آن دو امام عليهماالسلام در تقويت و گسترش اين سازمان حائز اهميت است . لذا در فصل بعد نگاهى مستقل به اين سازمان مهم و آغاز و انجام و نحوه فعاليت آن قبل از در عصر غيبت و در عصر غيبت خواهيم داشت .
فصل 6 : پيشينه سازمان وكالت و جايگاه آن در عصر غيبت صغرى 
همانگونه كه در فصل قبل يادآور شديم ، از جمله اقدامات مهم دو امام عسكرى عليه السلام تقويت و گسترش فعاليت ((سازمان وكالت ))بود كه از دوره هاى پيشين ، فعاليت خود را آغاز كرده بود. اين سازمان ، به خاطر ضرورتهاى موجود در عصر ائمه عليهم السلام ، از عصر امام صادق عليه السلام تشكيل و آغاز به كار نمود و در عصر ديگر ائمه عليه السلام روزبه روز بر دامنه فعاليت آن افزوده شد و البته بسته به شرايط سياسى و اجتماعى ، داراى فراز و نشيب هايى نيز بوده است .
اوج فعاليت اين سازمان به عصر غيبت صغرى مربوط مى شود؛ چرا كه در اين عصر، ارتباط شيعيان با امام معصوم تنها از اين طريق ممكن و ميسر بود. از اين رو، امام هادى و امام عسكرى عليهماالسلام اقدامات لازم براى تثبيت هرچه بيشتر وكلا و جايگاه آنان در جامعه شيعه را انجام دادند. تبيين دقيقتر نوع فعاليت اين سازمان و وظايف آن ، بهتر مى تواند اين مدعا را اثبات كند. در عصر غيبت صغرى ، اين سازمان تحت رهبرى چهار نائب خاص حضرت مهدى (عج الله تعالى فرجه الشريف ) و با فعاليت وكلاى متعددى - كه در نواحى مختلف شيعه نشين بودند - در حقيقت وظيفه رهبرى شيعيان در ابعاد مختلف دينى ، سياسى ، اجتماعى و اقتصادى را برعهده داشت . اين همه ، ما را بر آن داشته كه در سلسله مباحث مربوط به تاريخ عصر غيبت ، نگاهى مستقل به ((سازمان وكالت ))و پيشينه آن داشته باشيم و سپس نحوه فعاليت آن در عصر ((غيبت صغرى ))را تشريح نمائيم ، فصل حاضر عهده دار انجام اين مهم است .
الف - بررسى معناى لغوى و اصطلاحى واژه وكالت و معرفى اجمالى سازمان وكالت
((وكالت ))در لغت به معناى ناتوانى از انجام مستقيم يك كار، و اعتماد بر ديگرى در آن كار است ؛(434) و در منابع فقهى ، ((وكالت ))را چنين تعريف كرده اند: ((وكالت ، يعنى واگذارى انجام كارى به ديگرى ، و نايب كردن او براى تصرف در يك امر)) ؛ و يا ((وكالت ، يعنى تفويض و واگذارى امرى به ديگرى ، براى آن كه در زمان حياتش آن را انجام دهد.)) (435)
با دقت در تعريف لغوى اصطلاحى واژه ((وكالت )) ، چنين استنباط مى شود كه در ريشه اين واژه ، ((ناتوانى از انجام مستقيم كار))نهفته است ؛ يعنى ((موكل ))زمانى به تعيين ((وكيل ))اقدام مى نمايد كه خود، به خاطر اسباب و انگيزه هائى ، قادر به انجام مستقيم كارى نباشد، گرچه مجاز به انجام آن كار هست ، و اختيار انجام آن نيز، با تعيين وكيل ، از او ساقط نمى شود.
از اين رو، اگر امام شيعه عليهم السلام نيز اقدام به تعيين وكيل مى نمودند به خاطر آن بوده كه خودشان مستقيما از طريق عادى ، قادر به ارتباط با شيعيان در نقاط دور دست (و يا حتى نزديك ) عالم اسلامى نبودند.
با توجه به تعريف لغوى و اصطلاحى ((وكالت )) ، اكنون مى توان تعريفى اجمالى از ((سازمان وكالت ))به دست داد و سپس به بررسى مشخصات و ويژگيهاى آن پرداخت .
اصطلاح ((سازمان وكالت ))بر مجموعه اى اطلاق مى شود كه تقريبا از ابتداى دوران معاصرت ائمه عليهم السلام با حاكميت عباسى شروع شد و تا آخرين روزهاى دوران ((غيبت صغرى ))استمرار يافت . گرچه مساءله ائمه عليهم السلام و عصر غيبت صغرى است . اين كه بر اين مجموعه عنوان ((نهاد يا سازمان وكالت ))اطلاق مى شود ناشى از وجود شكلى سازمانى ، منسجم و منظم در اين مجموعه است . به عبارت ديگر: اين مجموعه فراتر از يك سطح كنش هاى فردى غير مرتبط با هم و بدون وجود برنامه و دستور كار و رهبرى ناظر بر تمام مجموعه است .
وجود مجموعه اى از ويژگى ها، باعث مى شود جز اطلاق نام نهاد، سازمان ، يا نظام بر آن نداشته باشيم . اولين اصل حاكم بر يك نظام ، وجود نظم ، هماهنگى و انسجام بين خود اعضا و با اجزاى تشكيل دهنده آن است . در اين ميان ، وجود برنامه اى مشخص ، رهبرى حاكم و ناظر بر تمام سازمان ، اعضايى وفادار و مخلص نسبت به رهبرى و اجرا كننده برنامه هاى سازمان و وجود نظم در عملكردها را بايستى از جمله عوامل ايجاد اين انسجام و هماهنگى دانست . علاوه بر اينها، شرايط حاكم بر ائمه عليه السلام اقتضا مى كرد كه اين سازمان به طور مخفيانه و همراه با ((تقيه ))به كار خود ادامه دهد.
تشكيل اين سازمان مربوط به امام صادق عليه السلام است . در اين عصر، آن حضرت تعدادى وكيل و نماينده نمود تا نقش ارتباطى بين ايشان و شيعيان را ايفا كنند. در عصر امام كاظم عليه السلام ، اين سازمان شكلى وسيع تر يافت و در اواخر عصر امام رضا عليه السلام و سپس در عصر امام جواد عليه السلام ، سامان مندتر شد و فعاليت وسيعى را آغاز كرد. اين وضع در عصر امام هادى و امام عسگرى عليه السلام با شدت بيشتر پيش رفت ، تا آن كه در عصر غيبت ، مواجه با اوج فعاليت اين سازمان مى شويم ، چرا كه در اين عصر تنها وسيله ارتباطى شيعه ، با امام عليه السلام اين سازمان بود.
بدين ترتيب ، ((سازمان وكالت ))با اين سير حركتى ، فعاليت خود را آغاز كرد و تا انتهاى عصر غيبت صغرى ادامه حيات داد. وكلاى ائمه عليه السلام اعضاى اين سازمان بودند. آنان براى احراز اين مقام لازم بود شرايط خاصى را دارا باشند. پس از احراز مقام وكالت ، امام عليه السلام وظايف خاصى بر دوش آنان مى نهاد، ولى در اين ميان ، عده اى انگشت شمار از آنها، راه خيانت و انحراف و فساد را در پيش مى گرفتند، و بعضى از افرادى كه وكيل نبودند به خاطر انگيزهايى ، ادعاى دروغين وكالت را سر مى دادند، و به ناچار امامان شيعه عليه السلام بايستى با آنان مقابله مى نمودند. بايسته است ، هر يك از اين مباحث مستقلا مورد توجه قرار گيرد تا شناخت تفصيلى نسبت به اين سازمان حاصل گردد. مباحث آتى در پى انجام چنين مهمى است .
ب - علل تشكيل سازمان وكالت و استمرار و گسترش فعاليت آن تا پايان عصر غيبت
يكى از مسائل ريشه اى در اين بحث ، بررسى اين نكته است كه چرا ائمه عليه السلام به تشكيل و استمرار فعاليت چنين سازمانى روى آوردند، و چه عوامل و زمينه هائى در ميان بود كه موجب مى شد ائمه هدى عليهم السلام به طور جدى نسبت به اين سازمان و اعضاى آن و حفظ و توسعه آن همت بگمارند. اين عوامل را مى توان تحت عناوين زير يادآور شد:
1 - لزوم ارتباط بين رهبرى و پيروان  
به نظر مى رسد يكى از عوامل اساسى ايجاد اين سازمان ، لزوم ارتباط بين امامان معصوم عليهم السلام و پيروان معصوم آنها است . در هر نظام دينى ، سياسى و اجتماعى ، ارتباط بين رهبرى و اعضاى آن اجتناب ناپذير است . بنابراين ، مى بايست كسانى از سوى امامان شيعه عليهم السلام تعيين مى شدند، كه به عنوان نمايندگان آنان نقش ارتباطى بين شيعه و ايشان را ايفاء مى كردند. اين مساءله زمانى روشن تر مى شود كه به گستردگى جهان اسلام در آن عصر، و پراكندگى شيعيان در نقاط مختلف - اعم از ((عراق )) ، ((حجاز)) ، ((ايران )) ، ((يمن )) ، ((مصر))و ((مغرب ))- توجه كنيم . طبيعى است كه همه شيعيان ، توانائى مسافرت به ((مدينه )) ، يا ساير مراكز سكونت امامان عليهم السلام را نداشتند. پس ‍ لازم بود كسانى به عنوان نمايندگان امامان عليهم السلام و افراد مورد اعتماد و شناخته شده ، به مناطق دور و نزديك اعزام ، و رابط بين رهبرى و پيروانش ‍ باشند.

next page

fehrest page

back page