تاريخ عصر غيبت

مؤ لفان : پورسيد آقايى ، جبارى ، عاشورى ، حكيم

- ۴ -


خلاصه 
در اين فصل براى پى بردن به علل و زمينه هاى ((غيبت ))و دست يافتن به تحليلى جامع و صحيح ، مرورى داشتيم به وضعيت سياسى - اجتماعى و فكرى عصر ((عباسيان دوم )) ، و دروه مركزيت ((سامرا))در آستانه غيبت امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشريف )، آنچه از ((وضعيت سياسى ))و ويژگى هاى آن در دوره برشمرديم ، عبارت بود از:
1- انتقال مركز خلافت از ((بغداد))به ((سامرا)) .
2- نفوذ و تسلط تركان .
3- عزل و نصب هاى پى در پى .
4- نفوذ زنان در دستگاه خلافت .
5- ستمگرى وزرا و امرا.
6- فتنه ها و آشوب هاى داخلى .
7- قدرت يافتن و خودمختارى مناطق تحت نفوذ.
9- تغيير ماهيت و اهداف فتوحات .
در ((وضعيت اجتماعى )) ، اشاره اى داشتيم به دو قطبى شدن جامعه و تقسيم آن به لحاظ مالى و اقتصادى ، به دو قشر محروم و برخوردار، از اين رو، مقايسه اى داشتيم بين زندگى خلفا، وزرا، امرا، جشن ها، عياشى ها و ريخت و پاش هاى بى حد و حصر و افسانه اى آنان با فقر و تهيدستى و سيه روزى توده مردم .
در ((وضعيت فكرى ))مرورى داشتيم به مهم ترين ويژگى اين دوره كه همان چرخش فكرى آشكار ((متوكل ))از ((اعتزال ))به ((اهل حديث ))و سركوبى ((معتزله ))و قدرت بخشيدن به ((اهل سنت )) و جماعت بود. از علل و انگيزه هاى آن نيز گفت و گويى داشتيم .
فصل 4 : وضعيت فكرى ، سياسى و اجنماعى شيعه در آستانه غيبت صغرى 
در اين فصل ، مرورى خواهيم داشت به وضعيت فكرى و سياسى - اجتماعى شيعه در آستانه عصر غيبت ، به عنوان يكى از مهم ترين و اصيل ترين گروه هاى اسلامى و قوى ترين احزاب مخالف خلفا و حكومت .
در اين دوره ، شيعه به لحاظ ((فكرى ))از شاگردانى مبرز برخوردار است ، شاگردان و اصحابى كه به وسيله ائمه عليه السلام پرورش يافته و اصول به آنها القا شده و در كتاب هاى ((چهار صدگانه ))(اصول اربعماة ) نگارش و تدوين يافته است ، مبانى اعتقادى و فقهى شيعه توسط ائمه عليه السلام تبيين و با سفارش و اصرار همانان در كتاب ها جمع آورى و تدوين گشته است .
به لحاظ ((سياسى ))وضع ، خيلى حساس و بحرانى است . امامان شيعه در محاصره قرار مى گيرند و على رغم ((تقيه ))شديد، براى كنترل بيشتر از ((مدينه ))به ((سامرا))آورده مى شوند. دسترسى شيعيان به امام ، بسيار سخت و خطرآفرين است . در اين مرحله كه مبارزه بسيار حساس و پيچيده شده ، طرح مبارزاتى شيعه در سازمان مخفى وكالت ، سازمانى تشكيلاتى و بسيار پيچيده است كه جز مطالعه دقيق ، و بررسى و غور در زواياى پنهان آن نمى توان به عمق و پيچيدگى و نقش ارزنده آن در اين مرحله حساس پى برد.
امام عليه السلام در اين مرحله با تماس هاى حساب شده و پنهانى ، بسط و توسعه اين سازمان و در نتيجه حفظ و تقويت و گسترش شيعه مى پردازد.
تاءييد و حمايت برخى از قيام هاى علويان براى ايجاد ضعف در پايه هاى حكومت عباسى و يا كم كردن ظلم و بيداد آنان ، از ديگر اقدامات ائمه شيعه عليهم السلام در اين مرحله تاريخ ‌ساز از مبارزات است .
به لحاظ ((اجتماعى ))توده شيعه تحت فشار و ظلم شديد خلفا است ؛ اموال آنان مصادره و جان آنان در معرض خطر است . آنها را از پست ها و سمت هاى مهم ، اخراج و تا آنجا كه ممكن باشد در تنگنا و فشار قرار مى دهند. تعدادى از آنان با سياست ((تقيه ))در ((دربار))و پست هاى حساس ، نفوذ كرده تا در مواقع ضرورى بتوانند اقدامات مفيدى انجام دهند.
رهبرى شيعه در اين دوره گر چه محصور است ، ولى همچون ديگر ائمه عليهم السلام از نفوذ فوق العاده اى در ميان همه اقشار مردم برخوردار است .
((كلينى ))از مردى از ((بنى حنيفه ))از اهالى ((بست ))و ((سيستان ))نقل مى كند كه او گفت : در آغاز خلافت ((معتصم ))در سالى كه ابوجعفر امام جواد عليه السلام به حج رفته بودند، من به او همراه بودم . روزى كه با هم بر سر سفره نشسته بوديم و جمعى از درباريان نيز حاضر بودند، به وى گفتم : فدايت شوم ! حاكم ما مردى است كه دوستدار شما اهل بيت است و در ديوان او براى من مالياتى مقرر شده است ، اگر صلاح بدانيد براى او نامه بنويسيد و سفارش كنيد به من نيكى كند.
ابوجعفر فرمود: من او را نمى شناسم .
من عرض كردم : فدايت گردم ، همان طورى كه گفتم ، او از دوستداران شما اهل بيت مى باشد و نامه شما براى او به نفع من خواهد بود. پس كاغذ گرفت و نوشت :
بسم الله الرحمن الرحيم ، اما بعد، رساننده اين نامه ، مذهب و مرامى جميل از تو ياد كرد، همانا آن عملى براى تو (مفيد) است كه در نيكى انجام دهى ، به برادرانت نيكى كن و بدان كه خداى - عزوجل - حتى از سنگينى يك ذره و يك خردل از تو سؤ ال مى كند.
آن مرد گفت : چون وارد ((سيستان ))شدم ، قبلا خبر به حاكم ، حسين بن عبدالله نيشابورى رسيده بود، دو فرسخ به شهر مانده به پيشواز من آمد و من نامه را به او دادم ، نامه را بوسيد و بر چشمانش گذاشت و به من گفت : خواسته ات چيست ؟
گفتم : در ديوان تو بر من مالياتى مقرر شده است .
دستور داد، آن ماليات را از من بردارند و گفت : تا زمانى كه من حاكم هستم مالياتى پرداخت نكن ، آنگاه از افراد خانواده ام پرسيد، تعداد آنها را به او گفتم ، دستور داد مقدارى بيش از هزينه زندگى مان براى من و آنان مقرر گرديد؛ پس مادام كه او زنده بود مالياتى نپرداختم و تا زمان مرگش مقررى ما قطع نكرد(332) .
الف - وضعيت فكرى 
شيعه در اين دوره به لحاظ فكرى - عقيدتى از جايگاهى شايسته برخوردار است ، چه اين كه طرح مذهب به وسيله صادقين عليهاالسلام ريخته شده و احاديث ، در شكل ((اصول ))و ((جوامع ))نگهدارى شده اند (333) و معيارهاى شناسايى احاديث و تهذيب آنها توسط ائمه ديگر عليهم السلام به دست آمده ، همان طور كه شيوخ و شاگردان و اصحابى تربيت شده اند(334) تا هم كارگشاى حوادث باشند و هم از كيان اعتقادى و فقهى شيعه در برابر فرقه ها و گروه هاى مختلف ، به خصوص اهل سنت كه از حمايت و پشتيبانى خلفا نيز برخوردار بودند؛ دفاع كنند.
حفظ اسلام و فرهنگ وحى و نگهدارى آن از دستبرد حوادث و منحرفان از جمله وظايف امام است . روشنگرى ها و موضع گيرى هاى به جاى عسكريين عليهماالسلام در برابر انحرافات فكرى جامعه از ((صوفيه ))و ((واقفيه ))گرفته تا ((مفوضه )) ، ((ثنويه )) ، ((غلات )) (335) و...، و پاسخگويى به مسائل فقهى و مشكلات فكرى و دور كردن شيعيان از در افتادن در وادى هاى بيهوده و توان سوز ((المحنة )) ، از ويژگى هاى بارز اين دوره است .
امام هادى عليه السلام در پاسخ سؤ ال يكى از شيعيان در مورد مخلوق بودن قرآن ، چنين نوشت : بسم الله الرحمن الرحيم ، خداوند ما و تو را از دچار شدن به اين فتنه حفظ كند در اين صورت بزرگ ترين نعمت را بر ما ارزانى داشته است و گرنه هلاكت و گمراهى است ؛ به نظر ما بحث و جدال درباره قرآن (كه مخلوق است يا قديم ) بدعتى است كه سؤ ال كننده و جواب دهنده در آن شريكند؛ زيرا پرسش كننده دنبال چيزى است كه سزاوار او نيست و پاسخ ‌دهنده نيز براى موضوعى بى جهت خود را به زحمت و مشقت مى افكند كه در توان او نمى باشد.
خالق ، جز خدا نيست و به جز او همه مخلوقند، قرآن نيز كلام خدا است ، از پيش خود اسمى براى آن قرار مده كه از گمراهان خواهى گشت . خداوند ما و تو را از مصاديق سخن خود قرار دهد كه مى فرمايد: ((متقيان كسانى هستند كه در نهان از خداى خويش مى ترسند و از جزا بيمناكند(336) )) .
از ديگر اقدامات مهم عسكرين عليهماالسلام در اين دوره ، ايجاد آمادگى فكرى در شيعيان براى ورود به عصر غيبت بود، از جمله اين اقدامات ، روايات فراوان آنان در مورد فرا رسيدن غيبت ، بشارت به ولايت حضرت ((حجت )) (337) و ارجاع شيعيان به وكلا(338) و تاءييد برخى از كتب فقهى و اصول روايى (339) و بالاخره كم كردن تماس مستقيم شيعيان با آنها بود، به طورى كه حتى در شهر ((سامرا))به مراجعات و مسائل شيعيان از طريق نامه يا توسط نمايندگان خويش پاسخ مى دادند و بدين ترتيب آنان را براى تحمل اوضاع و شرائط و تكاليف عصر غيبت و ارتباط غير مستقيم با امام ، آماده مى ساختند(340) .
همچنان كه خواهيم ديد، اين همان روشى است كه بعدا امام دوازدهم (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) در زمان ((غيبت صغرى ))در پيش گرفت و شيعيان را به تدريج براى دوران ((غيبت كبرى ))آماده كرد.
ب - وضعيت سياسى 
1 - انتقال عسكريين عليهماالسلام از مدينه به سامرا وكنترل شديد آنان
سياست ((عباسيان ))در اين دوره در برابر عسكريين عليهماالسلام همان سياستى بود كه ((ماءمون ))در برابر امام رضا و امام جواد عليهماالسلام به كار برد، و به صورت يك سنت شوم ، ((متوكل ))در برابر امام هادى عليه السلام اعمال كرد و آن عبارت بود از: نزديك ساختن امام عليه السلام به دربار و محدود كردن ايشان در حاشيه حكومت ، تا بتوانند كاملا مراقب امام باشند و بر تمام كارهاى او اطلاع داشته و بين آن حضرت و شيعيان جدايى و فاصله بيندازند. همين سياست در مورد امام عسكرى عليه السلام هم اجرا شد. از اين رو، آن حضرت مانند پدر گراميش در ((سامرا))تحت نظر بود و مجبور بود هر هفته ، روزهاى دوشنبه و پنجشنبه خود را در كاخ خليقه معرفى كند(341) .
علت احضار امام هادى عليه السلام به ((سامرا))گزارش هايى بود كه در مورد فعليت هاى امام عليه السلام در ((مدينه )) ، و توجه و علاقه مردم به آن حضرت به ((متوكل ))مى رسيد(342) . امام را به اجبار از ((مدينه ))به سامرا آورده (343) و در آنجا تحت مراقبت و كنترل شديد قرار دادند و با اندك سعايتى به بهانه اين كه آن حضرت در خانه اش پول و سلاح مخفى كرده است نيمه شب به خانه اش هجوم برده و آنجا را بازرسى مى كردند(344) .
پس از امام هادى عليه السلام ، امام حسن عسكرى عليه السلام در سن 22 سالگى عهده دار امامت شد و تا هنگام شهادتش در 28 سالگى در ((سامرا))زير نظر ماءموران خليفه به سر مى برد.
2 - شيوه هاى مبارزات سياسى عسكريين عليهماالسلام 
مبارزات سياسى عسكريين عليهماالسلام همچون مبارزات فكرى و عقيدتى آنان ، شيوه ها و ابعاد مختلف و متعددى دارد؛ از سياست تقيه گرفته ، تا نفوذ دادن برخى از شيعيان در كارهاى حكومت ،(345) و از حفظ و نگهدارى شيعيان (346) و رسيدگى به وضعيت آنان ،(347) تا تاءييد و حمايت برخى از گروه هاى انقلابى (348) و مهم تر از همه تقويت و گسترش سازمان مخفى وكلا است . سازمانى كه در دوره امام صادق عليه السلام پى ريزى شد و در دوره عسكريين عليهماالسلام با شتاب بيشترى رو به توسعه و گسترش ‍ گذاشت . درباره اين سازمان و عوامل گسترش آن در عصر و اهميت ، ويژگى ها و سير تاريخى آن ، در فصل بعدى به طور مفصل گفت و گو خواهيم كرد. در اينجا تنها به عنوان طرح بحث و نه بيشتر، اشاره اى گذرا خواهيم داشت به سياست ((تقيه ))و اهميت آن به عنوان كليد فهم تاريخ امامان شيعه عليهم السلام .
در مورد ((تقيه ))به طور خلاصه بايد گفت : در حقيقت يك شكل پيچيده از مبارزه است ؛ تقيه بيكارى نيست كه پنهانكارى است و در تمامى شكل هايش يك نوع جهاد و دفاع و زمينه سازى است . التقية من دينى و دين آبائى و لا ايمان لمن لا تقية له )) (349) ؛ ((تسعة اعشار الدين فى التقية و لا دين لمن لا تقية له )) (350) ((المؤ من علوى ، المومن مجاهد، اما فى دولة الباطل بالتقية و فى دولة الحق بالسيف )) .(351)
((تقيه ))رمز حيات و بقاى شيعه در طول تاريخ در برابر همه طاغوت ها و قدرت هاى استكبارى است . تاريخ تقيه امامان شيعه كليد فهم تاريخ تشيع است و بدون آن حركت ائمه شيعه عليهم السلام قابل تحليل نيست ، و هزار اتهام بى سياستى ، سادگى ، ضعف ، ترس و دنياطلبى در كمين قضاوت ما است . ما به ناچار از اين همه مى گذريم و با سه سخن از امام على عليه السلام و امام هادى عليه السلام و امام عسكرى عليه السلام در باب اهميت ((تقيه )) ، اين فراز را به پايان مى بريم و تحقيق بيشتر در مورد ((مفهوم )) ، ((ضرورت )) ، ((اهداف )) ، ((ابعاد)) ، ((نقش ))و ((فقه تقيه ))و از همه مهم تر ((تاريخ تقيه امامان شيعه ))را به عنوان كليد فهم و تحليل تاريخ تشيع به عهده خود شما مى گذاريم .
على عليه السلام در خطبه ((شقشقيه ))مى فرمايد: ((ابوبكر خلافت را همچون پيراهنى پوشيد و بر خود پيچيد، با اين كه مى دانست جايگاه من از خلافت همچون محور از آسيا است . حكومت بدون من نمى چرخد؛ چون سيلاب دانش از دل من سرازير مى شود، و هيچ پروازكننده اى در فضاى علم و دانش به اوج رفعت من نمى رسد.
من كنار كشيدم و دامان جمع كردم و در اين انديشه رفتم كه با دست بريده بجنگم يا بر اين گمراهى كور صبر كنم . اين گمراهى كه بزرگ را مى شكند و كودك را پير مى سازد، مؤ من را در رنج مى كوبد تا به ديدار پروردگار خويش ‍ برسد.
ديدم صبر بر اين همه سزاوارتر و معقول تر است . پس صبر كردم با چشم تر، و گلوى درد. مى ديدم كه ميراث من به غارت مى رفت (352) .))
و اين همان تقيه على عليه السلام است . بايد در هنگام تنهايى و با دست بريده ، صبر كند تا اين نسلى را بسازد و زمينه هايى را فراهم كند، كه ساخت و فراهم كرد.
از دل ((ابوبكر))و ((سعد بن عباده )) ، سرداران خودش را بيرون كشيد، و همو كه از روى دست هاى پر قدرت رسول صلى اللّه عليه و آله كنارش ‍ گذاشتند، پس از 25 سال سر برافراشت و با تمام نقشه ها و برنامه ريزى هاى دقيق و حساب شده به رهبرى پرداخت و همين قلب زنده او است كه امروز در سينه هاى ما مى طپد.
امام هادى عليه السلام نيز به داود صرمى مى فرمايد:
قال لى : يا داود لو قلت ان تارك التقية كتارك الصلوة لكنت صادقا. (353)
اى داود! اگر مى گفتم كه چشم پوش از تقيه همچون تارك الصلوة است در اين گفته صادق بودم .
در اين روايت ، ((ترك تقيه ))تا حد ((ترك نماز))و وجوب تقيه به پايه وجوب و اهميت نماز رسيده است .
امام عسكرى عليه السلام به يكى از شيعيان خود كه دوستش را به ((تقيه ))راهنمايى كرده بود فرمود: ((تو مصداق سخن پيامبر صلى اللّه عليه و آله هستى كه فرمود: كسى كه ديگرى را به كار خيرى راهنمايى كند گويا آن را انجام داده )) ، آنگاه امام فرمود:
خداوند به خاطر تقيه دوستت به تعداد همه عاملين و تاركين تقيه ، از شيعيان و دوستان و محبين ما، براى او اجر و ثواب قرار داد، به طورى كه كمترين آن ثواب ها مى تواند باعث بخشش گناهان يكصد ساله شود و همه آنچه از اجر و پاداش براى دوست تو هست براى تو هم به خاطر راهنمائى ات هست .(354) )) .
واضح است كه اين همه پاداش به خاطر آثار فراوان تقيه است . شدت تقيه در دوره آن حضرت تا آنجا بود كه در بعضى از اوقات به شيعيان خود پيام مى فرستاد كه براى حفظ جانتان به من سلام نكنيد و با دست اشاره ننمائيد.(355) و به يكى از شيعيان خود صريحا فرمود: اگر تقيه نمى كردى كشته مى شدى ، با تقيه و پنهانكارى و يا مرگ و كشته شدن .(356)
ج : وضعيت اجتماعى 
در اين قسمت به بررسى وضعيت اجتماعى شيعيان ، و پايگاه اجتماعى و نفوذ رهبرى شيعه مى پردازيم .
1 - وضعيت شيعيان 
وضعيت اجتماعى شيعه را در اين دوره على رغم اين كه بسيارى از شهرها از مراكز شيعه نشين است (357) ، مى توان در فقر و فشار و اخراج از پست ها و از همه مهم تر محروميت از موهبت همنشينى و انس و مجالست با امام و در حقيقت به حداقل رساندن ارتباط با امام عليه السلام دانست .
ارتباط حداقل با امام عليه السلام  
امام ، گرچه در اين دوره به صورت هاى مختلف با شيعيان خود تماس ‍ مى گرفت ، اما كنترل شديد امام عليه السلام از يك طرف و شكنجه و آزار كسانى كه با ايشان تماس مى گرفتند از طرف ديگر، باعث مى شد كه ارتباط امام عليه السلام با پيروان خود به حداقل برسد و همين امر سبب پى آمدهايى در ميان شيعه مى شد؛ گرچه با تدبير امام اين آفات به حداقل خود مى رسيد، اما به هر حال خالى از پى آمدها و مشكلات خاص خود نبود.
فشار 
در اين دوره ، ((شيعيان ))از جانب ((خلفاى عباسى ))به شدت تحت فشار و اختناق بودند قبلا به برخى از جنايات ((متوكل )) در مورد ((شيعيان ))و ((علويان )) ، از تشكيل سپاه ((شاكريه ))گرفته ، تا خراب نمودن قبر امام حسين عليه السلام و... اشاره كرديم . او براى فشار هرچه بيشتر بر شيعيان ، به حاكم ((مصر))دستور داد تا ((طالبيون ))را به ((عراق ))تبعيد كند. حاكم ((مصر))نيز چنين كرد. آنگاه ((متوكل )) در سال (336 ه‍) آنان را به ((مدينه ))كه محل تبعيد ((علويان ))بود راند(358) .
وى همچنين به ساكنين ((حجاز))هشدار داد تا هيچ گونه ارتباطى با ((علويان ))برقرار نسازند و آنها را از نظر مالى حمايت نكنند. بسيارى از افراد بدين خاطر به شدت مجازات شدند. بنا به نوشته ((اصفهانى )) ، ((متوكل ))در نتيجه اعمال اين شيوه ها، ((علويان ))را با رفتارهاى خشونت آميزى در ((مدينه ))مواجه كرد. ((مدينه ))جايى بود كه ((علويان ))از ديگر مردم كلا جدا شده بودند و از حداقل احتياجات زندگى نيز محروم ماندند.(359)
اخراج از پست ها 
((مسعودى ))مى نويسد: ((متوكل )) ، ((اسحاق بن ابراهيم ))حاكم ((سامرا))و ((سيروان ))در استان ((جبل ))را به خاطر شيعه بودن از سمت خود بركنار شد(360) . بسيارى ديگر از مردم نيز موقعيت هاى خود را به همان دليل از دست دادند(361) ؛ بعضى از آنها تصريح مى كردند كه علت اخراج و محروميت آنان ارتباط با امام است (362) .
گرفتن امكانات اقتصادى  
((متوكل ))سرزمين ((فدك ))را كه دارايى ((حسينيان ))بود مصادره كرد. درآمد ملك ((فدك ))بنا به نوشته ((سيد ابن طاووس ))در آن زمان بالغ بر 000/24 دينار بود. ((متوكل )) ، ((فدك ))را به ((عبدالله بن عمر بزيار))از هواداران خود اعطا كرد،(363) و همان گونه كه در بالا اشاره كرديم به ساكنين ((حجاز))هشدار داد تا هيچ گونه ارتباطى با ((علويان ))برقرار نسازند و آنها را از نظر مالى حمايت نكنند.
((ابوالفرج اصفهانى ))مى نويسد: ((متوكل )) ، ((علويان ))را در تنگناى اقتصادى قرار داد و رسما هرگونه كمك و نيكى در حق آنان را ممنوع كرد و متخلفان را مجازاتى سخت و كيفرى سنگين مى داد.(364)
2 - پايگاه اجتماعى و نفوذ رهبرى شيعه 
نفوذ معنوى امامان شيعه عليهم السلام على رغم همه موانعى كه از جانب حكومت براى آنها پيش مى آوردند، روز به روز فزونى مى يافت تا آنجا كه قصر خلفا را هم در برگرفته بود، بسيارى از مردم شيفته آنان بودند و حتى برخى از وزرا و امرا، در دل به حقانيت آنان معترف و خلافت را تنها شايسته آنها مى دانستند، گرچه در ظاهر آن را پنهان مى داشتند. در اينجا مرورى خواهيم داشت . به نمونه هايى از پايگاه اجتماعى امام هادى و امام عسكرى عليهم السلام .
الف - نفوذ امام هادى عليه السلام  
در اين بخش اشاره خواهيم داشت به نفوذ حضرت در ((دربار)) ، در ميان ((علويان )) ، ((اهل كتاب )) ، ((مردم مدينه ))و ((شيعيان ))آن حضرت .
در دربار
((متوكل ))به واسطه ((دمل ))بسيار بزرگى كه در آورده بود سخت بيمار شد، به طورى كه از شدت درد رو به مرگ بود و هيچ كس را جرئت ((نيشتر))زدن نبود. مادر ((متوكل ))(شجاع ) نذر كرد چنانچه پسرش از اين بيمارى بهبود يابد، مال زيادى را از اموال خود براى امام هادى عليه السلام بفرستد. ((فتح بن خاقان ))يكى از بزرگان و مقرب ترين افراد نزد خليفه (365) - به ((متوكل ))گفت : خوب است كسى را به نزد ((ابوالحسن هادى ))بفرستى و از او در مورد علاج اين بيمارى پرسش ‍ كنى ؛ زيرا چه بسا او دستورى دهد و معالجه اى براى اين بيمارى بداند، ((متوكل ))گفت : كسى را نزدش بفرستيد، پس فرستاده ((متوكل )) رفت و به همراه دستورالعملى براى معالجه برگشت كه در اثر آن ، ((متوكل )) معالجه شد(366) ....
((متوكل ))در پى سعادت هايى كه از امام هادى عليه السلام در ((مدينه ))مى شد، حضرت را به وسيله ((يحيى بن هرثمه ))به ((سامرا))فرا خواند. امام همراه افراد خانواده خود به طرف ((سامرا)) به راه افتادند. ((يحيى ))خود خدمتگزارى امام را به عهده گرفت و از تقواى حضرت شگفت زده شده بود. كاروان صحرا را درنورديد تا آن كه به ((بغداد))رسيد.
((يعقوبى ))نقل مى كند همين كه امام به ((ياسريه ))رسيد، ((اسحاق بن ابراهيم )) ، حاكم ((بغداد))به ديدار امام عليه السلام آمد و چون علاقه و شيفتگى مردم را به ايشان ديد از حضرت خواست شب را در ((بغداد))به سر برد(367) .
((يحيى )) ، حاكم ((بغداد))را در جريان امر گذاشت ، حاكم ((بغداد))گفت : ((اين مرد (امام هادى عليه السلام ) زاده رسول خدا صلى اللّه عليه و آله است و تو، انحراف ((متوكل ))را از اهل بيت مى دانى ! پس اگر به او كلمه اى عليه امام بگويى او را خواهد كشت و روز قيامت ، پيامبر صلى اللّه عليه و آله خصم تو خواهد بود...)) . ((يحيى )) پاسخ داد: ((به خدا سوگند! جز نيكى از او نديدم و چيزى كه نپسندم از او نيافتم ...)) . سپس ((بغداد))را ترك كرده و راه ((سامرا))را در پيش ‍ گرفتند، همين كه به مقصد رسيدند، ((يحيى ))خود را شتابان به ((وصيف تركى ))كه از سران حكومت به شمار مى رفت رساند و او را از رسيدن حضرت آگاه ساخت ، ((وصيف ))نيز او را از نقل سخنانى كه موجب رسيدن گزندى به امام عليه السلام گردد برحذر داشت و گفت : ((اى يحيى ! به خدا سوگند اگر سر مويى از امام عليه السلام كم شود، تنها تو مسئول آن خواهى بود...)) .
و ((يحيى ))از يكى بودن سخنان ((اسحاق ))و ((وصيف ))درباره محافظت از امام عليه السلام و سلامتى او متحير شد(368) .
نفوذ امام تا آنجا بود كه هنگام آمدن آن حضرت به نزد ((متوكل )) ، تمامى درباريان و نگهبانان قصر بى اختيار به احترام ايشان قيام مى كردند و بدون كم ترين بهانه جويى و به انتظار گذاشتن ، بى درنگ درها را مى گشودند و پرده ها را كنار مى زدند(369) .
در ميان ((بزرگان ))
در مجلس وليمه اى كه براى فرزند يكى از خلفا برگزار شده بود، امام عليه السلام نيز دعوت شد. وقتى حضرت وارد شد همه حاضران به احترام او ساكت شدند(370) ... .
در ميان ((علويان ))و...
((محمد بن حسن اشتر))علوى مى گويد: همراه پدرم با جمعى از عباسيان ، طالبيان و تعدادى از لشكريان و ديگر افراد بر درگاه ((متوكل )) عباسى بوديم كه ناگهان لبوالحسن امام هادى عليه السلام - وارد شد و آهنگ قصر خليفه را نمود، تمامى حاضران بدون استثنا از مركب هايشان فرود آمده و به حضرت احترام نمودند تا حضرت وارد قصر شد. مردى از آن جمع ، از اين تجليل و گرامى داشت به خشم آمد و لب به اعتراض گشود و گفت : اين همه تشريفات و احترام براى كيست ؟! چرا براى اين جوان اين همه احترام بگذاريم ؟ او نه از ما بالاتر است و نه بزرگسال تر، به خدا قسم هنگام خارج شدن ديگر براى او به پا نخواهيم خواست و از اسب فرود نخواهيم آمد... .
((ابوهاشم جعفرى ))به او چنين پاسخ داد: به خدا سوگند با ذلت و كوچكى به او احترام خواهى گذاشت ... . لحظاتى بعد امام عليه السلام از قصر خارج شد، بانگ تكبير برخاست و همه مردم به احترام امام به پا خاستند، ((ابوهاشم ))مردم را مخاطب ساخته ، گفت : مگر شما نبوديد كه تصميم داشتيد به حضرت احترام نگذاريد؟
گفتند: به خدا قسم نتوانستيم خود را كنترل كنيم و بى اختيار از اسب فرود آمده ، به ايشان احترام گذاشتيم (371) .
سادات و بزرگان ، در احترام و بزرگداشت امام عليه السلام همصدا بودند و همگى رهبرى و فضل او را پذيرفته بودند. از جمله اين علويان ((زيد بن موسى بن جعفر))- معروف به زيدالنار - بود كه عموى پدر حضرت به شمار مى رفت و در آن وقت مردى معمر و كهنسال بود. روزى ((زيد))به قصد ديدار امام عليه السلام بر خانه آمد و از ((عمر بن فرج ))كه نگهبان در بود خواست تا برايش از امام اجازه ورود بگيرد، امام عليه السلام اجازه داد. ((زيد))وارد شد و در مقابل امام عليه السلام كه در صدر مجلس بود با ادب تمام و احترام ، دو زانو نشست و بدين گونه به امامت حضرت اعتراف كرد.
روز ديگر كه ((زيد))به حضور امام عليه السلام شرفياب شد، حضرت در مجلس حاضر نبود و ((زيد))در صدر مجلس نشست ، اندكى بعد امام عليه السلام وارد شد، همين كه ((زيد)) ، حضرت را ديد به سرعت از جاى خود برخاسته ، امام عليه السلام را در مكان خويش جاى داد و خود مؤ دبانه در مقابل ايشان نشست ؛ در اين زمان امام عليه السلام بسيار جوان و ((زيد))مردى مسن بود، ليكن حركت ((زيد))به عنوان اعتراف به امامت حضرت و فضيلت ايشان بود و تمامى قائلين به امامت ايشان چنين مى كردند(372) .
در ميان ((مردم مدينه ))
وقتى كه مردم مدينه از ماءموريت ((يحيى بن هرثمه ))فرستاده ((متوكل ))براى بردن امام هادى عليه السلام به ((سامرا))اطلاع پيدا كردند از شدت علاقه به امام عليه السلام آن چنان ناله و شيون سردادند كه ((يحيى ))مى گويد: من همانند آن را نديده و نشنيده بودم به طورى كه مجبور شدم آنها را تسكين داده و تا سوگند نخوردم كه هيچ آزار و اذيتى به امام عليه السلام نخواهد رسيد، آرام نگرفتند(373) .
در ميان ((اهل كتاب ))
نفوذ امام عليه السلام منحصر به مسلمانان و شيعيان نبود كه اهل كتاب را هم شامل مى شد. آنها به حضرت بسيار احترام مى گذاشتند و در گرفتارى ها و دشوارى ها به ايشان متوسل مى شدند و حتى به آن حضرت هدايائى نيز تقديم مى كردند.
((هبة الله بن ابى منصور موصلى ))چنين نقل مى كند: ((يوسف بن يعقوب مسيحى از دوستان پدرم بود، او روزى به عنوان ميهمان به خانه ما در ((بغداد))آمد، پدرم از او انگيزه آمدنش را پرسيد.
((يوسف ))جواب داد ((متوكل عباسى ))مرا احضار كرده است ، ولى علتش را نمى دانم ، من نيز خودم را به يكصد دينار بيمه كرده ام كه آنها را با خود آورده ام تا براى على بن محمد بن على الرضا عليه السلام هديه ببرم .)) .(374)
نزد ((شيعيان سامرا))
((متوكل ))در ((سامرا))همواره مانع ديدار مردم با امام هادى عليه السلام مى شد، يك روز حضرت در قصر ((متوكل ))بود و جماعت زيادى از شيعيان در پشت در اجتماع كرده بودند، راوى مى گويد: از آنها پرسيدم براى چه اجتماع نموده ايد، گفتند: منتظر بازگشت مولايمان هستيم تا او را ببينيم و بر او سلام كنيم و آنگاه برويم ، پرسيدم : آيا او را مى شناسيد؟ گفتند: بلى همه او را مى شناسيم .(375)
ب - نفوذ امام عسكرى عليه السلام  
در اين فراز نيز مرورى خلاصه خواهيم داشت به پايگاه اجتماعى حضرت عسكرى عليه السلام در دربار خلفا و وزرا گرفته ، تا اهل كتاب ، علما، شيعيان و...
نزد ((خلفا))
برخى از خلفاى آن دوره ، همچون ((معتمد)) ، در حوائج مهم خود به آن حضرت متوسل مى شدند و از حضرت درخواست دعا مى كردند(376) و يا در شرايط بحرانى و حساس ، آنها را به كمك مى طلبيدند؛ چنان كه ((معتمد))يك بار كه حضرت در زندان بود، دستور داد: حضرت را آزاد كنند تا در مقابل انحراف منحرفين ايستاده و شك و تزلزلى كه به وسيله آنها در ميان مردم ايجاد شده ، بزدايد، ((معتمد))خطاب به حضرت گفت : دين جدت را درياب (377) .
همو در كلام ديگرش خطاب به جعفر، برادر امام عسكرى عليه السلام - هنگامى كه از او درخواست اعطاى مقام برادرش را داشت - گفت : مقام برادرت به دست ما نبود كه از جانب خداوند بود و على رغم تلاش فراوان ما در پايين آوردن منزلت برادرت ، وى به خاطر علم و عبادتش مدام بر نفوذش افزوده مى شد(378) ....
نزد ((وزرا))
((عبيد بن خاقان ))از وزيران خلفاى عباسى كه همدوره امام عسكرى عليه السلام است مى گويد:
((اگر خلافت از ميان خلفاى بنى عباس جدا شود، كسى از ((هاشميان )) به غير از او (امام حسن عسكرى ) سزاوار آن نخواهد بود، تنها اين مرد است كه با علم ، عفت ، هدايت ، خويشتن دارى ، زهد، عبادت ، اخلاق زيبا و صلاح نفس ، شايسته خلافت مى باشد؛ پدرش نيز همچون مردى بزرگ و بخشنده ، دانشمند و خير خواه بود.(379)
((احمد بن عبيد الله بن خاقان ))كه مردى ناصبى و از منحرفان و مخالفان اهل بيت عليهم السلام بود، پايگاه اجتماعى و نفوذ امام عسكرى عليه السلام را اين گونه توضيح مى دهد: ((در سامرا در بين علويان مردى را مانند ((حسن بن على بن محمد الرضا))در رفتار، عفت ، بزرگوارى ، بخشش و مورد احترام نزد فاميل و خليفه و همه بنى هاشم نديدم ؛ نه تنها آنها، بلكه تمام وزرا، منشيان و فرماندهان لشكر و ديگر مردمان ، حضرت را بر همه بزرگان مقدم مى داشتند(380) .))
همو باز مى گويد: ((من از هيچ يك از بنى هاشم و فرماندهان و منشيان و قضات و فقها و ساير مردم در مورد او (امام حسن عسكرى عليه السلام ) نپرسيدم ، مگر اين كه ديدم او در نزد آنان در نهايت بزرگى و عظمت و منزلت جاى داشت و او را بر تمامى خاندان و بزرگان و همگان مقدم مى داشتند و همه بالاتفاق مى گفتند: او امام رافضيان است . و از آنجا كه همه در مورد او سخن به نيكويى مى گفتند و او را بزرگ مى داشتند در نزد من نيز مقام و منزلش بسيار بالا بود(381) .
نزد امرا
يكى از فرماندهان و امرا، همين كه امام عسكرى عليه السلام را ديد بلافاصله به احترام حضرت از مركب پياده شد و اداى احترام نمود. حضرت به او فرمود: به جاى خود بازگرد، وى در حالى كه به حضرت احترام مى گذاشت بازگشت (382) .
نزد ((طبيب متوكل ))
((بختيشوع ))پزشك مخصوص ((متوكل ))و از برجسته ترين طبيبان دوران امام عليه السلام بود. او به يكى از شاگردان خود كه عازم فصد كردن حضرت بود، گفت : ((ابن الرضا از من خواسته است تا كسى را براى فصد تو بفرستم . پس تو براى اين كار روانه شو و بدان كه او داناترين كسى است كه در زير آسمان زندگى مى كند. پس مبادا درباره دستورات او اهمال كنى يا بر او اعتراض نمايى .)) (383) .
نزد ((علماى ))آن عصر
امام عليه السلام مقامى بس بلند و رفيع در نزد علماى عصرش داشت . ((جاحظ))از نويسندگان بزرگ آن عصر با اين كه در ((بصره ))زندگى مى كرد و امام عليه السلام را در سنين جوانى - حدود 22 سالگى - درك كرده و 5 سال قبل از شهادت حضرت درگذشته بود، درباره حضرتش ‍ مى گويد: ((براى هيچ يك از خاندان هاى عرب و غير عرب ، به جز ((طالبيان )) اتفاق نيفتاده كه همگى آنان دانشمند، پارسا، پرهيزگار، دلير، بخشنده ، پاك و پاك نهاد، برخى از آنان جانشين پيامبر صلى اللّه عليه و آله و برخى ديگر نامزد جانشينى او باشند، اينها پدر به پدر عبارتند از: حسن بن على ، بن محمد، بن على ، بن موسى ، بن جعفر، بن محمد، بن على ، بن حسين ، بن على )) (384) .
در نزد ((اهل كتاب ))
برخى از بزرگان و علماى اهل كتاب ، معترف به مقام و منزلت حضرت بودند به طورى كه حضرت در مورد بعضى از آنها مى فرمايد: حمد خداى را، كه نصارى را نسبت به بعضى از مسلمين به حق ما آگاه تر قرار داد.(385)
از همان كسانى به امام عليه السلام ايمان آورده و به دست آن حضرت مسلمان شدند از جمله مى توان از ((انوش نصرانى ))و ((راهب دير عاقول ))نام برد(386) .
نزد ((مردم ))
مردم از هر نقطه به زيارت حضرت مى شتافتند و در آن روزى كه بنا بود آن حضرت براى معرفى خود به دربار مراجعه كند، جمعيت زيادى از مشتاقان حضرت با چشمانى اشكبار به اميد ديدار ايشان در مسير امام اجتماع مى كردند، آنچنان كه راه بند مى آمد و كسى را توان گذشتن نبود. صداى شيون و ضجه مردم از همه جا به گوش مى رسيد، اما همين كه امام عليه السلام از خارج مى شد سكوت همه جا را فرا مى گرفت و همه محو تماشاى هيبت باشكوه امام عليه السلام مى شدند و براى او راه را مى گشودند و تا هنگام بازگشت ايشان ، مردم همان طور در انتظارش ‍ مى ايستادند(387) .
((شيخ صدوق ))از قول ((احمد بن عبيدالله بن خاقان ))عامل خليفه در ((قم ))كه از ناصبى ها و دشمنان اهل بيت عليهم السلام تمام بازار تعطيل شد و بنى هاشم ، لشكريان ، منشيان و ساير مردمان به همراه پدرم (عبيدالله بن خاقان ، وزير معتمد عباسى ) به تشييع حضرت شتافتند. آن روز ((سامرا))از كثرت ازدحام و جمعيت و شيون ، همچون صحنه قيامت بود(388) .))
در نزد ((شيعيان ))
اشعار ((ابو هاشم جعفرى ))از بزرگان اصحاب امام هادى و عسكرى عليهماالسلام در وصف امام عسكرى عليه السلام به خوبى گوياى مقام شامخ امامت شيعه نزد شيعيان آن حضرت است . ترجمه برخى از اشعار او چنين است :
((خداوند تمام معجزات امامت را به او (امام حسن عسكرى ) بخشيد، همان گونه كه به موسى عليه السلام معجزات شكافتن دريا و يد بيضا و عصا بخشيده بود.
پروردگار حجت و معجزى به پيامبران عطا نكرد مگر آن كه مانند آن را به اوصيا بخشيد. و اگر در اين مورد ترديد دارى ، پى جويى دليل و برهان بر تو است .)) (389)
خلاصه 
وضعيت فكرى و سياسى - اجتماعى شيعه و رهبرى آن در اين دوره داراى ويژگى هاى خاصى است .
به لحاظ ((فكرى )) ، اصول و احاديث شيعه ، ضبط و نگهدارى شده و شيوخ و رجالى تربيت يافته اند تا در بحران ها و حوادث رهگشاى مسائل و مشكلات باشند. حفظ اسلام از دستبرد منحرفان و روشنگرى ها و موضع گيرى ها به جا و پاسخگويى به مشكلات فكرى و فقهى ، و ايجاد توان و آمادگى در شيعيان براى پذيرش غيبت امام دوازدهم (عجل الله تعالى فرجه الشريف )، از جمله اقدامات ائمه عليهم السلام در اين دوران است .
به لحاظ ((سياسى )) ، رهبرى شيعه به اجبار از ((مدينه ))به ((سامرا))آورده شده و تحت نظارت و كنترل شديد به سر مى برد. عسكرين عليهماالسلام با پيش گرفتن سياست ((تقيه ))به تقويت و گسترش سازمان وكلا مى پردازد.
از ديگر اقدامات آنان ، حمايت از برخى قيام هاى علويان و حفظ سرپرستى شيعيان و نفوذ دادن تعدادى از آنها در پست ها و مراكز حساس است .
از نظر ((اجتماعى )) ، شيعيان در فقر و فشار و اختناق و محروميت به سر مى برند و رهبرى شيعه على رغم محصور بودن و ممانعت از تماس مردم و شيعيان با آنان از نفوذ زيادى در ميان همه اقشار جامعه ، از شيعيان و توده مردم گرفته تا علما و بزرگان و اهل كتاب و امرا و وزرا برخوردار است .
فصل 5 : زمينه سازى معصومين عليهم السلام براى ورود شيعه به عصر غيبت
مساءله ((غيبت )) و ((مهدويت )) در بين مسلمانان ، به خصوص ‍ شيعيان ، داراى سابقه اى بس ديرين است و اذهان مسلمين به وسيله روايات نبوى و علوى ، آشنا با اين حقيقت بوده است . منابع ما مشحون از رواياتى است كه در آنها، پيامبر صلى اللّه عليه و آله و ائمه هدى عليهم السلام خبر از وقوع غيبت و مسائل مربوط به آن داده اند. ((شيخ طوسى ))در اين باره مى گويد:
((... اخبار شايع و رايج شايع و رايج رسيده از پدران مهدى عليهم السلام ، كه مدت ها قبل از وقوع غيبت ، صادره شده اند، دلالت بر امامت وى دارند؛ اخبارى كه گوياى آن است كه صاحب اين امر، غيبتى خواهد داشت ، و توضيح مى دهد كه اين غيبت چگونه خواهد بود، و چه اختلافاتى در آن واقع مى شود و چه حوادثى رخ خواهد داد، و خبر مى دهد كه او دو غيبت خواهد داشت و يكى از آنها طولانى تر از ديگرى خواهد بود و غيبت اول ، مدتش معلوم و روشن است و غيبت دوم نامعلوم ... .)) (390)
((شيخ طوسى ))در ادامه به يادآورى برخى از اخبار رسيده از پيامبر صلى اللّه عليه و آله و ائمه هدى عليهم السلام درباره مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) و غيبت او مى پردازد. در منابعى همچون ((كمال الدين و تمام النعمة ))از ((شيخ صدوق )) ، كتاب ((الغيبة ))از ((ابن ابى زينت نعمانى )) ، نيز روايات متعددى از پيامبر صلى اللّه عليه و آله و ائمه عليهم السلام در اين باره نقل شده است . در منابع اهل سنت هم در اين مورد روايات فراوانى داريم .
با توجه به اين روايات - همچنان كه محققان نيز گفته اند - مى توان ادعا كرد كه مساءله مهدى عليه السلام و غيبت او، در منابع شيعى و سنى از مسائل معروف ، رايج و انكارناپذير بوده است . از اين رو، شيعه در مساءله ((غيبت )) و ((مهدويت )) نه تنها مربوط به اصل مساءله مى شد، بلكه خصوصيات ، دقايق و جزئيات آن را هم كه توسط پيامبر صلى اللّه عليه و آله و ائمه عليه السلام بيان شده بود، در بر مى گرفت . براى روشن شدن بيشتر اين مساءله برخى از اين روايات ، از پيامبر صلى اللّه عليه و آله و معصومين عليه السلام براى آماده سازى شيعه نسبت به شرايط عصر غيبت مى پردازيم . در ضمن يادآور مى شويم كه در نقل روايات مربوط به غيبت امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف )، مهمترين روايات سه كتاب گرانسنگ شيعى ؛ يعنى ((كمال الدين و تمام النعمة ))از ((شيخ صدوق ))و كتاب ((الغيبة ))اثر ((نعمانى )) ، و كتاب ((الغيبة )) تاءليف ((شيخ طوسى ))مورد توجه واقع شده است ، و مراجعه به منابع گوناگون ديگر شيعه و همين طور منابع اهل سنت ، در مورد احاديث مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف )، به خوانندگان گرامى توصيه مى شود.
الف - پيشگوئى پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و ائمه عليهم السلام نسبت به ولادت امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) و غيبت آن حضرت
1 - پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله 
((عبدالرحمن بن سمرة ))مى گويد: به پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله عرض نمودم : اى رسول خدا! مرا به طريق نجات هدايت كن ؛ فرمود:
((هنگامى كه اختلاف خواسته ها و تفرق آرا پيش آمد، بر تو باد رجوع به نزد ((على بن ابى طالب )) ، كه او امام امت من و خليفه من بر آنان بعد از من است . و او است فاروقى كه به وسيله آن ، حق از باطل جدا مى شود. هر كس از او سؤ ال كند پاسخ گويد، و هر كس از او طلب هدايت كند هدايتش ‍ نمايد، و هر كس كه طالب حق و در پى هدايت باشد آن را نزد او مى يابد، و هر كس به او پناه برد در امان خواهد بود، هر كس به او تمسك كند نجاتش ‍ دهد، هر كس به او اقتدا كند هدايتش نمايد. اى پسر سمرة ! هر كس از شما دوست و موافق او باشد اهل نجات ، هر كس از شما كه دشمن و مخالف او باشد اهل هلاكت است . اى پسر سمرة ! ((على ))از من ، و روح او روح من ، و طينت او طينت من است ، او برادر من و من برادر اويم ، او همسر دخترم فاطمه - سيده زنان عالم از اول تا به آخر - است ، و از او است دو امام امت من و دو سيد جوانان اهل بهشت ؛ يعنى حسن و حسين ، و 9 فرزند حسين ، كه نهم از آنان ، قائم امت من است كه زمين را از عدل و داد پر كند، پس از آن كه پر از ظلم و جور شده باشد.)) (391)
((عبدالله بن عباس ))مى گويد: پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله فرمود: ((خداوند متعال نظرى بر زمين نمود و مرا به عنوان ((نبى ))خود اختيار كرد، سپس نظرى ديگر نمود و على عليه السلام را به عنوان ((امام )) اختيار نمود، و مرا امر فرمود كه او را برادر، ولى ، وصى ، خليفه و وزير خود قرار دهم ، پس ((على ))از من است و او است همسر دخترم و پدر دو سبطم : حسن و حسين . بدانيد كه خداوند، من و آنان را حجت هايى بر بندگان قرار داده و از صلى حسين امامانى قرار داده كه قائم به امر من خواهند بود و وصيت مرا حفظ مى كنند. نهم از آنان ، ((قائم ))اهل بيت من و ((مهدى ))امت من است ، و شبيه ترين مردم به من از نظر شمائل ، گفتار و رفتار است ، كه بعد از غيبتى طولانى و حيرتى گمراه كننده ، ظاهر شده ، و امر الهى را اعلان و آشكار نموده و دين الهى را ظاهر مى كند و با نصرت خدا و ملائكه اش ، تاءييد مى شود و زمين را پس از آن كه پر از ظلم و جور شده ، پر از عدل و داد خواهد نمود.)) (392)
((ابوحمزة ))از امام باقر عليه السلام نقل نموده كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود: ((خوشا به حال كسى كه ((قائم ))از اهل بيت مرا درك و در غيبتش و قبل از قيامش به او اقتدا كند و دوستانش را دوست ، و دشمنانش ‍ را دشمن بدارد. چنين كسى از رفقا و دوستان من و گرامى ترين امتم نزد من در روز قيامت است .)) (393)

next page

fehrest page

back page