راه مهدى

آية الله سيد رضا صدر

- ۳ -


مهدويت نوعى ، زاينده جنگ است و بر جنگهاى بشر، جنگهاى دگرى مى افزايد. كينه و انتقام ، سراسر جهان را فرا گرفت و به جاى عدل عالمگير و جاويدان ظلم عالمگير و ابدى ، نصيب بشر خواهد شد و رنجهاى بشر و كوششهاى خدمتگزاران بشر، بر باد فنا خواهد رفت و بشر به خواسته طبيعى و فطرى خود نخواهد رسيد.
بنابراين ، وجود مهدى نوعى ، از نظر اجتماعى ، محال است .
و وعده هاى قرآن و انبيا نيز باطل و دروغ خواهد بود عقل ، اين نظريه را باطل مى شمارد. از اين گذشته ، وجود مهدى پس از ظهور قابل و انكار و ترديد است ؛ چون دليلى براى آن كه او مهدى موعود است و دگرى نيست وجود ندارد.
در نتيجه ، دودستگى و چند گروهى در ميان بشر پيدا خواهد شد و اختلاف ، سراسر گيتى را فرا خواهد گرفت و گمراهى بشر دو چندان مى گردد و درهاى هدايت ، بسته مى شود. بدين جهت مى بينيم كه مدعيان مهدى بودن ، در تاريخ اسلام ، بسيار آمدند و رفتند، خونها ريختند، ظلمها و ستمها بر پا كردند.
پس بايستى ، مهدى ، شخص معينى باشد كه شناختش براى خلق آسان باشد، و اشتباهى در تشخيص رخ ندهد.
مهدى نوعى ، با اسلام منافات دارد؛ چون روايات متواترى وارد شده كه حضرتش شخصى است معين و موجود و زنده .
چنانچه مهدى نوعى مستلزم آن است كه سالها زمين خالى از حجت باشد، و اين هم بر خلاف اصول و مبانى اسلام است . با اين حال ، مدعيان مهدويت ، همگى از ميان مسلمانان برخاسته اند؛ كسانى كه از اصول و مبانى اسلام خبر نداشته اند و يا آگاه بوده ، و حقيقت را به مسلمانان نگفته اند.
ويژگيها و خصايص مهدى
مهدى ، كسى است كه به وسيله خدا تعيين مى شود. چون بشر ناتوان است كه چنين كسى را بشناسد؛ زيرا كه مهدى مانند فردى از افراد بشر است . مهدى ، كسى است كه اجرا كننده تعليمات همه انبيا و خواسته هاى همه اوليا خواهد بود.
مهدى ، بايستى دانشى نامتناهى داشته باشد، بينشى نامتناهى داشته باشد، استقامت نامتناهى داشته باشد، خستگى ناپذير باشد، داراى بالاترين قدرت روحى باشد، رحمتى نامتناهى داشته باشد، مهربان و دوست خلق باشد، پاكيزه از كينه و عقده روحى باشد، خلق در نظر او يكسان باشند، آن قدر در عدالت و دادگرى پيشرفته باشد كه نگذارد پوست ارزنى از دهان مورى گرفته شود، و كسانى كه باقى خواهند ماند، يا از ترس خواهد بود و يا از طمع ، و هر دوى اينها با عدالت و دادگرى او سازگار نيست .
مهدى ، اميد بشر؛ مهدى برگزيده خدا؛ مهدى ، انجام دهنده هدف انبياء مهدى ، دادگر كل ، مهدى ، بنيانگذار عدل مؤ بد جهانى ؛ مهدى ، انسان بزرگ مهدى ، پاكيزه ترين فرد بشر هنگام قيام ، مهدى ، دادگسترى زنده و پاينده كه سراپاى وجودش از فضيلت و عدالت و بزرگوارى آكنده است .
نقطه ضعف شخصى ، نبايستى داشته باشد. پدرانش ، بايستى پاك و پاكيزه باشند و نقطه ضعف خانوادگى ، نبايستى در حضرت مهدى وجود داشته باشد. در پاكيزه ترين محيط، تربيت و پرورش يافته باشد و عنايت الهى در پرورش او دخالت كامل داشته باشد.
خودش پاك ، نياكانش پاك و به پاكى شناخته شده باشند؛ كه همگان مردان فضيلت و تقوا و پرهيزكارى بوده اند. مردم گمنامى نبوده اند؛ عزلت و گوشه گيرى نداشته اند و در ميان مردم زيست داشته اند. در محيط دوستى و دشمنى بوده اند. و به طور دقيق ، هر دو گروه ، حيات فردى و اجتماعى آنها را زيرا نظر گرفته بودند؛ دوستان براى آن كه سر مشق بگيرند، دشمنان براى آن كه نقطه ضعفى بيابند و بر آنها بتازند، و دو گروه جز تقوا و پرهيزكارى ، جز انسانيت و فضيلت ، چيزى نيافتند.
پيوسته در راه حق مبارزه مى كردند. از اين رو، دشمنان آنها را مى كشتند؛ تا بتوانند تا خدا را خاموش كنند ولى نتوانستند و اين نور براى هميشه روشن ماند تا روزى كه تابش جهانى پيدا كند و سراسر گيتى از اين نور بهره مند شود.
آرى ، چنين دودمانى شايسته است كه پيشوايان خلق و بشريت باشند و قافله سالار جهان انسانيت گردند و حضرت مهدى كه بر پا كننده عدل جهانى است ، بايستى از چنين خاندانى باشد.
مهدى و عصمت
عصمت ، يعنى پاكيزه بودن از گناه و پيراسته بودن از خطا.
و آن حقيقتى است از مقوله علم كه دانستن حقايق اشيا باشد.
فرد بزرگوارى كه داراى فضيلت عصمت باشد، نه تنها گناه نمى كند، بلكه فكر گناه ، در مغزش راه ندارد، چون به حقيقت گناه آشناست ، ولى قدرت بر ارتكاب گناه دارد. از اين رو، مرتبه اش از فرشتگان برتر و بالاتر است .
شما زبان مار را نمى مكيد و از خوردن نجاست خوددارى مى كنيد، بلكه فكر چنين كارى نيز در مغز شما راه نمى يابد، با آن كه قادر بر هر دو كار هستيد.
چرا؟ چون به حقيقت هر دو كار پى برده ايد و مى دانيد كه چيست .
نسبت معصوم با گناه ، چنين است .
بنابراين ، عصمت ، مرتبه عاليه اى را عدالت نيست ، بلكه فضيلتى است از فضايل مغاير با عدالت و آن علمى است خدادادى و از علوم بشرى نيست و موروثى نيز نمى باشد؛ چنانچه قابل تعليم و تعلم نيز نيست .
علمى است كه حضرت احديث ، هر فردى را شايسته بداند، بدو افاضه مى كند؛ چنانچه در ميان دودمان عبدالمطلب - كه شماره آنها به چهل مى رسيد يا از چهل افزون بود - فقط يك فرد شايسته پيامبرى بود و آن حضرت محمد صلى الله عليه و آله بود و دگران شايسته اين منصب مقدس نبودند.
در ميان پسران ابوطالب ، فقط يك فرد شايسته دارا شدن صفت عصمت بود و آن على عليه السّلام بود از اين رو، از سوى خدا و رسول صلى الله عليه و آله ، وصى حضرت محمد صلى الله عليه و آله گرديد.
مرد عادل و دادور، هنگام اشتداد شهوت يا غضب ، تمايل به گناه دارد، ولكن گناه نمى كند، ولى معصوم تمايل به گناه نيز ندارد.
عادل ، خطا مى كند و ممكن است گول شياطين انسى را بخورد، ولى معصوم خطا ندارد و خطا و گول خوردن ، براى حضرتش محال است .
معصوم ، اضافه بر فضيلت عدالت ، داراى فضيلت عصمت نيز است .
تاءسيس حكومت عدل و دادگستر در جهان ، بايستى به وسيله قائدى معصوم باشد كه ميل به گناه نكند و خطا نداشته باشد. و وگرنه آن حكومت تشكيل پذير نخواهد بود.
قائد گناهكار و رهبر خطاكار، نمى تواند از گناه جلوگيرى كند و خطاهاى بشر را بر طرف سازد، بلكه سر مشق براى گناه و خطا خواهد بود.
رهبر، براى پيوستن خلق از گناه ، بايستى نخستين قدم را از خودش بردارد و گناه را از خود بزدايد.
بزرگترين گناه ، ظلم است و رهبر ظالم ، نخواهد توانست ظلم زدايى كند.
بنابراين ، حضرت مهدى ، بايستى داراى فضيلت عصمت باشد تا بتواند عدل جاويدان جهانى را بر قرار سازد.
در گذشته ، يادآور شديم كه حضرت مهدى بايستى مؤ يد من عندالله باشد و قدرت الهى در پشت سرش باشد؛ وگرنه نخواهد توانست بر همه قدرتهاى بشرى پيروز شود.
و اين به ما مى رساند كه حضرت مهدى بايد معصوم باشد، وگرنه لازم مى آيد كه خداى بزرگ ، گناهكار و خطاكارى را تاءييد فرموده و براى مردم پيشوا قرار داده است ، و اين ، بر ذات مقدس حق ، قبيح و محال است . آيا كسى كه از گناه نهى فرموده ، مى تواند بگويد از گناهكار پيروى كنيد؟!
شناخت
با براهين عقلى ياد شده ، روشن شد كه مهدى ، شخصى است و وجود خارجى دارد و هم اكنون زنده است و حضرتش داراى فضيلت عصمت و دانش فوق دانش بشر و مؤ يد من عندالله است .
پدرانش ، پاكترين پاكان در تاريخ بشر بوده اند. نژاد و تبارش ، شريفترين نژاد و تبار. اكنون وقت آن رسيده كه به سراغ شناخت حضرتش برويم و بدانيم كه كيست ؟
حضرتش از دودمان رسول خدا صلى الله عليه و آله و پسر فاطمه زهرا و فرزند على مرتضى عليه السّلام است . از نژاد امام حسين و نواده امام حسن مجتبى است و با نه پشت به امير مؤ منان و فاطمه زهرا مى رسد. پدر بزرگوارش حضرت امام حسن عسكرى ، يازدهمين امام و وصى و جانشين پيامبر بزرگ اسلام است .
خودش دوازدهمين امام و پيشواى خلق جهان است .
نام نامى اش ، نام رسول خدا صلى الله عليه و آله ، كينه گرامى اش ، كينه رسول خدا صلى الله عليه و آله ؛ خلقش ، خلق رسول خدا صلى الله عليه و آله ؛ خويش ، خوى رسول خدا صلى الله عليه و آله دانش و عصمتش ، دانش و عصمت رسول خدا صلى الله عليه و آله ؛ خونش ، خون رسول خدا صلى الله عليه و آله ، پيكرش ، پاره اى است از پيكر رسول خدا صلى الله عليه و آله .
و پر روشن است كه نياكانش از با فضيلتترين مردم تاريخ بشر بوده و هستند و همانندشان در تقوا و طهارت ، در ميان خلق جهان نيست .
سيصد سال اين بزرگواران در برابر ديدگان دوستان فدايى و دشمنان عقده اى زيستند و هر دو گروه نقطه سياهى در جامه سپيد اين پاكمردان نيافتند. گواه اين سخن ، شهادت تاريخ است كه به دست دوست و يا خامه دشمن نگاشته شده است و جز تقوا و فضيلت و بزرگوارى ، سخنى درباره آنها ندارد.
اگر گامى در تاريخ اين خاندان بالاتر گذاريم ، مى بينيم هاشم كه بنيانگذار اين دودمان است ، مرد فضيلت است ؛ پسرش ‍ عبدالمطلب ، مرد فضيلت است ؛ فرزند عبدالمطلب ، ابوطالب ، مرد فضيلت است . (7)
اينان شريفترين مردان عصر خود بوده اند و با آن كه در عصر جاهليت مى زيستند، لكه اى سياه در جامه سپيد آنها ديده نشده است .
تاج رهبرى انسانها و ارمغان عدالت جهانى بر فرق مقدس فرزند امام حسن عسكرى عليه السّلام از جانب خداى بزرگ نهاده شده است و بشرى ديگر شايستگى اين مقام را ندارد.
خداى مهربان اين وجود مقدس را ذخيره انسانيت قرار داده و محفوظش داشته ، تا روزى كه اراده حق تعلق گيرد، حضرتش قد علم كند، پرچم عدالت را به اهتزاز در آورد و ظلم و ستم را نابود سازد و عدل و داد را براى هميشه بر روى كره زمين حاكم گرداند و آسايش جاودانى بشر را تاءمين كند.
سعادتمندترين مردم ، كسانى هستند كه پيرو چنين خاندانى باشند و فرقه ناحيه ، يعنى گروه رستگاران ، اينان مى باشند و بس .
مژده اى است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به امت اسلام داده است .
قائم
حضرت مهدى ، در زبان اجداد بزرگوارش ، به صفت ((قائم )) موصوف شده است ، در حالى كه هيچ يك از نياكان گرامى اش بدين صفت موصوف نشده اند. جدش رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز بدين صفت موصوف نشده ، پدرش على مرتضى عليه السّلام نيز بدين صفت موصوف نشده ؛ حسين سيد الشهداء چنين بوده اند.
آيا مقصود ((قيام بالقسط)) و دادگسترى جهانى است ، كه هدف از ارسال انبيا از آدم تا خاتم بوده است و قيام به حق و پياده كردن حكومت حق در ((قيام بالقسط)) قرار دارد؟
آنچه كه يقين است ، آن است كه قيام حضرت مهدى ، پايان مبارزه حق عليه باطل است .
مبارزه اى كه از آغاز پيدايش بشر شروع شده و پيامبران و اولياى خدا در آن شركت كرده اند و گهگاه پيروزى نصيب حق مى شده ، ليكن دوامى نداشته و جاودانى نبوده است . ولى به وجود حضرت مهدى ، اين مبارزه پايان مى پذيرد و حق براى هميشه پيروز شده و جاويدان مى گردد و ديگر راهى براى حكومت باطل باقى نمى ماند؛ بلكه باطلى در سراسر گيتى باقى نخواهد ماند تا بخواهد حكومت تشكيل دهد.
احتمال ديگرى كه وجود دارد، آن است كه مقصود از ((قيام ))، آمادگى حضرتش براى ظهور و تاءسيس حكومت عدل جهانى باشد. چون اين لباس تنها بر قامت رساى حضرتش آراسته گرديده و بس .
و چون هدف از قيام حضرت مهدى ، جهانى است و گسترش عدل و ايمان در تمام جهان ، و تاريخ بشر، چنين حكومتى را به خود نديده ، حضرتش قائم به اين حكومت است و پيدايش اين حكومت و قوامش به وجود مقدس اوست . پس حضرتش قائم خواهد بود. و شايد مقصود از قيام ، آمادگى شخصى حضرتش است كه زمينه قيام از نظر اجتماعى آماده شده ، حضرتش براى آن آمادگى هميشگى دارد و تاءخير و تعللى در كار نيست .
طول عمر
طول عمر، بر خلاف طبيعت نيست و با طبيعت انسان سازگار است
حضرت عسكرى در سال 260 قمرى از دنيا رفت و بايستى فرزند بزرگوارش ، پيش از اين سال ، ولادت يافته باشد.
سال ولادت حضرت مهدى ، سال نور است كه سال 256 هجرى است و آن حضرت ، هنگام وفات پدر بزرگوارش ، چهارساله بوده است .
اكنون عمر شريفش 1157 سال است (8) كه عمرى دراز و طولانى است و اين خود معجزه اى است از معجزات و خرق عادتى است از خرق عادات و دليلى است بر ارتباط مستقيم حضرتش با ذات مقدس حضرت احديث . رابطه تكوينى كه حضرتش ارتباط وجودى با وجود حضرت حق دارد.
البته طول عمر، بر خلاف طبيعت نيست و با طبيعت انسان سازگار است و خواسته فطرى بشر نيز است و شايد در آينده روزى برسد كه اين خواسته فطرى بشر، تحقق يابد. حيات ، نه تنها محبوب انسانهاست ، بلكه محبوب حيوانات نيز است . هر بشرى ، خود ناآگاه از جان خود دفاع مى كند؛ چنانچه هر حيوانى نيز از حيات خود، دفاع مى كند.
فطرى بودن حب حيات ، مستلزم فطرى بودن دوام حيات است كه بجز طول عمر چيز دگرى نيست و طول عمر، امرى واقعى و حقيقى ، چون ديگر فطريات بشر است كه خطا ندارند. در عصر نوح ، پيش از توفان ، عمر بشر طولانى بوده است ؛ چنانچه خود حضرت نوح نيز عمرش طولانى بوده ، دعوت آن حضرت نهصد و پنجاه سال طول كشيد. و پيش از دعوت بايد عمر حضرتش به اندازه اى برسد كه به مقام پيغمبرى آن زمان و مردمان كهن سالش برسد. و پس از پايان دعوت نيز، حضرت نوح چندى بوده و توفان رخ داده و آن را به چشم ديده و پس از توفان نيز، زنده است .
ولى پس از توفان ، عمر بشر كوتاه شده است ، و اين سرى است كه بايد روزى روشن شود.
نه تنها طول عمر حضرت مهدى ، معجزه است ، بلكه امامت آن حضرت ، نظير نبوت حضرت عيسى عليه السّلام نيز، معجزه است .
حضرت مهدى ، در چهار سالگى بدين منصب مقدس الهى نايل گرديد و لياقت چنين منصبى را داشت كه بزرگسالان چنان لياقتى را نداشته و ندارند.
و اين معجزه نيز، رابطه تكوينى امامت را با حضرت حق نشان مى دهد و ارتباط تشريع را با تكوين روشن مى سازد.
اراده خلل ناپذير حق ، تعلق گرفت كه حضرت مهدى ، عمرى دراز داشته باشد و تفكيك اراده از مراد، محال است ؛ به خصوص اگر اراده حق باشد.
علل طبيعى پس از توفان نوح قادر به دادن طول عمر نيستند چون خودشان محدود به وقت هستند و عمرى كوتاه دارند مگر آن كه عللى پى در پى اين نقيصه را جبران كند. آنچه قطعى است ، طول عمر حضرت مهدى ، علل الهى دارد.
وجود مقدس حق ، ازلى است و ابدى و جاودانى و قديم . پس معلول بلا واسطه اش بايستى داراى عمرى دراز باشد.
دين ، بايستى با حقايقى اعجاز انگيز همراه باشد، تا دانسته شود كه خواسته حضرت حق است . اگر دين صد در صد فاقد اعجاز باشد، ارتباطش با حضرت حق مجهول مى ماند و نظير مسلكى از مسلكهاى بشرى خواهد بود.
تمام پيامبران ، داراى معجزاتى بودند كه بشر از آوردن آنها عاجز و ناتوان بود. دعوت حضرت محمد صلى الله عليه و آله ، جد حضرت مهدى ، با معجزاتى بسيار آغاز شد و انجام آن دعوت هم ، كه به وسيله حضرت مهدى است ، بايستى با معجزه همراه باشد كه وجود مبارك حضرت مهدى ، خود معجزه بلكه معجزاتى است .
طول عمر
لزوم طول عمر
از نظر اجتماعى كه ثابت شد مهدى نوعى ، استحاله وجودى دارد و وقوعش غير ممكن است و ثابت شد كه مهدى ، شخصى است معين و بايستى وجود خارجى داشته و از دودمانى پاكيزه ريشه گرفته باشد و چون نظير خاندان رسول خدا صلى الله عليه و آله خاندانى در فضيلت و طهارت يافت نشده و نمى شود و بايستى مهدى از اين دودمان باشد و او خليفه دوازدهم آن حضرت است . پس بايستى حضرت بارى تعالى به مهدى ، طول عمرى عنايت كند كه هر وقت ، زمان مساعد ظهورش گرديد و بشر شايسته عدل جهانى و ايمان جاودانى گرديد، مهدى قيام كند و پرچم عدل خدايى را در سراسر گيتى به اهتزاز آورد و خواسته فطرى بشريت را بدو عطا كند و غايت از ارسال انبيا را محقق سازد.
فرد ممتاز
بديهى است كه در ميان انواع نباتات و حيوانات ، وجود افراد ممتاز ميان نوع خودشان حقيقت دارد.
درخت سيبى كه چندان سيب دارد، گاه در ميان سيبهايش سيبى پيدا مى شود كه از نظر رنگ و طعم و بو و حجم ممتاز است و سيبهاى ديگر درخت ، فاقد اين كمالات هستند.
حال در جميع نباتات چنين است ؛ خواه تره بار باشند، خواه خشكبار؛ خواه نباتات بوته اى باشند، خواه درختى .
در ميان حيوانات نيز، اين سنت ادامه دارد شبانان ، دامداران ، خدمتگزاران باغ وحش براى تخمگيرى از افراد ممتاز استفاده مى كنند. در ميان انسانها نيز، حال چنين است :
شاگرد اول كلاس ، فرد ممتاز ميان شاگردان كلاس است . برندگان امتحانات سراسرى كنكور، افراد ممتاز در ميان داوطلبان هستند.
گاه فردى در شهر و يا زمانى ، فرد ممتاز است ، ولى در شهر ديگر يا زمان ديگر، فرد عادى به شمار مى آيد.جوانى كه در ايران و لبنان تحصيل كرده بود، مى گفت : هنگامى كه در ايران بودم ، همرديف شاگردان بودم و هنگامى كه در لبنان تحصيل مى كردم فرد ممتاز كلاس به شمار مى آمدم .
گاه فردى در زمانى در كل جهان ، فرد ممتاز است ؛ مانند كسانى كه در بازيهاى المپيك مدال طلا و يا نقره و برنز مى گيرند.
افراد ممتاز بشرى ، گوناگون هستند؛ فردى در زيبايى فرد ممتاز مى شود و ملكه و جاهت لقب مى گيرد. فردى در نيروى بدنى فرد ممتاز مى شود و رستم زمان و قهرمان جهان مى گردد، فردى در دانش و بينش چنين مى شود و ابن سينا مى گردد، دگرى در زيركى و سياست چنين مى شود مانند ((بيسمارك )). فردى از نظر تقوا و فضيلت ، فرد ممتاز مى گردد و سلمان زمان و ابوذر دوران ناميده مى شود.
اين مطلب ، بديهى است و مورد مشاهده همه خلق است ، ولى ممتاز بودنشان اختصاص به زمان و مكان دارد و جهانى و همگانى و جاويدانى نيست و افراد ممتاز بشريت ، نمى توانند باشند.
ولى گروهى افراد ممتاز بشريت هستند كه در ميان همه خلق جهان مثل و مانند ندارند؛ هر چند در زمانى مخصوص و يا در مكانى مخصوص زيست داشته اند. اين بزرگمردان ، پيامبران خدا هستند كه همگان از همه خلق برترند؛ هر چند برتر و بالاترى در ميان خودشان وجود دارد.
چرا اينان ، افراد ممتاز بشريت هستند؟
چون شايستگى داشتند كه بدين منصب مقدس از سوى خدا نايل گردند و دگران چنين شايستگى و قابليت را نداشتند.
در ميان اين بزرگمردان ، آن كه از همگان برتر و بالاتر است و داراى شايستگى و فضيلت و بزرگوارى بيشتر است ، وجود مقدس ‍ خاتم انبيا محمد مصطفى صلى الله عليه و آله است كه فرد ممتاز بشريت است و از همه خلق جهان ، گذشتگان و آيندگان ، برتر و بالاتر است .
از اين رو، سيدالانبيا و اشرف پيامبران گرديد. اوصيا و خلفاى دوازده گانه آن حضرت ، چنين هستند كه همگى افراد ممتاز جامعه بشريت بوده و هستند و در ميان خلق جهان مثل و مانند ندارند. زيرا كه عاليترين و مقدسترين منصب الهى به آنها تفويض گرديده است و از سوى خدا به فرمانفرمايى همه انسانها برگزيده شده اند.
اين گروه ممتاز و برترين ، از حضرت خاتم انبيا آغاز مى شوند و به حضرت خاتم اوصيا، يعنى حضرت مهدى ، ختم مى شود.
همگى داراى دانشى برتر، بينشى برتر، عقل و خردى برتر، فضايل و مناقبى برتر بوده و مى باشند و نظير و مانند ندارند.
در ميان اين بزرگمردان ، حضرت مهدى از نظرى فردى ممتاز شده و داراى عنايت مخصوصى از سوى خدا گرديده ، و آن طول عمر است و اين فضيلت ، اختصاص به حضرتش دارد و از امتيازهاى آن وجود مقدس است و فرد ممتاز انسانى و جهانى و جاودانى به شمار مى آيد كه در گذشتگان و آيندگان نظير ندارد.
طول عمر، موجب رنج و مشقت است و بايستى مصيبت كش عزيزان و دوستان باشد و ساليانى دراز در رنج فراق بگذراند. ولى حضرتش ، براى خاطر خدا، اين رنج و اين مصيبت و مشقت را تحمل مى كند؛ چون پايدارى و صبر را به حد اعلا داراست و اين صبر و شكيبايى يكى از بزرگترين فضايل آن حضرت خواهد بود.
غيبت
ذات مقدس حق ، غيبت حضرت مهدى را ضامن طول عمر آن حضرت قرار داده است . پدران بزرگوارش ، چون غيبت نداشتند، همگان كشته شدند و يا با زهر جفا، مسموم گرديدند.
يكى از راههاى محفوظ ماندن از شر دشمنان خون آشام ، غيبت است . چون مقصود از غيبت حضرت مهدى ، ناشناخته بودن حضرتش در ميان خلق است كه در زبان خودش و پدرانش ، از آن به غيبت تعبير شده است . در حالى كه پدران بزرگوارش در ميان خلق ، شناسا بوده اند.
آرى ، مقصود از غيبت آن حضرت ، آن نيست كه حضرتش در يكى از قلل جبال و يا در قلعه اى حصين و يا در غارى از مغارات ارض ‍ نهان است و يا آن كه بارويى آهنين گرداگرد حضرتش كشيده شده است و هيچ قدرتى توانايى گذشتن از آن را ندارد، بلكه مقصود از غيبت ، چنانچه ياد شد، ناشناخته بودن حضرتش است ، در حالى كه ميان خود مردم قرار دارد، همگان حضرتش را مى بينند، ولى نمى شناسند.
در عبادت بزرگ حج ، شركت مى كند. مزارهاى مقدس پدرانش را زيارت مى كند. در مراسم عزادارى جدش امام حسين عليه السّلام تشريف فرما مى شود. خلق ، حضرتش را مى بينند و با آن حضرت سخن مى گويند و كلمات حضرتش را مى شنوند، ولى نمى دانند كه او كيست و چه كسى است .
از اين سخن ، روشن شد كه چرا آن حضرت غيبت كرده و ناشناس ، به زندگى ادامه مى دهد.
نگاهى كوتاه به زندگانى كوتاه و حيات پدرانش ، بهترين تاءييد است .
حضرتش دهمين فرزند على عليه السّلام و دوازدهمين خليفه و وصى رسول خدا و حجت بر خلق است و رابط منصوب ميان خلق و خالق است .
پدرانش ، همگان حجت خدا بر خلق بوده اند و هيچ كدام از عمرى دراز بهره مند نشدند؛ زيرا دشمنان ، آنها را با تيغ تيز و يا زهر شهيد كردند، در حالى كه كار آنها هدايت و تعليم و تربيت بود و هيچ يك از آن بزرگواران زمينه و شرايط قيام براى گرفتن حكومت از دست ددان نداشتند.
((ابوسلمه خلال )) ملقب به وزير آل محمد سياستمدار بزرگ و مغز متفكر حكومت عباسيان ، هنگامى كه زمينه را مساعد براى قيام بنى هاشم ديد، از حضرت صادق عليه السّلام خواست حكومت را در دست بگيرد، ولى حضرت صادق عليه السّلام نپذيرفت و دست رد به سينه اش گذارد. او هم حكومت را به دست عباسيان داد. دوستان ديگر آن حضرت ، آمادگى خود را براى شهادت در راه آن حضرت اعلام داشتند و از حضرتش تقاضاى قيام كردند، ولى حضرتش نپذيرفت ، چون مى دانست شرايط فراهم نيست .
((ماءمون ))، خليفه سياسى و دانشور عباسى با اصرار خواست خلافت را تسليم حضرت رضا عليه السّلام كند، آن حضرت نپذيرفت ، چون دروغ و نيرنگ ماءمون را مى دانست .
با اين حال ، دشمنان ، قدرت ديدن آنها را نداشتند؛ يكايك ايشان را كشتند؛ چون يك غيبت نداشتند و در ميان خلق ، شناسا بودند.
پس از آن كه دشمنان ، پدر بزرگوار حضرت مهدى را زهر دادند و كشتند، بى درنگ براى كشتن حضرتش به درون خانه ريختند با آن كه پسر داشتن حضرت عسكرى براى آنها قطعى نبود. حمله به درون خانه به مجرد احتمال بود؛ چون به گوششان رسيده بود كه حضرت عسكرى پسرى دارد.
((منصور دوانيقى )) خليفه عباسى ، پس از مسموم كردن حضرت صادق عليه السّلام به امير مدينه دستور داد كه هر كس را حضرت صادق وصى خود قرار داد بكشد. ولى پيش بينى حضرت صادق با وصيتى كه آن حضرت كرد، اين خطر فورى را از حضرت موسى بن جعفر دور ساخت . ((هارون رشيد)) پس از كشتن حضرت كاظم عليه السّلام به امير مدينه دستور داد كه هر كس پس از آن حضرت بار امامت را بر دوش كشيد، بكشد. ولى پيش بينى حضرت رضا اين خطر را از آن حضرت دفع كرد.
از اين نظر كوتاه ، روشن شد كه بهترين محافظ طبيعى و پاسبان عادى حيات حضرت مهدى ، ناشناخته بودن آن حضرت است كه ((غيبت )) ناميده شده است . و اگر اين غيبت ، تبديل به حضور گردد و ناشناخته بودن اين ذخيره الهى ، مبدل به شناخت گردد، حيات آن حضرت به شهادت مبدل مى شود، و اين ذخيره الهى و اميد بشرى از جهان رخت مى بندد. در اين صورت ، بدبختى و سيه روزى ، سراسر جهان را فرا مى گرفت .
پس غيبت حضرت مهدى ، بزرگترين رحمت الهى بر خلق است و نعمت عظيمى است كه نظير و مانند ندارد و از بالاترين نعمتهاى خالق بر خلق است .
غيبت است كه حضرتش را بر پا كننده حكومت عدل جهانى ساخته است .
غيبت است كه روزگار تلخ را سپرى مى سازد و روزگارى شيرين به جامعه بشريت ، ارزانى مى دارد.
اگر حضرتش داراى غيبت نبود، دشمنان شهيدش مى كردند و شهادت آن حضرت مساوى بود با نااميد شدن اميدها، با بدبخت شدن خلق براى ابد، با جاويدان شدن ظلم و ستم در جهان ، با از ميان رفتن حق و حقيقت .
چه بسيار مردمانى كه در اثر شهادت آن حضرت از رسيدن به حق خود محروم مى شدند؛ و اين ظلم بزرگ بشرى به شمار مى رفت .
رحمت الهى ، اقتضا كرد كه حضرتش غيبت داشته باشد تا بزرگترين سعادت و خوشبختى بشر تاءمين گردد... فوايدى ديگر نيز براى غيبت آن حضرت موجود است .
غيبت آن حضرت مانند غيبت خورشيد در پس ابر است كه گياهان و انسانها و همه موجودات از وجودش استفاده مى كنند، ولى خودش را نمى بينند.
خورشيد در پس ابر، شب را كنار مى زند و روز را به جهانيان عرضه مى دارد و گرمايى را كه مورد نيازشان است ، اختيارشان مى گذارد. ابرها را مى فشارد، باران را به سوى زمين سرازير مى سازد و زمين را آبيارى مى كند، سبزه مى رويد، جنگل پديد مى آيد، گياهان ، سر از خاك در مى آورند، چرندگان را غذا مى دهند و براى انسانها و گوشتخواران ، تاءمين غذا مى كنند.
آب زمين از باران است . اگر باران نبود، آب شيرين نبود، چشمه سارها نبودند، چاه آبى پيدا نمى شد، تشنه كامان نباتى و حيوانى و انسانى ، با آب شور، بجز مردن تدريجى ، چاره اى نداشتند.
حضرت امام غائب از پس پرده غيبت به هدايت خلق ادامه مى دهد و بشريت را راهنمايى مى كند. خلق ناآگاه ، هدايت مى شوند و حضرتش را مى بينند، ولى نمى شناسند.
حضرتش در پشت پرده غيبت ، تشنه كامان حقيقت را سيراب مى سازد، پويندگان راه حق را رهنماست ، به فرياد بيچارگان مى رسد، گمراهانى را راه نشان مى دهد، گرفتارى گرفتارانى را بر طرف مى سازد.
ارتباط تكوينى حضرتش با عالم وجود، و غايت ايجاد بودن حضرتش ، حيات را براى موجودات زنده تضمين مى كند. ذرات اين عالم به يكديگر مرتبط هستند و نظم اين ارتباط، به وجود حضرتش بستگى دارد. اگر نباشد، دور نيست ، نظم عالم وجود بر هم خورد و جهان از هم بپاشيد. اگر بگوييم كه وجود مباركش ضامن حيات در كره زمين است كه بزرگترين نعمت الهى بر بشر است ، سخنى به گزاف نگفته ايم .
ديگر از فوايد غيبت آن حضرت ، حصول تكامل فكرى و انسانى است براى كسانى كه صلاحيت و شايستگى يارى آن حضرت را دارند و به سوى دعوتش لبيك گويان از شهر و ديار خود مى دوند و سر از پا نمى شناسند.
وجود مبارك امام ، مكمل نقص شايستگان راه حق است ؛ چنانچه جدش امام حسين عليه السّلام در يك نشست ، ((زهير)) را تكميل كرد و به بالاترين مقام انسانيت رسانيد. زهير شايستگى داشت ، ولى راه خطا مى پيمود. حضرتش راه صحيح را به وى نشان داد و انسان شد. در شب عاشورا، سى نفر از شايستگان به حسين ملحق شدند و انسان كامل گرديدند؛ با آن راه آنها در آغاز راه حق نبود و از سپاهيان ((عمر سعد)) بودند.
حكومت حضرت مهدى ، حكومت افاضل است ؛ يعنى حكومت بهترينها بر بشر، و رسيدن پاكان به مناصب عالى حكومتى ، مى تواند آسايش جهانى را براى خلق جهان تاءمين سازد.
غيب حضرت مهدى ، چنين پاكانى را در عالم وجود پديد مى آورد تا در زمره سرداران و سربازانش باشند. اينان ، لياقت دارند كه مناصبى از مناصب دولت حضرت مهدى را اشغال كنند و فرمانهاى حضرتش براى گسترش عدل در جهان را اجرا كنند.
بسيار از كسانى كه در كفر به سر مى برند ولى صلاحيت قبول ايمان را دارند، غيبت آن حضرت موجب مى شود كه ايمان بياورند و بدين فيض عظيم برسند. چون ظلم ، وجودى نفرت زاست و نفرت از ظلم ، خواستن عدل است و ايمان به غيبت خوبانى را خوبتر مى كند و بدانى را كه شايستگى خوب شدن دارند، به سوى خوبى مى كشاند.
ديگر از نتايج غيبت ، اشتداد شوق عالميان به ظهور حكومت عدل و دعوت به سوى حق است كه بهترين آمادگى براى پيدايش ‍ حكومت عدل خواهد بود، تا خونريزى از جهان رخت بر بندد و چشم بشر رنگ خون مظلومى را نبيند و به جاى آن كه خون مظلومان بر زمين ريخته شود، ظالمان ، دست از خون ريختن بكشند و در زمره نيكان قرار گيرند.
غيبت ، ممكن است از قبيل كشت بذر صلاح و تقوا در ميان افراد جامعه باشد، تا هنگام ظهور حضرت مهدى ، اين بذر افشانى بار دهد و شماره مردم پرهيزكار به اندازه اى رسد كه قيام آن حضرت را آماده سازند.
چنانچه غيبت ، دفع خطرهاى نهانى از اسلام را در بر دارد، خطرهايى كه مسلمانان از آنها غافل مى باشند و نيز خطرهايى كه كيان اسلام را تهديد كند و مسلمانان قدرت بر دفع آن نداشته باشند، حضرتش در زمان غيبت ، با نيروى الهى و دانش الهى ، اين خطرها را دفع كند.
چنانچه روشن ساختن دعوتهاى باطل كه بنام حق بر مردم جهان عرضه مى شود و جاهلان و نادانان ، از پى بردن به حقيقت آنها غافل هستند، از فوايد غيبت آن حضرت است .
غيبت ، مى تواند محك باشد، براى بيرون شدن رياكاران و دروغپردازان از ميان مسلمانان و ملحق شدن آنها به سپاه باطل و سيه روى آنهايى كه در ذاتشان غش باشد.
دعوتهاى باطل ، به نام دعوت حق ، بسيار است و موجب گول خوردن جاهلان و ساده دلان مى شود. روشن كردن حقيقت اين دعوتها نيز، از فوايد غيبت است ، تا ساده دلان ، گول نخورند و راه باطل را راه حق ندانند.
راهنماييهاى نهانى كه راهنما شناخته نشود و موجب هدايت گردد نيز، از فوايد غيبت است . به طور كلى ، جميع فوايد حضور، بر غيبت ، مترتب است . آنچه كه ممكن نيست ، شرفيابى آزاد به حضور مباركش است ، و آنچه كه بر شرفيابى مترتب است ، در غيبت ، صورت نمى پذيرد.
نكته قابل ذكر
نكته قابل ذكر آن كه ، رسول خدا صلى الله عليه و آله و ائمه طاهرين در دعوتهاشان به سوى حق و در معاشرت با مردم ، بويژه در قضاوتهاى خويش و شناخت شهود، از علم لدنى و خدادادى استفاده نمى كردند، بلكه همانند مردم عادى در دعوت و در معاشرت و قضاوت ، رفتار مى كردند.
حضرت مهدى نيز چنين است ؛ به علم امامت با مردم سر و كار نخواهد داشت و بايستى با علوم بشرى ، با خلق سر و كار داشته باشد.
از اين نظر، مى توان گفت : غيبت براى حضرتش فوايدى در بر دارد:
شناخت مردم گوناگون ، در طى قرون و زمانهاى مختلف و مناطق متعدد گيتى ، كه اين شناخت ، صد در صد به سود خلق است .
برخورد با حوادث بزرگ جهانى ، جنگها و صلحها و پيمانها، و اسرار سياسى دولتها و دانستن علل آنها، و روشن شدن خطا و صواب زمامداران و دانشوران بشرى ، روز به روز، بر علم حضرتش مى افزايد، كه صد در صد به سود خلق است .
اطلاع از اختلاف سطح فرهنگ مردم جهان بر حسب زمان و مكان و پيشرفت ساكنان نقطه اى و عقب افتادن ساكنان نقطه ديگر و معرفت كيفيت دعوت هر يك به صورت مؤ ثر نيز، از نتايج غيبت است كه صد در صد به سود خلق است .
حقيقت سخن آن است كه غيبت آن حضرت از نظر ماست ، وگرنه از نظر خود آن حضرت ، صد در صد حضور است و غيبتى در كار نيست .
اندوختن تجربه كافى و استفاده از آن در برنامه دعوت و تنظيم نقشه كامل و صحيح ، براى رسيدن به هدف ، هنگام ظهور روز قيام نيز، از فوايد غيبت است كه صد در صد به سود خلق است .
اطلاع براى تحقق شرايط روز ظهور و حصول موفقيت در قيام با عدم خونريزى و يا حداقل آن نيز؛ از فوايد غيبت است كه صد در صد به سود جامعه و افراد است .
شناخت كامل دستياران و همكاران و شايستگى آنها براى مشاغل و مناصب گوناگون نيز، از فوايد غيبت است .
دور بودن حضرتش از محيط دوستى و دشمنى و پى بردن خلق به بيطرفى آن حضرت در زمامدارى ، و تعيين كسان شايسته براى مناصب نيز، از نتايج غيبت است .
اطلاع بر قوانين بشرى در طى قرون و تشخيص سقيم و صحيح در ميان آنها و قابل پياده شدن قانونى در اجتماع و پياده نشدن قانونى نيز، از نتايج غيبت است .
آماده كردن اجتماع براى ظهور و قيام حكومت عدل نيز، از نتايج غيبت است .
تنظيم نقشه كامل براى رفتار زيردستان و همكاران در زمان قيام نيز، از فوايد غيبت است كه همه اينها صد در صد به سود خلق است .
به طور كلى ، وجود مقدسش صد در صد براى خلق جهان ، رحمت است و خير؛ چه در غيبت و چه در ظهور و چه در قيام و چه در قعود.
تقسيم غيبت
غيبت آن حضرت به دو بخش تقسيم مى شود: كوتاه مدت و دراز مدت كه در زبان حديث ، صغرى و كبرى ناميده شده است .
در غيبت صغرى ، نمايندگانى شناسا از سوى آن حضرت منصوب شده بودند كه رابط ميان آن حضرت و مردم باشند؛ تا كسانى كه تقاضاى شرفيابى داشته و يا پرستشهايى داشته باشند به وسيله آنان اين كار صورت گيرد.
اين نمايندگان چهار تن بودند كه همگان از اتقيا و نيكان و مجتهدان عظام و علماى بزرگ اسلام به شمار مى رفتند كه در صفحات بعدى از اين بزرگمردان ، سخن خواهد رفت .
غيبت صغرى ، زمانش محدود بود؛ از زمان وفات حضرت عسكرى يعنى 260 قمرى آغاز شد و به زمان وفات نايب چهارم آن حضرت ، يعنى ((على بن محمد سمرى ))، پايان يافت كه در سال 329 قمرى رخ داد.
زمان غيبت كبرى ، نامحدود است و از اسرار الهى به شمار مى آيد. در اين غيبت ، رابطه آن حضرت با مردم با طور كلى قطع نشده و نمى شود؛ رجال الغيب در نقاط مختلف زندگى مى كنند و با مردم سر و كار دارند كه از ماءموران حضرتش هستند.
در دوره غيبت كبرى ، كسانى سعادت شرفيابى و زيارت حضرتش را داشته و دارند.
انتظار فرج
فرج به معناى گشايش است ؛ گشايشى كه اميد اميدواران است و بيقين ، تحقق پذير است و نااميدى در آن راه ندارد، و ممكن است كه طول بكشد. و طول كشيدن تحقق مطلوب ، از لوازم اميدهاى بزرگ است . اميدهاى كوچك بزودى تحقق پذيرند و اميد، هر چه بزرگتر باشد، تحقق ديرتر و دراز مدت ترى دارد.
بخصوص اگر بزرگترين اميدها باشد كه مقصود از فرج است .
و آن گشايش براى همه خلق و سيادت عدل و داد براى هميشه ، در جهان است .
انتظار فرج ، مشتمل بر يقين به تحقق مقصود است كه غم را مى زدايد و سرور مى زايد. مقصود از انتظار، نشستن و خوابيدن نيست ، بلكه داراى وظيفه اى است كه در تسريع ظهور حضرت مهدى عليه السّلام دخالت دارد.
چنانچه مقصود، انتظار شخصى نيست ، بلكه وظيفه اى است اجتماعى ؛ چون انجام مقاصد اجتماعى ، قدمهاى اجتماعى لازم دارد.
مقصود از انتظار، آمادگى است و آن دو مرتبه دارد:
نخستين مرتبه آن ، انتظار روحى است و خوشدل بودن براى تحقق اميد در آينده ، و آن عبارت است از آمادگى براى قبول دعوت و زدودن مقاومت روحى براى رسيدن كسى كه انتظار آمدنش هست .
دومين مرتبه آن ، انتظار عملى است كه اضافه بر انتظار روحى است .
انتظار، عملى مانند آمادگى براى آمدن مهمان و پذيرايى از او، كه غذا بايستى آماده باشد و با مقام مهمان و شخصيت او تناسب داشته باشد. محل نشستن او تميز و آماده ، خوابگاه و استراحتگاهش مرتب باشد.
كشاورز، وقتى انتظار باران را دارد كه كشتى كرده باشد، بازرگان ، وقتى انتظار سود دارد كه كالاى خود را آماده كرده و در معرض ‍ فروش گذارده باشد، و اين انتظار كامل خواهد بود.
هر دو مرتبه انتظار بايستى براى ظهور حضرت مهدى عليه السّلام فراهم باشد تا فرج همگانى تحقق پذير شود.
منتظران نيز به دو گونه اند: منتظران مرحله نخست كه بسيارى از منتظران از اين قبيل هستند. اينان ، كسانى هستند كه از شدت ظلم و جور به تنگ آمده و آه مى كشند و آرزومند منجى و رسيدن وى هستند، وى قدمى برنمى دارد. اين انتظار، چندان تاءثيرى در تسريع قيام حضرت مهدى ندارد. آنچه كه در تسريع قيام حضرت مهدى مؤ ثر است ، انتظار در مرحله دوم است ؛ هر چه شماره منتظران اين گروه افزوده مى شود، ظهور آن حضرت نزديكتر مى شود و موفقيت در دعوت را شديدتر مى سازد.
انتظار فرج ، بجز آمادگى بارى ظهور آن حضرت نيست اكنون بايستى بدانيم كه مقصود از آمادگى آن هم آمادگى عملى چيست و مقصود از انتظار فرج ، كه بهترين اعمال ناميده شده است ، چيست ؟ آيا مقصود يك عمل مخصوص است و يا مجموعه اى است از چند عمل ؟
نكته حساسى كه انتظار بر آن تكيه دارد و شايد از نظرها پوشيده باشد، آن است همان طور كه حكومت حضرت مهدى عليه السّلام ريشه كن كننده ظلم و جور و بر پا كننده عدل مجسم است و تهى از قلدرى و قساوت مى باشد، پيدايش اين مقصود نيز، بايستى چنين باشد. از ظلم و جور دور، از قلدرى و قساوت بر كنار، از دروغگويى و رياكارى خالى باشد.
چون قداست هدف ، مبرر وسيله گناه نمى شود، گناه ، جز گناه نمى زايد.
با ظلم ، نمى شود عدل را به پا كرد؛ با عقده و انتقام ، نمى توان دادگرى كرد.
اين حكومت . با كودتاى نظامى به روى كار نخواهد آمد؛ با انقلاب حزبى ، زمام امر را به دست نخواهد گرفت .
كودتاى نظامى ، خواسته چند افسر است . انقلاب حزبى ، از عقده و كينه ، ريشه مى گيرد و بيگناهان بسيارى را در خاك و خون مى غلتاند و سران حزب ، از آن لذت مى برد.
پيدايش حكومت عدل ، بايستى به وسيله عدل باشد و آن وقتى است كه مردانى بزرگوار و شريف ، در اجتماع بشرى پيدا شوند و آماده فداكارى باشند و براى خود چيزى نخواهند، تا بتوانند مژده حكومت عدل را به خلق بدهند تا خلق به پا خيزد و همگان از آن استقبال كنند.
پيدايش حكومت عدل ، بر دو پايه قرار دارد:
خواسته خلق ، نخستين پايه آن است ؛ خواه اين خواسته ، خودآگاه باشد، خواه ، خود ناآگاه .
خواسته خود ناآگاه حكومت عدل ، در اكثر افراد موجود است ، ولى چندان تاءثيرى در تسريع قيام حضرت مهدى عليه السّلام ندارد.
پايه دوم ، انتظار است ؛ آن هم انتظار عملى . هر گاه شماره اين منتظران و آمادگان براى تشكيل اين حكومت ، به عددى برسد كه شايسته باشند بار اين حكومت را بر دوش بگيرند، زمان تشكيل آن فرا مى رسد.
آن وقت است كه بسيارى از مردم كوچه به كوچه ، كو به كو شهر به شهر به دنبال حكومت عدل مى گردند و بدين مقصد اعلا خواهند رسيد.
(( من سره اءن يكون من اءصحاب القائم ، فلينتظر وليعمل بالورع و محاسن الاءخلاق ، و هو منتظر ؛ (9) ))
كسى كه دوست مى دارد از ياران قائم باشد، بايد آماده باشد و در حال آمادگى ، به پارسايى و محاسن اخلاق ، عمل كند.))
اين راهنمايى ، حاوى چند نكته فردى و اجتماعى است :
1 - امر قبلى ، كه اميد به قيام حضرت قائم داشته باشد و ياءس و نوميدى را از خود بزدايد.
2 - دوست داشته باشد كه از ياوران آن حضرت باشد تا در ايجاد عدل جهانى ، شركت كند و از اين سعادت جاودانى ، برخوردار شود.
3 - داراى ورع باشد و از گناه اجتناب كند.
4 - از حسن اخلاق برخوردار باشد.
اميد به قيام حضرت قائم ، روح و مقوم انتظار فرج است . انتظار، ضد ياءس و نا اميدى است و حيات بخش است و دل را زنده نگه مى دارد. برخلاف ياءس و نااميدى كه مرگ آور است . كسى كه ياءس و نااميدى بر او چيره باشد و اجتماعى كه اين صفت مذموم بر آن حكومت كند، از زندگى و حيات ، بيزار و متنفر مى گردد و به سوى مرگ و انتحار، قدم بر مى دارد.
برخلاف آن كه اميد بر او حكومت كند؛ حيات را خوش دارد و نقايص زندگى را بر طرف مى كند و به سوى آينده قدم بر مى دارد و روز خود را از روز دگر بهتر مى سازد.
از ياران قائم بودن را دوست داشتن ، از ايمان به مبداء و معاد ريشه مى گيرد و كليد خود سازى مى شود، تا آينه گردد و جمال پرى طلعتان ، طلب كند. ورع داشتن و پارسا شدن ، خود سازى و حيوانيت زدايى است و بشريت را تبديل به انسانيت كردن است .
انسانها، بايستى ياوران حضرت قائم باشند تا بتوانند در ايجاد عدل جهانى شركت كنند؛ دگران لياقت اين وظيفه بزرگ و مقدس را ندارند.
حسن اخلاق ، نشانه انسان شدن است و دعوت عملى است به انسان شدن دگران ؛ تا از فرد صالح ، اجتماع صالح به دست آيد و در تسريع قيام حضرت قائم ، تاءثير داشته باشد.
در انتظار، اميد به آينده محقق الوقوع ، موجود است ؛ چنين اميدى ، همه رنجها و مشقتها را آسان مى سازد و انسان ، خودش به خودش مژده مى دهد.
خردمندان بشر، براى رسيدن به آينده احتمالى ، كوششها مى كنند، رنجهاى مى برند. و رنجها را در كام خود شيرين مى دانند. حال اگر آينده ، محقق الوقوع باشد، انتظارش روح افزا و دلپذير خواهد بود. در مثل است كه گنج بدون رنج حاصل نشود و رنج در راه تحصيل گنج قطعى ، شيرين است .
تلخ و شيرين
انتظار، گاه تلخ است و گاه شيرين .
انتظار تلخ ، وقتى است كه آدم در جاى خود بنشيند و تكان نخورد، چشم به در خانه بدوزد تا مطلوبش بيايد. در اين انتظار، روزش ‍ ماه به نظر مى آيد و ماهش سال و روزگارش تلخ و انتظارش تلخ .
انتظار شيرين آن است كه انسان از جا بر خيزد و به كار پردازد، زمينه حصول مقصود را آماده سازد و بداند كه هر چه آمادگى بيشتر شود، مقصود، زودتر حاصل مى شود.
از هر آمادگى كه فارغ شد، لذتى برايش پيدا مى شود و گام دگرى در راه آمادگى بر مى دارد و در دل ، با مطلوب خود راز و نيازى مى كند.
انتظار ظهور حضرت مهدى از اين قبيل است . كسى كه در اين انتظار به سر مى برد. به حضرتش عشق مى ورزد. روز به روز آمادگى خود را بيشتر مى كند و از حضرتش كمك مى خواهد كه هر چه بيشتر بتواند خود را آماده كند و هر آمادگى براى او مژده موفقيت و نويد حصول مقصود خواهد بود.
تعلق اراده ازلى به اقامه عدل جهانى
نصى متواتر به اقسام سه گانه تواتر: لفظى و معنوى و اجمالى ، از پيامبر اسلام و ائمه اطهار صادر شده كه خداوند به وسيله حضرت مهدى ، جهان را پر از عدل و داد مى كند و سراسر گيتى را به نور عدالت منور مى سازد و ظلم و بيداد را از صفحه گيتى بر مى اندازد، و آن نص چنين است : ((يملاءالله الاءرض به قسطا و عدلا)).))
1 - تواتر از كلام رسول خدا صلى الله عليه و آله ؛
2 - تواتر از سخنان ائمه اطهار صلى الله عليه و آله ؛
3 - تواتر در ميان اماميه ؛
4 - تواتر در ميان اهل سنت و جماعت ؛
5 - تواتر در ميان صحابه و تابعين و تابعين تابعين ؛
6 - تواتر در ميان همه مسلمين در طى قرون اسلامى ، از نخستين قرن تا قرن حاضر به طورى كه اين عقيده ، فطرى همه مسلمانان شده است .
و متمهديها و مهديهاى دروغين از همين ، استفاده كرده اند.
از اين نص متواتر به طور صددرصد استفاده مى شود كه اين سخن ، كلام الهى است و در رديف قرآن قرار دارد.
در ميان مسلمانان كلامى نباشد نظير اين نص مبارك كه مورد اتفاق پيامبر اسلام و امامان طاهرين و همه مسلمانان باشد.

next page

back page