12- انتظار، بسيج عمومى
آينده از آن هيچ كس نيست، كه (آينده از آن خداست). آنچه از ما
ساخته است، اين است كه براى آينده آماده شويم، وخود را براى اجراى
آنچه آينده از ما چشم دارد، مهيا سازيم.(1)
ـ (ويكتور هوگو).
در پيگيرى بحثهاى غيبت وانتظار، به اين نتيجه مى رسيم، كه انتظار،
يك بسيج عمومى است. مكتب تشيع علوى، در عصر انتظار، پيروانى مى
خواهد هميشه آماده، وهمواره در سنگر....
هميشه آماده، از نظر قدرتهاى ايمانى وروحى، نيروهاى بدنى وسلاحى،
تمرينهاى عملى ونظامى، پرورشهاى اخلاقى واجتماعى، وسازماندهى هاى
سياسى ومرامى.
... وهمواره در سنگر، سنگر مبارزه با تمايلات نفسانى، با سستيهاى
تكليفى، با فتورهاى موضعى، سنگر مبارزه با ذلت پذيرى واستعمار
زدگى، مبارزه با تطاول وستم وتبعيض واستثمار وانحراف، مبارزه با
زير بار كفر رفتن، وبرده ديگران شدن، وسلطه يهود ونصارى وملحدان را
پذيرفتن، وقدرتهاى ناحق را تحمل كردن.
اين آمادگى عمومى وهميشگى، جوهر اصلى انتظار است. اين است كه بايد
ماهيت انتظار شناخته شود، تا انتظار، انتظارى اسلامى باشد وشيعى
وسازنده، نه يك تنبلى، وتكليف رهايى، و(وادادگى) . انتظار پديده اى
عظيم وجريانى مهم است. همه مى دانيم كه ظهور مهدى موعود، ورسيدن
فرج اعظم، وفتح اكبر، امرى بسيار بزرگ وبسيار مهم است: نشر عدالت
در همه آفاق، ونشر حق در همه نفوس. شيعه، منتظر اين امر بزرگ است.
شيعه خود را براى چنين هدفى عظيم آماده مى دارد.
همچنين مى دانيم كه در احاديث وتعاليم رسيده است كه انتظار فرج
نيز، فرج وپاره اى از فرج است، بلكه افضل اعمال، انتظار فرج است.
بنابراين، بايد انتظار نيز، مانند خود فرج، امرى بسيار بزرگ وبسيار
مهم باشد، تا قسمتى از فرج باشد، وافضل اعمال به شمار آيد. وچنين
هم هست...
يقين است كه انتظارى كه به اندازه خود فرج اهميت دارد، وخود پاره
اى وبخشى از فرج كلّى الهى خوانده شده است، نمى تواند امرى ساده،
وحالتى بى تفاوت، وروزگارى خالى ار تعهد وشور باشد. اين است كه
بايد بر شناخت مسئله انتظار، وفلسفه انتظار تأكيد شود. اين پديده،
بايد در فرهنگ تشيع، موضوعى درسى باشد. چگونه مى شود جامعه اى كه
از ديدار امام وتربيت حضورى او محروم است، ودر عصر غيبت كبرى به سر
مى برد، با اين وصف، در حال فرج باشد، يعنى حالى كه امام حق ظاهر
گشته است، وحق همه جا را گرفته، وعدالت به همه سوى رخت كشيده است؟
اين چگونه مى شود؟ فرض كنيد: در جايى شب باشد، وپرتوى از ماه
بتابد، وخورشيد وفروغ تابنده خورشيد در كار نباشد، با اين وصف
بگوييم، در اينجا شب جونان روز است، وپرتو ماه چونان نور تابنده
وخيره كننده خورشيد. اين در چه وقت ودر چه حال ممكن است؟ واين سخن
كى درست تواند بود؟ در جامعه منتظران نيز چنين است. مى گوييم، حال
غيبت امام وعدم تابش مستقيم نور ولايت وهدايت، مانند حال حضور
وتابش مستقيم است. اين به چه معنى درست است؟
پاسخ اين است كه چنين چگونگى در ارتباط دقيق است با وضعيت منتظران.
اگر جامعه منتظر، چنانكه بايد باشد باشد، وانسان منتظر، انسان تراز
مكتب وتراز انتظار باشد، انتظار نيز به منزله فرج است. وانتظار،
افضل عبادات است...
در اينجا بايد با تأكيد بگوييم، كه در اين روزگار بيدارى وحركت
وخون وشهادت، برادران اهل سنت نيز بايد به خود آيند، واز اين رؤساى
خائن ممالك اسلامى دل بردارند، وبه حركت انتظار وحركت منتظران
بپيوندند، وبا جباران ودست نشاندگان در افتند، ووارد مبارزات بزرگ
شوند، ودر رده استقبال كنندگان دولت مهدى آل محمد(صلى الله عليه
وآله) در آيند، تا به احاديث ودستورات پيامبر اكرم(صلى الله عليه
وآله) عمل كرده باشند- چنانكه در فصل پنجم نيز اشاره كرديم.
واقع اين است كه مسلمان، همين اندازه كه مسلمان باشد وپيرو قرآن
وتابع سنت(چه پس از قرآن به صحاح ستّه عمل كند وسنّت را از اين
طريق بگيرد، يا به نهج البلاغه وكتب اربعه عمل كند، وسنت را از اين
طريق بگيرد).، ديگر اهل هر فرقه اى از فرقه هاى اسلامى باشد، بايد
به (مهدى موعود) معتقد باشد، وبايد منتظر ظهور باشد، زيرا كه اين،
اشارات قرآن است وبشارات پيامبر (صلى الله عليه وآله). مسلمانان
ديگر، بايد در اين بسيج عمومى، وحماسه كلى، وآمادگى اسلامى، وخروش
رهايى، وطلب روشنايى، با شيعه آل محمد(صلى الله عليه وآله) همگام
وهماهنگ وهمفرياد باشند، آنهم با همان قوام وعينيت، وبا همان نضج
وبلوغى، كه بدان اشاره شد، بعنى جامعه هاى آنان نيز بايد داراى
(عينيت مقاومت) باشد، نه(عينيت تسليم).
اكنون تصور كنيد كه اگر همانگونه كه برخى از مردان متعبّد شيعه
مقيد بوده اند كه همواره شمشيرى تيز داشته باشند، (35) وشب هنگام
آن را بر بالين نهند، وهمواره دل بيدارو چشم براه باشند، واندك
بخوابند وسحرگاهان به پا خيزند، تا با اين چگونگى، آماده
يارى رساندن به دولت دادگستر مهدى باشند، وآماده بركندن ريشه ستم
وستمگرى، وواژگون ساختن تخت وتاج جباران وقصر وكاخ ستمكاران... اگر
ديگر مسلمانان جهان نيز- اين يك ميلياردمردم اهل قبله- چنين باشند،
ودر اين حماسه مقدس، وحدت يابند، وبه هنگام تهاجم ستمگران
ومستكبران، به پا خيزند وبه سوى آنان وارتشهاى آنان هجوم برند، آيا
چه كسى، وچه قدرتى، وچه ارتشى در برابر مسلمين تاب مقاومت تواند
داشت، ومقاومت تواند كرد؟ وآيا چه كسى، وچه قدرتى مى تواند اينهمه
پراكندگى وذلت در ميان مسلمين پديد آورد، واينگونه ثروتهاى مسلمين
را ببرد؟ وشخصيت مسلمين را خرد كند، وبه دين ومقدسات مسلمين تحقير
روا دارد؟ واگر چنان باشد كه ياد شد، آيا چه كسى مى تواند اين
عروسكهاى كوكى، واين دست نشانده هاى رذل خائن، واين نوكران پست بى
شخصيت بدبخت را، به نام(ملك)، و(سلطان)، و(رئيس جمهور)، و(امير
فلان)، بر توده هاى مصمم قرآنى مسلط سازد، وهمه چيز آنان را، به
وسيله اين خائنان ناپاك ببرد ونابود كند؟! اى مسلمانان يكدم به خود
آييد! به عزت خدايى خود بازگرديد! طومار اين تفرقه وذلت را
درنورديد! اين دست نشاندگان خائن واين نوكران يهود ونصارى وملحدان
را سرنگون سازيد! بانگ (الله اكبر) برداريد، وحق را بطلبيد! وسر
تسليم وانقياد بپيچيد، وسر به آستان حق وعدل فرود آوريد!
البته با توجه به اين موضوع، كه مقصود از شمشير آخته وتيز، سلاح
دفاعى وسلاح تهاجمى مناسب با هر زمان است، وبايد در هر زمان، از
بهترين وكارآترين نوع اسلحه آن زمان باشد. اگر اين است كه (حلال
محمد حلال الى يوم القيامة، وحرام محمد حرام الى يوم القيامة)، اگر
اين است، واين حلال واين حرام، تا رستاخيز هست، بايد همواره، آن را
در هر زمان پاس داشت. در هر زمان، بر طبق امكانات ووسايل همان زمان
خواهد بود.
13- انتظار وضد انتظار
روشن است كه چون شناختى از (انتظار) و(منتظر) پيدا شد، ومعيارهاى
اين دو معلوم گشت، ودر آن معيارها با دقت وتأمل نگريسته شد، ضد
انتظار وضد منتظر نيز شناخته مى شود. چه بسا مردمى، يا كسان چندى
بپندارند كه منتظرانند، واز ثواب وارج انتظار ومنتظران برخوردار،
ليكن چنين نيست. چه بسا كسانى تصور كنند كه در حال افضل عبادات به
سر مى برند، يعنى انتظار فرج- چنانكه در احاديث رسيده است-اما چنين
نيست.
جامعه اى كه از نظر اعتقاد وبصيرت، وعمل واخلاق، وحضور واقدام،
وآمادگى وثبات، وطهارت وزهد، وشعور وشناخت، وعدل واحسان، آنچنانكه
پيشوايان گفته اند وخواسته اند نباشد، چگونه (منتظر) محسوب خواهد
گشت؟
كسانى ومردمى كه فاقد ويژگيهايى اند كه ياد شد، چه بسا- با توجه
وتأمل در واقعيت انتظار- ضد انتظار، وضدّ منتظر محسوب گردند، نه
منتظر.
در احاديث وتعاليم رسيده است كه عفت وورع وصلاح پيشه سازيد. در
روزگار انتظار صبور باشيد. دوران غيت را طولانى نشماريد، زيرا كه
وعده خدايى حق است، واگر چه به طول انجامد خواهد رسيد. در كار
تشكيل حكومت حقّه عجله نكنيد. صبر پيشه سازيد...(2)
صبر در تعبيرات تعليمى دين، در موارد بسيارى، به معناى صبر بر طاعت
وزحمت عبادت است، وصبر بر خوددارى از معصيت ودورى از لذايذ دنيا
وگناه... صبر را، در تعاليم تشيع، نمى توان صبر در برابر ظلم
ومنكران دانست . با اين وصف، مسئله انتظار ولزوم آمادگى، در ارتباط
با صبر وتحمل وشكيبايى، تغييرى نمى كند. همه آنچه تكليف منتظران
است، برجا وثابت است، چه منتظران صبور وبردبار باشند، يا شتاب پيشه
ونابردبار.
انسان منتظر، نمى تواند به نام (صبر)، خواص اعتقادى وعملى،
وآمادگيهاى نظامى واقدامى را- كه در احاديث ائمّه بر آنها تأكيد
شده است- از كف بنهد، واز حالت حضور تكليفى انتظار، به حالت غياب
تكليفى درآيد، وضد انتظار گردد. انسان نمى تواند به نام انتظار،
ظلم را- كه هميشه مبارزه با آن تكليف است- قبول كند، وزير بار ظالم
وحكومت ظالم بورد. سخن اين است.
دوست دارم يكبار ديگر به اين سخن برگردم كه آنچه در پاره اى احاديث
رسيده است كه عجله نكنيد، ودر اين كار شتاب نداشته باشيد، اينها به
معناى صبر بر ظلم وسكوت در برابر محور دين خدا وآثار دين، وقبول
سلطه جباران وتسلط آنان بر دين ونواميس مسلمين نيست، بلكه اين
احاديث، بعين، به همان معناى عجله نكردن در رسيدن دولت حقّه جهانى
مهدى(عليه السلام) است. چون اين عجله چه بسا باعث شود كه كسانى
تحمل وبردبارى خويش را از دست بدهند، وآهنگ تأسيس همان حكومت جهانى
مهدوى بكنند، وبدان آهنگ به پا خيزند. واين امر شدنى نيست. زيرا كه
تأسيس دولت جهانى واحد الهى، ونشر عدالت آفاقى وانفسى، ويژه دوران
همان ولى الله اعظم است وبس.
همچنين شتابدارى ممكن است باعث
شود كه برخى ار مردم كه به حكمت غيبت وانتظار واسرار الهى توجه
ندارند، دچار نااميدى گردند. اين است كه از عجله درباره فرا رسيدن
ظهور ودولت مهد(عليه السلام) وشتاب در اين امر نهى كرده اند،
ودستور صبر داده اند. يعنى انسان منتظر، درباره رسيدن دولت مهدى
شتاب نكند، وبى تابى نشان ندهد. اين نهى از عجله، حتى در (نهج
البلاغه)(3)
وسخنان على(عليه السلام) نيز آمده است. از اينجا معلوم مى شود، كه
مردمان درباره برپا شدن دولت الهى در جهان، واز ميان رفتن ستم
وبىدينى، چنان عجله داشته اند، وبه اين امر چنان علاقه نشان مى
داده اند(والبته آرزوى هر انسان آزاده اى همين است)، كه حتى در
زمان امام اول، على بن ابيطالب(عليه السلام) نيز، آثار اين تسرّع
وشتابگرى پيدا بوده است، تا جايى كه لازم مى شده است كه على(عليه
السلام)، گاه گاه، مردم را از اين شتابگرى وشتابزدگى باز
دارد، ويادآور گردد كه تشكيل آن حكومت، بعدها، وبعد از افتادن
كارها ورخ نمودن حادثه ها وملحمه ها، به وقوع خواهد پيوست.(4)
نمى توان پذيرفت كه دين اسلام، وائمه طاهرين (عليه السلام)، صبر بر
ظلم وترك امر به معروف ونهى از منكر را، براى مسلمين تجويز كرده
باشند، دينى كه مى گويد:
وما اعمال البرّ كلّها، والجهاد فى سبيل الله، عند الامر بالمعروف
والنهى عن المنكر، الّا كنفثة فى بحر لجّى. وانّ الامر بالمعروف،
والنّهى عن المنكر، لا يقرّبان من اجل، ولا ينقصان من رزق. وافضل
من ذلك كلمة عدل، عند امام جائر.(5)
ـ همه كارهاى خير، وجنگ در راه خدا، در مقايسه با امر به معروف
ونهى از منكر، مانند آب دهانى است در برابر دريايى موج خيز. امر به
معروف ونهى از منكركردن، نه اجل كسى را نزديك مى كند، ونه روزى كسى
را مى كاهد. (40) واز همه اينها(همه اعمال خير، جنگ در راه خدا،
امر به معروف ونهى از منكر كردن)، افضل وبرتر، گفتن يك سخن درباره
عدل است، در نزد حاكم جابر وستمگر.
مقصود اين است كه از امر به معروف ونهى از منكر كردن نترسيد، كه
اين كار باعث نمى شود كه اجل شما زودتر برسد وخطر متوجه شما گردد،
بلكه اجل وقتى كه بايد برسد مى رسد، واگر هنگام آن نرسيده باشد
نخواهد رسيد، چه امر به معروف ونهى از منكر بكنيد، وچه نكنيد واز
اين دو تكليف الهى سر باز زنيد. همچنين انجام دادن اين دو تكليف،
موجب زيان مالى وكم شدن روزى كسى نيز نمى شود.
اين سخن على(عليه السلام) است. ودهها ودهها از اينگونه تعليم در
اسلام رسيده است. در اين صورت، آياممكن است بپذيريم كه در دوره
طولانى غيبت وانتظار، مسلمانان از چنين تكاليفى معاف، واز چنين
اجرها وفضيلتهايى محرومند؟!
14- نقش نيروهاى مردمى
خوب
است حالا كه سخن از آمادگيها مى گوييم، بصراحت يادآور شويم كه در
انقلاب بزرگ مهدى(عليه السلام)، نيروهاى مردمى نقش دارند، نقشى
عمده. درست است كه پاره اى از مسائل مربوط به (امام غايب)، جزء
مسائل ماوراى طبيعى است: غيبت، طول عمر، داشتن ميراث پيامبران و...
وغلبه بر سراسر جهان. اينها مسائل عادى نيست، بلكه امورى الهى است،
ومهدى خود، (غيب الله) و(سرّالله) است. ظهور وتسلط او بر جهان،
وغلبه او بر شرق وغرب عالم نيز، تا حدودى در ارتباط با همين جنبه
الهى وماوراى طبيعى است، كه اشاره خواهيم كرد. اينها همه هست، ودر
تعاليم رسيده است، ودرست است. ليكن بايد در نظر داشت كه يك طرف
قضيه اين ظهور وانقلاب، انسان است. مهدى مى آيد تا به كمك انسان
وانسانيت برخيزد، ودست انسان را بگيرد، و(جهان انسانى) را پديدار
سازد. وانسان، موجودى است كه در قلمرو (تكليف) و(اختيار) حركت مى
كند. بنابراين، در دوران ظهور نيز، همين تكليف واختيار هست. انسان
در آن جريان بزرگ نيز حضور دارد، آنهم حضور اختيارى وتكليفى. وهمين
است كه در هنگام ظهور نيز برخى از مردم، حق را اختيار مى كنند ودر
پى مهدى به راه مى افتند، وبرخى باطل را اختيار مى كنند، ورو در
روى مهدى مى ايستند. البته اينان نابود مى شوند، چه در روزگار ظهور
حقّ بزرگ، به بدان وبدخواهان وباطل گرايان مهلت داده نمى شود، تا
چونان خار در گلستان انسانيت بمانند وببالند، وجان انسان وانسانيت
را بگزند ورنجه دارند، واز باليدن جوانه هاى حق وفضيلت، در آفاق
حيات بشرى، جلوگيرى كنند، ديگر هرگز چنين نخواهد بود. بارى، اين را
مى گفتيم كه عنصر تكليف واختيار، در آن روزگار نيز حضور كامل دارد.
وانسان، در كنار مهدى، وارد صحنه مى شود. وهدل جهانى، به رهبرى
مهدى، وبا كمك انسانهاى مقاوم ومبارز، تحقق مى پذيرد. بنابراين،
اصل ياد شده، يعنى نقش نيروهاى مردمى در تحقق يافتن حكومت
مهدى(عليه السلام)، بايد همواره در يادها باشد، تا آمادگيها را
فراهم آورد. شيعه معتقد، كه در قديم اسلحه نگاه مىداشته است،
وعلماى دين وائمه جماعت، كه جوانان را به تمرين امور جنگى
وتيراندازى وادار مى كرده اند، براى همين حضور ودخالت مردم، در
پيشبرد كارهاى حكومت مهدى بوده است. وجالب هم همين است كه انسان
خود بكوشد تا حق را حاكم بسازد. انسان ضايع شده در طول تاريخ، وخرد
شده در زير پاى مستكبران وجباران، ودر منجلاب فلسفه ها، وايسمها
ومرامها، در پرتو عنايات حق ورهبريها ومددهاى خليفه حق، چنان به
قوام مى آيد، كه خود، حكومت حق وعدل جهانى را مى گستراند، وخود در
شمار ياوران مظهر عدل مطلق جاى مى گيرد، وبا كمك رهبر الهى، عدالت
آفاقى را به همه سوى گسترش مى دهد، وآنگاه رهبر، عدالت انفسى
را پيريزى مى كند، وبسط مى دهد.
آنچه ياد كرديم،، يعنى حضور نيروهاى مردمى در تشكيل حكومت
مهدى(عليه السلام)، از احاديث وتعاليم دين گرفته شده است. واين امر
قابل توجه بسيار است. در احاديث ائمه طاهرين(عليه السلام)، بصراحت
ذكر شده است كه مهدى، به هنگام ظهور، از مردم كمك ويارى مى طلبد.
واين بدان سبب است كه هم مردمان را به راه سعادت وحق ببرد، وبه فيض
فداكارى در راه استوار ساختن حق وعدالت نايل بسازد، وهم حركت
انسانى وقيام جهانى خويش را تا جايى كه ممكن است با دست خود مردم
به ثمر برساند. در احاديث مى خوانيم:
مهدى از مردم يارى مى طلبد. يكى از ياران خود را مى خواهد، به او
مى فرمايد: به نزد مردم مكه برو، وبگو: اين مكّيان! من فرستاده
مهدى ام. مهدى مى گويد: ما خاندان رحمتيم، ما مركز رسالت وخلافتيم.
ما ذرّيه محمد وسلاله پيامبرانيم. مردمان به ما ستم كردند، وبر ما
جفا روا داشتند، واز هنگام درگذشت پيامبر- تا هم امروز- حق ما را
از ما ستاندند. اكنون، من از شما يارى مى طلبم، به يارى من
بشتابيد!...(6)
يا اّيها النّاس! ان!ا نستنصر الله، ومن اجابنا من النّاس...(7)
اى
مردمان، ما از خدا يارى مى طلبيم، واز هر كس از مردم كه دعوت ما را
بپذيرند، ودر صف يارارن ما درآيد...
انّ
نستنصر الله، اليوم، وكلّ مسلم...(8)
ما امروز، از خدا يارى مى طلبيم، واز هر مسلمانى كه در جهان هست...
در تعاليم رسيده است كه بانوان نيز، در اين قيام بزرگ، مشاركت
دارند. چنانكه از امام محمد باقر(عليه السلام) روايت شده است كه
فرمود:
چون مهدى فرياد برآورد كه ما از
خداى يارى مى طلبيم واز هر مسلمانى، سيصد وسيزده تن از مردان نزد
اويند، كه با آنان پنجاه زن نيز هست.(9)
اين جماعت د رمكه گرد آيند...(10)
واين
شمار، شمار نخستين گرو ه از ياران مهدى(عليه السلام) است، سپس دسته
دسته مردمانى كه جزء ياران او خواهند بود، از زن ومرد، به آنان
خواهند پيوست.
15- حضور شيعه در صحنه
نبايد
مايه تعجب شود اگر ببينيم كه شيعه، در روزگار ظهور، حضور فعّالترى
دارد، ودر صحنه هاى مبارزات بزرگ، نقشى عميق تر وجدى تر ايفا مى
كند. شيعه اى كه به اصل وصايت الهى- كه د رهمه پيامبران بوده است-
اعتقاد دارد؛ شيعه اى كه از زمان حيات پيامبر وپس از پيامبر، بنابر
آيات قرآن ودستورات مؤكّد پيامبر(صلى الله عليه وآله)، دنبال على
بوده است وسپس در خطّ امامت حركت كرده است؛ شيعه اى كه دست از محمد
وآل محمد(صلى الله عليه وآله) برنداشته است؛ شيعه اى كه همه جا
محروميت ديده وبلا كشيده وزندان رفته وشكنجه شده وشهيد داده است؛
شيعه اى كه در طول قرنها وسده ها همواره در برابر ستمگاران ايستاده
وسازش نكرده است، شيعه اى كه سينه اش در سقيفه وبنى ساعده خرد شده
ودر ريگزار ربذه به جان آمده ودر نبرد جمل وصفّين ونهروان حضور
يافته وخون داغش در مرج عذرا بر زمين ريخته واز ساباط مداين گذشته
ودر صحراى تفتيده طفّ عاشورا حاضر بوده وشب يازدهم عاشورا را
گذرانده است؛ شيعه اى كه در كناسه كوفه به دار آويخته شده وسپس
پيكرش سوخته وخاكسترش بر باد داده شده است؛ شيعه اى كه قتلها
وزندانهاى امويان را تحمل كرده است، شيعه اى كه در كنار جسر بغداد
پيكر مسموم پيشواى زندانى خود را نگريسته است؛ شيعه اى كه زندانهاى
عباسيان را آكنده داشته است؛ شيعه اى كه همه سرزمينهاى اسلام- از
مكه تا بلخ- همه جا را با خون خود رنگين ساخته است وهميشه فرياد او
دعوت به حكومت معصوم ومدعاى او مبارزه با ظلم وبيدادگرى بوده است؛
شيعه اى كه بيش ار هزار سال است كه از جان ودل وبا خون وقيام، مهدى
آل محمد(صلى الله عليه وآله) را طلب كرده است؛ اين شيعه اگر در
صحنه هاى انقلاب بزرگ، حضورى فعال داشته باشد، جاى هيچ تعجبى نيست.
واين شيعه- پس از اينهمه فداكارى وپايدارى- اگر حاكم ووارث سراسر
زمين بشود، نيز، جاى بى توقعى نخواهد بود، شيعه اى كه پيرو متعهّد
خون آشناى خطّ نبوت است، از آدم تا خاتم، وخطّ وصايت، از على تا
مهدى...
هنگامى كه قائم قيام كند، خداوند شيعيان را، از همه شهرها، نزد او
گرد مى آورد.(11)
هنگامى كه قائم قيام كند، خداوند هر عيب ونقصى را از شيعيان برطرف
مى كند، ودلهاى آنان را چنان پاره هاى پولاد مى گرداند. قدرت هر
مرد از آنان را، به اندازه قدرت چهل مرد قرار مى دهد وآنگاه آنان
حاكمان وفرمانروايان زمين خواهند بود، وسران بزرگوار جهان.(12)
واين بيانات، همه، مى تواند تأكيد بر اين امر باشد كه شيعه بايد
همواره حضور اعتقادى واجتماعى خويش را، وتشكيلات سياسى ونظامى-
يعنى در واقع، (حضور شيعى)خويش را- در صحنه تاريخ نگاه دارد، تا
سرانجام به هنگام ظهور، در محل خود ودر جريان اصلى وبحق خود، قرار
گيرد.
يار صفحة:
(1) مجله(سخن)، دوره 20، ص 126.
(2) معناى صبر در اينجا اين نيست كه ظلم وفساد اجتماعى را
بپذيريد ودر برابر آن ساكت باشيد، وسلطه يهود ونصارى را-
كه به نصّ قرآن ردّ وطرد شده است- قبول كنيد، وخود، در عصر
غيبت، براى تسلط بر سرنوشت خود واجراى احكام دينى خود
اقدامى برنداريد، بلكه معناى صبر، اين است كه درباره رسيدن
مهدى(عليه السلام) وظهور او، وتشكيل حكومت او، عجله به خرج
ندهيد، واز دورى دوره انتظار بى تاب وتوان نگرديد، كه طول
كشيدن آن، حكمت است، ورسيدن آن، حق... وخواهد رسيد.
(3) (نهج البلاغه)، ص 457- 458 و...
(4) (نهج البلاغه)، ص 457- 458 و...
(5) (نهج البلاغه)، ص 1263.
(6) (بحار الانوار)، ج52، ص 307.
(7) (الغيبة)، تعمانى، (بحار الانوار)، ج 52، ص 238.
(8) (تفسير العياشى)، ج1، ص 65، (بحار الانوار)، ج52،ص 223.
(9) در اين حديث مشاركت متعهدانه زنان مسلمان، در حركتهاى
اجتماعى مطرح گشته است.
(10) (تفسير العياشى)، ج1، ص 65، (بحار الانوار)، ج 52، ص 223.
(11) (تفسير العياشى)، ج1، ص 66، (بحار الانوار)، ج52، ص 291.
(12) (خصال)، (بحار الانوار)، ج52، ص317.