آرى، حافظ، از اين دورى ومهجورى، اينگونه مى نالد، واز دست تطاول
اين هجران وغيبت، اينسان شكوه مى كند، اما با توجه به حقيقت امر،
مى خواهد تا همگان در شور عشق وعاشقى، ثابت قدم باشند، ودر طلب
ودلدادگى، استوار مانند...
خواجه شمسُ الدين محمد حافظ شيرازى، درباره ولايت عصر، وذخيره دهر،
بجز اين غزل، سخنانى شيفته وار واشارتهايى لطيف دارد، از جمله:
كجاست صوفى دجّالْ فعلِ ملحدْ شكل بگو بسوز كه مهدى دين پناه رسيد.
از غم هجر مكن ناله وفرياد كه دوش *** زده ام فالى وفريادرسى مى
آيد
اى پادشه خوبان داد از غم تنهايى *** دل بى تو بجان آمد
وقتست كه بازآيى
مشتاقى ومهجورىدور از تو چنانم كرد *** كز دست بخواهد شدپايابِ
شكيبايى
يارب به كه شايد گفت اين نكته كه در عالم *** رخساره به كس
ننمود آن شاهد هر جايى(1)
ساقى، چمنِ گل را بى روى تو رنگى نيست *** شمشاد خُرامان كن تا باغ
بيارايى
اى درد تواَم درماندر بستر ناكامى *** وى ياد تواَم مونسدر گوشه
تنهايى
ذكر خجسته امام حجت بن الحسن المهدى- عليه السّلام- در شعر فارسى
سابقه اى بس قديم دارد. اينكه خواجه شمس الدين محمد حافظ شيرازى،
شاعر فاضل ومطلع از معارف اسلام، وحافظ قرآن، وعارف شيعى دوازده
امامى در سده هشتم، آن امام بزرگ را در شعر خويش ذكر كرده باشد،
جاى خود دارد، حتى در سده هاى پيش، در شعر اسدى طوسى نيز، ذكر مهدى
(عليه السلام) آمده است. شاعر وحماسه سراى معروف ايران، در سده
پنجم ومؤلف فرهنگ معروف (لغت فرس) ابو نصر على بن احمد اسدى طوسى(
در گذشته 465 هـ.ق) در آغاز (گرشاپنامه) ضمن اشاره به حكمت دين
ولزوم ديندارى، وتأكيد بر حقانيت دين اسلام، ذكر فرخنده امام غايب،
حضرت مهدى (عليه السلام) را اينچنين ادا كرده است: دل از دين
نشايد كه ويران بود. كه ويران زمين جاى ديوان بود / نگه دار
دين آشكار ونهان. كه دينست بنياد هر دو جهان/ پناه
روانست دين از نهاد . كليد بهشت وترازوى داد /
جراغيست در پيش چشم خرد . كه دل ره به يزدان به نورش برد / جهان را
نه بر بيهده كرده اند .تو را نزپى بازى آورده اند/ ره دين
بياب از خرد چون سزاست .كه گيتى بدين ايستادست راست
/از ين پس نباشد پيمبر دگر .به آخر زمان (مهدى) آيد به
در/بگويد خط ونامه كردگار. كند دين پيغمبرى آشكار/بدارد جهان
بر يكى دين پاك . برآرد ز دجّال وخيلش هلاك/رسد ز
آسمان هر پيمبر فراز. شوند از پس (مهدى) اندر نماز...ـ
(گرشاسپنامه)- مقدمه، چاپ سربى پاريس، با ترجمه كلمان هوارد(1926)
4- شبى، در هر سال
چنانكه از آيه هاى(سوره قدر)، (79) به روشنى فهميده مى شود، در هر
سال شبى هست، كه از هزار ماه- به ارزش وقدر وفضيلت- برتر است. (80)
واين شب، در هر سال، هست. ودر هر سال، يك شب، شب قدر است. در اين
شب، فرشتگان به همراه بزرگ خويش( روح) به زمين مى آيند، وهر امر
وفرمان وتقديرى، كه از سوى خدا معين شده است- براى يك سال، تا شب
قدر سال آينده- فرود مى آورند.
همچنين آيات آغاز (سوره دخان) كه ذكر آنها خواهد آمد
(شب زنده دارى وعبادت كردن وانجام دادن كار خير، در اين شب، بهتر
است از شب زنده دارى وعبادت وكار خير، درهزار ماه، كه شب قدر
نداشته باشد)، مجمع البيان، ج10، ص520، هزار ماه، 83 سال و4
ماه است.
آنچه از احايثى كه در تفسير اين سوره، وتفسير آيات آغازِ سوره
(دُخان)، وجز آن رسيده است، فهميده مى شود، اين است كه فرشتگان در
شب قدر مقدرات يك ساله را به نزد(ولىّ مطلق زمان) مى آورند، وبر او
عرضه مى دارند وبه او تسليم مى كنند. اين واقعيت، همواره بوده است
وخواهد بود. در روزگار پيامبر اكرم، محل نزول فرشتگانِ شب قدر،
آستانِ مصطفى(صلى الله عليه وآله وسلم) بوده است. اين امر مورد
قبول همگان است. امر ديگرى كه مورد قبول است اين است كه پس از
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) نيز (شب قدر) هست، چنانكه
در(قرآن كريم)، در (سوره قدر)، و(سوره دُخان)، به روشنى ذكر شده
است، كه شب قدر، در هر سال هست. رشيدُ الدّين ميبدى، مفسِّر معروف
سُنّى، مى گويد:
برخى گفته اند: اين شب قدر، به روزگاران پيامبر(صلى الله عليه وآله
وسلم) بود، وسپس از ميان رفت. اما چنين نيست، زيرا كه همه اصحاب
پيامبر وعلماى اسلام معتقدند كه شب قدر، تا قيام قيامت، باقى است. (2)
شيخ طبرسى نيز، در اين باره، روايتى از ابوذرِ غفارى نقل مى كند:
جاءَتِ الرّوايةُ عن اَبى ذَرٍّ، اِنَّهُ قالَ: يا رسولَ الله!
ليلةُ القدرِ هِى شَىء تَكونُ على عهد ِالاَنبِياء، ينْزَلَ فيها،
فَاِذا قُبِضُوا رُفِعَتْ؟ قالَ: لا، بَل هِى اِلى يومِ القِيامَة.(3)
- از ابوذرِ غفارى روايت است كه گفت: به پيامبر خدا گفتم: اى
پيامبرآيا شب قدر نزول فرشتگان، در آن شب، تنها در زمان پيامبران
وجود دارد، وچون پيامبران از جهان رفتند، ديگر شب قدرى نيست؟
پيامبر فرمود: (نه، بلكه شب قدر، تا قيام قيامت هست).
درباره اين امر شناختى مهم، احاديث متعدد رسيده است، واين موضوع
عظيم قرآنى، مورد تشريح وتوضيح فرا گرفته است. از اين جمله است
حديث ديگرى، كه در كتاب (اصولِ كافى) نقل شده است. در اين حديث، از
قول امام جعفر صادق (عليه السلام)، چنين آمده است:
على(عليه السلام) بسيار مى فرمود، كه هر گاه دو تن از اصحاب نزد
پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) بودند،و آن حضرت سوره (انا
انزلناه) را با خشوع وگريه تلاوت مى كرد، مى گفتند: چقدر در
برابر اين سوره حساسى؟ مى فرمود: (اين حساسيت براى چيزى است كه
چشمانم ديده است، وجانم نيوشيده است. وپس از من، جان اين مرد(
اشاره به على) خواهد نيوشيد). مى پرسيدند: تو چه ديده اى، واو چه
خواهد ديد؟ پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) در پاسخ آنها روى خاك
مى نوشت: (تَنَزَّلُ المَلائِكَةُ والرُّوحُ
فيها بِاِذْنِ رَبِّهِم مِن كُلِّ اَمر) در شب قدر فرشتگان
وروح، به اذن خدا، هر امرى( وتقديرى) را فرود مى آورند). آنگاه
مى فرمود: (پس از اينكه خداى متعال فرموده است: (مِن
كُلِّ اَمر)، ( هر امرى)، آيا چيز ديگرى باقى خواهد ماند؟)
مى گفتند: نه...(4)
5- صاحب شب قدر
هنگامى كه در شناخت قرآنى، به اين
نتيجه مى رسيم كه (شب قدر) در هر سال هست، بايد توجه كنيم كه پس
(صاحبِ شب قدر) نيز بايد هميشه وجود داشته باشد- چنانكه در احاديث
آمده است(5)
- وگرنه فرشتگان بر چه كسى فرود مى آيند؟ وكتابِ تقدير را نزد چه
كسى مى گشايند؟ ومجارى امور را، به اذن خدا، به چه كسى مى سپارند؟
هدايت وولايت (تكوينى)، از هدايت وولايت(تشريعى) جدا نيست. عكس اين
قضيه نيز صادق است. پس چنانكه (قرآن كريم) تا قيام قيامت هست
و(حُجَّت) است، صاحب شب قدر نيز همواره هست وهمو (حجّت) است. وپس
از رحلت پيامبرِ اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)، اين مقام، از آنِ
جانشينان پيامبر است. وهمين دو واقعيت بزرگ است( يعنى: وجود شبِ
قدر در هر سال، ووجود صاحبِ شب قدر در هر عصر)، كه امام على بن
ابيطالب (عليه السلام) ، از آنها، اينچنين ياد مى كند:
اِنَّ لَِيلَةَ القَدر، فى كُلِّ سَنَةٍ. واِنَّهُ ينْزَلُ فى
تِلْكَ الَّيلَةِ اَمرُ السَّنَة. واِنَّ لِذلكَ الاَمْر وُلاةً
بعدَ رسولِ الله- صلّى للهُ عليه وآله...(6)
- شب قدر، در هر سال هست. در اين شب امور همه سال( وتقديرها
وسرنوشتها) فرو فرستاده مى شود. پس از درگذشت پيامبر(صلى
الله عليه وآله وسلم) نيز، اين شب، صاحبانى دارد...
بسيار جالب توجه است كه عالمان
اهل سنت نيز، در مواردى اين حقايق را بصراحت گفته اند، از جمله در
شرح(حديث ثِقْلَين).(7)
حديثِ ثِقلَين، حديث مشهور ومتواترى است، كه صدها مدركِ سُنّى
وشيعى آن را نقل كرده اند، ويكى از مسلمترين حقايق اسلامى واحاديث
نبوى است. پيامبر اكرم، دراين حديث شريف، مى فرمايد:
اِنّى تارِكٌ فيكُمُ الثِّقْلَينِ، ما اِنْ تَمَسَّكْتُم بِهِما
لَن تَضِلُّوا بَعدى، اَحدُهُما اَعظَمُ مِنَ الآخَر، كتابَ اللهِ
وعِتْرَتى.(8)
- من، در ميان شما امت، دو شيء گرانقدر مى گذارم ومى روم، تا
هنگامى كه به آن هر دو چنگ زنيد( واز هر دو با هم ودر كنار هم
پيروى كنيد)، گمراه نخواهيد شد. يكى از اين دو، از ديگرى عظيمتر
است. اين دو، كتاب خداست وعترت من( ائمّه طاهرين(عليه السلام)).
درباره اين حديث، عالمان ومحققان اهل سست، بياناتِ بسيار مهمى
دارند. در اينجا، به عنوان نمونه، يكى از آن بيانات را مى آورم.
محدث معروف، ابن حَجَر هَيتَمى مكّى شافعى، مؤلِّفِ كتابهاى چند،
از جمله (اَلصَّواعقُ المُحرِقَة)، مى گويد:
وَفى اَحاديثِ الحَثِّ عَلَى
التَّمَسُّكِ بِاهلِ البَيت، اِشارَةٌ اِلى عَدَمِ انْقِطاعٍ
مُتَأَهِّلٍ مِنهُم لِلتَّمَسُّكِ بِهِ، اِلى يومِ القِيامَة، كَما
اَنَّ الكِتابَ العَزيزَ كَذلكَ، وبِهذا كانُوا اَماناُ لِاَهْلِ
الاَرض.(9)
- احاديثى كه از پيامبر رسيده است ودر آنها تأكيد شده است بر پيروى
از خاندان پيامبر وچنگ زدن به هدايت آنان، مى فهماند كه هميشه، تا
قيام قيامت، كسى از خاندان پيامبر وجود دارد كه شايسته رهبرى
وهدايت است، چنانكه قرآن نيز تا به قيامت راهبر وهادى است. وبراى
همين( كه هميشه كسى از ايشان در جهان هست)، آنان سبب ايمنى وبقايند
براى اهل زمين.
بدينسان مى نگريم كه حديث عظيم ثِقْلين، بجز اثبات اصل(امامت)،
تداوم امامت را نيز اثبات مى كند. اين حديث نبوى مسلّم، همانگونه
كه به ما مى گويد، هدايت با دو ركن تحقق مى يابد: قرآن
وامام، همانگونه نيز تداوم بقاى امام وامامت را- چونان تداوم وبقاى
قرآن- اثبات مى كند. وهمين واقعيت بزرگ ومحتواى سترگ است كه علامه
مجاهد، ومرزبان حماسه جاويد، حضرت مير حامد حسين نيشابورى هندى نيز
آن را يادآور مى شود. وى مى گويد:
حديث ثقلين چنانكه برهان با هر امامتِ ائمّه اِثنا عشر- سلامُ الله
عليهم- عموماً، وسلطانِ قاهرِ خلافتِ بلافصل جناب امير المؤمنين-
عليه السَّلام- خصوصاً مى باشد& همچنين اين حديث شريف، دليل واضحِ
امامت امام دوازدهم- عليه السَّلام- وحجتِ قائمه وجود وبقاى
آن امام عصر- عَجَّلَ اللهُ ظُهورَه- نيز هست، زيرا كه اين حديث
شريف، بلا شبهه، دلالت بر مرافقت وملازمت كتاب وعترت، تا به قيام&
دارد. پس چنانكه قرآن مجيد، تا به يوم آخر، باقى است، همچنين از
عترت معصومه جناب رسالت مآب(صلى الله عليه وآله وسلم)، كسى كه امام
زمان، وحجّت وقت باشد، بقاء او لازم وحتمى است.(10)
علامه مير حامد حسين، سپس ياد مى كند كه گروهى از دانشمندان
وحافِظان حديث وبزرگان اهل سنّت، به اين حقيقت، تصريح كرده اند،
ودر توضيح (حديث ثِقْلين)، به اين امرعظيم خستو گشته اند،
دانشمندان وحافظانى چون:
شهابُ الدّين دولت آبادى در كتاب هدايةُ السُّعَداء.
نور الدين سَمهودىدر كتاب جواهرُ العِقْدَين.
شهابُ الدّين ابن حَجَر هيتَمى مكّىدر كتاب صواعقُ المُحرِقَة.
كمال الدّين جهرمىدر كتاب براهين قاطعه.
عبدُ الرَّؤف مناوى در كتاب فيضُ القدير.
ابو عبدالله زَرقانى مصرى در كتاب شرحُ المواهب
اللَّدُنِّية.
احمد بن عبد القادر عجيلى در كتاب ذخيرةُ المآل.
مولوى حسن زماندر كتاب قول مُستَحسَن.(11)
من، پيش از نقل سخنان علامه مير حامد حسين هندى، گفته ابن حجر
هيتَمى را، در توضيح حديث ثقلين، از كتاب(عبقات) نقل كردم. وآن،
نمونه اى است از گفته هاى دانشمندان ديگر اهل قبله.
بارى، سخن درباره شب قدر بود. در
فصل آينده، درباره اهميت (شب قدر) از نظرگاهِ دو قانون حاكم بر
كاينات، سخن خواهيم گفت، يعنى: (قانونِ وساطت در فيض)، و(قانون
اجمال وتفصيل در خلق وتقدير). در اينجا همين اندازه تأكيد مى كنم
كه مسئله (تداوم تقدير)، و(تداوم مُجرى تقدير)، مسئله اى حتمى
وقانونى الهى است. وقانونهاى الهى، هرگز تبديل نمى پذيرد، وتغيير
نمى كند.(12)
اين دو واقعيت توأمان، هميشگى است، وهمواره بوده است، وهست، وخواهد
بود.
در اين مقام، از حضرت ابنُ الرِّضا، امام جواد(عليه السلام) تعليمى
رسيده است. خوب است خلاصه آن تعليم را، در اين مقام بياوريم، كه
بيان وَلَوى همين حقيقتِ حَقّه، وواقعيتِ ثابته است:
خداوند متعال، شب قدر را، در ابتداى آفرينش دنيا آفريد. همچنين در
آن شب، نخستين پيامبر ونخستين وصى را آفريد. در قضاى الهى چنان
گذشت كه در هر سال شبى باشد، كه در آن شب، تفصيل امور ومقدرات
يكساله فرود آيد.
بى شك پيامبران با شب قدر در
ارتباط بوده اند. پس از پيامبران نيز، بايد حجت خدا وجود داشته
باشد. زيرا زمين از نخستين روز خلقت خود تا آخر فناى دنيا، بى حجت
نخواهد بود. خداوند، در شب قدر، مقدّرات را به نزد آن كس كه اراده
فرموده است( وصى وحُجَّت) فرو مى فرستد. به خدا سوگند، روح وملائكه
در شب قدر، بر آدم نازل شدند، ومقدّرات امور را نزد او آوردند.
وحضرتِ آدم درنگذشت مگر اينكه براى خود وصى وجانشين تعيين كرد. همه
پيامبرانى كه پس از آدم آمدند نيز، بر هر كدام، در شب قدر، امر
خداوند نازل مىگشت. وهر پيامبرى، اين مرتبت را، به وصّى خويش مى
سپرد.(13)
در اين حديث شريف، وتعليم بزرگ- كه تنها بخشى از آن آورده شد
نكته هاى مهم چندى است، كه از نظر شناخت ومعرفت، در خور توجه بسيار
وفراگيرى عميق است. وشناخت واقعِ وجود، وماهيت جهان، وروابط
كائنات، وقوامِ ماهُؤى حقايق، بدونِ اين معرفتها، ومعرفت اين
نهادها وپيوندها، جز شناختى پوسته اى وقشرى نخواهد بود، چنانكه
(قرآن كريم) درباه علمهاى كسانى كه از اين حقيقتها بى اطلاعند،
فرموده است:
(يعلَمونَ ظاهراً مِنَ الحَياةِ الدُّنيا...)(14)
- اينان، تنها صورتى ظاهرى، از جهان وزندگى جهان، مى شناسند البته
شناخت ظاهر اشيا وجهان، منافات ندارد با پى بردن به خواص پاره اى
از اجسام وفلزات وتركيبات شيميايى ومعادن، واطلاع يافتن از مقدارى
از كهكشانها.. واختراع برخى وسايل رفاهى ومسافرتى وجنگى وپزشكى
واطلاعاتى وكيهان نوردى. اينها نيز- به گونه اى- هنوز همان صورت
ظاهر است، در قياس با درك حقايق، بارى، سخن درباره نكته هايى بود،
كه در حديثِ مذكور، آمده است. در اينجا به پنج نكته اشاره مى كنيم:
1- ضرورت وجود نظم وتقدير، تا جايى كه نخستين چيزى كه از اين جهان
آفريده مى شود، شب قدر است- يعنى: ظرف ِ زمانى تقدير وتنظيم امور.
2- ضرورت وجود اجرا كننده، به گونه اى كه مى بينيم همراهِ ظرف
زمانى تقدير، اجرا كننده نيز پديدار مى گردد.
3- ضرورت وجود حجت، در جريان امور، كه همان اجرا كننده مقدّرات است
به اذن خدا، وخليفه خداست: پيامبر، يا وصى پيامبر.
4- ضرورت واسطه فيض، در پيوند باطنى عالم، كه همان ولى وحُجَّت
است، ووجود او مقدّم است بر ديگران.
5- ضرورت تداوم سنّتهاى الهى تاريخ، واستمرار آنها، بى وقفه وبى
گسست، تا هنگامه رستاخيز وقيام قيامت.
پس مى نگريم كه شب قدر وتقدير، از
نخستين هنگام آفرينشِ اين جهان بوده است، ودر امتهاى پيش از ما نيز
مورد توجه قرار داشته است. گفته اند: امتهاى پيشين نيز در طلب شب
قدر بوده اند، وبه اين شب واهميت آن توجه داشته اند.(15)
6- قرآن وشب قدر
در برخى از احاديث آمده است كه راوى به امام جعفر صادق(عليه
السلام) مى گويد:
درباره شب قدر، به من اطلاعاتى بدهيد! آيا اين شب، فقط در روزگاران
گذشته (مثلاً روزگار حيات پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)) بوده
است (و اكنون ديگر نيست)، يا اينكه شب قدر، در هر سال، هست؟ امام
مى فرمايد: (لَو رُفِعَتْ لَيلةُ القَدرِ، لَرُفِعَ القُرآنُ)- اگر
شب قدر را بردارند، قرآن را نيز بر مى دارند.(16)
اين بيان امام صادق(عليه السلام) اشاره است به فلسفه غايى نزولِ
انسان به زمين. جهانِ ارضى، از آنرو منزلگاه انسان قرار داده شد،
تا انسان در اين منزلگاه، آزمايش شود، وكامل وناقص، وسعيد وشقى، از
هم باز شناخته آيد، وسرانجام، انسان به حركتِ تكاملى وكمالى
بپردازد، وبه سوى خدا برود. اين امر مستلزم بر قرار بودنِ جهانِ
ارض است. برقرار بودن جهان ارض، مستلزم حكمت وتقدير، واجرا وتدبير
است، واين همه مربوط به شب قدر وتنظيمِ امور، وحضورِ ولى وحُجَّت
است. پس از برقرار شدن اينها همه، كتاب شناخت وعمل لازم است. پس
حكمت بقاى جهان ارضى، حركت تكاملى انسان است، در رابطه با كتاب
وحجّت. وچون برداشتن شب قدر، به منزله بر هم زدن جهان ارضى است،
اين است كه در صورت برداشته شدن شب قدر، قرآن نيز برداشته خواهد
شد. وتكليفى وفعلى وحركتى باقى نخواهد بود. پس تا جهان هست، شب قدر
هست، وتا شب قدر هست، قرآن هست. وتا اين هر دو هست، حجّت هست، كه
صاحبِ شب قدر است وحاملِ علمِ قرآن. وتا اين هر دو هست، امكان حركت
وفعل وتكامل وكمال است، كه به پيروى از اين دو انجام يابد، ودر خط
تعليمى وارشادى اين دو( كتاب وحجّت) قرار داشته باشد-آرى: (... ما
اِنْ تَمَسَّكْتُم بِهِما لَنْ تَضِلُّوا).
بدينگونه اين بيان امام نيز اشاره است به همان حكمتِ عميق، وراز
عظيم وجود وارتباط وامتزاج هدايت تكوينى وهدايت تشريعى،
ورابطه مستقيم (حُجَّتِ صامت) - يعنى: (قرآن)، با (حُجَّت ناطق) -
يعنى: امام. واين تعليم، توضيح سخن معروفِ پيامبر اكرم(صلى الله
عليه وآله) است، در حديث (ثِقْلَين)، كه در پيش ذكر شد. در بسيارى
از متون(حديث ثِقْلَين) اين جمله نيز آمده است:
لَن يفْتَرقا حَتّى يرِدا عَلَى الحَوض.
- اين دو نهاد گرانبها( كه در ميان امت مى گذارم ومى روم، يعنى:
قرآن وامام)، تا روز قيامت، كه در لب حوض كوثر، نزد من بازآيند، از
يكديگر جدا نشوند.
در پايان اين بحث، مطلب عظيم ديگرى قابل اشاره است وآن مطلب، رابطه
علم امام است با (شب قدر) از سويى، وبا (قرآن كريم) از سويى ديگر.
آيا آنچه از امور ومقدّرات، در شب قدر، بر امام عرضه مى گردد، ودر
مرحله تحقق واجرا، به دست امام اجرا مى شود، در چه ارتباطى با قرآن
كريم، وآيات، وعلوم، وكلمات، واسرار قرآن قرار دارد؟ اين مسئله، از
نظر شناخت ابعاد گوناگون قرآن كريم، وبواطن آيات، وقدرتهاى نهفته
در آنها، اهميت بسيار دارد. خواص واقعى آيات- كه گاه در جاهايى ذكر
شده است- به اين شناخت بستگى دارد، وتحقّق آن خواص نيز، بيشتر، در
گرو پيدا كردن علمى از اين رشته است.
در تأييد اين موضوع، يادآورى اين امر نيز مفيد است، كه مى بينيم
نزول قرآن در شب قدر بوده است، بلكه در سوره (قدر) وسوره (دخان)
نخست سخن از نزول قرآن، در اين شب رفته است، وسپس خود شب قدر
ومحتوى وحقايق آن بيان گشته است.
7- على وشب قدر
امام
على(عليه السلام) در حديثى كه برخى از مقامات خويش را براى حارث
هَمْدانى ياد مى كند مى گويد: (مرا در شب قدر، همه ساله، نيروى
افزون رسد. واين دو فرزندانم كه نگهبانان دينند، چنان آمدن شب
وروز، تا قيامت باقى است).(17)
امام صادق(عليه السلام) - به نقل از پدر خويش- گويد:
هنگامى، على(عليه السلام)، سوره (اِنّا
اَنزَلْناه) را مى خواند، وفرزندانش، حسن وحسين، در نزد او
بودند. حسين به پدر عرض كرد: اى پدر، وقتى تو اين سوره را مى
خوانى، شيرينى وحلاوت ديگرى از آن حس مى شود؟ على(عليه
السلام) فرمود: اى فرزند پيامبر وفرزند من! من از اين سوره چيزى مى
دانم كه تو(اكنون) نمى دانى. چون اين سوره فرود آمد، جدّ تو
پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) مرا خواست. وقتى نزد او رفتم،
سوره را خواند، آنگاه دست خويش به روى شانه راست من نهاد وفرمود:
اى برادر ووصى من، واى ولى امّت من پس از من، واى جنگنده بى امان
با دشمنان من... اين سوره، پس از من، از آن تو است، وپس از تو،
ازآنِ دو فرزند تو است. جبرئيل- كه در ميان فرشتگان او برادر من
است- حوادث يكسالِ اُمّتِ مرا( در شب قدر) به من خبر مى دهد. پس از
من اين اخبار را به تو خواهد داد. ولَها نورٌ ساطِعٌ، فى قَلبِكَ
وقُلوبِ أَوصيائك اِلى مَطلَعِ فَجرِ القائم- واين سوره، در قلب
تو، ودر قلب اوصياى تو، همواره، نورى تابناك خواهد افشاند، تا به
هنگام طلوع سپيده دمان ظهور قائم.(18)
يار صفحة:
(1) (رخساره به كس ننمودن) و(شاهد هر جايى) و(حاضر) در
همه جا (بودن)، مى تواند اشاره باشد به آنچه ما آن را
(غيبت شأنيّه) و(حضرت شئونيّه) اصطلاح كرده ايم. ودر بخش
8، از فصل بعد در آن باره سخن خواهيم گفت.
(2) كشف الاسرار، ج10، ص 559.
(3) مجمع البيان، ج10، ص518.
(4) اصول كافى، كتابُ الحُجَّة، بابٌ فى شأنِ (اِنّا اَنزلناهُ
فى ليلةِ القَدر وتفسيرِها)، حديث 5.
(5) كتاب پيشين، همانجا، حديث 7.
(6) كتاب پيشين، همانجا، حديث 2.
(7) نام اين حديث مهم ومشهور اسلامى از همين كلمه(ثقلين) كره
در آن آمده گرفته شده است. برخى اين كلمه را (ثقلين)
دانسته اند، تثنيه(ثقل) بر وزن(حلم) به معناى بار سنگين ،
بار گران، بنابراين معناى (انّى تارك فيكم الثقلين..).
چنين مى شود:(من دو بار سنگين، دو چيز گرانبار، سنگين وزن،
در ميان شما باقى مىگذارم..). برخى ديگر از محدّثان
ولغويان آن را (ثقلين) دانسته اند، تثنيه (ثقل)، بر
وزن(اثر)، ( در اينجا) به معناى چيز نفيس، خطير (بزرگوار)
با قدر وجاه وبها، كه هماره آن را محفوظ مى دارند. در اين
صورت معناى حديث اين است:(من دو چيز نفيس، با قدر وجاه ،
دو ذخيره گرانبها، در ميان شما باقى مى گذارم..). در زبان
فارسى تلفظ ضبط نخست( ثقلين) آسانتر است. وما در اين كتاب
همان را به كار برده ايم، ولى چه بسا ضبط دوم بهتر وصحيحتر
ومناسبتر باشد، چنانكه برخى از لغويان بزرگ نيز آن را ثبت
كرده اند، از جمله ابن منظور مى گويد: روايت شده است از
پيامبر صلّى الله عليه وأله وسلّم- كه درآخر عمر خود
فرمود:(انّى تارك فيكم الثقلين كتاب الله وعترتى). وى اين
حديث شريف را، در ذيل كلمه (ثقل) آورده است. (لسان العرب
المحيط) ، ج 1، ص 366.
(8) عَبِقاتُ الانوار، مجلّدات (حديث ثِقلين)، چاپ اصفهان.
(9) كتاب پيشين، ج 3، ص 151، نيز (شرف الدّين) ، ص 58-66.
(11) كتاب پيشين، ج 3، ص 66-68.
(12) اسراء:77،احزاب:62، فاطر:43، فتح:23.
(13) اصول كافى، كتابُ الحُجَّة،(بابٌ فى شأن اِنّا
انزلْناه..).، حديث2.
(15) تفسير كشف الاسرار، ج10، ص 559.
(16) نور الثقلين، ج5، ص621.
(17) بشارة المصطفى لشيعة المرتضى، ص4، چاپ دوم، نجف.