خورشيد مغرب

محمد رضا حكيمى

- ۸ -


اكنون، شمارى چند از كتابها وآثار شيعه را، در اين باره، در پنج بخش، نام مى بريم:

بخش اول: شمارى از كتابها واثار بزرگانِ تشيع، از گذشته تا حال:

1- اصولُ الكافى(كتاب الحُجَّة) ثِقَةُ الاسلام كُلينى.

2- اِكمالُ الدّين  شيخ ابو جعفرِ صَدوق.

3- الاِرشاد  شيخ مفيد بغدادى.

4- خَمسُ رَسائلً فى اِثباتِ الحُجَّةشيخ مفيد بغدادى.

5- اَلوَجيزَةُ فى الغَيبةسيد مرتضى عَلَمُ الهُدى.

6- اَلغَيبة  شيخُ الطّايفه طوسى.

7- اَلبُرهان على صِحَّةِ طولِ عمرِ الامامِ صاحبِ الزّمانشيخ ابو الفتح كَراچگى.

8- الغيبة محمّد بن ابراهيم نُعمانى.

9- اِعلامُ الوَرى امينُ الاسلام طبرسى.

10- اَلمَلاحِمُ والفِتَنسيد ابن طاووس(رضى الدّين).

11- فصول نصريّه(فصل امامت)  خواجه نصير طوسى.

12- وسيلةُ الفَوز والاَمان(قصيده)شيخ بهاءُ الدّين عامِلى.

13- اَلمَحَجَّة فيما نَزَلَ فى القائِمِ الحُجَّةسيد هاشم بَحرانى.

14- بِحارُ الاَنوار(1)

علّامه مجلسى.

15- اِثباتُ الهُداةشيخ حُرِّ عاملى.

16- اِستقصاء الاِفْحام  مير حامد حسين هندى.

17- نجمُ الثاقِب حاج ميرزا حسين نورى.

18- الصَّحيفَةُ المَهدَوية  حاج شيخ فضلُ الله نورى.

19- كِفايةُ المُوَحِّدين(جلد 3)(2) سيد اسماعيلِ عقيلِ طبرسى.

20- بيانُ الفُرقان(جلد 5)  شيخ مجتبى قزوينى خراسانى.

بخش دوم: شمارى ديگر از آنها:

1- اَلمَهدِى المُنتَظَرُ والعَقل شيخ محمد جواد مغنيه لبنانى.

2- اَلمَهدى المنتظَرُ بينَ التَّصوُّرِ والتَّصديق شيخ محمد حسن آل ياسين نجفى.

3- اِلى مشيخَةِ الاَزهر شيخ عبدالله سُبيتى لبنانى.

4- اَلمُصلِحُ المنتظَر شيخ محمد رضا شمس الدّين.

5- مِكيالُ المَكارِم  سيد محمد تقى موسوى اصفهانى.

6- قائمِ آل محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) وفلسفه غيبت حاج ميرزا خليلِ كَمَره اى.

7- موعودى كه جهان در انتظار اوستحاج شيخ على دوانى.

8- نويد امن وامان  شيخ لطف الله صافى گلپايگانى.

9- مهدى، موعود اُمَم  استاد محمد تقى شريعتى.

10- دادگستر جهان شيخ ابراهيم امينى اصفهانى.

11- جهانگشاى عادلسيد جمال الدين دين پرور.

12- آخرين تحوّل هيئت قائميه- تهران.(3)

بخش سوم: كتابهايى كه همه، يا بيشتر احاديث ومطالب آنها، از مدارك وكتب اهل سنت نقل شده است، وبر پايه اسناد وروايت ومدارك سنى، تأليف يافته است:

1- اَلمَهدى  آيتُ الله سيد صدر الدّين صدر.

2- مُنتخَبُ الاَثَر  شيخ لطف الله صافى گلپايگانى.

3- اَلمَهدى الموعودُ المنتظَر  شيخ نجمُ الدّين جعفر العسكرى.

4- اَلاِمامُ الثّانى عَشَر  سيد محمد سعيد موسوس هندى.(4)

5- اَلمُنتَظَر على ضَوءِ حقائقِ العامةمحمد حسين الاديب عراقى.

بخش چهارم: كتابها ورساله هايى كه بر پايه تحقيقات اجتماعى وسياسى، وآگاهيهاى زمانى، وروحيه هاى اصلاحى وانقلابى، تأليف يافته است:(5)

1- آينده بشريت از نظر مكتب ما آيت الله سيد محمود طالقانى.

2- قيام وانقلاب مهدى، از ديدگاه فلسفه تاريخ شيخ مرتضى مطهرى.

3- انتظار مذهب اعتراض دكتر على شريعتى.

4- فى انتظارِ الامام عبدُ الهادى الفَضلى.

5- در فجرِ ساحل  شيخ محمد حكيمى خراسانى.

بخش پنجم: كتابهايى كه بر پايه مدارك وكتابها وآثار پيش از اسلام، وبشارتهاى پيشينيان، گردآورى شده است:

1- بشارات عهديندكتر محمد صادقى.

2- اَلمُصلِحُ المنتظر فى اَحاديث الاَديانمحمد امين زينُ الدين عاملى رساله اى منتشر شده است به نام(كتابنامه امام مهدى عليه السلام) در اين رساله ها، ومقاله هاى بسيارى درباره حضرت مهدى(عليه السلام)، ومسائل گوناگون متعلق به اين موضوع، شناسانده گشته است. كسانى كه مى خواهند، در اين باره، به مدارك ونوشته هاى بيشترى دست يابند، مى توانند از راه ديدن اين رساله، كمك شوند.

4- تداوم وعد وموعود

در فصل چهارم، ديديم كه مسئله (موعود)، در تاريخ بشر، وتاريخ اديان، سابقه اى بسيار كهن دارد، زيرا بسيار مى شده است كه پيامبران پيشين، برخى، آمدن ديگرى را وعده مى داده اند. اين امر، در ميان پيامبران بزرگ ومشهور بيشتر مشهود است. واز طريق اين وعده ها وبشارتها، در ذهنيت هر يك از امتها، موعودى مورد انتظار، شكل مى يافته است- اين بشارتها ديده مى شود.

از اين مقوله، يكى بشارتهاى حضرت موساى كليم(عليه السلام) است، كه آمدن عيساى مسيح(عليه السلام) را بشارت داده بود. از اين رو، (مردم سرزمينهاى جَليل ويهودا، همواره، در اشتياق ظهور مسيح موعود بودند.) عيسيدر 30 سالگى مبعوث به رسالت گشت، وبجز حضرت موسى، كه از قرنها قبل، آمدن او را بشارت داده بود، حدود 3 تا 4 سال پيش از بعثت او نيز، (واعظى زاهد، نامش يوحَنّاى مَعْمَدان، مردم را به ظهور مسيح موعود بشارت داد. وآنان را به توبه وتعميد، جهت آمادگى براى ظهور دعوت كرد. وبدينگونه، جنبشى در دره اردن ايجاد نمود...).

پس، عيساى مسيح(عليه السلام)، خود (موعود) بود، موعود يهود وبنى اسرائيل... وبا اينكه توده هاى مردم، منتظر آمدن او بودند، سردمداران دين يهود، با اين انتظار مخالفت مى كردند، و(فريسيان وكاتبان، كه پيشوايان دين يهود بودند، همكيشان پر حرارت خود را (در مسئله انتظار موعود) تحقير ميكردند، وخود را، حامى نصّ شريعت موسي مى دانستند). وبدينگونه براى حفظ مقام وبهره وريهاى خويش حق را نمى پذيرفتند.

حضرت عيساى مسيح(عليه السلام) نيز، آمدن پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) را بشارت داده بود. آمدن پيامبر ما را، پيامبران، وحكيمان، وآينده گويانى چند، بشارت داده بودند، از آن جمله، پيامبر بزرگ، حضرت مسيح. وبدينگونه پيروان شريعت مسيح نيز، منتظر (موعود) گشتند.

5- فارقليط

فارِقْليط ( paraqlit)، مُعَرَّبِ كلمه يونانى پاراكلتوس( parakletos) است، وبه معناى (تسلّى دهنده)، و(شفيع) ،و (راحتْ آور). عيسى به شاگردان خود وعده داده بود، كه پدرش ( يعنى اَب(6)، كه اُقنومِ اول است)، تسلى دهنده ديگرى مى فرستد، كه همواره با آنان خواهد بود، وهمه چيز را به آنان تعليم خواهد داد (يوحَنّا 14. 16 ، 26).(7)

برخى از مسيحيان مى خواستند، اين بشارت را، كه ظهورِ حضرت محمد مصطفى (صلى الله عليه وآله وسلم) را اعلام مى دارد، از حقيقت خود منحرف سازند، اين بود كه آن را به (روح القدس) تعبير مى كردند. (اما در اخبار وآثار وديگر كتب سماوى، از حضرت موسى وعيسى- عليهمَا السَّلام- محقَّق وثابت گرديده كه فارقليط، به معنى تسلى دهنده، عبارت از (خاتمُ النّبيين) است. واين بشارت حجّتى است بر نبوت آن حضرت).(8)

در قرآن كريم نيز، از اين بشارت عيسوى ياد گشته است- در سوره صَفّ(61)، آيه 6. در اين سوره، از پيامبر اكرم با نام (احمد) ياد شده است. گفته اند كه فارقليط به معناى احمد- ستاينده تر- (نيز) هست. مفسران قرآن، احمد را به معناى ستاينده تر گرفته اند، يا ستايش شده تر، يعنى كسى كه از همه بيشتر خداوند را ستايش كرده است، يا كسى كه خود بيش از همه، ستايش شده، و(محمود) ومورد ستايش است.

گفتيم كه برخى ديگر از پيامبران پيشين، ظهور پيامبر ما را بشارت داده بودند. ليكن چون آخرين پيامبر، پيش از ظهور پيامبر اكرم، حضرت مسيح است، در قرآن كريم، مسيح ذكر شده است:

(وَ اِذْ قالَ عيسى بنُ مَريم: يا بَنى اسرائيل! اِنّى رسولُ اللهِ اِلَيكُم، مُصَدِّقاً لِما بَينَ يدَى مِنَ التَوراةِ، ومُبَشّراً بِرَسُولٍ، يأتى مِن بَعدى، اسْمُهُ اَحمَد. فَلَمّا جاءَ هُم بِالبَينات، قالُوا: هذا سِحْرٌ مُبينٌ).(9)

-  در نظر آر، هنگامى را كه عيساى مريم گفت:(اى اسرائيليان من فرستاده خدايم. تورات راكه موسى پيش از من آورد قبول دارم. همچنين مژده مى دهم كه پس از من پيامبر بيايد، به نام (احمد). وچون اين پيامبر (احمد) آمد، ودلايل آشكار آورد، نپذيرفتند، گفتند: اينها سحر است وجادو.

اين آيه مبارك، بصراحت وروشنى، وجود بشارت را در انجيل اعلام مى كند. طبق اين آيه مبارك، عيسى(عليه السلام) كه حد وسط ميان موسى(عليه السلام) ومحمد(صلى الله عليه وآله وسلم) است، از سويى نام تورات را بر زبان مى آورد، واز سويى آمدن پيامبر اكرم را با ذكر نام( احمد) بشارت مى دهد. واگر چنين بشارتى، در كتب تحريف نيافته مسيحى نبود، نَصاراى معاصر پيامبر، كه با وى درگيريهاى شديد داشتند، مى گفتند:(اين آيه درست نيست، وچنين اشارت وبشارتى در كتابهاى ما نيست). ليكن چنين نكردند، چون ميسور نبود. وهمواره از راههاى ديگر، به دشمنى ومعارضه با (نجات دهنده) پرداختند.(10)

گفته اند: (مانى مدّعى بود كه مسيحِ ثانى- يعنى همان فارِقْليط- است، كه مسيح ظهور او را وعده داده است. واو ديانت نجات بخش را به جهان آورده است).(11) از اين سخن معلوم مى شود، كه مسئله موعودى كه مسيح آمدن او را وعده داده بوده است، چنان- در آن روزگاران- مسلم بوده است كه آن موعود را، (مسيحِ ثانى) مى خوانده اند، وهمين مشهور ومسلم بودن، سبب مى شده است، تا مانى به آن اسناد واز آن استفاده كند.

6- امام ابو الحسن الرضا (عليه السلام)، واستشهاد به (انجيل)

حضرت امام ابو الحسن على بن موسى الرّضا(عليه السلام) نيز، در مناظراتى كه با عالمانِ مسيحى روزگار خويش كرد، بر پايه استناد به انجيل- كه در آن روزگار كمتر دستخوش تحريف شده بود، وحافظانى نيز داشت(12) - وجود بشارت به ظهور پيامبر اكرم وخبرآمدن او را، در دين عيسى وبه زبان وى، مُدَلَّل داشت.(13) خوب است در اينجا اين بشارت را بياوريم. در ترجمه (تفسير طَبَرى)، شرح بشارت عيساى مسيح(عليه السلام)، با نثر زيبا وشيرين آن روزگار، چنين آمده است:

وعيسى- عليه السَّلام- از هجرت باز آمد، وخَلْقان را آيتها بنمود. ومرده را زنده گردانيد. واز گِل صورت مرغيبكَرْد، وبدان مرغ اندر دميد، وزنده گشت به فرمان خداى عزَّوجَلّ، وبپريد. وخداى عزَّوجلّ او را انجيل فرستاد از آسمان. واهل بيتِ المقدس مى گفتند كه: او اين همه، به جادوى، همى كند. پس عيسى را از ايشان اندوه آمد وبرخاست، واز شهر بيرون آمد، وبر گروهى گازُران(14) كه جامه همى شستند، بگذشت. ومرآن گازُران را گفت كه: من هجرت خواهم كرد، وبه نزديك خداى عزَّوجلّ مى روم، چنانكه پيغامبران ديگر كردند.

واز آن گازُران، دوازده تن با او برفتند، وآن، حَواريان بودند. وحَوارى، به تازى، گازُر باشد، لِاَنَّهُ يحَوِّرُ الثِّيابَ،  يعنى كه سپيد كند جامه، چنانكه گفت عزَّوجلّ: (كَما قالَ عيسى بنُ مَريم لِلحَواريين: مَن اَنصارى الى الله، قالَ الحَواريون: نَحنُ اَنصارُ الله..).. چنانكه گفت عيسيپسر مريم گازُران را: كيست ياريدِهِ من، سوى خدا( در راه خداى وحركت به سوى خداى ونشر دين خداى) عزَّوجلّ؟ گفتند:گازُران: ماييم يارى دهنده تو سوى خداى، عزَّوجلّ.

پس چون اين حَواريان با او برفتند، خلقى نيز برو گرد آمدند، وبدان بيابان اندلس اندر شدند،(15) ونانى وتوشه اى نداشتند، وخداى عزَّوجلّ، ايشان را خواني(16) فرستاد. وايشان گفتند كه: اين جادو است كه در بيابانى چنين، خوانى چنين، پديدار آورد. پس حق تعالى ايشان را مسخ گردانيد، واز صورت مردم بگردانيد...

وعيسى- عليه السَّلام- از آن هجرت بازگشت، وخَلْقان را پيدا شد،(17) كه او پيغامبر خداى است، وانجيل برايشان خواند، وخداى عزَّوجلّ، حديث پيغامبر ما محمد- صلواتُ الله وسلامُه عليه- اندر انجيل پيدا كرده بود.(18) پس عيسى- عليه السَّلام- آن انجيل(19) برخواند كه: خداى عزَّوجل، مرا به سوى بنى اسرائيل فرستاده است به پيغامبرى، وهمه پيغامبران كه از پيش من بودند، همه راستگوى بودند، وآن كتابها كه خداى عزَّوجلّ، بديشان فرستاد، وشريعتها كه بنهاد، از عهد آدم تا وقت موسى، همه راست است.

پس بشارت داد ايشان را كه: پس از من پيغامبرى بيرون آيد از عرب، نام او (احمد). وچون بيرون آيد مردمان او را جادو خوانند، واو را براست ندارند.(20) وبه انجيل اندر همچنين پيدا كرده بود.(21) وپس از عيسى- عليه السَّلام- انجيل به دست آن حواريان اوفتاد. واين قصه بگفته آمده است. پس چون پيغامبر ما بيرون آمد، نام پيغامبر ما از انجيل بگردانيدند، وبا آن جهودان يكى شدند وگفتند: آرى، به انجيل اندر است كه پيغامبرى از عرب بيرون آيد، وليكن اين محمد نه آن پيغامبر است..(22)

7- موعود آخرين

خوب، ديديم كه مسئله موعود، در كتابهاى پيامبران، مطرح بوده است. اين موعود، در مواردى پيامبر بعدى بوده است كه پيامبرانِ پيشين، بشارت ووعده ظهور او را مى داده اند. پيامبرِ اسلام، خود، به عنوان (پيامبر آخرُ الزَّمان)، و(نجات دهنده) و(شفيع) و(خاتم پيامبران) و(فارِقْليط) و... در نزدِ پيشينيان، موعود بوده است. بشارتهاى بسيارى هست، كه همه، درباره طلوع نيرِ اعظمِ اسلام، وظهور طلعت اقدسِ محمدى است. (بشارات عهدين).

ليكن، در سرتاسر بشارتها واشارتهاى پيشينيان، كه از پيامبران وديگر دانايان وفرزانگان رسيده است، همواره، سخنانى درباره (موعودِ آخرين) و(موعود آخرُ الزَّمان) گفته شده است. اين سخنان واشارات، واين وعده ها وبشارات- چنانكه در فصل چهارم، به اندكى از آنها اشاره كرديم- همه وهمه، ناظر به قيامِ  الهى آخرُ الزَّمان، وحركت بشرى- جهانى مصلحى است كه در پايانِ اَدوار نُبُوّات، ودر امتداد جريانِ دين اسلام، از داخل اسلام، ظهور خواهد كرد. اين است كه هر گاه (موعود) گفته شود، منظور موعود نهايى ومنتظَرِ آخرين است.

از اين موعود- چنانكه گذشت- در ديانتهاى قديم تعبيرهايى شده است، وهر كدام به عنوانى از او ياد كرده اند. همچنين نشانه ها وخصوصياتى نيز، از او، جدِّ او، آيين او، وعلائم ظهور ووقايع پس از ظهورِ او، در آثار كهن آمده است. ودر دين اسلام، به صورت كاملاً مشخص، وبا نام ونشان معين، معرفى گشته است.

8- ذكر مشخصات

موعودى كه از روزگاران قديم مطرح بوده است، هنگامى كه به اسلام ميرسد، كيفيتى خاص پيدا مى كند. توضيح مطلب چنان است كه در جايى ديگر نوشته ام: (بشاراتيكه در آثار پيش از اسلام هست، دو نوع است، بشارات مربوط به آمدن پيامبر اسلام، وبشارات مربوط به خروج موعود در آخرُ الزَّمان يعنى مهدى(عليه السلام). داستان اين چنين است تا مى رسيم به اسلام. در اسلام مسئله مهدى، با مشخصات كامل بيان شده است. زيرا كه اسلام آخرين دين آسمانى است، وآن موعود بزرگ ونهايى از اسلام است، از اين رو لازم بوده است در اين آيين آخرين ودين واپسين، خصوصيات وى ذكر شود، وبه اشارات وبشارات پيشينيان بسنده نگردد. اين است كه در اسلام خصوصيات مهدى تعيين شده است: شمايل، پدر، مادر، سلسله نسب تا پيامبر، چگونگى ظهور، چگونگى تشكيل حكومتِ الهى، عدالت آفاقى، تربيت انفسى، وجريان قضاوت، ومسائل كار واقتصاد زمان مهدى، همه وهمه، در مآخذ اسلامى، اعم از سنى وشيعه، آمده است).

بنابراين، به دلايلى كه در زير ياد  مى شود، بايست مشخصاتِ دقيق مهدى، در اسلام، ذكر مى گذشت:

1- چون اسلام آخرين دين آسمانى است، بايد در آن، همه حقايق وواقعيات، وهمه حوادث مهمى كه پيش از قيام قيامت، در رابطه با دين وهدايت، اتفاق مى افتد بيان شود. وچون مهدى وظهور او، يكى از حقايق بزرگ وواقعيات مهم است، لازم است در دين آخرين، همه چيز درباره او گفته شود.

2- چون مهدى، از امت اسلام است، واز فرزندان پيامبر اسلام، ودوازدهمين وصى پيامبر است، بطبع، بايد اوصاف وخصوصيات او، همه، به وسيله خود پيامبر ويازده وصى پيش از مهدى، در مناسبتهاى مختلف، ياد شود.

3- چون ظهور مهدى، در امتداد دوره اسلام خواهد بود، واين امت اسلامند كه به عنوان پيروان آخرين دين آسمانى، وشريعت خاتم، ودين حق، در جهان زندگى مى كنند، وسرانجام، ظهور مهدى را درك خواهند كرد، بايد از (موعود)، شناختى دقيق ودرست داشته باشند، تا همواره منتظر او باشند، وشرايط انتظار را رعايت كنند، واو را به هنگام ظهور بشناسند، وبه او بپيوندند، وبا او بيعت كنند، واو را يارى رسانند، ودين حق را، به رهبرى او، در سراسر جهان نشر دهند.

4- چون پس از ظهور اسلام، دوره هاى زمانى، رو به دوره آخر الزمان مى رود، واندك اندك روزگار ظهور(موعود آخرين) فرا مى رسد، همواره ممكن است- پس بايستى خصوصيات موعود، بدرستى ذكر شده باشد، تا مردم بيدار وآگاه باشند، وگول هر مدعى را نخورند، وتا عمر بشريت، فداى هواهاى هواپرستان ودينسازان نگردد.

5-  چون امت اسلام، پس از گذشت دو قرن ونيم از ظهور اسلام، در عصر غيبت قرار مى گيرد، ومهدى موعود، امام غايب مسلمين است وولى خدا وصاحب ولايت وتصرف است، وتوجه به او وسيله تقرب به درگاه خدا، وحصول كمال ومعرفت است، واز سويى براى او غيبتى دراز پيش مى آيد، بايد با ذكر خصوصيات شناسانده شود، تا مردمان نسبت به او معرفت داشته باشند، فرَج او را از خدا بخواهند، واز توجه وتوسل به او، وفيض طلبى، وبهره ورى معنوى از او، غافل وبى نصيب نمانند.

اينها پاره اى از مسائلى است كه ايجاب مى كرد تا خصوصيات مهدى(عليه السلام)، در اسلام ذكر شود. وهمينگونه هم شده است، ودر دهها ودهها كتاب، اين خصوصيات بازگو گشته است. ويك مسئله علائم ونشانه ها، به نام كتاب، اين خصوصيات بازگو گشته است. ويك سلسله علائم ونشانه ها، به نام (علائم الظهور)، معرفى شده است. همچنين به حوادث بزرگ، وآشوبها وجنگها وآزمايشهايى كه پيش از ظهور ونزديك ظهور، به وقوع مى پيوندد اشاره رفته است. واين اطلاعات، در كتابهاى (اَلمَلاحِمُ والفِتَن)، وديگر مدارك مربوط، گردآورى شده است.

9- از كتاب (بيان الفرقان)

استاد معارف حقّه، والهيات قرآنى، حضرت شيخ مجتبى قزوينى خراسانى( در گذشته 1386 هـ. ق)، در كتاب ارجمند (بيانُ الفرقان)، جلد پنجم، مسائل ومباحثى چند، درباره (غيبت امام عصر)- عَجَّلَ اللهُ تَعالى فَرَجَهُ الشَّريف- آورده است. از جمله مباحث ارزنده اى كه در خلال فصلهاى آخرين اين كتاب( بخش(غيبت))، مورد اشاره وطرح قرار گرفته است، اينهاست:

1-  بيان فرق ميان فَرج جزئى، وفرَج كلى.

2-  بيان فرق ميان علائم متصل به ظهور، وعلائم غير متصل.

3-  بيان فرق ميان علائم حتمى، وعلائم غير حتمى.

4-  بيان فرق ميان علائم ظهور، وعلائم رستاخيز( اشراط ساعت).

5-  رد هر گونه توقيت ( تعيين وقت) اگر چه بر اساس علوم غرى به.

6-  عدم منافات ميان غيبت كبرى، وامكان رؤيت براى كسانى چند.

خلاصه توضيحات استاد بزرگ، درباره مسائل ياد شده در بالا، اين است:

مسئله اول

پاره اين از احاديث، كه فرج را در زمانهاى نزديك (مثلاً: تا 140 سال) بيان كرده است، يا سقوط بنى اميه وامثال آن را مقدمه دانسته است، ناظر به فرج جزئى است، يعنى: پيش آمدن گشايشى براى ائمه طاهرين (عليه السلام) تا به تربيت شيعه ونشر تعاليم بپردازند، وهمچنين گشايشى براى شيعه، تا از فشارها، زندانها، شكنجه ها وتعقيبها- براى مدتى- آسوده شوند. اينگونه روايات ناظر به فرج كلى وجهانى نيست، زيرا براى فرج كلى، به هيچ وجه تعيين وقت نشده است.

يار صفحة:‌


(1) جلد 13،از چاپ قديم، جلد 51و52و53، از چاپ جديد.

(2) از چاپ 3 جلدى، وجلد 4، از چاپ 4 جلدى.

(3) اَلاِمامُ المَهدى، اَمَلُ الشُّعُوب، از: حسن موسى الصّفار.

(4) نواسه صاحب(عبقات الانوار).

(5) برخى كتابهاى ارزنده ديگر در اين بخش ، تأليف يافته است كه بعد به دست نويسنده رسيد. وبه پاره اى از آنها نيز در جاهايى از اين چاپ اشاره شد.

(6) بنابر عقيده مسيحيان.

(7) دايرة المعارف فارسى، ج2، ص1830.

(8) لغت نامه دهخدا، ذيل كلمه(فارقليط).

(9) صف:6.

(10) (اَلهُدى الى دينِ المصطفى)،(اَلرِّحلةُ المَدرسية)، هر دو از علّامه مجاهد شيخ محمد جواد بلاغى نجفى. ونيز كتاب (بشارات عهدين).

(11) (تاريخ فلسفه در جهان اسلامى)، تأليف حَنّا الفاخورى، وخليل الجُرّ، ترجمه عبدُ المحمد آيتى، ص763.

(12) تفسير (نور الثَّقَلَين)، ج5، ص313-314.

(13) تفسير(مجمعُ البيان)، ج9، ص280، تفسير (نورُ الثقلين)، ج5، ص 312-316، تفسير (كشفُ الاسرار)، ج10، ص 86- 87.

(14) گازر، يعنى جامه شوى، رختشوى، چنانكه در متن آمده است.

(15) يعنى: به بيابان اندلس رفتند.

(16) خوان: سفره، مائده.

(17) يعنى: براى خلق آشكارا وپيدا شد.

(18) يعنى: خداوند در انجيل، آشكارا، درباره پيغامبر سخن گفته بود.

(19) يعنى: آن آيات انجيل، كه درباره پيغامبر آمده بود برخواند.

(20) يعنى: چون آن پيامبر- كه عيسى مژده داده بود- بيايد ، مردمان( بنى اسرائيل) از روى عناد، او را براست ندارند وتصديق نكنند.

(21) يعنى: اين مطالب را آشكارا در انجيل گفته بود.

(22) (ترجمه تفسير طبرى)، ج7، ص1867-1869، چاپ انتشارات توس، تهران.