مؤلف در آغاز نقل احاديث مى گويد:
آنچه رسيده است از رسول خدا- صَلَّى اللهُ عليهِ وآلِه وسَلَّم-
وامير المؤمنين وائمه طاهرين- صلواتُ اللهِ علَيهِم اَجمَعين- از
اخباريكه علماء عامه ورُواتِ ايشان، در صِحاح ومؤلِّفات معتبره
خودشان نقل كرده اند، هر يك از آنها نصِّ صريح است بر امامت وخلافت
آن زبده آفاق. واخبارى كه در اين باب نقل شده بعيد نيست كه در كثرت
وتَظافُر، نظير اخبار وارده در(غدير خُم) باشد، كه در حق امير
المؤمنين على بن ابيطالب- عليه السَّلام- وارد شده، چنانكه عنقريب
ظاهر خواهد شد. حافظ ابو نُعيم، در كتاب (حِليةُ الاولياء) دوازده
حديث، به اسناد صحيحه معتبره، از رسول خدا- صلَّى الله عليه وآله
وسَلَّم- در نصّ بر امامت وخلافت حضرت مهدى- عَجَّل اللهُ تَعالى
فَرَجَه- روايت كرده كه سيدِ انبياء- صلّى اللهُ عليه وآلِه
وسَلَّم- به امّت خود اِخبار فرمود...
وسرانجام، در اواخر اين مقاله، از فصل ياد شده، مى گويد:
... اين هفتاد حديث، مجملى از اخبار منقوله، از كتب ومؤلَّفات
علماء عامّه است، به طُرُق وروايات ايشان، از تنصيصِ(تصريحِ) رسول
خدا، بر امامت وخلافتِ حضرت حُجَّةُ الله، صاحب العصرِ والزَّمان-
عَجَّلَ اللهُ فَرَجَه- وحال آنكه اكثر اخبارى را كه از علماء
عامّه، در اين باب رسيده است، نقل ننموديم...
آنگاه به مطالب خويش، چنين ادامه مى دهد:
... وعلاوه بر اين نُصوصات، اخبار بسيارى در كتب ومؤلَّفاتِ
خودشان، از اوصافِ حضرتِ مهدى صاحب الزَّمان نيز، از رسولِ خدا(صلى
الله عليه وآله وسلم) روايت كرده اند... حافظ ابونُعيم، در كتاب
(حِليةُ الاولياء)، به سند خود، از حُذيفَه روايت كرده، كه رسولِ
خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود كه: (مهدى مردى است از اولاد
من، وَجْهُهُ كَالكُوكَبِ الدُّرّى رخساره او مانند ستاره تابنده
است))....
ابن شيرويه ديلمى، در كتاب (فردوس) ( فردوسُ الاَخبار) ومؤلِفِ
كتاب (مَصابيح) (مَصابيحُ السُّنَة)، حسين بن مسعود فَرّاء (
بَغَوى)، از ابن عباس روايت كرده اند، كه رسولِ خدا- صلّى
الله عليه وآله وسلَّم- فرمود كه: (مهدى طاووس اهل بهشت است).
ابن اثير، در (جامع الاصول)، ده حديث در خصوصِ خروج مهدى، واوصاف
او ذكر كرده است، وشافعى گفته كه اخبار در خصوص مهدى، از رسول خدا-
صلى الله عليه وآله- به حد تواتُر رسيده است. وثَعلًبى اخبار در
خصوص مهدى- عليه السَّلام- را به پنج سند وروايت نقل كرده است...
نيز ابو نُعيم، در كتاب (اربعين)، و(عوالى)، و(فوائد)، قريب به چهل
روايت، در باب خروج مهدى واوصاف آن بزرگوار روايت كرده است...(1)
8- تواتُرِ احاديث مهدى
احاديث نبوى، درباره مهدى(عليه السلام)، در كتابها واسناد عالمانِ
مذاهبِ اسلامى، به اندازه اى فروان است، كه كمتر به آن اندازه،
درباره موضوعى ديگر، حديث رسيده است. اين واقعيت، يعنى كثرت احاديث
ياد شده وفراوانى وگوناگونى راويان آن، در مآخذ وطُرُق روايى اهل
سنت، بخوبى چشمگير است. وهمين واقعيت باعث شده است، تا دانشمندان
علم حديث، وحُفّاظِ بزرگِ سُنّى، جاى جاى، به (مُتَواتِر) بودنِ
احاديث مهدى، تصريح كنند.
حافظ ابو عبدالله گنجى شافعى( در گذشته 658 هـ. ق)، در كتاب
(اَلبيان)، مى گويد:
تَواتَرَتِ الاَخبارُ واسْتَقاضَتْ، بِكَثرَةِ رُواتِها عنِ
المُصطفى(صلى الله عليه وآله وسلم) ، فيامرِ المَهدى(عليه السلام).(2)
- احاديث پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله)، درباره مهدى(عليه
السلام)، به دليلِ راويان بسيارى كه دارد، به حد تَواتُر رسيده
است.
حافظِ معروفِ حديث، ابن حَجَر عَسْقَلانى شافعى( در گذشته 852 هـ.
ق)، كه او را (حافظِ عصر) خوانده اند، در كتاب (فتحُ البارى)، كه
در شرح (صحيح بُخارى) نوشته است، مى گويد:
تَواتَرَتِ الاَخبار، بِاَنَّ المَهدى مِن هذه الاُمَّة، واَنَّ
عيسى- عليه السَّلام- سَينْزِلُ ويصَلّى خَلْفَهُ.(3)
- أحاديث متواتر رسيده است، كه مهدى از اين امت است، وعيسى(عليه
السلام) از آسمان فرود خواهد آمد، وپشت سر مهدى نماز خواهد خواند.
بجز اين دو عالم ومحدِّث معروف،
عالمانِ ديگرى نيز به(مُتَواتِر) بودنِ احاديث نبوى، درباره مهدى،
تصريح كرده اند، كه درمآخذ آمده است.(4)
ما از نقل آن تصريحات مى گذريم. وبراى همين واقعيت است كه قاضى
محمد شَوكانى يمنى، رساله خود را، در اين موضوع، (اَلتَّوضيحُ
فيتَواتُرِ ما جاءَ فى المُنتظَرِ والدَّجالِ والمَسيح) ناميده
است. او در اين باره مى گويد:
... وجميعُ ما سُقْناهُ بالِغٌ حَدَّ التَّواتُر، كَما لا يخفى على
مَن لَهُ فَضْلُ اطِّلاع. فَتَقَرَّرَ بِجَميعِ ما سُقْناهُ اَنَّ
الاَحاديثَ الوارِدَةَ، فى المَهدِى المنتَظَر، مُتواتِرةٌ.(5)
- همه اين احاديث كه آورديم به حد تواتُر مى رسد، چنانكه بر
مطّلِعان پوشيده نيست. بنابراين، با توجه به همه احاديثِ مذكور،
مسلم گشت كه احاديث رسيده، درباره مهدى منتظر، متواتِر است.
اين موضوع، كه مسئله مهدى، مسئله اى اسلامى است وقطعى، به اندازه
اى مسلم است ومشهور، كه حتى لغت نويسان وواژه شناسانِ اهل سُنَّت
نيز، در ذيل كلمه (مهدى)، آن را مطرح كرده اند. از جمله، جمالُ
الدين اين مَنظور اِفريقى مصرى( در گذشته 711 هـ. ق)، در لغتنامه
بزرگ ومعتبر خويش ( لِسانُ العَرَب)، چنين مى گويد:
اَلْمَهْدِىُّ، الَّذى قَد هَداهُ اللهُ اِلَى الْحَقّ. وقَدِ
اسْتُعْمِلَ فِى الاَسماء، حتّى صارَكَالاَسْماء الغالِبَة. وبِهِ
سُمِّى(المَهدىُّ)، الَّذى بشَّرَ بِهِ النَّبِىُّ- صلّى
اللهُ عليه وسلَّم- اَنَّهُ يجى فى آخرِ الزَّمان.(6)
- مهدى، يعنى: كسى كه خداوند راه حق را به او نشان داده است.
اين كلمه( كه از نظر دستورى،(وصف) است)، به صورت اسم به كار رفته
است( واشخاص را به آن نامگذارى كرده اند)، تا جايى كه علم
بِالغَلَبه شده است. (130) وهمين كلمه( مهدى)، نام يعنى از جنبه
(وصفيّت) به (اسميّت) انتقال يافته، واستعمال اسمى بر آن غلبه كرده
است، واغلب به صورت اسم ( نام اشخاص) به كار مى رود، نه وصف آن كسى
است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)، مژده داده است كه در آخرُ
الزَّمان مى آيد.
همچنين محدِّث واديب وواژه شناسِ معروفِ عرب، مجدُ الدين ابن اَثير
شافعى( در گذشته 606 هـ. ق)، در كتاب (اَلنّهاية)، ومرتضى زَبيدى
حَنَفى( در گذشته 1205 هـ. ق)، در فرهنگ (تاجُ العَروس)، اين موضوع
را ياد كرده اند. زبيدى در آخر، اين جمله دعا را نيز افزوده است:
جَعَلَنَا اللهُ مِن اَنصارِه.(7)
- خداوند، ما را، از جمله ياران مهدى قرار دهد!
توضيح:
در پايان اين گفتار، اصطلاحِ
حديثى(مُتَواتِر) را شرح مى دهيم. متواتِر، يعنى: پى در پى آينده،
اسم فاعل است، از مصدر (تَواتُر) از (باب تفاعُل)، يعنى: پى در پى
آمدن. متواتِر، از اصطلاحات (علمُ الحديث) است. حديثى را كه به حد
تواتُر رسيده باشد، متواتِر گويند. حدِّ تواتُر چيست؟ هر حديثى كه
در همه طبقات راويان( نسلهاى روايتى وحديثى)، راويانى متعدد- ميان
10 تا 20 راوى- واز جاهاى مختلف، داشته باشد، به طورى كه نتوان آن
راويان را، به تبانى وكذب، منسوب داشت، به(حدّ تَواتُر) رسيده است
و(مُتواتِر) است.(8)
بدينگونه، (تَواتُر) را مى توان، (ثبوت قطعى) تعبير كرد. و(حديثِ
متواتِر) را مى توان، (حديث ثابت وقطعى) خواند، حديثيكه در هر نسل
روايى وحديثى، راويان بسيار داشته، ودر كتابهاى بسيار روايت شده
است، وبه وسيله محدثان ومشايخ روايت، سينه به سينه، وضبط به ضبط،
از نسلى به نسلِ ديگر رسيده است، وثبوت وصدور آن، از پيامبر
اكرم(عليه السلام)، يا ائمه طاهرين (عليه السلام)، قطعى است.
9- اعتقاد به مهدى، اسلامى است نه مذهبى
با توجه به آنچه در اين فصل- از آغاز تا اينجا- گذشت، بخوبى آشكار
مى گردد، كه موضوع (مهدى)، و(انتظار)، و(ظهور)، موضوعاتى است
اسلامى، نه مذهبى. وبا در نظر گرفتن آنچه در فصل چهارم گذشت، بايد
گفت كه اعتقاد به ظهور مصلح ومُنجى، در آخرُ الزَّمان، اعتقادى است
ملّى، (133) ونه فقط اسلامى، يعنى: اهل ملتها واديان نيز بدان
اعتراف داشته اند، ودر ميان آنان، در روزگاران قديم نيز، سخن از
(موعود) ملّى در اين اصطلاح، منسوب به (ملّت) است، به معناى دين
وشريعت آسمانى مى رفته است.(9)
وواقع اين است كه (اسلامى) بودن اين مسئله، اصلى است روشن، وبسيار
روشن. بنابراين، عقيده به مهدى(عليه السلام)، اختصاص به شيعه
ندارد. پيروان ديگر مذاهب اسلامى نيز، در اين اعتقاد وانتظار، با
شيعه هماوايند. والبته چنين هم بايد باشد، زيرا احاديثى كه در
كتابهاى همه مسلمين، از همه مذاهب، درباره مهدى، وشان ومقام وكار
او، وغيبت وظهور او، وعلائم ظهور، آمده است احاديث نبوى است، ودر
مقياسى بسيار، ودر حد تواتر، روايت شده است. وحتى ديديم كه جماعتى
از عالمان ومحدثان اهل سنت، كتابهايى ويژه، درباره مهدى(عليه
السلام) نوشته اند، ودر كتابهاى خويش درباره خصوصيات مهدى، علائم
ظهور، شمار اصحاب مهدى ونام آنان و... بحثهايى سرشار كرده اند. علت
اين امر، كه عالمانِ فرقه ها ومذاهب اسلامى، همه وهمه، به موضوع
مهدى اينگونه توجه كرده اند، ودر اين باره اين همه نوشته اند، همان
واقعيت است كه بدان اشاره كرديم، يعنى: اينكه مهدى در اسلام، به
وسيله خود پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) مطرح گشته وتعليم
داده شده است، مانند توحيد، امامت، معاد، نماز، روزه، زكات، حج،
جهاد، امر به معروف، نهى از منكر، تَولّى، تَبَرّى، قبله، ميقات...
وديگر عقايد واصول واخلاق واحكام اسلامى. بنابراين، اعتقاد وتوجه
به اين امر، بر هر مسلمان لازم است. وبرايهمين است كه گفته اند:
در مسائل نقلى، يعنى: مسائلى كه فقط از راه نقل( گفته خدا، پيامبر
وامام) اثبات مى شود، هيچ چيز وجود ندارد، كه اعتقاد به آن، از
اعتقاد به ظهور مهدى(ع) اولى ولازمتر باشد، اگر نگوييم كه
اعتقاد به ظهور مهدى، از پاره اى از مسائل دينى نقلى ديگر اولى
ولازمتر است. چرا؟ چون احاديث وبشارتهايى كه درباره ظهور مهدى آمده
است، به حدّ (تَواتُر) رسيده است، با اينكه احاديث منقول درباره
بسيارى از اعتقادات مسلمين، به اين حد نرسيده است، بلكه در پاره اى
موارد، فقط يك حديث وجود دارد، وبا اين حال، مسلمانان آن امر را
جزء امور مُسَلَّمه مى دانند. با اين حساب، مسلمانى كه به آنچه
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) فرموده وخبر داده است ايمان
دارد، نمى تواند به ظهور مهدى(عليه السلام) اعتقاد نداشته باشد، با
وجود اينهمه احاديث نبوى وگفته هاى پيامبر اكرم، در اين باره.(10)
10- (مذهب اعتراض)، در نزد اهل سنت
اينها همه، كه ياد شد، لزوم اعتقاد به (مهدى) ، و(انتظار) ،
و(ظهور) را بر هر مسلمان روشن مى دارد. اين احاديث ومدارك، وهمچنين
آياتى از (قرآن كريم)- كه به قول مفسّران بزرگ اهل سُنَّت نيز،
درباره (مهدى) نازل گشته است- همه وهمه، روشن مى دارد كه انسان
مسلمان كه به قرآن كريم معتقد است، وآن كتاب را كتاب خدا ميداند،
به حضرت محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) معتقد است واو را پيامبر
وفرستاده خدا مى داند، وتعاليم او را تعاليم الهى مى شناسد، بايد
به (مهدى) و(انتظار) معتقد باشد، وبه(آدابِ انتظار) عمل كند،
وخويشتن را براى چنان(ظهورِ عظيم)، آماده سازد.
توجه وتأمل، دراين همه حديث نبوى، وهمچنين اقوال صحابه وتابعين،
واين همه راوى وسنَد، واينهمه كتاب وتأليف، واين همه قول وتصريح،
واينهمه محتواى غنى ومسلم، همچنين آياتى چند از قرآن كريم( كه در
فصل هفتم وهشتم درباره آنها سخن خواهيم گفت)، ايجاب مى كند، كه
سراسرِ جهان تَسَنُّن نيز پيرو (مذاهبِ اعتراض) باشند، واز وجود
اين ولى بزرگ الهى غافل نمانند، وهمه آنان، از هر مذهب ودر هر
كشور، داراى اين جهانبينى اسلامى، يعنى: اعتقاد به ظهور مهدى، براى
نابود كردن ظلم جهانى، باشند. ومانند شيعه( علاوه بر كوشش در راه
تحقق عدل، ومبارزه با ظلم وظالم، وپشت كردن به حكومتهاى ستمكار)،
توجُّهات وتوسُّلاتى نيز، به ساحت اعلاى آن امام، داشته باشند.
اقتضاى امر، اين امر است كه گفته شد. والبته چنين نيست كه در سراسر
جهان سنت، هيچكس به اين امر توجه نداشته باشد. در همين عصر ما نيز،
كسانى از برادران اهل قبله، در اين باره كتاب نوشته اند. وپاره اى-
با اينكه خود از تعصُّب ورزانند- به (وجودِ احاديث بسيار، درباره
مهدى)، و(اسلامى بودنِ اين عقيده)، تصريح كرده اند، مانند ابو
الاَعلى مَودودى هندى (136) ، وعبدُ الرّحمنِ بَدَوى مصرى. (137)
وبرخى گفته اند كه اين عقيده، در ميان اهل سنت نيز حضور دارد، وخاص
وعام صاحب اين اعتقاد وباور هستند، چنانكه از شيخ محمد عبده، واحمد
امين مصرى، نقل كرديم.
كتاب (البيانات)
كتاب(مذاهبُ الاسلاميين)
اين اظهارات خوشحال كنند ه است، زيرا حاكياز آن است كه اين تعليم
اسلامى ونبوى، نه تنها در ميان عالمان ومحدّثانِ اهل سُنَّت، بلكه
در ميان توده هاى سنى نيز مورد توجه است وحضور اعتقادى دارد.
در اينجا بد نيست كه به سخنى از دكتر طه حسين مصرى اشاره كنيم. وى
در كتاب (اَلاَيام) مى گويد:(مردم منتظر ظهورِ مسيح اند.) او عقيده
به انتظار را به عامه مردم نسبت مى دهد، اما انتظار حضرت مسيح
(عليه السلام).
در اينجا، توجه به دو نكته لازم است:
1- اينكه در جامعه مصرى، بويژه جامعه اطراف طه حسين، در آن
ايام، عقيده به ظهور، وانتظار ظهور، وجود داشته است.
2- اينكه اين عقيده تحريف شده است، از مهدى، به مسيح. ما، در
اسلام، مسئله اى به نام ظهور مسيح وانتظار ظهور مسيح، آن هم جداى
از ظهور مهدى نداريم. پس از اينكه حضرت مسيح (عليه السلام) آمده
است، وشريعت خود را عرضه فرموده است، وسپس نَير اعظمِ اسلام تابيده
است، ومحمدِ مصطفى(صلى الله عليه وآله وسلم) آمده، وقرآن نازل گشته
است، برايجامعه مسلمانان، چه انتظارى نسبت به آمدن دوباره حضرت
مسيح مى تواند وجود داشته باشد؟
در احاديث بسيارى، كه هم اهل سنت وهم شيعه نقل كرده اند، رسيده است
كه پس از خروج مهدى(عليه السلام)، مسيح (عليه السلام) نيز مى آيد،
و(يصَلّى خَلْفَهُ) يعنى: در پشت سر مهدى نماز مى گزارد وبه او
اقتدا مى كند، ودر كشتن دجال وسركوب كردن غائله يهود، با مهدى
همكارى مى كند. شايد موضوع از اينجا تحريف شده است، ومسئله به آن
صورت مطرح گشته است، وگرنه فرود آمدن حضرت عيساى مسيح(عليه السلام)
از آسمان، وحضور ايشان در ميان جهان، در واقعه خروج مهدى خواهد
بود، وخود يكى از مسائل جنبى حضورِ كلى مهدويت قاهره است.
در هر حال، توجه به موضوع (مهدى)، و(انتظار)، و(ظهور)، بيشتر از
همه، در نزد عالمان دينى بزرگ ومطلع، ومحدِّثانِ فاضل، ومؤلفان
آگاه اهل سنت مطرح است. والبته جا داشت كه آنان اين مسئله اعتقادى
واسلامى، وسياسى واجتماعى واقدامى را، در ميان توده هاى اهل سنت
رواج بيشتر مى دادند، وهمانگونه كه در راه تأليف وتحقيق در اين
باره، وروايت كردن وضبطِ متونِ احاديثِ آن، وتدوينِ اسناد اين
احاديث كوشيده اند- كه در خور تقدير بسيار است- كوشش مى كردند تا
(مذهب اعتراض)، ودست رد گذاشتن به سينه حكومتهاى جابر وطاغوتى،
وانديشيدن به حكومت عدل وقسطِ الهى، وآمادگى برايظهور(مصلح فاطمى)،
در توده هاى وسيع جهان تسنن، نيز حضور فعال داشته باشد، وتا اين
اعتقاد، چونان خونيزنده وهيجانى، براى مقابله با ستم وستمگسترى، در
همه سرزمينهاى اسلامى، ودر ميان همه اهل قبله، در حال دوَران، وداغ
وجوشان باشد. همچنين توجُّه وتوسُّل، به حقيقت اعلاى(ولايت الاهيه
مهدويه)، همواره مددگار روح وجان، وروشن كننده عقل وروان، وپشتى
بان دل وايمان آنان بگردد.
فصل ششم: در كتابهاى مسلمين(2)
1- در كتابهاى شيعه
آفاق پهناور، وابعاد وسيع مسئله مهدى(عليه السلام) را، در فضاهاى
بيرون از حوزه اعتقادات وفرهنگ تشيع بازنگريستم: در ديانتها
ونِحْلَه هاى قديم، در آيين زردشتى، در آيين هندى، در آيين بودايى،
در آيين يهود، در آيين مسيحيت... همچنين در قلمروِ گسترده فرهنگ
اسلامى اهل سُنَّت، در كتابهاى آنان، در كتابهاى ويژه آنان، ودر
سخنانِ عالمانِ آنان...
وبدينسان
ديديم كه، اعتقاد به (مهدى)، در سرتاسر آفاقِ زمانى ومكانى اسلام،
وتاريخ اسلام، وفرهنگ اسلام، ومبانى اعتقادى اسلام، ودر كتابها
وتأليفها، ودر مسجدها، ومدرسه ها، ودر ميانِ مشايخ واستادان حديث،
ودر مجالسِ روايت وضبط وتَحمُّلِ حديث، وهمچنين در تفسيرهاى(قرآن
كريم)، (1) در همه جا وهمه جا، اصلى بوده است قطعى واسلامى. واز
اين رو ، در ميان همه فرق اسلام مطرح بوده است، ومطرح هست. (2) و
چنانكه گفتيم- هيچ اختصاصى به شيعه ندارد.
در دو فصل بعد، راجع به آيات (قرآن كريم)، در اين باره، وتفاسير
سخن خواهيم گفت.
چنانكه در فصل پيش به كار علمى ودانشگاهى عالمان سعودى در اين باره
اشاره شد. وامروز كه جهان- در همه جا وهمه سو- به نقطه هاى اوج
نوميدى رسيده است وظيفه عالمان وآگاهان مسلمان است كه به اين اصل
اسلامى باز گردند ومسئله مهدى(عليه السلام) وحتميّت آن وروايات
نبوى درباره آن را زنده كنند، تا جانها همه مستعد ظهور وفداكارى در
راه اهداف آن بشود.
آرى،
اين اعتقاد، هيچ اختصاصى به شيعه ندارد، (3) ليكن شيعه به آن
اختصاص دارد. چرا؟ چون مهدى، فاطمىاست، يعنى: از فرزندان حضرت
بانوى عُظمى، صدّيقه كبرى، فاطمه زهرا- عليهَا السَّلام- است،
همچنين پسر امام حسنِ عسكرى(عليه السلام) است، يعنى: يازدهمين وصى
وخليفه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) ، ويازدهمين امامِ شيعه.
ومهدى خود، دوازدهمين وصى وخليفه پيامبر است، ودوازدهمين امام
شيعه. به اين ملاحظات است كه شيعه، نسبت به مهدى(عليه السلام)،
ويژگى داشته است ودارد. علاوه بر اين، شيعه، بجز احاديث مباركِ
نَبَوى، از ائمه طاهرين (عليه السلام) نيز، احاديث بسيارى، درباره
مهدى(عليه السلام) دارد... (4)
بسيار
جالب توجه است كه مى بينيم برخى از عالمان اهل سنت گفته اند كه
اعتقاد به مهدى يك(اعتقاد سنّى) است، واين اهل سنتند كه به اين
موضوع اعتقاد دارند.و اين نظر از شيخ على ناصيف نقل شده است،
ازكتاب(غاية المأمول) او ((فى انتظار الامام)، چاپ دوم، بيروت، ص
18) وعلت اين نظر، همان كثرت احاديث واسناد مسئله مهدى(عليه
السلام) است، در كتابها ومدارك اسلامى وحديثى وتفسيرى اهل سنت،
مداركى كه دين واعتقادات وتفسير واخلاق وآداب وفقه اهل سنت- پس از
قرآن كريم- مبتنى بر آنهاست.
بايد
اشاره كنيم كه در كتابهاى عالمان ومحدثان اهل سنت نيز، كه شمارى از
آنها در فصل پيشين ياد شد، برخى از احاديث منقول از حضرت على(عليه
السلام) يا ديگر امامان، درباره مهدى(عليه السلام) روايت شده است.
بنابر
آنچه ياد شد، بجاست اگر در فرهنگ پهناور تشيع، به كتابهاى بسيارى
بربخوريم كه در آنها سخن درباره مهدى ومسائل مهدى گفته اند، يا
كتابهاى بسيارى كه ويژه مهدى واحوال مهدى(عليه السلام)، نوشته اند،
بلكه بجاست اگر بگويد:
درباره
وجود مهدى(عليه السلام) وظهور او، در آخرُ الزَّمان، كتابهاى بسيار
تأليف كرده اند، ورساله ها ومقاله هاى جامع فراوان نوشته اند.
نوشتن در اين باره، از زمان امام حسن عسكرى(عليه السلام) شروع شده،
وتا عصر حاضر ادامه يافته است. وكمتر كسى در ميانِ عالمان شيعه
يافت مى شود، كه در اين باره كتابى ننوشته باشد، يا مقاله اين
نگاشته، يا سخنى نگفته باشد...(11)
2- انواع كتابها
در فصل پيشين- بخش 2- انواع كتابهاى اهل سُنَّت را، درباره
مهدى(عليه السلام) برشمرديم، وبطور اجمال، 12 عنوان را ياد كرديم.
براى نشان دادن انواع كتابهاى شيعه، در اين باره، مى توان همان
عنوانها را در نظر گرفت. براى پرهيز از تكرار از ثبت دوباره آنها
مى گذريم، وفقط مى افزاييم كه- در اينجا- عنوانهاى ديگرى را بر
آنچه ياد شد مى توان افزود، از جمله:
1- كتابهاى اَدْعِيه وزيارات.
2- كتابهاى فلسفه تاريخ دينى.
3- كتابهاى جامعه شناسى آينده. (6)
در اينجا به كتاب پر ارج(تاريخ مابعد الظّهور) اشاره مى كنم، از
مؤلف فاضل ومتتبّع، محمد الصّدر، وى سه كتاب ديگر نيز، در ارتباط
با موضوع مهدى(عليه السلام) تأليف كرده است:(تاريخ الغيبة الصّغرى)
، (تاريخ الغيبة الكبرى)، (اليوم الموعود بين الفكر المادّى
والدّينى).
4- كتابها ورساله هاى انقلابى، در ارتباط با مطرح ساختن
(مذهب اعتراض).
3- شمارى از كتابها
كتابها ورساله هاى شيعه، درباره مهدى ومهدويت، تا حدود زيادى
شناخته است ودر دسترس. بسيارى از عالمان ومحدثان ومحققان قرنهاى
گذشته، وهمچنين مردم اين روزگار، در اين باره، كتابها ورساله هايى
تدوين كرده اند، ومقاله هايى نوشته اند. با اينكه نمى توان ارزش
علمى ومحتوايى همه آنها را در يك رده دانست مى گوييم: كوششهاى آنان
سپاس يافته باد! (7)
با اين تعبير نمى خواهم اين انديشه را القا كنم، كه هر كس هر كارى
به نام مذهب ودين كرده است ومى كند، وهر كس هر چه وهر گونه نوشته
است ومى نويسد همه قابل تقدير است، هرگز! بلكه نوشته هاى سست
ومبتذل مذهبى، در هر موضوع، خيانت است به مذهب ودين، وبه هيچ
گونه قابل اغماض نيست.
در 20 ساله اخير نيز، كار تأليف وپژوهش، در باره مهدى(عليه السلام)
ومسائل مربوط به (غيبت) و(انتظار) و(ظهور)، پيگرفته شده است. در
اين مقوله، صاحبنظران آگاه دست به كارهايى ارجمند زده اند، ومسائل
ياد شده را، در ارتباط با روح متحول زمان، وفرهنگ بشريت معاصر،
مورد پژوهش قرار داده اند، وآن پژوهشها را عرضه كرده اند. بايد
اينگونه كتابها ومقاله ها، هم بيشتر تأليف ونوشته شود( البته به
دستِ صاحبنظران آگاه، ودرست انديش، وزمانشناس، وخردمدار، وبا
محتواهايى غنى ودرخور)، وهم بيشتر شناسانده وعرضه گردد.
يار صفحة:
(1) (كفاية المُوَحِّدين)، ج3، ص281- 297.
(4) نمونه هايى نيز از تصريحات آنان- نقل گرديد.
(5) كتاب پيشين، ص 5، پانوشت.
(6) (لسانُ العَرَبِ المُحيط)، ج3، ص787.
(8) (حديث يا متواتر است يا آحاد. متواتر، در لغت، آمدن يكى پس
از ديگرى بلافاصله است، كه آيه شريفه (ثمّ ارسلنا رسلنا
تترى) به همين معنى آمده. ودر اصطلاح علم الحديث، منظور
خبر جماعتى است كه ( فى حدّ نفسه، نه به ضميمه قرائن)،
اتفاق آنان بر كذب محال، ودر نتيجه، موجب علم له مضمون خبر
باشد) -(علم الحديث)، تأليف استاد فاضل، كاظم مدير شانه
چى، چاپ دانشگاه فردوسى( مشهد) ، ص 144.
(9) در فصل بعد، ضمن سخن در باره (موعود) ، به اين بحث باز
خواهيم گشت.