باب سوم: شمايل و بعضى از خصايص حضرت مهدى (عليه السلام)
مخفى نماند كه شمايل آن حضرت، در اخبار متفرقه، به عبارات مختلفه و متقاريه، از
طريق خاصه و عامه مذكور است.
شيخ صدوق در كمال الدين روايت كرده كه رسول خدا (صلى
الله عليه و آله و سلم) فرمود: مهدى (عليه السلام) شبيه ترين
مردم است به من؛ در خلق و خلق.
و به روايتى فرمود: شمايل او شمايل من است.
و روايت شده در كفايه الاثر كه آن جناب فرمود:
پدر و مادرم، فداى هم نام من و شبيه من و شبيه موسى بن عمران!.
در غيبت فضل بن شاذان به سند معتبر، از آن جناب روايت
شده است كه فرمود: نهم از امامان كه از صلب حسينند، قائم اهل
بيت من و مهدى و امت من است و شبيه ترين مردمان است به من؛ در شمايل و افعال و
اقوال.
در غيبت نعمانى روايت شده از يكى از راويان كه گفت:
قائم - مهدى (عليه السلام) - از نسل على (عليه السلام) است، شبيه ترين مردم است به
عيسى بن مريم در خلق و خلق و سيما و هيات....
عامه نيز روايت كردهاند: آن جناب شبيه ترين خلق است به عيسى
(عليه السلام).
ذكر جملهاى از خصايص حضرت مهدى (عليه السلام)
اول: امتياز نور آن جناب (عليه السلام) بين انوار (عليهم السلام) كه ممتازند از
انوار انبياء و مرسلين و ملائكه مقربين.
در غيبت شيخ جليل، فضل بن شاذان آمده است به دو سند،
از عبدالله بن عباس، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) كه فرمود
چون مرا عروج به معارج سماوات دادند، به سدره المنتهى رسيدم، خطاب از حضرت رب
الارباب رسيد كه: يا محمد!
گفتم: لبيك! لبيك! اى پروردگار من!
فرمود: ما هيچ پيغمبرى به دنيا و اهل دنيا نفرستاديم كه منقضى شود ايام حيات و
نبوت او، الا آن كه بر پاى داشت به امر دعوت و به جاى خود و براى هدايت امت پس از
خود، وصى خود را به جهت نگهبانى شريعت.
و ما قرار داديم على بن ابى طالب (عليهما السلام) را خليفه تو امام امت تو، پس حسن
و حسين و على بن الحسين و محمد بن على و جعفر بن محمد و موسى بن جعفر و على بن موسى
و محمد بن على و على بن محمد و حسن بن على و حجه الحسن (عليهم السلام).
اى محمد! سر بالا كن!
چون سر بالا كردم، انوار على و حسن و حسين و نه تن از فرزندان حسين (عليهم السلام)
را ديدم در ميان ايشان مىدرخشيد كه گويا ستارهاى درخشنده است.
و خداى تعالى فرمود: اينها خليفهها و حجتهاى منند در زمين و خليفهها و اوصياى
تو نيز بعد از تو.
خوشا به حال كسى كه دوست دارد ايشان را و واى بر كسى كه دشمن دارد ايشان را!
.
در مقتضب خبرى ديگر روايت كرده از حضرت باقر (عليه
السلام) در ذكر ائمه (عليهم السلام) در شب معراج ديدن انوار ايشان تا آن كه رسول
خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: ديدم على را و... و...
و و حسن بن على و الحجه القائم (عليهم السلام) را كه گويا (قائم) ستاره درخشانى بود
در ميان ايشان.
گفتم: اى پروردگار من! اينها كيستند؟
فرمود: اينها ائمهاند (عليهم السلام) و اين قائم (عليه
السلام)؛ حلال مىكند حلال مرا و حرام مىكند حرام مرا و انتقام مىكشد از دشمنان
من.
اى محمد! او را دوست دار و دوست دار كسى را كه او را دوست دارد.
دوم: شرافت نسب؛ زيرا آن جناب داراست شرافت نسب همه پدران طاهرين خود (عليهم
السلام) را كه نسبت ايشان را، اشرف انساب است، و اختصلص دارد به رسيدن نسبش از طرف
مادر، به جناب شمعون صفا - وصى حضرت عيسى (عليه السلام) - پس داخل شود در آن، سلسله
بسيارى از انبيا و اوصيا (عليهم السلام) كه شمعون به آنها رسد.
سوم: بردن آن حضرت را در روز ولادت، به سراپرده عرش و خطاب خداوند تبارك و تعالى
به او كه: مرحبا به تو اى بنده من براى نصرت دين من و اظهار
امر من و هدايت عباد من! قسم خوردم به درستى كه من به تو بگيرم و به تو بدهم و به
تو بيامرزم و به تو عذاب كنم....
چهارم: بيت الحمد؛ مىگويند؛ در آن چراغى است كه روشن است از آن روزى كه متولد شده
و تا آن روز كه با شمشير خروج كند خاموش نمىشود.
پنجم: جمع ميان كنيه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و اسم مبارك آن حضرت.
و اين جمع، براى ديگران روا نيست و در مناقب روايت است
كه فرمود: اسم مرا بگذاريد و كنيه مرا نگذاريد.
ششم: حرمت بردن نام آن جناب، چنانكه در باب القاب در ذيل نام بيست و ششم گذشت.
هفتم: ختم وصايت پيامبر اسلام در روى زمين، به آن جناب.
هشتم: غيبت از روز ولادت و سپرده شدن به روح القدس، و تربيت شدن در عالم نور و
فضاى قدس كه هيچ جزئى از اجزاى آن، به لوث قذارت و كثافت و معاصى بنى آدم و شياطين،
ملوث نشده است.
نهم: معاشرت و مصاحبت نداشتن با كفار و منافقين و فساق، و نداشتن خوف و تقيه و
مدارات با آنها، و دورى از ايشان.
از روز ولادت تا كنون، دست ظالمى به دامانش نريسده و با كافر و منافقى مصاحبت
ننموده و از منازلشان كناره گرفته و از حقى به جهت خوف يا مدارات دست نكشيده؛
بالجمله از غبار كردار و رفتار اغيار، بر آينه وجود حق نماى آن بزرگوار، گردى
ننشسته و از خارستان اجتناب، خارى به دامان جلالش نخليده و
ذلك فضل الله يوتيه من يشاء.(20)
دهم: نبودن بيعت احدى از جابران بر گردنش، چنان كه در اعلام
الورى روايت شده از حضرت امام حسن مجتبى (عليه السلام) كه فرمود: نيست از ما
احدى مگر آن كه واقع مىشود در گردن او بيعتى از براى طاغيه زمان او، مگر قائمى كه
نماز مىخواند روح الله - عيسى بن مريم (عليه السلام) - پشت سر او.
يازدهم: داشتن علامتى در پشت، مثل علامت پشت مبارك رسول خدا (صلى الله عليه و آله
و سلم) كه آن را ختم نبوت گويند، و شايد در آن جناب، اشاره به ختم وصايت باشد.
دوازدهم: اختصاص دادن خداوند آن جناب را در كتابهاى آسمانى. سماويه و اخبار معراج
از ساير اوصيا (عليه السلام)، به ذكر او به لقب، بلكه به القاب متعدد.
سيزدهم: ظهور آيات غريبه و علامات سماويه و ارضيه براى ظهور موفور السرور آن حضرت
كه براى تولد و ظهور هيچ (امام و) حجتى نشده.
در كافى روايت شده از حضرت صادق (عليه السلام) كه آيات
در آيه شريفه سريهم آياتنا فى الافاق و فى انفسهم حتى يتبين
لهم انه الحق...(21)
را تفسير فرمود به آيات و علامات قبل از ظهور آن حضرت و تبين حق را به خروج قائم
(عليه السلام)...
چهاردهم: نداى آسمانى به اسم آن جناب (عليه السلام)، مقارن ظهور آن حضرت. چنان كه
على بن ابراهيم در تفسير آيه شريفه واستمع يوم يناد المناد من
مكن قريب.(22)
از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: منادى ندا
مىكند به اسم قائم و اسم پدرش (عليه السلام).
و در تفسير يوم يسمعون الصيحه بالحق ذلك يوم الخرج(23)
كه ترجمهاش اين است: روزى كه مىشنوند فرياد را، به راستى اين است روز خروج،
فرمود: صيحه قائم (عليه السلام) است.
و بر اين مضمون، اخبار بسيار، بلكه متجاوز از حد تواتر است و در بعضى از آنها نداى
آسمانى را از علائم حتمى ظهور آن حضرت شمردهاند.
پانزدهم: سايه انداختن ابرى سفيد، پيوسته بر سر مبارك آن حضرت و ندا كردن منادى در
آن ابر، به نحوى كه مىشنوند آن را ثقلين كه: اوست مهدى آل
محمد (عليه السلام) پر مىكند زمين را از عدل، چنانكه پر شده از جور.
و اين در خبر لوح است به روايت شيخ طوسى.
شانزدهم: تصرف نكردن طول روزگار و گردش ليل و نهار و سير فلك دوار، در بنيه و مزاج
و اعضا و قوا و صورت و هيات آن حضرت كه با اين طول عمر - كه تاكنون (زمان تاليف
كتاب نجم الثاقب)(24)
هزار و چهل و هشت سال از عمر شريفيش گذشته و خداى داند كه تا ظهور، به كجاى از سن
رسد - چون ظاهر شود در صورت مرد سى يا چهل ساله باشد و مانند انبياى طويل الاعمار
گذشته و غير ايشان نباشد كه يكى، هدف تير پيرى خود ... و هذا
شيخا...(25)
باشد و ديگرى به نوحه گرى انى وهن العظم منى واشتعل الراس
شيبا(26)
از ضعق پيروى خويش بنالد.
شيخ صدوق روايت كرده از ابوصلت هروى كه گفت: پرسيدم از حضرت رضا (عليه السلام) كه:
چيست علامت قائم شما چون خروج نمايد؟
فرمود: علامتش آن است كه در سن پير باشد، و به صورت، جوان؛ تا
به مرتبهاى كه نظر كننده به آن حضرت، گمان برد كه در سن چهل سالگى است يا كمتر از
چهل سالگى. و ديگر از نشانهاى آن حضرت اين است كه به گذشتن شبها و روزها بر آن
حضرت، پيروى بر آن جناب، راه نيايد تا زمانى كه اجل آن سرور، در رسد.
در احتجاج طبرسى روايت شده از امام حسن (عليه السلام)
كه در ضمن حالات آن جناب فرمود: كه طولانى مىكند خداوند عمر
آن حضرت را، آن گاه ظاهر مىكند او را به قدرت خود در صورت جوان چهل ساله، و اين
براى آنكه بدانند كه خداوند بر همه چيز قادر است (مىباشد).
هفدهم: بيرون كردن زمين، گنجها و ذخيرهها را كه در آن پنهان و سپرده شده. در
كمال الدين است كه خداوند، در شب معراج به پيغمر (صلى الله عليه و آله و
سلم) فرمود: از براى او - حضرت قائم (عليه السلام) - ظاهر
مىكنم گنجها و ذخيرهها را به مشيت خود.
در ارشاد شيخ مفيد است از امام صادق (عليه السلام) كه
فرمود: چون قائم (عليه السلام) خروج كند، ظاهر مىكند زمين،
گنجهاى خود را تا مىبينند مردم، آن گنجها را بر زمين.
در غيبت نعمانى است كه امام باقر (عليه السلام) فرمود:
هرگاه كه برخيزد قائم اهل بيت (عليه السلام) تقسيم مىكند بالسويه - تا اين
كه فرمود: - و جمع مىشود در نزد او اموال دنيا از شكم زمين و
از ظاهر آن.
هجدهم: زياد شدن باران و گياه و درختان و ميوهها و ساير نعم ارضيه؛ به نحوى كه
مغايرت پيدا كند حالت زمين در آن وقت، با حالت آن در اوقات ديگر، و محقق شود قول
خداى تعالى: يوم تبديل الارض غير الارض(27)
نعمانى روايت كرده از يكى از روايان كه مهدى (عليه السلام)،
چنين كند.
و مراد، تبديل صورت زمين است در زمان آن حضرت، به صورتى ديگر، به جهت كثرت عدل و
باران و اشجار و گياه و ساير بركات.
نوزدهم: تكميل عقول مردم به بركت وجود آن حضرت و گذاشتن دست مبارك، بر سر ايشان، و
رفتن كينه و حسد از دلهايشان و كثرت علوم و حكمت ايشان، چنان كه در كتاب
زراد است كه گفت: گفتم به امام صادق (عليه السلام):
مىترسم كه از مومنين نباشم.
فرمود: براى چه؟
گفتم: براى آن كه نمىيابيم در ميان خود، كسى را كه بوده باشد برادر او در نزد او
برگزيدهتر و محبوبتر از درهم و دينار، و مىيابيم در هم و دينار را محبوبتر در
نزد خود از برادرى كه جمع نموده ميان ما و او موالات اميرالمومنين (عليه السلام).
فرمود: نه چنين است. شماها مومنيد ولكن كامل نخواهيد كرد ايمان خود را تا اين كه
خروج كند قائم (عليه السلام)؛ پس در ان زمان، جمع مىنمايد خداوند تبارك و تعالى
عقول شما را.
در خرايج راوندى و كمال الدين
صدوق روايت است از حضرت باقر (عليه السلام) كه فرمود: هرگاه
خروج كرد قائم ما (عليه السلام)، مىگذارد دست خود را بر سر بندگان، پس جمع
مىنمايد به سبب آن، عقلهاى ايشان را و كامل مىگردد به ان، خردهاى ايشان.
بيستم: قوت خارج از عادت، در ديدگان و گوشهاى آن حضرت و اصحاب او.
چنانكه در كافى و خرايج
روايت است از امام صادق (عليه السلام) كه فرمودند: به درستى كه
قائم ما هرگاه خروج كند، قوت مىدهد خداوند در گوشها و چشمها شيعيان ما تا اين كه
مىشود ميان ايشان و قائم (عليه السلام)، به قدر چهار فرسخ، پس با ايشان تكلم
مىكند و ايشان مىشنوند و نظر مىكنند به سوى آن جناب.
شيخ جليل، فضل بن شاذان، در كتاب غيبت خود روايت كرده
از حضرت صادق (عليه السلام) كه فرمودند: به درستى كه مومن، در
زمان قائم (عليه السلام) در مشرق است، و مىبيند برادر خود را كه در مغرب است و
همچنين، آن كه در مغرب است، مىبيند برادر خود را كه در مشرق است.
بيست و يكم: دادن قوت چهل مرد به هر يك از اعوان و انصار آن حضرت. چنانكه در
كافى است از عبدالملك بن اعين كه گفت: برخاستم در نزد
ابى جعفر (عليه السلام)، تكيه كردم بر دستم، پس گريستم و گفتم: آرزو داشتم كه من
درك نمايم اين امر را - يعنى سلطنت ظاهر ائمه (عليه السلام) - را و در من قوتى باشد.
پس فرمود: آيا راضى نيستند كه دشمنان شما بكشند بعضى، بعضى را
و شما در خانههاى خود آسوده باشيد؟ اگر امر چنان شد، يعنى فرج عظيم آمد، داده
مىشود به هر مردى از شما، قوت چهل مرد و گردانده مىشود دلهاى شما مانند پاره آهن
(يعنى در محكم بودن) اگر خواستيد به آن قوت، كوه را بركنيد، خواهيد توانست و شماييد
قوام زمين و خزان آن.
و در كمال الدين صدوق روايت است از امام صادق (عليه
السلام) كه فرمود: نگفت جناب لوط به قوم خود
لو ان لى بكم قوه او آوى الى ركن شديد
(28)
مگر در قياس و آرزوى فوت قائم (عليه السلام)، و ذكر نكرد مگر شدت اصحاب او را كه
داده مىشود به يك مرد از ايشان، قوت چهل مرد.
و اين مضمون را شيخ صدوق در خصال از حضرت سجاد (عليه
السلام) و شيخ مفيد در اختصاص و ابن قولويه در
كامل الزياره و فضل بن شاذان در غيبت خود، از
امام صادق (عليه السلام) و و عياشى در تفسير خود روايت
كردند.
و در كمال الدين است كه امير المؤمنين (عليه السلام)
فرمود: آن جناب، دست خود را بر سر بندگان خدا بگذارد؛ پس نماند
مؤمنى مگر آن كه دلش محكمتر از پاره آهن شود، و بدهد به او قوت چهل مرد را.
بيست دوم: برداشته شدن فقيه و خوف از كفار و مشركان و منافقان، و ميسر شدن بندگى
خدا تعالى و سلوك در امور دنيا و دين، حسب قوانين آسمانيه، بدون حاجت به دست
برداشتن از پارهاى از آنها از بيم مخالفان و ارتكاب اعمال ناشايسته؛ چنان كه خداى
تعالى وعده فرمود در كلام خود: وعد الله الذين امنو منكم و
عملوا الصالحات ليستخلفنهم فى الارض كما استخلف الذين من قبلهم و ليمكنن لهم دينهم
الذى ارتضى لهم و ليبد لنهم من بعد خوفهم لمنا يعبدوننى لا يشركون بى شيئا...
(29)؛
وعده داده خداى تعالى آنان را كه ايمان آوردند از شما و كارهاى شايسته كردند كه
البته خليفه گرداند ايشان را چنان كه خليفه گردانيد آنان را كه پيش از ايشان بودند
و البته متمكن خواهد كرد براى ايشان، دين ايشان را كه پسنديد برايشان، و البته
تبديل خواهد كرد ترس ايشان را به ايمنى، كه بپرستند مرا و شريك قرار ندهند براى من
چيزى را.
شيخ طبرسى در مجمع البيان فرمود كه:
روايت از اهل بيت (عليه السلام) اين است كه آيه، در حق مهدى (عليه السلام) است.
و روايت كرده عياشى كه حضرت سجاد (عليه السلام) اين آيه را تلاوت كرد، آن گاه
فرمود كه: ايشان و الله شيعيان ما اهل بيتاند.
اين كار، يعنى اين سه احسان بزرگ،
(30)
به ايشان مىشود بر دست مردى از ما، و او مهدى اين امت است.
بيست سوم: فرا گرفتن سلطنت آن حضرت، تمام روى زمين را، از مشرق تا مغرب، بر و بحر،
معموره و خراب و كوه و دشت؛ نماند جايى كه حكمش جارى و امرش نافذ نشود و اخبار در
اين معنى متواتر است.
شيخ صدوق در علل و عيون و
كمال الدين روايت كرده از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در خبر
طولانى كه فرمود: در شب معراج نظر كردم به ساق عرش پس ديدم
دوازده نور را؛ در هر نورى سطر سبزى بود كه بر آن، اسم وصيى از اوصياى من بود؛ اول
ايشان على بن ابى طالب (عليه السلام) و آخر ايشان مهدى امت من.
گفتم: اى پروردگار من! اينها اوصياى منند پس از من؟
پس خطاب رسيد كه: اى محمد! اينها اوليا و اوصيا و حجتهاى
منند بعد از تو بر خلق، و ايشان اوصياى تو هستند و خلفاى تو و بهترين خلق من بعد از
تو.
قسم به عزت و جلال خود كه البته ظاهر كنم به ايشان، دين خود را و بلند كنم از
ايشان، كلمه خود را و پاك كنم به آخر ايشان، زمين خود را از دشمنان خود و البته
مالك گردانم او را مشرقهاى زمين و مغربهاى آن را و البته مسخر كنم براى او بادها
را و البته همواره كنم براى او ابرهاى سخت را و البته بالا برم او را در اسباب -
يعنى راههاى آسمان - و البته يارى كنم او را به لشكر خود و قوت دهم او را به
ملائكه خود؛ تا بالا گيرد دعوت من، و جمع شوند خلايق بر توحيد من.
آن گاه سلطنت او را دوام دهم و روزگار سلطنت را ميان اولياى خود، تا روز قيامت، به
نوبت گذارم.
بيست و چهارم: پر شدن تمام روى زمين از عدل و داد؛ چنانكه در كمتر خبرى - الهى يا
نبوى، خاصى يا عامى - ذكرى از حضرت مهدى (عليه السلام) شده كه اين بشارت و اين
منقبت براى آن جناب، مذكور نباشد در آن.
در عيون شيخ صدوق روايت است از امام رضا (عليه السلام)
كه فرمود: چون آن حضرت خروج كند، روشن شود زمين به نور
پروردگار خود و گذاشته شود ميزان عدل و ميان مردم؛ پس ظلم نمىكند احدى، احدى را.
در ارشاد شيخ مفيد روايت از حضرت صادق (عليه السلام)
كه فرمود: هر گاه قائم (عليه السلام) خروج كرد، حكم مىكند به
عدل و مرتفع مىشود در ايام او جور، و ايمن مىشود به و راهها، بيرون مىآورد
زمين، بركات خود را، و بر مىگردد هر حقى به سوى اهل آن حق، و باقى نمىماند اهل
دينى مگر آن كه اظهار اسلام كند و اعتراف كند به ايمان.
در كمال الدين است كه ريان بن الصلت عرض كرد به امام
رضا (عليه السلام) كه: تو صاحب اين امرى؟
فرمود: من صاحب اين امر هستم ولكن نيستم آن كسى كه پر مىكند
زمين را از عدل، چنان كه پر شده از جور.
بيست و پنجم: حكم فرمودن در ميان مردم به علم امامت خود و نخواستن بينه و شاهد از
احدى.
در بصائر الدرجات صفار روايت است از امام صادق (عليه
السلام) كه فرمود: هرگز دنيا به آخر نخواهد رسيد مگر اين كه
خروج كند مردى از ما اهل بيت كه حكم كند به حكم داوود و آل داوود؛ نخواهد از مردم،
بينه.
به روايت ديگر فرمود: عطا خواهد كرد به هر نفسى (كسى) حكم او
را.
نيز روايت كرده از آن جناب كه فرمود: هرگاه قائم آل محمد
(عليه السلام) خروج كرد، حكم مىكند به حكم داوود و سليمان؛ نمىخواهد از مردم
شاهدى.
در دعوات سيد فضل الله راوندى روايت است از حضرت عسكرى
(عليه السلام) كه در جواب آن كسى كه پرسيد: چون قائم (عليه
السلام) برخاست، به چه حكم مىكند؟، نوشت: پس هر گاه
خروج كرد، حكم مىكند ميان مردم به علم خود، مثل حكم داوود و نمىخواهد از مردم،
بينه.
بيست و ششم: اطاعت حيوانات، از انصار و ياران آن حضرت.
بيست و هفتم: امتياز دادن خداوند تبارك و تعالى، آن حضرت را در شب معراج پيغمبر
(صلى الله عليه و آله و سلم) - بهد از نماياندن اشباح نوانيه ائمه ((عليهم السلام))
به آن حضرت، از امير المؤمنين (عليه السلام) تا حجت عصر (عليه السلام) - به اين كه
فرمود به روايت ابن عباس: اين قائم (عليه السلام)، حلال مىكند
حلال مرا و حرام مىكند حرام مرا و انتقام مىكشد - اى محمد! - از اعداى من.
اى محمد دوست دار او را و دوست دار كسى را كه دوست مىدارد او را.
بيست و هشتم: نزول حضرت روح الله - عيسى بن مريم (عليهما السلام) - از آسمان، براى
يارى حضرت مهدى (عليه السلام) و نماز كردن پشت سر آن جناب.
در كمال الدين روايت است از رسول خدا (صلى الله عليه و
آله و سلم) كه فرمود: قسم به آن كه مرا به راستى به پيغمبرى
فرستاد كه اگر نماند از دنيا مگر يك روز، طولانى مىكند خدا آن روز را تا خروج كند
در آن روز، فرزندم مهدى، و فرود آيد روح الله - عيسى بن مريم (عليهما السلام) - و
نماز كند پشت سر او.
در اعلام الورى از شيخ طبرسى روايت شده از حضرت امام
حسن مجتبى (عليه السلام) كه فرمود: نيست از ما احدى مگر آن كه
واقع مىشود در گردن او بيعت از طاغيه زمان او، مگر قائمى كه نماز مىكند روح الله
- عيسى (عليه السلام) - پشت سر او.
در غيبت شيخ طوسى روايت شده از آن جناب (صلى الله عليه
و آله و سلم) كه فرموده به فاطمه (عليهما السلام) كه: اى فرزند
من! داده شده به ما اهل بيت، هفت چيز كه داده نشده به احدى پيش از ما:
1 - پيغمبر ما بهترين پيغمبران است و آن پدر تو است.
2 - وصى ما بهترين اوصياست و آن شوهر تو است.
3 - و شهيد ما بهترين شهيد است و آن عم پدر تو - حمزه - است.
4. از ماست كسى كه براى او دو بال سبز است كه پرواز مىكند به آن، در بهشت.
5 و 6 - از ماست دو سبط اين امت و آن دو پسر تو، حسن و حسينند.
7 - از ماست - قسم به خداوندى كه نيست خدايى جز او! - مهدى اين امت؛ آن كه نماز
مىكند پشت سر او، عيسى بن مريم.
آن گاه دست مبارك بر كتف حسين (عليه السلام) گذاشت و سه مرتبه فرمود:
از اين است.
آن گاه دست مبارك بر كتف حسين (عليه السلام) گذاشت و سه مرتبه فرمود:
از اين است.
بيست و نهم: قتل دجال لعين كه از عذابهاى الهى است براى اهل قبله.
سىام: انقطاع سلطنت جابران و دولت ظالمان در دنيا، به وجود او.
و مكرر حضرت صادق (عليه السلام) به اين بيت مترنم بودند:
لكل اناس دوله ير قبونها
| |
و دولتنا فى آخر الدهر يظهر
|
و در غيبت نعمانى روايت شده از امام باقر (عليه
السلام) كه فرمود: دولت ما آخر دولتهاست و نمىماند اهل بيتى
كه براى ايشان دولتى است مگر آن كه سلطنت خواهند كرد پيش از ما؛ تا اين كه آن گاه
كه بينند سيره و سلوك ما را، نگويند كه هر گاه ما سلطنت مىكرديم، سلوك مىنموديم
مثل سلوك اين جماعت، و اين است قول خداى عزوجل: و العاقبه
للمتقين
(31)
در غيبت فضل بن شاذان همين خبر را به سند صحيح از حضرت
صادق (عليه السلام) روايت كرده است.
پوشيده نماند كه آنچه ذكر كرديم،
(32)
نمونه است از خصايص و تشريفات الهيه مهدويه كه معلوم مىشود اندكى از مقامات عليه
آن حضرت و بزرگى سلطنت آن جناب كه كسى نديده و نشنيده و نخواهد ديد، و رفع مىشود
استغراب
(33)
بعضى آنچه وارد شده در حق آن حضرت.
شيخ نعمانى در غيبت خود روايت كرده كه:
كسى پرسيد از حضرت صادق (عليه السلام) كه: آيا قائم (عليه السلام) متولد شده؟
فرمود: نه! اگر من او را درك كنم، هر آينه خدمت مىكنم او را، در ايام حيات خود.
و آن جناب، بعد از نماز ظهر، دعا مىكردند براى حضرت قائم (عليه السلام).
پس راوى عرض كرد كه: براى خود دعا كردى
فرمود: دعا دعا كردم براى نور آل محمد (عليهم السلام) و سابق ايشان و انتقام كشنده
از اعداى ايشان.