طرحى نوين در شناخت نهج البلاغه

خسرو تقدسى نيا

- ۳ -


جنگها

كداميك از خلفاى سه گانه براى عزيمت به جنگ با روميان با على مشورت كرد؟ عمر بن خطاب. "خليفه دوم"

كداميك از خلفاى سه گانه براى رفتن به جن گ با ايران با على مشورت كرد؟ عمر بن خطاب.

مشاوره هاى سياسى خليفه دوم با امام على

گسترش اسلام و حفظ كيان مسلمانان هدف بزرگ امام على "ع" بود. از اين رو، گرچه وى خود را وصى مخصوص پيامبر "ص" مى دانست و شايستگى و برترى او بر ديگران محرز بود، اما هر وقت گره اى در كار خلافت مى افتاد با فكر نافذ و نظر بلند خود آن را مى گشود. به اين جهت مى بينيم كه امام "ع" در دوران خليفه دوم نيز مشاور و گرهگشاى بسيارى از مشكلات سياسى و علمى و اجتماعى او بود.

مشورت عمر با على در جنگ با ايران

در سال چهاردهم هجرى در سرزمين 'قادسيه' نبرد سختى ميان سپاه اسلام و ارتش ايران رخ داد كه سر انجام به پيروزى مسلمانان انجاميد و رستم فرخ زاد فرمانده كل قواى ايران و گروهى از لشكريانش به قتل رسيدند.

سراسر عراق به زير نفوذ سياسى و نظامى مسلمانان در آمد و مدائن، كه مقر حكومت شاهان ساسانى بود، در تصرف مسلمانان قرار گرفت و سپاه ايران به داخل كشور عقب نشينى كردند.

براى مقابله با اين حمله خطرناك، يزد گرد سوم، پادشاه ايران، سپاهى متشكل از يكصد و پنجاه هزار نفر به فرماندهى فيروزان ترتيب داد تا جلو هر نوع حمله را بگيرند و در صورت مساعد بودند وضع، حمله را آغاز كنند. سعد وقاص فرمانده كل قواى اسلام "و به نقلى عمار ياسر"، كه حكومت كوفه را در اختيار داشت نامه اى به عمر نوشت و او را از ضوع آگاه ساخت و افزود كه سپاه كوفه آماده است كه نبرد را آغاز كند و پيش از آنكه دشمن بر آنان حمله آورد آنان براى ارعاب دشمن نبرد را شروع كنند.

خليفه به مسجد رفت و سران صحابه را جمع كرد و آنان را از تصميم خود، كه مى خواهد مدينه را ترك گويد و در منطقه اى ميان بصره و كوفه فرود آيد و از آن نقطه رهبرى سپاه را به دست بگيرد، آگاه ساخت.

در اين هنگام طلحه و عثمان او را تشويق كردند كه مدينه را ترك كند و خود شخصا در جنگ شركت نمايد. ولى على "ع" در اين موقع برخاست و از هر دو نظر انتقاد كرد. [ فروغ ولايت، صفحه 283. ]

على "ع" به عمر فرمود: 'موقعيت زمامدار، همچون ريسمانى است كه مهره ها را به هم پيوند دهد، اگر ريسمان گسسته شود مهره ها پراكنده مى شوند و هر كدام بجائى خواهد افتاد و سپس هرگز نتوان همه را جمع آورى نمود و از نو نظام بخشيد.' [ نهج البلاغه معجم المفهرس، خطبه 146. ]

مشورت عمر با على در جنك با روميان

مسلمانان يك ماه بود كه شام را فتح كرده بودند و تصميم داشتند كه به سوى بيت المقدس پيشروى كنند. فرماندهان قواى اسلام 'ابوعبيده جراح' و 'معاذ بن جبل' بودند. معاذبه ابوعبيده گفت: نامه اى به خليفه بنويس و درباره پيشروى به سوى بيت المقدس بپرس. ابوعبيده چنان كرد. خليفه جهت مشورت با على "ع"، حضرت را از ماجرا آگاه ساخت و از آن راى خواست. [ فروغ ابديت، صفحه 285. ]

على "ع" به عمر فرمود: 'اگر شخصا به سوى دشمن حركت كنى و مغلوب گردى، براى شهرهاى دو دست مسلمانان پناهى نمى ماند، "و اگر تو در ميدان جنگ كشته شوى، پيش از آن كه مردم با ديگرى بيعت كنند" كسى نيست كه به او مراجعه كنند. پس مرد جنگ آزموده اى را به سوى آنها بفرست و گروهى كه مشكلات و سختيهاى جنگها را ديده اند و خير خواه و نصيحت پذيرن با او همراه ساز، پس اگر خداوند پيروزى داد همان است كه تو مى خواهى و اگر نشد تو مدافع مردم و پناه آنها خواهى بود.' [ نهج البلاغه معجم المفهرس، خطبه 134. ]

جهان در عصر خلفاى راشدين

قدرت جهان در آن روز در قبضه دو امپراطورى بزرگ بود و رقابت و جنگ در ميان اين دو قطب سابقه ممتدى داشت. نبرد و ستيز ميان ايران و روم، از دوره هخامنشيان آغاز گرديد و تا عهد ساسانيان ادامه داشت. دولت روم در آن روز به دو بلوك شرق و غرب تقسيم شده بود. زيرا در سال 395 ميلادى 'تئودوز كبير' امپراطور روم كشور خود را ميان دو پسرش تقسيم كرد و دو كشور به نام روم شرقى و غربى پديد آمد.

دولت روم در اثر جنگهايى كه با ايران كرده بود رو بضعف نهاده و دولت ايران نيز در اثر همين جنگها، نشانه هاى انقراض در آن آشكار شده بود.

در قرن اول هجرى فتوحات خلفاى راشدين در عراق كه در قلمرو حكومت ايران بود، و هم چنين در شام كه در تحت تصرف 'هرقل' امپراطور روم اداره مى شد صورت گرفت. اين فتوحات در زمان خليفه اول آغاز شد و پس از در گذشت او عمر آن را دنبال كرد و به مدت هفت سال طول كشيد. لشكر عمر بسرعت شهرهاى عراق و ايران را فتح كردند يعنى روى هم رفته بر هم زدن تاج و تخت پادشاهى ساسانى و گرفتن مملكت ايران در فاصله ى دو ماه انجام شد و در زمان عثمان اين فتوحات ادامه پيدا كرد و شهرهاى باقيمانده ايران را فتح كرده به قفقاز رسيدند و از آنسو قسمتى از هندوستان را به تصرف درآوردند. [ تمدن اسلام و عرب "گوستاولوبون"، ترجمه سيد هاشم حسينى، ص 149. ]

چه كسانى جنگ جمل را برپا كردند و على در چه خطبه اى از آنها انتقاد مى كند؟ طلحه و زبير.

در خطبه يكصد و هفتاد و دو على "ع" از آنها انتقاد مى كند و مى فرمايد:

'طلحه و زبير و پيروانشان از "مكه" به سوى "بصره" حركت كردند و همسر رسول خدا "ص" را همچون كنيزى كه براى فروش مى برند به دنبال خود كشاندند! در حالى كه همسران خود را در خانه پشت پرده نگهداشتند؟'

قصه جنگ جمل

طلحه و زبير از اين كه در حكومت على "ع" به استاندارى منطقه اى منصوب شوند مايوس و نوميد شدند. از طرف ديگر، از جانب معاويه به هر دو نفر نامه اى، تقريب به يك مضمون رسيد كه آنان را به 'اميرالمومنين' توصيف كرد و ياد آور شده بود كه از مردم شام براى آن دو بيعت گرفته است و بايد هر چه زودتر شهرهاى كوفه و بصره را اشغال كنند، پيش از آنكه فرزند ابوطالب بر آن دو مسلط شود. و شعار آنان در همه جا اين باشد كه خواهان خون عثمان هستند و مردم را بر گرفتن انتقام او دعوت كنند.

اين دو صحابى ساده لوح فريب نامه معاويه را خوردند و تصميم گرفتند كه از مدينه به مكه بروند و در آنجا به گردآورى افراد و ساز و برگ جنگ بپردازند. آنان در اجراى نقشه فرزند ابوسفيان به حضور امام "ع" رسيدند و گفتند: به ما اجازه بده كه مدينه را به قصد عمره ترك كنيم. امام "ع" فرمود: در پوشش عمره هدف ديگرى داريد. آنان به خدا سوگند ياد كردند كه غير عمده هدف ديگرى ندارند. امام "ع" فرمود: شما در صدد خدعه و شكستن بيعت هستيد. آنان سوگند خود را تكرار كردند و بار ديگر با امام بيعت نمودند. وقتى آن دو خانه على "ع" را ترك كردند، امام به حاضران در جلسه فرمود: مى بينم كه آنان در فتنه اى كشته مى شوند. برخى از حضار گفتند: از مسافرت آنان جلوگيرى كن. امام "ع" فرمود: بايد تقدير و قضاى الهى تحقق پذيرد.

طلحه و زبير با آنكه سوگندهاى شديدى در خانه امام "ع" ياد كرده بودند، پس از خروج از مدينه در ميان راه مكه به هر كس رسيدند بيعت خود را با على "ع" انكار كردند.

پس از قتل عثمان و بيعت مردم با على "ع"، سرزمين مكه مركز مخالفان آن حضرت به شمار مى رفت و افرادى كه با امام "ع" مخالف بودند يا از دادگرى او مى ترسيدند، خصوصا استانداران و فرمانداران عثمان، در مكه در پوشش حرمت حرم خدا گرد آمدند و نقشه نبرد جمل را طرح كردند و به سوى بصره حركت نمودند. طلحه و زبير براى پرهيز از گرفتارى به دست امام "ع"، منازل ميان مكه و بصره را به سرعت طى مى كردند. از اين رو، به فكر تهيه ى شترى تندرو افتادند كه هر چه زودتر عايشه را به بصره برسانند وقتى كاروان ناكثين به نزديكى بصره رسيد، عايشه نامه هايى به شخصيتهاى بزرگ بصره نوشت و آنها را از اهداف خود آگاه ساخت. طلحه و زبير نيز نامه اى به عثمان بن حنيف استاندار بصره نوشتند كه او دارالاماره را در اختيار آنها بگذارد ولى عثمان بن حنيف تسليم آنها نشد و با آنها جنگيد. در اثر اين جنگ ناكثين وارد بصره شدند و بعد از شكنجه استاندار بصره او را آزاد ساختند.

امام "ع" كه در سرزمين ربذه بودند، خبر ناگوار كودتاى پيمان شكنان را شنيد و آگاه شد كه طلحه و زبير وارد شهر بصره شده اند. در اين مرحله، نظر امام اين بود كه براى سركوبى ناكثين از مردم كوفه كمك بگيرد لذا شخصيتهايى را به كوفه اعزام كرد از جمله: محمد بن ابى بكر، ابن عباس، مالك اشتر، امام حسن "ع"، عمار ياسر تا نداى استمداد او را به سمع مردم كوفه برسانند. ابوموسى اشعرى كه در آن زمان از طرف امام "ع" والى كوفه بود سماجت سختى با فرستادگان على "ع" به خرج داد تا جائى كه به مردم مى گفت:

'العقود سبيل الاخره و الخروج سبيل الدنيا' در خانه نشستن راه آخرت و قيام راه دنيا است.

اعزام نماينده ى متعدد و بى ثمر ماندن تمام كوششها، امام "ع" را بر آن داشت كه ابوموسى را از مقام خود معزول دارد. و 'قرظه بن كعب' را به جاى وى گمارد.

بعد از تبادل نامه هايى از طرف امام "ع" و ناكثين و بى نتيجه بودند آنها، امام "ع" ناچار شد كه به آرايش سپاه خود كه به شانزده هزار نفر مى رسيد بپردازد و فرماندهان خود را تعيين فرمود. در حالى كه امام "ع" مشغول بيان دستورات جنگى بود، ناگهان رگبار تير از طرف دشمن، لشكر گاه امام "ع" را فراگرفت و بر اثر آن چند تن از ياران امام "ع" به شهادت رسيدند. امام آماده نبرد شد و زره رسول خدا "ص" را پوشيد و استر او را كه به همراه داشت سوار شد و در برابر صفوف ياران خود ايستاد. سپاه چشمگير و منظم امام "ع" ناكثان را به تكاپو انداخت و شتر عايشه را كه حامل كجاوه ى او بود به ميدان نبرد آوردند و زمام آن را به دست قاضى بصره، كعب بن سور، دادند و عبدالله بن زبير پيش روى عايشه و مروان بن حكم در دست چپ او قرار داشت و مديريت سپاه، با زبير بود و طلحه فرمانده سواره نظام و محمد بن طلحه فرمانده پياده نظام بودند.

امام "ع" در روز جمل پرچم را به دست فرزند خود محمد حنفيه سپرد و آداب جنگ را به او ياد داد. امام "ع" از جناح چپ لشكر توسط مالك اشتر به دشمن حمله برد و تعداددى از ناكثين را هلاك كردند همت ناكثين اين بود كه شتر عايشه سرپا باشد، زيرا سمبل ثبات و استقامت آنها بود. عايشه براى تحريك ياران خود مشتى خاك طلبيد و آن را براى روى ياران امام "ع" پاشيد و گفت: 'شاهت الوجوه' سياه باد رويتان.

او در اين كار از پيامبر "ص" تقليد كرد زيرا آن حضرت نيز در جنگ بدر يك مشت خاك برداشت و به سوى دشمن پاشيد و همين جمله را فرمود و خدا درباره او نازل كرد: 'و ما رميت اذ رميت و لكن الله رمى'. [ انفال، "8"، آيه 17. ]

با مشاهده اين عمل از عايشه، امام على "ع" فرمود: 'و ما رميت اذ رميت ولكن الشيطان رمى' يعنى اگر در مورد پيامبر اكرم "ص" دست خدا از آستين پيامبر ظاهر شد، در مورد عايشه دست شيطان از آستين او آشكار گشت.

سرانجام زمام شتر بى حاب ماند و ديگر كسى حاضر نبود كه آن را به دست بگيرد، عايشه كه بر اثر يك تير بر روى زمين افتاده بود مورد ترحم امام "ع" قرار گرفت ولى پيوسته زبان وى به بد گويى امام "ع" و آمرزش خواهى بر كشتگان جمل آلوده و مشغول بود.

سرنوشت طلحه و زبير

طلحه در ميدان جنگ به دست مروان حكم از پاى در آمد ولى زبير وقتى احساس شكست كرد تصميم به فرار به سوى مدينه گرفت. عمر و بن جرموز كه از قبيله احنف بن قيس بود تصميم گرفت كه انتقام خونهاى ريخته شده را از زبير بگيرد. لذا او را تعقيب كرد، در نيمه راه وقتى زبير براى نماز ايستاد از پشت سر به او حمله كرد و او را كشت. [ فروغ ولايت، صفحه 367. ]

در كدام جنگ على از شركت امام حسن منع مى كند و فلسفه آن چيست؟ جنگ صفين.

در يكى از روزهاى جنگ صفين على "ع" امام حسن "ع" را ديد كه براى جنگ شتاب مى كند. خطاب به يارانش فرمود:

'اين جوان را بگيريد و نگاه داريد تا مرگ او مرا در هم نكوبد زيرا من به مرگ اين دو جوان "امام حسن و امام حسين" بخل مى ورزم و راضى نيستم، از آن جهت كه مى خواهم با مرگ آنها نسل پيامبر خدا "ص" قطع نشود.' [ نهج البلاغه معجم المفهرس، خطبه 207. ]

در كدام جنگ بود كه على پرچم را به فرزندش محمد حنفيه داد؟ جنگ جمل.

محمد حنفيه كه در جنگ جمل شركت داشت على "ع" پرچم اسلام را به دست او داد و ضمن تعليم آداب جنگ به او فرمود:

'اگر كوهها از جاى بركنده شوند، تو از جاى خويش حركت مكن. دندانهايت را بر هم بفشار و از سرت بگذر و آن را به خداى بزرگ عاريت ده. پاى خويش را چون ميخ، در زمين استوار بدار.

چشمانت را باز كن و تا انتهاى لشگر را زير نظر داشته باش. و ديدگانت را از برق شمشميرها و سپهرا و نيزه ها بر هم نه و بدان نصرت و پيروزى از جانب خداى سبحان است.' [ نهج البلاغه معجم المفهرس، خطبه 11. ]

وقتى مردم به محمد حنفيه گفتند كه چرا امام "ع" او را به ميدان فرستاد ولى حسن و حسين "ع" را از اين كار باز داشت، در پاسخ گفت: من دست پدرم هستم و آنان ديدگان او، او با دستش از چشمانش دفاع مى كند. [ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 1 ص 244. ]

چه كسى به حجاج خانه خدا حمله ور شد؟ 'ضحاك بن قيس' [ نهج البلاغه معجم المفهرس، خطبه 29. ]

او از دوستان معاويه بود و به حجاج خانه خدا حمله ور شد.

قصه غارتگرى ضحاك بن قيس

غارتگرى ضخاك بن قيس پس از داستان حكمين "ابوموسى اشعرى و عمرو بن عاص" و پيش از جنگ نهروان بوده است. حادثه غارتگرى ضحاك چنين بوده است:

هنگامى كه معاويه از آماده شدن امير مومنان "ع" براى نبرد با او آگاه شد، به وحشت افتاده و از دمشق بيرون آمد و به همه نواحى شام اشخاصى فرستاد كه به مردم اطلاع بدهند كه على بن ابى طالب "ع" بسوى آنها حركت كرده است. و بر همه مردم يك نسخه نامه نوشت كه براى آنها خوانده شد. از جمله معاويه ضحاك بن قيس فهرى را خواست و به او گفت: برو به طرف كوفه و هر قدر بتوانى مشرف به كوفه باش و هر كس را كه ديدى در اطاعت على "ع" است هجوم نموده و غارت كن و اگر به مردم مسلح يا سواره روبرو شدى، به آنان حمله نموده و موجوديتشان را غارت نما، اگر روز را در شهرى بسر بردى، شب را در جاى ديگر باش و هرگز در برابر سوارانى كه شنيده اى براى مقابله با تو بسيج شده اند مقاومت مكن.

معاويه با اين سفارشات ضحاك را با لشكريانى كه از سه تا چهار هزار نفر بودند بسيج و روانه كرد. ضحاك حركت نمود و اموال مردم و حجاج خانه خدا را به غارت برد. و هر كس را كه از اعراب ديد كشت و به حجاج بيت الله حمله كرد و همه كالاهاى آنها را گرفت سپس عمرو بن عبيس بن مسعود برادر زاده عبدالله بن مسعود را كه از اصحاب پيامبر بود ديد و او را كه نيز كه در راه حجاج در زنديكى قططقانه بود با جمعى از يارانش كشت. [ شرح نهج البلاغه، محد تقى جعفرى، ج 6، ص 187. ]

نام جنگى است كه به اسم يكى از حيوانات است؟ جنگ جمل. [ 'جمل' در لغت عرب بمعناى شتر مى باشد. ]

تاكتيكهاى جنگ در كدام خطبه بيان شده است؟ خطبه يكصد و بيست و چهارم.

در كدام جنگ بود كه شعار 'لا حكم الا لله' را سر دادند و توسط چه كسانى بود؟ جنگ صفين توسط خوارج.

در چه جنگى بود كه پيامبر گرامى اسلام به على بشارت شهادت داد؟ پيامبر گرامى اسلام "ص" در جنگ 'احد' به على "ع" بشارت شهادت داد.

حضرت على "ع" مى فرمايد: 'اى پيامبر خدا "ص" مگر نه اين است كه در جنگ احد پس از آنكه افرادى شهيد شدند و من از اين كه به سعادت شهادت نرسيده بودم ناراحت شدم به من فرمودى: بشارت باد بر تو كه سرانجام شهيد خواهى شد.' [ نهج البلاغه معجم المفهرس، خطبه 156، شماره 12. ]

واقعه 'ليله الهرير' در چه جنگى اتفاق افتاد و به چه معنا است؟ جنگ صفين: 'هرير' در لغت عرب به زوزه ى سگ مى گويند و ليله الهرير در جنگ صفين آن شبى را گويند كه سپاه معاويه در آن شب در زير ضربات سپاه امام "ع" همچون سگ زوزه مى كشيدند و نزديك بود حكومت معاويه و امويان از هم پاشيده شود.

در چه جنگهايى حمزه و جعفر "عموى پيامر اكرم" و عبيده بن حارث "پسر عموى پيامبر" به شهادت رسيدند؟ حمزه عموى پيامبر اكرم "ص" در جنگ احد، جعفر "عموى پيامبر "ص"" در جنگ موته و عبيده بن حارث "پسر عموى پيامبر "ص" در جنگ بدر به شهادت رسيدند. [ نهج البلاغه معجم المفهرس، نامه 9، شماره 5. ]

در كدام جنگ و توسط چه كسى، جد و برادر و دائى معاويه كشته شدند؟ در جنگ بدر توسط على "ع".

حضرت على "ع" در اين زمينه مى فرمايد: 'من 'ابوالحسن' درهم كوبنده جد و برادر و دائى تو "معاويه" در روز بدرم.' [ نهج البلاغه معجم المفهرس، نامه 10، شماره 8. ]

زنان

زنى كه على لقب حماله الحطب "هيزم كش" را به او مى دهد كيست؟ زنى كه على "ع" لقب حماله الحطب به او داده، همسر ابولهب "ام جميله خواهر ابوسفيان" است.

على "ع" در جواب نامه معاويه در ضمن مقايسه خاندان رسول خدا "ص" با خاندان ابوسفيان مى فرمايد:

'ما از طايفه شما همسر گرفتيم و به طايفه شما همسر داديم، همچون اقوام همطراز، در حالى كه پيغمبر "محمد "ص"" از ما است و تكذيب كننده "ابوجهل" كه از شما، اسدالله "خمزه" از ما است و اسد الاحلاف "ابوسفيان" جمع كننده و قسم دهنده احزاب "براى جنگ با پيابر" از شما، دو سيد آقاى جوانان بهشت "حسن و حسين "ع"" از مايند و كودكان آتش "اولاد مروان يا فرزندان عقبه بن ابى معيط" از شما، بهترين زنان جهان "فاطمه "س"" از ما است و حماله الحطب "همسر ابولهب" از شماست.' [ نهج البلاغه معجم المفهرس، نامه 28، شماره 13. ]

قرآن كريم ابولهب و همسرش را بهتر معرفى كرده و فرموده:

'تبت يدا ابى لهب و تب، ما اغنى عنه ماله و ما كسب، سيصلى نارا ذات لهب، و امراته حماله الحطب، فى جيدها حبل من مسد.' [ تبت "111" ايه 5 تا 1. ]

ابولهب "كه دايم در پى آزار و دشمنى پيغمبر "ص" بود با تمام اقتدار و دارائى" نابود شد و دو دستش "كه سنگ به رسول "ص" مى افكند" قطع گرديد، مال و ثروتى كه اندوخت "براى محو اسلام" هيچ بكارش نيامد و از هلاكش نرهانيد، زود باشد كه بدوزخ در آتشى شعله ور در افتد و همسرش "ام جميله خوهر ابوسفيان" هيزم آتش افروز دوزخ باشد در حالى كه "با ذلت و خوارى" طنابى از ليف خرما بگردن دارد.

يكى از همسران پيامبر اكرم است كه از عاملان اصلى جنگ جمل بود؟ 'عايشه'، يكى از عاملان اصلى جنگ جمل بود.

على چه كسى را بهترين زنان جهان معرفى مى كند؟ على "ع" بهترين زنان جهان را فاطمه زهرا "س" معرفى مى كند. و در ضمن مقايسه خاندان رسول خدا "ص" با خاندان ابوسفيان مى فرمايد:

'منا خير نساء العالمين' [ نهج البلاغه معجم المفهرس، نامه 28. ]

بهترين زنان جهان "فاطمه "س" از ما است.

شخصيت حضرت فاطمه

حضرت فاطمه "س" در روز جمعه بيستم جمادى الثانى سال پنجم از بعثت متولد شد و در سال يازدهم هجرى سوم جمادى الثانى به شهادت رسيد. هنگام شهادت هيجده سال و هفتاد و پنج روز از عمر شريفش گذشته بود. مادرى چون خديجه دارد كه بايد گفت اسلام مرهون زحمات آن بانوى اسلام است و پدرى چون پيامبر گرامى اسلام دارد كه وقتى اراده حق تعالى به خلقت زهرا "س" تعلق گرفت مامور شد كه چهل شبانه روز در كوه حرا به رياضت دينى بپردازد. شوهرى چون اميرالمومنين دارد كه بيش از سيصد آيه از قرآن شريف درباره او نازل شده و به اقرار اهل تسنن، عمر بيش از هفتاد مرتبه در مواقع مختلف گفته: 'لو لا على لهلك عمر' اگر على نبود عمر هلاك شده بود. و فرزندانى چون حسن و حسين، زينب و كلثوم دارد كه اگر نبودند قطعا اسلام نبود و به گفته امام حسين "ع" و 'على الاسلام السلام.'

براى حضرت فاطمه "س" نه نام مى باشد كه عبارتند از: فاطمه، صديقه، مباركه، طاهره، زكيه، راضيه، مرضيه، محدثه، زهرا.

علت اينكه فاطمه را فاطمه گويند چون از بديها بريده شده است. علامه مجلسى مى فرمايد:

'صديقه' بمعناى معصومه است، 'مباركه' يعنى صاحب بركت در علم و فضل و كمالات و معجزات، 'طاهره' پاكيزه از صفات نقص، 'زكيه' نمو كننده در كمالات و خير، 'راضيه' راضى بقضاى حقتعالى، 'مرضيه' پسنديده خدا و دوستان خدا، 'محدثه' يعنى ملك با او سخن مى گفت و 'زهراء' يعنى نورانى بنور صورى و معنوى.' [ منتهى الامال، ج اول، ص 131. ]

شاعران

نام يكى از شاعران معروف زمان على بود كه از دوستان و شيعيان على محسوب مى شود؟ 'فرزدق' يكى از شاعران نامى و از جمله شيعيان و مخلصان حضرت بود.

على "ع" در خطبه شقشقيه به شعر كداميك از شعراى زمان خود تمسك مى كند؟ على "ع" در خطبه شقشقيه به شعر 'اعشى' كه از شاعران معروف زمان حضرت بود تمسك مى كند.

على "ع" در ضمن بيان ترجيح صبر مى فرمايد:

'آنگاه ديدم كه صبر و شكيبايى در اينجا، از خردمنديست، لذا شكيبائى ورزيدم ولى به كسى مى ماندم كه گويا در جشمانم خاشاك و در گلويم استخوانى بود. با چشم خود ديدم كه ميراثم را به غارت مى برند تا اين كه اولى به راه خود رفت و بعد از خودش خلافت را به پسر خطاب سپرد.

در اينجا حضرت به قول اعشى متمثل شد كه مضمونش اين است:

چه تفاوت زيادى است ميان روز من كه بر پشت شتر سوار و در راه پر رنج و مشقتم، با روز حيان برادر جابر كه در راحت و آسودگى است. [ نهج البلاغه، معجم المفهرس، خطبه 3. ]

كه بس فرق است تا ديروزم امروز
كنون مغموم و دى شادان و پيروز

نام شاعرى است كه على در خطبه 162 به شعر آن تمسك مى كند؟ امرء القيس.

بعضى از قبيله بين اسد در مورد بر كنار شدن حضرت از خلافت از او پرسش كردند و حضرت بعد از توضيح مختصر تمثل به شعر امرء القيس نمودند كه حاصل معناى آن اين است كه: 'سخن از گذشتگان بگذار و سخن از آنچه امروز با آن روبرو هستيم "يعنى معاويه" بگوى'! [ نهج البلاغه معجم المفهرس، خطبه 162، شماره 3. ]