طرحى نوين در شناخت نهج البلاغه

خسرو تقدسى نيا

- ۲ -


پيامبران

نام پيامبر اكرم چند بار در نهج البلاغه ذكر شده است؟ پنجاه و يك بار. مراد فقط كلمه 'محمد "ص"' است.

چهار پيامبر كه در خطبه 160 به آن اشاره شده است كدامند؟ حضرت محمد "ص"، حضرت موسى "ع"، حضرت داود "ع"، حضرت عيسى "ع".

به كداميك از پيامبران، خداوند حكومت بر جن و انس را همراه نبوت عطا كرد؟ سليمان بن داود. در خطبه يكصد و هشتاد و دو على "ع" در ضمن توصيه به تقوى مى فرمايد:

اگر راهى به سوى بقاء يا جلوگيرى از مرگ وجود داشت حتما 'سليمان بن داود' آن را در اختيار مى گرفت، چرا كه خداوند حكومت بر جن و انس را همراه نبوت و مقام بلند قرب و منزلت الهى به او عطا كرد.

نام پيامبرى است كه از ليف خرما زنبيل مى بافت و صاحب مزامير "زبور" بود و على او را قارى بهشتيان معرفى مى كند؟ حضرت داود "ع". در خطبه يكصد و شصت على "ع" مى فرمايد:

'و چنانچه دوست داشته باشى سومين نفر را داود "ع" صاحب 'مزامير' "زبور" و قارى بهشتيان نمونه آورم: وى با دست خويش از ليف خرما زنبيل مى بافت و به دوستان و رفقايش مى گفت: كداميك از شما مى تواند براى من اينها را بفروشد و از بهاى آن قرص نان جوى تهيه كرده مصرف كند.'

يكى از پيامبران كه همسر و فرزند نداشت و نام آن در خطبه 160 ذكر شده است كدام است؟ حضرت عيسى "ع".

على "ع" در خطبه يكصد و شصت در مورد حضرت عيسى "ع" مى فرمايد: 'اگر بخواهى سرگذشت عيسى بن مريم "ع" را برايت بازگو مى كنم، او سنگ را بالش خود قرار مى داد و لباس خشن مى پوشيد، نان خشك مى خورد و نان خورش او گرسنگى بود، چراغ او در شب ماه آسمان و سقف بالاى سر او در زمستان جائى بود كه آفتاب برمى آمد يا فرومى رفت "يعنى آسمان"، ميوه و گلش گياهانى بود كه زمين براى چار پايان مى روياند، نه همسرى داشت كه او را بفريبد و نه فرزندى كه او را بفريبد و نه ثروتى كه او را به خود مشغول دارد و نه طمعى كه خوارش سازد، مركبش پاهايش و خادمش دستهايش بود.'

پيامبرى كه سنگ را بالش خود مى كرد و لباس خشن مى پوشيد و حضرت على آن را به عنوان اسوه معرفى مى كند كيست؟ حضرت عيسى "ع". توضيح آن در جواب پنجم داده شده.

كدام پيامبر بود كه همراه برادرش و با عصا و لباس پشمى فرعون را به يكتا پرستى دعوت كرد؟ حضرت موسى با برادرش هارون.

على "ع" در اين زمينه مى فرمايد: 'موسى بن عمران با برادرش هارون بر فرعون وارد شدند، در حالى كه لباسهاى پشمين به تن داشتند و در دست هر كدام عصايى بود، با او شرط كردند كه اگر تسليم فرمان پروردگار شود حكومت و ملكش باقى بماند و عزت و قدرتش دوام يابد...' [ نهج البلاغه معجم المفهرس، خطبه 192، شماره 42. ]

فرمانداران و قضات

فرماندار على در مصر چه كسى بود؟ محمد بن ابى بكر.

على "ع" بعد از آن كه محمد بن ابى بكر را والى مصر منصوب كرد، خطاب به او فرمود: 'اى محمد بن ابى بكر! بدان كه من ترا سرپرست بزرگترين لشكرم يعنى لشكر مصر نمودم. پس بر تو لازم است كه با خواسته هاى دلت مخالفت كنى و از دينت دفاع نمائى، گرچه يكساعت از زندگانيت بيش باقى نمانده باشد...' [ نهج البلاغه معجم المفهرس، نامه 27، شماره 12. ]

شرح حال محمد بن ابى بكر

'محمد' از خواص و از حواريين حضرت على "ع" بلكه بمنزله فرزند آن حضرت به شمار مى رفت چون مادرش اسماء بنت عميس كه ابتداء با جعفر بن ابى طالب ازدواج كرد بعد زوجه ى ابى بكر شد و محمد را در سفر حجه الوداع به دنيا آورد و بعد از ابوبكر زوجه ى حضرت على "ع" شد، محمد در دامن على "ع" تربيت و بزرگ شد و پدرى غير از آن حضرت نمى شناخت لذا على "ع" فرمود: 'محمد فرزند من است از صلب ابوبكر.'

محمد در جنگ جمل و صفين شركت داشت و بعد از صفين على "ع" حكومت مصر را به او عطا فرمود و در سال سى و هشتم معاويه، عمرو بن عاص و معاويه بن خديج و ابوالاعور سلمى را با جماعت زيادى روانه مصر نمود و آنها با هوا داران عثمان با محمد جنگيدند و او را دستگير كردند بعد از دستگيرى، معاويه بن خديج 'محمد' را با لب تشنه گردن زد و جسد او را در شكم حمارى گذاشت و آتش زد، محمد در آن وقت بيست و هشت سال از سنش گذشته بود.

گويند چون اين خبر به مادرش رسيد از كثرت غصه و غضب خون از پستانش چكيد. [ منتهى الامال، جلد اول، صفحه 213. ]

وقتى كه خبر شهادت 'محمد' به على "ع" رسيد بسيار ناراحت و اندوهناك شد و نامه اى به عبدالله بن عباس كه در مصر بود نوشت در آن نامه مرقوم داشت: 'اما بعد... 'مصر' به دست دشمن گشوده شد'و محمد بن ابى بكر' كه خدا رحمتش كند به شهادت رسيده اين مصيبت را به حساب خداوند مى گذاريم و اجر آن را از خدا مسالت داريم...' [ نهج البلاغه معجم الفهرس، نامه 35. ]

على چه كسى را به فرماندارى مصر بجاى محمد بن ابى بكر منصوب كرد؟ 'مالك اشتر' به جاى محمد بن ابى بكر به سمت فرماندارى مصر از طرف على "ع" منصوب شد.

قصه عزل محمد بن ابى بكر از حكومت مصر و نصب مالك اشتر

وقتى كه معاويه اهل مصر را بر عليه محمد بن ابى بكر ترغيب نمود، اوضاع مصر آشفته شد، در اين ميان خبر به على "ع" رسيد و حضرت صلاح را در آن ديد كه مالك اشتر را به جاى محمد به مصر روانه كند. مالك اشتر در راه عزيمت به مصر به شهادت رسيد. بعد از اين كه خبر عزل وى از سوى على "ع" به محمد رسيد مقدارى ناراحت شد. على "ع" به او فرمود: 'به من خبر رسيده كه از فرستادن 'اشتر' به سوى فرمانداريت ناراحت شده اى، ولى اين كار را من نه به اين جهت انجام دادم كه تو در تلاش و كوششت كندى ورزيده اى و يا براى اين باشد كه جديت بيشترى بخرج دهى. بلكه اگر دست ترا از ملك مصر كوتاه كردم، ترا به كارى مى گمارم كه دشوارى آن بر تو كمتر و امارت آن بر تو خوشايندتر باشد [ نهج البلاغه معجم المفهرس، نامه 34. ]

شخصيت مالك اشتر

على "ع" در مورد مالك فرموده اند: 'مالك از براى من چنان بود كه من براى رسول خدا "ص" بودم.'

در سال سى و هشتم هجرى على "ع" حكومت مصر را به او داد، مالك با جمعى از لشكر بجانب مصر حركت كرد وقتى خبر به گوش معاويه رسيد در بين راه يكى از دهقانان را وادار كرد كه او را به قتل برساند دهقان اوامر معاويه را اجرا كرد و با خوراندن عسل مسموم او را به شهادت مى رساند.

پيش از آن كه مالك به مصر رود حضرت على "ع" براى اهل مصر نامه اى نوشت و در آن نامه فرمودند: '... اما بعد فقد بعثت اليكم عبدا من عباد الله، لا ينام ايام الخوف و لا ينكل عن الاعداء ساعات الروع، اشد على الفجار من حريق النار و هو مالك بن الحارث اخو مذحج، فاسمعوا له و اطيعوا امره فيما طابق الحق فانه سيف من سيوف الله'. [ نهج البلاغه معجم المفهرس، نامه 38. ]

اما بعد يكى از بندگان خدا را بسوى شما فرستادم كه به هنگام خوف "مردم از جنگ" خواب به چشم راه نمى دهد در ساعات ترس و وحشت، از دشمن هراس نخواهد داشت و نسبت به بدكاران از شعله آتش سوزنده تر است او 'مالك بن حارث' از قبيله مذحج است، سخنش را بشنويد و فرمانش را در آنجا كه مطابق حق است اطاعت كنيد چرا كه او شمشيرى است از شمشيرهاى خدا.

و عهد نامه اى كه حضرت براى مالك نوشته اند از طولانى ترين عهد نامه ها است كه مشتمل بر لطائف، محاسن، پند و حكمت بى شمارى براى تمامى سلاطين مى باشد. [ منتهى الامال، ج اول، صفحه 211. ]

فرماندار على در شهر اردشير خره كه يكى از شهرهاى استان خوزستان بود چه كسى است؟ مصقله بن هبيره شيبانى.

على "ع" خطاب به مصقله مى فرمايد:

'گزارشاتى به من رسيده كه اگر درست باشد، امامت را به عصيان آورده اى و آن اين است كه تو غنائم مربوط به مسلمانان را در بين افراد از باديه نشينان قبيله ات كه خود برگزيده اى تقسيم مى كنى. سوگند به كسى كه دانه را در زير خاك شكافت و روح انسانى را آفريد، اگر اين گزارش صحيح باشد تو در نزد من خوار خواهى شد.' [ نهج البلاغه معجم المفهرس، نامه 43. ] هنگامى كه مصقله بطرف معاويه فرار كرد و اسراى بنى ناجيه را از عامل اميرالمومنين "ع" خريد و آزاد كرد، امام على "ع" از او مطالبه پرداخت غرامتها را به بيت المال كرد و او امتناع ورزيد، امام "ع" فرمود: 'خدا روى مصقله را سياه كند، كار بزرگواران را انجام داد اما خود همچون بردگان فرار كرد.' [ نهج البلاغه معجم المفهرس، خطبه 44. ]

نام يكى از فرمانداران على است كه در امر فرماندارى خيانت كرده بود؟ منذر بن جارود عبدى.

نام يكى از قضات على است كه بخاطر خريد خانه مجلل على او را سرزنش مى كند؟ شريح بن حارث.

نقل شده كه 'شريح بن حارث' قاضى امير مومنان "ع" در عصر حكومت امام "ع" خانه اى براى خود به هشتاد دينار خريد. اين گزارش كه به امام رسيد وى را احضار كرده به او فرمود: 'به من خبر رسيده كه خانه اى به قيمت هشتاد دينار خريده و آن را قباله كرده اى و بر آن شهود و گواه گرفته اى.

'شريح' پاسخ داد چنين بوده است اى امير مومنان!

امام نگاه خشم آلودى به وى كرد و فرمود: اى 'شريح' به زودى كسى به سراغت خواهد آمد كه نه قباله ات را نگاه كند و نه از شهودت مى پرسد، ترا از آن خارج مى كند و تنها ترا به قبرت تحويل مى دهد.' [ نهج البلاغه معجم المفهرس، نامه 3. ]

شرح حال شريح بن حارث

'شريح' در زمان عمر، قاضى كوفه بود و در زمان على "ع" منصب قضاوت را نيز اداره مى نمود در حالى كه مخالفت زيادى در مسائل كثيره اى از فقه داشت. روزى على "ع" از قضاوت او ناراحت شد و او را از قضاوت در شهر كوفه عزل نمود و به قضاوت قريه اى اطراف كوفه منصوب كرد كه اكثر آن قريه يهودى نشين بودند بعد از مدتى دوباره او را به كوفه آورد. 'شريح' يكصد و شصت و هشت سال عمر كرده بود ولى بعضى مى گويند يكصد سال عمر داشت و در سال هشتاد و هفت از دنيا رفت كه شصت سال در منصب قضاوت بود. [ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 14، ص 28. ]

فرماندار على در شهر مكه چه كسى بود؟ قثم بن عباس.

شرح حال قثم بن عباس

ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه مى گويد: وقتى على "ع" خالد بن عاص را از مكه عزل نمود، ابوقتاده انصارى را به جاى او قرار داد و بعد از مدتى، قثم بن عباس را بجاى ابوقتاده منصوب نمود و تا زمانى كه على "ع" زنده بود قثم والى مكه بود.

از عبدالله بن جعفر نقل شده كه مى گويد: روزى من و عبدالله و قثم با هم بازى مى كرديم و رسول الله "ص" سواره از ما گذر كرد و فرمود اين جوان "قثم" را به من بدهيد وقتى كه او را گرفت، بين دو دستانش قرار داد و براى ما دعا كرد. [ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 16، ص 140. ]

فرماندار على در استان آذربايجان چه كسى بود؟ اشعث بن قيس.

على "ع" خطاب به اشعث فرماندار آذربايجان مى فرمايد:

'فرماندارى براى تو وسيله آب و نان نيست، بلكه امانتى است در گردنت تو نيز بايد مطيع ما فوق باشى.' [ نهج البلاغه معجم المهفرس، نامه 15. ]

شرح حال اشعث بن قيس

يكى از افسران كه در بوجود آوردن 'جريان حكمين' و طغيان خوارج نقش موثرى داشت 'اشعث بن قيس' بود، اين شخص داراى كارنامه سياهى است. در زمان پيامبر اكرم "ص" اسلام آورد و پس از رحلت پيامبر "ص" در زمان خلافت ابوبكر از اسلام رو گرداند و مرتد شد و با جمع آورى خويشان و بستگان خود سر به طغيان نهاد و آنان را وادار كرد كه عليه حكومت وقت مبارزه كنند. ولى ديرى نپاييد كه چون شكست و نابودى خود را حتمى ديد خود و افرادش تسليم حكومت شدند، سپس با ابوبكر ملاقات كرد و از مجازات رهايى يافت. علاوه بر اين با خواهر ابوبكر 'ام فروه' ازدواج كرد و خود را داماد خليفه وقت گردانيد.

اشعث در زمان حكومت عمر نقشى نداشت ولى در زمان حكومت عثمان ظاهر شد و از طرف عثمان مامور شد كه در ايران به كارها و امور دولتى رسيدگى كند و در زمان حكومت على "ع" مدت كوتاهى فرماندار آذربايجان بود تا اين كه از اين منصب بر كنار شد.

در ضمن دختر اشعث بن قيس عروس خليفه سوم يعنى همسر عمرو بن عثمان بود.

فرماندار على در استانهاى بصره، اهواز، فارس، كرمان چه كسى بود؟ عبدالله بن عباس [ نهج البلاغه معجم المفهرس، نامه 20. ]

فرمانداران على در شهر يمن چه كسانى بودند؟ فرمانداران على "ع" در يمن، 'عبيدالله بن عباس' و سعيد بن خمران بودند. [ نهج البلاغه معجم المفهرس، خطبه 25. ]

استاندار على در استان همدان چه كسى بود؟ جرير بن عبدالله بجلى، از فرمانداران على "ع" در استان 'همدان' بود.

فرماندار على در شهر انبار چه كسى بود؟ حسان بن حسان بكرى، از فرمانداران على "ع" در شهر 'انبار' بود.

شهرها و كشورها

نام چند شهر در نهج البلاغه ذكر شده است؟ كوفه، بصره، شام، يمن، حجاز، عراق، مكه، مدينه، مصر.

نام شهرى است در نهج البلاغه كه اگر حرف دوم آن را حذف كنيم نام يك حيوان مى شود و اگر حرف آخر آن را حذف كنيم به معناى بينائى است؟

بصره. كه اگر حرف دوم "ص" را حذف كنيم. 'بره' مى شود و اگر حرف آخر "ه" را حذف كنيم 'بصر' به معناى بينايى مى شود.

نام يكى از شهرهاى عراق، كه اهل آن طبق خطبه 102 به مرگ سرخ و گرسنگى مبتلا خواهند شد؟ بصره. على "ع" خطاب به اهل بصره فرموده اند:

'فويل لك يا بصره عند ذالك...' واى بر تو اى 'بصره'! از لشگرى كه به عنوان كيفر الهى بدون گرد و غبار و بدون سر و صدا به تو حمله ور مى گردد و به زودى ساكنانت به مرگ سرخ و گرسنگى شديدى كه رنگ چهره آنها را دگرگون مى سازد مبتلا خواهند شد.' [ نهج البلاغه معجم المفهرس، خطبه 102. ]

نام يكى از شهرهاى استان فارس، كه اسود بن قطبه رئيس سپاه على در آن شهر بود؟ حلوان.

نام كشورى است كه اگر حرف اول آن را برداريم از اوزان مى شود؟ يمن. اگر حرف اول "ي-" را حذف كنيم به 'من' كه از اوزان است تبديل مى شود.

على اهل كدام كشور را در زمان خودش تشبيه به زن حامله مى كند؟ اهل عراق. على "ع" جمعى از اهل عراق را به خاطر ترك جنگ و ترك يارى او نكوهش مى كند و مى فرمايد:

'اى مردم عراق! شما به زن بار دارى مى مانيد كه در آخرين روزهاى دوران حمل، جنين خود را سقط كند و شوهرش مرده باشد و دوران بيوه بودنش به درازا كشيده و بيگانه ترين افرادميراث او را برده باشد.' [ نهج البلاغه معجم المفهرس، خطبه 71. ]

نام سه استان از استانهاى ايران كه على فرماندار براى آنجا اعزام مى كند چيست؟ استانهاى فارس، كرمان، اهواز. كه فرماندار على "ع" در اين شهرها عبدالله بن عباس بود.

على اهل كدام شهر را سپاه زن و پيرو شتر معرفى مى كند؟ اهل بصره. على "ع" در نكوهش اهل بصره پس از جنگ جمل فرمودن: 'شما اى مردمان بصره! سپاه زنى "عايشه" و پيرو حيوان زبان بسته اى "شتر عايشه" شديد.' [ نهج البلاغه معجم المفهرس، خطبه 13. ]

على كدام شهر را دورترين نقطه از آسمان معرفى مى كند و 9/10 بديها را در آن شهر مى داند؟ بصره.

على چه شهرى را براى پايتخت حكومت خود انتخاب كرده بود؟ كوفه، كه پايتخت حكومت على "ع" بود.

ياران و دوستان على

يكى از ياران پيامبر و على كه ايرانى مى باشد و رسول خدا او را از اهل بيت خود دانسته و در جنگ احزاب پيشنهاد حفر خندق را مى دهد كيست؟ سلمان فارسى.

فضايل سلمان

پيامبر گرامى اسلام فرموده اند: 'سلمان بحر لا ينزف و كنز لا ينفذ، سلمان منا اهل البيت يمنع الحكمه و يوتى البرهان.

على "ع" او را مثل لقمان حكيم بلكه حضرت امام صادق "ع" او را بهتر از لقمان دانسته اند و امام باقر "ع" او را از متوسمين شمرده است. از روايات استفاده مى شود كه براى ايمان ده درجه است و سلمان در درجه دهم قرار دارد. خداوند رسول گرامى اسلام "ص" را امر فرموده به محبت و دوستى چهار نفر كه سلمان يكى از آنها است. و همچنين آياتى در مدح او نازل و تفسير شده است.

حضرت رسول خدا "ص" و اميرالمومنين "ع" چيزهايى به او تعليم فرموده اند كه احدى غير از او قابل و قوه تحمل آن را ندارد و به مرتبه اى رسيده كه امام صادق "ع" فرموده: 'ادرك سلمان العلم الاول و العلم الاخر و هو بحر لا ينزح و هو منا اهل البيت.' سلمان علم اول و آخر را درك كرد و او دريائى است كه هرچه از او برداشته شود تمام نخواهد شد و او از ما اهل بيت است.

مرحوم شيخ طوسى "ره" در كتاب امالى از منصور بن بزرج روايت نموده كه گفت: به حضرت امام صادق "ع" گفتم: كه اى مولاى من! از شما بسيار ذكر سلمان فارسى مى شنوم، علت و سبب آن چيست؟ آن حضرت در جواب فرمودند: كه نگو سلمان فارسى بلكه بگو سلمان محمدى و بدانكه سه فضيلت در سلمان وجود دارد كه باعث ذكر من از او مى شود.

اول: اختيار نموده او هواى اميرالمومنين "ع" را بر هواى نفس خود.

دوم: دوست داشتن فقرا و فضيلت دادن آنها بر اغنياء و ثروتمندان.

سوم: محبت او به علم و علماء. على "ع" خطاب به ابوذر در مورد سلمان مى فرمايد: 'اى ابوذر! سلمان باب الله است و هر كس معرفت و شناخت به حال او داشته باشد مومن است و هر كس او را انكار كند كافر است و سلمان از ما اهل بيت است.'

قصه نماز خواندن على بر جنازه سلمان

سلمان در سال 36 هجرى در مدائن وفات يافت، حضرت على "ع" در همان شب از مدينه بر سر جنازه او حاضر شد و رداء از صورت او برداشت و فرمود: 'مرحبا يا اباعبدالله اذا لقيت رسول الله "ص" فقل له ما مر على اخيك من قومك.' سپس حضرت بعد از تجهيز و تكفين، نماز بر او خواند و حضرت جعفر طيار و حضرت خضر در نماز حضرت سلمان حاضر شدند در حالى كه با هر كدام از آن دو نفر، هفتاد صف از ملائكه و در هر صفى هزار هزار فرشته بود.

فعلا قبر شريف سلمان در مدائن "با بقعه بزرگى" قرار دارد كه زيارتگاه هر مومن و عاشق به اهل بيت "ع" مى باشد. [ منتهى الامال، ج 1، صفحه 113. ]

نام يكى از دوستان و شيعيان على مى باشد كه در شعر و شاعرى مهارت خاصى داشت؟ فرزدق.

يكى از ياران على است كه حضرت در بصره به عيادت او شرفيات شده اند؟ علاء بن زياد حارثى.

يكى از برادران على است كه تقاضاى كمك از على مى كند؟ عقيل.

قصه آهن داغ و عقيل

على "ع" مى فرمايد: 'عقيل' برادرم را ديدم كه به شدت فقير شده بود و از من مى خواست كه يك من از گندمهاى شما را به او ببخشم و كودكانش را ديدم كه از پريشانى و گرسنگى موهاى غبار آلود و رنگهاى تيره اى داشتند، گوئى رخسارشان با نيل سياه شده بود. 'عقيل' درخواست خود را تاكيد و سخنش را تكرار مى كرد، من به گفته اش گوش فرامى دادم و تصور مى كرد دين خود را به او فروخته ام و از روش خويش دست برداشته ام، آهنى را در آتش گداختم، آنگاه آن را به بدنش نزديك ساختم تا با آن عبرت گيرد، ناله اى همچون بيمارانى كه از شدت درد مى نالند سر داد و چيزى نمانده بود كه از حرارات آن بسوزد، آن گاه به او گفتم: هان اى 'عقيل' زنان سوگند در سوگ تو بگريند، از آهن تفتيده اى كه انسان آن را به صورت بازيچه سرخ كرده ناله مى كنى، اما مرا به سوى آتشى مى كشانى كه خداوند جبار با شعله خشم و غضبش آن را افروخته است! تو از اين رنج مى نالى و من از آتشض سوزان نالان نشوم؟!' [ نهج البلاغه معجم المهفرس، خطبه 224. ]

از ياران با وفاى على است كه يكى از دعاهايى كه در شبهاى جمعه خواندن آن مستحب است به نام او مى باشد؟ كميل بن زياد نخعى.

نام يكى از ياران با وفاى على است كه از طرف يكى از خلفاى سه گانه به ربذه تبعيد شد؟ ابوذر غفارى.

فضايل ابوذر

ابوذر چهارمين يا پنجمين نفرى بود كه مسلمان شد و از سابقين در اسلام به شمار مى رود. طبق تصريح قرآن مجيد، كسانى كه در آغار رسالت پيامبر اسلام "ص" ايمان آورده اند، مقام و موقعيت بزرگى دارند. 'السابقون السباقون اولئك المقربون'. [ واقعه، 56 و 10. ]

هنگامى كه ابوذر اسلام آورد، پيامبر اسلام "ص" به طور پنهانى مردم را به سوى اسلام دعوت مى كرد. در يكى از روزها هنگامى كه قريش در مسجد الحرام سرگرم گفتگو بودند، وارد مسجد شد و با صداى بلند و رسا ندا در داد 'اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله'!

تا آنجا كه تاريخ اسلام نشان مى دهد، اين ندا، نخستين ندايى بود كه آشكارا، عظمت و حيرت قريش را به مبارزه طلبيد. [ فروغ ابديت، ج 1، ص 280. ]

پيامبر اكرم "ص" در حق ابوذر فرمودند:

'رحم الله اباذر يمشى وحده و يموت وحده و يبعث وحده':

'خدا ابوذر را بيامرزد تنها راه مى رود و تنها مى ميرد و تنها زنده مى شود.'

آينده نشان داد كه خبر پيامبر عين واقع بود، زيرا در بيابان 'ربذه' دور از اجتماع در كنار دختر خويش با وضع رقت بارى جان سپرد. آن گاه 'عبدالله بن مسعود' بر جسد او نماز گزارد، سپس او را به خاك سپردند. مالك اشتر در كنار قبر او ايستاد و چنين گفت:

'پروردگارا! اين ابوذر، يار پيامبر است كه عمرى ترا پرستش كرد و در راه تو با مشركان جهاد نمود و هرگز در پيروى از آئين حق، تغيير روش نداد. لكن چون با زبان و قلب خود به مبارزه با فساد و منكر پرداخت، مورد جفا و ستم و محروميت و تحقير واقع شد و تبعيد گرديد.' [ فروغ ابديت، ج 2، ص 397 -399. ]

هنگامى كه ابوذر به دستور عثمان به ربذه تبعيد مى شد و به آن سو حركت مى كرد على "ع" به او فرمود: 'اى ابوذر! تو به خاطر خدا خشم گرفتى و غضب كردى پس به همان كس كه برايش غضب نمودى اميدوار باش. اين مردم از تو بر دنيايشان ترسيدند و تو از آنها بر دينت!' [ نهج البلاغه معجم المفهرس، خطبه 130. ]