زندگانى امام سجّادعليه السلام
(هدايتگران راه نور)

سيد محمد تقي مدرسي

- ۴ -


روش امام زين العابدين در تربيّت روحى‏

از آنجا كه ائمه هدى، براى تمام نسلها در هر ديار و دوره‏اى مشعلهاى‏فروزان حقّند و از آنجا كه شرايط حاكم بر يك ديار و دوره با آنچه برديار ودوره‏اى ديگر تفاوت دارد و از آنجا كه خداوند، رسالتهاى خويش‏را با بر انگيختن حضرت محمّدصلى الله عليه وآله و جانشينان معصوم حضرتش پايان‏بخشيده است، پس حكمتش اقتضا مى‏كند كه سيره هر يك از آنان جهت‏هدايت با روشى خاص متمايز باشد، تا روشهاى گوناگون آنان، گنجينه‏اى‏پر بار براى مردم باشد. تا هر كس مطابق با خود و شرايط ويژه‏اى كه در آن‏به سر مى‏برد، از آنها بهره گيرد.
شيوه ايمانى امام على بن الحسين‏عليهما السلام همان شيوه‏اى است كه به طوركلى با شرايطى كه اينك در برخى از كشورهاى ما به چشم مى‏خورد،تناسب دارد. زيرا خداوند حالت انقلابى را به ما ارزانى داشته كه اين‏حالت همواره به روح ايمانى روز افزونى نيازمند است تا مباد انقلاب ازراه مستقيم و دينى خويش جدا گردد، و سياست و منافع وشرايط آن،طهارت ايمانى را كه تلاشگران راه خدا بدان نيازمندند از بين ببرد.

روش و برنامه امام ... چه بود؟

اولاً: بندگان مخلص و پاكدل پيش از آنكه به زبان، مردم را به خدافرا بخوانند، باكردار خويش راه خدا را تبليغ مى‏كنند. آنان به مردم فرمانى‏نمى‏دهند مگر آنكه خود پيش از آنان، آن كار را انجام داده باشند.
زندگى امام سجّاد، صفحه ايمانى تابناك و پاكى بود كه ما در فصل‏ديگر درباره آن سخن خواهيم گفت. صحابى مشهور پيامبرصلى الله عليه وآله، جابر بن‏عبداللَّه انصارى در باره امام سجّاد گفته است: در فرزندان پيامبران كسى راچون على بن الحسين نديدم!
ثانياً: تربيّت نسلى از علماى ربّانى كه آنان نيز به نوبه خود دانشمندان‏وانقلابيون و بندگان صالح را تربيت كردند. بدين سان تعاليم امام از طريق‏جانهاى پاك سلسله وار به ديگران انتقال مى‏يافت.
در ميان اين افراد، مردانى از عرب و موالى بودند و هر يك داستان‏وتاريخى براى خود داشتند. بياييد از عطر خوش سيره حواريون و ياران‏امام سجادعليه السلام كه اكثراً از تابعين بودند، اندكى بهره‏مند شويم:
الف - سعيد بن جبير يكى از اين تابعين بود كه روح ايمان را از امام‏زين العابدين‏عليه السلام بر گرفته بود. او در عبادت و جهاد سر مشق بود و به"بصير العلماء" شهرت داشت. تمام قرآن‏را در دو ركعت مى‏خواندوآوازه علم ودانش او در ميان دانشمندان چنان بود كه مى‏گفتند: بر روى‏زمين كسى نيست جز آنكه به دانش سعيد بن جبير نيازمند است.(43)
سعيد به دست طاغوت عراق، حجاج، به شهادت رسيد. امام صادق درباره او فرمود:
"سعيد بن جبير به على بن الحسين اقتدا مى‏كرد و على هم او رامى‏ستود. علّت اينكه حجاج او را كشت نيز همين بود. سعيد مردى راست‏كردار بود".(44)
از متن گفتگوى پر شورى كه ميان او وجلاّد فرومايه بنى‏اميّه رد وبدل‏شده، مى‏توان به اوج استقامت و پايدارى اين دانشمند ربّانى پى برد.
گفته‏اند چون او را نزد حجاج بن يوسف ثقفى بردند، حجاج به اوگفت: تو شقى بن كسير هستى.
سعيد پاسخ داد: مادرم مرا بهتر مى‏شناسد او مرا سعيد بن جبير نام نهاد.
همچنين نقل كرده‏اند كه حجاج از وى پرسيد كه دوست دارى چگونه‏كشته شوى؟ سعيد پاسخ داد: تو خود انتخاب كن حجاج گفت: چرا؟سعيد پاسخ داد: چون مرا بهر روشى كه بكشى من تو را در روز قيامت به‏همان شيوه به قتل مى‏رسانم.
ب - ابو اسحاق عمر بن عبداللَّه سبيعى همدانى از ياران مورد اعتماد امام‏سجادعليه السلام بود. وى در عبادت به مرتبه‏اى رسيده بود كه درباره‏اش مى‏گفتندكه در آن روزگار عابدتر از وى كسى نبود چرا كه هر شب يك بار قرآن راختم مى‏كرد و چهل سال نماز صبح را با وضوى نماز شب به جاى مى‏آورد.او محدّث بود و در نزد عام و خاص هيچ كس در نقل روايت از او موثّق‏تربه شمار نمى‏آمد.(45)
ج - "زهرى" در دربار امويّان كار مى‏كرد. روزى مردى را مجازات‏كرد و آن مرد هنگام مجازات جان سپرد. اين امر موجب ترس و وحشت‏او شد و در نتيجه از دربار گريخت. و براى مدت نُه سال در يكى از غارهااعتكاف گزيد. امام سجّادعليه السلام در سفر خود به حج، در ميان راه او را ديدبه وى گفت:
"من بر تو از يأست بيش از گناهت مى‏ترسم. ديه‏اى براى خانواده)مقتول( بفرست و خود به سوى خانواده‏ات روانه شو. در پى دينت باش".
زهرى گفت: سرورم مشكل مراحل كردى. خدا خود آگاهتر است كه‏رسالت خويش را در كجا قرار دهد.
زهرى به خانه خود رفت و در شمار ياران امام على بن الحسين‏عليهما السلام‏جاى گرفت. از اين رو يكى از بنى‏مروان به طعنه به او مى‏گفت: زهرى،پيامبرت، )يعنى امام سجاد( چه مى‏كند؟!(46)
از اين روايت مى‏توان پى‏برد كه خداوند چه گونه مردم را به وسيله‏امام هدايت مى‏كند تا آنجا كه كار گزار بنى اميّه و يكى از بزرگترين‏ومشهورترين علما در نزد فرقه‏هاى اسلامى همچون زهرى را به راه‏راست رهبرى مى‏نمايد.
د - سعيد بن مسيب بن حزن از تابعين بزرگى بود كه به دست اميرمؤمنان تربيّت شده بود و در خط اهل بيت‏عليهم السلام جاى داشت و جزواصحاب برگزيده امام سجّاد بود آن‏حضرت در باره وى فرموده است:
"سعيد بن مسيب داناترين مردم به آثار گذشتگان است".(47)
روزى، مردى به سعيد گفت: هيچ كس را از فلانى پرهيز كارتر نديدم.سعيد گفت: آيا على بن الحسين را ديده‏اى؟ مرد گفت: نه. سعيد گفت:من هيچ كس را از او پرهيزگارتر نديدم.(48)
علاوه بر اينها گروه بسيارى از علماى بزرگ اسلام نيز بوده‏اند كه درس‏زهد وتقوا و تفسير و حكمت و فقه را از محضر امام سجّادعليه السلام‏فراگرفتند. شيخ مفيد در اين باره مى‏گويد: فقها از آن‏حضرت، دانشهاى‏بسيارى فراگرفتند و مواعظ ودعاها و فضايل قرآن و حلال و حرام را ازآن‏حضرت ياد گرفته، و حفظ كردند.
ابن شهرآشوب گويد: كمتر كتابى در زهد و موعظه يافت مى‏شود كه درآن از قول امام زين العابدين روايتى نقل نشده باشد.(49)
امام سجّاد به طلاب علم كه در مدينه به ديدارش مى‏آمدند، بسياراحترام مى‏گذاشت و اين امر را سفارش رسول خداصلى الله عليه وآله مى‏دانست.دانشمندان پيش از آنكه از علم و معرفت آن‏حضرت بر خوردار گردند ازرفتار ايشان، هدايت وپرهيزكارى را الهام مى‏گرفتند.
براستى چه كسى بود كه نور خدا را در اين چهره الهى و از چشمى كه ازترس خدا سرشار بود و پيشانى كه در اثر سجود پينه بسته بود و زبانى كه‏هيچ گاه از ياد خدا غافل نمى‏شد و كلاً از سيره او كه نور خدا از آن تابان‏بود، الهام نگيرد؟!
عبداللَّه بن حسن مى‏گويد: مادرم فاطمه دختر امام حسين‏عليه السلام مرامى‏گفت كه در محضر على بن الحسين بنشينم. من هيچ گاه در محضر اوننشستم مگر آنكه وقتى بر مى‏خاستم از او خيرى آموخته بودم. اين خير ياترس از خدا بود كه با ديدن خدا ترسى وى در دلم ايجاد مى‏شد و يا دانشى‏بود كه از او بهره‏مند مى‏شدم.(50)
موج فتوحات اسلامى، هر روز كشور جديدى را فرا مى‏گرفت و بخش‏تازه‏اى به پيكر حكومت اسلامى اضافه مى‏كرد امّا اين پيكر به محركى‏ايمانى نياز داشت تا فرهنگها و سنّتها و منافع گوناگون را در بوته امّت‏واحده، ذوب كند.
امام زين العابدين‏عليه السلام و ياران و هواداران وى، با به كار بستن راههاوشيوه‏هاى گوناگون مسئوليّت اين مهم را بر دوش داشتند. آن‏حضرت به‏موالى بسيار احترام مى‏گذاشت. موالى مردمى بودند كه پس از فتح‏كشورهايشان به وسيله اسلام و بهره‏ورى كافى از معارف الهى؛ به دين‏اسلام گرايش مى‏يافتند.
بسيارى از موالى، جز و ياران خوب امام سجّادعليه السلام بودند امام نيز دراستوار ساختن ارزشهاى الهى در دل گروهى از افراد برگزيده آنان، شيوه‏اى‏بى نظير داشت. بدين ترتيب كه برده‏اى را مى‏خريد و با بهترين شيوه با اوبر خورد مى‏كرد و پس از مدّتى وى را آزاد مى‏كرد و براى آنان امكانات‏يك زندگى خوب را فراهم مى‏نمود بنابر اين هر يك از اين بردگان آزادشده، به صورت يك رسانه تبليغاتى براى امام سجّاد در ميان افراد قوم‏خود در مى‏آمدند.
بياييد پيش از آنكه بدانيم امام سجّادعليه السلام چگونه بردگان خود را آزادمى‏كرد به شيوه رفتارى آن‏حضرت با ايشان نگاهى بيفكنيم. در واقع اين‏اخلاق حسنه، براى بردگان در كنار هدايت مستقيم آن‏امام خود مكتبى‏عملى محسوب مى‏شد.
يكى از راويان به نام عبد الرزاق مى‏گويد: كنيز على بن الحسين‏عليهما السلام‏براى ايشان آب آورد تا آماده نماز شود. ناگهان آفتابه از دست كنيز افتادوبه صورت امام سجّاد اصابت كرد و صورت آن‏حضرت را مجروح نمود.امام سرش را بلند كرد و به كنيز نگريست. كنيز گفت: خداوند مى‏فرمايد:)وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ (امام فرمود: خشم را فرو خوردم. كنيز گفت:)وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ( امام به او فرمود: خداوند تو را ببخشايد. كنيزگفت: )وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ( امام فرمود: برو كه در راه خداوندعزّوجل آزادى!(51)
آن‏حضرت با بردگانى كه در نظر گروهى از مردم آن روزگار، سرشتى‏جز سرشت انسان داشتند، اين گونه برخورد مى‏كرد، چگونه مى‏توان قبول‏كرد كه اين اخلاق والا در آنان مؤثر واقع نشود؟! روايت زير نيز صحنه‏والايى از گذشت وجوانمردى وايثار آن‏حضرت را به نمايش مى‏گذارد:
عدّه‏اى ميهمان نزد آن‏حضرت نشسته بودند. امام از خدمتكارش‏خواست كه زودتر گوشتى را كه در تنور بود برايش بياورد. خدمتكار به‏سرعت آنرا به طرف امام آورد امّا ناگهان چنگكى كه در دست داشت،افتاد و به سر يكى از پسران آن‏حضرت كه زير پلكان بود، خورد و او راكشت امام به خدمتكار كه متحيّر و نگران شده بود فرمود: "تو آزادى‏چون عمداً مرتكب اين قتل نشدى" وآنگاه خود به كار كفن و دفن‏فرزندش پرداخت.(52)
يكى از بردگان آزاد شده امام سجّادعليه السلام متولّى آباد ساختن زمين‏آن‏حضرت شد. امّا وى نتوانست اين كار را به خوبى انجام دهد و در نتيجه‏باعث خرابيهاى بسيار گرديد. امام از اين بابت عصبانى و ناراحت شد و باتازيانه‏اى كه در دست داشت بر آن فرد زد، امّا از كرده خود پشيمان شد.چون به منزل خويش بازگشت، در پى آن شخص فرستاد. وقتى آن فرد آمدديد كه امام سجّاد برهنه نشسته و تازيانه را هم پيش روى خود دارد. اوفكر كرد كه حتماً امام مى‏خواهد او را مجازات كند از اين رو بيشترترسيد. امام سجاد به او گفت:
"من در باره تو كارى كردم كه اصلاً پيش از آن سابقه نداشت. آنچه‏كردم لغزشى بود كه از من سر زد. اين تازيانه را بگير و مرا قصاص كن".
مرد گفت: سرورم! به خدا سوگند من گمان كردم كه تو مى‏خواهى مرامجازات كنى حال آنكه من نيز مستحق مجازات هستم، پس چگونه شمارا قصاص كنم؟!
امام گفت: واى بر تو قصاص كن! مرد گفت: پناه بر خدا! شما بى گناه‏و بى‏تقصيريد. امام چند بار ديگر از آن مرد خواست كه وى را قصاص كندو آن مرد نيز هر بار با گفتار خود امام را بزرگ مى‏داشت. چون امام زين‏العابدين‏عليه السلام ديد كه آن مرد او را قصاص نمى‏كند فرمود: "حال كه مراقصاص نمى‏كنى آن زمين به عنوان صدقه براى توست".(53)
آنچه گفته شد نمونه‏هايى از اخلاق والاى امام در برخورد با موالى بود.شيوه بنده آزاد كردن امام نيز شيوه‏اى بسيار متمايز بود كه تاريخ آن را باشكوه وشگفتى روايت مى‏كند. ابن طاووس در كتاب "شهر رمضان" كه‏معروف به "اقبال الاعمال" است از امام صادق‏عليه السلام نقل كرده است كه‏فرمود: وقتى ماه رمضان فرا مى‏رسيد، على بن الحسين هيچ يك ازغلامان و كنيزانش را توبيخ نمى‏كرد، و چنانچه بنده‏اى مرتكب خطا وگناه‏مى‏شد آن گناه را پيش خود يادداشت مى‏كرد كه فلان غلام اين گناه را درروز فلان انجام داد و يا فلان كنيز اين گناه را مرتكب شد. تا اينكه شب‏آخر ماه مبارك فرا مى‏رسيد، امام همه را به گرد خود جمع مى‏كردويادداشتهاى خود را بيرون مى‏آورد. سپس مى‏فرمود: فلانى تو چنين‏وچنان كردى امّا من تو را تاديب نكردم و آيا به خاطر مى‏آورى؟ بنده‏مى‏گفت: آرى به ياد دارم اى فرزند رسول خدا. امام به همين ترتيب تمام‏بندگانش را باز خواست مى‏كرد و از آنان اقرار مى‏گرفت، سپس خود درميانشان مى‏ايستاد و مى‏گفت : بانك بر آريد و بگوييد:
"اى على بن الحسين، پروردگارت تمام اعمال تو را گرد آورده‏همچنان كه تو تمام اعمال ما را گرد آورده‏اى. نزد او كتابى است كه به حق‏بر تو سخن مى‏گويد و هيچ كوچك و بزرگى را فرو گذار نكرده، جز آنكه‏تمام آنها را گرد آورده است. و تو هر آنچه را كه كرده‏اى نزد او حاضرمى‏يابى چنان كه ما تمام آنچه را كه كرده‏ايم نزد تو حاضر مى‏بينيم. پس‏عفو كن و بگذر تا خداوند تو را ببخشايد و از تو بگذرد. كه او مى‏فرمايد:پس ببخشاييد و چشم بپوشيد. آيا دوست نداريد كه خداوند )گناهانتان‏را( براى شما بيامرزد"؟! امام سجّادعليه السلام اين سخنان را مى‏گفت و به آنان‏تلقين مى‏كرد و خدمتكارانش با آن‏حضرت همصدا مى‏شدند. امام در ميان‏آنان مى‏ايستاد و مى‏گريست و مى‏گفت:
"پروردگارا! تو ما را فرمودى كه از كسانى كه به ما ستم كرده‏اند، بگذريم‏وما كسانى را كه در حق ما ستم كرده بودند، بخشيديم چنان كه تو خود به مافرموده بودى پس از ما بگذر كه تو، به عفو و بخشش از ما و مأموران‏سزاوارترى. معبودا كرم كردى. پس مرا مورد اكرام قرار ده چون من بادرخواست از تو به خير و نيكى دست يافتم پس مرا با بهره‏مندان از خودت درآميز. اى كريم!".
سپس به خدمتكارانش روى مى‏كرد و مى‏گفت: من شما را بخشيدم‏پس آيا شما هم از بديهاى من درگذشتيد؟ همانا من فرمانروايى بد،پست، ستمگر وتحت فرمان پادشاهى كريم، بخشنده، دادگر، نيكى‏كننده و نعمت دهنده هستم.
غلامان و كنيزان مى‏گفتند: سرورا! ما از تو گذشتيم حال آنكه تو هيچ‏بدى در حق ما مرتكب نشدى. آنگاه امام سجاد به آنان مى‏فرمود: بگوييدخداوندا از على بن الحسين بگذر چنان كه او از ما گذشت. و او را از آتش‏رهايى بخش چنان كه او ما را از بندگى رهانيد.
غلامان اين سخنان را تكرار مى‏كردند و امام سجّادعليه السلام مى‏فرمود:"آمين رب العالمين. برويد كه شما را عفو كردم و آزادتان ساختم به اين‏اميد كه من نيز مورد بخشش قرار گيرم و آزاد شوم". پس چون روز عيدفطر فرامى‏رسيد، به آنان انعام‏هايى مى‏داد كه ايشان را مصون مى‏داشت‏واز آنچه مردمان داشتند، بى‏نياز مى‏ساخت.
هر ساله در آخرين شب ماه رمضان، بيست بنده يا اندكى كم و زيادآزاد مى‏كرد و مى‏فرمود: خداوند متعال در هر شب از ماه رمضان، هنگام‏افطار هفتاد هزار دوزخى را از آتش مى‏رهاند. چون آخرين شب ماه‏رمضان فرا رسد، حضرت سجادعليه السلام به همان تعداد كه در طول ماه آزادكرده بود، بنده آزاد مى‏كند و مى‏فرمود: "من دوست دارم كه خداوند مراببيند كه در خانه‏ام در سراى دنيا بنده‏ها را آزاد مى‏كنم، به اين اميد كه اوهم مرا از دوزخ برهاند".
هيچ خدمتكارى را بيش از يك سال به كار نمى‏گرفت. وقتى بنده‏هايى‏را در آغاز يا ميانه سال مى‏خريد، با فرا رسيدن شب عيد فطر آنها را آزادمى‏ساخت، وبه جاى آنها غلامان ديگرى به خدمت مى‏گرفت و سپس‏آنها را هم آزاد مى‏كرد. شيوه آن‏حضرت تا هنگام شهادت اين چنين بود.امام سياهان را بى آنكه به آنها نيازى داشته باشد، مى‏خريد و با خود به‏عرفات مى‏آورد و بديشان كار خود را روا مى‏كرد و چون كارش با آنهاتمام مى‏شد دستور مى‏داد كه آنها را آزاد كنند و بديشان انعام و مال دهند.(54)