روش امام زين العابدين در تربيّت روحى
از آنجا كه ائمه هدى، براى تمام نسلها در هر ديار و دورهاى مشعلهاىفروزان
حقّند و از آنجا كه شرايط حاكم بر يك ديار و دوره با آنچه برديار ودورهاى ديگر
تفاوت دارد و از آنجا كه خداوند، رسالتهاى خويشرا با بر انگيختن حضرت محمّدصلى
الله عليه وآله و جانشينان معصوم حضرتش پايانبخشيده است، پس حكمتش اقتضا
مىكند كه سيره هر يك از آنان جهتهدايت با روشى خاص متمايز باشد، تا روشهاى
گوناگون آنان، گنجينهاىپر بار براى مردم باشد. تا هر كس مطابق با خود و شرايط
ويژهاى كه در آنبه سر مىبرد، از آنها بهره گيرد.
شيوه ايمانى امام على بن الحسينعليهما السلام همان شيوهاى است كه به طوركلى
با شرايطى كه اينك در برخى از كشورهاى ما به چشم مىخورد،تناسب دارد. زيرا
خداوند حالت انقلابى را به ما ارزانى داشته كه اينحالت همواره به روح ايمانى
روز افزونى نيازمند است تا مباد انقلاب ازراه مستقيم و دينى خويش جدا گردد، و
سياست و منافع وشرايط آن،طهارت ايمانى را كه تلاشگران راه خدا بدان نيازمندند
از بين ببرد.
روش و برنامه امام ... چه بود؟
اولاً: بندگان مخلص و پاكدل پيش از آنكه به زبان، مردم را به خدافرا بخوانند،
باكردار خويش راه خدا را تبليغ مىكنند. آنان به مردم فرمانىنمىدهند مگر آنكه
خود پيش از آنان، آن كار را انجام داده باشند.
زندگى امام سجّاد، صفحه ايمانى تابناك و پاكى بود كه ما در فصلديگر درباره آن
سخن خواهيم گفت. صحابى مشهور پيامبرصلى الله عليه وآله، جابر بنعبداللَّه
انصارى در باره امام سجّاد گفته است: در فرزندان پيامبران كسى راچون على بن
الحسين نديدم!
ثانياً: تربيّت نسلى از علماى ربّانى كه آنان نيز به نوبه خود
دانشمندانوانقلابيون و بندگان صالح را تربيت كردند. بدين سان تعاليم امام از
طريقجانهاى پاك سلسله وار به ديگران انتقال مىيافت.
در ميان اين افراد، مردانى از عرب و موالى بودند و هر يك داستانوتاريخى براى
خود داشتند. بياييد از عطر خوش سيره حواريون و يارانامام سجادعليه السلام كه
اكثراً از تابعين بودند، اندكى بهرهمند شويم:
الف - سعيد بن جبير يكى از اين تابعين بود كه روح ايمان را از امامزين
العابدينعليه السلام بر گرفته بود. او در عبادت و جهاد سر مشق بود و به"بصير
العلماء" شهرت داشت. تمام قرآنرا در دو ركعت مىخواندوآوازه علم ودانش او در
ميان دانشمندان چنان بود كه مىگفتند: بر روىزمين كسى نيست جز آنكه به دانش
سعيد بن جبير نيازمند است.(43)
سعيد به دست طاغوت عراق، حجاج، به شهادت رسيد. امام صادق درباره او فرمود:
"سعيد بن جبير به على بن الحسين اقتدا مىكرد و على هم او رامىستود. علّت
اينكه حجاج او را كشت نيز همين بود. سعيد مردى راستكردار بود".(44)
از متن گفتگوى پر شورى كه ميان او وجلاّد فرومايه بنىاميّه رد وبدلشده،
مىتوان به اوج استقامت و پايدارى اين دانشمند ربّانى پى برد.
گفتهاند چون او را نزد حجاج بن يوسف ثقفى بردند، حجاج به اوگفت: تو شقى بن
كسير هستى.
سعيد پاسخ داد: مادرم مرا بهتر مىشناسد او مرا سعيد بن جبير نام نهاد.
همچنين نقل كردهاند كه حجاج از وى پرسيد كه دوست دارى چگونهكشته شوى؟ سعيد
پاسخ داد: تو خود انتخاب كن حجاج گفت: چرا؟سعيد پاسخ داد: چون مرا بهر روشى كه
بكشى من تو را در روز قيامت بههمان شيوه به قتل مىرسانم.
ب - ابو اسحاق عمر بن عبداللَّه سبيعى همدانى از ياران مورد اعتماد
امامسجادعليه السلام بود. وى در عبادت به مرتبهاى رسيده بود كه دربارهاش
مىگفتندكه در آن روزگار عابدتر از وى كسى نبود چرا كه هر شب يك بار قرآن راختم
مىكرد و چهل سال نماز صبح را با وضوى نماز شب به جاى مىآورد.او محدّث بود و
در نزد عام و خاص هيچ كس در نقل روايت از او موثّقتربه شمار نمىآمد.(45)
ج - "زهرى" در دربار امويّان كار مىكرد. روزى مردى را مجازاتكرد و آن مرد
هنگام مجازات جان سپرد. اين امر موجب ترس و وحشتاو شد و در نتيجه از دربار
گريخت. و براى مدت نُه سال در يكى از غارهااعتكاف گزيد. امام سجّادعليه السلام
در سفر خود به حج، در ميان راه او را ديدبه وى گفت:
"من بر تو از يأست بيش از گناهت مىترسم. ديهاى براى خانواده)مقتول( بفرست و
خود به سوى خانوادهات روانه شو. در پى دينت باش".
زهرى گفت: سرورم مشكل مراحل كردى. خدا خود آگاهتر است كهرسالت خويش را در كجا
قرار دهد.
زهرى به خانه خود رفت و در شمار ياران امام على بن الحسينعليهما السلامجاى
گرفت. از اين رو يكى از بنىمروان به طعنه به او مىگفت: زهرى،پيامبرت، )يعنى
امام سجاد( چه مىكند؟!(46)
از اين روايت مىتوان پىبرد كه خداوند چه گونه مردم را به وسيلهامام هدايت
مىكند تا آنجا كه كار گزار بنى اميّه و يكى از بزرگترينومشهورترين علما در
نزد فرقههاى اسلامى همچون زهرى را به راهراست رهبرى مىنمايد.
د - سعيد بن مسيب بن حزن از تابعين بزرگى بود كه به دست اميرمؤمنان تربيّت شده
بود و در خط اهل بيتعليهم السلام جاى داشت و جزواصحاب برگزيده امام سجّاد بود
آنحضرت در باره وى فرموده است:
"سعيد بن مسيب داناترين مردم به آثار گذشتگان است".(47)
روزى، مردى به سعيد گفت: هيچ كس را از فلانى پرهيز كارتر نديدم.سعيد گفت: آيا
على بن الحسين را ديدهاى؟ مرد گفت: نه. سعيد گفت:من هيچ كس را از او
پرهيزگارتر نديدم.(48)
علاوه بر اينها گروه بسيارى از علماى بزرگ اسلام نيز بودهاند كه درسزهد وتقوا
و تفسير و حكمت و فقه را از محضر امام سجّادعليه السلامفراگرفتند. شيخ مفيد در
اين باره مىگويد: فقها از آنحضرت، دانشهاىبسيارى فراگرفتند و مواعظ ودعاها و
فضايل قرآن و حلال و حرام را ازآنحضرت ياد گرفته، و حفظ كردند.
ابن شهرآشوب گويد: كمتر كتابى در زهد و موعظه يافت مىشود كه درآن از قول امام
زين العابدين روايتى نقل نشده باشد.(49)
امام سجّاد به طلاب علم كه در مدينه به ديدارش مىآمدند، بسياراحترام مىگذاشت
و اين امر را سفارش رسول خداصلى الله عليه وآله مىدانست.دانشمندان پيش از آنكه
از علم و معرفت آنحضرت بر خوردار گردند ازرفتار ايشان، هدايت وپرهيزكارى را
الهام مىگرفتند.
براستى چه كسى بود كه نور خدا را در اين چهره الهى و از چشمى كه ازترس خدا
سرشار بود و پيشانى كه در اثر سجود پينه بسته بود و زبانى كههيچ گاه از ياد
خدا غافل نمىشد و كلاً از سيره او كه نور خدا از آن تابانبود، الهام نگيرد؟!
عبداللَّه بن حسن مىگويد: مادرم فاطمه دختر امام حسينعليه السلام مرامىگفت
كه در محضر على بن الحسين بنشينم. من هيچ گاه در محضر اوننشستم مگر آنكه وقتى
بر مىخاستم از او خيرى آموخته بودم. اين خير ياترس از خدا بود كه با ديدن خدا
ترسى وى در دلم ايجاد مىشد و يا دانشىبود كه از او بهرهمند مىشدم.(50)
موج فتوحات اسلامى، هر روز كشور جديدى را فرا مىگرفت و بخشتازهاى به پيكر
حكومت اسلامى اضافه مىكرد امّا اين پيكر به محركىايمانى نياز داشت تا فرهنگها
و سنّتها و منافع گوناگون را در بوته امّتواحده، ذوب كند.
امام زين العابدينعليه السلام و ياران و هواداران وى، با به كار بستن
راههاوشيوههاى گوناگون مسئوليّت اين مهم را بر دوش داشتند. آنحضرت بهموالى
بسيار احترام مىگذاشت. موالى مردمى بودند كه پس از فتحكشورهايشان به وسيله
اسلام و بهرهورى كافى از معارف الهى؛ به ديناسلام گرايش مىيافتند.
بسيارى از موالى، جز و ياران خوب امام سجّادعليه السلام بودند امام نيز
دراستوار ساختن ارزشهاى الهى در دل گروهى از افراد برگزيده آنان، شيوهاىبى
نظير داشت. بدين ترتيب كه بردهاى را مىخريد و با بهترين شيوه با اوبر خورد
مىكرد و پس از مدّتى وى را آزاد مىكرد و براى آنان امكاناتيك زندگى خوب را
فراهم مىنمود بنابر اين هر يك از اين بردگان آزادشده، به صورت يك رسانه
تبليغاتى براى امام سجّاد در ميان افراد قومخود در مىآمدند.
بياييد پيش از آنكه بدانيم امام سجّادعليه السلام چگونه بردگان خود را
آزادمىكرد به شيوه رفتارى آنحضرت با ايشان نگاهى بيفكنيم. در واقع ايناخلاق
حسنه، براى بردگان در كنار هدايت مستقيم آنامام خود مكتبىعملى محسوب مىشد.
يكى از راويان به نام عبد الرزاق مىگويد: كنيز على بن الحسينعليهما
السلامبراى ايشان آب آورد تا آماده نماز شود. ناگهان آفتابه از دست كنيز
افتادوبه صورت امام سجّاد اصابت كرد و صورت آنحضرت را مجروح نمود.امام سرش را
بلند كرد و به كنيز نگريست. كنيز گفت: خداوند مىفرمايد:)وَالْكَاظِمِينَ
الْغَيْظَ (امام فرمود: خشم را فرو خوردم. كنيز گفت:)وَالْعَافِينَ عَنِ
النَّاسِ( امام به او فرمود: خداوند تو را ببخشايد. كنيزگفت: )وَاللَّهُ
يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ( امام فرمود: برو كه در راه خداوندعزّوجل آزادى!(51)
آنحضرت با بردگانى كه در نظر گروهى از مردم آن روزگار، سرشتىجز سرشت انسان
داشتند، اين گونه برخورد مىكرد، چگونه مىتوان قبولكرد كه اين اخلاق والا در
آنان مؤثر واقع نشود؟! روايت زير نيز صحنهوالايى از گذشت وجوانمردى وايثار
آنحضرت را به نمايش مىگذارد:
عدّهاى ميهمان نزد آنحضرت نشسته بودند. امام از خدمتكارشخواست كه زودتر
گوشتى را كه در تنور بود برايش بياورد. خدمتكار بهسرعت آنرا به طرف امام آورد
امّا ناگهان چنگكى كه در دست داشت،افتاد و به سر يكى از پسران آنحضرت كه زير
پلكان بود، خورد و او راكشت امام به خدمتكار كه متحيّر و نگران شده بود فرمود:
"تو آزادىچون عمداً مرتكب اين قتل نشدى" وآنگاه خود به كار كفن و دفنفرزندش
پرداخت.(52)
يكى از بردگان آزاد شده امام سجّادعليه السلام متولّى آباد ساختن زمينآنحضرت
شد. امّا وى نتوانست اين كار را به خوبى انجام دهد و در نتيجهباعث خرابيهاى
بسيار گرديد. امام از اين بابت عصبانى و ناراحت شد و باتازيانهاى كه در دست
داشت بر آن فرد زد، امّا از كرده خود پشيمان شد.چون به منزل خويش بازگشت، در پى
آن شخص فرستاد. وقتى آن فرد آمدديد كه امام سجّاد برهنه نشسته و تازيانه را هم
پيش روى خود دارد. اوفكر كرد كه حتماً امام مىخواهد او را مجازات كند از اين
رو بيشترترسيد. امام سجاد به او گفت:
"من در باره تو كارى كردم كه اصلاً پيش از آن سابقه نداشت. آنچهكردم لغزشى بود
كه از من سر زد. اين تازيانه را بگير و مرا قصاص كن".
مرد گفت: سرورم! به خدا سوگند من گمان كردم كه تو مىخواهى مرامجازات كنى حال
آنكه من نيز مستحق مجازات هستم، پس چگونه شمارا قصاص كنم؟!
امام گفت: واى بر تو قصاص كن! مرد گفت: پناه بر خدا! شما بى گناهو بىتقصيريد.
امام چند بار ديگر از آن مرد خواست كه وى را قصاص كندو آن مرد نيز هر بار با
گفتار خود امام را بزرگ مىداشت. چون امام زينالعابدينعليه السلام ديد كه آن
مرد او را قصاص نمىكند فرمود: "حال كه مراقصاص نمىكنى آن زمين به عنوان صدقه
براى توست".(53)
آنچه گفته شد نمونههايى از اخلاق والاى امام در برخورد با موالى بود.شيوه بنده
آزاد كردن امام نيز شيوهاى بسيار متمايز بود كه تاريخ آن را باشكوه وشگفتى
روايت مىكند. ابن طاووس در كتاب "شهر رمضان" كهمعروف به "اقبال الاعمال" است
از امام صادقعليه السلام نقل كرده است كهفرمود: وقتى ماه رمضان فرا مىرسيد،
على بن الحسين هيچ يك ازغلامان و كنيزانش را توبيخ نمىكرد، و چنانچه بندهاى
مرتكب خطا وگناهمىشد آن گناه را پيش خود يادداشت مىكرد كه فلان غلام اين
گناه را درروز فلان انجام داد و يا فلان كنيز اين گناه را مرتكب شد. تا اينكه
شبآخر ماه مبارك فرا مىرسيد، امام همه را به گرد خود جمع مىكردويادداشتهاى
خود را بيرون مىآورد. سپس مىفرمود: فلانى تو چنينوچنان كردى امّا من تو را
تاديب نكردم و آيا به خاطر مىآورى؟ بندهمىگفت: آرى به ياد دارم اى فرزند
رسول خدا. امام به همين ترتيب تمامبندگانش را باز خواست مىكرد و از آنان
اقرار مىگرفت، سپس خود درميانشان مىايستاد و مىگفت : بانك بر آريد و بگوييد:
"اى على بن الحسين، پروردگارت تمام اعمال تو را گرد آوردههمچنان كه تو تمام
اعمال ما را گرد آوردهاى. نزد او كتابى است كه به حقبر تو سخن مىگويد و هيچ
كوچك و بزرگى را فرو گذار نكرده، جز آنكهتمام آنها را گرد آورده است. و تو هر
آنچه را كه كردهاى نزد او حاضرمىيابى چنان كه ما تمام آنچه را كه كردهايم
نزد تو حاضر مىبينيم. پسعفو كن و بگذر تا خداوند تو را ببخشايد و از تو
بگذرد. كه او مىفرمايد:پس ببخشاييد و چشم بپوشيد. آيا دوست نداريد كه خداوند
)گناهانتانرا( براى شما بيامرزد"؟! امام سجّادعليه السلام اين سخنان را مىگفت
و به آنانتلقين مىكرد و خدمتكارانش با آنحضرت همصدا مىشدند. امام در
ميانآنان مىايستاد و مىگريست و مىگفت:
"پروردگارا! تو ما را فرمودى كه از كسانى كه به ما ستم كردهاند، بگذريموما
كسانى را كه در حق ما ستم كرده بودند، بخشيديم چنان كه تو خود به مافرموده بودى
پس از ما بگذر كه تو، به عفو و بخشش از ما و مأمورانسزاوارترى. معبودا كرم
كردى. پس مرا مورد اكرام قرار ده چون من بادرخواست از تو به خير و نيكى دست
يافتم پس مرا با بهرهمندان از خودت درآميز. اى كريم!".
سپس به خدمتكارانش روى مىكرد و مىگفت: من شما را بخشيدمپس آيا شما هم از
بديهاى من درگذشتيد؟ همانا من فرمانروايى بد،پست، ستمگر وتحت فرمان پادشاهى
كريم، بخشنده، دادگر، نيكىكننده و نعمت دهنده هستم.
غلامان و كنيزان مىگفتند: سرورا! ما از تو گذشتيم حال آنكه تو هيچبدى در حق
ما مرتكب نشدى. آنگاه امام سجاد به آنان مىفرمود: بگوييدخداوندا از على بن
الحسين بگذر چنان كه او از ما گذشت. و او را از آتشرهايى بخش چنان كه او ما را
از بندگى رهانيد.
غلامان اين سخنان را تكرار مىكردند و امام سجّادعليه السلام مىفرمود:"آمين رب
العالمين. برويد كه شما را عفو كردم و آزادتان ساختم به ايناميد كه من نيز
مورد بخشش قرار گيرم و آزاد شوم". پس چون روز عيدفطر فرامىرسيد، به آنان
انعامهايى مىداد كه ايشان را مصون مىداشتواز آنچه مردمان داشتند، بىنياز
مىساخت.
هر ساله در آخرين شب ماه رمضان، بيست بنده يا اندكى كم و زيادآزاد مىكرد و
مىفرمود: خداوند متعال در هر شب از ماه رمضان، هنگامافطار هفتاد هزار دوزخى
را از آتش مىرهاند. چون آخرين شب ماهرمضان فرا رسد، حضرت سجادعليه السلام به
همان تعداد كه در طول ماه آزادكرده بود، بنده آزاد مىكند و مىفرمود: "من دوست
دارم كه خداوند مراببيند كه در خانهام در سراى دنيا بندهها را آزاد مىكنم،
به اين اميد كه اوهم مرا از دوزخ برهاند".
هيچ خدمتكارى را بيش از يك سال به كار نمىگرفت. وقتى بندههايىرا در آغاز يا
ميانه سال مىخريد، با فرا رسيدن شب عيد فطر آنها را آزادمىساخت، وبه جاى آنها
غلامان ديگرى به خدمت مىگرفت و سپسآنها را هم آزاد مىكرد. شيوه آنحضرت تا
هنگام شهادت اين چنين بود.امام سياهان را بى آنكه به آنها نيازى داشته باشد،
مىخريد و با خود بهعرفات مىآورد و بديشان كار خود را روا مىكرد و چون كارش
با آنهاتمام مىشد دستور مىداد كه آنها را آزاد كنند و بديشان انعام و مال
دهند.(54)