دعـاهـا و
مـنـاجـاتـهـاى بـسـيـارى از امـام جـواد(ع ) در كـتـابـهـاى روايـى و
ادعـيـه ثـبـت شـده است .(73)
كـه داراى مضمونهاى عالى و سازنده است و بر اهتمام آن حضرت به ارتباط
با خـالق مـتـعـال و نـيـازخـواهـى بـه درگـاه او دلالت دارد. مناجاتها
و دعاهاى حضرت گنجينه اى از مـعـارف اسـت كـه پـيـوسـتـه بـايـد بـدان
تـوجـه داشـت و از آن بـهـره گـرفـت . در ذيل به چند فراز از دعاهاى آن
گرامى اشاره مى كنيم .
درخواست توبه
الهـا مـن بـاخـالصـانـه تـريـن تـوبه (نصوح ) و با پيمانى درست و
استوار و قلبى آزرده و اعتراف صريح ،به درگاهت روى آورده ام .
خداوندا! توبه خالصانه ام ، و بازگشت سريعم به سوى تو، و روى گردانى ام
از لغزشها و گناهان را بپذير!
پـروردگـارا! در مقابل توبه ام پاداشى افزون و فرجامى نيك عطا كن و از
كيفر و عذابم چشم بپوش و توبه ام را برايم سودمند گردان و گناهان
پنهانم را بپوشان .
پـروردگـارا! گـنـاهـانـى را كه در پرونده ام ثبت شده محو گردان و با
آب پذيرش توبه ام تمامى عيبهايم را بشوى .).(74)
طلب خير
(خـداونـدا! هـمـانـا اخـتيار و گزينش تو در مورد آنچه از تو خير آن را
خواستم ، هرگونه ناز و نعمت را مى رساند و طلب كننده را برخوردار مى
سازد. هر موهبت و بخششى را عايد مى گرداند و هر مطلوبى را مغتنم مى
نمايد و كسب و تجارت را پاك و پاكيزه مى سازد و به زيباترين راه ها و
روشـهـا رهـنمون مى شود. و به ستوده ترين عواقب و شايسته ترين فرجام
هدايت مى كند و از هر بلا و مصيبت خوفناك حفظ مى كند.
خـدايـا! از تـو خـيـر مـى خـواهـم در آنـچه راءى من بر آن قرار مى
گيرد و خردم مرا به سوى آن رهـنـمـون مى گردد. الها! مشكل آن (كار) را
آسان فرما و دشواريش را هموار گردان و آنچه را كه اسباب غم و اندوه است
از من كفايت كن و عواقبش را غنيمت قرار ده و آنچه موجب ترس و وحشت است
را بـه سـلامـت ، دوريـش را بـه قـرب و نـزديـكـى ، و قـحـطـى اش را
بـه فـراوانـى بدل كن .
خـدايـا! نـسـيـم قبول و علائم استجابت را فرو فرست و آنچه را كه طلب
كرده ام برآورده نما و موانع و گرفتاريهاى آن را از من دور گردان
...)..(75)
طلب روزى
... بـارخـدايـا، رزق و روزيـت را پـيـاپـى بـر مـن فـرو فـرسـت و
ابـرهـاى فـضل و فزونى خويش را آنگاه كه بر طريق شتاب باشد بر من ببار.
باران رحمت خود را بر من فراوان و مستدام بدار و با فزونىِ نعمت ، فقر
و درويشى مرا برطرف فرما. مرا جز به جود و كرم خويش محتاج مگردان و از
آن كسان كه خود از آنچه در نزد توست خواهانند بى نياز كن .
درد نـيـازمـنـدى مـرا بـه داروى فـضـل و كـرم خود درمان ساز، و
پريشانى و درماندگى مرا به نـيـروى بـخـشـش وجـودت مـرتـفـع بـدار و
بـى چـيـزى مـرا بـه كثرت عطاى خود تصدّق فرما. پريشانى مرا به بخشش
كريمانه خويش چاره كن و راه روزى و رزق مرا آسان گردان و بنيانش را
براى من ثابت فرما ... ..(76)
در دعاىِ نمازِ مربوط به آن حضرت آمده است :
اى خـداى آفـريـنـنـده روحهاى فانى شونده و بدنهاى كهنه و پوسيده شونده
! از تو مى خواهم بـه طـاعـت روحـهـايـى كـه بـه فـرمـان تـو بـه بـدن
بـاز مـى گـردنـد ... كـه بـر مـحـمـد و آل محمد درود فرستى و نور را
در چشمانم قرار دهى ، يقين و ايمان را در قلب من استوار نمايى و ذكـر
دائم خـود را شـب و روز بـر زبـان مـن جـارى كـنـى و عمل صالح را روزى
من گردانى ..(77)
3 ـ عدم دلبستگى به دنيا
امامان معصوم عليهم السلام از زاهدترين افراد زمان خود بودند و مردم را
به زهد و
پارسايى دعوت مى كردند.
امـام جـواد(ع ) هـيـچ گـاه بـه دنيا و مظاهر آن دل نبست و با اين كه
مى توانست از مواهب دنيا بهره بـرد، مـانند پدران گرامى اش ، از مال
دنيا چيزى نيندوخت . آنچه به دستش مى رسيد قسمت عمده آن را بـه
مـسـتـمـنـدان بخصوص علويان مى داد. گرچه زمانى به اجبار در كاخ پرزرق
و برق ماءمون زندگى كرد؛ ولى هرگز به تجمل و اشرافيگرى روى نياورد.
حسين مكارى مى گويد:
در بـغـداد خـدمت ابوجعفر محمد تقى (ع ) رسيدم ، در آن موقع امام (ع )
در كاخ ماءمون مسكن داشت و در اطـرافـش غـلامـان و كنيزان بسيار و
تشريفات زياد ديده مى شد. با خود گفتم : امام جواد(ع ) با وجود اين همه
امكانات و سفره هاى رنگين ديگر به مدينه بازنمى گردد.
آن حضرت ، لحظه اى سر را پايين انداخت آنگاه متوجه من شد و فرمود: اى
حسين ! نان جو با نمك نيمكوب در حرم رسول خدا(ص ) براى من بهتر است از
اين موقعيتى كه مى بينى ..(78)
امـام (ع ) در مـديـنـه در خانه پدرى كه از اجداد طاهرينش به ارث رسيده
بود زندگى مى كرد و پس از شهادتش غير از همان خانه موروثى چيزى از او
بر جاى نمانده بود..(79)
4 ـ آراستگى ظاهر
امام جواد(ع ) علاوه بر صفاى باطنى ، به آراستگى ظاهر نيز اهميت مى
داد، لباس
منظم و پاكيزه و تا حدى مرغوب مى پوشيد.
على بن مهزيار مى گويد:
امـام جـواد(ع ) را ديـدم كه با جُبِّه خَزِ طاروى .(80)
نماز واجب و مستحب مى گزارد و مرا نـيـز جـُبِّه خـز پـوشـانـيد و
فرمود: من در اين جامه نماز گزارده ام ؛ تو نيز در آن نماز بخوان ..(81)
استفاده امامان عليهم السلام از عطر نيز از امور معمول و مورد توجه
آنان بوده است ، به گونه اى كه گاه پولى را كه براى خريد عِطر مى
دادند؛ بيش از پولى بود كه براى خريد غذا مى پرداختند و گاه اين امر
موجب اعتراض برخى از كوته انديشان مى شد.
يكى از ياران آن حضرت به نام (محمد بن وليد كرمانى ) مى گويد: خدمت
امام جواد(ع ) رسيدم ، حضرت پس از پذيرايى از من فرمود: سؤ الات خود را
بپرس ! گفتم قربانت گردم ، نظرتان درباره استعمال مشك چيست ؟ امام (ع )
فرمود:
پـدرم امـام رضـا(ع ) دسـتـور داد تـا بـهـتـريـن عـطـر را بـراى
ايـشـان تـهـيـه كـنـنـد. (فضل بن سهل ) وزير ماءمون به ايشان نوشت :
مردم اين كار را براى شما عيب مى شمارند. امام (ع ) مرقوم فرمود: ...
همانا خداوند در قرآن كريم مى فرمايد:
مـاءمون به ايشان نوشت : مردم اين كار را براى شما عيب مى شمارند. امام
(ع ) مرقوم فرمود: ... (قـُلْ مـَنْ حـَرَّمَ زِيـنـَةَ اللّهِ
الَّتـِى اءَخـْرَجَ لِعِبادِهِ والطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ
هِىَ لِلَّذينَ آمَنُوا فِى الْحَيوةِ الدُّنْيا خالِصَةً يَوْمَ
الْقِيامَةِ).(82)
آنگاه امام هشتم عليه السلام دستور داد براى ايشان عطرى تهيه كنند كه
قيمت آن چهار هزار دينار شد..(83)
يـكـى ديـگر از امورى كه امامان عليهم السلام به آن اهميت مى دادند،
استفاده از انگشترهايى بود كه نگين هاى مختلفى از عقيق ، فيروزه ،
ياقوت و زمرد داشت .
(مـحـمـد بـن عيسى ) از قول موفق مى گويد: امام محمد تقى عليه السلام
انگشترى را كه در دست داشـت بـه مـن نـشـان داد و فـرمـود: آيـا ايـن
را مـى شـنـاسى ؟ گفتم : نقش آن را مى شناسم ولى صـورتـش را خـيـر.
انـگـشـتـرى بـود از نـقـره و نـگـينى گرد داشت كه بر آن نوشته شده بود
(حـَسـْبـِىَ اللّهُ) بـالاى آن هـلالى حـك شـده بـود و در پـائيـن
نـگـيـن گـُلى نـقـش بـسـتـه بود..(84)
آن حـضـرت انـگـشترهاى ديگرى نيز داشت كه مطالب ارزشمندى بر آن نقش
بسته بود از جمله : (نِعْمَ الْقادِرُ اللّهُ).(85)،
(اَلْعِزَّةُ للّهِ).(86)،
(اَلْمُهَيْمِنُ عَضُدِى ) و (مَنْ كَثُرَتْ شَهَواتُهُ دامَتْ
حَسَراتُهُ)..(87)
ب ـ رفتار و اخلاق اجتماعى
از آنـجـا كـه انـسـانـهـا داراى زنـدگى اجتماعى هستند و به طور طبيعى
با همنوعان خود برخورد دارنـد اخـلاق اجـتـماعى در زندگى آنان از اهميت
ويژه اى برخوردار است . و چون به فرموده امام جواد(ع ):
(النّاسُ اَشْكالٌ وَ كُلُّ يَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِهِ).(88)
مـردم گـونـه هـاى مـتـفـاوتـى هـسـتـنـد و هـر كـس بـر طـبـق
طـبـيـعـت و مـرام خـود عمل مى كند.
حساسيت زندگى اجتماعى و روش برخورد در جامعه مشخص مى گردد.
مـعـصـومـان عـليـهـم السـلام بـراى اخـلاق اجـتـمـاعـى جـايـگـاه
ويـژه اى قائل بودند تا جايى كه عزّت و ذلّت اجتماعى انسان را در گروه
اخلاق او مى دانستند.
على (ع ) در اين باره مى فرمايد:
(رُبَّ عَزيزٍ اَذَلَّهُ خُلْقُهُ و ذَليلٌ اَعَزُّهُ خُلْقُهُ).(89)
چـه بـسـيار عزيزى كه اخلاق بدش ، او را ذليل كرد، و چه بسيار ذليلى كه
بر اثر حسن خلق به عزّ و بزرگى دست يافته است .
سـيـره اخـلاقى امامان معصوم عليهم السلام بهترين الگو براى پيروى در
اخلاق اجتماعى است . آن بـزرگـواران بـا عـمـل و راهـنـمـاييهاى
ارزشمند خود بهترين شيوه زندگى اجتماعى را به ما آموختند. امام جواد(ع
) درباره جلب محبت اجتماعى مى فرمايد:
(ثـَلاثٌ يـَجـْلِبْنَ المَوَدّة : اَلاِْنْصافُ فِى الْمُعاشِرَةِ وَ
الْمُواساةُ فِى الشِدَّةِ و الرُّجُوعُ عَلى قَلْبٍ سَليم ).(90)
سـه چـيـز سـبـب جـلب مـحبت ديگران است : انصاف در معاشرت ، برابرى و
مواسات در سختيها و بازگشت به قلبى صاف و پاك .
در ايـن درس بـه گـوشه هايى از رفتار و اخلاق اجتماعى امام محمد تقى
عليه السلام اشاره مى كنيم :
1 ـ جود و بخشش
پـيـشـواى نـهـم عـليـه السـلام از نـظـر جـود و سـخاوت در مرتبه اى
قرار داشت كه اين صفت از ويژگيهاى آن حضرت قرار گرفت و به (جوادالائمه
) ملقّب گشت . صفدى مى نويسد:
امـام جـواد عـليـه السـلام هـر سـال بـيـش از يـك مـيـليـون درهـم
بـيـن نـيـازمـندان مدينه تقسيم مى كرد..(91)
امام جواد(ع ) بخشش به كسانى كه بر او حقى دارند را بر خود لازم مى
دانست و مى فرمود:
(مِنْ سَخاءِ الْمَرْءِ بِرَّهُ بِمَنْ يَجِبُ حَقُّهُ عَلَيْهِ).(92)
از نشانه هاى سخاوت مرد بخشش به كسانى است كه بر او حقى دارند.
ابوهاشم مى گويد:
ابـوجـعـفـر(ع ) كـيـسـه اى محتوى سيصددينار به من داد تا آن را براى
بعضى از پسرعموهايش ببرم ..(93)
اسماعيل بن عباس هاشمى گويد:
روز عيدى خدمت امام جواد عليه السلام رسيدم و از تنگدستى به آن حضرت
شكايت كردم . امام (ع ) دسـت بـه زيـر سجاده برد و يك قطعه طلا به من
داده آن را به بازار بردم و كشيدم ، شانزده مثقال بود..(94)
بخششهاى آن حضرت به افراد بر اساس نياز و ظرفيت آنان بود.
مردى به حضور امام (ع ) رسيد و عرض كرد: به اندازه مروتتان به من عنايت
كنيد! امام جواد(ع ) فـرمـود: در وُسـْعـَم نـيـسـت . عـرض كـرد: پـس
به اندازه مروت خودم مرحمت كنيد! امام فرمود: اين شدنى است . سپس دستور
داد صد درهم به او بدهند..(95)
امام جواد(ع ) كه مصداق كامل بخشندگى و كرامت بود و مردم عصر خويش را
از عطايا و بخششهاى خـود بـهره مند مى ساخت علاوه بر آن كه از خاندان
كرم بود، از جانب پدر بزرگوارش نيز به جود و سخاوت توصيه شده بود.
(مـحـمـد بـن نـصـر بـزنـطـى ) گـويـد: نـامـه اى را خـواندم كه حضرت
رضا عليه السلام به فرزندش جوادالائمه (ع ) چنين نوشته بود:
يـا ابـاجـعـفـر بـه مـن خـبـر رسـيـده كـه وقـتـى بـراى خـارج شـدن از
مـنـزل بـر مـركب سوار مى شوى خدمتكاران از جهت بخلى كه دارند تو را از
درب كوچك خارج مى كنند كه مبادا خيرت به كسى برسد.
به حقى كه من بر تو دارم از تو مى خواهم كه ورود و خروجت جز از درب
بزرگ نباشد. و چون سـوار شدى بايد طلا و نقره (دينار و درهم ) با تو
باشد و هر كس از تو چيزى درخواست كرد، به او ببخشى .
هـر يـك از عـمـوهـايـت كـه از تـو خـواسـت بـه او نيكويى كنى كمتر از
پنجاه دينار به وى مده و چـنـانچه خواستى بيشتر از اين مقدار به او
بدهى ، اختيار با تو است . و هر كدام از عمه هايت از تو چيزى خواست
كمتر از 25 دينار به او مده و بيش از اين مربوط به خود توست .
مـن مـى خواهم كه خداوند تو را رفعت و بلندى بخشد، پس انفاق كن و از
خداى عرش بيم مدار كه فقيرت گرداند..(96)
امـام هـشـتـم (ع ) در اين نامه به فرزندش سفارش مى كند هر كس چيزى از
تو خواست بايد او را نااميد نكنى و بخشش و عطاى تو نبايد ناچيز باشد
اما از جهت افزون بودن در اختيار توست .
امامان (ع ) نه تنها بخشنده بودند بلكه به آن توصيه مى كردند و به
پيروان خود درس جود و سـخاوت مى دادند آن حضرت شكر و سپاس داشتن نعمت و
ثروت را جود و بخشش آن مى داند و مى فرمايد:
(اِنَّ للّهِِ عـِباداً يَخُصُّهُمْ بِدَوامِالنِّعْمَةِ فَلا تَزالُ
فِيهِمْ ما بَذَلُوها فَاِنْ مَنعُوها نَزَعَهَا اللّهُ عَنْهُمْ وَ
حَوَّلَها اِلى غَيْرِهِمْ.).(97)
خداوند را بندگانى است كه به دوام نعمت مخصوصشان گردانده است و تا هر
زمان كه ببخشند، از آن نـعـمـتـهـا بـرخـوردارند و اگر دست از بخشيدن
بردارند، خداى تعالى از ايشان نعمتها را گرفته ، به غير آنان مى دهد.
از اين رو جوادالائمه عليه السلام بخشندگى را با ضمير و فطرت خود عجين
ساخته بود و آن چه به او داده مى شد و آن چه از صدقه ، زكات و موقوفات
بنى هاشم ، موسى بن جعفر(ع ) و امـام رضا(ع ) به او مى رسيد، همه را
بين مردم تقسيم مى كرد..(98)
آن حضرت زمانى كـه از بـغـداد راهـى مـديـنه شد، هرچه داشت در راه خدا
انفاق كرد؛ سپس همراه همسرش به مدينه رفت ..(99)
2 ـ دستگيرى از نيازمندان
يـكـى از اصـول اخلاقى امامان عليهم السلام توجه به نيازهاى مردم ، و
برطرف كردن مشكلات آنـان اسـت . زيرا انسانها در فراز و نشيب زندگى و
در ميان كورانها و حوادث تلخ به يكديگر نياز پيدا مى كنند و نمى توانند
به تنهايى مشكل خود را رفع كنند. امامان (ع ) تا سرحد ايثار، از هـمـه
امـكانات خود براى حل مشكلات مردم استفاده مى كردند و رسيدگى به
نيازمندى هاى آنان را وظيفه توانمندان مى دانستند.
امام جواد(ع ) مى فرمايد:
(مـا عـَظـُمـَتْ نـِعـْمـَةُ اَحَدٌ اِلاّ عَظُمَتْ حَوائِجُ النّاسِ
اِلَيْهِ فَمَنْ لَمْ يَتَحَمَّلْ تِلْكَ الْمَؤُنَةَ عَرَضَ
النِعْمَةِ لِلزَّوالِ).(100)
نـعـمـت بـر كـسـى فـزونى نمى يابد، مگر آن كه نياز مردم به او فراوان
مى گردد؛ پس اگر كـسـى از تـحـمـّل ايـن بـار گـران سـربـاززد، آن
نـعـمـت رو بـه زوال خواهد رفت .
آن حـضـرت كمك به نيازمندان را نه تنها منتى بر آنان نمى داند بلكه
توانمندان را به احسان نيازمندتر مى دانست و مى فرمود:
(اَهْلُ المَعْروُفِ اَحْوَجُ اِلى اِصْطِناعَةِ مِنْ اَهْلِ الْحاجَةِ
لاَِنَّ لَهُمْ اَجْرَهُ وَ فَخْرَهُ وَ ذِكْرَهُ).(101)
نـيـكـوكـاران بـه انـجـام كار نيك از نيازمندان محتاجترند. زيرا پاداش
، فخر و شهرت آن براى ايشان است .
امـام جـواد(ع ) براى برطرف ساختن نياز مردم و حل مشكلات آنان اهتمام
فراوان داشت كه در اينجا به ذكر چند نمونه بسنده مى كنيم .
(احمد بن حديد) مى گويد:
همراه عدّه اى به قصد حج بيرون رفتيم . در بين راه ، راهزنان راه را بر
ما بستند و آنچه داشتيم بـردنـد. هـنـگـامـى كـه داخـل مـديـنـه شدم ،
امام جواد(ع ) را در يكى از گذرگاهها ديدم . همراه آن حـضـرت بـه خـانه
اش رفتم و داستان گرفتارى ام را باز گفتم . امام (ع ) دستور داد لباسى
بـه هـمـراه مـبـلغـى پـول به من دادند و فرمود: اين پولها را بين
يارانت به آن مقدار كه از آنها بـرده انـد تـقـسـيـم كـن . وقتى پولها
را بين يارانم تقسيم كردم ، درست به همان مقدار بود كه راهزنان از ما
برده بودند!).(102)
(صيدلانى ) مى گويد:
بـا مـردانـى از اهـل سـجستان و بُست در سفر مكه بوديم ، در طواف كعبه
حضور جوادالائمه (ع ) رسـيـديـم . عرض كردم حاكم سجستان از دوستان شما
است و من هم بايد خراج و مالياتى به او بدهم . اگر به او نامه اى مرقوم
فرماييد كه به من احسان كند موجب سپاس و تشكر است .
حـضـرت جـواد(ع ) بـه او نـامـه اى نـوشـت و او مـرا تـا آخـر عـمـر از
مـاليـاف مـعـاف كرد..(103)
3 ـ تواضع و فروتنى
يـكـى ديـگـر از ويـژگـى هـاى مهم اخلاقى كه در زندگانى امامان عليهم
السلام ديده مى شود، تـواضـع و فـروتـنـى اسـت . ائمـه (ع ) از متواضع
ترين مردم زمان خود بودند و فروتنى را افتخارى براى خود مى دانستند.
امام جواد(ع ) مى فرمايد:
(اَلتَّواضُعُ زِينَةُ الْحَسَبِ).(104)
فروتنى زينت و شرافت حسب و نسب است .
آن حـضـرت در زنـدگـى بـا نـهـايت فروتنى و مهربانى با زيردستان و مردم
رفتار مى كرد. (خيران خادم ) مى گويد:
در روزگـار زنـدگـانـى امـام جـواد(ع ) حـج گـزاردم و بـه سـوى
مـديـنـه رفـتـم و داخـل خـانـه امـام (ع ) شـدم . آن حضرت را ديدم كه
بر سكّويى ايستاده و جايى را كه بر آن مى نشيند فرش نكرده اند ... چون
هيبت زده و مدهوش شده بودم خواستم از غير پلكان به طرف سكّو بـالا
بـروم كـه امـام به پلكان اشاره كرد. بالا رفتم و سلام دادم ، آن حضرت
پاسخ سلام مرا داد. آنگاه به من دست داد. من دست او را بوسيدم و بر
صورتم گذاردم .
جـوادالائمـه (ع ) مـرا بـا دسـت خود نشاند. و به خاطر حيرت و دهشتى كه
بر من راه يافته بود، دسـت او را گـرفتم و آن حضرت هم دست خويش را در
دست من نهاده بود و چون آرام يافتم ، دستش را رها كردم ..(105)
امـام جـواد(ع ) كـارهـا را خـود انـجـام مى داد و تا حد امكان در
كارهاى شخصى از ديگران كمك نمى گـرفـت . بـا ايـنـكـه داراى
مـوقـعـيـتـى مـمـتـاز بـود و عـنـوان دامـادى خـليـفـه را داشـت ولى
بـا كـمال خضوع و تواضع با قشرهاى پايين اجتماع معاشرت داشت و با
غلامان و فقيران مى نشست ..(106)
4 ـ كار و تلاش
امام جواد(ع ) مانند پدران گرامى اش به كار و تلاش و زراعت نيز مى
پرداخت و در مدتى كه در مدينه بود. به كارهاى كشاورزى و رسيدگى به
باغستانها و نخلستانها كه به عنوان صدقه جـاريـه جـد بـزرگـوارش امـام
مـوسـى بـن جـعـفـر(ع ) بـود مـشـغـول مـى گـشـت . و ديـگـران را نـيـز
بـه كـار و تـلاش و كـسـب روزى حلال تشويق مى كرد.
جـوادالائمـه (ع ) از جـدش حـضـرت صـادق (ع ) روايـت كـرده اسـت كـه
مـردى در بـه دسـت آوردن مـال دنـيـا سـعـى زيـادى مـى كـرد. حـضـرت
فـرمـود: ايـن مال را براى چه مى خواهى ؟ عرض كرد: براى آن كه به زن و
بچه ام غذاى لازم و نفقه واجب را بدهم . به دوستانم اطعام و انعام
نمايم ، به خويشانم ببخشم ، براى خدا به مكه بروم و آنجا بـه فـقـراء و
بينوايان مسلمين كمك كنم ، دست بيچارگان را بگيرم . خانه براى بى
خانمان ها بـسـازم ، دختران يتيم را شوهر دهم و پسران يتيم را زن دهم و
آنچه از دستم برمى آيد سرمايه بـه تـهـى دسـتـان بـيكار بدهم . اراضى
موات را احياء نمايم و مردم را به كار بگمارم و درخت بـكـارم ، مـجـالس
مـجد و عظمت شما خاندان را به اميد اجر و ثوابى كه پيامبرخدا(ص ) وعده
داده است برپاكنم .
امـام صـادق (ع ) فرمود: اينها همه كار آخرت است ، كار دنيا نيست بايد
بكوشى و همه اين كارها را در سايه كسب حلال انجام دهى ..(107)
5 ـ بردبارى و مدارا
امامان عليهم السلام در اخلاق اجتماعى خود، (حلم و بردبارى ) و (مدارا
با مردم ) را در سرلوحه زنـدگى خود قرار داده بودند. آن بزرگواران در
رفتار خود با مردم ، نرم خو، ملايم و گشاده رو بـودنـد. در بـرابـر
تـنـدى هـا و نـامـلايـمـات روزگـار و بـى نـزاكـتـى مـردم تحمل داشتند
و نرمش عظيم و تحمل قهرمانانه آنان موجب مى گشت كه بسيارى از گمراهان
به راه راست هدايت شوند.
قـرآن كـريـم مـوفـقـيـت پـيـامـبـر(ص ) را در امـر رسـالت مـبـتـنـى
بـر ايـن اصل مهم مى داندومى فرمايد:
(فـَبَِمـا رَحـْمـَةٍ مـِنَ اللّهِ لِنـْتَ لَهـُمْ و لَوْ كـُنـْتَ
فـَظـّاً غـَليـظَ الْقـَلْبِ لاَنـَفـَضُّوا مـِنـْ حَوْلِكَ).(108)
بـه (بـركـت ) رحـمـت الهـى ، در بـرابـر آنـان (مـردم ) نـرم (و
مـهـربـان ) شدى ! و اگر خشن و سنگدل
بودى ، از اطراف تو، پراكنده مى شدند.
امام جواد(ع ) درباره اهميت مدارا با مردم مى فرمايد:
(مَنْ هَجَرَ الْمُداراةَ قارَنَهُ الْمَكْرُوه ).(109)
كسى كه مدارا را ترك كند، (اين تركِ مدارا) او را به ناملايمات نزديك
مى سازد.
و نيز درباره نشانه مدارا مى فرمايد:
(مِن رِفْقِ الرَّجُلِ بِاءَخِيهِ تَرْكُ تَوبيخِهِ بِحَضْرَةِ مَنْ
يَكْرَهُ).(110)
از نـشـانـه هـاى مـدارا كـردن آدمـى نسبت به برادرش ، ترك سرزنش او در
حضور كسى است كه ناپسند مى دارد.
از ايـن رو آن حـضـرت در نـامـلايمات روزگار، صبر را پيشه خود مى ساخت
و بردبارى او بر غضبش چيره مى شد. براى امام (ع ) پارچه هاى قيمتى
فرستادند. در راه ، دزد آنها را به سرقت بـرد. حـمل كننده پارچه ها
ماجرا را به وسيله نامه به اطلاع آن حضرت رساند. حضرت به خط خويش مرقوم
كرد:
و اَمـْوالَنـا مـِنْ مـَوَاهـِبِ اللّهِ الْهـَنـِيـئَةِ وَ عَوارِيهِ
المُسْتَوْدَعَةِ، يُمَتِّعُ بما مَتَّعَ مِنْها فِى سُرُورٍ وَ
غِبْطَةٍ وَ يَاءْخُذُ ما اَخَذَ مِنْها فِى اءَجْرٍ وَ حِسْبَةٍ.
فَمَنْ غَلَبَ جَزَعُهُ عَلى صَبْرِهِ حَبِطَ اءجْرُهُ و نَعُوذُ
بِاللّهِ مِنْ ذلِكَ.).(111)
جـان و مـال مـا از مـواهـب خـوشـايـنـد الهـى است كه همچون امانتى به
ما سپرده شده است . آنچه در خـوشـى و سرور از آن بهره گرفته شده به ما
فايده مى رسانند و آنچه از ما بگيرند، داراى مـزد و پـاداش اسـت .
بـنـابراين آن كه بى قرارى را بر صبر مسلّط گرداند، اجرش از بين مى رود
و ما پناه بر خدا مى بريم از آن كه چنين گردد.
رهنمودهاى اخلاقى ـ تربيتى
پـيـشـواى نـهـم شـيـعـيـان هـمـچـون
ديـگـر مـعـصـومـان عـليـهـم السـلام فـعـل و قـول و تـقـريـرش بـراى
ما حجت و لازم به پيروى است . در دو درس گذشته بخشى از رفـتـارهـاى
اخلاقى امام جواد(ع ) را در زندگى فردى و اجتماعى آن حضرت ذكر كرديم .
در اين درس نـيز چند فراز از گفتارهاى ارزشمند اخلاقى ـ تربيتى و
رهنمودهاى حكيمانه آن گرامى را با شرحى كوتاه بيان مى كنيم ، تا
شيفتگان مكتب امامت آنها را سرمشق زندگى خود قرار دهند.
محبوبيت و ثروت واقعى
انـسـان بـر اسـاس طـبـيـعـت خـود بـه دنـبـال ايـن اسـت كـه از مـال
دنـيا بهره كافى را ببرد و از ديگران بى نياز باشد. همچنين در پى آن
است كه كارى كند تا مردم او را دوست بدارند و مورد نفرت آنان نباشد.
امام جواد(ع ) راه دستيابى به اين خواسته را چنين بيان مى كند:
(مَنِ اسْتَغْنى بِاللّهِ افْتَقَرَ النّاسُ اِلَيْهِ وَ مَنِ اتَّقَى
اللّهَ اَحَبَّهُ النّاسُ).(112)
هر كس به خدا بسنده كند و تكيه گاهش تنها خداوند باشد، مردم به او
نيازمند مى شوند و كسى كه تقوى را پيشه خود سازد مردم او را دوست مى
دارند.
تـوجـه بـه اين نكته ضرورى است كه : انسانها هرچند غنى و ثروتمند باشند
باز نيازمندند و ثـروت آنـان هـمـيـشـه در مـعـرض زوال قـرار دارد.
تـنـهـا تـكـيـه گـاه حـقـيـقى كه هرگز فنا و زوال نـدارد و غـنى مطلق
كه هيچ گاه نيازمند نمى شود و با جود و بخشش چيزى از ثروت او كم نـمـى
گـردد، ذات بـارى تـعالى است . پس هر كس فقط از خدا بخواهد و تنها به
او اعتماد كند، خداوند او را محتاج ديگران نمى گرداند.
هـمچنين كسى كه راه تقوا و درستكارى را در پيش گيرد مورد علاقه و محبت
خاص و عام مى گردد. زيـرا هر انسانى رفتار نيكو و درستكارى را دوست مى
دارد و به صالحان عشق مى ورزد گرچه خود اهل آن نباشد.
پرهيز از دو رنگى
بـرخـى ظـاهـرى زيـبـا ولى بـاطـنـى زشت دارند. خود را مسلمان و مؤ من
جلوه مى دهند در حالى كه اعـمـال و رفـتـار آنـان از بـى اعتقادى حكايت
مى كند و همگى در جهت مخالفت با اوامر و دستورات خداوند است . امام
جواد(ع ) از اين برخورد دوگانه نهى مى كند و مى فرمايد:
(لاتَكُنْ وَلِيّاً لِلّهِ فِى الْعَلانَيَةِ وَ عَدُوّاً لَهُ فِى
السِّرِ).(113)
در ظاهر دوست خدا و در نهان دشمن او نباش !
كـسـانـى كـه نـسـبت به خداوند خويش از خود صداقت نشان نمى دهند، در
زندگانى اجتماعى نيز دچار نفاق و دوروئى مى گردند. در ظاهر با كسى
اظهار ارادت و دوستى مى كنند. و پشت سر از او عـيـبـجـويـى مـى
نـمـايـنـد و گـاهـى بـه او افـتـرا نـيـز مـى بـندند. اين گونه افراد
هرگز قـابل اعتماد و سزاوار معاشرت نيستند. آنان در حقيقت دوستى و
پيروى شيطان را پذيرفته اند، گرچه در ظاهر از او بيزارى مى جويند. از
اين رو على (ع ) مى فرمايد:
(لاتَسُبَّنَّ اِبْليِسَ فِى الْعَلانِيَةِ وَ اَنْتَ صَدِيقُهُ فِى
السِّرِ).(114)
با شيطان در ظاهر دشمنى مكنيد درحالى كه در باطن دوست و مطيع او هستيد.
مراقبت دائمى
(اِعْلَمْ اَنَّكَ لَنْ تَخْلُوا مِنْ عَيْنِ اللّهِ فَانْظُرْ كَيْفَ
تَكُونُ).(115)
بـدان تـو در هيچ شرايطى از ديدگاه خدا بيرون نخواهى بود. اكنون ببين
چه وضعيتى دارى و چگونه عمل مى كنى .
يكى از آثار ايمان به خداوند بزرگ احساس مراقبت دائمى و هميشگى از جانب
اوست . انسان مؤ من اعـتـقـاد دارد كـه سراسر وجود او تحت مراقبت شديد
است و به هر مقدار كه پايه هاى ايمان محكم تـر بـاشـد، ايـن احـساس در
وجود او بيشتر و عميق تر خواهد بود. تا آنجا كه انسان خود را به طـور
دائم در حـضـور و اشـراف هـمـيـشـگـى خـداوند مى بيند. اين نوع احساس
بزرگترين وسيله تـربـيـت و سـازنـدگـى فـرد واجـتـمـاع و زيـباترين
جلوه ايمان است . على (ع ) در دعاى شريف كميل عرضه مى دارد:
ئَةٍ اَمـَرْتَ بـِاِثـْباتِهاَ الْكِرامَ الْكاتِبيِنَ الَّذينَ
وَكَّلْتَهُمْ بِحِفْظِ مايَكوُنُ مِنّى وَ جَعَلْتَهُمْ شُهُوداً
عـَلَىّ مـَعَ جـَوارِ حـى وَ كـُنـْتَ اَنْتَ الرَّقيِبَ عَلَىَّ مِنْ
وَرَائِهِمْ والشّاهِدَ لِما خَفِىَ عَنْهُمْ وَ بِرَحْمَتِكَ
اَخْفَيْتَهُ وَ بِفَضْلِكَ سَتَرْتَهُ)
(خـدايـا بـبخش ) هر كار بدى را كه فرشتگان بزرگوار را ماءمور نگارش آن
نمودى و آنان را مـوكـل سـاخـتـى تـا هـرچـه كـرده ام ثـبـت نـمـايـند
و آنان را همراه با اعضا و جوارحم بر من گواه گـرفـتـى و تـو خـود فـوق
آن فـرشـتـگـان مراقب من و شاهد و ناظر بر آن اعمالى هستى كه از
فرشتگان پنهان مانده و اين پنهانى ناشى از فضل و رحمت تو نسبت به من
است .
توكل فقط بر خدا
(كـَيْفَ يُضَيَّعُ مَنِ اللّهُ كافِلُهُ وَ كَيْفَ يَنْجُو مَنِ
اللّهُ طالِبُهُ وَ مَنِ انْقَطَعَ اِلى غَيْرِ اللّهِ وَكَلَهُ اللّهُ
اِلَيْهِ).(116)
چـگـونـه ضـايـع مـى گـردد و از بـيـن مـى رود كـسـى كـه خـداونـد
كـفـيل و سرپرست اوست ؟! و چگونه نجات مى يابد كسى كه خداوند در تعقيب
اوست ؟! كسى كه از خدا بريده و به ديگران پيوسته ، خداوند او را به
آنان وامى گذارد.
انـسـان بـايـد در زنـدگـى تـنـهـا تـكـيـه گـاهـش خـدا بـاشـد و
تـوكـل بـر او كـنـد و ديـگـران را وسـيـله بـدانـد. و اگـر زمـانـى از
خـدا غافل شود و توجهش به غير او باشد، راه گمراهى و سقوط را در پيش
گرفته است .
تاءخير توبه
(تـَاءْخـِيـرُ التَّوْبـَةِ اِغـْتِرارٌ وَ طُولُ التَسْوِيفِ
حَيْرَةٌ وَالاِْعْتِلالُ عَلَى اللّهِ هَلَكَةٌ وَالاِصْرارُ عَلَى
الذَّنـْبِ اَمـْنٌ لِمـَكـْرِ اللّهِ (و لا يـَاءْمـَنُ مـَكـْرَ
اللّه اِلا الْقـَوْمـُ الْخاسِرُونَ.(117)).(118)
تاءخير در توبه موجب غرور مى گردد و ادامه گناه و امروز و فردا كردن
سبب جراءت بر گناه و سـرگـردانـى اسـت . شـرك بـه خـدا و دورى از او
سـبـب هلاكت مى شود. اصرار بر گناه موجب احـسـاس ايـمـنـى از مـكـر و
تـدبـيـر حـق در انـتـقـام اسـت ونـبـايـد آدمـى از مـكـر خـدا غـافـل
باشد؛ زيرا در قرآن مى فرمايد: (جز زيانكاران خود را از مكر (و مجازات
) خدا ايمن نمى دانند!
گـنـاه هـرچه بيشتر شود توبه مشكل تر خواهد شد. پس بايد به محض اينكه
خطايى از انسان سـرزد و بـه هـمـان مـيزان از خدا دور شد با توبه به
سوى پروردگار خود بازگردد، زيرا اگـر طول كشيد و بر گناهان او افزوده
گشت قُبح گناه از بين مى رود و قلب او را قساوت مى گـيـرد تـا جـايـى
كـه گـاهـى فكر مى كند خداوند با او كارى ندارد ولى نمى داند كه خدا به
انسان مهلت مى دهد تا او را بيازمايد و حجت بر او تمام گردد.
نياز مؤ من
(اَلْمـُؤْمـِنُ يـَحـْتـاجُ اِلى ثـَلاثِ خـِصـالٍ: تـَوْفـِيـقٌ
مـِنَ اللّهِ، وَ وَاعـِظٌ مـِنْ نـَفـْسـِهِ وَ قـَبـُولٌ مِمَّنْ
يَنْصَحُهُ).(119)
مـؤ مـن بـه سـه چـيـز نـيـاز دارد: تـوفـيـق الهـى ، مـوعـظـه درونـى
و قبول نصيحت .
انسان براى رشد و تكامل معنوى به سه عامل مهم نيازمند است :
اول ، تـوفـيـق ربـانى ؛ زيرا اگر خداوند انسان را توفيق ندهد و هدايت
نكند سعادتمند نخواهد شد.
دوم ، واعظ درونى كه همان عقل نصيحت گر است و بايد هر لحظه انسان را
تذكر دهد و عنان نفس اماره را داشته باشد كه خودسرى نكند.
سـوم ، حـالت نـصـيـحـت پـذيـرى داشـتـه بـاشـد تـا نـصـيـحـت ديـگـران
را قبول كند.
نتيجه پيروى از هواى نفس
(مَنْ اَطاعَ هَواهُ اَعْطى عَدُوَّهُ مُناهُ).(120)
كسى كه از هواى نفس خود اطاعت كند به دشمن خود فرصت مى دهد كه به آرزوى
ديرينه اش نائل آيد.
در وجـود هـر فـرد دو رشـتـه از فـعـاليـتـهـا وجـود دارد كـه مـى
تـوان از آنـهـا بـه عـوامـل مـثـبـت و مـنفى وجود انسان تعبير كرد.
عقل نماينده و نمايانگر جنبه اثباتى و خوبيهاست و پـيـروى از هـواى
نـفـس و تـمـايـلات حـيـوانـى نـمـايـانـگـر جـنـبـه مـنـفـى اسـت كـه
مـانـع تـكـامـل و تعالى انسان است و باعث شكست و سيه روزى انسان مى
گردد و اين خواسته دشمنان و دشمن مؤ منان ـ شيطان و نفس اماره ـ است .
مسؤ وليت گوش دادن
(مـَنْ اَصـْغـى اِلى نـاطـِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ فِاِنْ كانَ النّاطِقُ
عَنِ اللّهِ فَقَدْ عَبَدَ اللّهَ وَ اِنْ كانَ النّاطِقُ يَنْطِقُ
عَنْ لِسانِ إِبْليس فَقَدْ عَبَدَ اِبليسٍ).(121)
كـسى كه به سخن گوينده اى گوش فرا مى دهد او را پرستيده است . بنابراين
اگر او از خدا مـى گـويد در واقع خدا را پرستش كرده و اگر از زبان
ابليس سخن مى گويد شيطان را مورد ستايش قرار داده است .
سـخـن هـرچـه بـاشـد و از هـر كـس صـادر شـود اثـر خـود را بـر دل آدمى
مى گذارد و از آنجا كه هدف سخن گويان مختلف است برخى انسان را به حق مى
خوانند و برخى سخنگوى باطلند. انسان در برابر هر كدام كه تسليم شود و
سخن آنان را بپذيرد در حقيقت يك نوع كُرنش و پرستش كرده است ؛ زيرا روح
پرستش چيزى جز تسليم نيست .
شماتت روزگار
(مَنْ عَتَبَ عَلَى الزَّمانِ طالَتْ مَعْتَبَتَهُ).(122)
كـسـى كه به روزگار با ديده بدبينى و انكار نگاه كند و لب به ملامت آن
بگشايد ملامتش به درازا مى كشد و از آن طَرْفى نمى بندد.
زمـان بـسـتـر وقـوع حـوادث اسـت و روزگـار در وقـوع آن نـقـشـى نـدارد
بـلكـه عـوامـل گـونـاگـونِ ديگرى در وقوع هر حادثه دست به دست هم داده
و آن را به وجود مى آورند. كـسـى كـه از پـى جـويـى عـوامـل واقـعـى
غـفـلت ورزيـده و هـر مـشكل و شكست را به روزگار نسبت دهد و هميشه
باديد منفى به آن نگاه كند، طبيعى است كه دچار يـاءس و نـاامـيـدى مى
گردد و زندگى بر او سخت مى شود. اما اگر روزگار را بسترى براى انـجـام
كـارهـاى نـيك و پسنديده ببيند و تلاش كند از آن نهايت استفاده و بهره
بردارى را داشته بـاشـد، مـشـكـلاتـش يـكـى پـس از ديـگـرى حـل خـواهـد
شـد. و ايـن مـشـكـلات نـتـيـجـه عمل ماست كه به ما برمى گردد پس چگونه
مى توان آن را به روزگار و زمانه نسبت داد؟
امام جواد(ع ) در اين باره مى فرمايد:
(اَلاِْمامُ تَهْتِكُ لَكَ الاَْمْرَ عَنِ الاَْسْرارِ الْكامِنَةِ).(123)
گذشت روزگار، اسرار پنهانى را براى تو آشكار مى كند.
قرض است كرده هاى تو در نزد روزگار در هـر كـدام روز كـه باشد ادا كند
زينت آدمى