عاشورا
(ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها)

سعيد داودى، مهدى رستم نژاد

- ۲۷ -


78 - آخرين نماز!

ياران امام (عليه السلام) دلاورانه پيكار مى كردند و يكى پس از ديگرى به شرف شهادت نايل مى آمدند ابوثمامه صائدى مردى از ياران آن حضرت عرض كرد:اى ابا عبدالله!جانم فدايت مى بينم اين گروه به تو نزديك شده اند به خدا سوگند!پيش از تو من بايد كشته شوم!ولى دوست دارم چون خداوند را ملاقات مى كنم اين آخرين نماز را - كه وقتش رسيده است - با تو خوانده باشم.
امام (عليه السلام) سر به آسمان بر داشت و فرمود:
ذكرت الصلاة جعلك الله من المصلين الذاكرين!نعم هذا اءول وقتها نماز را به ياد آوردى خداوند تو را از نماز گزاران قرار دهد آرى اكنون وقت فضيلت نماز است
سپس فرمود:
سلوهم أن يكفوا عنا حتى نصليى از اين گروه بخواهيد از ما دست بشويند تا نماز گزاريم.
حصين بن تميم يكى از فرماندهان سپاه يزيد فرياد بر آورد كه:نماز شما پذيرفته نيست!!حبيب بن مظاهر در پاسخش گفت:اى حمار!مى پندارى كه نماز از آل رسول خدا پذيرفته نيست و نماز تو پذيرفته است. (592)
در روايتى ديگر از ابو مخف مى خوانيم امام حسين (عليه السلام) به جاى حجاج بن مسروق مؤ ذن رسمى خود اذان گفت و چون از آن فارغ شد فرياد بر آورد:
يا ويلك يا عمر بن سعد انسيت شرايع الاسلام اءلا تفق عن الحرب حتى نصليى و تصلون و نعود الى الحرب واى بر تو!اى ابن سعد آيا احكام و دستورات اسلامى را فراموش كرده اى؟ چرا در اين هنگام دست از جنگ نمى كشى تا نماز به پا داريم و شما نيز نماز بخوانيد و آنگاه به نبرد ادامه دهيم؟
ابن سعد پاسخى نداد و امام (عليه السلام) ندا داد: استحوذ عليه الشيطان شيطان بر او چيره شده است!!(593)
و در روايتى آمده است:بعضى از ياران جلو امام ايستادن و سينه را سپر كردند و امام آخرين نماز خود را در زير تيرهاى دشمن خواند!(594)
اين نماز تاريخى و بى نظير،روح نماز را زنده كرد و مفهوم نماز را براى راهيان راه حق آشكار ساخت و معنى واقعى عبوديت و پاكبازى در راه معبود را نشان داد،و قلم سرخ بر معبودهاى خيالى و بت هاى شيطانى دنيا پرستان و بندگان زر و زور كشيد و اگر امروز از ماءذنه هى بلند شهرها صداى تكبير و اذان بلند است به بركت آن نماز و اذان است و چه زيباست كه در اين سال ها دسته جات عزادارى به هنگام ظهر عاشورا در هر كوى و بر زن و هر مكانى هستند توقف مى كنند و نماز بجا مى آورند.

79 - درهاى بهشت به رويتان گشوده شد!

هنگامى كه امام (عليه السلام) نماز طهر عاشورا را خواند به يارانش خطاب كرد و فرمود:
يااءصحابيى ان هذه الجنة قد فتحت ابوابها و اتصلت انهارها و اينعت ثمارها و زينت قصورها و تاءلفت ولدآنهاو حورها و هذا رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) و الشهداء الذين قتلوا معه و أبى و اءميى يتوقعون قدومكم و يتباشرون بكم و هم مشتاقون اليكم فخاموا عن دين الله و ذبوا حرم رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم)
اى ياران من!به راستى اين بهشت است كه درهاى آن گشوده شده است نهره هايش به هم پيوسته و ميوه هايش رسيده و قصرهايش آراسته و غلامان و حورش در انتظار شما گرد آمده اند و اين رسول خدا و شهيدانى كه در ركابش به شهادت رسيدند و پدر و مادر من است كه همگى انتظار شما را مى كشند و بشارت آمدن شما را مى دهند و مشتاق ديدار شمايند از دين خدا حمايت كنيد و از حرم رسول خدا دفاع نماييد.
سپس امام (عليه السلام) خاندان و زنانش را صدا زد و آنان پريشان حال بيرون آمدند و به ياران امام (عليه السلام) ندا دادند:
اى جماعت مسلمانان و اى گروه مؤمنان!شما را به خدا!از دين خدا حمايت كنيد و از حرم رسول خدا دفاع نماييد و از امام و فرزند دختر پيامبرتان پشتيبانيى كنيد چرا كه خداوند به سبب ما شما را آزمايش كرده است و اكنون شما همسايگان ما در جوار جد ما و بزرگواران و محبان ما مى باشيد پس دفاع كنيد خداوند از ناحيه ما به شما بركت فرمايد.
آنگاه امام حسين (عليه السلام) فرمود:
يا اءمة القرآن!هذا الجنة فاطلبوها و هذه النار فاهربوا منها اى امت قرآن!اين بهشت است آن را به دست آوريد و اين هم آتش جهنم است از آن بگريزيد.
ياران امام (عليه السلام) به نداى آن حضرت لبيك گفتند و صداى گريه شوق بلند كردند. (595)
راستى جوشش عشق و عرفان در اين لحظات حساسى كه امام و يارانش ‍ آغوش خود را براى شهادت گشوده اند شگفت انگيز است كلمات و واژها از شرح و بيان آن عاجز است.
امام (عليه السلام) با صراحت خبر از شهادت و پرواز آنها به سوى بهشت مى دهد و ياران گريه شوق سر مى دهند و مسرورند.
اين لحظات پر شكوه در تاريخ كربلا براى هميشه ثبت شد و اين همه ايثار و فداكارى و علم و عشق به عنوان درسى در پيشانى تاريخ پر افتخار آن بزرگ مردان براى هميشه مى درخشد و راه و رسم زندگى شرافتمندانه و مرگ با عزت و عظمت را ترسيم مى كند.
اى كاش جامى از اين شراب طهور هم نصيب و بهره ما گردد و در زمره محرومان نباشيم. آمين يا رب العالمين.

80 - خدايا شاهد باش

حضرت على بن الحسين (عليه السلام) على اكبر اولين فرد از بنى هاشم بود كه آماده نبرد شد. او زيباترين و خوشخوترين مردم بود. سن آن حضرت را در هنگام شهادت 19 سال تا 18 سال و به روايتى 25 سال نوشته اند. او اولين شهيد از آل ابى طالب است كه روز عاشورا نزد پدر گرامى اش آمد و اذن ميدان طلبيد. امام (عليه السلام) بى درنگ به او اجازه فرمود و در همان حال نااميد از حيات او،به قامت رعنايش نگريست و باران اشك از ديدگانش فرو ريخت.
هنگامى كه امام (عليه السلام) به چهره نورانى فرزندش على اكبر نگريست سر به سوى آمان بر داشت و عرض كرد:
اللهم اشهد على هولاء القوم فقد برز اليهم غلام اشبه الناس خلقا و خلقا و منطقا برسولك محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) كنا اذا اشتقنا الى نبيك نظرنا الى وجهه اللهم امنعهم بركات الارض و فرقهم تفريقا و مزقهم تمزيقا و اجعلهم طرائق قددا و لا ترض الولاة عنهم اءبدا فانهم دعونا لينصرونا ثم عدوا علينا يقاتلوننا
خدايا!بر اين گروه ستمگر گواه باش كه اينك جوانى به مبارزه با آنان مى رود كه از نظر صورت و سيرت و گفتار شبيه ترين مردم به رسول تو حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) است ما هر زمان كه مشتاق ديدار پيامبرت مى شديم به چهره او مى گريستيم. خدايا!بركات زمين را از آنان دريغ دار و اجتماع آنان را پراكنده و متلاشى ساز و آنان را گروه هاى مختلف و متفاوتى قرار ده و واليان آنها را هيچگاه از آنان راضى مگردان !كه اينان ما را دعوت كردند تا به يارى ما برخيزند ولى اينك ستمكارانه به جنگ با ما برخاستند.
پس امام (عليه السلام) رو به عمر سعد كرده فرياد زد:
مالك؟ قطع الله رحمك!و لا بارك الله لك فيى اءمرك و سلط عليك من يذبحك بهديى على فراشك كما قطعت رحميى و لم تحفظ قرابتيى من رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) خدا نسل تو را ريشه كن كند و به هيچ كارت بركت ندهد و بر تو كسى را چيره سازد كه سرت را بعد از من در بستر از تن جدا سازد همان گونه كه تو رشته رحم مرا قطع كردى و پيوند مرا با رسول خدا ناديده گرفتى!
آنگاه امام با صداى رسا اين آيه را تلاوت كرد: ان الله اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران على العالمين ذرية بعضها من بعض و الله سميع عليم خداوند آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برترى داد آنها فرزندان و دودمانى بودند كه از نظر پاكى و تقوى و فضيلت بعضى از بعضى ديگر گرفته شده بودند و خداوند شنوا و داناست. (596)
در اين هنگام على اكبر بر سپاه اموى حمله كرد در حالى كه اين رجز را مى خواند:

أنا على بن الحسين بن على   نحن و بيت الله اولى بالنبى
و الله لا يحكم فينا ابن الدعى   اءطعنكم بالرمح حتى ينثنيى
اءضربكم بالسيف اءحميى عن أبى   ضرب غلام هاشمى علوى

منم على پسر حسين فرزند على به خانه خدا سوگند!ما به رسول خدا از همه كسى سزاوارتريم به خدا سوگند!پسر زياد را نمى رسد كه درباره ما حكم كند آنقدر با نيزه بر شما بزنم تا كج شود در حمايت از پدرم با شمشير بر شما ضربت فرود آورم ضربتى چون ضربت جوان هاشمى علوى!
پس از بر سپاه دشمن تاخت و بسيارى از آنان را به هلاكت رساند و به گونه اى كه دشمن از كثرت كشته شدگان به فغان آمد.
با آن كه تشنگى بر آن حضرت چيره شده بود يكصد و بيست نفر را به خاك افكند و در حالى كه زخم هاى زيادى بر داشته بود نزد پدر آمد و عرض ‍ كرد:
يا اءبه!العطش قد قتلنيى و ثقل الحديد اءجهدنيى فهل الى شربة من ماء سبيل اءتقوى بها على الاعداء پدر جان!تشنگى مرا از پاى در آورد و سنگينى سلاح ناتوانم ساخت آيا جرعه آبى هست كه بتوانم بنوشم و به جنگ ادامه دهم؟!
امام (عليه السلام) فرمود:
يا بنى يعز على محمد و على على اءبيك أن تدعوهم فلا يحبيبونك و تستغيث بهم فلا يغثونك يا بنى هات لسانك پسر جان!چقدر بر حضرت محمد و على و پدرت ناگوار است كه آنان را بخوانى ولى پاسخى به تو ندهند و از آنان يارى بطلبى ولى ياريت نكنند اى فرزندم!زبان خود را نزديك آر!
آنگاه امام (عليه السلام) زبان على اكبر را در دهان گرفت و مكيد و انگشتر خود را به او داد و فرمود:
خذ هذا الخاتم فيى فيك الى قتال عدوك فانيى اءرجوا أنك لا تمسى حتى يسقيك جدك بكاسه الاوفى شربة لا تظما بعدها اءبدا اين انگشتر را در دهانت بگذار و به نبرد با دشمن باز گرد اميدوارم كه هنوز به شب نرسيده جدت رسول خدا با جامى سرشار از شربت بهشتى تو را سيراب سازد به گونه اى كه پس آن هرگز تشنه نگردى!(597)
سخنان پر معنى امام (عليه السلام) كه حكايت از تسليم و رضاى مطلق در برابر انجام رسالت حاكى از ايمان و اخلاص فوق العاده او است درسهايى است بزرگ براى همه رو هروان راه حق مخصوصا جوانان مسلمان كه مى تواند راهگشاى آنها در تنگناهاى زندگى باشد.
اگر جرعه آبى از پدر مى طلبد نه براى ادامه حيات چند روزه دنياست بلكه براى قدرت و قوت بيشتر جهاد با دشمنان حق است و آنگاه كه شهادت با تمام شكوه و عظمتش در برابر او قرار گرفت پدر بزرگوارش بشارت مى دهد كه با جامى لبريز از شراب طهور بهشتى از دست جدش سيراب خواهد شد آيا افتخارى از اين برتر يافت مى شود؟!

81 - به خدا سوگند بر عمويت دشوار است!

پس از شهادت حضرت على اكبر (عليه السلام) حضرت عبدالله بن حسن كه بر اساس برخى از روايات همان قاسم بن حسن است آماده پيكار شد. او نوجوانى بود كه هنوز به سن بلوغ نرسيده بود هنگامى كه نزد امام (عليه السلام) آمد و نگاه حضرت به او افتاد وى را در آغوش گرفت با هم چنان گريستند كه از حال رفتند.
قاسم اجازه ميدان رفتن خواست ولى امام (عليه السلام) نپذيرفت آنقدر دست و پاى امام را بوسه زد تا رضايت امام را جلب كرد و در حالى كه اشك مى ريخت به ميدان آمد و اين رجز را مى خواند:

ان تنكرونيى فأنا ابن الحسين   سبط النبى المصطفى و المؤ تمن
هذا حسين كالا سير المرتهن   بين اناس لا سقوا صوب المزن

اگر مرا نمى شناسيد بدانيد من فرزند امام حسنم!
كه او فرزند پيامبر برگزيده و امين خداست!
اين حسين (عليه السلام) است كه همانند اسيرى است گروگان
ميان گروهى كه خداوند آنان را از باران رحمت خود سيراب نكند.
چهره مباركش همانند پاره ماه مى درخشيد پيكار سختى كرد تا آنجا كه با سن كمش سى و پنج نفر را بر زمين افكند.
حميد بن مسلم مى گويد:
من در لشكر ابن سعد بودم به اين نوجوان مى نگريستم كه پيراهن و لباسى بلند به تن و نعلينى به پا داشت كه بند يكى پاره بود فراموش نمى كنم كه بند نعلين چپش بود عمرو بن سعد اءزدى گفت:به خدا سوگند!من به او حمله مى كنم تا وى را از پاى در آورم گفتم:سبحان الله اين چه تصميمى است؟ به خدا سوگند!اگر اين نوجوان بر من حمله كند من به سوى وى دست تعدى داز نخواهم كرد. همان گروهى كه وى را احاطه كرده اند او را بس است.
گفت:نه هزگز!به خدا سوگند!من بر او يورش خواهم برد،پس حمله كرد و بر نگشت تا آن كه با شمشيرش فرق او را شكافت قاسم (عليه السلام) با صورت به زمين افتاد و فرياد زد:عمو جان!مرا درياب.
حميد بن مسلم مى افزايد:
امام (عليه السلام) چون باز شكارى صف ها را شكافت و مانند شير ژيان حمله كرد و با شمشير بر عمرو - قاتل قاسم - ضربتى زد كه دستش را از بدن جدا كرد عمرو در حالى كه فرياد مى كشيد گريخت كوفيان خواستند وى را از دست امام (عليه السلام) نجات دهند ولى بدنش زير سم اسبان قرار گرفت و كشته شد.
هنگامى كه گرد و غبار فرو نشست ديدند امام (عليه السلام) بر بالين قاسم عع نشسته است و قاسم پاهايش را بر زمين مى ساييد امام (عليه السلام) فرمود:
عز و الله على عمك أن تدعوه فلا يجيبك اءو يجيبك فلا يعينك اءو يعينك فلا يغنيى عنك بعدا لقوم قتلوك به خدا سوگند!بر عمويت ناگوار است كه وى را بخوانى ولى نتواند به تو پاسخى دهد يا پاسخى دهد ولى نتواند تو را يارى كند و يا به كمكت بشتابد ولى تو را بى نياز نكند دور باد از رحمت خدا گروهى كه تو را كشتند.
در روايت ديگرى آمده است كه امام (عليه السلام) فرمود:
بعدا لقوم قتلوك و من خصمهم يوم القيامة فيك جدك عز و الله على عمك أن تدعوه فلا يجيبك اءو يجيبك ثم لا ينفعك يوم و الله كثر واتره و قل ناصره دور باد از رحمت خدا گروهى كه تو را كشتند و خونخواه تو را از اينان در قيامت جد تو خواهد بود پاسخ دهد ولى به حال تو سودى نبخشيد به خدا سوگند!امروز روزى است كه رنج و مظلوميت عمويت فراوان و يارانش اندك است.
سپس امام (عليه السلام) پيكر خونين قاسم (عليه السلام) را برداشت و به سوى خيمه ها روانه شد.
راوى مى گويد:گويا هم اكنون مى بينم سينه اش به سينه امام چسبيده بود و پاهايش به زمين كشيده مى شد با خود گفتم:امام چه مى كند؟ ديدم او را آورده كنار شهداى اهل بيت (عليهم السلام) قرار داد و آنگاه عرض كرد:
اللهم اءحصهم عددا و اقتلهم بددا و لا تغادر منهم اءحدا و لا تغفر لهم اءبدا صبرا يا بنيى عمومتيى صبرا يا أهل بيتيى لا راءيتم هوانا بعد هذا اليوم ابدا خدايا از تعدادشان بكاه و آنان را پراكنده ساز و به قتل برسان و هيچ كس از آنان باقى مگذار و هرگز آنان را نيامرز!اى عمو زادگانم!صبر پيشه سازيد!اى اهل بيتم!صبر كنيد!بعد از اين روز هرگز خوارى نخواهيد ديد. (598)

82 - برادرم!براى لب تشنگام آبى تهيه كن

عباس بن على (عليه السلام) پرچمدار لشكر برادرش امام حسين (عليه السلام) بود. هنگامى كه ديد تمام ياران و برادران و عمو زادگان شربت شهادت نوشيدند گريست و به شوق ديدار پروردگار جلو آمد و پرچم را بر گرفت و از برادرش امام حسين (عليه السلام) اجازه ميدان خواست امام (عليه السلام) كه از فراق برادر سخت ناراحت بود به سختى گريست به گونه اى كه محاسن شريفش از اشك ديدگانش تر شد و فرمود:
يا أخيى كنت العلامة من عسكريى و مجمه عددنا فاذا أنت غدوت يول جمعنا الى الشتات و عمارتنا تنبعث الى الخراب برادر جان!تو نشانه شكوه و عظمت و بر پايى سپاه من و محور پيوستگى نفرات ما هستى اگر تو بروى و شهيد شوى جمعيت ما پراكنده و ويران مى گردد.
عباس (عليه السلام) عرض كرد:
فداك روح أخيك يا سيديى!قد ضاق صدريى من حياة الدنيا و اءريد أخذ الثار من هولاء المنافقين جان برادرت فدايت اى سرورم!سينه ام از زندگى دنيا به تنگ آمده است مى خواهم از اين منافقان انتقام آن خون هاى پاك را بگيرم!
امام (عليه السلام) فرمود:
اذا غدوت الى الجهاد فاطلب لهولاء الاطفال قليلا من الماء اينك كه آهنگ ميدان دارى براى اين كودكان آبى تهيه كن
عباس (عليه السلام) رهسپار ميدان شد و آنان را موعظه كرد و از عذاب خدا ترساند ولى اثرى نبخشيد. به نزد برادرش بازگشت و ماجراى را گزارش داد كه ناگهان صداى العطش كودكان به گوشش رسيد بى درنگ بر اسب شد و نيزه و مشك را برداشت و به سوى فرات روانه شد چهار هزار تن از ماءموران فرات را محاصره كردند و هدف به سوى فرات روانه شد چهار هزار تن از ماءموران فرات را محاصره كردند و هدف نيزه ها قرار دادند ولى آن حضرت دلاورانه لشكر دشمن را شكافت و هشتاد نفر از آنان را به خاك هلاكت افكند و وارد فرات شد.
هنگامى كه خواست مقدارى آب بياشامد تشنگى امام حسين (عليه السلام) و هاهل بيتش را به خاطر آورد آب را روى آب ريخت مشكش را پر كرد و بر دوش راست خود نهاد و به سوى خيمه رهسپار شد.
دشمنان راه را بر وى بستند و از هر طرف آن حضرت را احاطه كردند وى دليرانه مى جنگيد تا نوفل ازرق دست راستش را از بدن جدا كرد مشك را بر دوش چپ نهاد كه نوفل آن را نيز تيرى از مچ قطع كرد. مشك را به دندان گرفت تيرى آن را سوراخ كرد و آب آن ريخت تيرى ديگر آمد و بر سينه مباركش نشست و اسبش به زمين افتاد صدا زد:برادر جان!مرا درياب
هنگامى كه امام حسين (عليه السلام) بر بالينش رسيد وى را كشته ديد پس ‍ گريست.
همچنين نقل شده است:هنگامى كه عباس (عليه السلام) شهيد شد امام حسين (عليه السلام) فرمود: الان انكسر ظهريى و قلت حيلتيى اينك كمرم شكست و راه چاره بر من محدود شد آنگاه گريست و اين اشعار را خواند:

تعديتم يا شر قوم ببغيكم   و خالفتم دين النبى محمد
أما كان خير الرسل اءوصاكم بنا   أما نحن من نجل النبى المسدد
أما كانت الزهراء اءميى دونكم   أما كان من خير البرية اءحمد
لعنتم و أخريتم بما قد جنيتم   فسوف تلاقوا حر نار توقد

اى بدترين مردم!با ستمكارى خويش بر ما تعدى كرديد و با آيين پيامبر خدا محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) مخالف ورزيديد.
آيا بهترين پيامبر سفارش ما را به شما نكرده بود؟ آيا ما از نسل پيامبران راستين نيستيم؟ آيا جز اين است كه حضرت زهرا (سلام الله عليها) مادر من است نه شما؟ اايا او از نسل بهترين انسان ها نبود؟
به سبب جنايتى كه مرتكب شديد ملعون و خوار گشتيد و به زودى گرفتار آتش شعله ور الهى خواهيد شد!(599)
در هر گام درسى است از فضيلت و ايثار درسى از شجاعت و از خود گذشتگى.
چه كسى در آن صحنه بى نظير فداكارى حاضر بود كه رسيدن عباس را به منبع آب و ننوشيدن و تشنه شهيد شدن را گزارش دهد؟ امام حسين (عليه السلام) يا فرزندانش از دور تماشا مى كردند؟ آيا امام هاى بعد به الهام الهى خبر دادند؟ يا فرشتگانى كه ناظر اين منظره ايثار بى نظيرى بودند پيام آوردند؟ و يا به صورتى ديگر؟!
هر كه بود و هر چه بود در پيشانى تاريخ ثبت شد و براى هميشه براى رهروان راه حق به يادگار ماند.

83 - او طفلى شش ماهه استت پس جرعه اى آب به وى برسانيد!

هنگامى كه امام (عليه السلام) شهادت خاندان و فرزندانش را ديد و از آنان كسى جز امام و زنان و كودكان و فرزند بيمارش - امام سجاد (عليه السلام) - نماند ندا داد:
هل من ذات عن حرم رسول الله؟ هل من موحد يخاف الله فينا؟ هل من مغيث يرجوا الله فيى اغاثتنا؟ هل من معين يرجوا ما عندالله فيى اعانتنا؟ آيا كسى هست كه از حرم رسول خدا دفاع كند؟ آيا خدا پزستى در ميان شما پيدا مى شود كه از خدا بترسد و ستم بر ما روا ندارد؟ آيا فرياد رسى هست كه براى خدا به فرياد ما برسد؟ آيا يارى كننده اى هست كه با اميد به عنايت خداوند به يارى ما بر خيزد؟
با طنين افكن شدن نداى استغاثه امام (عليه السلام) صداى گريه و ناله از بانوان حرم برخاست امام (عليه السلام) به خيمه ها نزديك شد و فرمود:
ناولونيى علينا ابنيى الطفل حتيى اودعه فرزند خرد سالم على را به من بدهيد تا با او وداع كنم.
فرزندش را نزد وى آوردند. امام (عليه السلام) در حالى كه طفلش را مى بوسيد خطاب به او فرمود:
ويل لهولاء القوم اذا كان خصمهم جدك بدا به حال اين گروه ستمگر آنگاه كه جدت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) با آنان به مخاصمه برخيزند؟ هنوز طفل در آغوش امام آرام نگرفته بود كه حرملة بن كاهل اسدى او را هدف قرار داد و تيرى به سوى وى پرتاب كرد و گلوى او را دريد خون سرازير شد امام (عليه السلام) دست ها را زير گلوى آن طفل گرفت تا از خون پر شد آنگاه خون ها را به سوى آسمان پاشيد و گفت:
اللهم ان حبست عنا النصر فاجعل ذلك لما هل خير لنا بار الها!اگر در اين دنيا ما در ظاهر بر اين قوم پيروز نشديم بهتر از آن را روزى ما فرما.
بعد از شهادت آن طفل امام (عليه السلام) از اسب پياده شد و با غلاف شمشير قبر كوچكى كند و كودكش را به خونش آغشته ساخت و بر وى نماز گذارد ودفن نمود. (600)
علامه مجلسى مى افزايد:امام فرمود:
هون على ما نزل بيى أنه بعين الله اين مصيبت بر من آسان است چرا كه در محضر خداست.
امام باقر (عليه السلام) فرمود: فلم يسقط من ذلك الدم قطرة الى الارض ‍ از خون گلوى على اصغر كه امام آنها را به آسمان پاشيد قطره اى به زمين بر نگشت!
در روايت ديگريى آمده است كه امام حسين (عليه السلام) فرمود:
لا ييكون اءهون عليك من فصيل اللهم ان كنت حبست عنا النصر فاجعل ذلك لما هو خير لنا خدايا!فرزندم نزد تو كمتر از بچه ناقه صالح پيامبر نيست خدايا!اگر پيروزى ظاهرى را از ما دريغ داشته اى بهتر از آن را روزى ما فرما!(601)
معالى السبطين از قول ابومخف شهادت طفل شيرخوار را به گونه ديگرى آورده است مى گويد:
امام (عليه السلام) پس از شهادت على اكبر به خواهرش ام كلثوم فرمود:
يا اختاه اوصيك بولديى الصغير خيرا فانه صغير و له من العمر ستة اءشهر خواهرم!به فرزند خرد سالم نيكى كن او خردسال است و تنها شش ‍ ماه دارد.
ام كلثوم عرض كرد:برادر جان!اين طفل به مدت سه روز است كه جرعه آبى ننوشيده است از اين گروه كمى آب بطلب!
امام (عليه السلام) با شنيدن اين سخن طفلش را گرفت و به سوى دشمن روانه شد و فرمود:
يا قوم قد قتلتم أخيى و اءولاديى و أنصاريى و ما بقيى غير هذا الطفل و هو يتلظى عطشا من غير ذنب اتاه اليكم فاسقوه شربة من الماء اى مردم!شما برادر و فرزندان و يارانم را كشتيد و كسى جز اين طفل كه بى هيچ گناهى از تشنگى مى سوزد نمانده است او را با جرعه آبى سيراب كنيد(602)
و به تعبير نفس المهموم امام (عليه السلام) فرمود:
يا قوم ان لم ترحمونى فارحموا هذا الطفل اى مردم اگر به من رحم نمى كنيد به اين طفل خردسال رحم كنيد. (603)
امام (عليه السلام) در حال گفتن اين سخنان بود كه بناگاه تيرى از سوى ستمگرى سياه دل - حرملة بن كامل اسدى - حلقوم طفل را پاره كرد و از گوش تا گوش را دريد. امام حسين (عليه السلام) كف دستش را زير گلوى بريده طفل گرفت و چون از خون پر شد آن را به آسمان پاشيد و در روايت ديگر آمده است امام دستانش را زير گلوى طفل گرفت و گفت:
يا نفس اصبريى فيما اءصابك الهيى ترى ما حل بنا فيى العاجل ذلك ذخيرة لنا فيى الاجل اى نفس!در برابر اين همه مصيبت شكيبا باش ‍!خدايا!تو مى بينى كه در اين دنياى فانى چه مصائبى براى ما رخ داده پس ‍ آن را براى روز رستاخيزمان ذخيره ساز. (604)
در روايت ديگرى آمده است كه امام (عليه السلام) گفت:
اللهم أنت تعلم أنهم دعونا لينصرونا فخذلونا و اءعانوا علينا اللهم احبس ‍ عنهم قطر السماء و احرمهم بركاتك اللهم لا ترض عنهم اءبدا اللهم انك ان كنت حبست عنا النصر فيى الدنيا فاجعله لنا ذخرا فيى الاخرة و انتقم لنا من القوم الظالمين خدايا!تو مى دانى كه اينان ما را دعوت كردند تا به يارى مان بشتابند ولى ما را رها كردند و در برابر ما بپا خاستند خدايا!باران آسمان را از آنان دريغ دار و آنان را زا بركاتت محروم كن خدايا هرگز از آنان خشنود مشو خدايا اگر در دنيا پيروزى را از ما دريغ داشته اى آن را ذخيره آخرت ما قرار ده و از گروه ستمكاران انتقام ما را بستان (605)
پيام هاى عاشورا همه شنيدنى است و پيام شهادت كودك شيرخوار از همه شنيدنى تر و عبرت خيزتر!
نخستين پيامش اين كه در مبارزه با دشمنان حق هيچ كس مستثنى نيست. سربازان شيرخوار دوش به دوش جوانان و سالخوردگان به ميدان مى آيند و به موقع در صفوف شهدا قرار مى گيرند.
بديهى است هر سربازى سلاحى دارد يكى تير و نيزه و شمشير و ديگرى هم گلوى نازك و چندين قطره خون پاك كه گوياترين دليل مظلوميت است خونى كه هم به آسمان پاشيده شد و هم بر زمين و هر دو با آن شكوهى تازه گرفت.
ديگر اين كه دشمنان ستمگر قساوت و جنايت را به بالاترين حد خود رساندند كه حتى بر كودك شير خوار زاده زهرا در آغوش پدر نيز رحم نكردند!
آخرين پيام اين كه تحمل همه درد و رنج ها و مصيبت ها در راه خدا آسان است چرا كه عالم محضر اوست و همه اينها در پيشگاه او انجام مى گيرد.

يا عنايت بخورم زهر كه شاهد ساقى است   با محبت بكشم درد كه درمانم از اوست