عاشورا
(ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها)

سعيد داودى، مهدى رستم نژاد

- ۲۶ -


73 - خطابه شوراانگيز امام (عليه السلام) به هنگام صف آرايى دشمن

هنگامى كه سپاه دشمن آماده حمله شد،امام حسين (عليه السلام) مركب خود را طلب كرد و بر آن سوار شد و بات صداى بلند به طورى كه همگى صداى آن حضرت را مى شنيدند فرمود:
أيها الناس!قوليى و لا تعجلونيى حتى اءعظكم بما لحق لكم على و حتى اعتذر اليكم من مقدميى عليكم فان قلبتم عذريى و صدقتم قوليى و اءعطيتمونيى النصف كنتم بذلك اءسعد و لم يكن لكم سبيل و ان لم تقلبوا منيى العذر و لم تعطوا النصف من أنفسكم هان اى مردم!سخن مرا بشنويد و براى كشتن من شتاب مكنيد تا شما را به چيزى كه حق شما بر من است موعظه كنم و دليل آمدنم را به اين ديار با شما در ميان بگذارم اگر سخنم را پذيرفته و گفتارم را تصديق كرديد و انصاف داديد سعادتمند خواهيد شد و اگر عذرم را نپذيرفته و از مسير عدل و انصاف كناره گرفتند هركارى از دستتان ساخته است انجام دهيد.
سپس اين آيات را كه اتمام حجت در برابر لجوجش بود تلاوت فرمود:
فاجمعوا اءمركم و شركاءكم ثم اءمركم عليكم غمة ثم اقضوا الى و لا تنظرونى سپس هيچ چيز بر شما پوشيده نماند تمام جوانب كارتان را بنگريد سپس مهلتم ندهيد. (580)
ان وليى الله الذى نزل الكتاب و هو يتولى الصالحين ولى و سرپرست من خدايى است كه قرآن را نازل كرده و او ولايت و سرپرستى همه صالحان را بر عهده دارد. (581)
خواهران و دختران امام با شنيدن اين سخنان گريستند و صدايشان به زارى بر خاست امام برادرش عباس و فرزندش على اكبر (عليه السلام) را به سوى آنان فرستاد و فرمود:
اءسكتاهن فلعمريى ليكثرن بكاوهن آنان را آرام كنيد به جانم سوگند!پس از اين بسيار خواهند گريست.
چون آنها ساكت شدند حمد و ثناى الهى را بجا آورد و خدا را به عظمت ياد كرد و بر پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) و فرشتگان خدا و پيامبران الهى درود فرستاد چنان با شيوايى و فصاحت سخن گفت كه راوى مى گويد:به خدا سوگند!سخنى با اين زيبايى نه پيش از آن و نه بعد از آن از كسى نشنيدم.
امام (عليه السلام) در ادامه سخن خود فرمودند:
أما بعد فانسبونيى فانظروا من أنا؟ ثم ارجعوا الى أنفسكم و عاتبوها فانظروا هل يحل لكم قتليى و انتهاك حركتيى؟!الست ابن بنت نبيكم (صلى الله عليه و آله و سلم) و ابن وصيه و ابن عمه و اول المومنين بالله و المصدق الرسوله بما جاء به من عند ربه اءو ليس حمزة سيد الشهداء عم أبى؟ اءوليس ‍ جعفر الشهيد الطيار ذالجناحين عميى؟!
اءو لم يبلغكم قول مستفيض فيكم:أن رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) قال ليى و لا خيى هذان سيدا شباب أهل الجنة؟!
فان صدقتمونى بما اءقول و هو الحق فوالله ما تعمدت كذبا مذ علمت أن الله يمقت عليه أهله و يضر به من اختلقه
و ان كذبتمونيى فان فيكم من ان سالتموه عن ذلك أخبر كم سلوا جابر بن عبدالله الانصاريى اءؤ اءبا سعيد الخدريى اءو سهل بن سعد الساعديى اءوزيد بن اءرقم اءو أنس بم مالك يخبروكم أنهم سمعوا هذه المقالة من رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) ليى و لا خيى اءفما فييى هذا حاجز لكم عن سفك دميى؟!

اى مردم نسب مرا بررسى كنيد و ببينيد من كيستم؟ و به خود آييد و نفس ‍ خود را مورد خطاب و سرزنش قرار دهيد آيا كشتن من و هتك حرمتم براى شما رواست؟ آيا من پسر دختر پيامبر شما و فرزند جانشين و پسر عموى او نيستم؟ همتن كسى كه قبل از همه ايمان آورد و رسول خدا را به آنچه از جانب خداى آورده بود تصديق كرد؟!
آيا حمزه سيد الشهدا عموى پدرم نيست!و آيا جعفر طيار كه با دو بال در بهشت پرواز مى كند عموى من نيست؟ آيا شما نمى دانسد كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) درباره من و برادرم فرمود:اين دو سرور جوانان اهل بهشتند؟
اگر سخنان حق مرا تصديق كنيد به نفع شماست به خدا سوگند!از زمانى دانستم خداوند نسبت به دروغگويان خشم مى گيرد و دروغ پردازان زيان خواهند ديد هرگز آهنگ دروغ نكرده ام و اگر كلام مرا باور نكرديد در ميان شما افرادى هستند كه اگر از آنها بپرسند به شما خبر خواهند داد. از جابر بن عبدالله انصارى ابو سعيد خدرى و سهل بن ساعدى و زيد بن ارقم و انس ‍ بن مالك بپرسيد آنان به شما خبر خواهند داد كه خودشان اين سخن را از پيامبر خدا شنيده اند كه آن را در حق من و برادرم فرموده است آيا اين گونه گواهى سبب نمى شود كه دست از قتل من برداريد؟
در اينجا شمر بن ذى الجوشن گفت:او تنها خداوند را به زبان مى پرستد اگر بداند كه چه مى گويد و سخنانش نا مفهوم است.
حبيب بن مظاهر در پاسخ گفت:به خدا سوگند!من تو را مى بينم كه خدا را به هفتاد زبان آميخته با انواع شك و ترديدها و ضد و نقيض ها پرستش ‍ مى كنى!و من گواهى مى دهم كه نو راست مى گويى نمى فهمى كه امام چه مى گويد!!خداوند بر دل تو مهر زده است.
سپس امام (عليه السلام) چنين ادامه داد:
فان كنتم فيى شك من هذا القول اءفتشكون اثرا ما انيى ابن بنت نبيكم؟ فوالله ما بين المشرق و المغرب ابن بنت نبى غيريى منكم و لا من غيركم أنا ابن بنت نبيكم خاصة أخبرونيى اءتطلبونيى بقتيل منكم قتلته؟ اءو مال استهلكته؟ اءو بقصاص من جراحة؟
اگر به اين سخن شك داريد؟ آيا در اين هم شك داريد كه من پسر دختر پيامبر شما هستم؟!!به خدا سوگند كه در شرق و غرب عالم فرزند دختر پيامبرى - در ميان شما و غير شما - جز من نيست.
به من بگوييد:آيا كسى را از شما كشته ام كه از من خونبهاى او را مى طلبيد؟ آيا مالى را از شما برده ام و يا كسى را مجروح ساخته ام كه قصاص آن را از من مطالبه مى كنيد؟!
سكوت سنگينى بر سپاه دشمن سايه انداخته بود و كسى سخن نمى گفت.
آنگاه امام (عليه السلام) فرياد بر آورد و فرمود:
يا شبث بن ربعيى و يا حجاز بن اءبجر و يا قيس بن الاشعث و يا يزيد بن الحارث الم تكتبوا الى أن قد اءينعت الثمار و أخضر الجنات و طمت الجمام و انما تقدم على جند لك مجند فاقبل؟!
اى شبث بن ربعى!اى حجاز بن ابجر!اى قيس بن اشعث!اى يزيد بن حارث!آيا شما براى من نامه ننوشتيد كه درختان ما ثمر داده است و باغها سر سبز شده است و چاه ها پر آب كشته و تو در سرزمينى پا مى گذارى كه لشكرى آراسته و انبوه در خدمت تو است پس به سوى ما بيا!
آنان در پاسخ گفتند:ما چنين نامه اى ننوشتيم!
امام فرمود:
سبحان الله!بلى و الله لقد فعلتم سبحان الله!آرى به خدا سوگند!شما اين نامه را نوشتيد.
سپس فرمود:
أيها الناس! اذ كرهتمونيى فدعونيى انصرف عنكم الى مامنيى من الارض ‍! اى مردم!اگر از آمدن ما به اين ديار نا خشنوديد پس ما را رها كنيد تا به سرزمين امنى برويم.
قيس بن اشعث گفت:آيا نمى خواهى زير پرچم پسر عمويت يزيد در آيى!چرا كه به آنچه كه دوست دارى مى رسى و از آنان بدى نخواهى ديد!
امام حسين (عليه السلام) فرمود:
أنت أخو أخيك محمد بن اشعث اءتريد أن يطلبك بنو هاشم باكثر من دم مسلم بن عقيل؟!لا و الله لا اءعطيهم بيديى اعطاء الذليل و لا اقر اقرار العبيد! تو برادر همان برادرى تو همانند برادرت محمد بن اشعث هستى كه مسلم را در كوفه به شهادت رساند آيا مى خواهى بنى هاشم بيشتر از خونبهاى مسلم بن عقيل را از تو طلب كنند؟ نه!به خدا سوگند دستم را همانند افراد ذليل و پست در دست آنان نخواهم گذاشت و مانند بردگان نيز تسليم نخواهم شد. يا فرار نخواهم كرد.
آنگاه ادامه داد:
عبادالله! اى بندگان خدا! و اعوذ بربى و ربكم أن ترجمون من به پروردگار خود و پروردگار شما پناه مى برم از اين كه مرا متهم كنيد. (582)
و نيز افزود: اعوذ بربى و ربكم من كل متكبر لا يومن بيوم الحساب من به پروردگارم و پروردگار شما پناه مى برم از هر متكبرى كه به روز حساب ايمان نمى آورد(583)
آنگاه مركب خود را خواباند و به عقبة بن سمعان فرمود تا زنوان مركب را ببندد اشاره به اين كه من آغاز گر جنگ نيستم و آنان آهنگ حمله كردند. (584)
اين رساترين و گوياترين اتمام حجت امام (عليه السلام) در روز عاشورا بود كه همه گفتنى ها را گفت تا در تاريخ ثبت گردد و به گوش همگان برسد.
امام (عليه السلام) با اين خطبه غرا نقاب مكر و فريب را از چهره بنى اميه كنار زد و مسلمانان را به خطرات جدى حكومت اين ستمگران بى ايمان و بى رحم آشنا ساخت.
امام (عليه السلام) با اين خطبه ثابت كرد كه آنها آگاهانه تنها يادگار و فرزند پيامبر خود را مى كشند بى آن كه كچكترين خطايى از او سر زده باشد و به اين طريق توحش و بى ايمانى خود را ثابت كردند.
امام (عليه السلام) با اين پيشنهاد امان در صورت تسليم به او داده شد ولى هرگز ننگ تسليم در برابر ظالمان را نپذيرفت و سر در برابر خود كامگان بى ايمان فرود نياورد. شهدات را بر همه چيز ترجيح داد و آگاهانه بهاى اين آزادگى را پرداخت تا پيشواى آزادگان جهان باشد،و سرمشقى براى همه ملتهاى در بند.

74 - خطبه حماسى امام (عليه السلام) در برابر سپاه دشمن

عمر بن سعد سپاه خود را براى جنگ با امام حسين (عليه السلام) آراست و پرچم ها را در جاى خود بر افراشت و امام نيز سپاه خود را به ميمنه و ميسره نظام بخشيد. سپاه ابن سعد از هر طرف بر امام حسين (عليه السلام) احاطه كردند و حلقه محاصره را بر آن حضرت و يارانش تنگ كردند.
امام (عليه السلام) در برابر سپاه كوفه ايستاد و از آنها خواست كه ساكت شوند ولى آنان نپذيرفتند!!امام به آنها فرمود:
ويلكم ما عليكم أن تنصتوا الى فتسمعوا قوليى و انما ادعوكم الى سبيل الرشاد فمن اءطاعنيى كان من المرشدين و من عصانيى كان من المهلكين و كلكم عاص لامرى غير مستمع لقوليى قد انخزلت عطياتكم من الحرام و ملئت بطونكم من الحرام فطبع الله على قلوبكم و يلكم الا تنصتون الا تسمعون؟
واى بر شما!چرا ساكت نمى شويد تا سخنان مرا گوش كنيد؟ من شما را به راه راست دعوت مى كنم هر كس از من پيروى كند به راه راست هدايت مى شود و هر كس از من نافرمانى كند هلاك خواهد شد.
شما از دستور من سر پيچى مى كنيد و به سخنانم گوش فرا نمى دهيد چرا كه هداياى شما جوايزى كه براى كشتن من گرفتيد تنها از راه حرام بوده و شكم هايتان از حرام پر شده است و خداوند بر دلهاى شما مهر زده است واى بر شما!آيا ساكت نمى شويد؟ آيا به سخنانم گوش فرا نمى دهيد؟
در اينجا اصحاب عمر سعد يكديگر را سرزنش كرده و گفتند:گوش فرا دهيد!پس از سكوت آنها امام فرمود:
تبالكم اءيتها الجماعة و ترحا اءفحين استصر ختمونا و الهين متحيرين فاصبر خناكم مودين مستعدين سللتم علينا سيفا فيى رقابنا و حششتم علينا نار الفتين التيى جناها عدوكم و عدونا فاءصبحتم البا على اءوليائكم و يدا عليهم لا عدائكم بغير عدل اءفشوه فيكم و لا اءمل اءصبح لكم فيهم الا الحرام من الدنيا أنالوكم و خسيس عيش طمعتم فيه من غير حدث كان منا و لا راءى تفيل لنا
فهلا لكم الويلات اذ كرهتمونا و تركتمونا تجهزتموها و السيف لم يشهر و الجاش طامن و الراى لم يستحصف ولكن اءسرعتم كطيرة و تداعيتم اليها كتداعيى الفراش فقبحا لكم فانما انتم من طواغيت الامة و شذاذ الاحزاب و نبذة الكتاب و نفثة الشيطان و عصبة الاثام و محرفيى الكتاب و مطفيى السنن و قتلة اءولاد الانبياء و مبيريى عترة الاوصياء و ملحق العهار بالنسب و مؤ ذيى المومنين و صراخ اءئمة المستهزئين الذين جعلوا القرآن عضين
و أنتم ابن حرب و اءشياعه تعتمدون و ايانا تخذلون اءجل!و الله الخذل فيكم معروف و شجت عليه عروقكم و توارثته اءصولكم و فروعكم و نبتت عليه قلوبكم و غشيت صدوركم فكنتم أخبث شى ء سنخا للناصب اءلا لعنة الله على الناكثين الذين ينقضون الايمان بعد توكيدها و قد جعلتم الله عليكم كفيلا فأنتم و الله هم اءلا ان الدعى ابن الدعيى قد ركز بين اثنتين بين القتلة و الذلة و هيهات ما آخذ الدنية اءبى الله و رسوله و جدود طالبت و حجور طهرت و أنوف حمية و نفوس اءبية لا توثر طاعة اللدام على مصارع الكرام اءلا قد اءعذرت و أنذرت الا انيى زاخف بهذه الاسرة على قلة العتاد و خذلة الاصحاب

اى مردم!هلاكت و اندوه هميشگى بر شما باد!آيا با آن شور و شوق فروان كه ما را به يارى خويش طلبيديد و ما براى فرياد رسى به سوى شما شتافتم و به يارى تان بر خاستم روا بود شمشيرى را كه براى دفاع از ما به دست گرفته بوديد به روى ما بكشيد؟ و آتش فتنه اى كه دشمن شما و ما فراهم ساخته بود بر ضد ما شعله ور سازيد؟ يك پارچه بر ضد دوستانتان و به يارى دشمنانتان بر خاستند. بى آن كه آنان در ميان شما به عدل رفتار كرده باشند و آرزويى از شما بر آورده سازند به جز اندك مال حرام و زندگى پستى كه بدان طمع داريد و بى آن كه از ما گناهى سر زده باشد يا سخن ناروايى گفته باشيم؟
پس واى بر شما!كه از ما روى بر تافته و از يارى ما سر باز زديد آنگاه شمشيرها در نيام و دلها آرام و فكرها بى تشويق بود شما آتش فتنه را آماده ساختيد و مانند مور و ملخ از هر سو به جانب ما روى آوريد و بسان پروانه ها از هر سو هجوم آوريد پس رويتان زشت باد!شماييد همان طاغوت هاى اين امت و باز ماندگان احزاب و رها كنندگان سنت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و كشندگان فرزندان انبيا و نابود كنندگان عترت اوصيا و ملحق كنندگان نا پاكان به صاحبان نسبهاى پاك و آزار دهندگان مؤمنان و فرياد رسان رهبران استهزاگر كه قرآن را پاره كردند.
شما به پسر حرب معاويه و پيروانش تكيه مى كنيد و دست از يارى ما بر مى داريد؟ آرى به خدا سوگند!كه اين پيمان شكنى خوى ديرينه شماست و ريشه هاى وجود شما بر آن استوار گشته و شاخه هاى شما از آن رشد يافته و دلهاى شما بر آن روييده و سينه هاى شما با آن پوشيده است.
شما باغبان خود پليدترين نهال ولى براى تجاوز كاران غاضب لقمه اى گوارا و لذيذيد!لعنت خدا بر پيمان شكنانى كه ميثاق هاى محكم خود را شكستند شما خدا را ضامن پيمانهاى خود قرار داده بود بوديد به خدا سوگند شما همان پيمان شكنان هستند!
هان بهوش باشيد!كه اين يزيد نا پاك زاده فرزند نا پاك زاده مرا در ميان دو انتخاب قرار داده است:كشته شدن يا قبول شدن يا قبول ذلت و چقدر دور است كه ما تن به ذلت دهيم (585)
خداوند و پيانبر او هرگز براى ما ذلت و زبونى نمى پسندند و نياكان پاك سرشت و دامن هاى پاكى كه ما را پرورانده اند و بزرگ مردان غيرتمند و انسان هاى با شرافت اين را از ما نمى پذيرند هرگز!ما هيچگاه فرمانبردارى فرو مايگان را بر مرگ شرافتمندانه ترجيح نخواهيم داد. بدانيد من با شما اتمام حجت كردم و شما را زا عاقبت كارتان بيم دادم به هوش باشيد!من با همين خاندان و ياران اندك و آمادگى كم با شما پيكار مى كنم و آماده شهادتم!
آنگاه اين اشعار را خواند:

فان نهزم فهزامون قدما   و ان نهزم فغير مهزمينا
و ما أن طبنا جبن و لكن   منايانا و دولة آخرينا

اگر ما در جنگ دشمن را در هم بشكنيم اين شيوه ديرين ما است و اگر به ظاهر شكست بخوريم باز هم شكست از ما نيست و در حقيقت دشمنان ما شكست خورده اند ترس زينبده ما نيست ولى اينك دولت و حكومت ديگران با كشتن ماهمواره گشته است.
آنگاه ادامه داد كه:
أما انه لا تلبون بعدها الا كريث ما يركب الفرس حتى تدور بكم دور الرحى عهد عهده الى أبى عن جديى فاءجمعوا اءمركم و شركاءكم فكيدونيى جمعيا ثم لا تنظرون انى توكلت على الله ربى و ربكم ما من دابة الا هو آخذ بناصيتها ان ربى على صراط مستقيم (586)
اللهم احبس عنهم قطر السماء و ابعث عليهم سنين كسنيى يوسف و سلط عليهم غلام ثقيف يسقيهم كاسا مصبرة فلا يدع فيهم احدا قتلة بقتلة و ضربة بضربة ينتقم و لا وليائيى و لا هل بيتيى و اءشياعيى منهم فانهم غرونا و كذبونا و خذلونا و أنت ربنا عليك توكلنا و اليك أنبنا و اليك المصير

شما پس از من چندان باقى نخواهد ماند،مگر به مقدار سوار كارى كه بر مركب خود سوار شود روزگار چون سنگ آسيا بر شما بگردد و شما را به كيفر كردارتان بر ساند اين پيشگويى از آينده را پدرم از جدم پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به من خبر داده است پس فكر خويش و همراهان خود راجمع كنيد و همگى با من پيكار كنيد و مهلتم ندهيد كه من بر خدا كه پروردگار من و شما است توكل كرده ام و هيچ جنبنده اى نيست مگر اين كه زمام امورش به دست خداست پروردگار بر راهى راست است. خداوند!باران را از آنان دريغ دار و سال هاى قحطى بسان خشكسالى زمان يوسف بر آنان پديد آور و آن فرزند ثقيف حجاج را بر آنها مسلط ساز تا جام زهر ذلت و حقارت را بر كامشان فرو ريزد و كسى را در ميانشان سالم وا مگذارد تا آنجا كه در برابر هر قتلى كه انجام داده اند به قتلى و در برابر هر ضربه اى كه زده اند به ضربه اى گرفتار شوند و انتقام خون من و دوستان و اهل بيتم را از اينها بگيرد چرا كه اينها به ما نيرنگ زدند و ما را تكذيب كرده و بى ياور گذارند.
خدايا!تويى پروردگار ما بر تو توكل كرده و به سوى تو بازگشت مى نماييم كه بازگشت همه به سوى توست.
سپس امام (عليه السلام) فرمود:
اءبن عمر بن سعد؟ ادعوا ليى عمر! عمر بن سعد كجاست؟ او را نزد من بخوانيد عمر سعد را در حالى كه راضى به اين ملاقات نبود فرا خواندند.
امام (عليه السلام) به او فرمود:
يا عمر أنت تقتلنيى؟ تزعم أن يوليك الدعى ابن الدعيى بلاد الرى و جرجان و الله لا تتهنا بذلك اءبدا عهدا معهودا فاصنع ما انت صانع فانك لا تفرح بعديى بدنيا و لا آخرة و لكانيى براءسك على قصبة قد نصب بالكوفة يتراماه الصبيان و يتخذونه غرضا بينهم يا عمر تو مى خواهى مرا به قتل برسانى؟ گمان مى كنى كه اان مرد ناپاك فرزند ناپاك ابن زياد حكومت رى و گرگان را به تو مى بخشد؟ به خدا سوگند كه هرگز طعم خوش آن روز را نخواهى چشيد اين پيمانى است الهى غير قابل تغيير هر چه از دستت بر آيد انجام ده كه پس از من نه در دنيا و نه در آخرت شادمان نخواهى شد گويى مى بينم سر تو را در كوفه بر نى افراشته و كودكان آن را هدف قرار مى دهند و به آن سنگ مى زنند. (587)
آنها كه به نهج البلاغه على (عليه السلام) آشنا هستند مى دانند كار امام (عليه السلام) و برنامه او مانند پدرش على (عليه السلام) روشنگرى و بيدار سازى بود و از طريق مختلف اين هدف الهى را دنبال مى كرد تا نسبت به آنها كه اندك اميدى به هدايتشان هست اتمام حجت شود.
گاه از طريق تشويق و بشارت گاه از طريق عواطف انسانى گاه به وسيله اعتقادات دينى و مذهبى و گاه از طريق انذار و تهديد به عذاب هاى الهى اين هدف را پى گيرى مى كرد ولى افسوس آن گروه ستمگر و خيره سر كمترين لياقت هدايت را نداشتند و در گرداب دنيا پرستى آن چنان غوطه ور بودند كه به گمان آب در پى سراب مى دويدند!تمام قرائن و شواهد نشان مى دهد كه امام (عليه السلام) و يارانش كاملا از شهادن خود خبر داشتند و كمترين ترسى از اين نظر به خود راه نمى داند.
آنها مرگ شرافتمندانه را در زير ضربات تير و خنجر و شمشير بر زندگى تواءم با ذلت در سايه كاخ خاى پر شكوه ترجيح داده بودند و در هيچ يك از اين كلمات كمترين ترديدى ديده نمى شود چون مى دانستند اين مرگ مايه حيات جاويدان و مايه حيات جامعه اسلامى و بيدارى آنها و نجات اسلام از چنگال احزاب جاهلى و منافقان است گوارا باد بر آنها گوار باد هنيئا لهم ثم هنيئا لهم

75 - اعتراف كوفيان در مقابل منطق گوياى امام (عليه السلام)

امام (عليه السلام) در مقابل لشكر در حالى كه بر شمشير خود تكيه داده بود با صداى بلند فرمود:
شما را به خدا سوگند!آيا مرا مى شناسيد؟
گفتند:آرى تو فرزند و سبط رسول خدايى
انشدكم الله!هل تعملون أن جديى رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم)؟ شما را به خدا سوگند!آيا مى دانيد جدمرسول خداست؟
آرى.
انشدكم الله!هل تعملون أن اءبى على بن أبى طالب (عليه السلام)؟ شما را به خدا!آيا مى دانيد پدرم على بن ابيطالب است؟
آرى.
انشدكم الله!هل تعملون أن جدتيى خديجة بنت خويلد اءول نساء هذه الامة اسلاما؟ شما را به خدا سوگند!آيا مى دانيد جده ام خديجه دختر خويلد اولين زن مسلمان اين امت است؟
آرى.
انشدكم الله!هل تعملون أن حمزة سيد الشهداء عم أبى؟ شما را به خدا سوگند!آيا مى دانيد حمزه سيد الشهدا عموى پدر من است؟
آرى.
انشدكم الله!هل تعامون أن جعفر الطيار فيى الجنة عميى؟ شما را به خدا!آيا مى دانيد جعفر طيار عموى من است؟
آرى.
سپس امام بعد از گرفتن اين اقرارها و اقرارهاى ديگر فرمود: فبم تستحلون دميى پس چرا و به چه دليل ريختن خونم را مباح مى شمريد؟!...
آنها كه هيچ پاسخى نداشتند گفتند:ما تمام اينها را مى دانيم ولى دست از تو بر نخواهيم كشيد تا با تشنگى جان دهى!... (588)
امام (عليه السلام) با شواهد زيادى كه در بحث هاى گذشته آمد به خوبى مى دانست راهى جز شهادت فى سبيل الله در پيش ندارد.
ولى مهم اين بود كه اين شهادت قاطبه مسلمين را بيدار كند و تكان سختى به افكار عمومى دهد و اين امر ميسر نبود مگر اين كه از تمام جهات اتمام حجت و تبيين موقعيت شود مبادا بعضى ادعا كنند لشكريان يزيد امام (عليه السلام) را به خوبى نشناخته بودند و به گمان اين كه يك فرد خارجى است خون آن حضرت را ريختند.
امام (عليه السلام) تمام اين بهانه ها را با خطبه هاى مختلف و مكرر خود از آنان گرفت و سند رسوايى آنها را در تاريخ اسلام و بشريت ثبت كرد!

76 - سخنان امام (عليه السلام) به اصحاب بزرگوارش

طبق روايتى از امام باقر (عليه السلام) امام (عليه السلام) قبل از شهادتش به اصحاب خويش رو كرد و فرمود:
ان رسول الله قال ليى انك ستساق الى العراق و هيى أرض بها النبيون و اءوصياء النبيين و هيى أرض تدعى عموراء و انك تستشهد بها و يستشهد معك جماعة من اصحابك لا يجدون الم مس الحديد و تلى قلنا يا نار كونى بردا و سلاما على ابراهيم يكون الحرب بردا و سلاما عليك و عليهم پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) به من فرمود:فرزندم!تو به سرزمين عراق كشانده خواهى شد و آن سرزمينى است كه پيامبران و جانشينان پيامبران در آن با يكديگر ديار كرده اند و به آن عمورا گفته مى شود تو در آنجا به شهادت خواهى رسيد و با تو گروهى از يارانت كه از شوق لقاى يروردگار درد ضربات شمشير و نيزه را احساس نمى كند به شهادت خواهند رسيد.
آنگاه اين آيه را تلاوت كرد: قلنا يا نار كونى بردا و سلاما على ابراهيم گفتم اس آتش بر ابراهيم سرد و سلام باش (589)
آن جنگ نيز بر تو و يارانت سرد و سلام خواهد بود. (590)
مقام والاى ياران و اصحاب سيد الشهدا (عليه السلام) در اين چند جمله به خوبى نمايان است آنها چنان فانى در عشق خداوند بودند كه حتى درد ضربات شمشير و نيزه را بر بدن هاى خود احساس نمى كردند.
جاى تعجب نيست هنگامى كه در يك عشق مجازى زود گذر زنان مصر دست هاى خود را بى خبر ببرند و آگاه نشوند اين پاكبازان كوى عشق الهى و شهادت،نبايد زخم تير و خنجر را بر پيكر خود احساس كنند.
آرى!آنها ابراهيم وار در آتش نمروديان زمان وارد شدند و اين آتش بر آنها برد و سلام شد و لذت ديدار محبوب همه چيز را از ياد آنها برد!

77 - بشتابيد ايى دلير مردان

روز عاشورا عمر بن سعد را بر كمان نهاد و به سويى ياران امام هدف گرفت و رها ساخت و گفت:همگى نزد امير عبيدالله بن زياد گواهى دهيد اول كسى كه به سويى آنان تير انداخت من بودم!به دنبال او لشكرييان سپاه امام را تير باران كردند. امام (عليه السلام) به يارانش فرمود:
قرموا رحمكم الله الى الموت الذيى لابد منه فان هذه السهام رسل القوم الييكم خدا رحمتتان كند!بشتابيد به سوى مرگى كه از آن چاره ايى نيست اين تيرها فرستادگان اين جماعت است!
پس اصحاب آن حضرت شجاعانه با دشمن درگير شدند و بخشى از روز را پيكار كردند تا آن كه گروهى از ياران امام (عليه السلام) شربت شهادت نوشيدند در اين هنگام امام (عليه السلام) دست بر محاسن شريفش گذاشت و فرمود:
اشتد غضب الله اليهود اذ جعلوا له ولدا و اشتد غضب الله على النصارى اذ جعلوه ثالث ثلاثة و اشتد غضب الله على الجوس اذ عبدوا الشمس و القمر دونه و اشتد غضبه على قوم كلمتهم على قتل ابن بنت نبيهم أما و الله لا اءجيبهم الى شى ء مما يريدون حتى القى الله تعالى و أنا مخضب بدميى

73 - خطابه شوراانگيز امام (عليه السلام) به هنگام صف آرايى دشمن

هنگامى كه سپاه دشمن آماده حمله شد،امام حسين (عليه السلام) مركب خود را طلب كرد و بر آن سوار شد و بات صداى بلند به طورى كه همگى صداى آن حضرت را مى شنيدند فرمود:
أيها الناس!قوليى و لا تعجلونيى حتى اءعظكم بما لحق لكم على و حتى اعتذر اليكم من مقدميى عليكم فان قلبتم عذريى و صدقتم قوليى و اءعطيتمونيى النصف كنتم بذلك اءسعد و لم يكن لكم سبيل و ان لم تقلبوا منيى العذر و لم تعطوا النصف من أنفسكم هان اى مردم!سخن مرا بشنويد و براى كشتن من شتاب مكنيد تا شما را به چيزى كه حق شما بر من است موعظه كنم و دليل آمدنم را به اين ديار با شما در ميان بگذارم اگر سخنم را پذيرفته و گفتارم را تصديق كرديد و انصاف داديد سعادتمند خواهيد شد و اگر عذرم را نپذيرفته و از مسير عدل و انصاف كناره گرفتند هركارى از دستتان ساخته است انجام دهيد.
سپس اين آيات را كه اتمام حجت در برابر لجوجش بود تلاوت فرمود:

73 - خطابه شوراانگيز امام (عليه السلام) به هنگام صف آرايى دشمن

هنگامى كه سپاه دشمن آماده حمله شد،امام حسين (عليه السلام) مركب خود را طلب كرد و بر آن سوار شد و بات صداى بلند به طورى كه همگى صداى آن حضرت را مى شنيدند فرمود:
أيها الناس!قوليى و لا تعجلونيى حتى اءعظكم بما لحق لكم على و حتى اعتذر اليكم من مقدميى عليكم فان قلبتم عذريى و صدقتم قوليى و اءعطيتمونيى النصف كنتم بذلك اءسعد و لم يكن لكم سبيل و ان لم تقلبوا منيى العذر و لم تعطوا النصف من أنفسكم هان اى مردم!سخن مرا بشنويد و براى كشتن من شتاب مكنيد تا شما را به چيزى كه حق شما بر من است موعظه كنم و دليل آمدنم را به اين ديار با شما در ميان بگذارم اگر سخنم را پذيرفته و گفتارم را تصديق كرديد و انصاف داديد سعادتمند خواهيد شد و اگر عذرم را نپذيرفته و از مسير عدل و انصاف كناره گرفتند هركارى از دستتان ساخته است انجام دهيد.
سپس اين آيات را كه اتمام حجت در برابر لجوجش بود تلاوت فرمود:

73 - خطابه شوراانگيز امام (عليه السلام) به هنگام صف آرايى دشمن

هنگامى كه سپاه دشمن آماده حمله شد،امام حسين (عليه السلام) مركب خود را طلب كرد و بر آن سوار شد و بات صداى بلند به طورى كه همگى صداى آن حضرت را مى شنيدند فرمود:
أيها الناس!قوليى و لا تعجلونيى حتى اءعظكم بما لحق لكم على و حتى اعتذر اليكم من مقدميى عليكم فان قلبتم عذريى و صدقتم قوليى و اءعطيتمونيى النصف كنتم بذلك اءسعد و لم يكن لكم سبيل و ان لم تقلبوا منيى العذر و لم تعطوا النصف من أنفسكم هان اى مردم!سخن مرا بشنويد و براى كشتن من شتاب مكنيد تا شما را به چيزى كه حق شما بر من است موعظه كنم و دليل آمدنم را به اين ديار با شما در ميان بگذارم اگر سخنم را پذيرفته و گفتارم را تصديق كرديد و انصاف داديد سعادتمند خواهيد شد و اگر عذرم را نپذيرفته و از مسير عدل و انصاف كناره گرفتند هركارى از دستتان ساخته است انجام دهيد.
سپس اين آيات را كه اتمام حجت در برابر لجوجش بود تلاوت فرمود:
غضب خداوند آنگاه بر قوم يهود شدت گرفت كه براى او فرزند قائل شدند و بر امت مسيح آن هنگام غضب خداوند شدت گرفت كه او را يكى از سه خدا دانستند و بر زرتشتيان وقتى خشمگين شد كه به جاى خدا ماه و خورشيد را پرستيدند و غضب خداوند اكنون بر اين گروه شدت گرفت كه بر كشتن پسر دختر خود هماهنگ شدند!
به خدا سوگند!آنچه را از تسليم در برابر ظلم و تن دادن به ذلت از من مى خواهند اجابت نخواهم كرد تا آن كه آغشته به خون خويش خداوند را ملاقات كنم!(591)
لحظات حساسى بود،گويى آسمان به تماشا نشسته بود و زمين انتظار تا اين صحنه هاى پر غوغا و فراموش نشدنى را بنگرند و پيكار شير مردانى را كه جز به خدا نمى انديشيدند و آغوش خود را براى شهادت گشوده بودند نظاره كنند و به آن همه عظمت و ايثار آفرين گويند!هزاران آفرين!