همان طور كه در اول بحث عرض كردم، اين
مطالب براى دسته و جمعيت خاصى نيست؛ بلكه از طرف آن حضرت براى هر امير، هر
وزير، هر حاكم، و هر فقيه، براى همه دنيا، همه بشر و همه افرادى كه زنده هستند،
بخشنامه شده است. بخشنامههاى آن حضرت همدوش قرآن است، و همانند قرآن تا روز
قيامت واجب الاتباع مىباشد.
آيهاى هم كه به آن استدلال شده
لو لا يَنْهاهُمُ الْرَبّانيّونَ هر چند به
ربانيون و احبار خطاب كرده، ليكن روى خطاب به عموم
است. از آنجا كه ربانيون و احبار از جهت طمع يا ترس در برابر ظلم ظلمه سكوت
كردند، در صورتى كه با دادها، فريادها، و با گفتارهايشان مىتوانستند كارى
انجام دهند و جلو ظلم را بگيرند، مورد استنكار خداوند واقع شدند؛ علماى اسلام
هم اگر در برابر ستمگران قيام نكنند و سكوت نمايند، مورد استنكار قرار خواهند
گرفت.
ثم أيتها العصابة بعد از خطاب به مردم،
گروه علماى اسلام را مورد خطاب قرار داده است:
عصابة بالعلم مشهورة
و بالخير مذكورة و بالنصيحة معروفة و باللَّه في أنفس الناس مهابة يهابكم
الشريف و يكرمكم الضعيف و يؤثركم من لا فضل لكم عليه و لا يد لكم عنده، تشفعون
فى الحوائج إذا امتنعت من طلابها و تمشون في الطريق بهيبة الملوك و كرامة
الأكابر، أ ليس كل ذلك إنما نلتموه بما يرجى عندكم من القيام بحق اللَّه.
شما در جامعه هيبت و شوكت داريد؛ ملت اسلام
به شما احترام مىگذارند و براى شما كرامت قائلند؛ اين مهابت و عزتى كه در
جامعه داريد براى اين است كه از شما انتظار مىرود كه در برابر ظلمه به حق قيام
كنيد؛ حق ستمديدگان را از ظالم بگيريد. به شما اميدوارند كه قيام نماييد و از
تعدى ظلمه جلوگيرى كنيد.
و إن كنتم عن أكثر
حقه تقصرون، فاستخففتم بحق الأمة، فأما حق الضعفاء فضيعتم و أما حقكم بزعمكم
فطلبتم فلا مالًا بذلتموه و لا نفساً خاطرتم بها للذي خلقها و لا عشيرة
عاديتموها في ذات اللَّه. أنتم تتمنون على اللَّه جنته و مجاورة رسله و أماناً
من عذابه. لقد خشيت عليكم أيها المتمنون على اللَّه أن تحل بكم نقمة من نقماته
لأنكم بلغتم من كرامة اللَّه منزلة فضلتم بها و من يعرف باللَّه لا تكرمون، و
أنتم باللَّه في عباده تكرمون.
شما مقام و منزلت پيدا كرديد؛ ليكن وقتى كه
به مقام رسيديد، حق آن را ادا نكرديد.
و قد ترون عهود
اللَّه منقوصة فلا تفزعون و أنتم لبعض ذمم آبائكم تفزعون و ذمة رسول اللَّه
محقورة (محفورة).
اگر براى پدران شما پيشامدى كند، يا خداى
نخواسته كسى نسبت به پدر شما بىاحترامى كند، ناراحت مىشويد؛ داد مىزنيد؛ در
حالى كه جلو چشمان شما عهدهاى الهى را مىشكنند، اسلام را هتك مىكنند، صدايتان
در نمىآيد؛ حتى قلباً ناراحت نمىشويد. اصولًا اگر ناراحتى در كار بود، صدايى
بلند مىشد.
و العمي و البكم و
الزمن في المدائن مهملة لا ترحمون كوران، لالها، و زمينگيران ناتوان از
بين مىروند، و كسى به فكر آنها نيست. كسى در فكر ملت بيچاره پابرهنه نيست.
خيال مىكنيد اين هياهويى را كه در راديو راه مىاندازند راست است؟ شما خودتان
برويد از نزديك ببينيد كه مردم با چه وضعى زندگى مىكنند! در هر صدتا، دويست تا
ده يك درمانگاه وجود ندارد! براى بيچارهها و گرسنهها فكرى نشده است. مهلت هم
نمىدهند كه اسلام آن فكرى را كه براى فقرا كرده عملى كند. اسلام مشكله فقر را
حل كرده، و در رأس برنامه خود قرار داده است:
إِنَّما الْصَدَقاتُ
لِلْفُقَراء(203)
اسلام توجه داشته كه بايد اول كار فقرا را
اصلاح كرد؛ كار بيچارهها را اصلاح نمود. ليكن نمىگذارند كه عملى شود.
ملت بيچاره در حال فقر و گرسنگى به سر
مىبرند، و هيأت حاكمه ايران هر روز آن همه ماليات را از مردم گرفته صرف
ولخرجيهاى خود مىكند طياره فانتوم مىخرد تا نظاميان اسرائيل و عمال آن در
كشور ما تعليمات نظامى ببينند! اسرائيل كه اكنون با مسلمانها در حال جنگ است- و
كسانى كه او را تأييد كنند، آنان نيز با مسلمانها در حال جنگ مىباشند- به طورى
پر و بالش در مملكت ما باز شده و به طورى مورد تأييد دستگاه حاكمه قرار گرفته
كه نظاميان او براى ديدن تعليمات به كشور ما مىآيند! مملكت ما پايگاه آنها
شده! بازار ما هم دست آنهاست. و اگر به همين وضع باشد و مسلمانها به همين سستى
بمانند، بازار مسلمين را ساقط خواهند كرد.
وَ لا فى منزلتكم
تعلمون و لا من عمل فيها (تُعينُونَ) شما از مقام خود استفاده نكرده و
كارى انجام نمىدهيد. و آن كسى را هم كه به وظيفه عمل مىكند كمك نمىنماييد.
وَ بالادهان و
الْمُصانعة عنْدَ الظلمه تَأمَنون. كل ذلك مما أمركم اللَّه به من النهي و
التناهي و أنتم عنه غافلون.
همت و دلخوشى شما به اين است كه ظالم
پشتيبان شما باشد؛ براى شما احترام قائل شود؛ مثلًا أيها
الشيخ الكبير بگويد! ديگر كارى نداريد كه به سر ملت چه مىآيد و دولت چه
مىكند.
و انتم اعظم الناس
مصيبة لما غلبتم عليه من منازل العلماء لو كنتم تسعون. ذلك بأن مجارى الامور و
الاحكام على أيدى العلماء باللَّه الامناء على حرامه و حلاله. فأنتم المسلوبون
تلك المنزلة.
امام (ع) مىتوانست بگويد حق مرا ربودند،
شما قيام نكرديد؛ يا حق ائمه را مىبردند، شما ساكت نشستيد؛ ولى
علماء باللَّه فرمود كه عبارت از
ربانيون و پيشوايان است؛ نه اينكه مراد اهل فلسفه و
عرفان باشد. عالم باللَّه عبارت از كسى است كه عالم
به احكام خداست و احكام الهى را مىداند. و به او روحانى
و ربانى گفته مىشود. البته در صورتى كه روحانيت و توجه به خداى تعالى در او
غالب باشد.
فأنتم المسلوبون تلك
المنزلة. و ما سلبتم ذلك إلا بتفرقكم عن الحق و اختلافكم في السنة بعد البينة
الواضحة. و لو صبرتم على الأذى و تحملتم المئونة في ذات اللَّه كانت أمور
اللَّه عليكم ترد و عنكم تصدر و إليكم ترجع.
اگر شما مردم درستكارى بوديد و قيام به امر
مىكرديد، مىديديد كه ورود و صدور امور به شما ارتباط پيدا مىكند؛ از شما
صادر مىشود، و به سوى شما بازمىگردد. اگر آن حكومتى كه اسلام مىخواست پديد
مىآمد، حكومتهاى فعلى دنيا نمىتوانستند در برابر آن بايستند؛ تسليم مىشدند.
ليكن متأسفانه كوتاهى شده است كه چنين حكومتى برپا شود. و نه مخالفين صدر اسلام
گذاشتند كه تشكيل شود، و حكومت به دست آن كس كه خدا و رسول از او راضى بودند
قرار گيرد تا كار به اينجا نكشد.
و لكنّكم مكّنتم
الظلمة من منزلتكم. وقتى شما به وظيفه قيام نكرديد و امر حكومت را
واگذاشتيد، براى ظلمه امكانات فراهم آمد كه اين مقام را اشغال نمايند.
و استسلمتم أمور
اللَّه في أيديهم، يعلمون بالشبهات و يسيرون في الشهوات، سلطهم على ذلك فراركم
من الموت و إعجابكم بالحياة التي هي مفارقتكم، فأسلمتم الضعفاء في أيديهم فمن
بين مستبد مقهور و بين مستضعف على معيشة مغلوب.
تمامى اين مطالب بر زمان ما منطبق است.
تطبيق آن بر عصر ما بيش از آن موقعى است كه حضرت فرمودهاند.
يتقلبون في الملك
بآرائهم و يستشعرون الخزي بأهوائهم اقتداء بالأشرار و جرأة على الجبار. في كل
بلد منهم على منبره خطيب يصقع.
آن موقع خطيب روى منبر از ظلمه تعريف
مىكرد، و اكنون راديوها هر روز داد مىزنند و بر خلاف اسلام به نفع آنها تبليغ
مىنمايند؛ و احكام اسلام را بر خلاف آنچه هست وانمود مىكنند.
فلأرض لهم شاغرَة. اكنون سرزمينها براى ظلمه آماده
و بلامانع مىباشد، و كسى نيست در برابرشان قيام كند.
و أيديهم فيها مبسوطة
و الناس لهم خول لا يدفعون يد لامس، فمن بين جبار عنيد و ذي سطوة على الضعفة
شديد مطاع لا يعرف المبدئ المعيد. فيا عجباً و ما لي لا أعجب و الأرض من غاش
غشوم و متصدق ظلوم و عامل على المؤمنين بهم غير رحيم. فاللَّه الحاكم فيما فيه
تنازعاً و القاضى بحكمه فيما شجر بيننا. اللهم إنك تعلم أنه لم يكن ما كان منا
تنافساً في سلطان و لا التماساً من فضول الحطام و لكن لنري المعالم من دينك و
نظهر الإصلاح في بلادك و يأمن المظلومون من عبادك و يعمل بفرائضك و سننك و
أحكامك. فإن لم تنصرونا و تنصفونا قوي الظلمة عليكم و عملوا فى إطفاء نور نبيكم
و حسبنا اللَّه و عليه توكلنا و إليه أنبنا و إليه المصير.
به طورى كه ملاحظه مىفرماييد، اول تا آخر
روايت مربوط به علماست. هيچ خصوصيتى هم نيست كه مراد از
علماء باللَّه ائمه، عليهم السلام، باشد. علماى اسلام
علماء باللَّه هستند، و ربانى هستند.
ربانى به كسى گفته مىشود كه به خدا اعتقاد دارد،
احكام خدا را حفظ مىكند، و عالم به احكام خداست، و نيز بر حلال و حرام خدا
امين مىباشد.
اينكه مىفرمايد مجارى امور در دست علماست،
براى دو سال و ده سال نيست؛ فقط نظر به اهالى مدينه نيست؛ از خود روايت و خطبه
معلوم مىشود كه حضرت امير (ع) نظر وسيعى دارد: نظر به يك امت بزرگ است كه بايد
به حق قيام كنند.
اگر علما كه در حلال و حرام الهى امين
مىباشند و آن دو خاصيت علم و
عدالت را كه قبلًا عرض كردم دارا بودند، حكم الهى را اجرا مىكردند،
حدود را جارى مىساختند، و احكام و امور اسلام به دست آنان جريان مىيافت، ديگر
ملت بيچاره و گرسنه نمىماند؛ احكام اسلام تعطيل نمىگرديد.
اين روايت شريفه از مؤيدات بحث ماست. اگر
از نظر سند ضعيف نبود(204)،
مىتوان گفت از ادله است. اگر نگوييم كه خود مضمون روايت شاهد بر اين است كه از
لسان معصوم (ع) صادر شده و مضمون صادقى است. ما از موضوع
ولايت فقيه گذشتيم، و ديگر در اين زمينه صحبتى نمىكنيم. نيازى هم نيست
كه در موضوع فروع مطلب، مثلًا زكات بايد چگونه باشد، حدود چطور اجرا شود، بحث
كنيم. ما اصول موضوع را، كه عبارت از ولايت فقيه (حكومت اسلامى) مىباشد، مورد
بررسى قرار داديم. و عرض كردم ولايتى كه براى پيغمبر اكرم (ص) و ائمه (ع)
مىباشد، براى فقيه هم ثابت است. در اين مطلب هيچ
شكى نيست، مگر موردى دليل بر خلاف باشد، و البته ما هم آن مورد را خارج
مىكنيم. همان طور كه قبلًا عرض كردم، موضوع ولايت فقيه چيز تازهاى نيست كه ما
آورده باشيم؛ بلكه اين مسأله از اول مورد بحث بوده است. حكم مرحوم ميرزاى
شيرازى(205)
در حرمت تنباكو چون حكم حكومتى بود، براى فقيه ديگر هم واجب الاتباع بود. و همه
علماى بزرگ ايران- جز چند نفر- از اين حكم متابعت كردند(206).
حكم قضاوتى نبود كه بين چند نفر سر موضوعى اختلاف شده باشد، و ايشان روى تشخيص
خود قضاوت كرده باشند. روى مصالح مسلمين و به عنوان ثانوى(207)
اين حكم حكومتى را صادر فرمودند. و تا عنوان وجود داشت، اين حكم نيز بود. و با
رفتن عنوان حكم هم برداشته شد.
مرحوم ميرزا محمد تقى شيرازى
(208)كه حكم جهاد دادند- البته
اسم آن دفاع بود- و همه علما تبعيت كردند، براى اين است كه حكم حكومتى بود.
به طورى كه نقل كردند،
مرحوم كاشف الغطاء
(209) نيز بسيارى از اين مطالب
را فرمودهاند. عرض كردم كه از متأخرين، مرحوم نراقى، همه شئون رسول اللَّه (ص)
را براى فقها ثابت مىدانند. و مرحوم آقاى نايينى نيز مىفرمايند كه اين مطلب
از مقبوله عمر بن حنظله استفاده مىشود
(210). در هر حال طرح اين بحث
تازگى ندارد؛ و ما فقط موضوع را بيشتر مورد بررسى قرار داديم، و شعب حكومت را
ذكر كرده در دسترس آقايان گذاشتيم تا مسأله روشنتر گردد.
و تبعاً لأمر اللَّه تعالى فى كتابه و لسان نبيه (ص) كمى از مطالب مورد
احتياج روز را نيز بيان كرديم؛ و گر نه مطلب همان است كه بسيارى فهميدهاند.
ما اصل موضوع را طرح كرديم. و لازم است نسل
حاضر و نسل آينده در اطراف آن بحث و فكر نمايند؛ و راه به دست آوردن آن را پيدا
كنند. سستى، سردى، و يأس را از خود دور نمايند. و ان شاء اللَّه تعالى كيفيت
تشكيل و ساير متفرعات آن را با مشورت و تبادل نظر به دست بياورند؛ و كارهاى
حكومت اسلامى را به دست كارشناسان امين و خردمندان معتقد بسپارند؛ و دست خائن
را از حكومت، وطن و بيت المال مسلمين قطع كنند. و مطمئن باشند كه خداوند توانا
با آنهاست.
برنامه مبارزه براى تشكيل حكومت اسلامى
ما موظفيم براى تشكيل حكومت اسلامى جديت
كنيم. اولين فعاليت ما را در اين راه تبليغات تشكيل مىدهد. بايستى از راه
تبليغات پيش بياييم. در همه عالم و هميشه همين طور بوده است. چند نفر با هم
مىنشستند، فكر مىكردند، تصميم مىگرفتند، و به دنبال آن تبليغات مىكردند؛ كم
كم بر نفرات همفكر اضافه مىشد؛ سرانجام به صورت نيرويى در يك حكومت بزرگ نفوذ
كرده يا با آن جنگيده، آن را ساقط مىكردند.
محمد على ميرزايى(211)
را از بين مىبردند، و حكومت مشروطه تشكيل مىدادند. هميشه از اول، قشون و
قدرتى در كار نبوده است؛ و فقط از راه تبليغات پيش مىرفتهاند.
قلدريها و زورگوييها را محكوم مىكردند؛
ملت را آگاه مىساختند، و به مردم مىفهماندند كه اين قلدريها غلط است. كم كم
دامنه تبليغات توسعه مىيافت، و همه گروههاى جامعه را فرا مىگرفت؛ مردم بيدار
و فعال مىشدند، و به نتيجه مىرسيدند.
شما الآن نه كشورى داريد و نه لشكرى؛ ولى
تبليغات براى شما امكان دارد. و دشمن نتوانسته همه وسايل تبليغاتى را از دست
شما بگيرد. البته مسائل عبادى را بايد ياد بدهيد، اما مهم مسائل سياسى اسلام
است؛ مسائل اقتصادى و حقوقى اسلام است. اينها محور كار بوده و بايد باشد. وظيفه
ما اين است كه از حالا براى پايهريزى يك دولت حقه اسلامى كوشش كنيم؛ تبليغ
كنيم؛ تعليمات بدهيم؛ همفكر بسازيم؛ يك موج تبليغاتى و فكرى به وجود بياوريم؛
تا يك جريان اجتماعى پديد آيد، و كم كم تودههاى آگاه وظيفهشناس و ديندار در
نهضت اسلامى متشكل شده، قيام كنند و حكومت اسلامى تشكيل دهند.
تبليغات و تعليمات دو فعاليت مهم و اساسى
ماست. وظيفه فقهاست كه عقايد و احكام و نظامات اسلام را تبليغ كنند و به مردم
تعليم دهند تا زمينه براى اجراى احكام و برقرارى نظامات اسلام در جامعه فراهم
شود. در روايت ملاحظه كرديد كه در وصف جانشينان پيغمبر اكرم (ص)، يعنى فقها
آمده است كه يعلّمونها النّاس يعنى دين را به مردم تعليم مىدهند. مخصوصاً در
شرايط كنونى كه سياستهاى استعمارى و حكام ستمگر و خائن و يهود و نصارى و ماديون
در تحريف حقايق اسلام و گمراه كردن مسلمانان تلاش مىكنند. در اين شرايط
مسئوليت ما براى تبليغات و تعليمات بيش از هر وقت است. امروز مىبينيم كه
يهوديها، خذلهم اللَّه(212)،
در قرآن تصرف كردهاند؛ و در قرآنهايى كه در مناطق اشغالى چاپ كردهاند
تغييراتى دادهاند. ما موظفيم از اين تصرفات خائنانه جلوگيرى كنيم. بايد فرياد
زد و مردم را متوجه كرد تا معلوم شود كه يهوديها و پشتيبانان خارجى آنها كسانى
هستند كه با اساس اسلام مخالفند؛ و مىخواهند حكومت يهود در دنيا تشكيل دهند. و
چون جماعت موذى و فعالى هستند، مىترسم نعوذ باللَّه روزى به مقصود برسند؛ و
سستى بعضى از ما باعث شود كه يكوقت حاكم يهودى بر ما حكومت كند. خدا آن روز را
نياورد. از طرف ديگر عدهاى از مستشرقين، كه عمال تبليغاتى مؤسسات استعمارى
هستند، مشغول فعاليتند تا حقايق اسلام را تحريف و وارونه كنند.
مبلغين استعمارى سرگرم كارند؛ در هر گوشه
از بلاد اسلامى جوانهاى ما را با تبليغات سوء دارند از ما جدا مىكنند. نه
اينكه يهودى و نصرانى كنند؛ بلكه آنها را فاسد و بىدين و لا ابالى مىسازند. و
همين براى استعمارگران كافى است. در تهران ما، مراكز تبليغات سوء كليسايى
(213) و صهيونيسم(214)و
بهاييت به وجود آمده، كه مردم را گمراه مىكند و از احكام و تعاليم اسلام دور
مىسازد. آيا هدم اين مراكز كه به اسلام لطمه مىزند وظيفه ما نيست. آيا براى
ما كافى است كه فقط نجف را داشته باشيم؟ كه آن را هم نداريم. آيا بايد در قم
بنشينيم و عزا بگيريم، يا بعكس بايد مردم زنده و فعالى باشيم؟
شما نسل جوان حوزههاى روحانيت بايد زنده
باشيد، و امر خدا را زنده نگهداريد.
شما نسل جوانيد؛ فكرتان را رشد و تكامل
دهيد. افكارى را كه همه در اطراف حقايق و دقايق علوم دور مىزند كنار بگذاريد؛
چون اين ريزبينيها بسيارى از ما را از انجام مسئوليتهاى خطيرمان دور نگهداشته
است. به داد اسلام برسيد، و مسلمانان را از خطر نجات دهيد. اسلام را دارند از
بين مىبرند. به اسم احكام اسلام به اسم رسول اكرم (ص) اسلام را نابود مىكنند.
مبلغين همه جوره داخلى و خارجى، چه آنهايى كه تبعه استعمارند و چه مبلغين داخلى
و بومى آنها، به تمام دهات و بخشهاى ايران رفتهاند؛ و بچهها و نوجوانان ما
را، آنهايى را كه به درد اسلام مىخورند، منحرف مىكنند. به داد آنها برسيد.
شما موظفيد آنچه را تفقه كردهايد بين مردم
منتشر كنيد؛ و مردم را با مسائلى كه ياد گرفتهايد آشنا سازيد. آن همه تعريف و
تمجيدى كه در اخبار از اهل علم و فقيه آمده
(215)براى همين است كه احكام و
عقايد و نظامات اسلام را معرفى مىكند و سنت رسول اكرم (ص) را به مردم
مىآموزد. شما بايد به تبليغات و تعليمات در جهت معرفى و بسط اسلام همت
بگماريد.
ما موظفيم ابهامى را كه نسبت به اسلام به
وجود آوردهاند برطرف سازيم. تا اين ابهام را از اذهان نزداييم، هيچ كارى
نمىتوانيم انجام بدهيم. ما بايد خود و نسل آينده را وادار كنيم؛ و به آنها
سفارش كنيم كه نسل آتيه خويش را نيز مأمور كنند اين ابهامى را كه بر اثر
تبليغات سوء چند صد ساله نسبت به اسلام در اذهان حتى بسيارى از تحصيلكردههاى
ما، پيدا شده رفع كنند؛ جهانبينى و نظامات اجتماعى اسلام را معرفى كنند. حكومت
اسلامى را معرفى نمايند تا مردم بدانند اسلام چيست و قوانين آن چگونه است.
امروز حوزه قم، حوزه مشهد، و حوزههاى ديگر موظفند كه اسلام را ارائه بدهند و
اين مكتب را عرضه كنند. مردم اسلام را نمىشناسند. شما بايد خودتان را،
اسلامتان را، نمونههاى رهبرى و حكومت اسلامى را، به مردم دنيا معرفى كنيد.
مخصوصاً به گروه دانشگاهى و طبقه تحصيلكرده. دانشجويان چشمشان باز است. شما
مطمئن باشيد اگر اين مكتب را عرضه نماييد و حكومت اسلامى را چنانكه هست به
دانشگاهها معرفى كنيد، دانشجويان از آن استقبال خواهند كرد. دانشجويان با
استبداد مخالفند؛ با حكومتهاى دست نشانده و استعمارى مخالفند؛ با قلدرى و غارت
اموال عمومى مخالفند؛ با حرامخورى و دروغپردازى مخالفند. با اسلامى كه طرز
حكومت اجتماعى و تعاليم دارد، هيچ دانشگاه و دانشجويى مخالفت ندارد. اينها
دستشان به طرف حوزه نجف دراز است كه براى ما فكرى بكنيد. آيا بايد بنشينيم تا
آنها ما را امر به معروف كنند و به انجام وظيفه دعوت نمايند؟ جوانان از اروپا
ما را امر به معروف كنند كه ما حوزه اسلامى تشكيل دادهايم شما به ما كمك كنيد!
وظيفه ماست كه اين مطالب را تذكر بدهيم؛ طرز حكومت اسلامى و روش زمامداران
اسلام را در صدر اسلام بيان كنيم؛ بگوييم كه دار الإماره و دكة القضاى (وزارت
دادگسترى) او [حضرت على (ع) ]در گوشه مسجد قرار داشت، و دامنه حكومتش تا انتهاى
ايران و مصر و حجاز و يمن گسترش داشت. متأسفانه وقتى حكومت به طبقات بعدى رسيد،
طرز حكومت تبديل به سلطنت و بدتر از سلطنت شد. بايد اين مطالب را به مردم
رسانيد و آنان را رشد فكرى و سياسى داد. بايد گفت كه چگونه حكومتى مىخواهيم؛ و
زمامدار و متصديان امور حكومتى ما بايد چگونه باشند، و چه رفتار و سياستى را
پيش گيرند. زمامدار جامعه اسلامى كسى است كه با برادرش، عقيل، چنان رفتار
مىكند(216)
تا هر گز درخواست تبعيض اقتصادى و اضافه كمك از بيت المال نكند. دخترش را كه از
بيت المال عاريه مضمونه گرفته، بازخواست مىكند، و مىفرمايد اگر عاريه مضمونه
نبود، تو اولين هاشميهاى بودى كه دستت قطع مىشد
(217)! ما چنين حاكم و
زمامدارى مىخواهيم. زمامدارى كه مجرى قانون باشد؛ نه مجرى هوسها و تمايلات
خويش؛ افراد مردم را در برابر قانون مساوى بداند، و آنها را داراى وظايف و حقوق
اساسى متساوى؛ بين افراد امتياز و تبعيض قائل نشود؛ خاندان خود و ديگرى را به
يك نظر نگاه كند؛ اگر پسرش دزدى كرد، دستش را قطع كند؛ برادر و خواهرش هروئين
فروشى كردند، آنها را اعدام كند؛ نه اينكه عدهاى را براى ده گرم هروئين بكشند،
و كسان آنها باند هروئين داشته باشند و خروارها هروئين وارد كنند!
اجتماعات در خدمت تبليغات و تعليمات
بسيارى از احكام عبادى اسلام منشأ خدمات
اجتماعى و سياسى است. عبادتهاى اسلامى اصولًا توأم با سياست و تدبير جامعه است.
مثلًا نماز جماعت و اجتماع حج و جمعه در عين معنويت و آثار اخلاقى و اعتقادى،
حائز آثار سياسى است. اسلام اين گونه اجتماعات را فراهم كرده تا از آنها
استفاده دينى بشود؛ عواطف برادرى و همكارى افراد تقويت شود؛ رشد فكرى بيشترى
پيدا كنند؛ براى مشكلات سياسى و اجتماعى خود راهحلهايى بيابند؛ و به دنبال آن
به جهاد و كوشش دسته جمعى بپردازند. در كشورهاى غير اسلامى، يا حكومتهاى غير
اسلامى در كشورهاى اسلامى، هرگاه بخواهند چنين اجتماعاتى فراهم آورند، مجبورند
ميليونها از ثروت و بودجه مملكت را صرف كنند.
تازه اجتماعات آنها بىصفا و ظاهرى و عارى
از آثار خير است. اسلام ترتيباتى داده كه هر كس خودش آرزو مىكند به حج برود، و
راه افتاده به حج مىرود. خودش با اشتياق به نماز جماعت مىرود. بايد از اين
اجتماعات به منظور تبليغات و تعليمات دينى و توسعه نهضت اعتقادى و سياسى اسلامى
استفاده كنيم. بعضى به اين فكرها نيستند، و بيش از اينكه و
لا الضالين را خوب ادا كنند فكرى ندارند. حج كه مىروند، به جاى اينكه
با برادران مسلمان خود تفاهم كنند، عقايد و احكام اسلام را نشر دهند و براى
مصايب و مشكلات عمومى مسلمانان چارهاى بينديشند، و مثلًا براى آزاد كردن
فلسطين كه وطن اسلام است اشتراك مساعى كنند، به اختلافات دامنمىزنند! در حالى
كه مسلمين صدر اسلام با اجتماع حج و با جماعت جمعه كارهاى مهم انجام مىدادند.
در خطبه روز جمعه
اين طور نبود كه فقط يك سوره و دعايى بخوانند و چند كلمهاى بگويند؛ با
خطبههاى جمعه بسيج سپاه مىشد، و از مسجد به ميدان جنگ مىرفتند. و كسى كه از
مسجد به ميدان جنگ برود، فقط از خدا مىترسد و بس؛ و از كشته شدن و فقر و
آوارگى نمىترسد. و چنين سپاهى سپاه فاتح و پيروز است. هرگاه خطبههايى را كه
راجع به جمعه است و خطبههاى حضرت امير (ع) را ملاحظه كنيد(218)،
مىبينيد كه بنا بر اين بوده كه مردم را به راه بيندازند و به حركت درآورند و
به مبارزه برانگيزند؛ براى اسلام فدايى و مجاهد بسازند؛ و گرفتاريهاى مردم دنيا
را برطرف كنند. اگر هر روز جمعه مجتمع مىشدند، و مشكلات عمومى مسلمانان را به
ياد مىآوردند و رفع مىكردند، يا تصميم به رفع آن مىگرفتند، كار به اينجا
نمىكشيد. امروز بايد با جديت اين اجتماعات را ترتيب دهيم، و از آن براى
تبليغات و تعليمات استفاده كنيم. به اين ترتيب، نهضت اعتقادى و سياسى اسلام
وسعت پيدا مىكند و اوج مىگيرد.
عاشورايى به وجود آوريد
اسلام را عرضه بداريد. و در عرضه آن به
مردم نظير عاشورا به وجود بياوريد. چطور عاشورا را محكم نگهداشته و نگذاشتهايم
از دست برود، چگونه هنوز مردم براى عاشورا سينه مىزنند و اجتماع مىكنند.
(سلام بر مؤسس آن) شما هم امروز كارى كنيد كه راجع به حكومت موجى به وجود آيد؛
اجتماعات برپا گردد؛ روضه خوان و منبرى پيدا كند؛ و در ذهن مردم مطرح بماند.
اگر اسلام را معرفى نماييد و جهانبينى (عقايد) و اصول و احكام و نظام اجتماعى
اسلام را به مردم بشناسانيد، با اشتياق كامل از آن استقبال مىكنند. خدا
مىداند كه خواستاران آن بسيارند. من تجربه كردهام، وقتى كلمهاى القا مىشد،
موجى در مردم ايجاد مىگرديد. براى اينكه مردم همگى از اين وضع ناراحت و ناراضى
هستند. زير سرنيزه و خفقان نمىتوانند حرفى بزنند. كسى را مىخواهند كه بايستد
و با شجاعت صحبت كند. اينك شما فرزندان دلير اسلام مردانه بايستيد و براى مردم
نطق كنيد. حقايق را به زبان ساده براى تودههاى مردم بيان كنيد؛ و آنان را به
شور و حركت درآوريد. از مردم كوچه و بازار، از همين كارگران و دهقانان پاكدل و
دانشجويان بيدار مجاهد بسازيد. همه مردم مجاهد خواهند شد. از همه اصناف جامعه
آمادهاند كه براى آزادى و استقلال و سعادت ملت مبارزه كنند. مبارزه براى آزادى
و سعادت احتياج به دين دارد. اسلام را كه مكتب جهاد و دين مبارزه است در اختيار
مردم قرار دهيد تا عقايد و اخلاق خودشان را از روى آن تصحيح كنند، و به صورت يك
نيروى مجاهد، دستگاه سياسى جائر و استعمارى را سرنگون كرده، حكومت اسلامى را
برقرار سازند.
فقهايى حصن اسلام
هستند كه معرف عقايد و نظامات اسلام و مدافع و حافظ آن باشند؛ و اين تعريف و
دفاع و حفاظت را با نطقهاى پر شور و بيداركننده و رهبرى مردم ثابت كنند. در اين
صورت است كه اگر بعد از 120 سال درگذشتند، مردم احساس خواهند كرد كه مصيبتى بر
اسلام وارد و خلئى ايجاد شده است، و به تعبير روايت
ثُلِمَ فِى الْاسْلامِ ثُلْمة لا يسدُّها شَيْءٌ. اينكه مىفرمايد فقيه
مؤمن اگر بميرد، ثُلِمَ فىِ الْاسْلام، خلئى جبران
ناپذير در جامعه اسلام به وجود مىآيد، مردن بنده است كه در خانه نشستهام و
كارى جز مطالعه ندارم؟ از رفتن من چه خلئى در جامعه اسلام ايجاد مىشود؟ اسلام
وقتى امام حسين (ع) را از دست مىدهد، ثُلم فيه ثلمة، خلئى جبران ناپذير در آن
به وجود مىآيد. كسانى كه حافظ عقايد و قوانين و نظام اجتماعى اسلام هستند،
مانند خواجه نصير
(219) و
علامه(220)
كه خدمت شايان و نمايانى كردهاند، اگر بميرند خلئى به وجود مىآيد. اما من و
جنابعالى براى اسلام چه كردهايم كه اگر مرديم مصداق اين روايت باشد؟ هزار نفر
از ما بميرد، هيچ خبرى نمىشود! ما يا فقيه نيستيم حق فقه، يعنى آن طور كه بايد
بود؛ و يا مؤمن نيستيم حق ايمان.
مقاومت در مبارزهاى طولانى
هيچ عاقلى انتظار ندارد كه تبليغات و
تعليمات ما بزودى به تشكيل حكومت اسلامى منتهى شود. براى توفيق يافتن در
استقرار حكومت اسلامى احتياج به فعاليتهاى متنوع و مستمرى داريم. اين هدفى است
كه احتياج به زمان دارد. عقلاى عالم يك سنگ اينجا مىگذارند تا بعد از دويست
سال، ديگرى پايهاى بر آن بنا كند و نتيجهاى از آن به دست آيد. خليفه به
پيرمردى كه نهال گردو مىكاشت گفت: پيرمرد، گردو مىكارى كه پنجاه سال ديگر و
بعد از مردنت ثمر مىدهد؟ در جوابش گفت: ديگران كاشتند ما خورديم؛ ما مىكاريم
تا ديگران بخورند.
فعاليتهاى ما اگر هم براى نسل آينده نتيجه
بدهد، بايد دنبال شود. چون خدمت به اسلام است و در راه سعادت انسانهاست؛ و امر
شخصى نيست كه بگوييم چون حالا به نتيجه نمىرسد و ديگران بعدها نتيجه آن را
مىگيرند، به ما چه ربطى دارد.
سيد الشهداء (ع) كه تمام جهات مادى خود را
به معرض خطر درآورد و فدا كرد، اگر چنين تفكرى داشت و كارها را براى شخص خود و
استفاده شخصى مىكرد، از اول سازش مىنمود و قضيه تمام مىشد. هيأت حاكمه اموى
از خدا مىخواستند كه امام حسين (ع) دست بيعت بدهد و با حكومت آنها موافقت
نمايد، از اين بهتر براى آنها چه بود كه پسر پيغمبر (ص) و امام وقت به آنها
امير المؤمنين بگويد و حكومتشان را به رسميت
بشناسد؛ ولى آن حضرت در فكر آينده اسلام و مسلمين بود. به خاطر اينكه اسلام در
آينده و در نتيجه جهاد مقدس و فداكارى او در ميان انسانها نشر پيدا كند و نظام
سياسى و نظام اجتماعى آن در جامعهها برقرار شود، مخالفت نمود؛ مبارزه كرد؛ و
فداكارى كرد.
در روايتى كه قبلًا آوردم دقت كنيد.
مىبينيد حضرت امام صادق (ع) در شرايطى كه تحت فشار حكام ستمكار قرار دارد و در
حال تقيه به سر مىبرد و قدرت اجرايى ندارد و بسيارى اوقات تحت مراقبت و محاصره
به سر مىبرد، براى مسلمانان تكليف معين مىكند، و حاكم و قاضى نصب مىفرمايد.
آيا اين كار آن حضرت چه معنا دارد؟ و اصولًا بر اين نصب و عزل چه فايدهاى
مترتب است؟ مردان بزرگ، كه داراى سطح فكر وسيعى مىباشند، هيچ گاه مأيوس
نگرديده و به وضع فعلى خود- كه در زندان و اسارت به سر مىبرند و معلوم نيست
آزاد مىشوند يا نه- نمىانديشند؛ و براى پيشبرد هدف خويش در هر شرايطى كه
باشند طرح نقشه مىكنند تا بعداً اگر توانستند شخصاً آن طرح را به مرحله اجرا
درآورند؛ و اگر خودشان فرصت نيافتند، ديگران- هر چند بعد از دويست يا سيصد سال-
دنبال اين طرح بروند و اجرا نمايند. اساس بسيارى از نهضتهاى بزرگ به همين
صورتها بوده است. رئيس جمهور سابق اندونزى، سوكارنو(221)
، در زندان داراى اين افكار بوده، و نقشهها كشيده و طرحها داده كه بعداً به
اجرا درآمده است.
امام صادق (ع) علاوه بر دادن طرح، نصب هم
فرمودهاند. اين نصب امام (ع) اگر براى آن روز بود، البته كار لغوى محسوب
مىشد؛ ولى آن حضرت به فكر آينده بودند. مثل ما نبودند كه فقط به فكر خودش باشد
و وضع خود را بنگرد. فكر امت بوده؛ فكر بشر بوده؛ فكر همه عالم بوده است.
مىخواسته بشر را اصلاح كند؛ و قانون عدل را اجرا نمايد. او بايد در هزار و چند
صد سال پيش طرح بدهد، نصب نمايد تا آن روز كه ملتها بيدار شدند، ملت اسلام آگاه
گرديد و قيام كرد، ديگر تحيرى نباشد وضع حكومت اسلامى و رئيس اسلام معلوم باشد.
اصولًا دين اسلام و مذهب شيعه و ساير مذاهب
و اديان به همين نحو پيشرفت كرده است؛ يعنى ابتدا جز طرح چيزى نبوده؛ و سپس بر
اثر ايستادگى و جديت رهبران و پيامبران به ثمر رسيده است. موسى شبانى بيش نبود
و سالها شبانى مىكرد؛ آن روز كه براى مبارزه با فرعون مأمور شد، ياور و
پشتيبانى نداشت؛ ولى بر اثر لياقت ذاتى و ايستادگى خود با يك عصا اساس حكومت
فرعون را برچيد. شما خيال مىكنيد اگر عصاى موسى دست من و جنابعالى بود، اين
كار از ما مىآمد؟ همت و جديت و تدبير موسى مىخواهد تا با آن عصا بساط فرعون
را به هم بريزد. و اين كار از هر كسى ساخته نيست. پيغمبر اكرم (ص) وقتى كه به
رسالت مبعوث شد، و شروع به تبليغ كرد، يك طفل هشت ساله (حضرت امير (ع) و يك زن
چهل ساله (حضرت خديجه) به او ايمان آوردند. جز اين دو نفر كسى را نداشت. و همه
مىدانند كه چقدر آن حضرت را اذيت كردند و كارشكنيها و مخالفتها نمودند. ليكن
مأيوس نشد، و نفرمود كسى ندارم.
ايستادگى كرد؛ و با قدرت روحى و عزمى قوى
از هيچْ رسالت را به اينجا رسانيد كه امروز هفتصد
ميليون جمعيت تحت لواى او هستند.
مذهب شيعه هم از صفر شروع شد. روزى كه
پيغمبر اكرم (ص) اساس آن را پايه گذارى كرد با استهزا مواجه گرديد! وقتى كه
مردم را جمع و مهمان نمود و فرمود كسى كه چنين و چنان باشد وزير من است، و جز
حضرت امير (ع) كه در آن وقت هنوز به سن بلوغ نرسيده بود ولى داراى روحى بزرگ
بود، بزرگتر از همه دنيا، كسى از جا برنخاست، شخصى رو كرد به حضرت ابي طالب و
با استهزا گفت اكنون بايد زير پرچم پسرت بروى!(222)
آن روز هم كه ولايت و حكومت امير المؤمنين
(ع) را به مردم عرضه داشت، با بخ بخ (مبارك باد)
ظاهرى مواجه گرديد(223)؛
ليكن مخالفتها از همان جا شروع شد، و تا آخر هم ادامه داشت. اگر حضرت رسول (ص)
ايشان را فقط مرجع مسائل شرعيه قرار مىداد، هيچ گونه مخالفتى نمىشد؛ ولى چون
منصب جانشينى را به حضرت داد و فرمود ايشان بايد حاكم بر مسلمين بوده و سرنوشت
ملت اسلام را در دست داشته باشد، موجب آن ناراحتيها و مخالفتها شد. شما هم اگر
امروز در خانه بنشينيد و در امور مملكتى دخالت نكنيد، كسى به شما كارى ندارد.
آن روز به شما كار دارند كه بخواهيد در مقدرات كشور دخالت كنيد. حضرت امير (ع)
و شيعه چون در امور حكومتى و كشورى دخالت مىكردند، آن همه مورد اذيت و مصيبت
قرار گرفتند. اما دست از جهاد و فعاليت نكشيدند تا بر اثر تبليغات و مجاهدات
آنان امروز تقريباً دويست ميليون شيعى در دنيا وجود دارد.
اصلاح حوزههاى روحانيت
معرفى و ارائه اسلام مستلزم اين است كه
حوزههاى روحانيت اصلاح شود. به اين ترتيب كه برنامه درسى و روش تبليغات و
تعليمات تكميل گردد؛ سستى و تنبلى و يأس و عدم اعتماد به نفس جاى خود را به
جديت و كوشش و اميد و اعتماد به نفس بدهد؛ آثارى كه تبليغات و تلقينات بيگانگان
در روحيه بعضى گذاشته از بين برود؛ افكار جماعت مقدس نما كه مردم را از داخل
حوزههاى روحانيت از اسلام و اصلاحات اجتماعى بازمىدارند، اصلاح شود؛ آخوندهاى
دربارى كه دين را به دنيا مىفروشند از اين لباس خارج و از حوزهها طرد و اخراج
شوند.
از بين بردن آثار فكرى و اخلاقى استعمار
عمال استعمار و دستگاههاى تربيتى و
تبليغاتى و سياسى حكومتهاى دست نشانده و ضد ملى قرنهاست كه سمپاشى مىكنند، و
افكار و اخلاق مردم را فاسد مىسازند. كسانى كه از ميان مردم وارد حوزههاى
روحانيت مىشوند طبعاً آثار سوء فكرى و اخلاقى را با خود مىآورند؛ حوزههاى
روحانيت جزئى از جامعه و مردم است؛ بنا بر اين، ما بايد در اصلاح فكرى و اخلاقى
افراد حوزه كوشش كنيم. آثار فكرى و روحى را كه ناشى از تبليغات و تلقينات
بيگانگان و سياست دولتهاى خائن و فاسد است، از بين ببريم و با آن مبارزه كنيم.
اين آثار كاملًا مشهود است. مثلًا بعضى را
مىبينيم كه در حوزهها نشسته به گوش يكديگر مىخوانند كه اين كارها از ما
ساخته نيست. چكار داريم به اين كارها؟ ما فقط بايد دعا كنيم و مسأله بگوييم.
اين افكار آثار تلقينات بيگانگان است. نتيجه تبليغات سوء چند صد ساله
استعمارگران است كه در اعماق قلوب حوزه نجف و قم و مشهد و ديگر حوزهها وارد
شده، و باعث افسردگى و سستى و تنبلى گرديده و نمىگذارد رشدى داشته باشند.
مرتباً عذرخواهى مىكنند كه اين كارها از
ما ساخته نيست. اين افكار غلط است. مگر آنها كه اكنون در كشورهاى اسلامى امارت
و حكومت دارند چكارهاند كه آنها از عهده برمىآيند و ما برنمىآييم؟ كداميك از
آنها بيش از فرد متعارف و معمولى لياقت دارد؟
بسيارى از آنها اصلًا تحصيل نكردهاند.
حاكم حجاز
(224)كجا تحصيل كرده و چه
تحصيل كرده است؟ رضا خان اصلًا سواد نداشت، و سرباز بيسوادى بيش نبود! در تاريخ
نيز چنين بوده است: بسيارى از حكام خودسر و مسلط از لياقت اداره جامعه و تدبير
ملت و علم و فضيلت بىبهره بودهاند. هارون الرشيد(225)
يا ديگران، كه بر كشور بزرگى حكومت مىكردند، چه تحصيل كرده بودند؟ تحصيلات و
داشتن علوم و تخصص در فنون براى برنامه و براى كارهاى اجرايى و ادارى لازم است،
كه ما هم از وجود اين نوع اشخاص استفاده مىكنيم. آنچه مربوط به نظارت و اداره
عاليه كشور و بسط عدالت بين مردم و برقرارى روابط عادلانه ميان مردم مىباشد،
همان است كه فقيه تحصيل كرده است.
آنچه براى حفظ آزادى ملى و استقلال لازم
است، همان است كه فقيه دارد. اين فقيه است كه زير بار ديگران و تحت نفوذ اجانب
نمىرود؛ و تا پاى جان از حقوق ملت و از آزادى و استقلال و تماميت ارضى وطن
اسلام دفاع مىكند. فقيه است كه به چپ و راست انحراف پيدا نمىكند.
شما اين افسردگى را از خود دور كنيد؛
برنامه و روش تبليغات خودتان را تكميل نماييد، و در معرفى اسلام جديت به خرج
دهيد؛ و تصميم به تشكيل حكومت اسلامى بگيريد؛ و در اين راه پيشقدم شويد؛ و دست
به دست مردم مبارز و آزاديخواه بدهيد؛ حكومت اسلامى قطعاً برقرار خواهد شد. به
خودتان اعتماد داشته باشيد. شما كه اين قدرت و جرأت و تدبير را داريد كه براى
آزادى و استقلال ملت مبارزه مىكنيد، شما كه توانستهايد مردم را بيدار و به
مبارزه وادار كنيد، و دستگاه استعمار و استبداد را به لرزه درآوريد، روز به روز
بيشتر تجربه مىآموزيد؛ و تدبير و لياقت شما در كارهاى اجتماعى بيشتر مىشود.
وقتى موفق شديد دستگاه حاكم جائر را سرنگون كنيد، يقيناً از عهده اداره حكومت و
رهبرى تودههاى مردم برخواهيد آمد. طرح حكومت و اداره، و قوانين لازم براى آن
آماده است. اگر اداره كشور ماليات و درآمد لازم دارد، اسلام مقرر داشته. و اگر
قوانين لازم دارد، همه را وضع كرده است. احتياجى نيست بعد از تشكيل حكومت
بنشينيد قانون وضع كنيد؛ يا مثل حكام بيگانهپرست و غربزده به سراغ ديگران
برويد تا قانونشان را عاريه بگيريد؛ همه چيز آماده و مهياست. فقط مىماند
برنامههاى وزارتى، كه آن هم به كمك و همكارى مشاورين و معاونين متخصص در
رشتههاى مختلف در يك مجلس مشورتى ترتيب داده و تصويب مىشود.