حج عارفان

رحيم کارگر

- ۶ -


در مشاعر مقدّس

وقوف در عرفات

مرحبا قومي که داد بندگي را داده اند * * * ترک دنيا کرده اند و از همه آزاده اند

طرفة العيني نبوده غافل از حضرت وليک * * * سيل ها با اين همه از ديده ها بگشاده اند

زآب و تاب تب الي الله غسل کرده در جهان * * * روي را بر خاک پاي اسجدوا بنهاده اند

ربّنا گويند از او لبيک عبدي بشنوند * * * جمله سرمست الست از جرعه اين باده اند

( خواجه عبدالله انصاري )

صادق آل محمد ، فخر کائنات امام ششم ( عليه السلام ) فرموده اند :

وَاعتَرِف بالخَطايا بِعَرَفات وجَدِّدْ عَهْدکَ عِنْدَ اللهِ تَعالي بِوَحْدانِيَّتِهِ وتَقَرَّب اِلَيه ( 1 ) ؛ در عرفات به خطاهاي خويش اعتراف کن و ميثاق خود را با خداوند و وحدانيّت او تازه کن و به او متقرّب شو .

عرفات سرزمين بسيار مقدّسي است که خداوند کريم ، آنجا را براي ضيافت و پذيرايي از ميهمانان خود مقرّر فرموده است و سفره خاصّ انعام و اکرامش را در دامن کوه رحمت گسترانيده و از کافّه ميهمانانش ، دعوت به عمل آورده است که در ساعت معيّن ، همه با هم بر گرد خوان نعمت بي دريغش بنشينند و از بحر موّاج کرم و رحمت بي کرانش ، به قدر ظرفيّت و استعداد خويش برخوردار گردند .

عارف روشن ضمير ، ميرزا جواد ملکي تبريزي ( رحمه الله ) گويد :

منتهاي جديّت خود را به خرج بده که در عرفات ، به کمال معرفت نائل شوي و بدان که اجتماع حاجيان براي دعا در يک ميدان و صحنه واحد ، بويژه به لحاظ حضور صالحان و اهل باطن از ابدال و اوتاد يا غير آنها از کاملان ـ که هيچ وقت حج از بعضي از آنان خالي نيست ـ لامحاله با اجتماع دل ها و همت ها ، براي طلب نزول رحمت و طلب باران ، ابرهاي جود و کرم که گردن ها کشيده و ديده ها خيره شده [ براي آن ] و تضرّع و زاري و ابتهال خود ، شايد علّت تامه اجابت دعا باشد .

و براي اجتماع دل ها و همت ها ، تأثير خاصي است در انجام مقاصد و وصول به مطالب . از اين رو گفته اند : از عظيم ترين گناهان آن است که کسي در عرفات حاضر شود و گمان کند که خداي تعالي او را نيامرزيده است . ( 2 )

پس عرفات ، سرزمين عشق است و شور ؛ نور است و سرور ؛ توبه است و تقوا ؛ ارتباط است و اتصال ؛ درد است و درمان ؛ خداي است و خدا و رحمت اوست که در انتظار رهپويان راه رسول الله است .

اين عرفات است فراغت کجاست ؟ * * * هر کسي امروز به خود مبتلاست

نعره يارب به فلک بر گذشت * * * اشک روان آمد و از سر گذشت

گشت فلک زخم گه تير آه * * * رحمت حق ريخت بر آن جايگاه

جمع به هم آمده انس و ملک * * * پر زفغان کرده رواق فلک

سوز درون بين که به هر يا ربي * * * سوخته بر چرخ فلک کوکبي

( محيي لاري )

عرفات ، عاشقِ دلسوخته مي خواهد ؛ عرفات ، سالک بيدار دل مي طلبد . عرفات ، عارف فرزانه مي جويد ؛ عرفات ، عابد مشتاق مي خواهد ؛ پس سزاوار است که عاشقانه و عارفانه به اين سرزمين مقدّس قدم نهيم و از اين دستورالعمل هاي اخلاقي و عرفاني توشه اي برگيريم و در آنجا به کار بنديم .

استاد عارفان ، شيخ محمّد بهاري همداني ( رحمه الله ) گويد :

در عرفات از اين ازدحام خلق و بلند کردن صداهاي خودشان به انواع تضرّع و زاري و التماس به اختلاف زبان ها و افتادن هر گروهي پي ائمه خودشان و نظر به شفاعت او داشتن ، حکايت محشر را ياد آورد . اينجا کمال تضرّع و الحاح را بکند تا آنجا مبتلا نشود و بسيار ظنّ قوي داشته باشد ، بر حصول مراداتش ؛ زيرا که روز شريف ، و موقفِ عظيم ، و نفوس مجتمع ، و قلوب به سوي الهي منقطع ، و دست هاي اوليا و غيرهم به سوي او ـ جلّ شَأنه ـ بلند شده ، و گردن ها به سوي او کشيده شده ، چشم ها از خوف او گريان و بندها از ترس او لرزان و روز ، روز احسان ، و ابدال و اوتاد در محضر حاضر . بناي سلطان بر بخشش و انعام و هم چنين روز خلعت پوشي صدر اعظم دولت عليه عَجَّلَ اللهُ فَرَجَه وسَهَّل مَخْرَجَهَ ] است ] . در چنين روزي استبعاد ندارد ، حصول فيض به اعلا مدارِجه بالنّسبه به کافه ناس و خلايق . آيا گمان به خالق خود داري که سعي تو ضايع گرداند ، يا اينکه منقطع شده اي از اهل و اولاد و وطن . آيا رحم نمي کند غربت تو را ماهکَذَا الظَّنُّ بِهِ وَلا المَعْرُوفُ مِن فَضْلِه ] = چنين گماني به او نيست و آنچه از فضل او معروف است ، اين نيست ] و از اينجاست که در حديث وارد شده [ است ] : من اَعظم الذُّنوبِ اَن يَحْضُرَ العَرَفاتِ ويَظُنَّ اَنَّهُ لايُغْفَرُ لَهُ . ( 3 )

عارف ربّاني ملاّ احمد نراقي نيز نويسد :

[ حج گزار ] چون به عرفات حاضر شد ، نظر به ازدحام خلايق کند و ببيند که مردمان به لغت هاي مختلف ، صداها بلند کرده اند و هر يک به زباني به تضرّع و زاري مشغولند و هر کدام به طريقه امام و پيشواي خود ، آمد و شد مي کنند ، [ پس ] ياد آورد عرصه قيامت و احوال آن روز پر هول و وحشت را و پراکندگي مردمان را در آنجا ، حيران و سرگردان و هر امّتي به گرد پيغمبر وامام خودجمع شده وچشم شفاعت بر او انداخته . پس چون

به اين فکر افتاد ، دست تضرّع بردارد و با نيت خالص به درگاه خدا بنالد که خدا حج او را قبول کند و او را در زمره رستگاران محشور سازد و چنان داند که نوميد نخواهد شد ؛ چه آنکه روز ، روز شريف و موقف ، موقف عظيمي است و بندگان خدا از اقطار زمين در آنجا جمعند و دل هاي همه به خدا منقطع است و همت هاي همه مصروف دعا و سؤال است و دست هاي همه به درگاه پادشاه بي نياز بلند است و همگي چشم بر در فيض و رحمت او انداخته و گردن ها به لطف و کرم او کشيده و البته چنين موقفي از نيکان و اخيار خالي نيست ؛ بلکه ظاهر آن است که ابدال و اوتاد ارض ، در خدمت صاحب عصر در آنجا حاضرند . پس دور نيست که از حضرت ذوالجلال ، به واسطه دل هاي پاک و نفوس مقدّسه و رحمت برکافه مردمان ، فايض شود و چنان گمان نکني که همه اين خلايق آنجا جمعند و با هزار اميدواري ، راه دور و دراز پيموده و اهل و وطن را دور افکنده و کربت و غربت بر خود قرار داده و رو به در خانه چنين کريمي آورده اند ، خداوند کريم همه را نا اميد کند و سعيشان را نابود سازد و بر غريبي ايشان ترحّم نکند ؟ زينهار ! زينهار ! درياي رحمت از آن وسيع تر است که در چنين حالي تنگي کند . و از اين جهت رسيده است که بدترين گناهان آن است که آدمي به عرفات حاضر شود و چنان گمان کند که خدا او را نيامرزيده است . ( 4 )

آري ميهمان حق ، در عرفه با خدايش صحبت و راز و نياز مي کند و در مناجات خود ، شرح پريشان حالي و درماندگي خود را ، يک به يک بيان مي نمايد .

مرحوم حاج ملاّ حسينقلي همداني ، از زبان اين مناجات کنندگان مي گويد :

خدايا ! نمي دانم حال ما در پيشگاه تو چگونه است ؟ و چه مناسبتي بين گوشت و استخوان با آن آتش است ؟ و کيست که طاقت آن زنجيرها و غلّ ها و عقرب ها و مارهايي را که مانند کوهند ، داشته باشد ؟ و کدام جسم براي نوشيدن زقّوم تلخ و ضريع بدبو ، سرِ پا مي ايستد ؟ و کيست که در اين گرفتاري ها و محنت ها به فرياد ما برسد و ما را از اين سختي ها و فتنه ها نجات بخشد ؟ و تو فريادرسِ فريادرس خواهاني و مهربان ترين مهرباناني . . .

واي از اين مصيبت [ که ] ما بر غفلت خود افزوديم و در محضر پر عظمت تو ، به ارتکاب گناهان کُشنده و جرم هاي مهلک جرأت نموديم . روي خود و نامه اعمالمان را سياه کرديم و با گناهان و گنداب کارهايمان ، فرشتگاني که اعمال زشت ما را مي نگارند ، آزرديم . . . .

[ خدايا ! [ آيا توفيق توبه راستين و مقبول را به ما مي دهي ؟ شايد ما به ياري تو ، برخي از آنچه را که از دست داده ايم به کمک خواري و فروتني و خشوع و رکوع و سجود دريابيم .

واي بر ما ! اگر ما را بر اين حالت ناپاک و اوصاف کشنده و کارهاي نامبارک و قلب هاي سخت و مرض هاي لاعلاج و هلاکت کننده ، رها کني . اي کريم ! به فريادمان رس ، به فريادمان رس ، به فريادمان رس . ( 5 )

شيخ مصلح الدين سعدي گويد :

آتش دو است : آتش معيشت و آتش معصيت . آتش معيشت را آب آسمان کشد و آتش معصيت را آب ديدگان کشد . و نيز آتش معصيت را به دو چيز توان کشت : به خاک و آب .

به خاکِ پيشاني و به آب پشيماني . خاکِ پيشاني ، در سجود و آبِ پشيماني ، گريه از ترس خداوند ودود .

جوانمردا ! هر ديده که نه از خوف حق گريان است ، آن ديده بر او تاوان است و هر دل که وصل حق را جويان است ، آن دل ميران است . عزيز من ! اگر سرخي روي معشوقان نداري ، زردي روي عاشقان بايد که بياري . اگر جمال يوسفي نداري ، درد يعقوبي بايد که بياري . اگر عجز مطيعان نداري ، ناله درماندگان بايد که بياري . ( 6 )

در اين زمينه صاحب کتاب الحقايق گويد :

در آنجا بايد با کمال تضرّع و زاري ، به حضرت کردگار توجّه پيدا کند ، تا وي را در جمله رستگاران و مرحومان قرار دهد و تير آرزويش را به هدف اجابت برساند . موقف [ عرفات ] مکان شريفي است و رحمت واسعه الهي ، به برکت نفس گرم او . . . ريزش دارد . و شکّي نيست که در عرفات ، گروهي از صالحان و پاکيزه دلان موجودند و چون همه به اجتماع ، از در زاري و تضرّع درآيند و دست ها به جانب آسمان بلند سازند و گردن ها کشيده ، چشمِ انتظار بگشايند و از وي طلب آمرزش کنند ، بلاشکّ آرزوهايشان برآورده شده و سعيشان مشکور است . ( 7 )

وقوف در مشعر

شب مشعر شب راز و نياز است * * * در رحمت به روي خلق باز است

رسد آواز هل من تائب باز * * * گنه کاران کنون وقت نياز است

بياييد اي گنه کاران بياييد * * * که حق بخشنده و بنده نواز است

فغان و ناله و آه گنه کار * * * به تاريکي شب بس چاره ساز است

نفس باقي و فرصت هست در دست * * * الا اي عاصيان هنگام راز است

پيشواي ششم امام صادق ( عليه السلام ) فرموده اند :

واتّقهِ بِمُزْدَلِفَةَ ، واصْعَدْ بِرُوحِکَ إلي المَلأ الأعْلي بِصُعُودِکَ عَلي الجَبَل ؛ ( 8 ) و با وقوف به مزدلفه ، تقوا پيشه کن و با بالا رفتن بر کوه ، با روح خود به سوي ملأ اعلا پرواز کن .

زائران خانه خدا ، بايد از ظهر روز نهم تا غروب ، در سرزمين عرفات بمانند و همين که غروب شد ، از آنجا به سوي مشعرالحرام ـ که تقريباً دوازده کيلومتري عرفات و در مسير مکّه است ـ کوچ کنند .

مرحوم سيد عبدالله شبّر در کتاب الاخلاق گويد :

پس از عرفه ، بايد يک شب را در مشعر بماني تا در آنجا ، خود را براي مبارزه اي که فردا با دشمنان خدا در پيش داري آماده کني . اينجا جزء حرم خداست و عرفه خارج حرم بود . پس مانند کسي باش که اکنون مولايش به او روي آورده و پس از اينکه او را طرد کرده بود ، اکنون اجازه ورودش داده و اکنون به باب رحمت رسيده و نسيم رأفت مولا ، بر او دميده و با دخول در حرم خلعت قبول دريافته است . ( 9 )

آن شب ، شب زاري و ضجّه است . شب ناله و سوز و مناجات است . شب توبه و بازگشت است . شب آشتي و صلح با خداي جهانيان است . مشعر ، نشانه شعور و درک انسانِ گسسته از هوا و هوس هاست . مشعر ، مکان راز و نياز زائران دلسوخته و پريشان است . در آنجا شيفتگان حضرت باري تعالي ، با کنار گذاشتن خواب دنيوي ، به شب زنده داري مي پردازند و از روزهاي سخت هجران ، لب به شکايت مي گشايند .

در اين شب ، بيداردلان عاشق سر بر خاک عبوديت مي سايند و اظهار بندگي و فروتني مي کنند و از اينکه حضرت خداوندگار آنها را قبول کرده و اجازه شرفيابي به بارگاه عزّتش داده ، شکر و سپاس مي گويند .

صاحبدلان تائب ، اشک هاي بي پيرايه خود را به عنوان شاهدي بر پشيماني و توبه خود و حسرت دروني را به عنوان ضمانت نامه اين بازگشت قرار مي دهند .

در مشعر بايد بيدار بود . بايد دقايق را غنيمت شمرد . هر لحظه لحظه اين شب ، گنجي است پر ارزش . خداوند متعال به داوود نبي وحي کرد که : عجب از کسي که دعوي محبّت ما کند و چون شب درآيد ، پهلو بر بستر غفلت نهد . آيا چنين نيست که دوست ، خلوت با دوست را ، دوست دارد ؟ پس دوستان را با خواب چه کار ؟ !

عجباً للمحبّ کيف ينام * * * کلّ نوم علي المحبّ حرام

گر بنخسبي به شب اي مه لقا * * * روي نمايد به تو گنج بقا

يک شبي استيزه کن و سر منه * * * تا که بيابي زسعادت عطا

خلق بخسبند ولي عاشقان * * * جمله شب قصّه کنان با خدا

زانکه بود عاشق خلوت طلب * * * تا غم دل گويد با دلربا

خواجه عبدالله انصاري گويد :

کو عاشق شب خيزي ؟

صادق اشک ريزي ؟

تا قدر اين شب را بداند . ( 10 )

صاحب کتاب پرارزش جامع السعادات گويد :

و چون از عرفات برگردد و داخل مشعر شود ، بايد به ياد آرد که خداي سبحان ، دوباره او را اذن دخول حرم داده است ؛ زيرا مشعر داخل در حرم است و عرفات خارج از آن . پس بايد از دخول حرم بعد از خروج از آن ، تفأل زند که خداي سبحان او را خلعت قرب و قبول پوشانيده و از عذاب خود پناه داده و ايمن ساخته و در زمره بهشتيان قرار داده است . ( 11 )

صاحب کتاب المحجّة البيضاء نيز گويد : امّا در مورد وقوف در مشعر ، بايد بداني که مولايت پس از آنکه ، از تو رو گردانيده و تو را از درگاهش رانده و طرد کرده است ، اينک رو به سويت فرموده و به تو اجازه داده که وارد حرم او شوي . . . بنابر اين در آستانه رحمت الهي قرار گرفته اي و نسيم رأفت او بر تو وزيده و با اجازه دخول در حرم ، سلطان وجود ، خلعت قبول بر تو پوشانيده است .

خواجه مناجات کنندگان ، عبدالله انصاري گويد : شاهدي چون ماهي مي رفت در راهي ، ناگاه در خاي حمام اوفتاد و روي چون ماه را به گل سياه ديد ، غمگين شد . عاشق به وي گفت : روي چون ماه را به گل سياه مبين ، به مشتي آب بشوي تا باز شايسته نظر شوي .

در عالم معنا نيز تو اي مؤمن [ و اي زائر حرم خدا ] شاهد "لَقَدْ خَلَقْنا الإنسان في اَحسن تقويم" که از سر مستي غفلت در پارکين حمام حب دنيا ـ که سر همه خطاهاست ـ افتاده اي و روي چون ماه را به بلاي گناه سياه کرده اي ، چه کني ؟

[ اين ] يک شب [ را ] برخيز و قلعه دل و قبّه ضمير را از صفات وَلَعات و وسواس به خندق پرآب ديده ، پاس دار ، تا در قيامت پاک گردي . طالبي که روزنامه محبّت نخوانده ، او قدر غَلَبات جَذَبات تجلّيات [ اين ] شب [ را [ چه داند . ( 12 )

نايب الصدر شيرازي نيز گويد :

"فَإِذَآ أَفَضْتُم مِّنْ عَرَفَـت فَاذْکُرُواْ اللَّهَ عِندَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ وَاذْکُرُوهُ کَمَا هَدَاکُمْ" ( 13 ) مي فرمايد : بعد از مشاهده يوم دين و جمع اوّلين و آخرين در محضر جلال کعبه ربّ العالمين ـ که در واقع سير کثرت در وحدت بود ـ کعبه کبريايي ما را لا يَشْغله شأن عن شأن وَسمع عَن سَمْع است ؛ چنان که در روز عرفه ، عرصه محشر کعبه را ديدي ، شبي در مزدلفه به روز آر که مشعر و وادي مُحَسَّر است . روي و سوي کعبه ما ، روز و شب نيکبختان

است "وَ الَّيْلِ إِذَا يَغْشَي * وَالنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّي " ( 14 ) در عين کثرت ، وحدت است ، کسب جمعيت از آن زلف پريشان بنماي . در مقام صعود يوم دين باشد . . . پس زنده دار دل خود را در اين شب به ياد حضرت ما فَاِنّ إحياء هذه الليلة من اعظم القربات . . . ] = احيا و بيدار ماندن در اين شب ، از بزرگترين عوامل نزديکي به خداست . ] و به عدد عين عين الجمع حصاة را جمع نمودن ، سنّت است که در مراتب نزول سبع و در صعود سبعين است و در حقيقت واحد است ساري در همه . چو فردا بشود ، سلاح براي جهاد اکبر ، صلاح است و همراه سالک بودنش ، براي طي مرحله مناي کعبه مقصود متحتّم ، مبدأ و منتهاي تو ، کعبه ما بود . مطلوب و غايت المناي ما هم تويي ؛ ولي عيد وصال حقيقت ، ما را قرباني قابلي سزد و قابل اين قرباني ، وقتي گردي که دوئيّت از ميانه برداري تا طالب ديدار بر سر داري [ شوي [ . طالب و مطلوب تا يکي نشود ، رخساره دلدار در حجاب انيّت نهان ماند . ( 15 )

منا

رمي جمر کردي زدي بر ديو دون سنگ ؟ * * * هم بر سر نفس شرير پرفسون سنگ ؟

انداختي بر فرق دنياي زبون سنگ ؟ * * * تا جانت ايمن گردد از آفات دوران

ابليس را راندي بدان سنگ رياضت ؟ * * * کردي به راه دوست آهنگ رياضت ؟

دادي زمام نفس در چنگ رياضت ؟ * * * کز نفس اهريمن رهي با لطف يزدان

حضرت امام صادق ( عليه السلام ) فرموده اند :

وَارْمِ الشَهَوات والخَساسَةِ وَالدَناءَةِ والذَّميمَةِ عِنْدَ رَمي الجَمَراتِ ؛ ( 16 ) شهوات و پستي ها و جميع صفات نکوهيده و پست را در رمي جمرات از خود دور کن .

آن گاه که وقوف و بيتوته زائر در مشعر الحرام تمام مي شود ، بين الطلوعين را در مرز مزدلفه مي ماند و بعد از طلوع آفتاب ، به سمت مِنا حرکت مي کند و دستور اين است که هنگام حرکت ، متمايل به سمت چپ و راست نباشد و فاصله مشعر و منا را در محدوده خاص طي کند و سرّش آن است که اي حاجي در جاده و صراط مستقيم حرکت کن ، نه متمايل به شرق باش و نه به غرب ؛ چون : اليمين والشمال ، مضلّة والطريق الوسطي هي الجادّة ؛ چپ و راست انحراف است و راه وسط ، همانا صراط مستقيم است . ( 17 )

حج گزار در منا چند عمل انجام مي دهد ، از جمله : رمي جمره عقبه ، قرباني ، حلق و رمي جمرات سه گانه .

کلمه منا از مادّه تمني و منيه است و منيه به معناي آرزو است و لازم است در محيط منا ، تمام آمال و آرزوها بر کنار شده و تنها به خداوند متعال توجّه پيدا کرد .

اي عزيز ! منا قربانگاه عاشقان و محل اتّصال واصلان است . در اينجاست که تو شايستگي حضور پيدا مي کني و با قرباني کردن هواهاي نفساني ، و ذبح ذبيحه ، اعمالت را به پايان مي بري و از جمله آمرزيدگان واقع مي شوي . در منا منيّت را کنار بگذار و غرق در حضرت رحمان شو . تو در حال دادن آخرين امتحان ها هستي . به تمام دستورات حضرت ربّ الارباب گوش فرا داده اي : نماز گزارده اي ، احسان و انفاق کرده اي ، خمس و زکات واجبت را پرداخته اي ، در مساجد الهي حضور يافته اي ، به ولايت خاندان وحي چنگ زده اي ، تولّي و تبرّي نموده اي ، روزه گرفته اي ، خوش برخورد و خوش کردار بوده اي ، با قرآن انس داشته اي ، صله رحم انجام داده اي ، به پدر و مادرت نيکي کرده اي ، شب زنده داري نموده اي ، راستگو و درستکار بوده اي ، با همسايگان و يتيمان به نيکي رفتار کرده اي ، در هر حال به ياد خدا بوده اي ، غيبت کسي را نکرده اي ، به کسي تهمت و بهتان نزده اي ، حق کسي را غصب نکرده اي ، اگر گناهي نيز مرتکب شده بودي ، توبه کرده و به سوي خدا بازگشته اي ، حال نيز به حجّ آمده اي ، احرام بسته اي ، طواف خانه خدا را انجام داده اي ، سعي بين صفا و مروه کرده اي ، در عرفات و مشعر اقامت گزيده اي ، اشک حسرت و ندامت از چشمانت جاري کرده اي ، و در آخر در منا حضور يافته اي و اعلام کرده اي که اي خداي بزرگ ! اينک منم ، بنده روسياه و پشيمان تو ، دستوراتت را انجام داده ام ، تو نيز مرا بپذير و در بارگاه قرب خود ، جايم ده و با پاکي و طهارت مرا بميران . من نيز با تو پيمان مي بندم که در هر حال پا بر هوا و هوس هاي نفساني گذاشته و فقط در راه پاک تو گام بردارم .

چيست رمي الجمار نزد خرد * * * نفس امّاره سنگسار کنند

چون به موقف رسند از پس شوط * * * سنگ آن راه اشکبار کنند

( عبدالرّزاق اصفهاني )

استاد اخلاق سيّد عبدالله شبّر ( رحمه الله ) گفته است :

اکنون پس از وقوف در مشعر ، به منا رسيده اي . آنچه را که در مشعر براي مبارزه آماده کرده اي ، بر سر دشمنان خدا مي کوبي . پس به منظور بندگي و انقياد امر خدا ، بدون آنکه هدفت از عمل ، لذايذ نفساني و يا حتّي عقلاني باشد ، فقط براي امتثال امر او . . . اعمال واجبش را به جا آور . ( 18 )

عالم ربّاني ، عارف بينا ميرزا جواد ملکي تبريزي ( رحمه الله ) گويد :

[ حج گزار بايد [ در منا قصد کند ، صفا و يکدلي و تأمين نسبت به بندگان خدا را از ضديّت و خلاف در راه محبّت . . . .

و با برچيدن سنگريزه ها ، قصد کند رفع هرگونه خلاف و معصيتي نسبت به خداي ـ عزّوجل ـ و اثبات هرگونه علم و عملي و به رمي جمرات رسيدن به مقصود و قضاي حوائج و با سر بريدن گوسفند ، بريدن طمع از غير خدا و اقتدا به خليل خدا . ( 19 )

رمي جمرات

صاحب کيمياي سعادت گويد :

واما انداختن سنگ ، مقصود وي ( حج گزار ) اظهار بندگي است ـ بر سبيل تعبّد محض ـ و ديگر تشبّه به ابراهيم ـ صلوات الله عليه ـ که بدان جايگاه ابليس پيش وي آمده است تا وي را در شبهتي افکنده ، سنگ بر وي انداخته است . پس اگر در خاطر تو آيد که شيطان وي را پيدا آمد و مرا پيدا نيامده است ؛ بيهوده سنگ چه اندازم ؟ بدان که اين خاطر تو را ، از شيطان

پيدا آمد . سنگ بينداز تا پشت وي بشکني که پشت وي بدان شکسته شود که تو ، بنده فرمان بردار باشي و هر چه تو را گويند ، چنان کن ، هم چنان کني و تصرّف خويش در باقي کني و به حقيقت بداني که بدين انداختن سنگ ، شيطان را مقهور مي کني . ( 20 )

در اين زمينه مولي محسن فيض کاشاني ( رحمه الله ) گويد :

بايد قصد تو در رمي جمرات ، اطاعت امر الهي و اظهار رقيّت و بندگي و صرف امتثال باشد ، بي آنکه عقل و نفس در آن دخالتي و تصرّفي بکند و نيز به منظور تشبّه جستن به ابراهيم ( عليه السلام ) باشد ؛ چه شيطان در اين محلّ به نزد او آمد تا در حج او شبهه اي پديد آورد يا با ارتکاب گناهي ، او را دچار فتنه اي سازد و خداوند به ابراهيم ( عليه السلام ) دستور داد که با انداختن سنگ ، او را دور و از خود مأيوس گرداند .

اينک اگر از دلت بگذرد که ابراهيم ( عليه السلام ) به شيطان سنگ انداخت و او را از پيش خود دور ساخت ، براي اين بود که شيطان بر او وارد شده بود و ابراهيم ( عليه السلام ) او را ديد ، ليکن شيطان نزد من نيامده و من او را نديده ام ، ديگر سنگ انداختن چه معنا دارد ؟

بايد بداني که اين خيال از شيطان است و او آن را در دل تو انداخته تا اراده ات را در رمي جمرات سست گرداند و به دلت اندازد که اين کاري بيهوده و شبيه بازي کودکان است که نبايد به آن مشغول شوي ؛ ليکن تو بايد با جدّيت و کوشش در رمي ، او را از پيش خود براني و دماغش را به خاک بمالي و بداني که تو در ظاهر سنگ به سوي عقبه مي اندازي ؛ امّا در واقع سنگ را بر چهره شيطان مي زني و پشت او را مي شکني ؛ زيرا خواري و مقهوريّت شيطان جز با تعظيم و امتثال امر الهي و به مجرّد فرمان او ـ بي آنکه عقل و نفس در آن دخالتي کنند ـ حاصل نمي شود . ( 21 )

آيت الله جوادي آملي گويد :

اگر مسأله رمي جمرات و سنگ زدن به جمره ها مطرح است ، در حقيقت ديو درون و بيرون را رمي کردن و شيطان انس و جن را راندن است . تا انسان فرشته نشود ، شيطان از حريم او بيرون نمي رود . اگر فرشته خوي شد ، آن گاه است که از گزند شيطنت مصون مي ماند . ( 22 )

نايب الصّدر شيرازي نيز گويد : عناصر اربعه و مواليد ثلاثه را

به جمرات شوقيّه در جمره عقبه بدن ، چون ابراهيم ، از خود دور نما که کمينگاه شيطان هواست و تو را [ صيد ] نمايد از کعبه دل ما و نفوس ارضيّه و عقول سماويّه را در جمره وسطي و اولي رها کن که دام اولياست . ( 23 )

قرباني

اِبذلوا ارواحکم يا عاشقين * * * ان تکونوا في هوانا صادقين

داند اين را هر که زين ره آگه است * * * کاين وجود همنشين سدّ ره است

گوي دولت آن سعادتمند برد * * * کو به پاي دلبر خود جان سپرد

گر همي خواهي حيات و عيش خوش * * * گاو نفس خويش را اوّل بکش

در جواني کن نثار دوست جان * * * رو عَوان بين ذلک را بخوان

پير چون گشتي گران جاني مکن * * * گوسفند پير قرباني مکن

( شيخ بهايي )

حضرت امام صادق ( عليه السلام ) فرموده اند :

وَاذْبَحْ حَنْجَرةَ الهَوي والطَمَع عِنْدَ الذَّبيحَةِ . . . وَاحْلُق العُيُوبَ الظّاهِرَةِ وَالباطِنَةِ بِحَلْقِ شَعْرِکَ ؛ ( 24 ) و به هنگام قرباني ، گردن هوس و طمع را بزن . . . و با ستردن مو ، عيب هاي ظاهري و باطني را از خود دور کن .

و تو اي عزيز ! اگر مي خواهي عزّت دنيا و آخرت را به دست آوري ، پاي بر خواهش هاي نفساني خود بگذار و همان طور که پيشوايت فرموده ، گردن آنها را الي الابد قطع کن و با خدايت پيمان بند که در گلشن وجود خود ، ديگر مجالي براي يکّه تازي شيطان باقي نخواهي گذاشت و اين قرباني را ، سرآغاز تقرّب به خدا قرار بده و با نزديک شدن به آن يار دلنواز ، حلاوت و شيريني ايمان و محبّت را درياب .

استاد اخلاق سيّد عبدالله شبّر گويد :

اکنون که در منا ايستاده اي ، بايد قرباني کني ؛ هر آنچه را که غير خداست ، در راه خدا ذبح نمايي . پس امر خدا را امتثال کن و به وعده خدا ، اميدوار باش که در ازاء هر جزء قرباني ، جزئي از وجودت از آتش جهنّم رهايي يابد و هر چه بيشتر قرباني کني ، رهايي ات از عذاب ، آسان تر خواهد بود .

عالم ربّاني مرحوم ملا احمد نراقي ( رحمه الله ) نيز گويد :

[ حج گزار ] چون ذبح قرباني کند ، ياد آورد که اين ذبح ، اشاره به آن است که به سبب حج ، بر شيطان و نفس امّاره غالب گشتم و ايشان را کشتم و از عذاب الهي فارغ گشتم . پس در آن وقت سعي کند در توبه و بازگشت از اعمال قبيحه ـ که سابق مرتکب بود ـ تا در اين اشاره صادق باشد و في الجمله شيطان و نفس امّاره را ذليل کرده باشد و از اين جهت رسيده است که علامت قبول حج ، آن است که حال آدمي بعد از حج بهتر از سابق گردد .

و در خبري ديگر وارد است که : از علامت قبول حج ، ترک معاصي است که سابق مي کرد و بدل کردن همنشينان بد را ، به همنشينان خوب و مجالس لهو و غفلت را ، به مجالسي که در آن ياد خدا مي شود . ( 25 )

نقل است که :

بايزيد بسطامي يک شب در خلوت خانه مکاشفات ، کمند شوق را بر کنگره کبرياي او انداخت و آتش عشق در نهاد خود بر افروخت و زبان را از در عجز و درماندگي بگشاد و گفت : يا ربّ متي اُصل اليک ؟ بار خدايا ! تا کي در آتش هجران تو سوزم ؟ کي مرا شربت وصال دهي ؟ به سرش ندا آمد که بايزيد ! هنوز تويي تو همراه تو است ؛ اگر خواهي که به ما رسي دَعْ نَفسَک وَتَعالَ خود را بر در بگذار و در آي . ( 26 )

يعني آنچه قابل درگاه با عزّت و کرامت ماست ، آن وجود رحماني تو است نه جنبه شيطاني ات . ما هر قرباني را قبول نمي کنيم ، مگر با شرايط مخصوصش و آنچه از تو مي خواهيم ، اين است که با تمام وجود خود و با پاکي تمام ، گام در وادي عشق ما بگذاري و به سوي ما سلوک کني .

خواجه عبدالله انصاري در طبقات الصوفيه آورده است :

فتح موصلي روز عيد اضحي مي رفت در کوي ها ، آن قربان ها ديد که مي کردند . گفت : الهي ! داني که من چيزي ندارم که تو را قربان کنم من اين دارم . پس انگشت نهاد به گلو و بيفتاد .

بنگريستند ، برفته بود و خط سبز پيدا شده بر گلوي وي . ( 27 )

مولا محسن فيض کاشاني گويد :

بدان که کشتن قرباني ، مايه تقرّب به حقّ تعالي از راه امتثال امر اوست و بايد قرباني را کامل به جا آوري و اميد داشته باشي که حقّ تعالي در برابر هر جزئي از آن ، جزئي از وجود تو را از آتش دوزخ آزاد مي گرداند ، به همين گونه وعده داده اند و هر قدر قرباني بزرگ تر و اجزاي آن کامل تر باشد ، رهايي اجزاي بدنت از آتش ، بيشتر و کامل تر خواهد بود . ( 28 )

باز در آن کوش که قربان کني * * * هر چه کني کوش که با جان کني

تيغ وفا بر گلوي جان بنه * * * گردن تسليم به فرمان بنه

جان که نه قرباني جانان شود * * * جيفه تن بهتر از آن جان شود

ساحت اين عرصه که ارض مِناست * * * سر به سر اين دشت فنا بر فناست

هر که نشد کشته شمشير دوست * * * لاشه مردار به از جان اوست

حضرت امام صادق ( عليه السلام ) فرموده اند :

وادْخل في أمانِ اللهِ تَعالي وکنفِهِ وسِترِهِ وکلائهِ مِن متابَعَةِ مرادکَ بِدُخولِ الحرمِ وزُر البيت متحقّقاً لتعظيمِ صاحبِهِ وَمَعرِفَةِ جلالِهِ وسُلطانِهِ واستلم الحَجَرَ رضيً بِقِسمَتهِ وخُضُوعاً لِعَظَمَتهِ وَدَع ما سواه بِطوافِ الوداعِ وصف روحکَ وسرّک للقاء الله تعالي يَومَ تَلقاهُ بوقُوفِکَ علي الصفا ؛ ( 29 ) و پس از حلق و تقصير ، رو به سوي حرم گذاشته و به خاطر ازاله عيوب ، در امان و حفظ و حراست و سايه و حمايت پروردگار متعال وارد حرم شو و از پيروي هواهاي نفساني و خواهش هاي خود ، محفوظ باش و در اين موقع ، خانه خدا را با کمال صفا و محبّت زيارت کرده و عظمت و جلال مقام کبريايي صاحب خانه را منظور نموده و به مقام جلال و سلطنت پروردگار متعال آشنايي پيدا کن . و حجر الاسود را بوسيده و صورت به روي آن بگذار و اين عمل نشان تسليم ، رضا ، خضوع و خشوع در مقابل عظمت ، جلال و امر او و قضا و قدر پروردگار متعال باشد و چون طواف وداع به جا آوردي ، توجّه خالص تو تنها به خدا بوده و از غير خدا منقطع شو و وداع کن . چون در صفا وقوف کردي ، باطن و روح خود را پاک و صاف و خالص کن براي لقاي پروردگار متعال در روزي که مي بايد لقاء الله صورت گيرد .

وداع

جانب دوست مي کشد ، عشق مرا که هم چنين * * * جذبه اوست سوي او ، راهنما که هم چنين

هر که زقبله پرسدم ، روي کنم به روي دوست * * * سوي جمال او شدم ، قبله نما که هم چنين

از تو بپرسد ارکسي ، قبله عاشقان کجاست * * * جانب کوي يار من ، ره بنما که هم چنين

هر که زدوست پرسدم ، محو شوم زخويشتن * * * از من و ما برون روم ، بي من و ما که هم چنين

سرور عارفان ، پيشواي مسلمانان ، حضرت صادق ( عليه السلام ) فرموده اند :

واسْتَقِمْ عَلي شَرْطِ حُجَّتِکَ هذِهِ و وَفاءِ عَهْدِکَ الّذي عاهَدْتَ بِهِ مَعَ رَبِّکَ وَأوْجَبْتهُ لَهُ إلي يَوْمِ القِيامَةِ ؛ ( 30 ) [ و چون اعمالت به پايان رسيد ] بر شرطي که با خدا بستي تا قيامت پايدار بمان و به عهدي که با او بسته اي و آن را تا رستاخيز بر خويشتن واجب دانسته اي ، استقامت کن .

ديگر اعمال و مناسک تو تمام شده است و آمده اي حرم خدا را وداع کني .

تو ديگر آن شخص پيشين نيستي ؛ بلکه شخصيت و هويّت تازه اي يافته اي ؛ هويّتي که نشأت گرفته از اقيانوس بي کران لطف و عنايت حضرت باري تعالي است . پس وقتي وداع مي کني ، فقط با گذشته ناپسند خود وداع کن . عارف ربّاني مرحوم بهاري همداني ( رحمه الله ) گويد :

چون از عرفات کوچ کند ، رو به حرم آيد ، از اين اذن ثانوي به دخول حرم تَفأّل زند به قبول حجّش و قربش به خداي خود و مأمون بودن او از عذاب الهي . چون به منارسد ، رَمي جمار کند . ملتفت باشد که روح اين عمل در باطن دور کردن شيطان است ، فَاِنْ کانَ کالخليل فکالخليلِ والاّ فَلا . ( 31 )

باري چون حرم را وداع کند ، بايد در کمال تضرّع و مشوّش الحال باشد که هر کس او را ببيند ، ملتفت شود که اين شخص عزيزي را گذاشته و مي رود ؛ مثل گذاشتن ابراهيم ، اسماعيل ( عليهما السلام ) و هاجر را . بناي او بر اين باشد که اوّل زمان تمکّن باز عود به اين مکان شريف بنمايد و بايد ملتفت ميزبان باشد در همه حال ؛ مبادا به بي ادبي او را وداع نمايد که ديگر او خوش نداشته باشد ، اين ميهمان ابدالآباد به خانه او قدم گذارد ؛ اگر چه اين ميزبان ـ جلّ جلاله ـ سريع الرضاست ؛ ليکن مراعات ادب مهما امکن بايد از اين طرف بشود . اگر بتواند حتّي المقدور آن بقعه هايي که رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) عبادت کرده ، در آنها مثل کوه هاي مکه معظّمه ، به قصد تشرّف از محل اقدام مبارکه ـ نه به قصد تماشا و تفرّج ـ حاضر گردد و بلکه به قصد قربت مطلقه ، دو رکعت در آن جاها نماز بخواند ؛ بلکه اگر ممکن باشد ، قدري در آن جاها زياده از متعارف توقّف کند و اگر حج اوّلي اوست ، البته داخل خانه کعبه شدن را ترک نکند ، با آن آداب مأثوره در شرع مطهّر که در کتب مسطور است . ( 32 )

نايب الصّدر شيرازي نيز گويد :

در اين حال هدي ما را اگر کشتي ، بالغ به کعبه گشتي و بخوان : اللّهُمَّ بِکَ وَمِنکَ وَإلَيْکَ وتقبّل منّي کما تَقَبّلت مِنْ خَليلِکَ ] = پروردگارا ! توجه به تو است و توفيق از آن تو و به سوي تو رو آورده ايم . اعمال ما را بپذير ؛ چنان که از دوست و خليل خويش پذيرفتي ] ، تا جواب شنوي . عاشقان کشتگان معشوقند : أنا قَتَلْتُهُم فَأنا ديتُهم . تو فاني در الله شدي ، باقي در بالله گردي . اگر کّرةً اُخري ، به گرد حرم ما گردي ، که اوّل طواف و سعي تو ، مقدّمه ادراک فناي در ذات بود و ثانياً باقي بالذّات و چون به اسير ازل و ابد ، هم آغوش و دمساز شدي ، به " . . . الْيَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِينَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْکُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَکُمُ الاِْسْلَـمَ دِينًا" ( 33 ) و "اليوْمُ اُحلَّ لَکُمُ الطَيِّباتِ" ( 34 ) مفتخر و سرافراز شوي که حجّ اکبر را مردانه نمودي و حلال است امروز بر تو آنچه از طيّبات بر خود حرام نموده بودي که :

گر بگيرد خون ، جهان را مال مال * * * مال کي خورد مرد خدا الاّ حلال

بلکه حلال تو ، حلال ماست و امر و نهي تو ، امر و نهي ماست .

هر چه گيرد علّتي ، علّت شود * * * کفر گيرد کاملي ، ملّت شود . ( 35 )

الوداع اي کعبه ! کاينک وقت هجران آمده * * * دل تنوري گشته و زو ديده طوفان آمده

الوداع اي کعبه ! کاينک مست راوق گشته خاک * * * زانکه چشم از اشک ميگون راوق افشان آمده

الوداع اي کعبه ! کاينک کالبد با حال بد * * * رفته از پيش تو و جان وقف هجران آمده

( خاقاني )

در آخرين لحظات سخت و غمناک جدايي ، سر بر آستان پر مهر آن محبوب حقيقي دل ها بگذار و با تمام وجود ، او را سپاس بگو و از الطاف و انعام بي شمارش قدرداني بکن . هم چنين از آن خالق کائنات ، عاجزانه تقاضا کن که تو را به حال خود رها نکند و همان طور که پاک از آنجا بر مي گردي ، پاک نگه دارد و پاک بميراند .

از او بخواه که يک لحظه تو را به حال خود وانگذارد و تو را در راه خير و سعادت ، پابرجا و استوار نگه دارد و زمينه هاي غفلت و دنياگرايي را از وجود تو ريشه کن سازد . . . .

پى‏نوشتها:‌


1 . مصباح الشريعه ، ص92 ؛ المحجّة البيضاء ، ج2 ، ص207
2 . المراقبات ، ج2 ، ص225
3 . تذکرة المتقين ، ص91 و 92
4 . معراج السعادة ، ص700 و 701 و ر . ک : جامع السعادات ، ج3 ، ص394
5 . تذکرة المتقين ، ص204 و 205
6 . کليّات سعدي ، ص1169
7 . الحقايق ، ص536
8 . مصباح الشريعه ، ص92 ؛ المحجّة البيضاء ، ج2 ، ص207
9 . الاخلاق ، ص125
10 . فرزانگان ، ص49 ( مجموعه رسائل ) .
11 . جامع السعادات ، ج3 ، ص395
12 . ارکان عرفان ، ص74
13 . بقره ( 2 ) آيه 198
14 . الليل ( 92 ) آيه 2
15 . تحفة الحرمين ، ص49
16 . مصباح الشريعه ، ص92 ؛ المحجّة البيضاء ، ج2 ، ص207
17 . عرفان حج ، ص86
18 . الاخلاق ، ص125 و 126
19 . المراقبات ، ج2 ، ص225
20 . کيمياي سعادت ، ص196
21 . المحجّة البيضاء ، ج2 ، ص203
22 . عرفان حج ، ص41
23 . تحفة الحرمين ، ص50
24 . مصباح الشريعه ، ص92 ؛ المحجّة البيضاء ، ج2 ، ص208
25 . معراج السعاده ، ص701 ؛ جامع السعادات ، ج3 ، ص395
26 . کليات سعدي ، ص1161
27 . فرزانگان ، ص61
28 . المحجّة البيضاء ، ج2 ، ص204 ؛ حقايق ، ص539
29 . مصباح الشريعه ص93 و 94 ؛ المحجّة البيضاء ، ج2 ، ص208
30 . همان ، ص94
31 . ممکن است معناي عبارت چنين باشد : پس اگر همانند ابراهيم خليل ( عليه السلام ) شيطان را از خود دور نمود . پس اين حاجي همانند ابراهيم خليل عمل نموده و گرنه ، نه و ممکن است مراد از اين عبارت اين باشد که : اگر حاجي چنين عمل نمود پس خوب است و گرنه ، نه .
32 . تذکرة المتقين ، ص92 و 93
33 . مائده ( 5 ) آيه 3
34 . همان ، آيه 5
35 . تحفة الحرمين وسعادة الدارين ، ص 52 ـ 54