حج عارفان

رحيم کارگر

- ۳ -


عزم کوي دوست

توشه راه

کار تن و جان را به ايزد واگذاري * * * زادي به جز مهرش در اين ره بر نداري

گامي مزن جز بر رضاي ذات باري * * * جز طاعتش باش از همه کاري پشيمان

( الهي قمشه اي )

حضرت امام صادق ( عليه السلام ) فرموده اند :

ولا تعتمد علي زادک و راحِلتک واَصْحابِک وقُوَّتِکَ وشَبابِک ومالک ، مخافة اَنْ يَصيرَ ذلِک عَدُوّاً و وَبالا ، فَاِنّ من ادّعي رضي الله واعتمدَ علي ماسواه ، صيّره عليه وَبالا وعَدُوّاً ليعلم اَنّه لَيْسَ لَهُ قُوّةٌ وَحِيلَةٌ ولا لأحد الاّ بِعِصْمَةِ اللهِ وَتَوْفِيقِهِ . فاستعد استعداد مَنْ لا يَرجُو الرُّجُوعَ واحسِنْ الصُّحْبة ، وَراعِ أوقات فَرائِضَ الله وَسُنَنَ نَبِيِّهِ ( صلّي الله عليه وآله ) ومايَجِبُ عَلَيکَ مِنَ الأدَبِ والاحْتِمالِ والصَّبرِ والشُّکْرِ والشَفَقَة والسَخاوَة وايثارِ الزادِ عَلي دوام الأوقات ؛ ( 1 )

و بر توشه ، مرکب ، دوستان و جواني ات تکيه نکن که مبادا دشمن وبال تو شوند ؛ زيرا کسي که ادعاي رضايت خدا را مي کند و بر غير او تکيه مي نمايد ، خدا آنها را دشمن او و سبب بدعاقبتي او مي کند تا بداند که نه او قدرت و حيله اي دارد و نه هيچ کس ديگر ؛ مگر با توجّه و توفيق خدا .

پس چنان آماده شو که گويا اميد بازگشت نداري . در راه مصاحب نيکو باش و فريضه هاي الهي و سنن نبي اکرم ( صلّي الله عليه وآله ) را در اوقات مخصوص به جاي آر و ادب ، تحمّل ، صبر ، شکر ، شفقت ، سخاوت و انفاق توشه را دائماً مراعات کن .

صاحب کتاب کيمياي سعادت مي نويسد :

[ حج گزار ] چون زاد سفر از همه نوع ها ساختن گيرد و همه احتياطي به جاي آرد که نبايد در باديه بي برگ ( وسيله ) بماند ، بايد بداند که باديه قيامت درازتر و هولناک تر است و آنجا به زاد حاجت بيش است ، زاد آن بسازد و چون هر چيزي که به زودي تباه خواهد شد ، با خود بر نگيرد ، که داند که با وي بنماند و زاد را نشايد و هم چنين هر طاعت که به ريا آميخته بود ، زاد آخرت را نشايد . ( 2 )

صاحب کتاب المراقبات نيز گويد :

و چون قصد برداشتن توشه مسافرت مي کند ، بر خويشتن واجب بداند که توشه سفر آخرت را بردارد و آن تقوا و پرهيزکاري است و در حمل توشه خود ، دقت کامل داشته باشد و از دوگونه توشه براي اين دو سفر ( سفر حج و سفر آخرت ) زياد بردارد . ( 3 )

البته روشن است که سفر آخرت بسي طولاني تر و مهم تر از سفر حج است و شايسته است انسان در هر حال ، به خصوص در حج ، به ياد قيامت و روز حشر و نشر انسان ها بيفتد و خود را براي آن روز آماده کند .

مرحوم سيد عبدالله شبّر ( رحمه الله ) گويد :

به هنگام برداشتن توشه [ و ساير وسايل حج ] ، توشه سفر آخرت ا به ياد آورد ؛ زيرا سفر آخرت بسي دورتر است و نيازش به توشه اعمال صالحه بيشتر . پس بايد بترسد از اينکه اعمالي که توشه راه آخرتش هستند ، بعد از مرگ برايش نمانند و قبل از آن به وسيله ريا باطل شده باشند . ( 42 )

گر بر در دير مي نشاني ما را * * * گر در ره کعبه مي دواني ما را

اينها همگي لازمه هستي ماست * * * خوش آنکه زخويش وارهاني ما را

هر چند که امروزه حاجيان ، براي خود زاد و توشه اي بر نمي دارند و اينها همگي از طرف مسؤولان و گردانندگان کاروان ها تهيه مي شود ؛ ليکن حجّاج در رابطه با اين گونه موارد نيز سفارش به صرفه جويي ، انفاق و . . . شده اند . هم چنين حاجي براي خود ، وسايل و لوازمي بر مي دارد که در رابطه با آنها نيز سفارش هاي فراواني شده است . به هر حال حاجيان در زمان هاي نه چندان دور ، با مشقّت و تحمّل سختي هاي فراواني ، طي طريق مي نمودند و از همه چيز مهم تر براي آنان ، زاد و توشه راه بود . عارف کامل مرحوم محمد بهاري همداني ( رحمه الله ) گويد :

[ حج گزار ] مهما امکن سعي در حِلّيّت خرجي خود بنمايد و زياد بردارد و از انفاق مضايقه ننمايد ؛ زيرا که انفاق در حجّ انفاق در راه خداست . چرا بايد انسان دلگير باشد از زيادي خرج ؟ بهترين

توشه ها را بردارد و زياد بذل نمايد که درهمي از او در احاديث اهل بيت ( عليهم السلام ) به هفتاد درهم است . ازهد زُهّاد ، اعني سيّد سجّاد ( عليه السلام ) وقتي

که حج مي فرمودند ، از قبيل بادام و شکر و طويات و سويق ( 5 ) بر مي داشتند . ( 6 )

عالم ربّاني علاّمه مولي مهدي نراقي ( رحمه الله ) گويد :

توشه سفر حاجي ، بايد از حلال باشد و در آن وسعت و فراخي دهد و نيکوي آن را بردارد و از بذل و انفاق آن ناخشنود نباشد ؛ بلکه خوشحالي و دلشادي نمايد ؛ زيرا انفاق در راه حج ، حج کردن در راه خداست و يک درهم آن هفتصد درهم پاداش يابد .

رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : از بزرگواري مرد اين است که چون براي سفر بيرون رود ، توشه او نيکو باشد . و حضرت سجّاد ( عليه السلام ) هرگاه به حج سفر مي فرمود ، از بهترين زاد از لوزينه ( نوعي شيريني که با بادام مي سازند ) و خشکبار و شيريني جات ، توشه بر مي گرفت و حضرت صادق ( عليه السلام ) مي فرمود : وقتي مسافرت مي کنيد ، توشه دان برگيريد و نيکوترين خوردني ها را در آن بنهيد . ( 7 )

بلي سزاوار است که انفاق به ميانه روي باشد ، نه تنگ گرفتن و نه اسراف . و مراد از اسراف ، آن است که انواع خوردني هاي مرغوب و لذيذ را مصرف کند ؛ چنان که عادت اهل خوشگذراني است . و امّا بذل کردن مالِ بسيار به کساني که استحقاق دارند ، اسراف نيست که هيچ خيري در اسراف نيست و هيچ اسرافي در خير نيست .

صاحب جامع السعادات در جاي ديگر گويد : و نيز سزاوار است که در اين سفر از هر زيان و مصيبتي که در مال و بدن به او مي رسد ، خشنود و خرسند باشد که آن از نشانه هاي قبول حج اوست و از ميان رفتن مال در راه حج ، هر درهم آن ، هفتصد درهم در راه خدا به حساب آيد . و مصيبت ، در راه حج ، به منزله سختي ها و شدائد در طريق جهاد است . پس هر اذيّت و نقصاني که در راه حج به او برسد ، براي او ثوابي دارد و چيزي از آن نزد خدا ضايع و گم نشود . ( 8 )

در آخر اين بحث ، مطلبي از نايب الصدر شيرازي مي آوريم که اشاره به بعضي از خصوصيات و رفتار ناپسند عده اي از حاجي نمايان دارد .

او در کتاب تحفة الحرمين گويد :

[ حاجي بايد چند چيز را رعايت کند واز جمله آنهاست ] طيب الکلام و اطعام الطعام ، نه آنکه خود را به زحمت اندازد و مکفّا شود

و هر روزه با حمله دار و مکفّاچيان آغاز نزاع و طرح دعوا نمايد و . . .

و بر سر سفره و پاي حساب نيم لقمه و يک فنجان ، کلمات مستهجن بگويند و بشنوند .

وداع

راه بگذاريم و قصد حضرت عالي کنيم * * * خانه پردازيم و سوي خانه يزدان شويم

طبل جانبازي فرو کوبيم در ميدان دل * * * بي زن و فرزند و خان و همسر و سامان شويم

( سنايي )

ميهمان حرم الهي ، وقتي تمام کارهاي خود را انجام داد و آماده سفر معنوي حج گرديد ، بايد با تمام دوستان و آشنايان خود وداع کند و با آنها خداحافظي نمايد . البته دل کندن از نزديکان و آنچه مورد علاقه انسان است ، سخت و دلهره آور است ؛ ليکن شوق زيارت خانه خدا ، همه سختي ها و مشکلات را آسان مي کند . در اينجاست که رونده اين راه ، بايد چشم دل خويش را باز کند و با معرفت و بصيرت از همه چيز دل بکند .

پير عارفان ، ميرزا جواد ملکي تبريزي ( رحمه الله ) گويد :

[ حج گزار بايد ] در قلب و باطنش ، تمام آنچه مورد تعلّق اوست ، از وطن و اهل و جميع علايقش ، همه را به خدا بسپارد و امر خويش را و آنچه در سفر با اوست ، به پروردگار خانه واگذارد و به اينکه خداي تعالي ، بهترين جانشين او در مراقبت به حال بازماندگان او و بهترين رفيق و همراه او در راه زيارت او و محل ورود او و آنچه با اوست ، اميد نيک داشته باشد و بداند که او بهترين جانشين و بهترين رفيق و ميزبان است و نيز سزاوار است که در سفر خود ، چيزي که فکر و خيال او را پراکنده کند ، از علايق ، مانند : زن و فرزند و رفيق ناموافق و اسباب غيرلازم براي خود قرار ندهد و حتي اسباب لازم را هم متروک دارد ورفيق او هم در حسب و توانايي جز مانند خودش نباشد ، تا آنکه مؤمن خوار نباشد و خويشتن را خوار نکند و بر غير خودش کلّ نباشد .

و شايسته است که رفيق او ، از او داناتر و باتقواتر باشد تا او از صحبتش فايده برد و به تقليد از او در استکمال نفس خود بکوشد و به ذکر او متذکّر شود .

و خلاصه آنکه با جميع آنچه جا مي گذارد ، با دل وداع کند تا حدّي که هم او از توجّه تام در آنچه قصد نموده است ، او را مشغول ندارد و با خود چيزي را که او را از ياد پروردگار خودش و زيارت و تقرب او مشغول کند ، با خود همراه نسازد ؛ تا اينکه همّ و قصد او واحد و حال او در خدمت مولايش سرمد و دائم باشد . ( 9 )

در اين زمينه مولي محسن فيض کاشاني ( رحمه الله ) گفته است :

حج گزار ، بايد بداند که از عائله و وطن خود جدا شده و در سفري که شباهت به سفرهاي دنيا ندارد ، رو به سوي خدا آورده است . بايد به ياد آورد که چه مي خواهد و متوجّه کجا و خواهان زيارت چه کسي است ؟ بداند او رو به سوي ملک الملوک آورده و در زمره زائران او قرار گرفته است ؛ زائراني که حضرتش آنان را به سوي خود فرا خوانده و آنها اجابت کردند و ايشان را تشويق فرموده و آنان مشتاق شدند و از آنها خواست برخيزند ، برخاستند و علايق را قطع کردند و از خلايق جدا شده ، رو به

خانه او آوردند ، خانه اي که خداوند امر آن را بزرگ شمرده و شأن آن را عظيم داشته و قدر آن را رفيع گردانيده است ، تا لقاي خانه در برابر فقدان لقاي پروردگار خانه ، تسلّي خاطر باشد و اين تا زماني است که به غايت مطلوب و نهايت مقصود خود برسند و سعادت نظرکردن به مولاي خود را بيابند . بايد در دل ، اميد به وصول و قبول داشته باشد ؛ امّا اين به سبب دلگرمي به اعمال و کوچ کردن از وطن و دوري از خانواده و مال نباشد ؛ بلکه ناشي از وثوق او به فضل الهي و اميد به تحقّق وعده هايي باشد که خداوند به زائران خانه خويش داده است و اميدوار باشد که اگر به مقصد نرسد و مرگ او در راه فرا رسد ، خداوند را در زمره واردان و زائرانش ديدار کرده است ؛ زيرا فرموده است : "وَمَن يَخْرُجْ مِن بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَي اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَي اللَّهِ" . ( 10 )

پس حج گزار ، همه علايق و خواسته هاي نفساني را از خود مي زدايد و ماديّات و مظاهر دنيوي را به کناري مي نهد و به راستي اعلان مي کند که اينک اين منم ، تنها و پيراسته از قيد و بندهاي ظلماني دنيا ؛ فرار کننده از شهوات و هواپرستي ها ؛ زداينده کجي ها و ناروايي ها . من تمام آن چيزهايي را که مورد علاقه و پسند من است ، به کناري مي نهم و با آرامش خاطر و ضميري اميدوار ، به سوي خداي خود سفر مي کنم و سر در آستان رحمت او مي سايم .

صاحب المراقبات گويد :

موقع به جا آوردن هر عملي در حج خود ، از لوازم عادّي و عبادي ، آنچه با احوال حج حقيقي و واقعي او مناسبت دارد ، بايد قصد کند و در صحّت افعال حج ظاهري بايد مراقبت داشته باشد ؛ مثلا وقتي که قصد مهاجرت از اهل و اولاد وطن را مي کند ، با آن قصد مهاجرت از شهوات و

معاصي و هر چه مکروه خداست بکند ؛ بلکه هر چيز که او را از ياد خدا باز مي دارد . و در آنچه در وطن به جا مي گذارد ، به رضاي خدا معامله نمايد و در نفس خود بداند که خداي تعالي از آنچه به جا گذاشته و چگونه به جا گذاشته است ، پرسش خواهد فرمود و او جز در روز قيامت به سوي آنها ، برنخواهد گشت ، و آنها را ملاقات نخواهد نمود و ديگر آنکه از هر کس که او را مي شناسد ، حليّت بطلبد و با اين سفر ، سفر آخرت خود را يادآور شود .

و چه زيبا گفته است ، مرحوم بهاري همداني ( رحمه الله ) که :

[ حج گزار ] از خانه خود حرکت نکند ، مگر اينکه نفس خودش را در هر چه با خودش برداشته ، با جميع رفقاي خود و اهل خانه و هر چه تعلّق به او دارد ، امانتاً به خالق خود ـ جلّ شأنه ـ بسپارد ، با کمال اطمينان دل ، از خانه بيرون رود ؛ فاِنّه جَلَّتْ عَظَمَتُهُ نِعْمَ الحَفيظُ و نِعمَ الوَکيلُ ونِعمَ المَولي ونِعم النَصيرُ . ( 11 )

سيد عبدالله شبّر نيز سفر حج را تشبيهِ به سفر آخرت کرده و گفته است :

حاجي در حال خروج از شهر ، بايد بداند که از خانواده و وطنش جدا شده ، به سوي خدا در حرکت است و راهي سفري شده که با سفرهاي دنيا مشابهت ندارد . آن گاه از خود بپرسد : چه مي خواهد ؟ به کجا مي رود ؟ و قصد ديدن چه کسي را دارد ؟ و بداند که سفر آخرت و جدايي خانواده و وطن ، مفارقتي است که بازگشت ندارد . ( 12 )

حجت الاسلام غزالي ، رشيد الدين ميبدي و نايب الصّدر شيرازي ، سفر حج و لحظه وداع و خداحافظي با خويشان و آشنايان را به مرگ و سکرات آن تشبيه کرده اند . غزالي گفته است : چون اهل و دوستان را وداع کند ، بداند که بدان وداع ماند که در سکرات موت خواهد بود و چنان که بايد که نخست دل از همه علايق فارغ کند . پس بيرون شود در آخر عمر و نيز بايد که دل از همه دنيا فارغ کند ؛ اگر نه ، سفر بر وي متعفّن بود . ( 13 )

رشيدالدّين ميبدي نيز در تفسير کشف الاسرار و عدّة الابرار گويد :

[ حج گزار ] چون اهل و عيال و دوستان را وداع کند ، بداند که اين مثال سکرات مرگ است ، آن ساعت که بنده در نزع باشد و خويش و پيوند و دوستان گرد وي درآيند و او را وداع کنند .

سارالفؤاد مع الاحباب اِذا ساروا * * * يوم الوداعِ فدمع العين مدرارا .

نايب الصدر شيرازي در تحفة الحرمين نوشته است :

در هنگام خروج از وطن و اهل و عيال ، چنان بداند که از دنيا مي رود و ديگر بازگشتي ندارد و قطع تمام علايق و هستي بکند و به محاسبه خود با حق و خلق رسيدگي نمايد ، تا در وقت وصول به مواقيت ، معطّل و در جواب منکر و نکير سرگردان نماند .

و در آخر ، گفته هاي عالم ربّاني مرحوم ملاّ احمد نراقي ( رحمه الله ) را زينت بخش اين قسمت مي کنيم که فرموده است :

حج گزار بايد در وقت اراده سفر ، متذکّر عظمت خانه و صاحبخانه گردد و به ياد آورد که او را در اين وقت ترک اهل و عيال و مفارقت از مال

و جاه و دوري دوستان و مهاجرت از اوطان را اختيار کرده ، به جهت قصد امري رفيع الشأن عظيم القدر ؛ يعني ، زيارت خانه خدا که او را مرجع مردم قرار داده ] است ] . ( 14 )

مرکب

آمدم تا خويش را برلا و برالاّ زنم * * * تا نماند غير يار اغيار گردد تار و مار

آمدم فاني شوم در ساقي جام الست * * * تا بقا يابم بدان ساقي بمانم پايدار

( فيض کاشاني )

[ حج گزار ] چون بر مرکب [ و وسيله نقليه [ سوار مي شود ، خدا را بر اين نعمت شکر گزارد که چهارپايان [ و آهن آلات و ماشين ها ] را مسخّر بشر گردانيده تا بارها [ و خود او ] را به شهرها [ و کشورها ] حمل کنند که اين را بشر جز با مشقّت بسيار به آنها نمي رسيد و آن گاه به ياد مرکبي بيفتد که براي سفر آخرت بر آن سوار مي شود ؛ يعني ، همان تابوتي که به وسيله اش جسدها را حمل مي کنند . بسيار عجيب است حال کسي که براي سفرهاي مشکوک دنيا ـ که تحقّق آنها حتمي نيست ـ خود را آماده مي کند ؛ ولي براي سفر حتمي آخرت ، آماده نيست ؟ ! ( 15 )

آري ، سزاوار است که آدمي ديده بصيرت خويش را باز کند و با معرفت بهتري به اين سفر بپردازد . تمام حرکات و اعمال انسان در حج ، مي تواند براي او درس عبرتي باشد که روشني بخش فرداي دلهره آور گشته و به او آرامش و نيکبختي عطا کند .

عارف نامي ميرزا جواد ملکي تبريزي ( رحمه الله ) گويد :

از گرفتن مرکب سواري ، قصد کند که در سفر آخرت محتاج به راحله است و مرکب سواري آخرت ، بدن است . از اين رو مراعات آن را واجب بداند و همان طور که مراقب تيمار مرکب سواري است ، از بدن نيز مراقبت داشته باشد و آنچه لازمه تقويت آن است ، به آن بدهد و از آنچه زيادکننده قوت و نيروي او و موجب چموشي آن است ، آن را باز دارد و به طوري که نيروي بدن تقاضا مي کند ، آن را براند و آن قدر که بار مي کشد ، بر آن بار کند و مراعات حقوق هر دو مرکب را فراموش نکند ، به همان قسم که خداوند رعايت آنها را امر فرموده است . ( 16 )

سالک کوي عرفان ، مرحوم بهاري همداني ( رحمه الله ) گويد :

[ حج گزار ] بايد تأمّل کند و بداند که اين سفر جسماني الي الله است و يک سفر ديگري هم ، سفر روحاني الي الله بايد بکند و به دنيا نيامده ، براي خوردن و آشاميدن ؛ بلکه خلق شده از براي معرفت و تکميل نفس ، آن هم سفر ديگري است ؛ کما اينکه در اين سفر حج ، زاد و راحله و هم سفر و امير حاج و دليل و خُدّام و غيره لازم دارد که اگر هر کدام نباشد ، کار لنگ است و به منزل نخواهد رسيد ، بل به هلاکت خواهد افتاد ؛ در آن سفر هم بعينه به اينها محتاج است والاّ قدم از قدم بر نخواهد برداشت و اگر بدون اينها خيال کرده ، راه برود ، قطعاً رو به ترکستان است ، کعبه حقيقي نيست .

امّا راحله او در اين سفر بدن اوست ، بايد به نحو اعتدال از خدمت آن مضايقه نکند و نه چنان سيرش بکند که جلو او را نتواند بگيرد و ياغي و طاغي شود ، نه چنان گرسنگي به آن بدهد که ضعف بر او مستولي شود و از کار عبادت باز ماند . خيرالامور اوسطها ، افراط و تفريط آن مذموم است . ( 17 )

حجت الاسلام غزالي ، مرکب را به تابوتي تشبيه کرده و گفته است :

و چون بر جمازه ( شتر تندرو ) نشيند ، بايد که از جنازه ( تابوت ) ياد کند که به يقين داند که مرکب وي در آن سفر خواهد بود و باشد که پيش از آنکه از جمازه فرود آيد ، وقت جنازه درآيد ، بايد که اين سفر وي چنان باشد که زاد آن سفر را بشايد . ( 18 )

حال که حاجي عزم راه دارد و سوار بر مرکب شده و يا از آن پياده گرديده و به سوي ميقات ها و امکنه مقدس حرکت مي کند ، چه بايد بکند ؟ چگونه بايد برود ؟ چسان حرکت کند ؟ و . . .

عالم ربّاني علاّمه مولي مهدي نراقي ( رحمه الله ) در اين باره مي نويسد :

[ حج گزار ] ژوليده موي و گردآلود باشد و خود را زينت و آرايش نکند و به اسباب تفاخر و خودنمايي و برتري جويي مايل نشود ، تا نام وي در ميان متکبّران ننويسند و از دفتر ضعيفان و مسکينان نزدايند و اگر تواند پياده رود ؛ خصوصاً بين مشعرها ( از مکّه به عرفات و از عرفات به مشعر و از مشعر به منا ) و در خبر است : افضل عبادات پياده رفتن است . و سزاوار است که انگيزه پياده روي ، کم کردن خرج نباشد ؛ بلکه رنج بردن و رياضت کشيدن در راه خدا باشد و اگر مقصود او صرفه جويي و تقليل خرج با وجود توانگري باشد ، سواري افضل است .

هم چنين براي کسي که پياده روي باعث ضعف و بدخلقي و قصور در عمل و عبادت مي شود ، سواري بهتر است . در خبر است : سواري را براي شما دوست تر دارم که در اين حال نيروي دعا و عبادت بيشتر است .

و چون مرکبي براي سوارشدن حاضر شود ، بايد در دل خود ، خداي تعالي را بر تسخير چهارپايان ، شکر گزارد که ، رنج بار را مي کشند و مشقّت او را کم مي کنند . ( 19 )

نيست جز تقوا در اين ره توشه اي * * * نان و حلوا را بنه در گوشه اي

هم سفران حج

حج گزار ، وقتي خواست عازم سفر حج گردد ، بالضروره هم سفران و رفقايي خواهد داشت که او را در اين مسافرت همراهي خواهند کرد . پس براي اينکه از اين سفر معنوي ، بتواند بهره هاي فراواني ببرد ، در انتخاب دوست و هم سفر دقّت کند و هم چنين بشناسد که راهنمايان و انيسان او در اين سفر چه کساني خواهند بود . مرحوم بهاري همداني ( رحمه الله ) گويد :

و اما هم سفر ، مؤمنين هستند که به همّت همديگر و اتّحاد قلوب شخص ، اين منازل بعيده را طيران خواهند نمود . وَاِلَيهِ يُشيرُ قَوْلُهُ عَزَّ مِنْ قائل : "تَعاوَنُوا عَلَي البِرّ وَالتَّقْوي" [ = و به همين معنا اشاره مي کند ، قول خداوندي که گوينده اي ارجمند است : با يکديگر بر نيکوکاري و تقوا همکاري کنيد . ]

ولَعلَّ بدون اجتماع کار انجام نگيرد و شايد از اين جهت رهبانيت در اين امّت منع شده باشد .

استاد ما ـ رضوان الله عليه ـ مي فرمودند : خيلي کار از اتّحاد قلوب ساخته گردد که از متفرّد بر نمي آيد .

و امّا امير حاج در اين سفر ائمه طاهرين ـ سلام الله عليهم اجمعين ـ هستند که بايد سايه بلند پايه آن بزرگواران ، بر سر تو باشد و متمسّک به حَبل المتين ولاي آنها باشي به کمال التجا ، به آن خانواده عصمت و طهارت ، تا بتواني چند قدمي راه بروي والاّ شياطين جن و انس در قدم اوّل ، تو را خواهند ربود ؛ مثل چاپيدن و غارت کردن عرب بدوي حجّاج را بي امير حاج . کما هو واضحٌ خصوصاً هر چه به حرم نزديک شود . بلي اگر خود را به حرم رسانيد ، ديگر ايمن است ، از هر خوف "وَمَن دَخَلَهُ کانَ آمِناً" . ( 20 ) اما هيهات که بتواند سر خودي به آنجا رسد ، اين نخواهد شد ، والله العالم . و امّا دليل اين راه اگر چه ائمّه طاهرين ـ سلام الله عليهم ـ ادلاّء عَلَي الله [ = راهنمايان به سوي خدا ] هستند و دليلند ؛ لکنَّهُ مع ذلک ماها از آن پستي تربيت و منزلت که داريم ، از آن بزرگواران هم اخذ فيوضات بلاواسطه نمي توانيم بکنيم ، محتاجيم در دلالات جزئيه و مفصّله به علماي آخرت و اهل تقوا ، تا به يمن قدوم ايشان و به تعليم آنها ، درک فيوضات بنماييم که بيوساطت آنها ، درک فيض در کمال عُسرت و تعذّر است . و لذا محتاج به علما هستيم ، پيش خود کار درست نمي شود . ( 21 )

حال که شناختي امير حاج تو چه کساني اند ، پس بر رفتار و کردار خود مراقبت نما و مؤدّب به آداب اسلامي شو . همه از تو انتظار دارند که

در اين سفر ، حتماً اخلاق اسلامي را با دوستان ، هم کاروانيان ، مسؤولان و . . . رعايت کني و نهايت تواضع و انکسار را از خودت نشان دهي . تو ديگر آن شخص قبلي نيستي ، بلکه تاج کرامت و افتخار بر سر نهاده اي و ميهمان حضرت ربّ الارباب شده اي . استاد اخلاق ميرزا جواد ملکي تبريزي ( رحمه الله ) گويد :

زائري باشد که همتش منحصر در زيارت حبيبش است و عبدي باشد که شاخص در خدمت مولايش است و چون چنين شد ، ناچار است که خُلق خود را با رفقايش نيکو گرداند و معامله خود را با آنان دوستانه نمايد و اتصال با آنها را دوست بدارد و به خدمت آنان شايق باشد و آزار آنها را تحمّل کند و از آنان لذّت ببرد و به آنها مأنوس شود ، حتّي با باربران و کارگران و . . . ؛ چنان که گفته اند :

اَمُرُّ علي الدِّيار لَيلي * * * اُقَبِّل ذَالجِدارَ وَذَالجدارا

فَما حُبُّ الدِّيار شَعَفْنَ قَلْبي * * * ولکنْ حبُّ مَنْ سَکَنَ الدّيارا

و هم چنين شاعر شيرين زبان پارس گويد :

جمال کعبه چنان مي دواندم به نشاط * * * که خارهاي مغيلان حرير مي آيد

و شايد از اين جهت بوده است که در روايتي از سيد سجّاد و امام زهّاد ( عليه السلام ) آمده است که آن حضرت در توشه سفر حج ، لوز و شکر و غير آنها از شيريني ها را همراه مي برد تا آنها را بين حاجيان تقسيم کند و در راه خدا به زائران خانه خدا انفاق فرمايد که بهترين نفقات است و براي اينکه آنچه در اين راه ها خرج کند ، خرج شده در راه دوست و در برابر نظر دوست است و در اين حال تصوّر نمي شود که آنچه از او مصرف و تلف مي شود ، بر او گران باشد ؛ زيرا آنچه از مال خود مصرف کند و از جاه و نيروي خود بذل نمايد ، به اختيار خود مصرف کرده است و بدرفتاري خدمتکار و غلام بر او سنگين نباشد ؛ بلکه آزار آنها بر او شيرين باشد و در مقابل معامله بد آنها ، با آنان به مدارات و احسان معامله کند و در برابر آزار آنها به شکر و امتنان بپردازد ؛ زيرا رضاي خالق در جفاي مخلوق است ، چنان که در حديث قدسي به آن اشاره شده است . ( 22 )

پس در اين سفر مقدّس ، انسان بايد با ناملايمات و سختي ها ، کنار آيد و آنها را براي خود شيرين گرداند . البته گفتني است که يکي از پسنديده ترين و ارزنده ترين چيزها در حج ، اخلاق و رفتار نيک است ؛ يعني ، هر چند که اينها از همه انسان ها زيبنده است ، ولي از ميهمان خدا زيبنده تر است .

بنابراين بايد در مشکلات و در هر کمبود و نقصي ، بي خود ، خود را ناراحت نکند و عصباني نشود و بداخلاقي نکند . ديگران را از خود نرنجاند و متوجّه مقام و موقعيت خود باشد .

عارف فرزانه ، بهاري همداني ( رحمه الله ) مي نويسد :

[ حج گزار ] بايد خوش خُلق باشد و تواضع بورزد از رفيق مُکاري ( 23 ) و غيره کوچکي بنمايد و از لغو و فحش و درشت گويي و ناملايم در حذر باشد . نه حسن خلق تنها آن است که اذيّتش به کسي نرسد ؛ بلکه از جمله اخلاق حسنه آن است که از غير تحمّل اذيت بنمايد ؛ بل نه تنها متحمّل شود ؛ بلکه در ازاي او خفض جَناج کند ، الي ذلک يُشيرُ قُولُه في الحَديثِ القُدسيّ که حاصل آن اينکه رضايت خود را در جفاي مخلوق پنهان کرده ام ، هر که درصدد رضاجويي از ماست ، بايد ايذاء غير را متحمّل شود . ( 24 )

عالم ربّاني مرحوم ملاّ احمد نراقي ( رحمه الله ) نيز گويد :

[ حج گزار ] بايد با رفقا و اهل سفر خويش ، خوش خلقي نمايد و گشاده رو و شيرين کلام باشد و با ايشان تواضع کند و از کج خلقي و درشت گويي غايت اجتناب نمايد و فحش نگويد و سخن لغو از او سر نزند و سخني که رضاي خدا در آن نيست ، نگويد و با کسي جدال و خصومت نکند .

حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود که : حج مبرور ، هيچ جزايي ندارد مگر بهشت . شخصي عرض کرد : يا رسول الله ! مبرور کدام است ؟ فرمود : آن است که با آن خوش کلامي و طعام دادن باشد و بايد بسيار اعتراض با رفيق و جمّال و غير اينها از هم سفران نکند ؛ بلکه با همه همواري کند و با راهروانِ خانه خدا ، فروتني و خفض جناح نمايد و حسن خلق را پيشه خود کند و حسن خلق همين نيست که اذيّت او به کسي نرسد ؛ بلکه اگر اذيتي از ديگر به او رسد ، متحمّل شود . ( 25 )

حج گزار ، بايد بکوشد که با کمک دوستان و رفقا ، برنامه هاي دعا و جلسات اخلاقي تشکيل دهد و همراه آنان به امکنه مقدس برود و . . . خلاصه نه تنها با آنان با خوش اخلاقي رفتار کند ، بلکه مراعات حال آنان نيز بکند . صاحب المراقبات گويد :

مراعات رفيق آن است که براي خويشتن اخوان صفا برگزيند و از مصاحبت دوستان بيوفا دوري جويد و در اتحاد دل و عمل خود با برادران خويش در تحصيل معرفت و محبّت خدا ، کوشش کند و در تعاون بر تمام اين امور مجاهده نمايد ؛ زيرا اجتماع و اتحاد دل ها و همّت ها را تأثير خاصي در نيل به مقصود است . ( 26 )

البته از طرف ديگر سعي کند که براي خود مشغله قلبي ايجاد نکند و اين گونه نباشد که همواره با دوستان و رفقا به سر برد و با آنها سرگرم شود . مرحوم بهاري همداني ( رحمه الله ) گويد :

[ حج گزار بايد ] مشغله قلبي در سفر براي خود فراهم نياورد ، تا او را در حرکات و سکناتش ـ که بايد به ياد محبوب خود باشد ـ باز دارد ؛ چه از قبيل عيال و اولاد باشد ، يا رفيق ناملايم الطبع باشد ، يا مال التجاره باشد ، يا غير آن . مقصود اين است که خودش به دست خود ، اسبابي فراهم نياورد که تمام همتش در سفر ، مصروف آن باشد ؛ بلکه اگر بتواند با اشخاص هم سفر شود که تذکّر ايشان بر اين غالب باشد يا هميشه اگر غفلت ورزيد ، آنها اين را به ياد خدا بيندازند . قصه سيد بن طاووس ( قدس سره ) با هم سفران معروف است . ( 27 )

مطلب و سخني که در آخر بايد گفت اين است که : حج گزار در کارها و امورات کاروان ، نبايد اصل تعاون و همکاري را فراموش کند و انتظار داشته باشد که در همه جا و در هر حال مسؤولان و کارگزاران کاروان ، در خدمت او باشند و کارهاي او را انجام دهند ؛ بلکه او نيز به ياري و کمک ديگران بشتابد و در کارها مشارکت داشته باشد . هم چنين اگر بتواند در اين سفر ، به ديگران خدمت کند و احتياجات ديگر حج گزاران را برآورده سازد و . . . رضايت خاطر حضرت باري تعالي را فراهم خواهد ساخت و پاداش هاي بيشماري را از جانب او دريافت خواهد کرد .

در صحرا و بيابان

باديه ميدان مردان است و ما نيز از نياز * * * خوي اين مردان گريم و گوي اين ميدان شويم

گر چه در ريگ روان عاجز شويم * * * چون پديد آيد جمال کعبه جان افشان شويم

( سنايي )

شهر به شهر ، کشور به کشور ، دشت به دشت ، صحرا به صحرا و کوه به کوه ، پيموده مي شود تا زائران حرم الهي ، به مقصود و مقصد خود دست يابند و به آرزوي دل خود برسند . به قول مولانا جلال الدين رومي : اين پاکبازان طي طريق مي کنند ؛ امّا مي روند به جان نه سوار و نه پياده ، بي دل و دلداده ، بي مرکب و زواده ، بر قدم توکّل بر مالک جزو کل . ( 28 )

هر يک از عارفان شيرين گفتار مسيحا دم ، درباره خروج از وطن و طي طريق در صحرا وبيابان ها ، به مطلب و سرّي اشاره کرده اند ؛ يکي آن را به عالم قبر تشبيه کرده است ، ديگري به سفر آخرت و يکي نيز به عالم محشر و برزخ و . . . ما نيز از سفره احسان هر يک از اين مردان خدا ، توشه اي بر مي گيريم و گوش دل به سخنان معنوي آنان مي سپاريم .

صاحب تفسير کشف الاسرار و عدّة الابرار نويسد :

و چون عقبه ها و خطرهاي باديه بيند ، از منکر و نکير و حيّات و عقارب در گور ـ که شرع از آن نشان داده ـ ياد کند و به حقيقت داند که از لحد تا حشر باديه اي عظيم در پيش است که بي بدرقه ، طاقت بريدن آن دشوار است . اگر در اين باديه بدين آساني بدرقه اي به کار است ، پس در باديه قيامت ، بي بدرقه طاعت چون رستگار است ؟

راستکاري پيشه کن کاندر مصاف رستخيز * * * نيستند از خشم حق ، جز راستکاران رستگار . ( 29 )

سيد عبدالله شبّر نيز گويد :

در آن هنگام که در بيابان راه مي پيمايي و از گردنه هاي مخوف عبور مي کني ، خروج از دنيا و شدايد ، هراس ها ، محاسبه ها و مطايبه هايي را که آنجا دامنگير خواهد شد ، تصوّر کن .

چون هول راهزنان در دل آري ، به ياد سؤال نکير و منکر باشد .

از درندگان بيابان ها ، عقرب ها ، کرم ها و مارهاي قبر را به ياد آور و از تنهايي در اين بيابان ها و جدايي خانواده ، وحشت و تنهايي قبر و گرفتاري آن را به ياد آر ، شايد در اين حال توشه اي اندوزي . ( 30 )

همّتي بايد قدم در راه زن * * * صاحب آن خواه مرد و خواه زن

غيرتي بايد به مقصد ره نورد * * * خانه پرداز جهان چه زن چه مرد

شرط راه آمد نمودن قطع راه * * * بر سر رهرو چه معجر چه کلاه

( عمّان ساماني )

مرحوم ميرزا جواد ملکي تبريزي ( رحمه الله ) نيز گويد :

[ حج گزار ] با قطع صحراها و سير در بيابان ها و فرودآمدن از گردنه ها ، متذکّر سفر آخرت ـ از حين مرگ تا نزول به دار الثواب ـ شود و بداند که به فرمايش امير ( عليه السلام ) فيها عقباتٌ کَنُودة در آنجا گردنه هاي دشواري است که جز گريه کنندگان از ترس خدا در دنيا ، از آن نمي گذرند و آسان ترين آن عقبات مرگ است و ما بعد از مرگ ، بزرگ تر و ترسناک تر است . ( 31 )

سفر کعبه نمودار ره آخرت است * * * گر چه رمز رهش از صورت دنيا شنوند

خواجه عبدالله انصاري گويد :

بشتاب ، مپرس ! دليري کن و بيا ؛ که چون عزم درست کردي ، همه دشواري ها بر تو آسان شود ، جان کندن ، جان پروردن شود . ( 32 )

آري اين مشکلات و سختي ها در مقابل الطاف و عنايات الهي هيچ است و چه شيرين است تحمّل دشواري ها براي رسيدن به زيارت حضرت باري تعالي و سکني گزيدن در حرم خاصّ او .

هر چند که امروزه چنان سختي ها و مشکلاتي که در گذشته بود ، وجود ندارد و زائران حرم الهي با کمال آسايش و راحتي و به وسيله هواپيما و ماشين سفر مي کنند ، ولي خود اين نيز مي تواند درس عبرتي براي عبرت پذيران باشد .

همان طور که سفارش مي شود با ديدن بيابان ها و صحراها و سختي هاي راه و . . . به ياد سختي عالم برزخ و قبر و سؤال نکير و منکر و روز حشر انسان و طولاني بودن گردنه ها و عقبه هاي قيامت بيفتد و بداند که هر چه قدر عملش اندک و ناقص باشد ، مشکلات او و سفر آخرت او بيشتر طول خواهد کشيد و هر چه قدر پرونده او سبک و اعمال او بيشمار باشد ، به راحتي از اين گردنه ها عبور خواهد کرد و به اندازه يک چشم به هم زدن در جوار قرب الهي سکني خواهد گزيد ، همان گونه که با استفاده از وسايل نقليه امروزي ، سفرهاي چندماهه به چند ساعته تقليل يافته و مشکلات سابق ديده نمي شود .

در آخر ، گفته هاي غزّالي را يادآور مي شويم که گفته است :

و چون عقبات و خطرهاي باديه بيند ، بايد که از منکر و نکير و عقارب و حيّات گور ياد کند که از لحد تا حشر باديه اي عظيم است ، با عقبه هاي بسيار و چنان که بي بدرقه از هول هاي گور سلامت نيابد ، بي بدرقه طاعت ها و چنان که در باديه از اهل و فرزندان و دوستان تنها ماند ، در گور هم چنين خواهد بود . ( 33 )

و کمال الدين حسين خوارزمي نيز گفته است :

اي دل ! پي دل به نزد آن دلبر رو * * * در بارگه وصال او بي سر رو

تنها ز همه خلق چو رفتي به درش * * * خود را بر در بمان وآن گه در رو

پس از اين تقريرات ، مقرّر گشت که سفر راه کعبه نمودار راه آخرت است . هر رکني از ارکان او کليد طلسم گشاي صورت است ؛ لاجرم ارباب صفا را که همه عمر سعي در طلب مرضاة الله کنند ، شدايد و آلام اين راه ، به اميد بوسيدن خاک آن درگاه ، عين راحت نمايد .

نشاط کعبه چنان مي دواندم چپ و راست * * * که خارهاي بيابان حرير مي آيد

اهل صورت از کعبه صورت ، خانه بينند و اهل معنا ، جان و جانانه .

سفر کعبه نمودار ره آخرت است * * * گر چه رمز رهش از صورت دنيا شنوند

جان معناست به اسم صوري گشته برون * * * خاصگان معني و عامان همه آوا شنوند

کعبه را نام به ميدانگه خاص عرفات * * * حجره خاص جهان داور دارا شنوند

مشتري قرعه توفيق زند بر ره حاج * * * بانگ آن قرعه بر اين رقعه غبرا شنوند

عرشيان بانگ ولله علي الناس زنند * * * پاسخ از خلق سمعنا واطعنا شنوند

از سراپاي درآيند ، سرآپاي نياز * * * تا تعال از ملک العرش تعالي شنوند . ( 34 )

پى‏نوشتها:‌


1 . مصباح الشريعه ، ص89 ، المحجّة البيضاء ، ج2 ، ص207
2 . کيمياي سعادت ، ج1 ، ص194 و 195
3 . المراقبات ، ج2 ، ص220
4 . الاخلاق ، ص121
5 . سويق : قاووت ، آرد نخودچي که با قهوه و شکر ، مخلوط مي شود .
6 . تذکرة المتقين ، ص 83
7 . جامع السعادات ، ج3 ، ص388
8 . همان ، ص389
9 . المراقبات ، ج2 ، ص211
10 . المحجّة البيضاء ، ج2 ، ص200
11 . تذکرة المتقين ، ص85
12 . الأخلاق ، ص122
13 . کيمياي سعادت ، ج1 ، ص194
14 . معراج السعادة ، ص697
15 . الاخلاق ، ص121
16 . المراقبات ، ج2 ، ص220
17 . تذکرة المتقين ، ص85 و 86
18 . کيمياي سعادت ، ج1 ، ص195
19 . جامع السعادات ، ج3 ، ص389
20 . آل عمران ( 3 ) آيه 97 ( و کسي که در آن خانه درآيد ايمن باشد ) .
21 . تذکرة المتقين ، ص 86 ـ 88
22 . المراقبات ، ج2 ، ص 212 ـ 214
23 . کرايه دهنده .
24 . تذکرة المتقين ، ص84
25 . معراج السعاده ، ص698 ؛ جامع السعادات ، ج3 ، ص389
26 . المراقبات ، ج2 ، ص220
27 . تذکرة المتقين ، ص83
28 . مجالس سبعه ، ص24
29 . کشف الاسرار و عدة الابرار ، ج2 ، ص 225 ، 226
30 . الاخلاق ، ص122
31 . المراقبات ، ج2 ، ص221
32 . فرزانگان ، ص57 ( مجموعه رسائل ) .
33 . کيمياي سعادت ، ج1 ، ص195
34 . ينبوع الاسرار في نصائح الابرار ، ص58