ميزان الحكمه جلد ۱۳

آيت الله محمد محمدى رى شهرى

- ۱۶ -


ـ پـيـامبر خدا(ص ): هركس وقتى به بسترخود مى رود سوره ((قل هو اللّه احد)) را بخواند,خداوند گناهان پنجاه سال او را بيامرزد.
ـ امام على (ع ): هركس وقتى به بسترش مى رود سوره ((قل هو اللّه احد)) را بخواند,خداوند عزوجل پنجاه هزار فرشته بر اوبگمارد تا در آن شب از وى پاسدارى كنند.
ـ پيامبر خدا(ص ): هركس موقع خواب سوره ((الهاكم التكاثر)) را بخواند از عذاب قبر محفوظ ماند.
ـ هـرگاه فردى از شما به بسترش رفت بگويد: ((اللهم ان امسكت نفسى فى منامى فاغفر لها, و ان ارسلتها فاحفظها بماتحفظ به عبادك الصالحين )).
ـ امـام كـاظم (ع ): هرگاه كسى در هنگام خواب آيه ((ان اللّه يمسك السماوات والارض ان تزولا و لئن زالتا ان امسكهما من احد من بعده انه كان حليما غفورا)) را بخواندهرگز خانه بر سرش خراب نشود.

6 ـ خوابيدن به پشت يا به دست راست :.

ـ امـام عـلى (ع ): خوابيدن چهار صورت دارد: پيامبران (ع ) به پشت دراز مى كشند ومى خوابند, اما چـشـمانشان بيدار و منتظروحى خداى عزوجل است مؤمن به دست راست و رو به قبله مى خوابد شـاهان وشاهزادگان به دست چپ مى خوابند, تاغذايى را كه مى خورند به هضم رسانند وابليس و برادران او و هر ديوانه و آفت زده اى دمر مى خوابند.
ـ مرد نبايد دمر بخوابد اگر ديديدكسى دمر خوابيده است , بيدارش كنيد و او رابه آن حال نگذاريد .

7 ـ دعا در وقت بيدار شدن :.

ـ امام على (ع ): هرگاه فردى از شما ازخوابش بيدار شد, بگويد: ((لا اله الا اللّه الحليم الكريم الحى القيوم و هو على كل شئ قدير, سبحان رب النبيين و اله المرسلين و(سبحان ) رب السماوات السبع و ما فيهن ورب الارضين السبع و ما فيهن و رب العرش العظيم و الحمدللّه رب العالمين )).
و هرگاه از خواب بيدار شد و نشست , پيش از آن كه برخيزد, بگويد: ((حسبى اللّه ,حسبى الرب من العباد, حسبى الذى هوحسبى منذ كنت , حسبى اللّه و نعم الوكيل )).
و هرگاه يكى از شما نيمه شب بيدار شد, به اطراف آسمان بنگرد و اين آيه را بخواند:((ان فى خلق السماوات و الارض انك لاتخلف الميعاد)).
ـ حـذيـفـه : پيامبر(ص ) هرگاه به بستر خودمى رفت , مى فرمود: ((باسمك اللهم اموت واحيا)) و هرگاه بيدار مى شد, مى فرمود:((الحمد للّه الذى احيانا بعد ما اماتنا واليه النشور)).
نيت .

نيت .

قرآن :.
((بـگـو: هركس برحسب ساختار (روانى و بدنى ) خودعمل مى كند و پروردگار شما بهتر مى داند چه كسى رهيافته تر است )).
ـ امام على (ع ): نيت , شالوده كار است .

ـ كردارها, ثمره نيت ها هستند.
ـ امام صادق (ع ): هيچ بدنى در انجام آن چه نيت بر آن قوى باشد, ناتوان نيست .

ـ دوزخيان در حقيقت بدان سبب در آتش جاويدان مى شوند كه نيت آن ها در دنيا اين بوده كه اگر در آن جـاويـدان بـاشـنـد براى هميشه خدا رانافرمانى كنند و بهشتيان در حقيقت بدان سبب در بـهشت جاويدان مى مانند كه نيت آن ها دردنيا اين بوده كه اگر در آن باقى بمانند براى ابدخدا را اطـاعـت كـنند پس جاودانگى هر دو گروه به سبب نيت هاست حضرت سپس آيه ((قل كل يعمل على شاكلته )) را تلاوت كرد و فرمود: يعنى بر پايه نيت خود.
ـ على بن ابراهيم ـ درباره آيه ((قل كل يعمل على شاكلته )) ـ : يعنى بر پايه نيت خود((فربكم اعلم بـمـن هـو اهـدى سـبيلا)) پدرم ازجعفربن ابراهيم از ابوالحسن الرضا(ع ) برايم حديث كرد كه آن حـضـرت فرمود: چون روزقيامت شود, مؤمن در پيشگاه خداوند بايستد وكار حسابرسى او را خود خداوند به عهده گيرد واعمالش را به او نشان دهد مؤمن در كارنامه خودمى نگرد و اولين چيزى كـه مـى بيند گناهان خوداست با مشاهده آن ها رنگش بر مى گردد وبدنش به لرزه مى افتد و در جـانـش وحـشت مى نشيند سپس خوبى هايش را مى بيند و ازمشاهده آن چشمش روشن و جانش مـسـرور وروحـش شـاد مـى شـود و آن گـاه بـه ثـوابـى كه خداوند ارزانيش فرموده مى نگرد و شاديش افزون مى شود.
سـپـس خـداونـد بـه فـرشـتـگـان مـى فـرمـايـد: كـارنامه اى را بياوريد كه در آن اعمال ناكرده آن هاست !حضرت فرمود: مؤمنان آن كارنامه را مى خوانندو آن گاه مى گويند: به عزتت سوگند كـه تـو خودمى دانى ما هيچ يك از اين كارها را انجام نداده ايم ؟
خداوند فرمايد: راست مى گوييد, اماشما نيت انجام آن ها را داشتيد و ما آن كارها رابرايتان نوشتيم آن گاه پاداش آن اعمال به ايشان داده مى شود.
ـ امـام صادق (ع ): نيت برتر از عمل است بدانيد كه نيت همان عمل است ((20)) سپس آيه ((قل كل يعمل على شاكلته )) را قرائت كرد, (وفرمود:) يعنى بر پايه نيت خود.
ـ پيامبر خدا(ص ): مردم مطابق نيت هاى خود محشور مى شوند.
ـ مردم مطابق نيت هاى خودبرانگيخته مى شوند.
ـ امام صادق (ع ): خداوند در روزقيامت مردم را مطابق نيت هايشان محشورمى كند.
ـ پيامبر خدا(ص ): خداوند متعال نه به قيافه هاى شما نگاه مى كند, نه به حسب ونسب شما و نه به دارايى هايتان , بلكه به دل هاى شما مى نگرد پس هر كه دلى پاك وشايسته داشته باشد, خداوند بر او مهربانى وترحم مى كند.
ـ امام على (ع ): قدر هر كس به قدرهمت اوست و عملش به قدر نيت او.
ـ امام سجاد(ع ): عمل جز به نيت نيست .

ـ امام على (ع ): كسى را كه نيت نباشد,عمل نباشد.
ـ در سـفارش به فرزند بزرگوارش حسن (ع ) ـ : و بر آن شدم تا تو را اين چنين ادب آموزم , زيرا كه تـو روى بـه زنـدگـى دارى و جوانى نوخاسته اى كه نيت و ذهنى سالم وروانى صاف و بى آلايش دارى .

تفسير.
جـمـلـه ((قـل كل يعمل على شاكلته فربكم اعلم بمن هو اهدى سبيلا)), مشاكله ـ به طورى كه درمفردات راغب آمده است ـ از ماده شكل است به معناى بستن دست و پاى ستور و طنابى را كه با آن حـيوان را مى بندند ((شكال )) (قيد) مى گويند و((شاكله )) به معناى خوى و خصلت است و از اين روخوى و خصلت را شاكله ناميده اند كه آدمى رامحدود و مقيد مى سازد و او را وادار مى سازد تا به مقتضاى آن اخلاق رفتار كند.
در مـجـمـع آمـده اسـت : شـاكـلـه بـه مـعناى طريقت ومذهب است گفته مى شود: هذا طريق ذوشواكل :يعنى چندين راه فرعى از آن جدا مى شود پايان سخن مجمع گويا طريقه و مذهب را از ايـن جـهـت شـاكـله خوانده اند كه رهگذران و منسوبان به آن دوخود را ملتزم به پيمودن آن ها و مـنـحـرف نشدن ازآن ها مى دانند بعضى گفته اند: شاكله از شكل ـ به فتح شين ـ است به معناى مثل و مانند و بعضى هم گفته اند: از شكل ـ به كسر شين ـ مى باشد به معناى هيات و ريخت .

در هـر صورت , آيه كريمه عمل انسان رامترتب بر شاكله او مى داند به اين معنا كه عمل متناسب و مـوافـق با آن است , زيرا شاكله نسبت به عمل و كار همانند روح جارى و سارى در بدن است , بدنى كـه بـا انـدام ها و كردارهاى خودهيات هاى معنوى روح را تجسم مى بخشدآزمايش ها و تحقيقات علمى ثابت كرده است كه ميان ملكات و حالات روحى با اعمال آدمى رابطه خاصى وجود دارد مثلا نحوه عمل و برخورد يك فرد شجاع با يك فرد ترسو در هنگام مواجهه با يك صحنه ترسناك يكسان نـيست , يا نحوه عمل و رفتاريك شخص بخشنده با يك فرد خسيس و پست درموارد انفاق و خرج كـردن همسان نمى باشد و به همين ترتيب همچنين ثابت شده است كه ميان صفات نفسانى با نوع سـاخـتـار بـدنى انسان رابطه خاصى است بعضى مزاج ها زود به خشم مى آيند وطبعا علاقه مند به انـتـقـامـگيرى هستند, در برخى ديگر شهوت شكم يا شهوت جنسى يا غيره زود به جوش مى آيد و فوران مى كند, به طورى كه نفس آن ها با كمترين عاملى تحريك مى شود, برخى مزاج هاى ديگر هم حـالات ديـگرى دارند بنابراين ,ملكات اخلاقى و صفات روحى بر حسب اختلاف مزاج ها, در برخى خيلى سريع شكل مى گيرند و دربرخى با كندى بروز مى كنند.
بـا هـمـه ايـن احوال , انگيزه و عامل مزاج وساختار بدنى كه باعث پديد آمدن فلان ملكه اخلاقى يا بـهـمـان عـمـل مـتـناسب با آن مى شود, فقطدر حد اقتضاست و به مرحله عليت تامه نمى رسد, به طورى كه فعل مخالف با مقتضاى طبع و مزاج را ازمرحله امكان در آورده آن را محال و ناممكن سـازدو در نتيجه , موضوع اختيار منتفى شود بلكه فعل همچنان يك پديده اختيارى است هر چند ممكن است در برخى موارد انجام آن برخلاف طبيعت ومزاج , كار بسيار دشوارى باشد.
تـامـل و دقـت در كـلام خـداى سـبـحـان آن چـه راگـفتيم تاييد مى كند, زيرا خداوند سبحان مـى فـرمـايـد:((و زمـيـن پاك , گياهش به اذن پروردگارش برمى آيد, و آن زمينى كه ناپاك (و نـامناسب ) است ,(گياهش ) جز اندك و بى فايده بر نمى آيد)) قراردادن اين آيه در كنار آياتى كه بر عموميت دعوت پيامبر دلالت دارد ـ مانند آيه ((تا به وسيله آن شما وهر كسى را كه (اين پيام به او) رسـد هـشـدار دهـم )) ـمـى فـهـماند كه تاثير ساختار وجودى انسان در صفات و اعمال به گونه اقتضاست نه به نحو عليت تامه .

چگونه چنين نباشد, حال آن كه خداوند متعال دين را يك پديده فطرى مى خواند كه آفرينش تغيير و تـبديل ناپذير از آن خبر مى دهد خداوندمى فرمايد: ((پس , روى خود را با گرايش تمام به حق , به سـوى ايـن دين كن , با همان سرشتى كه خدامردم را بر آن سرشته است , آفرينش خداى تغييرپذير نـيـسـت ايـن است همان دين پايدار)) نيزمى فرمايد: ((سپس راه را بر او آسان گردانيد))دعوت فطرت به دين حق و سنت معتدل با دعوت سرشت و طبيعت انسان به سوى بدى و فساد وانحراف از اعتدال به نحو عليت تامه , با هم سازگارنيست و با يكديگر جمع نمى شوند.
ايـن كـه بـعـضـى گـفـتـه اند: سعادت و شقاوت ,درست مانند زوج بودن براى عدد چهار و فرد بودن براى عدد سه , دو امر ذاتى هستند و هرگز از ملزوم خود جدا نمى شوند و يا محكوم به حكم و قـضـاى ازلى هستند و دعوت انبيا هم فقط براى اتمام حجت است , نه براى ممكن ساختن تغيير و دگرگونى و به اميد تحول از حالى به حال ديگر, چرا كه خداوندمى فرمايد: ((تا كسانى كه هلاك مى شوند از روى بينه هلاك شوند و كسانى كه زنده مى مانند از روى بينه و دليل زنده بمانند)).
جواب اين سخن اين است كه همان موضوع اتمام حجت خود حجت و دليلى است بر اين كه سعادت شـخص سعادتمند و بدبختى فرد بدبخت يك امر لازم و ضرورى و تخلف ناپذير نمى باشد,زيرا اگر سعادت و شقاوت از لوازم ذاتى بودند براى رساندن آن ها به ذات نيازى به حجت و برهان نداشتند, چرا كه ذاتيات حجت بردار نيستند بنابراين حجت (الهى ) بى معنا و لغو مى شود.
هـمـچـنـيـن اگر سعادت و شقاوت بر طبق قضاى حتمى و ازلى خداوند لازمه ذوات باشند و نه بـه اقـتـضـاى ذاتـى , ايـن مردم بودند كه بر خداوند سبحان حجت داشتند و بنابراين اتمام حجت خـداونـد كـارى لـغـو و بيهوده مى شد پس , درست بودن اقامه حجت از سوى خداوند, خود نشان مى دهد كه سعادت وشقاوت به هيچ وجه لازمه ذات انسان نيست بلكه ناشى از اعمال نيك و بد او و عقايد و باورهاى درست و نادرست وى مى باشد.
عـلاوه بـر ايـن , مـتوسل شدن انسان به طور طبيعى و فطرى به ابزارهايى چون آموزش و پرورش وهـشـدار و بـشـارت و وعـده و تـهـديـد و امـر و نـهـى وامثال اين ها, براى رسيدن به مقاصد و اهـداف زندگى , خود روشنترين دليل است بر اين كه انسان در درون خود حس مى كند كه بر سر يك دو راهى قرار دارد: راه سعادت و راه شقاوت و حس مى كندكه مى تواند هر راهى را كه بخواهد انتخاب كند وبپيمايد و براى هر كارى كه انجام مى دهد پاداش مناسب با آن را مى يابد.
خـداى مـتـعال مى فرمايد: ((و اين كه براى انسان جز حاصل تلاش او نيست و (نتيجه ) كوشش او به زودى ديده خواهد شد سپس هر چه تمامتر وى راپاداش دهند)).
اين يك نوع ارتباط ميان اعمال و صفات باذات ها و درون هاست نوع ديگرى از ارتباط نيزهست كه مـيان اعمال و صفات با اوضاع و احوال وعوامل بيرون از ذات انسان يعنى محيط زندگى وفضاى زيـسـت او وجود دارد مانند آداب و سنن ورسوم و عادت هاى ديرين زيرا اين عوامل نيزانسان را به سمت انجام كارهايى سازگار با آن ها فرامى خوانند و او را از مخالفت و ناسازگارى با اين عوامل باز مى دارند و چيزى نمى گذرد كه يك ريخت و ساختار جديد و ثانوى به انسان مى بخشند,به طورى كه اعمال و كردارهاى او با اوضاع و احوال پيرامون او كه در محيط زندگيش جمع شده اندمنطبق مى گردد.
ايـن رابـطه نيز غالبا در حد اقتضاست , منتها گاهى اوقات چنان ريشه دار و پا برجا مى شوند كه , با تـوجـه بـه رسـوخ مـلـكـات و صفات رذيله يا فاضله در نفس انسان , ديگر اميدى به بركندن آن ها نـمـى مـاند دركلام خداى متعال هم اشاره اى به اين نكته شده است مثلا مى فرمايد: ((كسانى كه كـافـر شـده انـد يكسان است براى آنان كه هشدارشان بدهى يا هشدارشان ندهى , ايمان نمى آورند خـداوند بر دل هاى آنان وبر شنوايى ايشان مهر زده و برديدگانشان پرده اى است )) و آيات ديگرى از اين قبيل .

الـبـتـه بايد توجه داشت كه اين نكته به صحت اقامه كردن حجت بر مردم از طريق دعوت و انذار وتـبـشير, لطمه اى نمى زند, چون تاثير ننهادن دعوت در آنان برخاسته از انتخاب و گزينش بد و نادرست ايشان است و پيداست كه امتناع از روى اختيارمنافاتى با اختيار و مختار بودن ندارد.
از ايـن تـوضيحات مفصل و طولانى روشن شد كه انسان چند شاكله دارد يك شاكله آدمى زاييده نـوع خـلـقت و نحوه ساختار بدنى اوست و عبارت از يك شخصيت خلقى است كه از تاثيرگذارى دسـتـگـاه هـاى بـدن او در يـكـديـگـر حـاصل مى شود, مانند مزاج كه يك كيفيت ميانه برآمده از تاثيرگذارى كيفيت هاى متضاد در يكديگر مى باشد شاكله ديگر كه يك پديده ثانوى است عبارت از يـك شـخـصيت خلقى است كه از تاثير عوامل گوناگون خارجى در نفس انسان , به علاوه شاكله نخست , شكل مى گيرد.
انـسـان هـر شـاكـلـه و ساختارى كه داشته باشد و ازهر صفت نفسانى و از هر فعل داخلى روحى كـه برخوردار باشد, عمل او بر طبق آن صورت مى گيردو كردارهايش نمايانگر آن شاكله مى باشد مـثـلاانـسان متكبر پرنخوت , نحوه سخن گفتن و سكوت ونشستن و برخاستن و كليه حركات و سـكـنـاتش اين حالت او را نشان مى دهد يا آدم ذليل بيچاره ذلت وبيچارگى در تمام رفتارهايش پيداست , همچنين است آدم ترسو و شجاع و بخشنده و خسيس وصبور و باوقار و شتابزده و بايد هم چنين باشد, چراكه فعل نمايانگر فاعل آن است و ظاهر عنوان باطن و صورت نشانگر معنا.
كلام خداوند سبحان نيز اين مطلب را تاييدمى كند و در موارد بسيارى حجت ها و براهين خودرا بر پايه آن بنا مى نهد مثلا مى فرمايد: ((كور و بينايكسان نيستند و نه تاريكى ها و روشنايى و نه سايه و آفـتـاب و زندگان و مردگان يكسان نمى باشند)) ومى فرمايد: ((زنان ناپاك از آن مردان ناپاكند ومـردان نـاپـاك از آن زنـان ناپاك و زنان پاك از آن مردان پاكند و مردان پاك از آن زنان پاك )) و آيات ديگرى از اين قبيل كه شمار آن ها فراوان است .

آيـه ((كـل يـعـمـل عـلـى شـاكـلته )) به هر معنايى ازشاكله كه حمل شود, معنايش محكم است مـنـتـهـاارتـبـاط آن با آيه ((و ننزل من القرآن ما هو شفا ورحمة للمؤمنين و لايزيد الظالمين الا خسارا)) وجاى گرفتن آن در اين سياق كه خداوند سبحان به وسيله قرآن كريم و دعوت حق خود به مؤمنان سودمى رساند و آنان را شفا مى بخشد و از همين راه به ستمگران به سبب ستمشان زيان وارد مـى آورد, ايـن مـعـنا را به ذهن نزديك مى سازد كه مراد از شاكله ,شاكله به معناى دوم است يعنى همان شخصيت خلقى كه از مجموع غرايز انسان و عوامل بيرونى مؤثر در او, حاصل مى شود و در وجود انسان شكل مى گيرد.
گـويـى بـعـد از آن كه خداوند متعال فرمود كه مؤمنان از كلام او شفا و رحمت مى برند و كافران ازاين دو نعمت محروم مى شوند و بر زيانشان افزوده مى شود, كسى اعتراض كرده است كه چرا بايد مـيان بندگانش فرق بگذارد و اگر هر دو گروه را از طريق قرآن شفا و رحمت مى بخشيد, غرض رسـالـت بهترحاصل مى شد و به حال دعوت سودمندتر بود لذاخداوند به پيامبر خود(ص ) دستور مـى دهد كه درپاسخ به اين اعتراض آنان بگويد: ((بگو: هركس برطبق شاكله خود عمل مى كند)) يـعـنـى اعـمـال ورفتارهاى شما بر طبق شاكله و فعليت و ساختارى كه در وجود شما هست , سر مى زند پس , هركس ازشاكله درستى برخوردار باشد به راحتى به سوى عقايد حقه و اعمال شايسته هـدايـت مـى شود و ازدعوت حق بهره مند مى شود, اما چنانچه كسى ازشاكله نادرست و سركشى بـرخوردار باشد, پذيرفتن عقايد درست و به كار بستن كارهاى نيك و شايسته برايش دشوار است و از شنيدن دعوت حق جز زيان و خسارت بيشتر چيزى حاصلش نمى شود وخداوندى كه پروردگار شماست و به درون هاى شماآگاه است و تدبيركننده وجود شماست , بهتر مى داندكه چه كسى از شاكله اى درست برخوردار است ورهيافته تر مى باشد و به بهره مند شدن از سخن حق نزديكتر است و هـمـچـنـيـن آن پـيـامـبـرى كـه خـداونـد بـه او آمـوزش داده و آگـاهـش سـاخته است كه مؤمنان رهيافته ترند, به اين مطلب آگاهتر مى باشد بنابراين ,شفا و رحمت قرآنى اختصاص به آنان دارد و بـراى كـافـران ستمگر چيزى جز زيان بيشتر باقى نمى ماند,مگر اين كه از ستم و حق كشى خود دست بردارند كه در اين صورت آنان نيز از شفا و رحمت قرآنى بهره مند مى شوند.
از هـمـيـن جـا نـكته اى كه در تعبير كردن با صفت برترين در جمله ((اهدى سبيلا)) نهفته است مـعـلـوم مـى شـود, نكته اين است كه , همان طور كه گفتيم ,شاكله در دعوت انسان به صفات و رفـتـارهـاى مـتناسب با آن , نقش الزام آور و تخلف ناپذير نداردچه شاكله نادرست گرچه گمراه كـنـنـده اسـت و بـه كـارهـاى نـادرسـت فـرا مـى خواند, اما گمراهى را يك امر قطعى و حتمى نـمى گرداند, زيرا در اين شاكله نيزنشانى هر چند ضعيف وجود دارد, اما شاكله درست رهيافته تر از شاكله نادرست است و زودتر جذب راه حق مى شود, دقت شود.

نقش نيت در عمل .

ـ پـيـامبر خدا(ص ): اى مردم , جز اين نيست كه اعمال به نيت هاست و در حقيقت براى هر كس آن چيزى است كه نيت مى كندپس هركه هجرتش براى خدا و رسول او باشد,به سوى خدا و رسول او هـجـرت كـرده اسـت وهـركـه هجرتش براى رسيدن به چيزى از دنيا ياازدواج كردن با زنى باشد, هجرتش به سوى همان چيزى است كه به نيت آن هجرت كرده است .

ـ جـز ايـن نـيـسـت كه اعمال به نيت ـ و درروايتى : به نيت ها ـ است و در حقيقت براى هرانسانى همان چيزى است كه در نيت دارد پس هركه هجرتش به خاطر خدا و رسول او باشد به سوى خدا و رسـول او هـجرت كرده است و هركه هجرتش براى رسيدن به چيزى از دنيا يا ازدواج كردن با زنى باشد, هجرتش به سوى همان چيزى است كه به نيت آن هجرت كرده است .

ـ هـنـگـامى كه رسول خدا(ص ) على (ع ) را به فرماندهى سپاهى روانه جنگى كرد, مردى به برادر خـود گفت : با ما در سپاه على به جنگ بياشايد غلامى يا چهارپايى يا چيزى كه به دردمان بخورد بـه دسـت بـيـاوريم رسول خدا(ص )فرمود: جز اين نيست كه اعمال به نيت هاست وبراى هركس هـمان چيزى است كه نيتش را داردپس هركه براى تحصيل آن چه نزد خداست بجنگد, بى گمان اجـرش بـا خداست و هركس براى رسيدن به متاع دنيا يا به نيت عقالى (زانوبند شتر) بجنگد او را (نصيب و پاداشى ) جزهمان چه برايش جنگيده است , نباشد.
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ): هـركـه در راه خـدا بـجـنـگد(در جنگ هاى اسلامى شركت كند) و نيتى جزدست يافتن به عقالى (زانو بند شتر) نداشته باشد,برايش همان باشد كه به نيت آن جنگيده است .

ـ جز اين نيست كه خداوند جنگجويان را براساس نيت هايشان بر مى انگيزد.
ـ امـام على (ع ): مرد مى گويد: جهاد كردم ,درصورتى كه جهادنكرده است جهاد درحقيقت دورى كردن از حرام ها و مبارزه با دشمن است عده اى مى جنگند و خوب هم مى جنگند, اماهدفى جز نام آورى و مـزد ندارند و (گاه ) مردچون طبعا شجاع است مى جنگد و از آشنا وبيگانه دفاع مى كند و (گـاه ) چـون طـبعا ترسوست ,نمى جنگد و پدر و مادرش را تسليم دشمن مى كند كشته شدن در حـقـيـقـت يـك نـوع مرگ ومردن است و هر انسانى به انگيزه اى مى جنگدسگ هم براى دفاع از خانواده اش مى جنگد.
ـ مـردى از كنار پيامبر(ص ) عبور كرد اصحاب رسول خدا با مشاهده نيرومندى وچابكى او عرض كـردنـد: كـاش ايـن در راه خدابود پيامبر(ص ) فرمود: اگر براى تامين كودكان خود بيرون آمده باشد, او در راه خداست , اگربراى تامين پدر و مادر پير و فرتوتى بيرون آمده باشد در راه خداست , اگر براى تامين خودش و براى اين كه نگذارد محتاج كسى شود بيرون آمده باشد, در راه خداست امااگر براى خودنمايى و فخرفروشى بيرون آمده باشد, در راه شيطان است .

پاداش نيت خوب .

ـ امام على (ع ): نيت خوب , خود يك عمل است .

ـ نيت نيكو, موجب پاداش است .

ـ پيامبر خدا(ص ) ـ در هنگام بازگشت از جنگ تبوك ـ : هستند افرادى در مدينه باما نيامدند, اما هـيـچ دره و واديى را نپيموديم مگر اين كه آن ها هم با ما بودند, عذر(بيمارى ) آن ها را (در مدينه ) نگه داشت اين حديث را بخارى و ابو داود روايت كرده اند و عبارتش چنين است : پيامبر(ص )فرمود: شما در مدينه افرادى را به جاگذاشتيد كه هيچ راهى را نرفتيد و هيچ انفاقى نكرديد و هيچ واديى را نـپـيـموديد, مگر اين كه آنان نيز با شما بودند عرض كردند: اى رسول خدا, چگونه با ما بودند در حالى كه درمدينه هستند؟
فرمود: بيمارى آن ها را نگه داشت (و مانع آمدن آن ها با شما شد).
ـ ما در مدينه افرادى را باقى گذاشتيم كه هيچ واديى را نپيموديم و بر هيچ تپه اى بالانرفتيم و در هيچ سراشيبى قدم نگذاشتيم ,مگر اين كه آنان نيز با ما بودند عرض كردند: چگونه با ما هستند, در حالى كه حضور پيدا نكردند؟
فرمود: نيت هايشان .

ـ امـام عـلى (ع ) ـ به مردى كه دوست داشت برادرش نيز مى بود تا پيروزى خدا بردشمنانش را در جـمـل بـبـيند ـ : آيا دل برادرت با ماست ؟
عرض كرد: آرى حضرت فرمود: پس , او با ما بوده است هـرآينه در اين سپاه ما افرادى حضور داشته اندكه هنوز در پشت پدران و زهدان مادرانند به زودى روزگار آنان را به جهان هستى آوردو با وجود آن ها (جبهه ) ايمان نيرو گيرد.
ـ حـبـه عـرنـى : على (ع ) بيت المال بصره را تقسيم كرد و به هر نفر پانصد درهم داد وخودش نيز مانند بقيه پانصد درهم برداشت در اين هنگام شخصى كه در جنگ حضورنداشت آمد و عرض كرد: اى امـير المؤمنين ,گرچه جسمم از شما دور بود, اما دلم با شمابود پس , از اين غنيمت به من هم چـيزى بده حضرت همان پانصد درهمى را كه براى خودش برداشته بود به او داد و از آن غنيمت به خودش چيزى نرسيد.
ـ در زيـارت جـامـعـه آمده است : خدارا گواه مى گيريم كه در ريختن خون ناكثين وقاسطين و مارقين و قاتلان ابا عبداللّه , آن سرور جوانان بهشتى , در كربلا, ما نيز بانيت ها و دل هايمان و تاسف خـوردن بـراى از دسـت دادن آن صـحـنـه هـايـى كـه يارانتان براى يارى شما حضور داشتند, در كناردوستان و ياران وقت شما شركت داشتيم .

ـ امـام صـادق (ع ): بنده در روز نيت مى كند كه نماز شب بخواند, اما چشمانش براو غلبه مى كند و در نـتـيـجـه مى خوابد پس خداوند نمازش را براى او ثبت مى كند ونفس كشيدن هايش را تسبيح مى نويسد وخوابش را براى او صدقه قرار مى دهد.
ـ پيامبر خدا(ص ): اى ابوذر, قصد كارنيك كن هر چند انجامش ندهى , تا ازغافلان نوشته نشوى .

ـ هـر كـس بـه بستر خود رود و نيتش اين باشد كه نماز شب بخواند, اما خوابش ببرد تا صبح شود, آن چه در نيتش بوده براى او نوشته شود و خوابش صدقه اى از جانب پروردگارش براى او باشد.
ـ امـام صـادق (ع ): بنده مؤمن فقيرمى گويد: پروردگارا, به من (مال و ثروت )روزى كن تا فلان احسان و بهمان كار خير راانجام دهم پس , اگر خداوند عزوجل بداند كه اين سخن را از صدق نيت مـى گـويـد, هـمـان اجـرى را بـراى او مـى نـويـسـد كـه اگـر آن كـارهاى خير را انجام مى داد برايش مى نوشت خداوند گشاينده و بخشنده است .

ـ امـام بـاقـر(ع ): گاه پيش مى آيد كه برادر مؤمن حاجتى از او مى خواهد و اوندارد كه حاجتش را بـرآورد, امـا در دلـش بـه آن اهتمام مى ورزد, خداى تبارك و تعالى به سبب همين اهتمام او را به بهشت مى برد.
ـ امـام عـلـى (ع ): هـريك از شما در بسترخويش بميرد در حالى كه به حق پروردگارش و به حق رسـول او و اهـل بيتش معرفت داشته باشد, شهيد مرده است ومزدش با خداوند است و مستوجب پـاداش عـمـل شـايـسته اى است كه در نيت داشته است و اين نيت به منزله شمشير كشيدن او در راه خداست .

ـ مـعـن بـن يزيد: پدرم يزيد چنددينارى بيرون آورد تا صدقه بدهد و آن هارا نزد مردى در مسجد گذاشت من آمدم وآن دينارها را گرفتم و پيش پدرم بردم پدرم گفت : به خدا قسم كه تو مقصود مـن نـبـودى مـامـرافـعـه خـود را نـزد رسـول خدا(ص ) برديم حضرت فرمود: اى يزيد, تو طبق نيتت پاداش داده مى شوى و تو اى معن , آن چه گرفته اى از آن توست .

توفيق به قدر نيت است .

ـ امام على (ع ): دهش خداوند به هركس , به اندازه نيت اوست .

ـ هركه نيتش خوب باشد, توفيق ياراو شود.
ـ امام باقر(ع ): هرگاه خداوند متعال در كسى حسن نيتى ببيند, او را در پناه خودنگه دارد.
ـ امام صادق (ع ): در حقيقت خداونديارى خود به بندگان را به اندازه نيت هاى آنان قرار داده است پـس هـركـه نيتش درست باشد, يارى خدا به او كامل رسد وهركه نيتش كاستى داشته باشد, يارى خدانيز به همان اندازه كاستى نيت او, از وى كاسته شود.
ـ امـام عـلـى (ع ) ـ در سـفـارش بـه فـرزنـدبـزرگوار خود حسن (ع ) ـ : بدان كه همان كسى كه گنجينه هاى آسمان ها و زمين در دست اوست , به تو اجازه دعا كردن داده و اجابت آن را به عهده گرفته است پس زنهار كه كندى دراجابت هرگز تو را نوميد نكند, زيرا كه داد ودهش (خداوند) به اندازه نيت (آدمى ) است .

نيت مؤمن بهتر از عمل اوست .

ـ پيامبر خدا(ص ): نيت مؤمن , بهتر ازعمل اوست .

ـ نـيت مؤمن بهتر از عمل اوست وعمل منافق بهتر از نيت اوست و هركس مطابق نيت خود عمل مى كند پس هرگاه مؤمن عملى انجام دهد, در دلش نورى تابيدن گيرد.
ـ نيت مؤمن , بهتر از عمل اوست ونيت فاجر, بدتر از عمل اوست .

ـ نـيـت مؤمن , بهتر از عمل اوست ونيت كافر, بدتر از عمل اوست و هر عمل كننده اى مطابق نيت خود عمل مى كند.
ـ نيت مؤمن , رساننده تر از عمل اوست .

ـ نيت مؤمن , رساننده تر از عمل اوست و همين طور فاجر (كافر).
ـ نـيت مؤمن , بهتر از عمل اوست خداوند عزوجل به خاطر نيت بنده به او آن مى دهد كه به خاطر عملش نمى دهد و علتش اين است كه در نيت ريا راه ندارد, اما عمل (گاه )با ريا آميخته مى شود.
ـ امـام صادق (ع ) ـ در پاسخ به سؤال ازعلت برترى نيت مؤمن بر عمل او ـ : چون عمل گاه ممكن اسـت بـراى ريـا و خـودنـمايى به مخلوقين صورت گيرد, اما نيت به طور خالص ازآن پروردگار جهانيان است بنابراين , خداى متعال براى نيت آن عطا مى كند كه براى عمل عطا نمى كند.
ـ امـام بـاقـر(ع ): نـيت مؤمن برتر ازعمل اوست , چون گاه نيت كارهاى خير مى كند,اما موفق به انـجام آن ها نمى شود و نيت كافر بدتراز عمل اوست , زيرا كافر نيت بد در سرمى پروراند و به انجام بدى هايى اميد مى بنددليكن امكان به كار بستن آن ها را نمى يابد.
ـ امـام عـلـى (ع ) ـ در وصف مؤمن ـ : به تمام كارهاى خوبى كه نيت انجام آن ها را دارد,نمى رسد, كـارهـاى نـيك بسيارى را در سرمى پروراند, اما درباره بخشى از آن ها توفيق عمل مى يابد و براى آن چه از كفش رفته است افسوس مى خورد كه چرا انجام نداده است .

ـ عـالـم (ع ) ـ در تفسير معناى اين سخن كه نيت مؤمن بهتر است ـ : زيرا گاهى اوقات براى انسان حـالاتـى چـون بـيمارى يا ترس پيش مى آيد و با آن كه نيت انجام كارى را داردنمى تواند انجامش دهد, در چنين وقتى است كه نيت مؤمن بهتر از عمل اوست .

در شـكـلـى ديگر (از اين حديث ) آمده است :چون عقل يا نفس مؤمن از او جدا نمى شود, امااعمال گـاهى اوقات , پيش از جدا شدن عقل ونفس , از او جدا مى شود (و توانايى و امكان انجام عمل را از دست مى دهد).
ـ امام على (ع ): بسا نيتى كه از عملى سودمندتر است .

تـوضـيـح : در بـحـار الانـوار بـعـد از ذكـر اقـوال ووجوهى در تفسير جمله ((نيت مؤمن بهتر از عمل اوست )) توضيحاتى بدين شرح مى دهد:.
اكـنـون پـس از بـيـان ايـن مـطـالـب و اقوال , آن چه راكه به نظر ما قويتر و پذيرفتنى تر مى رسد بيان مى كنيم .

بايد دانست كه اشكالات ناشى از اين خبر درحقيقت به خاطر تحقيق نكردن در معناى نيت است و اين توهم كه نيت به معناى تصور غرض و هدف وگذراندن آن از ذهن است اما اگر, همچنان كه قبلااشاره كرديم , در معناى آن تحقيق شود, معلوم مى گردد كه درست كردن نيت از سخت ترين ودشـوارتـريـن كارهاست و تابع حالت نفسانى است وكمال اعمال و قبول و ارزش آن ها وابسته به نـيـت مـى بـاشد و اصلاح و راستگردانى نيت جز با بيرون راندن حب دنيا و افتخارات و جاه و مقام دنـيوى ازدل به واسطه رياضت هاى سخت و انديشه ورزى هاى درست و سالم و مجاهدات فراوان مـيـسـرنـمـى شود , چرا كه دل سطان بدن است و هرچه بر دل مستولى و چيره شود ساير اعضا و جوارح بدن نيز ازآن پيروى مى كنند و بلكه دل دژى است كه هرمحبتى بر آن استيلا يابد و در آن دخـل و تـصـرف كندديگر اعضا و نيروهاى انسان را نيز به خدمت خودمى گيرد و بر آن ها فرمان مـى رانـد و در يـك دل دومـحـبـت هم قدرت جمع نمى شود, چنان كه خداى عزوجل فرمود اى عـيـسـى , دو زبان در يك دهان نشايد و دو دل در يك سينه نگنجد و ذهن ها نيزچنين اند (در يك ذهـن دو انديشه ناسازگار جاى نمى گيرد), همچنين در كتاب خود مى فرمايد: ((خدادر اندرون هيچ مردى دو دل قرار نداده است )).
دنـيـا و آخـرت دو هـوويند كه محبت آن ها دريك دل جمع نمى شود, مثلا كسى كه عشق به مال وثروت بر دلش چيره شود, تمام فكر و ذكر و خيال وقوا و جوارح او در پى مال و ثروت خواهد بود و هركارى انجام دهد, هدف نهايى و مقصود واقعى او ازآن كار تحصيل مال است و اگر جز اين ادعا كـنـددروغ گـفته است از اين رو, در عبادات و طاعاتش هم اعمالى را انتخاب مى كند كه بدان ها وعـده مـال فراوان داده شده است و به طاعاتى كه در آن ها وعده تقرب به خداوند ذوالجلال داده شده است توجهى نمى كند همچنين كسى كه عشق به جاه و مقام بر اومستولى شود, هر كارى كه انـجام دهد به قصد رسيدن به جاه و مقام انجام مى دهد ساير اغراض باطل ونادرست دنيوى نيز به همين گونه است بنابراين ,تنها زمانى كار و عمل براى خداوند سبحان وآخرت خالص مى شود كه عـشـق و مـحبت به اين امور را از دل بيرون كنند و آن را از هر آن چه موجب دورى از حق مى شود پاك و تصفيه نمايند.
بـنابراين , مردم به لحاظ نيت هايشان مراتب گوناگون و بلكه بى شمار دارند بعضى از آن هاموجب فساد و بطلان عمل مى شود, برخى موجب صحت و درستى آن و برخى موجب كمال عمل وكمال , خود نيز مراتب فراوانى دارد.

ترغيب به داشتن نيت در هر كارى .

ـ پيامبر خدا(ص ): اى ابوذر, بايد درهر كارى نيتى پاك داشته باشى حتى درخوابيدن و خوردن .

ـ امام صادق (ع ): بنده بايد در تمام حركات و سكنات خود نيت خالص (براى خدا) داشته باشد, زيرا اگر اين معنا در كارنباشد در شمار غافلان است .

ـ امـام سـجـاد(ع ) در اشـتـيـاق به آمرزش خواهى : بار خدايا, بر محمد و آل محمدصلوات فرست ورازهـاى دل هـا و جـنبش هاى اندام ها و چشم بر هم زدن هاى ما و سخنان زبان هاى ما را در آن چه مـوجـب ثـواب وپـاداش تو گردد قرار ده تا كار نيكى كه به سبب آن سزاوار پاداش تو مى گرديم ازدستمان نرود و كار بدى كه به واسطه آن مستوجب كيفر تو شويم برايمان باقى نماند.
ـ در دعـاى مـكارم الاخلاق : نيت مرابه نيكوترين نيت ها و كردارم را به بهترين كردارها برسان بار خدايا, به لطف خود نيت مرا كامل گردان .

ـ امام على (ع ) ـ در فرمان استاندارى مصر به مالك اشتر ـ : كار هر روز را همان روز به انجام رسان , زيـرا كـه هـر روزى راكارى است و بهترين وقت هر روز وبزرگترين بخش از آن را به رابطه ميان خودو خداوند اختصاص ده , هر چند كه اگر درهمه اوقات نيت پاك داشته باشى و مردم درامنيت و سلامت باشند, آن اوقات تماما ازآن خداست .

نكويى نيت .

ـ امام على (ع ): نكويى نيت , زيبايى درون هاست .

ـ بهترين اندوخته ها نيكويى درون هاست .

ـ نيت نيكو, سبب رسيدن به آرمان و آرزوست .

ـ آدمـى با نيت نكو و اخلاق خوش به تمام آن چه در جستجوى آن است , اززندگى خوش و امنيت محيط و فراخى روزى , دست مى يابد.
ـ خويشتن را به داشتن نيت نكو ومقصد زيبا عادت ده , تا در اهدافت كامياب شوى .

ـ نيت نيكو, موجب پاداش است .

ـ هر كه نيتش نيكو شود, پاداشش فراوان گردد و زندگيش خوش شود ودوستيش لازم آيد.
ـ امام صادق (ع ): هر كه نيتش نيكوشود, خداوند بر روزيش بيفزايد.
ـ امـام عـلى (ع ): خداوند سبحان دوست دارد كه نيت انسان نسبت به مردم زيبا باشد,همچنان كه دوست دارد نيت او در اطاعت از وى نيز نيرومند و بى آميغ باشد.
ـ با حسن نيت هاست كه به خواسته هامى توان رسيد.
ـ نزديكترين نيت ها به موفقيت سازنده ترين آن هاست .

ـ خـداونـد مـتعال به سبب نكويى نيت و پاكى درون , هركس از بندگانش را كه بخواهد به بهشت مى برد.
ـ نيكويى نيت , برخاسته از سلامت درون است .

ـ نيك انديشى و خوش نيتى , نشانگرپاكزادگى است .

ـ امام جواد(ع ): هر كه را حسن نيت برادرش راضى نكند, داد و دهش او نيزراضيش نكند.
ـ امـام عـلى (ع ): از حسن نيت نسبت به رعيت و كم كردن طمع و بسيارى پارسايى ,در راه عدالت ورزى كمك بگير.
ـ از امـام صـادق (ع ) سـؤال شد: اندازه عبادتى كه چون كسى انجام دهد وظيفه خودرا انجام داده است , چيست ؟
حضرت فرمود: حسن نيت داشتن در طاعت .

ـ امـام صـادق (ع ) ـ در پـاسـخ بـه پرسش از عبادت ـ : حسن نيت داشتن در طاعت به طريقى كه خداوند از آن اطاعت شود.
ـ امام على (ع ): عمل درست , جز بانيت درست كامل نمى شود.
ـ درستى عمل (منوط) به درستى نيت است .

ـ پيامبر خدا(ص ): برترين عمل , نيت صادق است .

ـ امـام كـاظـم (ع ): همچنان كه بدن جز بانفس زنده , بقايى ندارد, دين نيز جز با نيت درست بر پا نمى ماند و نيت درست هم جز باخرد استوار نمى گردد.
ـ امـام صـادق (ع ): كسى كه نيت صادق داشته باشد, دل سالم و پاك دارد, زيرا سالم داشتن دل از وسوسه هاى شيطانى به سبب خالص گردانيدن نيت در همه كارها براى خداوند است .