حماسه غدیر
محمد رضا حکیمی
- ۹ -
موضوع دوم : تفرقه افكنى
موضوعى دومى كه بايد پيش چشم مجسم داشت, مسله بزرگترين حربه اى است كه دشمن بزرگ
ارزشهاى انسانى اسلام, يعنى استعمار, در دست دارد. و آن تفرقه افكنى است. كار
گزاران استعمار خوب فرا گرفته اند كه حتى در هر يك از سرزمينهاى اسلامي, چه مسئلهاى
را مطرر كنند و آتش جدايى مسلكى و تفرقه هاى سستى آفرين و بدبخت كننده را چسان و از
كجا برافروزند و اختلاف را چگونه شدت دهند, و براى تجريه جامعه و طعمه ساختن آن, چه
مرامها و مسلكهايى تازه بيافرينند, و از مرامها و مذاهب موجود چگونه بهرهبردارى
كنند.
مثلاً در مستعمرات آنسوى جهان, براى ايجاد تفرقه عقيدتى و تجزيه اجتماع, مسئله اى
را به عنوان مساله ((مهدويت)) نميتوان مطرر كرد و فرقه هايى ساخت و مورد بهرهبردارى
قرارداد, اما در كشورهاى اسلامى ـ بويژه ايران ـ اين امر ممكن است و بلكه عملى است,
چنانكه مشهود است. چون مسئلهاى است كه براى مردم مطرح است, فقط بايد زير كانه از آن
سود جست. و عيارانى را مدد رساند تا بدين نام, پوشالى مسلك لادينى و لاوطنى را رواج
دهند.
جالب توجه است كه براى پديد آوردن عامل تفرقه, در هر يك از سرزمينهاى اسلامي, مساله
را به صورتى مناسب همان آب و خاك, مورد بهره بردارى قرار
مىدهند و در يك سرزمين نيز, از چند جانب متضاد: يكى را وا مىدارند تا در پيرامون
اعتقاد به اين مفهوم (مهدويت) ادعاهايى وارد ذهن اشخاصى چند بكند, و ديگرى را وا
مىدارند تا از بيخ و بن چنين مسله اى را رد كند و در انكار و تمسخر آن قلم فرسايد.
در نتيجه گروهى اين, گروهى آن پسندند, يكى در نهايت درجه انحطاط از باور, و يكى در
نهايت درجه انحطاط از تعصب در انكار. و در هر صورت, هر يك چونان
شاخهاى جدا افتاده از پيكر كلى اجتماع در مىآيند. و چه از اين بهتر, براى استعمار!
بدين گونه مىنگريم كه اين مسله ـ يعنى ايجاد تفرقه يا تشديد آن ـ به مستشرقين و
دانشگاه ها و كرسيهاى خارجى (توضيحى در اين باره خواهد آمد) منحصر نبوده است, بلكه
اين معصيت اجتماعى و مصيب انساني, در داخل اقاليم اسلام نيز, به وسيله كسانى ارتكاب
شده و به وجود آمده است. و يكى از جوانب نگرانى بار اين موضوع, مساله سنت و شيعه
است و كتاب هايى كه در آن به ستم, عليه شيعه سخن گفته اند و به مذهب اهل بيت پيامبر
ـ كه قرآن و پيامبر همواره امت را به پيروى از آنان و تمسك به آنان سفارش كرده اند
ـ و پيروانشان تهمت ها زده اند و افتراها بسته اند. اين حقيقت شوم و استعمار پرورده
را, هنگامى درك ـ بلكه لمس ـ مىكنيم كه به كتابهايى (1) برخوريم چون:
فجر الاسلام تاليف احمد امين
ضحى الاسلام تاليف احمد امين
ظهر الاسلام تاليف احمد امين
السنة والشيعة تاليف محمد رشيد رضا
محاضرات تاريخ الامم الاسلاميه تاليف شيخ محمد خضرى
الصراع بين الاسلام و الوثنية تاليف عبداللّه قصيمى
الجولة فى ربوع الشرق الادنيتاليف محمد ثابت
عقيدة الشيعة تاليف دونالدس
الوشيعهتاليف موسى جاراللّه
و...
و اينها برخى از كتابهايى است كه جلد سوم الغدير, صرف روشن كردن اتهامات آنها به
شيعه و خنثى كردن تاثير سوء آنها شده است, كتابهايى كه ـ دانسته يا ندانسته ـ يه
اسلام خيانت كرده است و به مسلمين و وحدت راستين آنان صدمه زده است. و الغدير ـ از
جمله ـ در راه تدارك و جبران اين صدمات برآمده است. و اين يكى از جوانب اصلاحى كتاب
((الغدير)) است و يكى از ضربات او بر پيكر استعمار, چه اين كتابها ـ مستقيم يا غير
مستقيم ـ به املا استعمار نوشته و پخش و ترجمه شده است.
اشاره
در اينجا بايد به مسئله اى اشاره كنم. اين اشاره مربوط است به سيد جمالالدين
اسدآبادى و نهضت او, و ارتباطى كه اين موضوع يا مساله مورد گفتگوى ما دارد, يعنى
وحدت اسلامي, و فعاليتهاى سيد در اين باره و واكنشهاى گوناگون استعمار در برابر آن.
شكى نيست كه هدف نهضت سيد جمال الدين حسينى ـ پيشواى بزرگ آزاديخواهى در شرق و
فيلسوف سياسى و اجتماعى شعيه و مصلر دنياى اسلام و بيدارگ اقاليم قبله ـ ايجاد
پايگاه ضد استعمارى بود در شرق, و ايجاد اتحاد ميان مسلمانان و تشكل امت قرآن در
برابر استعمار و نجات ايران و ايرانى بخصوص, چنانكه خود در اين باره مىگويد:
اگر چشم من, در او, خير عباداللّه نباشد كور باد بهتر است. و اگر دستم براى سعادت
مخلوق نكوشد از حركتت باز ماند. و اگر پايم در راه نجات امت محمديه قدم نزند شكسته
شود. اين است مذهب من و اين است مشرب من. و اميد آن دارم كه جناب جلالت مآب اجل, به
قدر اقتدار خود, در خير ايرانيان مسكين فلك زده بكوشند...(2)
اين بود كه استعمار و استعمارگران, در برابر اين نهضت وسيع و همه گير, كه به سراسر
سرزمينهاى اسلام كشيده شد, سخت مقاومت كردند و در صدد بر آمدند تا آثار اين جنبش
فكرى عظيم و تحرك اجتماعى و اصلاحى و مقاوم را از ميان ببرند. در زمان خود سيد تا
توانستند او را تبعيد و شكنجه و آزار كردند (3) و به تهمت هايى كه هيچ كم خردى نيز,
آنها را در حق شخصيتى و عالمى و مصلحى قرآنى و فيلسوفى مسلمان و علوى و حسينى چونان
سييد جمال الدين نمىپذيرد متهمش ساختند, و ياران و همفكرانش را سربريدند (4), و خود
او را معلوم نيست به چه صورت تلف كردن(5). همين اندازه معلوم است كه نگذاشتند احدى
مجلس ترحيمى براى درگذشت يكى از بزرگترين مردان تاريخ و مجاهدان اسلام بگيرد, و
جزوه قرآنى براى يكى از
سرسختترين حاميان قرآن بخواند, و يادى از شهادت ـ يا درگذشت ـ يكى از رشيدترين
فرزندان حسين بكند. اگر چه به گفته خود او:
انعدام صاحب نيت, اسباب انعدام نيت نمىشود. صفحه روزگار حرفحق را ضبط مى كند.88
پس از مرگ او نيز اقداماتى صورت گرفت. اين اقدامات به طور وسيع در چند جهت و غرض
اصلى و عمده اين است كه مساله اتحاد مسلمانان و بيدارى ملل شرق, كه هسته مركزى
آرمانها و تعليمات سيد جمال الدين و سرلوحه مقاصد او بود, پا نگيرد و اين خطر عظيم
استعمار را تهديد نكند. من در اينجا ـ به مناسبت بحثى كه دارم ـ تنها به يك جهت, از
آن چند جهت, اشاره مىكنم.
سيد جمال الدين در راه اين هدف بزرگ, سفرها كرد, خطابه ها خواند, مقالات بسيار
انتشار داد, و در اين مقصد, باعزم راسخ و قدرت منطق و شور ايمان و حماسه عظيمى كه
داشت تا آنجا موفق گشت كه در شخصيتهاى بزرگ و متفكران آن روز جهان اسلام تاثير
بگذارد و هدف خويش را تجسم دهد. به عنوان نمونه بايد ياد كرد كه مفتى بزرگ مصر, شيخ
محدم عبده, در سلك شاگردان سيد در آمد و همكار و همگام او شد. و روزى بر ((نهج
البلاغه)) شرر نوشت (6) و چاپ كرد, و حتى ((خطبه شقشقيه)) را جزء خطب امام دانست. و
با چنين ديد, نهج البلاغه را به سراسر سرزمينهاى عرب و اسلام سرازير كرد, به طورى
كه تاكنون بارها نهج البلاغه, در كشورهاى اهل تسنن چاپ شده است و استادان و محققان
اهل سنت, آن را, به صور گوناگون, با حاشيه و شرح ـ با حفظ همان متن و عين انتقادات
و اعتراضاتى كه از ناحيه امام بر دستگاه خلافت شده است ـ چاپ كردهاند. و اين همه,
دنباله همان كار شيخ محمد عبده است.
بارى اين ايجاد رابطه اسلامى و مقامات تفاهم, كه به دست سيد جمال الدين نقشى راستين
پذيرفت, استعمار را واداشت تا از راه قلم و تاليف نيز به كار افتد و بكوشد تا رشته
هاى سيد را پنبه كند, و آثار خوب افكار او را محو سازد, و آن وحدتى را كه سيد تا
مراحل چندى به پيريزيش توفيق يافته بود, دوباره, به دو گانگى و اختلاف مبدل نمايد.
البته در اين مقصود, توفيق كامل نصيب آنان نگشت. زيرا ملل اسلام روز به روز درباره
وحدت اسلامى و ديگر مسائل جهان خود حساسيت
بيشتر يافته اند. اما بيگانگان ـ چنانكه گفتيم ـ به كوشش برخاستند, و در اين منظور
از پاى ننشستند. از اين رو دو گروه را برانگيختند: گروهى خريده شده و مزدور, و
گروهى معاند, يا سفيه, يا بى اطلاع از مبانى مذهب و تاثير فرهنگ مذهبى در جوهر
اجتماع و عنصر مقاومت. و اين دو دسته را مامور كردند تا كتابها و مقالاتى بنويسند
در توهين به شيعه و مقدسات شيعه و گاه تكفير شيعه. آن هم يكى پس از ديگري, و در
نواحى مختلف كشورهاى اسلامي, وبا موضعگيريهاى متفاوت, كه در صفحه (7) نمونه چندى از
اين كتابها را نام برديم. در همين ايام نيز مىنگريم كه دنباله اين خيانت رها نشده
است, و پس از آن همه تحقيق و تفاهم از سوى علماى بزرگ اسلام, سنى و شيعه, باز گاه
در ايام حج, مزدوران استعمار, با نوشتن و پخش رسالاتى در اين مقوله, به دشمنان حج و
قبله و قرآن مدد مىرسانند... هر كس اين كتابها را خوانده باشد و جو انتشار و وقت
انتشار آنها را بداند مىفهمد كه ما چه مىگوييم, و مىفهمد كه كتابهايى را كه ما مورد
تجليل قرار مىدهيم چه كردهاند.
در مثل, از ميان كتابهايى كه به عنوان نمونه نام برديم, يكى كتاب ((الصراع بين
الاسلام و الوثنية)) است. مولف اين كتاب, عبدالله قصيمي, شيعه را وثنى و بتپرست
خوانده و به دنياى وسيع اسلام اينگونه معرفى كرده است. گويى از نظريات كفرآميز
علماى مذهب خودش درباره توحيد خبر ندارد, كه رويت خدا را جايز دانسته اند, (8) و
خدا را هر سال يك بار به زيارت قبر احمد حنبل آورده اند (9). و...و...
آرى او شيعه را بتپرست خوانده است,
شيعه اى كه به جز آيات توحيدى قرآن و سنت نبوي, خطب توحيدى ((نهج البلاغه)) دارد,
شيعه اى كه در توحيد, ((دعاى عرفه)) (10) دارد,
شيعه اى كه ((صحيفه سجاديه)) دارد,
شيعه اى كه تعليمات توحيدى امام باقر و امام صادق دارد,
شيعه اى كه در شناخت توحيد و دين صحيح, حجت هاى رساى امام على بن موسى الرضا(الحجج
الرضويه) دارد,
شيعه اى كه معارف تابناك ديگر ائمه طاهرين را به ارث برده است,
شيعه اى كه در توحيد, داراى سرهترين و خالصترين مفاهيم و تعاليم است ,
شيعه اى كه يك لحظه در تاريخ اعتقادى خود, سخنان و نظريات امثال اشعرى و حنبلى و
مجسمه و مشبه ه و معطله را بر زبان نياورده است,
شيعه اى كه بزرگترين علماى علم توحيد را پرورده است,
شيعه اى كه بهترين و روشنترين و مستندترين كتابها را درباره توحيد و معرفة الله
نوشته است,
شيعه اى كه گروهى بزرگ از اوليا الله را تربيت كرده است,
شيعه اى كه اعمال و عبادات خود را بدون قصد قربت و جهت (وجه) توحيدى صحير نميداند,
شيعه اى كه پيامبر اكرم و قرآن و على و امه اولاد على را نيز به خاطر خدا و قرب به
خدا دوست دارد و از آنان پيروى مىكند,
شيعه اى كه هيچ كتابي, مقالهاي, گفتاري, بنايي, اقدامي, رابى نام خدا نه آغاز كرده
و نه به پايان برده است,
شيعه اى كه بخشى از عظيمترين مساجد را در سراسر جهان بنا كرده است,
شيعه اى كه در راه استقرار دين توحيد و احكام خدا, در لحظه به لحظه تاريخ, جان
باخته و خون داده و شهيد شده است,
شيعه اى كه فصلى مبسوط و عملى در كتب فقهيش در باب معرفت قبله است و بهترين قبله
نما را هم اكنون او ساخته است,
شيعه اى كه ذبيحه را, بى ذكر نام خدا, نه حلال مىداند نه پاك,
اين شيعه را يك مولف مسلمان, در يك مركز اسلامي, وثنى و بت پرست مىخواند. و آيا
عبدالله قصيمي, و موسى جارالله, و احمد امين و امثال اينان نمىدانند كه چه مىگويند?
و درباره كه مىگويند? و چه مىكنند? و براى كه مىكنند?!
و اينجاست كه باز مىنگريم كه اراده خداوند و لطف تقدير, از ميان شيعه, مردان مصلر و
مجاهد و عالمى را بر مىانگيزد, تا در قلمرو كتاب و تاليف نيز, رشته هاى استعمار را
پنبه كنند, و مبانى و پايه هاى نهضت اتحاد اسلامى را از نو استحكام بخشند و با نشر
علم و معرفت و گسترش تفاهم اصولي, اذهان فرزندان سرزمينهاى مختلف اسلام را از آن
تيرگيها برهانند, و جامعه اسلامى را همواره براى پاسدارى و پيشبرد اين هدف آماده
دارند, مردانى چون مير حامد حسين هندي, سيد محسن امين جبل عاملي, سيد عبدالحسين شرف
الدين موسوى لبناني, شيخ محمد حسين كاشف الغطاى نجفي, شيخ آقا بزرگ تهراني, شيخ
عبدالحسين اميني... يعنى كسانى كه نوع ديد و كار مجاهدت بارشان در اين راه عظيم بود
ـ راه مقاومت در برابر نشر تفرقه.
در اينجا لازم است ياد شود كه برخى از كسانى كه در صد سال اخير, در جهان اسلام, خود
را جزو مصلحان به شمار آوردهاند, چه بسا از مهمترين مبادى فرهنگى يك مصلر اسلامى
عارى بودهاند. از اين گروه است سيد محمد رشيد رضا (1282 ـ 1354 ق), كه برخى او را
به عنوان ((احد رجال الاصلار الاسلامي)) (11) نام بردهاند. اين ((مصلر)), هنگامى كه
به مسال مهم مربوط به امامت و فلسفه سياسى در اسلام و جريانات شيعه و تاريخ شيعه
مىرسد, به صورت انسانى جلوه مىكند بى اطلاع, يا مغرض, يا غير مصلر. شخصى كه در
دنياى اسلام, در صدد اقدامات روشنفكرانه و ضد استعمارى بر مىآيد, بايد اطلاعات
وسيعى در مورد تاريخ و جغرافياى انسانى و اقتصادى اقوام مسلمان داشته باشد,
فرهنگهاى اقليمى اسلام را بشناسد, از مذاهب و اعتقادات و ارزشها و فداها و جهادهاى
فرقه هاى اسلامى با خبر باشد, ارج آنها را بداند, پاكدل و گشاده سينه و بزرگ انديش
باشد, به ارزشهاى فرهنگى و غناى انسانى اقوام مختلف مسلمان به چشم احترام بنگرد, در
تعبير از حد ادب نگذرد, در مناقشات جانب يگانگى را رها نكند, و برادران اهل قبله را
يكسان بيند. از اينجاست كه سيد جمال الدين اسد آبادى مىكوشد تا وطن و مذهبش درست
معلوم نباشد, و از اينجاست كه شيخ محمد عبده ـ چنانكه گذشت ـ بر ((نهج البلاغه))
شرح مىنويسد و آن را منتشر مىكند, تا از راه هاى گوناگون ميان فرق اسلام تفاهم پديد
آيد. اما كردار رشيد رضا به عكس اين است. او اولا از تاريخ و فقه و حديث و موقعيت
اسلامى رجال شيعه بى اطلاع است. ثانياً, در هر مناسبتى اختلافات مذهبى را دامن
مىزند و در مورد شيعه اظهاراتى مىكند حاكى از بى اطلاعى او از فرهنگ اسلامى شيعي, و
بى مبالات او در بار ايجاد تفرقه و دامن زدن به آتش اختلافات, صرف نظر از بى ادبيها
و تعبيرهاى نامناسب او نسبت به رجال اسلام.
و اين چگونگي, براى كسى كه خود را در شمار مصلحان دينى مىبيند و پيرو مكتب سيد جمال
الدين و شيخ محمد عبده مىداند, هيچگاه شايسته نيست. نمونه آنچه گفتيم سخنان و
نسبتهاى نادرست و بى ماخذ اوست در حق شيعه, در كتاب ((السنة و الشيعه))(12). از
اينجا مىتوان حدس زد كه آنچه از اينگونه مطالب در تفسير ((المنار)) نيز آمده است,
كار رشيد رضاست نه شيخ محمد عبده. بنابراين رشيد رضا, بيشتر, در شمار يك داعى قوميت
عربى جاى دارد تا يك مصلح اسلامى .
خوب, تا اينجا, در اين بحث و گفتگو كه به عنوان ((موضوع دوم)) مطرح كردم, پيدا گشت
كه لزوم حتمى و جدى بيدار بودن در برابر تفرقه افكنى دشمن, اكنون وظيفه اى است قطعى
و اسلامى و اجتماعي, زيرا كه وضع حساس فعلى ملل اسلام, از هر روز ديگر بيشتر
نيازمند تفاهم و همبستگى و وحدت و يكپارچگى است, كه بايد با دقتى چونان دقت عمل به
تكليف, به فرياد ((قرآن كريم)) گراييد:
و اعتصموا بحبل اللّه جميعاً و لا تفرقوا
ـ در ريسمان خداى چنگ در زنيد, همه, و مپرا كنيد!
و به سخن پيامبر اكرم گوش فرا داد:
و هم يد على من سواهم
ـ مسلمانان در برابر بيگانگان, همه چون يك دست اند.
پىنوشتها:
1ـ يا برخى كتابها كه در سى چهل سال
اخير, در ايران انتشار يافته است, كه جز تجزيه جامعه و طعمه ساختن آن براى استعمار
و تفكيك نيروها از هم و جدا ساختن صفوف از يكديگر و ترويج بدبينى و ولايتى و بى
ايمانى و ياس و تحير و بيحماسگى, يا بيگانه گرايي, هيچ نتيجه اى نداشته است.
2ـ ((نقش سيد جمالالدين اسد آبادى در بيدارى مشرق زمين)) /187 ـ تاليف سيد محمد
محيط طباطبائى, با مقدمه و ملحقات از سيد هادى خسروشاهى, چاپ قم (1350ش).
3ـ همان كتاب /:192 ((چگونه مرا تبعيد كردند)).
4ـ همان كتاب /166 ـ :176 ((شهداى راه آزادى)).
5ـ همان كتاب /281, نيز كتاب ((قصه هاى استاد)) /20((شهيد راه اسلام و آزادى)).
6ـ همان كتاب /282.
7ـ بجز تاليف كتاب ((كلمات الامام)), با مقدمه اى شامل تعريفى عظيم از ((نهج
البلاغه)), و تاليف كتاب ((مقتبس السياسة)), در شرر عهدنامه ماللك اشتر و سياسى
حكومتى امام على بن ابيطالب ((ع)).
8ـ نظريه معروف اشعرى, پيشواى بزرگ اهل سنت, در مسئله ((رويت)).
9ـ ((الغدير)), ج 5/199, نقل از ((مناقب احمد)) ـ تاليف حافظ ابن الجوزى.
10ـ از امام حسين ((ع)).
11ـ ((الاعلام)), ج 6/361.
12ـ ((الغدير)), ج 3, صفحات 266 تا 287 ديده شود.
|
|