بختخوب و بد
ما هر يك از كارهاى خود را براى آرمان و غايتى كه در نظرمان مشخص هست
انجام مىدهيم و از طرفى از روى قريحه مسامحه كه در زندگى داريم پيوسته
غالب را بجاى دائم و كلى مىگذاريم و از طرف ديگر البته براى رسيدن بهر
مقصدى بحسب غالب راهى ويژه وجود دارد و آن همان كار و فعاليتى است كه انسان
را به آرمان و غرضى كه در پايانش مشخص بوده و قرار گرفته مىرساند مثلا
براى رسيدن باب در زمين خشك كندن چاه لازم است و براى رسيدن به سر منزل
پيمودن راه مىخواهد و براى بردن سود بايد داد و ستد نمود و ... .
پايان هر يك از اين راهها غايت و آرمان خود وى مىباشد غايت كندن چاه
رسيدن باب و غايت پيمودن راه رسيدن به سرمنزل مقصود و غايت داد و ستد بردن
سود مىباشد همه اينها بحسب غلبه وقوع .
اكنون اگر كسى چاهى كند و به گنجى رسيد و يا به سنگى مصادف شد كه رنج او
را بيهوده ساخت و يا كسى در يك معامله كوچكى بجاى هزار ريال سود صد هزار
ريال سود برد و يا همه ثروت خود را به زيان گذاشت و همچنين ... در اين گونه
موارد غايتى پيش آمده كه غايت فعل و معلول كار نبوده و چون براى هر حادثه
علتى اثبات مىنماييم طبعا در همين جا نيز علتى مجهول الهويه اثبات مىكنيم
بختخوش و بختبد يا بختسياه و بختسفيد .
و از اين روى كسى را كه در تلاش عادى خود يا بى كوچكترين تلاش با غايتها
و پيشآمدهاى شيرينى روبرو مىشود خوش بخت مىناميم و كسى را كه پى در پى
با حوادث تلخ و ناگوارى روبرو مىشود بدبخت مىشماريم .
و در آثار گذشتگان از براى اين موجود خرافى اندام مخصوص و در خصوص وى
افسانههاى بسيار يافت مىشود و هنوز هم كه هنوز استبخت در پيش آمدها و
كارهاى روزانه بشر دخالتهاى مستقيم و غير مستقيم بسيار دارد .
ولى وقتى كه باريك بينى كرده و به محاسبه علل اينگونه حوادث پردازيم به
اشتباه خود پى برده و خواهيم فهميد كه علت پيدايش اين موضوع خرافى اين بوده
كه ما دائم را بجاى غالب گذاشتهايم كندن چاه 50 مترى پيوسته انسان را باب
نمىرساند كه در نتيجه اگر باب نرسيد بدبختى و اگر بگنج رسيد خوشبختى بوده
باشد بلكه گاهى باب مىرساند كه در پنجاه مترى سطح زمين آب موجود بوده باشد
چيزى كه هست كندن چاه پنجاه مترى هميشه انسان را به همان چيزى كه در پنجاه
مترى سطح واقع است مىرساند اگر آب است آب و اگر گنج است گنج و اگر سنگ
استسنگ و اين دائمى است .
و البته موقعى كه كندن چاه به گنج هدايت كرده از اين جهتبوده كه در
پنجاه مترى سطح زمين گنج وجود داشته و با برداشتن خاك كه روى او را
پوشانيده بود گنج پوشيده پيدا شده و اين علل و شرايط جز اين نتيجه نداشته
است .
در همه موارد بختسفيد و بختسياه نمىتوانيم حادثهاى را پيدا كنيم كه
اثر مستقيم علل و شرايطى كه در محل واقعه تراكم نموده نباشد و غايتى
نمىتوانيم بياييم كه ارتباط ذاتى با اسباب و قواى حاضره و فعاله پيدا نكند
.
مسائلى كه در اين مقاله اثبات گرديد
مسائلى كه در اين مقاله اثبات گرديده به شرح زير است:
1- هر حادثه زمانى نيازمند بعلت مىباشد و با تعبير عمومىتر هر ممكن
محتاج بعلت است .
2- چنانكه وجود علت علت وجود معلول است عدم علت نيز علت عدم معلول است .
3- وجود معلول با علتخود رابطهاى دارد كه با هيچ چيز غير او ندارد .
4- علتى كه نسبتش با دو چيز متساوى بوده باشد نمىتواند يكى از آن دو تا
را تخصيص بوجود دهد و همچنين يكى از آن دو تا نيز نمىتواند با چنين علتى
بوجود اختصاص يابد .
5- اختيار بمعناى ايجاد گزافى تحقق ندارد .
6- علت دو قسم است علت تامه و علت ناقصه .
7- احتياج معلول بعلت از جهت امكان اوست نه از جهتحدوث و سابقه عدم .
8- عليت و معلوليت دورى محال است .
9- وجود علت تامه از وجود معلول خود قويتر است .
10- علتبر معلول خود متقدم است و معلول از وى متاخر .
11- استقلال و تماميت وجودى معلول همان استقلال و تماميت وجودى علت است
.
12- سلسله علت تامه معلولى نمىتواند تا لا نهايتبرود .
13- دو علت مستقله يك معلول را نمىشود ايجاد كند چنانكه يك علت دو
معلول مستقل را .
14- علتبه چهار قسم منقسم مىشود علت فاعلى علت غائى علت مادى علت صورى
.
15- هيچ معلولى بىعلت فاعلى نخواهد بود .
16- هر معلول مادى علت مادى مىخواهد .
17- ماده ديگرى بسيطتر از ماده جسمانى بايد اثبات كرد .
18- هر معلول مادى علت صورى مىخواهد .
19- هيچ معلولى بىعلت غائى نخواهد بود .
20- اتفاق و بخت وجود ندارد