ازدواج
يكى ديگر از رويدادهاى جالبِ توجّه زندگى فاطمه زهراعليها السلام،ازدواج اوست. كه
بُعد بزرگى از زندگى او را دربر مىگيرد.
در واقع ازدواج فاطمه يك ازدواج تمام عيار، مطابق با ارزشهاىاسلامى بود. از اين رو
اين پيوند به عنوان نمونهاى از يك ازدواج ايدهآلمورد توجه قرار گرفت.
در فقه اسلامى، شيوه ازدواج فاطمه به عنوان سنّت مستحب قلمدادشده است. چرا كه اين
ازدواج صورت مجسمى از تعاليم گرانبهاى اسلامىاست. اينك بجاست به فراخور اين كتاب
به شرح قسمتهايى حساس از اينپيوند مبارك بپردازيم.
اوّل : خواستگارى
مراسم ازدواج به سادگى و بدون هيچ افراط و تفريطى برگزار شد. درحقيقت مفهومازدواج
اسلامى مفهومىاست برخاسته از واقعيت وطبيعتآن. ازدواج پديدهاى است فطرى كه براى
ادامه حيات و بقاى نسل انساندر وجود او تعبيه شده است.
در واقع اسلام نيز ازدواج را بدين گونه مىخواهد و دستوراتى متناسببا چنينازدواجى
صادر كردهاست. از اينرو بهبسيارىاز تشريفات بىفايدهديگرى كه در برخى از
كشورهاى اسلامى ديده مىشود هيچ نيازى نيست.
معمولاً ازدواج با خواستگارى از سوى مرد آغاز مىشده. آن هم از زنىكه از جهت حسب و
نسب، مورد علاقه او قرار مىگرفته است. و بستگانزن نيز درباره مرد تحقيق مىكردند
و اگر او را شايسته مىيافتند مهريهسادهاى تعيين مىكردند و دخترشان را بدون
تشريفات و رفت و آمدها،به ازدواج مرد درمىآورند و از تشكيل جلسات طولانى و بدون
فايدهخوددارى مىكردند. كه گويى اينك ازدواج به مثابه تعيين روابطبينالمللى ميان
ملّتها درآمده است، كه در برخى از كشورها هماكنون نيزاين رفتار و طرز فكر ديده
مىشود.
براى همين است كه مىبينيم اميرمؤمنان، علىعليه السلام خدمت پيامبرصلى الله عليه
وآلهمىآيد، سلام مىكند و در جاى خود قرار مىگيرد. پيامبر علّت آمدنش راجويا
مىشود و حضرت امير موضوع ازدواج با فاطمه را مطرح مىكندوپيامبر با خوشرويى تمام
از پيشنهاد او استقبال مىكند.
دوّم : قبول پيشنهاد خواستگارى
پيامبر پيشنهاد على را به طور قطعى نمىپذيرد، مگر پس از آنكه اينپيشنهاد را براى
فاطمه با تفاصيل آن عرضه كند. آنحضرت از سوابق علىوفضايل ومناقب او مىگويد و
فاطمه نيز سكوت مىكند و بدين ترتيبرضايت خويش را اعلام مىدارد.
پيامبرصلى الله عليه وآله با ديدن سكوت فاطمه زهرا مىفرمايد : اللَّه اكبر،
سكوتفاطمه نشان رضايت او به اين پيوند است.
اسلام زنرا انسانىصاحب كرامتبهشمار مىآورد كه حقداردسرنوشت خود را برگزيند.
اگرچه پدر نيز اين حق را دارد كه در انتخابهمسر با دخترش مشورت كند چرا كه او خير
و صلاح دخترش را بهترمىداند. ولى اگر پدر بخواهد در اين باره زور پيشه كند و يا در
استفاده ازاين حق افراط روا دارد، در چنين حالتى شرع مقدّس قدرتش را محدودمىسازد،
حق انتخاب را تماماً برعهده خود زن مىسپارد. بدينگونه ازافراط و تفريط جلوگيرى
مىكند و بنابراين اسلام با شيوه اروپايى و غربىكه زن را از خانوادهاش جدا مىكند
وحق انتخاب شوهر را تنها به دست اومىسپارد، به هيچ وجه هماهنگى وموافقت ندارد.
از طرفى شيوه اسلامى در اين باره با روش ازدواج در روزگار جاهليّتكه زن را به
مثابه كالايى مورد خريد و فروش قرار مىداد، هيچ گونهسازگارى ندارد.
سوّم : برابرى
فاطمه در همان هنگامى كه مسلمانان توانسته بودند با نيرومندتريندشمن خود يعنى
قريش، در جزيرةالعرب به رويارويى برخيزند، به سنو سال زنان رسيده بود. مردان
مسلمان هريك مىخواستند در ازدواج بافاطمه دختر پيامبر بر يكديگر سبقت جويند تا
بدين ترتيب به اين شرافتنايل آيند. در آن هنگام فضايل و مناقب و پاكدامنى و آزرم و
حكمتوتقوا و اجتهاد و دانش و معرفت آنحضرت، زبانزد همگان بود. امّا ازسوى ديگر
مسلمانان از ميزان علاقه وافر پيامبر اكرم به دخترش آگاهىداشتند از اين رو بسيارى
از توانگران و بزرگان او را از پيامبر خواستگارىمىكردند امّا پيامبر اسلام آنان
را با ظرافت رد مىكرد چرا كه آنان راشايسته ازدواج با فاطمه و همتا و برابر با
آنحضرت نمىدانست. مضافاًبرآنكه پيامبر از طريق وحى، آگاهى يافته بود كه فاطمه،
اين زنبافضيلت و معصوم در اسلام، كسى كه قرار است نسل پيامبر و تبار اوصياو
جانشينانش از او باشد، بايد با مردى كه خداوند سبحان او را برگزيدهاست، پيمان
زناشويى ببندد.
از اين رو آنحضرت به هركس كه براى خواستگارى فاطمه به اورجوع مىكرد، مىفرمود :
من در اين باره منتظر فرمان خداوند هستم. امّا هنگامى كه على بههمين منظور نزد
پيامبر آمد و خواستهاش را مطرح كرد پيامبرصلى الله عليه وآله به وىفرمود : جبرئيل
پيش از وى نزد آنحضرت آمده و به وى گفته بود كهخداوند تعالى، فاطمه را در آسمان
به همسرى على درآورده و فرشتگان رابر آن گواه گرفته است.
تمام اينها براى آن بود كه حضرت امير پس از پيامبرصلى الله عليه وآله
بهترينزمينيان بود و پيامبر و فاطمه نيز اين نكته را بخوبى مىدانستند. علىعليه
السلامتنها همسر شايسته فاطمه بود.
در اسلام نيز روا نيست كه پدر دخترش را به مردى كه همشأن اونيست، به همسرى درآورد.
در اين باره مىتوان به حديثى كه از امامصادقعليه السلام روايت شده، استناد جُست.
آنحضرت فرموده است :
"اگر خداوند اميرمؤمنانعليه السلام را براى فاطمه نيافريده بود، از آدم تاپايينتر
از وى همتايى براى فاطمه بر روى زمين وجود نداشت"(5).
چهارم : مهريه و جهيزيه
اگر انسان در زندگى دنيا بيشتر به تشريفات توجّه داشته باشد، دردسرو مشكلاتش هم
افزونتر خواهد شد. حال آنكه ساده زيستن و زهد درزندگى، موجب آسودگى و راحتى است.
اميرمؤمنان نيز در حديثى كه ازاوصاف پرهيزكاران سخن مىگويد، به همين نكته اشاره
كرده و فرمودهاست :
"پرهيزكاران لذّت زهد دنيا را هم در اين دنيا چشيدهاند"(6).
ساده زيستن و زهد، بخصوص درنظر رهبران و بالاخص در نزد ائمهوراهنمايان ربّانى از
اهمّيّت بيشترى برخوردار است.
شايد سادگى مَهر بانوى زنان و نيز لوازم خانهاش، به اضافه زهد درمراتب دنيا، بيشتر
به هدف ساده برگزار كردن مراسم زناشويى انجامگرفته باشد تا به عنوان نمونهاى براى
ازدواجهاى اسلامى همواره پيشروى مسلمانان قرار داشته باشد و چرا اينگونه نباشد؟ كه
او فاطمه دخترمحمّد بن عبداللَّهصلى الله عليه وآله، رسول خدا بود و شوهرش سرور
اوصيا، على اميرمؤمنان. پس بايد كه ازدواج او به عنوان الگو و نمونه قلمداد شود.
امامان معصوم نيز، عملاً در ازدواجهاى خود از اين نمونه پيروىكردند وخود را حتّى
ملزم به رعايت "مهرالسنّه"، يعنى همان بهاىمهريهاى كه علىعليه السلام به
فاطمهعليها السلام پرداخت، مىكردند.
مهر حضرت زهرا 480 و يا بنابر بعضى روايات 500 درهم بود.همچنين جهيزيهاى كه
پيامبرصلى الله عليه وآله آن را براى فاطمه تدارك ديد، عبارتبود از :
- پيراهنى به بهاى هفت درهم.
- روبندى (به عنوان چادر) به ارزش چهار درهم.
- قطيفه سياه خيبرى.
- تختخوابى بافته شده از برگ و ليف خرما.
- دو تشك كه درون يكى از آنها با پشم گوسفند و درون ديگرى با ليفخرما پر شده بود.
- چهار بالش كه درون آنها از گياه خوشبوى "اذخر" پر شده بود.
- پردهاى نازك از پشم.
- يك تخته حصير هجرى(7) كه گاهى اين حصير از علف بافته مىشد.
- يك آسياب دستى.
- يك تشت مسى.
- مشكى از پوست.
- كاسهاى چوبين.
- مشك كهنه آب.
- يك آفتابه.
- دو كوزه سفالى.
- يك سفره چرمى.
- يك چادر بافت كوفه.
- يك مشك آب.
- مقدارى عطر.
امامعليه السلام نيز خانه خود را مهيا كرد. بدين ترتيب كه كف خانه را باريگهاى نرم
فرش كرد و چوب درازى به دو طرف ديوار آويخت تا از آنبه عنوان رخت آويز استفاده شود
و داخل اتاق را نيز با پوست گوسفندفرش كرد و تنها يك بالش از ليف خرما در خانه قرار
داد.
پنجم : خطبه عقد
رسول خدا به امام على فرمود : برخيز و براى خود خطبه بخوان . اميرمؤمنان فرمود :
"سپاس خدايى را كه به ستايشگرانش نزديك شد و به خواستارانشقريب گشت و بهشت را به
كسانى كه از او پروا پيشه كنند، وعده فرمودوكسانى را كه نافرمانىاش كنند با آتش
بيم داد. او را بر نيكيهاى ديرينهونعمتهايش سپاس مىنهم. سپاس كسى كه مىداند او
(خداى) آفرينندهو پديد آرنده و ميراننده وزنده كننده اوست و از بديهايش پرسنده. از
اويارى مىجوييم و هدايت مىخواهيم و بدو ايمان مىآوريم و از وىكفايت مىطلبيم".
"و شهادت مىدهيم كه جز خداى يگانه هيچ معبودى نيست. يكتاستو شريكى ندارد. شهادتى
كه در اندازه او باشد و خشنودش سازد و نيزشهادت مىدهيم كه محمّد بنده و رسول
خداست، درود خدا بر او، و بردودمانش باد. درودى كه او را نيك آيد و بهرهمندش سازد
و او را بالا بردو برگزيندش. اين رسول خداست كه دخترش فاطمه را به پانصد درهم (مهر)
به همسرى من داد. از او بپرسيد و حضرتش را گواه گيريد".
آنگاه رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود : "من دخترم فاطمه را براساس آنچهخداوند
مهربان او را با تو تزويج كرده، به همسرى تو دادم و به خشنودىخداوند راضى و
خشنودم. تو نيك داماد و نيك يارى هستى و خشنودىخداوند براى تو كافى است".
سپس رسول خدا فرمود تا طبقى از خرماى نورس يا رسيده درميانآورند وآن را تقسيم
كنند.
در اين باره حديث ديگرى از زبان اميرمؤمنان نقل شده كه در سطوربعد براى بيان اهميّت
اين پيوند در اسلام، آن رابازگو خواهيم كرد. ازجمله دلايل اهمّيّت اين ازدواج آن
است كه ما در كتابهاى تاريخ و حديثبه بخش بزرگى بر مىخوريم كه به تفصيل يا اختصار
موضوع ازدواج علىبا فاطمه را مطرح كردهاند. اين امر خود نشانگر اهتمام مسلمانان
صدراسلام به اين امر بوده است.
حديثى كه در اين باره روايت شده، منقول از ضحّاك بن مزاحم استكه گفته : از على بن
ابى طالب شنيدم كه مىفرمود : ابوبكر و عمر نزد منآمدند و گفتند : چه مىشود كه
نزد رسول خدا بروى و درباره فاطمه با اوسخن بگويى؟
من نزد آنحضرت رفتم. چون پيامبر مرا ديد، خنديد و آنگاه فرمود :ابوالحسن براى چه
آمدهاى؟ چه مىخواهى؟
من از خويشاوندى و پيشگامى خود در اسلام نيز و از يارى و جهادخويش در ركاب آنحضرت،
سخن گفتم. آنحضرت در پاسخ فرمود :راست گفتى وبهتر از آنى كه گفتى.
گفتم : اى رسول خدا آيا فاطمه را به همسرى من مىدهى؟
او فرمود : على! پيش از تو نيز كسان ديگرى از او خواستگارى كردهاندوچون من
خواستگارى آنان را با فاطمه درميان نهادم، آثار نارضايتىدر چهرهاش نمايان شد.
امّا اينك تو اينجا بمان تا من دوباره به سويتبازگردم(8).
پيامبرصلى الله عليه وآله به اتاق فاطمه رفت. فاطمه برخاست و رداى پيامبر راستاند
وكفشهايش را به در آورد و آب وضو براى آنحضرت مهيّا كرد و بهدست خويش پاهايش را
شُست و آنگاه بر جاى خود نشست، پيامبر به اوفرمود : اى فاطمه؟ پاسخ داد : بلى چه
فرمايشى دارى اى رسول خدا؟
پيامبر فرمود : على بن ابى طالب كسى است كه تو بخوبى از قرابتوفضيلت و اسلام او
آگاهى دارى و من نيز از خداوند خواستهام كه تو رابه همسرى بهترين و محبوبترين خلقش
درآورد. او از تو خواستگارى كردهاست. در اين باره چه نظرى دارى؟
فاطمه خاموش ماند امّا چهرهاش را برنگرداند و رسول خدا نيز درسيمايش نشان ناخرسندى
نديد. پس برخاست و گفت : اللَّه اكبر. سكوت اودليل بر موافقت اوست.
پس جبرئيلعليه السلام به نزد آنحضرت آمد و گفت : اى محمّد، فاطمه را بههمسرى على
بن ابى طالب ده كه خداوند او را براى على بن ابى طالبپسنديده و على را نيز براى
فاطمه.
على فرمود : آنگاه پيامبر فاطمه را بهازدواج من درآورد. و نزد من آمدودستم را گرفت
و فرمود : "برخيز به نام خدا و بگو : عَلى بَرَكِةِ اللَّهِ وَماشاءَ اللَّهُ لا
قُوَّةَ إِلّا بِاللَّهِ تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ".
آنگاه مرا آورد و در كنار فاطمه نشانيد و فرمود :
"خدايا اين دو محبوبترين خلقِ تو در نزد منند پس آنان را دوست بدارو به فرزندانشان
بركت ده و از سوى خود نگاهبانى برايشان بگمار و مناين دو و فرزندانشان را از شر
شيطان رانده شده، در پناه تو مىگيرم"(9).
ششم : زفاف
فاطمه زهرا بر اشتر سياه و سپيد پدرش نشست. زنان پيامبر اطرافاشتر را گرفته بودند
و اشعار شاد مىخواندند. سلمان نيز افسار اشتر را بهدست گرفته بود و پيامبر خود
پيشاپيش اشتر و درميان جوانان بنى هاشمكه شمشيرهاى آخته به دست داشتند، حركت
مىكرد. جوانان بنى هاشم بااين حركت در واقع مىخواستند بگويند كه ما از عرض و
ناموس خودپاسدارى مىكنيم.
آرى، آن شب جشن عروسى برپا بود و اين جشن با اشعارى كه زنانپيامبر مىخواندند و
ديگر زنان آنها را تكرار مىكردند، شكوه خاصى بهخود گرفته بود.
ام سلمه مىخواند :
- اى همسايگانم به يارى خدا گردش كنيد و در همه احوال خداى را بهياد آريد.
- و ياد آريد الطاف پروردگار والا مرتبه را كه ناخوشيها و آفتها را ازما دور كرد.
- او ما را پس از كفر، هدايت كرد و از نو جان بخشيد.
- با بهترين بانوى عالميان كه خالهها و عمههايش فداى او گردند،همراه شويد.
- اى دختر كسى كه خداى بزرگ او را با وحى و رسالت، بر ديگرانبرترى بخشيد.
عايشه نيز اين اشعار را مىخواند :
- اى زنان، روبندها زنيد و آنچه شايسته گفتن در مجالس است، برزبان آريد.
- همراه با تمام بندگان شاكر خداوند، او را به ياد آوريد كه ما را بهدين خويش
مخصوص فرمود.
- ستايش خداى را بر بخششهايش و سپاس اورا كه يكتا و ارجمندوتواناست.
- با او - فاطمه - همراه گرديد كه خداوند نام او را بلند گردانيد و وى رااز جانب
خود به پاكى و طاهرى - على - مخصوص داشت.
- حفصه نيز بدين اشعار مترنّم شد و خواند :
- فاطمه بهترين زنان بشر است و سيمايى چون ماه دارد.
- خداوند تو را بر همه آفريدگان برترى بخشيد به فضيلت كسى كه بهآيات زمر مخصوص شد.
- خداوند تو را به همسرى جوانى فاضل يعنى على بهترينِ حاضران،درآورد.
- همسايگانم، با فاطمه همراه شويد كه او بزرگوار و فرزند مرد بزرگىاست.
پس از آنكه فاطمه به خانه على رسيد، پيامبرصلى الله عليه وآله پيش رفت و دستفاطمه
را گرفت و درميان دستان على نهاد و پيش از آنكه چنين كند، باسخنان گرم ونورانى خود،
بذر عشق و محبّت را درميان آنان كاشت و ازهريك از آنان تعريف و تمجيد كرد.
فاطمه زهراعليها السلام از آغاز سال دوّم هجرت، به زندگى تازهاى گام نهاد.او پيش
از اين بمدّت 9 سال به عنوان دخترى نمونه در خانه پدرش مطرحبود و اينك مىخواست
زندگى زناشويى خويش را آغاز كند. آرى اومىرفت تا سنگ بناى نخستين خانواده نمونه را
در جامعه اسلامى بنياننهد تا جهان مفهوم زندگى هدفدار را در پرتو تعاليم اسلامى
بشناسد.
اينك به مثالهايى از اين خانواده نمونه كه فاطمه با همكارى علىعليه السلامو با
وحيى كه از جانب خدا به سوى پيامبرصلى الله عليه وآله مىشد، آن را بنيان نهادهبود
اشاره مىكنيم :
1 - محبّت و دوستى عميق : آنچه اين دو را به هم پيوند مىداد، عشقومحبّتى بود كه
از ايمان هريك از آنان به ويژگيها و مناقب ديگرى نشأتمىگرفت. فاطمه، على را به
عنوان سرور اوصيا و پدر نوههاى پيامبروبرترين مردم پس از آنحضرت و صاحب مقامى
والا و بزرگ در نزدخداوند مىدانست. از اين رو به او بسيار عشق مىورزيد. علىعليه
السلام نيز ازبزرگى و عظمت فاطمه آگاه بود و مىدانست كه او سرور زنان جهانومادر
نوههاى پيامبر است وشفاعتش در بارگاه خداوند مقبول واقعمىشود. به اين دلايل بود
كه اميرمؤمنان هم او را بسيار دوست مىداشت.
2 - همكارى در عمل : فاطمه زهرا در انجام مسئوليّتهاى داخل خانهسُستى نمىورزيد
چنان كه حضرت امير نيز در انجام وظايف مربوط بهخودش كوتاهى نشان نمىداد. پيامبر
اكرم هم وظايف را از روز نخستبدين گونه تقسيم كرد :
الف - على بايد خانه را بروبد و آب بياورد علاوه بر آنكه دادن نفقههم از وظايف
اوست.
ب - فاطمه بايد آرد فراهم آرَد و خيمر درست كند و نان پزد و تربيتفرزندان و رتق و
فتق امور آنان را برعهده گيرد.
در حديثى از ابوجعفرعليه السلام نقل شده است كه فرمود :
"فاطمه به على قول داد كه كارهاى خانه را انجام دهد و خمير درستكند ونان پزد و
خانه را بروبد و على هم به او قول داد كه كارهاى بيرون ازخانه را انجام دهد وهيزم
آورد و مواد خوراكى را تهيه كند. روزى امام بهفاطمه گفت : اى فاطمه آيا چيزى دارى؟
فاطمه گفت : سوگند به آنكهحقّ تو را بزرگ داشت، سه روز است كه چيزى نداريم تا تو
را بدانمهمان كنم. علىعليه السلام پرسيد : پس چرا به من نگفتى؟ فاطمه گفت :"رسول
خداصلى الله عليه وآله مرا نهى كرد از اين كه چيزى از تو بخواهم بلكه به منسفارش
كرد كه از پسر عمويت چيزى مخواه. اگر چيزى آورد كه هيچوگرنه از او تقاضايى مكن".
انجام اين وظايف، رنج و زحمت فراوانىبراى فاطمه زهرا ايجاد كرده بود چنانكه روزى
رسول خداصلى الله عليه وآله به منزلفاطمه وارد شد و ديد كه كار زياد، على و فاطمه
را خسته كرده است. پسپرسيد : كدام يك از شما بيشتر خستهايد؟ على پاسخ داد :
فاطمه.
آنگاه پيامبر فاطمه را از ادامه كار منع كرد و خود به جاى او مشغولكار شد.
مسلمانان در يكى از جنگها، غنايم بسيارى به دست آورده بودند ازاين رو فاطمه زهرا به
حضور پيامبر اكرم رسيد و از آنحضرت خواست تاخادمهاى بهعنوان سهم وى از غنيمت
بهاو دهد كه اورا در كارها ووظايفخانه كه برايش بخصوص در زمان غيبت اميرمؤمنان و
شركت آنحضرتدر جنگها سنگين مىشد، كمك كند.
از امام علىعليه السلام روايت شده است كه به مردى از بنى سعد فرمود : آيادرباره
خود و فاطمه نكتهاى برايت بازگويم؟ فاطمه در خانه من بود.او از تمام كسان
پيامبرصلى الله عليه وآله در نزد آنحضرت عزيزتر و محبوبتر بود. اوآن قدر با مشك آب
آورده بود كه سينهاش از اين بابت مجروح شده بودوآنقدر به دست خود آسياب كرده بود
كه دستانش خشن شده بود و خانهرا آنقدر رُفته بود كه لباسهايش خاك آلوده شده بود و
آنقدر زير ديگ راروشن كرده بود كه جامههايش چرك و دودآلود شده بود و به همين
خاطربسيار لاغر و نزار گشته بود(10).
چون فاطمه زهرا از پيامبر خواستار كنيزى شد تا او را در كارهاىخانه كمك كند،
آنحضرت به وى فرمود : من به تو چيزى مىآموزم كهبيشتر از كنيز به حال تو سودمند
است.
فاطمه پرسيد : پدر! آن چيست؟
پيامبر فرمود : چون از نماز فراغ يافتى پيش از آنكه به چپ وراستخود بنگرى 34 مرتبه
بگو اللَّه اكبر و 33 مرتبه بگو الحمد للَّه و33 مرتبههم بگو سبحان اللَّه. چون،
چنين كنى خداوند نيرو و نشاط به تو عنايتكند. آنگاه پيامبرصلى الله عليه وآله
بهاو نگريست و فرمود : آيا بدين خرسندى؟
فاطمه پاسخ داد : آرى اى رسول خدا، خرسندم.
اين همان تسبيح مشهور به "تسبيح الزهرا" است كه بيشتر شيعيان پساز خواندن نماز،
خود را به انجام آن ملزم مىدانند.
اين است شخصيت آن زن درخشانى كه فاطمه زهراعليها السلام آن را براى مابه نمايش
مىگذارد. او نشان مىدهد كه چگونه يك زن بايد مشكلات راتحمّل كند و به درجات
والايى كه خداوند براى او درنظر گرفته برسدبىآنكه بدانچه از دنياى فانى از كف او
مىرود، توجّه نشان دهد.
بنابر برخى از روايات، چون آيه زير نازل شد كه فرمود :
( وَإِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغَاءَ رَحْمَةٍ مِن رَّبِّكَ تَرْجُوهَا
فَقُل لَّهُمْ قَوْلاًمَّيْسُوراً ) (11) "چون از ايشان (يعنى از خويشان و دخترت
فاطمه) به خاطررحمت پروردگارت كه بدان اميدوارى، روى گرداندى بديشان سخنى نرموخوش
بگو".
پيامبرصلى الله عليه وآله خدمتكارى را بنام "فضه" را براى خدمت به دخترش بهنزد وى
فرستاد. فاطمه نمىخواست با او رفتارى مانند رفتار زنان عربداشته باشد آنان به
خدمتكار خود امر و نهى مىكردند و خدمتكارشان جزاطاعت از فرمانهاى آنها چاره ديگرى
نداشت. امّا فاطمه هرگز چنين نكردبلكه بدون آنكه ميان خود و فضه امتيازى قائل شود،
روزهايى را بينخود و فضه تقسيم كرد.
3 - فاطمه زهرا زندگى و غذاى ناگوار و لباس درشت بافت و خشن راتحمّل مىكرد و تنها
خدا و روز قيامت را درنظر مىآورد. در حديثى ازسويد بن غفله آمده است كه گفت :
علىعليه السلام به پيشامدى سخت گرفتارشد. فاطمه به نزد پيامبرصلى الله عليه وآله
رفت و در زد. رسول خدا فرمود : مناحساس مىكنم محبوبم بر در ايستاده است. اى أم
ايمن برخيز و بنگر. پسأم ايمن در را گشود، فاطمه به خانه پيامبر قدم نهاد. پيامبر
خطاب به اوفرمود : تاكنون در چنين هنگامى نزد ما نمىآمدى؟! فاطمه گفت : اىرسول
خدا خوراك فرشتگان در نزد خداى چيست؟ پيامبر فرمود : حمدوثناى خداست. پس فاطمه عرض
كرد : خوراك ما چيست؟ پيامبر فرمود :
سوگند به آنكه جانم به دست اوست. در خانه آل محمّد يك ماه استكه آتشى برافروخته
نشده. اينك پنجكلمه كه جبرئيل بهمن آموختهاست،به تو ياد مىدهم. فاطمه گفت : اى
رسول خدا اين پنج كلمه كدام است؟
پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود : "يا رَبَّ الْأَوَّلينَ وَالْآخِرينَ، يا ذَا
الْقُوَّةِ الْمَتينِ وَياراحِمَ الْمَساكينِ وَيا أَرْحَمَ الْرَّاحِمينَ".
فاطمه بازگشت. همين كه چشم على به او افتاد، گفت : مادر و پدرم بهفدايت. اى فاطمه
چه خبرى آوردى؟ گفت : براى كارى دنيايى رفتموبراى آخرت بازگشتم. على به او فرمود :
آنچه پيش روى دارى بهتراست، آنچه پيش روى دارى بهتر است.
از امام جعفر صادقعليه السلام نقل شده است كه فرمود :
فاطمهعليها السلام نزد رسول خداصلى الله عليه وآله از علىعليه السلام شكايت كرد و
گفت : اىرسول خدا على از روزى خود چيزى برجاى نمىگذارد مگر آنكه آن رادرميان
بيچارگان پخش كند. پيامبر به او فرمود : اى فاطمه آيا مرا دربارهبرادرم وپسر عمويم
خشمگين مىسازى؟ همانا خشم على خشم من وخشممن خشم خداى عز وجل است(12).
فاطمه زهرا از زمان ازدواج تا هنگام وفاتش به عنوان واسطه ميانرسول خدا و زنان
مسلمان در مسائل شرعى بود. بدين ترتيب كه زنانى كهدر مسائل شرعى دچار اشكال
مىشدند، نزد فاطمه مىآمدند و مسائلخود را از او مىپرسيدند و آنحضرت اشكالات
آنان را برطرف مىكردوفرهنگ وحى را به آنان مىآموخت و آنان را از معرفت سيراب
مىكرد.
آنحضرت همچنين در برخى از سفرهاى مهم شركت جست و انجامبرخى از امور را برعهده
داشت. علاوه بر اين او در فتح مكّه نيز حضورداشت و به امور شخصى پدر و شوهرش رسيدگى
مىكرد تا آنان بتوانندبراى وظايف مهمى كه برعهده داشتند، از فرصتها بهتر استفاده
كنند.
بخش دوم : جايگاه حضرت
فاطمه زهراعليها السلام
زمخشرى در كشاف هنگام ذكر ماجراى زكريا و مريمعليهما السلام نقل كردهاست كه
پيامبرصلى الله عليه وآله در هنگام قحط سالى، به گرسنگى مبتلا شد. حضرتفاطمهعليها
السلام دو قرص نان و پارهاى گوشت براى آنحضرت، تحفه برد و وىرا بر خود مقدّم
داشت. امّا آنحضرت طبق را به خود فاطمه بازپس دادوفرمود : آن را بگير. آنگاه روپوش
روى طبق را برگرفت. طبق پر ازگوشت و نان بود. فاطمه با ديدن اين صحنه شگفتزده شد و
پىبرد كه ايننان و گوشت از جانب خداوند فرستاده شده است. پيامبر به فاطمه فرمود
:اين نان و گوشت از كجا آمده است؟ فاطمه پاسخ داد : از سوى خدا كه اوهركه را خواهد
بىحساب، روزى دهد. پيامبر فرمود : سپاس خدايى راكه تو را مانند بانوى زنان بنى
اسرائيل قرار داد. سپس آنحضرت، على بنابىطالب و حسن و حسين و اهل بيتش را جمع
كرد و همگى از آن غذاخوردند و سير شدند. امّا از غذا، هيچ كاسته نشده بود و فاطمه
باقيماندهغذا را به همسايگان خويش بخشيد.
ترمذى در صحيح از صبيح غلام اُمّ سلمه و زيد بن ارقم نقل كرده استكه گفتند :
پيامبرصلى الله عليه وآله به على و فاطمه و حسن و حسين فرمود : "من بادشمن شما دشمن
و با دوستان شما دوست هستم".
ابن خالويه در كتاب "آل" در حديثى كه آن را از امام رضا و او ازپدرانش از
اميرمؤمنان نقل كرده، آورده است كه آنحضرت فرمود :رسول خداصلى الله عليه وآله
فرمود : "چون روز قيامت فرا رسد، منادى از دل عرشآواز دهد كه اى خلايق! ديدگان خود
را بربنديد تا فاطمه دختر محمّد،عبور كند".
همچنين در روايت ديگرى آمده است كه آن منادى بانگ مىزند كه :"اى جماعت! سر به زير
افكنيد و چشم فرو بنديد تا فاطمه از پل صراطبگذرد. آنگاه آنحضرت درحالى كه هفتاد
هزار كنيز از حورالعين بهشتاو را همراهى مىكنند، از پل مىگذرد".
بخارى در صحيح به سند خود روايت كرده است كه پيامبر اكرمفرمود : "فاطمه پاره تن من
است. هركه او را خشمگين سازد به تحقيق مراخشمگين ساخته است".
بسيارى از دانشمندان اهل حديث، از شيعه و سنى، اين مضمون را بااسناد صحيح و
روايتهاى صريح نقل كردهاند. تا آنجا كه برخى بدينروايت، با اعتمادى تمام استشهاد
كردهاند. يكى از اينان ابوالفرج اصفهانىاست. وى روايت مىكند كه : عبداللَّه بن
حسن مثنى فرزند امام حسنمجتبىعليه السلام بر عمر بن عبدالعزيز وارد شد. عبداللَّه
در آن هنگام جوان بودواز وقار و هيبتى خاص برخوردار. عمر او را در صدر مجلس
نشانيد،مورد احترام قرار داد و نيازش را برآورده ساخت. از علّت كار عمر در اينخصوص
پرسش كردند. وى پاسخ داد : يكى از معتمدانم خبرى از رسولخدا برايم نقل كرد آن
چنانكه گويى خود آن را از دهان آنحضرتشنيدهام. پيامبر فرمود : فاطمه پاره تن من
است. آنچه او را شادمان مىكندمرا نيز خوشحال مىسازد و آنچه وى را خشمگين مىكند
مرا نيز به خشمآورد. اين عبداللَّه هم پارهاى از پاره تن رسول خداست.
ابن سعد و ابن مثنى از حضرت امير نقل كردهاند كه گفت : رسول خدافرمود : "اى فاطمه
خداوند از خشم تو خشمگين و از خشنودى تو خشنودمىشود".
ابونعيم احمد بن عبداللَّه اصفهانى به سند خود از مسروق از عايشه نقلكرده است كه
گفت : به هنگام بيمارى رسول خداصلى الله عليه وآله، كه به رحلت وىمنجر شد بر بالين
آنحضرت بوديم كه فاطمه وارد شد. راه رفتنش بى هيچكم و كاستى به راه رفتن پيامبر
مىماند. چون پيامبر فاطمه را ديد فرمود :"دخترم خوش آمدى" آنگاه وى را در سمت راست
يا چپ خود نشانيد.سپس رازى را با وى درميان نهاد. فاطمه گريست. درميان زنان پيامبر
منبه سخن درآمدم و گفتم : رسول خدا از ميان ما همه تو را براى رازگويىبرگزيد
آنگاه تو مىگريى؟!
سپس رسول خدا راز ديگرى با فاطمه درميان نهاد. اين بار فاطمهخنديد. عايشه در اين
باره از فاطمه پرسش كرد. امّا آنحضرت گفت : منراز رسول خدا را برملا نمىكنم. چون
پيامبر درگذشت عايشه دوباره ازآن رازى كه پيامبرصلى الله عليه وآله با فاطمه درميان
گذارده بود، از وى سؤال كرد.فاطمه پاسخ داد : امّا گريهام بدين خاطر بود كه رسول
خدا به من فرمود :جبرئيل در هرسال يك بار قرآن را بر من عرضه مىداشت امّا امسال آن
رادو بار عرضه كرد و علّت اين امر را جز نزديك شدن مرگم نمىدانم. من ازشنيدن اين
سخن گريستم آنگاه پيامبر به من فرمود : از خدا بترس و شكيباباش كه من براى تو سَلَف
نيكويى هستم. سپس فرمود : اى فاطمه آيادوست ندارى كه سرور زنان جهان و بانوى اين
امّت باشى؟ در اين هنگامبود كه خنديدم.
دانشمندان حديث اين روايت را با سندهاى بسيار و نيز مَتنى يكسان يادست كم با اندكى
تفاوت نقل كردهاند.
مؤلّف كتاب "الاستيعاب" به سند خود از ابن عبّاس نقل كرده است كهرسول خداصلى الله
عليه وآله فرمود : "سرور زنان بهشت، مريم و پس از او فاطمهدختر محمّد و سپس خديجه
و سپس آسيه همسر فرعون مىباشند".
ابن صباغ مالكى در فصول المهمه از بخارى و مسلم و ترمذى نقل كردهاست كه پيامبر
اكرم فرمود : "از مردان، بسيارى به كمال رسيدهاند امّا اززنان جز مريم دختر عمران
و آسيه دختر مزاحم همسر فرعون و خديجهدختر خويلد وفاطمه دختر محمّد كس ديگرى به
كمال دست نيافته است".
اين دو حديث با اسناد بسيار و مستفيض در كتب روايات نقل شدهاست. والبته احاديث
ديگرى نيز نقل شده، مبنى بر آنكه فاطمه از برترينآن زنان سابقالذكر است. جز آنكه
مريم سرور زنان دوره خودش مىباشدو فاطمه سرور زنان عالم در تمام دورانهاست. مؤيد
اين نظر، سخنى استكه از پيامبرصلى الله عليه وآله خطاب به حضرت زهرا نقل شده كه به
وى فرمود : آيادوست ندارى سرور زنان اين امّت باشى؟ از آنجا كه بىترديد اين امّت
ازديگر امّتها برتر است مىتوان نتيجه گرفت كه بانوى زنان اين امّت نيز ازسروران
ديگر امّتها، برتر وبالاتر است.
حاكم در مستدرك روايت كرده است كه چون رسول خدا از جنگ ياسفرى باز مىگشت، نخست به
مسجد مىرفت و دو ركعت نماز مىگزاردو آنگاه به خانه فاطمه مىرفت و بعد از آن به
نزد همسرانش روانه مىشد.
امّا هرگاه پيامبر مىخواست به سفر يا جنگى رود، نخست باهمسرانش خدا حافظى مىكرد و
آخر از همه با فاطمه وداع مىگفت.حاكم نيز همين مطلب را از ابن عمران نقل مىكند كه
گفت : هرگاهپيامبراكرم عازم سفرى مىشد آخرين كسى كه با او خدا حافظى مىكرد،فاطمه
بود. اين نكته در كتب حديث با سندهاى مستفيض نقل شده است.
در كتاب استيعاب به نقل از عايشه آمدهاست كه از وى پرسيدند :محبوبترين زنان در نزد
رسول خداصلى الله عليه وآله چه كسى بود؟ عايشه گفت :فاطمه. پرسيدند : و از مردها؟
گفت : شوهرش على.
همچنين مؤلف استيعاب به سند خود از ابن بريد از پدرش نقل كردهاست كه گفت :
محبوبترين زنان در نزد رسول خدا فاطمه و محبوبترينمردان در نزد آنحضرت، على بود.
حاكم در مستدرك از جميع بن عمير نقل كرده است كه عايشه پس ازآنكه از وى درباره على
پرسش شد، گفت : از من درباره مردى مىپرسيدكه به خدا مردى را محبوبتر از على نديدم.
بخارى و مسلم در صحاح خوداز قول پيامبرصلى الله عليه وآله نقل كردهاند كه فرمود :
"فاطمه سرور زنان بهشتى است".
مبارزه با انحراف امّت
پيامبرصلى الله عليه وآله در روز دوشنبه 28 صفر سال 11 هجرى پس از آن كهرسالت الهى
به كمال رسيد، ديده از جهان فروبست.
پيامبر پس از آن كه آخرين هدف از اهداف اصلى خود را كه هماننصب رهبرى و مجرى
شايسته، و تحكيم پايههاى رهبرى صالح تا ابدبراى مسلمانان بود، دنيا را وداع گفت.
رهبرى كه خداوند پس از پيامبربراى مسلمانان منصوب كرد، اميرمؤمنان علىعليه السلام
بود كه خود سيمايىزنده و مجسم از تعاليم اسلامى و بهترين الگو و نمونه آن به شمار
مىآمد.اين رهبر كسى بود كه كاملاً مفاهيم شريعت اسلامى را با پوست و گوشتخود درك
كرده بود. او به احكام دين، دانا و به اهدافى كه در پس آنهاجاى داشت آگاه بود. از
اين گذشته وى در عمل توانسته بود اين احكام رابر خود نيز تطبيق دهد و خود را با
آنها عجين سازد و توقعاتى كه دين ازوى داشت، پاسخ گويد. مردم نيز بخوبى على را با
اين صفات مىشناختندو به رهبرى او دل بسته و مطمئن بودند و او را ميان خود و
خدايشانحجّت قرار دادند.
چون اهداف رسالت جامه تحقّق به خود پوشيد، وظايف رسول خدانيز به پايان رسيد. و
خداوند هم با نازل كردن اين آيه پايان وظايف او رااعلان كرد : ( الْيَوْمَ
أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ
لَكُمُالْإِسْلاَمَ دِيناً ) (13) "امروز براى شما دينتان را كامل كردم و نعمتم را
بر شما تمامساختم و اسلام را به عنوان آيين براى شما پسنديدم".
رسول خداصلى الله عليه وآله به بستر بيمارى افتاد و بيمارىاش رو به و خامت
نهاد.اثر زهرى كه به وى خورانيده بودند روز به روز در بدنش آشكارتر مىشد.هر روزى
كه پيامبر اكرم سپرى مىكرد، يك گام، او را به سوى آخرتنزديكتر مىكرد، فاطمه زهرا
پدرش را به نيكى مىشناخت. او بر فضلوبزرگوارى و خدمات آنحضرت در راه خدا و
انسانيّت، و نيز رنجهايىكه او در اين راه كشيده بود، آگاهى داشت. به پيامبر مهر
مىورزيد زيراپدرش محبوبترين كس در نزد خداوند بود، و خدا نيز جايگاهى والا درنزد
فاطمه داشت و پيشاو از همه چيز وهمه كس عزيزتر ومحبوبتر بود.
پدرش را دوست مىداشت چون از همه كس به او نزديكتر بودوپيامبرى بود كه مىبايست
تمام دوستيها و محبتها در راه او بذل شود.ولى اكنون او نظارهگر آن است كه پدر در
بستر مرگ خفته است آيا اومىتواند با ديدن چنين منظره غمانگيزى آرام گيرد؟
فاطمه از اتاق پيامبر بيرون رفت و نيز هركس را كه در حجره پيامبراكرم بود، بيرون
كردند مگر اميرمؤمنان را كه دركنار بستر پيامبر نشستهو مراقب حال او بود. فاطمه به
سوى اتاقش رفت و پيش از آن كه بنشيند،صداى شيون و فرياد را شنيد كه از خانه رسول
خدا بلند شد. اتاقپيامبرصلى الله عليه وآله نزديك اتاق فاطمه بود، فاطمه سرآسيمه و
وحشت زده بهسوى اتاق پيامبر رفت كه ناگهان خبر درگذشت پدرش را شنيد.
رحلت پيامبر تأثير عميقى در دل فاطمه نهاد به گونهاى كه پس از اينواقعه هيچگاه او
را خندان نديدند، مگر وقتى كه به وى الهام شد مرگشنزديك شده، و هنگام آن فرا رسيده
است كه او نيز به پدرش ملحق گردد.فاطمه زهرا پس از وفات پدر همواره بيمار و نزار
بود و لحظه به لحظه ازشدّت غم رنجورتر مىشد.
فاطمهعليها السلام چنان بر پدرش مىگريست كه مردم مدينه از اين بابت بهاميرمؤمنان
گلايه كردند و از وى خواستند كه فاطمه زهرا، يا شب گريهكند يا روز. امّا فاطمه
وقتى كه اين درخواست را شنيد بيشتر گريستودست از گريستن برنداشت مگر آن كه آنقدر
بگريد تا به پدرش ملحقشود و افزود : من اندكى بيش درميان اين مردم درنگ نخواهم
كرد.
گريه فاطمه انگيزهاى دينى داشت، همچنان كه مخالفان گريه وى، نيزاز پيشنهاد خود
هدفى سياسى را تعقيب مىكردند. زيرا وقتى فاطمه زهرامىگريست توجّهمردم بدو كه
محبوب خاصّپيامبراسلامبود جلب مىشد.