(اسحق بن عمّار،)
مى گويد:
از (حضرت ابا عبداللّه امام ششم عليه
السلام ) شنيدم كه فرمودند:
براى جاى قبر حسين بن على عليه السلام حريم معلومى مى باشد، كسى كه آن را بداند و
پناهنده به آن شود پناه داده مى شود.
محضرش عرضه داشتم : فدايت شوم ، (مكان
حريم قبر را براى من بيان فرمائيد)؛
حضرت فرمودند:
(از مكانى كه امروز قبر آن است اين طور
ارزيابى كنى : از هر جانب چهارگانه ، يعنى : جانب جلو و پشت و سمت راست و سمت چپ
بيست و پنچ ذراع اندازه بگير و مساحتى كه از ملاحظه آن بدست مى آيد حريم قبر مى
باشد).
و مكان قبر روزى كه حضرت در آن دفن شدند، باغى از باغهاى بهشت بوده ، و
(در همان جا نردبانى نصب شده و اعمال زوّار آن جناب را بوسيله آن به
آسمان مى برند و هيچ فرشته و پيامبرى در آسمان نيست ، مگر از خدا در خواست مى كند
كه به او اذن و اجازه زيارت قبر امام حسين عليه السلام داده شود، پس دسته اى براى
زيارت به پائين آمده و گروهى پس از زيارت به بالا مى روند.(13)
اى حسينى مذهبان اينجا ديار كربلاست
|
خيمه ها بر فرازيد اين وادى عشق و وفاست
|
اين زمين خاك عشق است ، تربت پاك عشق است
|
ما به شوق جانبازى بر يارى دين خدا
|
ز سر و تن بگذريم اى همرهان با وفا
|
اين زمين خاك عشق است ، تربت پاك عشق است
|
اين زمين منزل ماست ، اين ره به پايان آمده
|
موسم جان نثارى بذل سر و جان آمده
|
اين زمين خاك عشق است ، تربت پاك عشق است
|
گوهر عزّت ما آيد به بازار وجود
|
شاهدان شهيديم در حقله غيب و شهود
|
اين زمين خاك عشق است ، تربت پاك عشق است
|
كشته مى گردد اينجا هر كس كه جانش قابل است
|
كربلا محراب خون ، سجده گاه اهل دل است
|
اين زمين خاك عشق است ، تربت پاك عشق است
|
كشته مى گردد اينجا عباس و عون جعفرم
|
دل عالم بسوزد از داغ مرگ اكبرم
|
اين زمين خاك عشق است ، تربت پاك عشق است
|
گلوى اصغر من گردد نشان تير كين
|
خون او را مى پاشم بر آسمانها از زمين
|
اين زمين خاك عشق است ، تربت پاك عشق است
|
اهلبيت رسالت گردد اسير دشمنان
|
سر ما را به نيزه بيند نگاه آسمان
|
اين زمين خاك عشق است ، تربت پاك عشق است
(14)
|
(تربت و باران
)
(محمد بن عبداللّه ،)
از پدرش از (ابى عبداللّه برقى
)، از برخى اصحاب ، وى گفت :
زنى پشم ريسيده اى را به من داد و گفت : آن را به پرده داران كعبه بده ، تا با آن
براى كعبه پرده درست نمايند.
وى گفت : چون پرده داران را مى شناختم ، كراهت داشتم آن را به ايشان بدهم ، پس وقتى
به مدينه رسيدم محضر مبارك (حضرت ابى
جعفرامام باقر عليه السلام ) رسيده به
ايشان عرض كردم : (فدايت شوم زنى پشمى
ريسيده به من داده و گفته كه آن را به پرده داران كعبه دهم تا پرده اى از آن براى
كعبه درست كنند، من از دادن پشم به ايشان كراهت دارم تكليف چيست
)؟
حضرت فرمودند:
(با آن عسل و زعفران خريده و از قبر
حسين عليه السلام مقدارى تربت بردار و آن را با آب باران عجين نما و در آن عسل و
زعفران را بريز، و سپس معجون بدست آمده را بين شيعيان تقسيم نما، تا با آن مرض هاى
خود را مداوا كنند.)(15)
ياران با وفاى من كربلا اينجاست
|
مروه من صفاى من نينوا اينجاست
|
كربلا اينجاست نينوا اينجاست
گودال قتله گاه من در همين صحراست
|
زار جسم بى سرم مادرم زهراست
|
كربلا اينجاست نينوا اينجاست
در اين زمين پرپر شود لاله ياسم
|
ميگردد از پيكر جدا دست عباسم
|
كربلا اينجاست نينوا اينجاست
اسلام را با خون خود زنده كن اصغر
|
در پيش تير حرمله خنده كن اصغر
|
كربلا اينجاست نينوا اينجاست
اينجا بخون غلطد تن شبه پيمبر
|
اينجا چو گل پرپر شود پيكر اكبر
|
كربلا اينجاست نينوا اينجاست
خاك بيابان مى شود لاله گون اينجا
|
پيراهن قاسم شود غرقه خون اينجا
|
كربلا اينجاست نينوا اينجاست
اينجا شود هفتاد و دو لاله ام پرپر
|
اينجا زيارتگاه ماست تا صف محشر
|
كربلا اينجاست نينوا اينجاست
(16)
(دارو و تربت
)
(حضرت ابى عبداللّه عليه السلام
) فرمودند:(تربت قبر امام
حسين عليه السلام شفاء هر دردى مى باشد).(17)
و فرمودند:
(در تربت قبر امام حسين عليه السلام
شفاء بوده اگر چه به قدر سر ميل (ميلى كه با آن سرمه مى كشند) باشد.)(18)
و فرمودند:
(كسى كه مرض و بيمارى بر او عارض شد،
اگر قبل از خوردن هر داروئى تربت قبر امام حسين عليه السلام را بخورد، خداوند منّان
او را از آن مرض شفا مى دهد، مگر از مرگ ).(19)
حضرت ابى عبداللّه عليه السلام ،فرمودند: (اگر
مريضى از اهل ايمان كه به حق حضرت ابى عبداللّه الحسين سيّد الشهداء سلام اللّه
عليه ، آگاه و عارف باشد و به حرمت و ولايت آن جناب آشنا باشد، از تربت قبرش به
مقدار سر بند انگشت بر دارد، همان براى او دواء مى باشد.)(20)
شده مهر نمازم خاك تربت تو
|
همه سوز و گدازم بهر غربت تو
|
بنفسى انت مولا حسين ابا عبداللّه
دلى دارم شكسته به عشقت در سينه
|
غم فراقت شده عقده اى ديرينه
|
تو كشته اشكى و برايت مى گريم
|
سرآپا چشمم و در عزايت مى گريم
|
عطايم كن اخلاص و حال سوگوارى
(21)
|
(شربت شفابخش
)
(محمّد بن مسلم
) نقل كرد: من به مدينه رفتم در حالى كه دردمند بودم ، محضر امام
رساندند كه محمد بن مسلم دردمند است (حضرت
ابو جعفر عليه السلام ) شربتى برايم
فرستادند، آورنده غلامى بود كه دستارى بسر بسته بود، بهر صورت غلام شربت را به من
داد و گفت :
اين را بيآشام ، زيرا حضرت به من امر فرموده اند؛ تا تو اين را نيآشاميده اى من از
نزدت نروم ، پس شربت را گرفتم ، بوى مشگ از آن مى آمد، شربتى پاكيزه ، طعمى خنك
داشت ، وقتى آن را نوشيدم ، غلام به من گفت :
آقايت فرموده : وقتى شربت را خوردى به نزدش حاضر شو.
من در اين گفتار مى انديشيدم كه پيش از نوشيدن شربت قادر نبودم روى پاهايم بايستم
حال چطور حركت كرده و به محضرش بروم ، بهر صورت وقتى شربت در جوف من قرار گرفت ،
گويا از بند رها شدم ، پس درب منزل حضرت آمده از آن جناب اذن خواستم ، حضرت با
صداى بلند فدمودند:
(جسمت بهبودى يافت داخل شو!)
پس داخل شده در حالى كه مى گريستم ، سلام بر آن حضرت كرده و دست و سر آن سرور را
بوسيدم ، حضرت به من فرمودند:
اى محمّد چرا گريه مى كنى ؟
عرض كردم : فدايت شوم گريه ام بخاطر اين چند چيز است :
الف : غريبم .
ب : از شما دور هستم .
ج : قدرتى كم و ضعيف دارم .
د: قادر نيستم نزد شما رحل اقامت انداخته و به شما بنگرم .
حضرت فرمودند:
امّا كم بودن قدرت ، البته همين طور است ، خداوند دوستان ما را اين چنين قرار داده
و سريعاً بلاء را بر ايشان نازل مى كند.
و امّا اينكه گفتى : غريب هستى ، مؤ من در دنيا و بين اين خلق نگون سار غريب مى
باشد، تا از اين دار فانى به رحمت بارى منتقل شود.
و امّا اينكه گفتى : مكانت دور است و از ما فاصله دارى ، بر تو باد به پيروى نمودن
از ابى عبداللّه (منظور از ابى عبداللّه خود آن حضرت مى باشد). زيرا ما نيز از
زمينى كه محبوب و مطلوبمان است (مراد كربلاء مى باشد) دور بوده و بواسطه فرات بين
ما و آن زمين فاصله افتاه است .
و امّا اينكه گفتى دوست دارى نزديك ما بوده و بما نظر افكنى و بر اين معنا قادر
نيستى ، خداوند متعال بر آنچه در قلب تو است آگاه بوده و تو را بر همان پاداش و جزا
مى دهد.(22)
سپس حضرت به من فرمودند:
آيا به زيارت قبر حسين عليه السلام مى روى ؟
عرض كردم : بلى ، منتهى با خوف و هراس .
حضرت فرمودند:
هر چه در اين زيارت شدت و سختى به بينى و خوف و هراس تو بيشتر باشد، ثواب و اجرت
بهمان قدر افزون مى گردد،و كسى كه در زيارت آن حضرت خوف داشته و با اين حال آن جناب
را زيارت كند، حق تعالى او را از وحشت روزى كه مردم براى حساب در مقابل پروردگار
عالميان مى ايستند(يعنى روز قيامت )در امان نگه مى دارد، و اين شخص از زيارت بر مى
گردد در حالى كه حق تعالى گناهانش را آمرزيده و فرشتگان بر او درود و سلام مى دهند
و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله او و آنچه را بجا آورده ديده و برايش دعاء مى
فرمايند، و وى به نعمت و فضل خدا روى آورده و هيچ رنج و تعبى به او متوجه نشده و
رضايت و خشنودى خدا را پى گيرى مى نمايد.
سپس حضرت به من فرمودند:
شربت را چگونه يافتى ؟
عرض كردم ، شهادت مى دهم كه شما اهل بيت رحمت بوده و شما جانشين جانشينان پيامبر
هستيد، غلامى نزد من آمد و آنچه عنابت كرده بوديد به من رسانيد، قبل از آن قادر
نبودم مستقلاً روى پاى خود بايستم و از خود ماءيوس شده بودم ، وى شربت را كه به من
داد و من آن را نوشيدم بوئى به آن خوشى تا بحال استشمام نكرده و مزه اى تا بحال به
آن پاكيزگى نچشيده و طعمى به آن مطبوعى تا كنون حس ننموده و گواراتر از آن هرگز بر
نخورده بودم ، و هنگامى كه آن را نوشيدم ، غلام به من گفت :
حضرت به من امر فرموده اند به تو بگويم : وقتى نوشيدى نزد من بيا.
من به وخامت حال و شدّت درد خود واقف بودم ،لذا حديث نفس نموده و به خود گفتم .
حتماً خدمتش مشرّف خواهم شد اگر چه جانم را از دست بدهم ،پس به سوى شما روى آوردم
ولى گويا از بند رها گشتم ، پس حمد و سپاس خدائى را كه شما را رحمت براى شيعيانتان
و رحمت براى من نيز قرار داده است .
حضرت فرمودند:
(اى محمّد، شربتى كه نوشيدى در آن تربت
قبر حسين عليه السلام بود و آن بهترين داروئى است كه به منظور استشفاء مصرف مى كنند
و با آن هيچ دوائى را برابر و مساوى ندان ، ما به اطفال و زنان خود آن را مى
خورانيم و در آن هر خير و خوبى را ديده ايم .)
خدمتش عرضه داشتم ، فدايت شوم از آن برداشته و استشفاء به آن بجوئيم ؟
حضرت فرمودند:
بسا شخصى آنرا اخذ كرده و با خود از حائر بيرون مى برد و بر ديگران اظهار نموده و
مخفى نمى كند پس مرور به جنّى مى كند كه در او مرض و بيمارى بوده يا به حيوان و
موجودى كه داراى آفت است مى گذرد پس آن را مى بويند و بركتش زائل گشته و بدين ترتيب
بركت آن براى غير مصرف مى شود.
امّا تربتى را كه ما با آن دردها را معالجه مى كنيم اين طور نيست ، و اگر ديگران
نيز رعايت كنند و آنچه را كه برايت گفتم منظور داشته و تربت ماءخوذ را از ديد و
منظر ديگران بر حذر داشته و در معرض قرار ندهند، مسلما با هيچ شيئى تماس پيدا نكرده
و هيچ كسى از آن تناول ننموده مگر در همان ساعت از مرض و بيمارى كه دارد افاقه پيدا
مى كند، و سرگذشت اين تربت نظير سرگذشت حجر الاسود است كه صاحب آفات و امراض و كفر
و جاهليّت با آن تماس پيدا مى كردند و پس از تماس مرض و عيب و نقصى كه داشتند بر
طرف مى شد.
اين سنگ در بدو امر همچون ياقوت سفيد و شفافى بود كه پس از اين تماس ها و اصابت اين
اشياء آلوده با آن رفته رفته رنگش تيره و سياه شد و به اين صورتى كه اكنون مى بينى
درآمد.
اين تربت نيز به واسطه تماس با اشياء آلوده و افراد نا صالح خاصيت و اثرش زائل
گرديده و آن تاثيرى را كه بايد داشته باشد ندارد. لذا تو نمى توانى اثر مطلوب را از
آن بهره بردارى كنى .
محضر مباركش عرض كردم : مگر بآن چه مى كنم ؟
حضرت فرمودند:
وقتى آن را اظهار كرده و در معرض قرار دادى با آن همان عملى را كرده كه ديگران مى
كنند، يعنى آن را مورد استخفاف قرار داده و سبك مى شمارى از اين رو بسا آن را در
خورجين انداخته و در بين اشياء آلوده مى گذارى در نتيجه اثرى را كه از آن انتظار
دارى نخواهى ديد و آن از تربت زائل گرديده .
خدمتش عرضه داشتم : فدايت شوم واقع امر همين است و صحيح مى فرمائيد.
سپس حضرت فرمودند: احدى آن را اخذ نكرده مگر آنكه جاهل است به كيفيّت اخذ و رعايت
آداب آن لذا بر ايشان سالم نمى ماند.
محضرش عرض كردم : فدايت شوم چگونه آن را بردارم تا اخذ من نظير اخذ شما باشد؟
حضرت فرمودند: آيا مقدارى از آن را به تو بدهم ؟
عرض كردم : بلى .
فرمودند: وقتى از من گرفتى با آن چه مى كنى ؟
عرض كردم :با خود مى برم .
فرمودند: در چه چيز آن را قرار مى دهى ؟
عرض كردم : در لباس هاى خود آن را مى گذارم .
حضرت فرمودند: باز اين عمل مثل عمل سابق شد، اين كار را مكن بلكه ، وقتى آن را از
من گرفتى تا نزد من هستى تناولش كن كه حاجتت روا مى شود و هرگز با خودت حمل مكن ،
زيرا در اين صورت اثرى نداشته و برايت سالم نمى ماند.
سپس محمّد بن مسلم مى گويد:
حضرت از آن دوبار به من خورانيدند و پس از آن درد و الم و بيمارى كه داشتم در خود
نيافته و به كلّى بهبودى حاصل شد و پس از آن به وطن خويش برگشتم .(23)
كربلا اى مهد فرزندان زهرا
|
بر تو مهمان مى رسد از آل طاها
|
وامصيبت وامصيبت وامصيبت
كربلا اى كوى عشق و استقامت
|
وامصيبت وامصيبت وامصيبت
قتلگاه كشته هاى بى سرى تو
|
وامصيبت وامصيبت وامصيبت
كربلا بوى غم از خاك تو خيزد
|
چشم عالم اشك غم زين غصّه ريزد
|
وامصيبت وامصيبت وامصيبت
ساقى لب تشنه بينى خفته در خون
|
از بدن دست جدا و فرق گلگون
|
وامصيبت وامصيبت وامصيبت
حلق ششماهه تو بينى پاره پاره
|
جسم اكبر زخم افزون از ستاره
|
وامصيبت وامصيبت وامصيبت
جسم قاسم پايمال سّم اسبان
|
مى شود از كينه بد خواه قرآن
|
وامصيبت وامصيبت وامصيبت
(24)
(موجب حفظ مال
)
(حضرت ابوالحسن الرضا عليه السلام
) از خراسان بقچه اى برايم فرستادند كه در بين آن تربتى بود، به آورنده
بقچه گفتم : اين تربت چيست ؟
گفت :تربت قبر حضرت امام حسين عليه السلام است .
حضرت ابوالحسن الرضا عليه السلام جامه يا غير آن را وقتى به جائى مى فرستند حتماً
همراه آن تربت سيدّالشهداء عليه السلام را قرار داده و مى فرمايند:
اين تربت به اذن خدا امان و موجب حفظ مال مى باشد.(25)
شُتربانا توقّف كن توقّف كن در اين صحرا
كه گردد يك گلستان گل همينجا پرپر از زهرا
دراين صحرا كه از وحشت پريده رنگ اشترها گواه قتل من باشد صداىِ زنگِ اُشترها
مكن گريه بخواب اصغر بخواب اصغر
كه فردا مى زنى پَرپَر بدامان رُباب اصغر
توقّف كن ابالفضل اى علمدار سپاه من
كه ظهر روز عاشورا توئى تنها پناه من
توقّف كن برادر جان كه تو سقّاى طفلانى
گهى از اشك چشمِ خود گهى از خون پيشمانى
بمان قاسم زخون اينجا به تن كن خلعت شادى
كه در درياى خون چيدَم برايت بزم دامادى
بمان زينب در اينجا گريه بر من جان زهرا كن
يتيمان مرا پيدا بزير خار صحرا كُن
(تربت بالاى سر)
(حضرت ابى عبداللّه عليه السلام
) فرمودند:
جنب سر مبارك حسين بن على عليه السلام تربت قرمزى است كه در آن شفاء هر دردى ، غير
از مرگ مى باشد.
(يونس بن ربيع
) مى گويد: بعد از اينكه ، اين حديث را شنيدم نزد قبر حاضر شده و طرف سر
قبر را حفر كردم و چون به قدر يك ذراع كندم از راءس قبر خاك هائى مثل ريگ هاى ريزى
كه آب آنها را با خود مى آورد بر ما ريخت ، رنگ آنها قرمز و اندازه شان قدر يك درهم
بود، آنها را با خود به كوفه آورده پس ممزوج و عجينشان كرده و پنهانشان نمودم و بعد
به تدريج از آن به مردم مى دادم تا با آن مريض هاى خود را مداوا كنند.(27)
كربلا قافله عشق بسامان آمد
|
عاشق اينك به برت با همه ياران آمد
|
مژده ايدشت بلا محمل عشاق رسيد
|
خيز و تعظيم نما شاه شهيدان آمد
|
مرحبا عرصه قربانى عشاق شدى
|
عاشق اندر تو كنون در پى قربان آمد
|
فخركن بر همه عالم كه شدى معدن فضل
|
بعد از اين وادى تو جنت رضوان آمد
|
ناز كن بر حرم كعبه و بر عرش برين
|
خاك تو حجله گه تازه جوانان آمد
|
فخر كن مدفن اولاد پيمبر شده اى
|
خاك تو كحل بصر بهر محبان آمد(28)
|
(تربت قبر)
(حضرت ابى عبداللّه عليه السلام
)، فرمودند:
هر گاه كسى از شما تربت قبر حسين عليه السلام را خواست تناول كند، بگويد:
بار خدايا از تو سؤ ال مى كنم به حق فرشته اى كه آن را اخذ نموده و رسولى كه آن را
جاى داده و وصّى كه در آن پنهان شده آن را شفاء از هر دردى قرار بده (نام دردهاى
مورد نظر را ببر).(29)
حضرت ابو جعفر عليه السلام فرمودند:
هرگاه تربت قبر حسين عليه السلام را اخذ كردى بگو:
خدايا به حق اين تربت و بحق فرشته اى كه موكّل بر آن است ، و به حق فرشته اى كه آن
را حفر نموده ، قرار بده اين تربت را شفاء از هر دردى و امان از هر خوف و هراسى .
سپس حضرت فرمودند:
اگر شخصى چنين كند حتما تربت شفاء هر دردى خواهد بود و از هر خوفى امان برايش مى
باشد.(30)
شه لب تشنگان را كربلا شد آخرين منزل
|
بگفتا بر گشائيد همرهان از ناقه ها محمل
|
الا اى ساربان خرگاه زينب را به پستى زن
|
نه بيند تا برادر را بزير خنجر قاتل
|
بليلا اى خدا صبرى بده آندم كه او بيند
|
تن اكبر بخون غلطان بسان طاير بسمل
|
چه بيند غرقه خون قنداقه اصغر رباب از غم
|
خراشد رو كند گيسو كشد هر لحظه آه از دل
|
بطرف جويبارى ام ليلا گر گلى بيند
|
فغان از دل آرد چون گل رو برده سر در گل
|
چو بيند (هاشمى ) راءس حسين زينب بروى نى
|
كند كارى كه خون گريد بحالش چوبه محمل
(31)
|
(حافظ از خوف
)
ابو حمزه ثمالى از حضرت ابى عبداللّه عليه السلام نقل كرد، من در مكّه بودم (...در
اثناء حديثش گفت ):
فدايت شوم مى بينم اصحابمان را كه تربت حائر را براى استشفاء اخذ مى كنند، آيا
اينكه مى گويند در اين تربت شفاء هست درست است ؟
امام عليه السلام فرمودند:
استشفاء مى جويند به تربتى كه از قبر تا راءس چهار ميلى قرار گرفته و شفاء حاصل مى
شود ... .
اخذ كن كه شفاء است براى هر دردى و حافظ است از آنچه خوف و هراسى دارى و هيچ داروئى
معادل آن نبوده مگر دعاء. و بايد توجّه داشت اگر فسادى در اين تربت ديده مى شود و
احياناً تاءثرى ندارد اين همان فساد ناشى از سه چيز است :
الف :آنچه با آنها مخلوط مى گردد(مراد ظروفى است كه تربت ها را در آنها مى ريزند)
ب :كسانى كه با اين تربت استشفاء مى جويند اعتقاد و يقينشان به حصول شفاء اندك مى
باشد.
ولى آنانكه يقين كامل دارند كه در صورت معالجه با آن شفاء بر ايشان حاصل مى شود و
آنرا بكار برند به اذن خدا معالجه شده و اين تربت آنها را از داروهاى ديگر مستغنى
مى نمايد.
ج : شياطين و جن هائى از اهل كفر هستند بر بنى آدم حسد برده و اين تربت را مسح
نموده و بوى آن را از بين مى برند و اساساً تربت از حائر خارج نمى شود مگر آنكه
جماعتى از اين شياطين و جن ها كه تعدادشان قابل احصاء نيست آماده اند براى اينكه
تربت را اگر چه در دست صاحبش هست مسح نموده و اثرش را زائل كنند و اينكه بيرون حائر
هستند و نمى توانند به درون آن نفوذ كنند بخاطر وجود فرشتگان در حائر مى باشد.
و اگر تربتى سالم بوده واز تماس شياطين و جن ها در امان مانده باشد مسلماً احدى با
آن معالجه نكرده مگر آنكه در آن ساعت بهبودى برايش حاصل مى شود، بنابراين اگر تربت
سالم بماند وقتى اخذش نمودى پنهانش كن و زياد اسم خداوند متعال را بر آن بخوان و
بِدَم .
خبر رسيده كه برخى از كسانى كه تربت را اخذ نموده اند آنرامورد استحفاف قرار داده
حتى پاره اى از ايشان آنرا در توبره و علف دان شتر و قاطر و درازگوش يا در ظرف طعام
انداخته و يا با دست هاى آلوده به طعام و غذا آنرامسح نموده و يا آن را در خورجين
مى نهند و با اين حال چگونه با آن شفاء حاصل شود؟!
چنانچه قلبيكه در آن يقين و اعتقاد به تاءثى تربت نيست و صاحبش به آنچه مصلحت و
صلاح خودش در آن است استحفاف مى ورزد اثر و عمل تربت را قطعاً فاسد مى نمايد.(32)
ختم بر تربت قبر حسين عليه السلام و متمّم فائده آن اين است كه سوره اناانزلناه فى
ليلة القدر را بر آن خوانده و به آن بدمند.(33)
اى زمين كربلا، مركز فيض خدا
|
فخر كن بر ماسوا، تا بود عالم بپا
|
گشت وارد در زمين كربلا سلطان دين
|
عالم ايجاد گرديد از ورودش دل غمين
|
مجلس ماتم بپا گرديد در خلد برين
|
با زمين كربلا فرمود آن خسرو چنين
|
(بيماريهاى
فراوان )
محضر مبارك ابى عبداللّه عليه السلام عرضه داشتم :
من مردى هستم مبتلا به بيمارى هاى فراوان و هيچ دوائى نيست مگر آن را مصرف كرده و
به منظور مداوا خورده ام ولى بهبودى برايم حاصل نشده چه بايد بكنم ؟
حضرت به من فرمودند:
كجائى ، و چرا از تربت حسين عليه السلام غافل هستى ،در آن شفاء از هر دردى بوده و
امن است از هر خوف و هراسى ، البته وقتى آنرا اخذ مى كنى بگو:
خدايا از تو مى خواهم به حق اين تربت و به حق فرشته اى كه آنرا اخذ نموده و به حق
پيامبرى كه آن را قبض كرده و به حق وصِىّ كه در آن حلول نموده ، درود فرست بر محمد
و اهل بيتش و قرار بده براى من در آن شفاء از هر دردى و امان از هر خوف و هراسى .
راوى مى گويد: سپس حضرت فرمودند،
فرشته اى كه تربت را اخذ كرد جبرئيل 7 بود و آن را به پيامبر اكرم صلى الله عليه و
آله نشان داده و گفت :
اين تربت فرزندت حسين است ، بعد از تو امتّت او را مى كشند.
و پيامبرى كه آن را قبض نمود وجود مبارك حضرت محمد صلى الله عليه و آله مى باشد.
و اما وصيى كه در آن حلول كرده عبارت است از حضرت حسين بن على عليه السلام كه سرور
و آقاى شهداء است .
محضر مباركش عرض كردم : شفاء از هر درد را دانستم اما چگونه امان از هر خوف و هراسى
است ؟
حضرت فرمودند:
هر گاه از سلطانى خوف داشتى يا خوفى ديگر در تو پيدا شد از منزلى بيرون ميا مگر
آنكه با تو از تربت قبر حسين عليه السلام باشد و هنگامى كه مى خواهى آن را اخذ كنى
و بردارى بگو:
خدايا اين تربت قبر حسين ولى و فرزند ولى تو است ، آن را به منظور حفظ از آنچه خوف
و از آنچه خوف ندارم برداشته ام .
البته اين فقره يعنى (از آنچه خوف
ندارم ) را نيز بگو زيرا گاهى ابتلائات
و حوادثى براى تو پيش مى آيد كه از آنها خوف و هراسى نداشتى و احتمال پيش آمدنش را
نمى دادى .
راوى مى گويد: پس تربت را به همان طورى كه حضرت دستور فرموده بودند برداشتم ، بخدا
سوگند بدنم صحت و بهبودى يافت و برايم امان شد از تمام خوفها و هراسها، به او از
آنچه خوف و هراسش را نداشتم عيناً همان طورى كه حضرت فرمودند و پس از آن به
حمداللّه هيچ امر مكروه و ناگوارى برايم پيش نيامد.(35)
اى كعبه اميد و امان كربلاى تو
|
سرهاى سرخوشان جهان را هواى تو
|
منعم كسى كه خوشه اى از خرمن تو چيد
|
محروم آنكه توشه نبرد از عطاى تو
|
ذلت نصيب آنكه بكوى تو رو نكرد
|
دولت قرين آنكه ز جان شد گداى تو
|
اظهار درد پيش طبيبان نمى برد
|
هر كو گرفت نسخه ز دارالشفاى تو
|
خمخانه طهور به آبى نمى خرد
|
مست چشيده جرعه جام ولاى تو
|
برتر ز گوهر است به نزديك عارفان
|
اشكى اگر زديده چكد در عزاى تو
|
حق آشنا دلى كه مقام ترا شناخت
|
خود ناشناس آنكه نشد آشناى تو
|
اى تربت تو بوسه گه خيل عاشقان
|
وى توتياى اهل نظر خاك پاى تو
|
تا ديده عنايتت افتد بسوى ما
|
روى اميد ماست بدولت سراى تو
|
آنجا كه نيست هيچ كسى دستگير كس
|
دست من و كرامت بى منتهاى تو
|
در روز حشر روى شفاعت بسوى تست
|
آنرا كه روشناش نباشد دواى تو
|
دست (حميد) وذيل ولاى تو گرچه نيست
|
شايسته عنايت و لطف و سخاى تو(36)
|
(تربت سرخ
)
(ابى بكار)،
گفت :
از تربتى كه بالاى سر قبر حضرت حسين بن على عليه السلام بود مقدارى برداشتم ،اين
تربت سرخ رنگ بود، پس بر حضرت رضا عليه السلام وارد شده و آن را به حضرت عرضه داشتم
.
آن جناب تربت را در كف دستشان نهاده و بوئيدند، سپس چنان گريتند كه اشك هاى مبارك
شان جارى شد،سپس فرمودند:
اين تربت جدم مى باشد(37)
اى كه دارى در دل جان آرزوى كربلا
|
مى رود اين كاروان امشب بسوى كربلا
|
خيل مشتاقان ز هر سو كاروان در كاروان
|
شهر پر هنگامه شد از هاى و هوى كربلا
|
نيست شورى در سرى جز دلنشين شور حسين
|
نيست حرفى بر لبى جز گفتگوى كربلا
|
هر كه در بزم هستى مستى از جام مى هست
|
مستى آزاده مردان از سبوى كربلا
|
(مژده ) اين آواى خوش از هر كجا آيد به گوش
|
مى رود اين كاروان امشب بسوى كربلا(38)
|
(دعاى تربت
)
حضرت صادق عليه السلام فرمودند:
(هرگاه خواستى تربت از قبر حسين عليه
السلام بردارى و با خود ببرى ابتداء فاتحة الكتاب و معوذتين (قل اعوذ برب الفلق ، و
قل اعوذ برب الناس ) و قل هو اللّه احد و اناانزلناه فى ليلة القدر و آية الكرسى را
بخوان و سپس بگو: بار خدايا به حق محمد كه بنده و رسول و حبيب و نبى و امين توست و
به حق اميرالمؤ منين على بن ابى طالب كه بنده و برادر رسول تو است و به حق فاطمه كه
دختر نبى و همسر ولى تو است و به حق حسن و حسين و به حق پيشوايانى كه هاديان و
راهنمايان هستند.
و به حق اين تربت و به حق فرشته اى كه موكل به اين و به حق وصِىّ كه در آن حلول
كرده و به حق جسم و كالبدى كه اين تربت آن را در خود گرفته و به حق سبط پيامبر كه
درون اين تربت است و به حق تمام فرشتگان و انبياء و فرستادگانت ، درود فرست بر محمد
و آل محمد، و اين تربت را براى من و براى هر كس كه با آن استشفاء مى جويد شفاء از
هر درد و مرض و امان از هر خوف و هراسى قرار بده .
خدايا، به حق محمد و اهل بيتش آنرا شاخصى نافع و رزقى واسع و شفاء از هر درد و مرض
و آفت و عيب و سبب بهبودى تمام دردها قرار بده ، به درستى كه تو بر هر هر چيزى قادر
و توانا مى باشى .
و بعد بگو:
خدايا، اى پروردگار اين تربت مبارك و ميمون و اى پروردگار فرشته اى كه آن را فرود
آورده و اى پروردگار وصِىّ كه در آن مى باشد، درود فرست بر محمد و آل محمد و من را
بوسيله آن منتفع گردان ، تو بر هر چيزى قادر و توانا مى باشى
).(39)
بار بگشائيد نينوا اينجاست
|
نينوا اينجاست كربلا اينجاست
|
نينوا اينجاست كربلا اينجاست
|
ما در اين صحرا وعده ها داريم
|
عهد و پيمان با كبريا داريم
|
نينوا اينجاست كربلا اينجاست
|
نينوااينجاست كربلا اينجاست
|
نينوا اينجاست كربلا اينجاست
|
ما كه از جام عشق حق مستيم
|
با خداى خود عهد خون بستيم
|
كربلا اينجاست نينوا اينجاست
(40)
|
)
(خاك شفابخش
)
حضرت ابى عبداللّه عليه السلام ، فرمودند:
تربت قبر حسين عليه السلام شفاء هر دردى است و هر گاه آن را تناول مى كنى بگو: به
نام خدا و به كمك او، خدايا آن را روزى فراخ و شاخصى نافع و شفاء هر دردى قرار بده
همانا تو بر هر چيزى قادر و توانا هستى .(41)
و حضرت فرمودند:
خوردن تمام تربت ها حرام است همچون خوردن گوشت خوك و كسى كه آن را بخورد و سپس از
ناحيه آن بميرد من بر او نماز نمى خوانم ، مگر تربت قبر حسين عليه السلام زيرا آن
شفاء از هر دردى است و كسى كه آنرابا ميل بخورد نه به عنوان استشفاء در آن شفاء نمى
باشد.(42)
مهر تو را به عالم امكان نمى دهم
|
اين گنج پر بهاست من ارزان نمى دهم
|
گر انتخاب جنّت و كويت بمن دهند
|
كوى تو را به جنّت و رضوان نمى دهم
|
نام تو را بنزد اجانب نمى برم
|
اين اسم اعظم است به ديوان نمى دهم
|
جان مى دهم بشوق وصال تو يا حسين
|
تا بر سرم قدم ننهى جان نمى دهم
|
اى خاك كربلاى تو مهر نماز من
|
آن مهر را به ملك سليمان نمى دهم
|
ما را غلامى تو بود تاج افتخار
|
اين تاج را به افسر شاهان نمى دهم
|
دل جايگاه عشق تو باشد به غير تو
|
اين خانه خداست به شيطان نمى دهم
|
گر جرعه اى ز آب فراتم شود نصيب
|
آن جرعه را به چشمه حيوان نمى دهم
|
تا سر نهاده ام چو (مؤ يّد) به درگهت
|
تن زير بار منت دو نان نمى دهم
(43)
|
(غاضريه
)
(امام باقر عليه السلام
) فرمود:
(غاضريه
) (كربلاء) همان بقعه ايست كه (حضرت
موسى عليه السلام )، با خدا سخن گفت و
(حضرت نوح عليه السلام ) در
آنجا مناجات كرد و آن گرامى ترين سرزمين است نزد خدا.
و اگر اينطور نبود خداوند دوستان خود و فرزندان پيغمبران خود را آنجا نمى سپرد پس
قبر هاى ما را در غاضريه زيارت كنيد.(44)
حريم كعبه عشق است آستان حسين
|
محيط جوهر عشق خداست جان حسين
|
چراغ هيچ كس ارتا سحر نمى سوزد
|
جهان فروز بود نور جاودان حسين
|
حديث كربلا نقش دفتر دلهاست
|
كه تا ابد نشود كهنه داستان حسين
|
بهار هر چمنى را خزان رسد از پى
|
ولى هميشه بهار است بوستان حسين
|
بحكم شرع حرام است خوردن هر خاك
|
بغير خاك شفابخش آستان حسين
|
هلال ماه محرّم دميد و بار دگر
|
بدشت ماريه زد خيمه كاروان حسين
|
چه كاروان همه مردان پاكباز و دلير
|
چه كاروان همه سرباز و جانفشان حسين
|
برادرى چو ابوالفضل يادگار على است
|
امير لشكر و سقاى كودكان حسين
|
در اين زمين بلا خيز زينب كبرى است
|
يگانه خواهر غمخوار و مهربان حسين
|
بكوى دوست چو تنها نمى سزد رفتن
|
خوش است كودك شش ماهه ارمغان حسين
|
شبان تيره چراغ حريم اهل اللّه
|