ج - آداب شاگرد در دانش
آموختن
1 - ضرورت حفظ قرآن كريم : مهمترين وظيفه
شاگرد اين است كه قبل از هر گونه اقدامات تحصيلى به حفظ دقيق قرآن كريم
فعاليت درسى خود را آغاز كند، زيرا قرآن كريم ، اساس و بنياد همه علوم
و دانشها مى باشد، و معارف آن پر ارزش ترين معارف انسانى است .
دانشمندان سلف ، علم فقه و حديث را منحصرا به كسانى تعليم مى دادند كه
حافظ آيات قرآنى بوده اند.
و پس از حفظ قرآن بايد همواره خواندن و مرور قرآن را ادامه او را از
صورت دهد.
با اين صورت كه هر روز يا هر چند روز و يا در هر روز جمعه يك جزء از
قرآن را همواره تلاوت كند. طالب علم بايد بدنبال حفظ قرآن ، تفسير و
ساير علوم مربوط به قرآن را دقيقا فرا گيرد؛ و سپس درباره هر علم و فن
كليات و فشرده اى از آنها را حفظ كند، به گونه اى كه صدر و ذيل آن فنون
را بشناسد، و در فرا گرفتن كليات فنون ، فنون مهمتر را به ترتيب بر
فنون ديگر ترجيح دهد.
2 - بايد اشتغالات علمى شاگرد در خور استعداد او باشد: طالب علم بايد
در بررسى هاى علمى خود به همان مقدارى اكتفاء كند كه قدرت درك و فهم او
توانايى برداشت آنها را دارا بوده ، ضمنا ذهن و هوش او بدانها تمايل
داشته باشد. او نبايد طبع و قواى ذهنى خود را از اين رهگذر خسته و
فرسوده سازد؛ و نيز نبايد به مطالبى كه فكر و قواى دماغى او را پريشان
مى كند، مانند كتابهاى متعدد و آثار متنوع و متفرق ، سرگرم شود؛ كه اين
كارها وقت او را ضايع نموده و ذهنش را پريشان مى كند.
3 - تصحيح درس و معلومات پيش از اندوختن آن در حافظه : شاگرد، قبل از
آنكه درس خود را از بر كند، بايد به تصحيح دقيق آن در نزد استاد خويش
و يا فرد مناسب ديگرى ، اهتمام ورزد. و سپس به حفظ دقيق سرگرم شود، و
محفوظات خود را بى خوبى تكرار نمايد. او بايد اوقات معينى را براى
مواظبت از محفوظات خويش اختصاص دهد، و خويشتن را در چنين اوقاتى ،
متعهد سازد كه اندوخته هاى حافظه خويش را بررسى كند تا ثبات و پايدارى
اين محفوظات كاملا ضمانت گردد.
4 - برنامه ريزى ساعات شبانه روزى : طالب علم بايد فرصتهاى شبانه روزى
خود را طبق برنامه تحصيلى خود، تقسيم بندى و طرح ريزى نمايد؛ زيرا اين
كار موجب بركت و ازدياد عمر علمى دانشجو مى گردد. شاگرد بايد بازمانده
عمر خويش را غنيمت شمارد. بهترين اوقات براى حفظ كردن ، سحرها و ساعات
پس از نيمه شب ؛ و عالى ترين فرصت براى بحث و گفت و گوهاى علمى ، ساعات
بامدادان ؛ و مطلوب ترين موقع براى نگارش اوقات نيمروز؛ و سودمندترين
لحظه ها براى بررسى و مطالعه شبانگاهان و بازمانده ساعات روز مى باشد.
از گفته ها و بياناتى كه تجربه نيز آن را تاييد مى كند اين است كه حفظ
كردن مطالب در شبانگاهان از حفظ كردن در ساعات روز نافع تر مى باشد؛
چنانكه حفظ كردن مطالب در حالت گرسنگى سودمندتر از هنگام سيرى است .
اگر شاگرد بخواهد در حفظ و غوررسى معلومات خود كاملا موفق و كامياب
گردد بايد مكانى خالى از اغيار و محل دنجى را انتخاب كند كه از عوامل
سر گرم كننده بدور باشد.
5 - انتخاب روز و ساعت ويژه براى آغاز به درس : شاگرد بايد درس خود را
در ساعات نخستين بامدادان قرار دهد، چون در حديث آمده است :
ساعات نخستين بامدادان براى امت من مبارك و پر
بركت قرار داده شده است .
(49)
6 - پاسدارى از سرمايه هاى علمى از طريق نگارش : اگر شاگرد به بررسى در
محفوظات خود، كه از كتب مختصر فراهم آورده است ؛ موفق گردد و ضبط
اشكالات و نكات پر ارزش آنها دست يابد، بايد از مرحله اختصار به بحث و
تحقيق درباره كتب و مطالب مبسوط و گسترده تر از كتابهاى قبلى ، يعنى
كتب مفصل ، منتقل گردد. اين انتقال بايد با بررسى هاى دقيق و اهتمام
مستمر و مستحكمى همراه باشد، و بايد نكات با ارزش و مسائل دقيق تمام
فنونى را كه دست اندار كار مذاكره آنها است ، و در ضمن مطالعه كتب يا
از طريق استماع و استفاده و از استاد بدانها دست يافته است آنها را از
طريق تعليق و نگارش ضبط نمايد.
شاگرد نبايد هيچ نكته سودمندى را كه شخصا به آن بر خورده است و يا از
ديگران شنيده ، ناچيز و حقير و تلقى كند، بلكه بايد هر چه زودتر به
نگارش و حفظ آن مبادرت ورزد. از پيامبر گرامى اسلام - صلى الله عليه
و آله - روايت شده است كه فرمود: علم و دانش را به قيد و بند در آوريد.
عرض كردند: راه و رسم آن چيست ؟ فرمود: كتابت و نگارش آن .
(50)
7 - شركت مستمر در جلسات درس : بايد شاگرد، ملازمت و همبستگى خويش با
جلسه درس ، و بلكه در صورت امكان با هر نوع جلسات درس استاد حفظ كند،
زيرا در سايه اين همبستگى ، خير و بركت مراتب تحصيل علم و ادب رو به
فزونى گذاشته و شاگرد بيش از پيش به نكات سودمند و متنوعى دست مى يابد
كه شايد استخراج آنها از لابلاى كتب براى او ممكن نباشد.
8 - اهتمام به مذاكره درس : شاگرد بايد با كسانى كه همدرس او هستند و
وى را در درس همراهى مى كنند و در مجلس درس مراقب نكات سودمند مى باشند
بحث و مذاكره نمايد، و بيانات استاد را ميان خود، تكرار كنند؛ زيرا
مذاكره درس متضمن فوائد مهمى است كه از هر جهت بر فوائد حفظ كردن آن
ترجيح دارد.
شاگردان بايد بلافاصله پس از برخاستن از جلسه درس و پيش از تفرق اذهان
و از ياد رفتن پاره اى از مسموعات از دهنشان به مباحثه درس مبادرت
ورزند و سپس در فرصتهاى مناسب نيز همين مذاكره را با ديگران تكرار
كنند.
اگر دانشجو براى مذاكره درس رفيقى براى خود نيافت بايد خود با خويشتن
مذاكره كند، و مفاهيم و تعابيرى كه از استاد شنيده است را بر ذهن و
خاطر خويش عرضه نمايد تا به حفظ و پايدارى آن مدد كرده و آن را بر
صحيفه خاطر خود بنگارد؛ زيرا تكرار معنى و مفهوم بر صحيفه دل همانند
تكرار لفظ بر زبان مى باشد.
9- رعايت موازين اخلاقى در نحوه مذاكرات علمى : همه دانشجويان اخلاقا
موظفند همان آداب احتراماتى را كه قبلا از آنها نسبت به استاد، سخن رفت
و يا آدابى قريب به آن را نسبت به شاگردان مسن تر از خويش و يا با
معيد خود در مباحثات علمى مراعات كرده و
رفتارى آميخته با ادب و نزاكت را با آنها در پيش مى گردند، به ستيز
برخيزند؛ بلكه بايد با آميزه رفق و مدارا درباره گفتار آنها بررسى كرده
و سر انجام به بيان حقيقت دست يابند.
اگر دانشجويان پس از بررسى مطلب نتوانستند حق مطلب را با قاطعيت
دريابند بايد به منظور وصول به هدفت ، به خود استاد مراجعه نمايند.
و در مراجعه به او نيز، لطف بيان و حسن ادب را فراموش نكنند، و در صدد
معرفى موافقان و مخالفان مطلب مورد بحث برنيايند؛ بلكه فقط سعى كنند در
ظل اين مراجعه صرفا به درخواست بيان حقيقت و روشن شدن حق قناعت نمايند.
10 - وظايف علمى و اخلاقى دانشجويان برجسته : شاگردى كه به نوعى از
دانش و كمال علمى و اخلاقى ، در ميان همگنان ، برخوردار مى باشد بايد
دوستان خود را ارشاد نموده و آنان را به گرد هم آيى و مذاكرات علمى و
فراهم آوردن ذخاير فرهنگى ، ترغيب نموده و بذل زحمت و كوشش در راه علم
را بر خود هموار ساخته نكات سودمند و قواعد كلى و مطالب جالب را، از
طريق گفت و گويى كه از محبت و دلسوزى مايه مى گيرد، به آنان تذكر دهد.
چنين شاگرد سرشناسى بايد بداند كه در ظل اين ارشاد به خير و بركت
سرمايه دانش خويش ، در سايه تفضل پروردگار، مدد نموده و خداوند متعال ،
نورانيتى در دلش پديد مى آورد تا مطالب علمى در خاطرش استوار بماند.
علاوه بر اين مزايا، اينگونه شاگرد خوشنام و سرشناس و فاضل ، به خاطر
ارشاد ديگران ، اجر و پاداش بزرگ و فراوانى را نصيب خويش ساخته و حسن
نظر و التفات و مهر پروردگار را به خود جلب مى كند.
شاگردى كه از نظر كمالات علمى شهرتى كسب كرده و از دانش فزونترى
برخوردار است ، نبايد نسبت به ديگران رشك و حسد برده و آنان را تحقير
كند. او نبايد بر همگنان خود مباهات ورزيده ، و به خاطر درك و فهم جالب
خويش ، دچار عجب و غرور و خود پسندى گردد؛ چون او نيز در رده همانان
قرار داشته است ، ولى خداوند بر وى منت نهاده و او را در ميان دوستانش
بر جسته ساخته است . بنابر اين ، او بايد سپاسگزارى چنين نعمت الهى
بوده و در سايه استمرار سپاس خويش ، بركات علمى را از خداوند متعال در
خواست كند.
آداب وعظ و سخنرانى
از محدث خبير شيخ عباس قمى (ره )
شايسته است اهل منبر و روضه خوانها آدابى را مراعات كنند، تا
معظم شعائر الله و هادى عباد الله باشند. (اين آداب به شرح زير است :)
1 - اخلاص و اجتناب از رياء
روايت شده است از پيغمبر صلى الله عليه و آله كه فرمود: آنچه از همه
چيز درباره شما بيشتر از آن مى ترسم ، شرك اصغر است . گفته شد: يا رسول
الله ، شرك اصغر چيست ؟ فرمود: رياء است . فرمود: خداى عزوجل روز قيامت
كه پاداش كردار بند گان را مى دهد، مى فرمايد: نزد كسانى كه در دنيا
براى آنها رياء كرديد برويد و ملاحظه كنيد كه نزد آنها ثواب اعمال شما
وجود دارد؟
(51)
و امام صادق عليه السلام در مسجد به عباد بن كثير بصرى فرمود: واى بر
تو اى عباد! از رياء كناره كن ، زيرا هر كه براى جز خدا كار كند، خدا
او را بدان كس واگذار كه براى او كار كرده است .
(52)
سزاوار است كه به قصد خدا وعظ كند و براى امتثال امر او و اصلاح خود و
ارشاد بندگان خدا به معالم ديانت ، و براى متاع دنيا وعظ نكند تا از
زيانكارترين مردمى باشد كه در دنيا به گمراهى تلاش كنند، و گمان برند
كار خوبى كنند.
(53) مقام اخلاص بسيار والا است ، و خطرهاى بسيارى هم
دارد، و بسيار دقيق است ، و تحصيل آن مشكل است ، و كسى كه جوياى آن
باشد نيازمند دقت نظر و مجاهده كاملى است ، و بايد بدانچه گويد، خود
عمل كند تا چون چراغى نباشد كه خود سوزد و براى ديگران فروزد.
(54)
2 - راستگوئى
از امام صادق عليه السلام روايت است كه : خدا هيچ پيغمبرى را نفرستاده
مگر به راستگوئى و اداى امانت به امانت گذاران نيك و بد، (يعنى اين دو
موضوع در دعوت هر پيغمبرى بوده است ).
(55)
از ابى كهمش روايت شده كه گويد: به امام ششم عليه السلام گفتم :
عبدالله بن ابى يعفور به شما سلام مى رساند. فرمود: عليك و عليه السلام
. هرگاه نزد عبدالله رفتى سلام مرا به او برسان و بگو جعفر بن محمد مى
گويد: ببين على عليه السلام از چه راه نزد رسول خدا صلى الله عليه و
آله تقرب يافت ، آن روش را ملازم باش .
همانا على عليه السلام رسيد بدان مقامى كه رسيد نزد رسول خدا صلى الله
عليه و آله براى راستگوئى و اداى امانت .
(56)
و امام ششم عليه السلام فرمود: نگاه به طول ركوع و سجود مرد نكنيد،
زيرا بدان عادت كرده است ، و اگر دست از آن بدارد، براى عادتى كه داشته
، به وحشت افتد. ولى ملاحظه كنيد كه آيا راستگو است و امانت را رد آنها
مى كند؟
(57)
و بايد وعاظ از دروغ و افتراء بر خداى تعالى و حج او بر علما اجتناب
دارند، و تدليس نكنند، و به بهانه زبان حال ، دروغ نقل نكنند. از امام
پنجم عليه السلام است كه خداى عزوجل بر شر قفلها زده و كليد آنها را مى
خوارى نموده و دروغگوئى ، و دروغگوئى از مى خوارى بدتر است .
(58)
و هم از آن حضرت نقل است كه : دروغ ، ويرانى ايمان است .
(59)
اميرالمومنين عليه السلام فرمود: بنده ، حقيقت ايمان را نيابد تا دروغ
را به كلى وا نهد، چه به جدى و چه به شوخى .
(60)
امام چهارم عليه السلام فرمود: دروغ را از كوچك تا بزرگ ، از جدى تا
شوخى ، ترك كنيد، زيرا هر كه دروغ خردى گفت ، به دروغ بزرگ جرئت كند؛ و
اخبار ديگر.
3 - اجتناب از غنا
بحار از تفسير
عياشى از ابى جعفر روايت كرده است كه گفت : نزد ابى عبدالله
عليه السلام بودم ، مردى به او گفت : پدرم و مادرم قربانت ، من در بيت
الخلاء مى روم و همسايه هائى دارم كه كنيزانى دارند، آواز مى خوانند، و
تار مى زنند، و بسا مى شود در آنجا بيشتر مى نشينم كه از آن كنيزان
بشنوم .
فرمود: مكن . آن مرد گفت : اين چيزى نيست كه به قصد آن رفته باشم ، و
بطور اتفاق به گوشم مى رسد. مى فرمود: مرگ تو نشنيدى خدا مى فرمايد:
به درستى كه گوش و ديه و دل ، همه مورد مسئوليت
واقع شدند؟
(61)
عرض كرد: بلى ، بخدا گويا من اين آيه را هرگز در قرآن خدا از زبان عجمى
و عربى نشنيده ام ، و انشاء الله بدان كار بر نگردم ، و از خدا آمرزش
خواهم .
فرمود: برخيز و غسل كن و هر چه توانى نماز كن ، زيرا به كار بزرگى
استقامت داشتى ، و اگر بدان حال مرده بودى چه اندازه حالت بد بود. خدا
را حمد كن و از او توبه خواه از هر چه بد دارد. به درستى كه او بد
ندارد جز كار زشت را و كار زشت را به اهل آن واگذار، زيرا براى هر كارى
اهلى باشد.
(62)
4 - ترويج باطل نكند و مدح فاسق و فاجر ننمايد
از پيغمبر صلى الله عليه و آله است كه : چون فاجر مدح شود، عرش بلرزد و
پروردگار خشم گيرد.
(63)
5 - بزرگان دين را توهين نكند.
6 - اسرار آل محمد صلى الله عليه و آله را فاش نسازد.
7 - در زمين ، فساد نكند و فتنه بر نيانگيزد.
8 - اعانت بر ظالمان ننمايد
خدا فرموده : به آنان كه ستم كنند، اعتماد نكنيد
تا آتش بگيريد.
(64) و در خبر از رسول خدا صلى الله عليه و آله است كه
فرمود: چون روز قيامت شود، منادى ندا كند: كجايند ستمكاران و مدد كاران
آنها و كسانى كه آبى در دوات آنها ريخته يا سر كيسه اى از آنها بسته يا
خامه اى براى آنها تراشيده اند، همه با آنها محشور شويد.
(65)
در وصيت اميرالمومنين عليه السلام به كميل فرمود: اى كميل ! مبادا در
خانه ظالمان را بكوبى ، با آنها آميزش مكن ... تا آنكه فرمود: اى كميل
! اگر براى حضور آنها ناچار شدى ، مداوم به ياد خداى تعالى باش ، و بر
او توكل كن ، و از شر آنها به خدا پناهنده باش ، و سر به زير انداز از
آنها و به دل خود منكر كار آنها باش ، و تعظيم خداى تعالى را بلند بگو
تا به گوش آنها برسانى كه آنها از تو هراس كنند، و شر آنها از تو
بگردد.
(66)
امام چهارم عليه السلام در ضمن نامه اى كه به زهرى نوشت ، و او را از
اعانت ظالمان بر ستم بر حذر داشت ، فرمود: چنين نيست كه با دعوت تو در
دربار خود تو را قطب نمايند، بلكه مظالم خود را بر تو مى چرخانند. تو
را پل مى كنند از توبه بلاها كه بر سر مردم مى آورند، عبور مى كنند. تو
را نردبان گمراهى خويش مى سازند، و مبلغ روزگار سياهى كه پديد آورند،
مى نمايند، و به راه خود مى كشانند، و تو را درباره علماى حق به ترديد
مى اندازند، و بوسيله تو، دل مردم نادان را به خود جلب مى كنند، و
مخصوص ترين وزيران و تواناترين معاونان آنها كمتر از تو مفاسد آنها را
در نظر مردم خوش نما مى كند، و خاصه و عامه آنها را به دربارشان مى
كشاند، و چه مزد كمى به تو مى دهند در برابر استفاده سرشارى كه از تو
مى برند، و چه مختصرى از زندگى تو را آباد مى كنند در برابر آن ويرانى
بپايد و خود را به عنوان يك مرد مسئول مورد محاسبه قرار ده .
(67)
9- گنهكاران را مغرور نكند و جرئت به فاسقان ندهد
زيرا فقيه كامل كسى است كه مردم را از رحمت خدا نوميد نسازد، و از مكر
و عذاب خدا در امان مقرر ندارد.
(68)
آمرزيده نشوند. گفتم : آنها كدام گناهند؟ فرمود: يك گناهى كند و با خود
گويد: خوشا بر من اگر جز آن گناهى نداشته باشم .
(69)
و هم آن حضرت عليه السلام فرمود: چون جمعى گناهى آغازند، اگر سواره
باشند، از سواره نظام شيطانند و اگر پياده اند، از پياده نظام شيطان .
(70)
11 - آيات قرآن را از پيش خود تفسير نكند
از پيغمبر صلى الله عليه و آله و از امامان جانشين او به صحت پيوسته
است كه تفسير قرآن جز با روايات صحيح و نص صريح روا نيست .
(71)
ابن عباس از پيغمبر صلى الله عليه و آله روايت كرده است كه فرمود: هر
كه ندانسته قرآن را تفسير كند بايد در آتش نشيمن كند.
(72)
و عامه از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت كرده اند كه هر كه قرآن را
از پيش خود تفسير كند و حق را هم درك كند، خطا كار باشد.
(73)
12 - براى اخبار توجيهات فاسد و باطل نكند، و در آنها تصرفات با رد و
ركيك (كه در عصر ما شايع است ) ننمايد، اعاذناالله تعالى .
13 - در احكام در صورتى كه مجتهد و صاحب فتوى نباشد فتوى ندهد.
در اين مقام ، كافى است كلام سيد اجل ، اورع ،
ازهد، اسعد، قدوه العارفين و مصباح المتهجدين ، صاحب كرامات باهره ،
ابى القاسم رضى الدين سيد ابن طاووس - قدس الله سره و رفع الملا الاعلى
ذكره - كه گويد: من مصلحت و پناهگيرى در دنيا در دنيا و آخرت
خود را در كناره گيرى از فتواى در احكام شرعيه دانستم ، چون اخبار
وارده در احكام از فقهاء اصحاب ما راجع به تكاليف عمليه اختلاف بسيارى
دارند، و شنيدم كه خداى جل جلاله در كلام خود خطاب به اعز خلائق نزد وى
محمد صلى الله عليه و آله فرمايد: اگر پاره اى
گفته ها را به ما بندد ما از دست راستش بر گيريم ...
(74) تا آخر آيا، و اگر من كتبى در فقه تاليف مى كردم
كه بعد از من بدانها عمل مى شد نقض تورع من از فتوى بود، و مرا در خطر
شمول آيات نامبرده وارد مى كرد؛ زيرا در صورتى كه خدا به اين سختى رسول
عزيز و اعلم خود را عتاب كند براى آنكه گفتارى به او بندد، پس اگر من
به ناحق حكمى به او بندم و فتواى خلافى دهم يا تاليفى ناصواب كنم ،
روزى كه در حضور او و برابر او در آيم چه حالى دارم ؟ تا آخر آنچه
فرموده است (ره ).
(75)
14 - براى بالا بردن مقامات ائمه هدى ، چيزى نگويد كه انبياء عظام و
اوصياء گرام آنها را نقصى باشد.
15 - اعتراضات بر اصول دين را، در صورتى كه نتواند كاملا از ذهن مردم
رفع كند و جواب شافى دهد، ذكر نكند؛ و بايد اصول دين مسلمانان را سست و
ويران نسازد.
16 - نرمى و مدارا بكار برد.
كه نرمى در همه كار بنياد بزرگى است . در پايان وصيت خضر به حضرت موسى
است كه هيچ كس را بر گناهى سرزنش مكن ؛
(76)
و دوست ترين كارهاى نزد خداى تعالى سه است : ميانه روى در توانگرى ،
گذشت در توانائى بر كيفر، و نرمى با بندگى خدا. كسى با ديگرى در دنيا
نرمى نكند جز آنكه خداى عزوجل در قيامت به او نرمى كند.
(77)
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اين دين استوار و محكم است ، به
نرمى در آن فرود شود، و عبادت خدا را بر خويش ناگوار مكن . شتابنده در
سفر مانده گردد و نه راه برد و نه پاكش را زنده گذارد.
(78)
اين معنا را شيخ سعدى شيرازى از اين حديث برداشته و به فارسى گفته است
: كارها به رفق و تامل بر آيد و مستعجل بر سر در آيد.
به چشم خويش ديدم در بيابان
|
كه آهسته سبق برداز شتابان
|
سمند باد پا از تك فرو ماند
|
شتربان همچنان آهسته مى راند
|
17 - سخن را براى غرض دراز نكند و اغراض شخصيه بكار نبرد.
18 - شايسته است در ذكر مصيبت ، خصوصا در غير ايام عاشوراء، مراعات
نمايد، و به همانى اكتفاء كند كه مايه سخت دلى و سهل گيرى مشكلات
نگردد، و مصيبتهاى جانگداز و دلخراش را بر زبان نياورد.
محدث فاضل و مورخ متبحر ميرزا هادى خراسانى نجفى (ايده الله ) گفت : در
عالم خواب ديدم گويا در يكى از حجره هاى صحن اميرالمومنين عليه السلام
هستم و همه ائمه يا بيشتر آنان در آنجا نشسته اند و مردى از اهل منبر
براى آنها روضه مى خواند، و آنها گوش مى كنند، تا گفتارش به اينجاب
رسيد كه شمر به سكينه گفت : اى بنت الخارجى ؛ ديدم اميرالمومنين عليه
السلام از اين سخن نفرت كرد، و به سختى روى درهم كشيد، و رنگ چهره او
دگرگون گرديد. چون چنين ديدم ، به آن مرد روضه خوان اشاره كرم : بس كن
! نه بينى چه بر حال اميرالمومنين عليه السلام مى گذرد؟ اميرالمومنين
عليه السلام به من فرمود: آن سخنى هم كه خودت ديروز گفتى كمتر از اين
نبود. و به يادم آمد كه من ديروز مصيبت آويختن سر اباالفضل را از سينه
اسب خوانده بودم ، و عذر خواستم ، و توبه كردم .
19 - امر به معروف و نهى از منكر كند
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: چون در امتم بدعت پديد گردد بايد
دانشمند، علم خود را آشكار سازد، وگرنه لعن خدا و ملائكه و مردم بر او
باد.
(79)
و روايت شده است كه اميرالمومنين عليه السلام خطبه خواند، حمد خدا كرد
و ستايش او نمود و فرمود:
اما بعد، همانا آنها
كه پيش از شما بودند هلاك شدند، از اين راه كه كار به نافرمانى كردند و
ربانيون و احبار دانشمندان شدند، از اين راه كه كار يهود) آنها را جلو
نگرفتند، عقوبتها بر آنها نازل گرديد و ادامه داشت . امر به معروف و
نهى از منكر، مرگ مقرر را پيش نيندازند و روزى را نبرند، كارها از
آسمان به زمين فرود آيد چنانچه قطره هاى باران ؛ و هر كم و بيشى به هر
كس از تقدير خدا رسد
(80)
و شيخ كلينى و ديگران از امام ششم عليه السلام روايت كردند كه : خداى
عزوجل دو فرشته فرستاد تا شهرى را بر اهل آن از بن وارونه كنند. چون
بدان شهر رسيدند مردى را ديدند كه به درگاه خدا دعا و زارى مى كند. يكى
از آن دو فرشته به رفيق خود گفت : اين دعا گو را نمى بينى ؟ گفت : او
را مى بينم ولى بايد دستور پروردگارم را اجرا كرد. او در جواب گفت : نه
، كارى نكنيم تا به پروردگار خود مراجعه كنم و كسب دستور جديد كنم .
نزد خداى تبارك و تعالى برگشت و عرض كرد: پروردگارا، من به اين شهر كه
رسيدم ديدم فلان بنده تو، تو را مى خواند و به درگاه تو مى نالد.
فرمود: به اجراى دستورى كه به تو دادم برو، اين مردى است كه براى من هر
گز روى ترش نكرده .
(81)
از امام رضا عليه السلام است كه : رسول خدا صلى الله عليه و آله مى
فرمود: هرگاه امتم امر بمعروف و نهى از منكر را به يكديگر وا نهند،
بايد آگاه باشند كه از طرف خداى تعالى بلايى بر آنها فرود آيد.
(82) از امام ششم عليه السلام روايت شده كه : پيره مرد
ناسكى بود در بنى اسرائيل كه عمر به عباد، مى گذارنيد، و در اين ميان
كه در حالى عبادت و نماز بود، ديد دو كودك خروسى را گرفتند و پرهاى او
را مى كنند. او به كار خود رو كرد و به عبادت پرداخت ، و آنها را از
آزار خروس باز نداشت . خدا به زمين دستور داد كه اين بنده مرا در خود
فرو بر، او تا ابدالابدين به قعر زمين فرود مى رود.
(83)
و هم از آن حضرت است كه گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: چه
حالى خواهيد داشت وقتى زنان شما بد كار گردند، و جوانان شما بد كار
گردند، و شماها امر به معروف و نهى از منكر نكنيد؟ به او عرض شد: يا
رسول الله ، چنين چيزى مى شود؟ فرمود: آرى ، و بدتر از آن ، چطور باشيد
وقتى كه امر به منكر كنيد و نهى از معروف نمائيد؟ عرض شد: چنين خواهد
شد؟ فرمود: آرى ، و بدتر از آن ، چطور باشيد آنگاه كه معروف را منكر
بدانند و منكر را معروف شمارند؟
(84)
و فرمود صلى الله عليه و آله : هميشه مردم رو به خوبى باشند تا زمان
يكه امر به معروف و نهى از منكر و همكار به كارهاى نيك بكنند. و چون
نكنند، بركات از آنها سلب شود، و به جان هم افتند، و در زمين و آسمان
يارى نيابند.
(85)
20 - سخنى نگويد كه از آن براى ابى عبدالله الحسين عليه السلام و
خاندان گرامى او خوارى فهم شود.
زيرا آن حضرت آقاى سرفرازان و حميت كشان بود، كه جان دادن زير شمشير را
بر خوارى و پستى بر گزيد، و به آواز بلند روز عاشوراء فرياد كشيد:
هلا دعى بن دعى مرا ميان دو مشكل واداشته :
شمشير برهنه و دست خوارى به دشمن دادن ، ولى خوارى از ما به دور است ،
خدا و رسول او مومنان آن را بر ما نپسندند.
(86)
شيخ محدث متبحر ما حاج ميرزا حسين نورى (نورالله مرقده ) در
دارالسلام حكايتى دارد كه خلاصه اش اين
است : يكى از بزرگان اهل منبر در خواب ديده كه گويا رستاخيز است و مردم
در ترس و هراسند و هر كس به خود سر گرم است ، و مو كلان مردم را پاى
حساب مى رانند، و با هر كس راننده و گواهى است ... تا آنكه گويد: ما را
به پاى حساب كشيدند، و در آنجا منبرى بسيار بلندى و پر پله بود، و سيد
المرسلين بر عرشه آن نشسته و على عليه السلام بر اول پله كان او بود، و
او مشغول رسيدن به حساب مردم بود، و همه در برابر او صف كشيده بودند و
نوبت به من رسيد و با عتاب به من فرمود: چرا فرزند عزيزم حسين را به
خوارى نام بردى ؟ و او را به خوارى نسبت دادى ؟ من در جوابش حيران شدم
و چاره اى جز انكار نديدم ، و منكر آن گرديدم . ناگاه در بازوى خود
دردى احساس كردم گويا ميخى بر آن فرو كردند، و به پهلوى خودرو كردم و
ديدم مردى طومارى در دست دارد و آن را به من داد. طومار را گشودم ،
ديدم صورت مجلسهاى من است و آنچه را در محافل گفتم به تفصيل در آن درج
است ، در هر جا و هرگاه بوده .
و در ضمن آنچه از من سوال شده و من منكر شدم موجود است ... تا آخر آن
خواب هراسناك كه بخاطر آن سيد از شغل منبرى خود استعفاء كرد.
(87)
شيخ (ره ) روايت كرده كه : سيد حميرى و جعفر بن عفان طائى به هم بر
خوردند و سيد به او گفت : واى بر تو، درباره آل محمد گوئى :
چه شد خانه تان را كه سقفش خرابه چرا جامه تان پست ترين جامه ها شد
جعفر گفت : مگر آن را منكرى و من دروغ گفتم ؟ گفت : اگر نتوانى خوب مدح
گوئى ساكت باشد، آيا آل محمد صلى الله عليه و آله را چنين وصف كنند؟
من تو را معذور دارم ، طبع تو اين است و علم و ادراكت چنين ، من مدحى
گفتم كه ننگ مدح تو را از دامن پاك آنان شستم :
برو تقواش بود در قالب
(88)
|
خيل گردان از آن گريزان بد
|
مى شد سوى هم نبرد و به دست
|
همچو شيرى ميان اشبالش (بچه هايش )
|
چون ابابيل آمدند زدى
(89)
|
اى جعفر، بايد در مدح آنان چنين سرود، آنچه تو گفتى براى تنگدستان و
بيچارگان بايد گفت ، جعفر سر او را بوسيد و گفت : بخدا تو اى ابا هاشم
سره شعراء باشى و ما دنباله ها هستيم .
(90)
تا اينجا مقصود از اين رساله شريفه به پايان رسيد در روز يازدهم ماه
ذيقعده الحرام سال 1342كه روز ولادت مولا و سيد ما ابن الحسن على بن
موسى الرضا صلوات الله عليه است و در جوار قبر شريف او انجام شد.
(91)
بخش چهارم
رساله زادالسالك تاليف فيلسوف ، مفسر و
محدث والامقام ملامحسن فيض كاشانى
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد الله و سلام على عباده الذين اصطفى
اما بعد، اين رساله اى است موسم به
زادالسالك
كه در جواب سوال يكى از برادران روحانى نوشته شده ، كه از كيفيت
سلوك راه حق پرسيده بود.
بدان ، ايدك الله بروح منه ، همچنان كه سفر صورى را مبدئى و منتهائى و
مسافتى و منازلى و مسيرى و زادى و راحله اى و رفيقى و راهنمائى مى
باشد، همچنين سفر معنوى را، كه سفر روح است به جانب حق سبحانه و تعالى
، همه هست .
مبداش ، جهل و نقصان طبيعى است كه با خود آورده اى از شكم مادر.
والله اخرجكم من بطون امهاتكم لاتعلمون شيئا
(92)
و منتهايش ، كمال حقيقى است كه فوق همه كمالات است و آن ، وصول است به
حق سبحانه و تعالى .
و ان الى ربك المنتهى
(93)
يا ايها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه
(94)
و مسافت راه در اين سفر، مراتب كمالات علميه و عمليه است كه روح ، طى
آنها مى كند شيئا فشيئا (= به تدريج ) هرگاه به صراط مستقيم شرع ، كه
مسلوك اوليا و اصيفاء است ، سائر باشد.
و ان هذا صراطى مستقيما فاتبعوه ولا تتبعوا
السبل فتفرق بكم عن سبيله
(95)
و اين كمالات ، مترتب است بعضى بر بعضى ، تا كمال متقدم طى نشود به
متاخير منتقل نتوان شد، چنانكه در سفر صورى تا قطعه مسافت متقدمه طى
نشود به متاخره نتوان رفت .
و منازل اين سفر، صفات حميده و اخلاق پسنديده است كه احوال و مقامات
روح است ؛ از هر يك به ديگرى ، كه فوق آن است ، منتقل مى شود به تدريج
. منزل اول يقظه است كه آگاهى است و منزل آخر توحيد است كه مقصد اقصى
است از اين سفر، و تفاصيل اين منازل و درجات آن در كتاب
منازل السائرين مذكور است .
و مسير اين ، سفر، جد تمام و جهد بليغ نمودن و همت گماشتن است در قطع
اين منازل ، به مجاهده و رياضت نفس ، به حمل اعبا تكاليف شرعيه ، از
فرائضن و سنن و آداب و مراقبه و محاسبه نفس آنا فانا و لحظه فلحظه ، و
هموم را واحد گردانيدن و منقطع شدن به حق ، سبحان و تعالى .
و تبتل اليه تبتيلا.
(96)
والذين جاهدا و فينا لنهدينهم سبلنا
(97)
و از راه اين سفر تقوا است .
و تزودوا فان خير الزاد التقوى
(98)
و تقوا، عبارت است كه از قيام نمودن به آنچه شارع ، امر به آن فرموده
است و پرهيز كردن از آنچه از آن نهى كرده ، از روى بصيرت ، تا دل به
نور شرع و صيقل تكاليف آن ، مستعد فيضان معرفت شود از حق ، عزوجل .
و اتقوا الله و يعلمكم الله
(99)
و همچنانكه مسافر صورى ، تا قوت بدن از زاد حاصل نكند قطع راه نتواند
كرد، همچنين مسافر معنوى تا به تقوى و طهارت شرعيه ظاهرا و باطنا قيام
ننميد و روح را تقويت به آن نكند، علوم و معارف و اخلاق حميده كه بر
تقوا مترتب مى شود و تقوا از آن حاصل مى شود (نه بر سبيل دور) بر او
فائض نمى گردد. و مثل اين ، مثل كسى است كه در شب تار، چراغى در دست
داشته باشد و به نور آن راهى را مى بيند و مى رود . هر يك گام كه بر مى
دارد قطعه اى از آن راه روشن مى شود و بر آن مى رود و هكذا و تا گام بر
ندارد و نرود روشن نشود، و تا روشن نشود نتواند رفت . آن ديدن به منزل
معرفت است و آن رفتن به منزله عمل و تقوا.
من عمل بما علم ورثه الله علم مالم يعلم
(100)
لا يقبل الله عملا الا بمعرفه ولا معرفه الا
بعمل ، فمن عرف دلته المعرفه على العمل ، و من لم يعمل فلا معرفه له ،
الا ان الايمان بعضه من بعض
(101) كذا عن الصادق عليه السلام .
و همچنان كه در سفر صورى كه كسى كه راه نداند به مقصد نمى رسد، همچنين
در سفر معنوى كسى كه بصيرت در عمل ندارد به مقصد نمى رسد.
العامل على غير بصيره كالسائر على غير الطريق ،
لايزيده كثره السير الا بعدا
(102)
و راحله اين سفر بدن است و قواى آن ، و همچنانكه در سفر صورى اگر راحله
، ضعيف و معلول باشد راه طى نتواند كرد، همچنين در اين سفر تا صحت بدن
و قوت قوا نباشد كارى نتوان ساخت ، پس تحصيل معاش از اين جهت ضرورى است
و آنچه از براى ضرورت است ، به قدر ضرورت بايد، پس طلب فضول در معاش
مانع است از سلوك ، و دنياى مذموم كه تحذير از آن فرموده اند، عبارت از
آن فضول است كه بر صاحبش و بال است و اما قدر ضرورى از آن ، داخل امور
آخرت است و تحصيلش عبادت .
و همچنان كه اگر كسى راحله را در سفر صورى در اثناى راه سر دهد تا خود
سر مى چرد راه او طى نمى شود، همچنين در اين سفر معنوى ، اگر بدن و قوا
را بگذارد تا هر چه مشيتهاى آنها است به فعل آورند و به آداب و سنن
شرعيه مقيد نگرداند و لجام آن را در دست نداشته باشد، راه حق طى نمى
شود.
و رفيقان اين راه ، علماء و صلحاء و عباد سالكانند كه يكديگر را ممد و
معاونند، چه ، هر كسى بر عيب خود زود مطلع نشود، اما بر عيب ديگرى زود
واقف مى شود. پس اگر چند كس با هم بسازند و يكديگر را از عيوب و آفات
با خبر سازند راه بر ايشان طى مى شود و از دزد و حرامى دين ايمن مى
گردند چه :
الشيطان الى المنفرد اقرب منه الى
الجماعه و يدالله على الجماعه
(103). اگر يك از راه بيرون رود، ديگرى او را خبر دارد
مى گرداند و اگر تنها باشد تا واقف شود، هيهات است .
و راهنماى اين راه پيغمبر است صلى الله عليه و آله و سائر ائمه معصومين
صلوات الله عليهم كه راه نموده اند، و سنن و آداب وضع كرده ، و از
مصالح و مفاسد راه خبر داده اند، و خود به اين راه رفته اند، و امت را
به تاسى و اقتفاى خود فرموده اند.
لقد كان لكم فى رسول الله اسوه حسنه
(104)
قل ان كنتم تحبون الله فاتبعونى يحببكم الله
(105)
و محصل آنچه ايشان مى كرده اند و امر به آ مى فرموده اند، چنانكهاز
روايات معتبره به طريق اهل بيت عليهم السلام مستفاد مى شود، از امورى
كه سالك را لابد است از آن ، و اخلال آن به هيچ وجه جايز نيست ، بعد از
تحصيل عقايد حقه ، بيست و پنج چيز است :
اول ، محافظت بر صلوات خمس ، اعنى (= يعنى ) گزاردن آن در اول وقت به
جماعت و سنن و آداب . پس اگر بى علتى و عذرى از اول وقت تاخير كند يا
به جماعت حاضر نشود، يا سنتى از سنن يا ادبى از آداب آن رافرو گذارد،
الا نادرا (= جز در موارد نادر) از سلوك راه بيرون رفته و با ساير عوام
كه در بيداى جهالت و ضلالت ، سر گردان مى چرند و از راه و مقصد بى
خبرند و ايشان را هرگز ترقى اى نيست ، مساوى است .
دوم ، محافظت بر نماز جمعه و عيدين و آيات با اجتماع شرائطه ، الا مع
العذر امسقط (= مگر در صورتى كه عذرى داشته باشد كه تكليف را از وى
ساقط كند)، كه اگر سه جمعه متوالى ترك نماز كند بى علتى ، دل او زنگ
گيرد به حيثيتى كه قابل اصلاح نباشد.
سوم ، محافظت بر نماز معهوده رواتب يوميه ، كه ترك آن را معصيت شمرده
اند، الا چهار ركعت از نافله عصر و دو ركعت از نافله مغرب و و تيره ،
كه ترك آن بى عذرى نيز جائز است .
چهارم ، محافظت بر صوم ماه رمضان و تكميل آن ، چنانچه زبان را از لغو و
غيبت و دروغ و دشنام و نحو آن ، و ساير اعضا را از ظلم و خيانت ، و
فطور را از حرام و شبهه بيشتر ضبط كند كه در ساير ايام مى كرد.
پنجم ، محافظت بر صوم سنت ، كه سه روز معهود است از هر ماهى ، كه معادل
صوم دهر است چنانكه بى عذرى ترك نكند، و اگر ترك كند قضا كند، يا به
مدى از طعام تصدق نمايد. ششم ، محافظت بر زكات ، بر وجهى كه تاخير و
توانى (= سستى )
جايز ندارد، مرگ عذرى باشد، مثل فقد مستحق يا انتظار افضل مستحقين و
نحو آن .
هفتم ، محافظت بر انفاق حق معلوم از مال ، اعنى مقرر سازد، كه هر روز
يا هر هفته يا هر ماه چيزى به سائل يا محروم داده باشد، به قدر مناسب
مال ، چنانكه اخلال به آن نكند و اگر كسى را نيز به آن مطلع نسازد،
بهتر است .
والذين فى اموالهم حق معلوم للسائل و المحروم
(106).
ففى الحديث انه غير الزكاه (= در حديث آمده است كه حق معلوم چيزى غيراز
زكات است .)
هشتم ، محافظت بر حجه الاسلام ، چنانچه در سال و جوب به فعل آورد خصوصا
امام حسين عليه السلام چه ، در حديث آمده كه :
زيارت حسين عليه السلام فرض است بر هر مومن ، هر
كه ترك كند، حقى ازخدا و رسول ترك كرده باشد.
و در حديث ديگر وارد است كه :
هر امامى را عهدى است بر گردن اولياء و شيعه
خود، و از جمله تمامى وفاى به عهد، زيارت قبول ايشان است .
دهم ، محافظت بر حقوق اخوان و قضاى حوائج ايشان ، چه تاكيدات بليغه در
آن شده ، بلكه بر اكثر فرائض ، مقدم داشته اند.
يازدهم ، تدارك نمودن هر چه از مذكورات فوت ، شده باشد وقتى كه متنبه
شده باشد، مهما امكن (= تا آنجا كه امكان دارد).
دوازدهم ، اخلاق مذمومه ، مثل كبر، بخل ، حسد و نحو آن را از خود سلب
كردن به رياضت و مضادت ، و اخلاق پسنديده مثل حسن خلق و سخا و صبر و
غير آن بر خود بستن تا ملكه شود.
سيزدهم ، ترك منهيات جمله ، و اگر بر سبيل ندرت معصيتى واقع شود زود و
به استغفار و توبه انابت تدارك نمايد تا محبوب حق باشد.
ان الله يحب التوابين .
و ان الله يحب كل مفتتن تواب
(107)
چهاردهم ، ترك شبهات كه موجبات وقوع در محرمات است ، و گفته اند:
هر كه ادبى را ترك كند از سنتى محروم مى شود؛ و
هر كه سنتى را ترك كند از فريضه اى محروم مى شود.
پانزدهم ، در ما لايعنى (= امور بى فايده ) خوض نكردن ، كه موجب قسوت و
خسران است و فى الحديث :
من طلب ما ما لا يعنيه فاته ما يعنيه
(108)
و اگر از روى غفلت صادر شود بعد از تنبه ، تدارك نمايد به استغفار و
انابت .
ان الذين اتقوا يحب كل مفتتن تواب
(109)
چهاردهم ، ترك شبهات كه موجبات وقوع در محرمات است ، و گفته اند:
هر كه ادبى را ترك كند از سنتى محروم مى شود؛ و
هر كه سنتى را ترك كند از فريضه اى محروم مى شود.
پانزدهم ، در ما لايعنى (= امور بى فايده ) خوض نكردن ، كه موجب قسوت و
خسران است و فى الحديث :
من طلب مالا يعنيه فاته ما يعنيه
(110).
و اگر از روى غفلت صادر شود بعد از تنبه ، تدارك نمايد به استغفار و
انابت .
ان الذين اتقوا اذا مسهم طائف من الشيطان تذكروا
فاذاهم مبصرون و اخوانهم يمدونهم فى الغى ثم لايقصرون
(111).
و تا ترك مجالست بطالين و مغتابين و آنهايى كه سخنان پراكنده گويند و
روز مى گذارنند، نكند، از مالا يعنى خلاص نشود، چه هيچ چيز مثل اين
نيست در ايجاب قسوت و غفلت و تضييع وقت .
شانزدهم ، كم خوردن و كم خفتن و كم گفتن را شعار خود ساختن كه دخل تمام
در تنوير قلب دارد.
هفدهم ، هر روزى قدرى از قرآن تلاوت كردن ، و اقلش پنجاه آيه است ، به
تدبر و تامل و خضوع ؛ و اگر بعضى از آن در نماز واقع شود، بهتر است .
هيجدهم ، قدرى از اذكار و دعوات ، ورد خود ساختن در اوقات معينه ،
خصوصا بعد از نمازهاى فريضه . و اگر تواند كه اكثر اوقات زبان را مشغول
ذكر حق دارد و اگر چه جوارح در كارهاى ديگر مصروف باشد، زهى سعادت . از
حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه زبان مبارك ايشان اكثر
اوقات تر بوده است به كلمه طيبه
لا اله الا الله
، اگر چيزى مى خورده اند و اگر سخن مى گفته اند و اگر راه مى
رفته اند، الى غير ذلك . چه اين ممد و معاونى قوى است مرسالك را، و اگر
ذكر قلبى را نيز مقارن ذكر لسانى سازد، به اندك زمانى فتوح بسيار روى
مى دهد. تا مى تواند سعى نمايد كه دم به دم متذكر حق مى بوده باشد، تا
غافل نشود، كه هيچ امرى به اين نمى رسد در سلوك ، و اين ممدى است قوى
در ترك مخالفت حق ، سبحانه و تعالى ، به معاصى .
نوزدهم ، صحبت عالم و سوال از او و استفاده علوم دينيه به قدر حوصله
خود، تا مى تواند كه علمى بر علم خود بيفزايد.
اكيس الناس من جمع علم الناس الى علمه
(112)
و صحبت اعلم از خود را فوزى عظيم شمرد، و اگر عالمى يابد كه به علم خود
عمل كند، متابعت او را لازم شمرد و از حكم او بيرون نرود؛ و پيرى كه
صوفيه مى گويند عبارت از چنين كسى است . و مراد از علم ، علم آخرت است
نه علم دنيا؛ و اگر چنين كسى نيابد و اعلم از خود نيز نيابدذ، با كتاب
صحتب دارد و با مردم نيكو سيرت ، كه از ايشان كسب اخلاق حميده كند، و
هر صبحتى كه او را خوشوقت و متذكر حق و نشئه آخرت مى سازد از دست ندهد.
بيستم ، با مردم به حسن خلق و مباسطت ، معاشرت كردن ، تا بر كسى گران
نباشد و افعال ايشان را محملى نيكو انديشيدن و گمان بد به كسى نداشتن .
بيست و يكم ، صدق در اقوال و افعال را شعار خود ساختن .
بيست و دوم ، توكل بر حق ، سبحانه و تعالى ، كردن در همه امور، و نظر
بر اسباب نداشتن و در تحصيل رزق اجمال كردن و بسيار به جدى نگرفتن در
آن ، و فكرهاى دور به جهت آن نكردن ، و تا مى توان به كم قناعت كردن و
ترك فضول نمودن .
بيست و سوم ، بر جفاى اهل و متعلقان صبر كردن ، و زود از جا در نيامدن
و بد خويى نكردن ، كه هر چند جفا بيشتر مى كشد و تلقى بلا بيشتر مى كند
زودتر به مطلب مى رسد.
بيست و چهارم ، امر به معروف و نهى از منكر به قدر وسع و طاقت كردن و
ديگران از نيز بر خير داشتن و غمخوارى نمودن و با خود در سلوك ، شريك
ساختن ، اگر قوت نفسى داشته باشد، والا اجتناب از صحبت ايشان نمودن و
با مدارا و تقيه ، تا موجب وحشت نباشد.
بيست و پنجم : اوقات خود را ضبط كردن و در هر وقتى از شبانه روز، وردى
قرار دادن كه به آن مشغول مى شده باشد تا اوقاتش ضايع نشود
چه هر وقتى تابع موقوت له است و اين عمده
است در سلوك .
اين است آنچه از ائمه معصومين صلوات الله عليهم به ما رسيده ، كه خود
مى كرده اند و ديگران را مى فرموده اند؛ اما چله داشتن و حيوانى نخوردن
و
ذكر چهار ضرب كردن و غير آن كه از
صوفيه منقول است ، از ايشان - عليهم السلام - وارد نشده .
و ظاهرا بعضى از مشايخ امثل اينها را به جهت نفوس بعضى مناسب مى ديده
اند در سهولت سلوك ، بنابر آن امر به آن مى فرموده اند و ماخذ چله شايد
حديث :
من اخلص الله اربعيت صباحا ظهرت ينابيع
الحكمه من قلبه على لسانه
(113).
و صحبت اعلم از خود را فوزى عظيم شمرد، و اگر عالمى يابد كه به علم خود
علم كند، متابعت او را لازم شمرد و از حكم او بيرون نرود؛ و پيرى كه
صوفيه مى گويند عبارت باشد.
و ماخذ ترك حيوانى ،
لا تجعلوا بطونكم مقابر
الحيوانات
(114)
و نحو آن . و شكى در اين نيست كه گوشت كم خوردن و در خلوت نشستن و به
فراغ بال و توجه نام مشغول ذكر بودن ، دخلى تمام در تنوير قلب دارد،
وليكن به شرط آنكه مانع جمعه و جماعت نباشد.
و از جمله امروى كه عمده است در سلوك ، حريت است ، اعنى آزاد بودن از
شوائب طبيعت و وساوس عادت و نواميس عامه ، چه سالك را هيچ سدى عظيم تر
از اين سه امر نيست و بعضى از حكماء اينها را روساى شياطين ناميده اند؛
و هر قبيحى كه از هر كسى سر مى زند، چون نيكو مى نگرى ، به يكى از اين
سه منتهى مى شود.
اما شوائب طبيعت ، مثل شهوت و غضب و توابع آن از حب مال و جاه و غير آن
:
تلك الدار الاخره نجعلها للذين لا يريدون علوا
فى الارض ولا فسادا
(115)
و اما وساوس عادت ، مانند تسويلات نفس اماره و تزئينات او و اعمال غير
صالحه به سبب خيالات فاسده و اوهام كاذبه و لوازم آن از اخلاق رذيله و
ملكات ذميمه :
ق هل ننبئكم بالاخسرين اعمالا الذين ضل سعيهم فى
الحيوه الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا
(116)
اما نواميس عامه مانند متابعت غولان آدمى پيكر و تقليد جاهلان عالم آسا
و اجابت استغواء و استهواى شياطين جن و انس و مغرور شدن به خدع و
تلبيسات ايشان :
ربنا ارنا الذين اضلانا من الجن و الانس نجعلهما
تحت اقدامنا ليكونا من الاسفلين
(117)
اما بعضى رسوم و اوضاع ، در مانند لباس و معاشرت با ناس كه در عرف مقرر
شده باشد، متابعت جمهور در آن بايد كرد به حسب ظاهر، تا در پوستين اين
كس نيفتد، چه امتياز باعث وحشت و غيبت مى شود، مگر آنكه متابعت ايشان
در آن مخالفت با امر مهم دينى كه تركش ضرر به سلوك داشته باشد، كه در
آن هنگام متابعت لازم نيست مگر از باب تقيه ، و امثال اين امور را به
راى بصير زمان منوط بايد داشت .
و هر كه اين بيست و پنج چيز مذكور را بر خود لازم گرداند و به جد، مى
كرده باشد از روى اخلاص اعنى
ابتغاء لوجه الله
لالغرض دنيوى عاجل (= يعنى براى تقرب به خداوند، نه بخاطر مقاصد
دنيوى ) روز به روز حالش در ترقى باشد، حسناتش متزايد و سيئاتش مغفور و
در جالش و در مرفوع .
پس اگر از اهل علم باشد،
اعنى مسائل علميه الهيه
از احوال مبدا و معاد و معرفت نفس و امثال آنها و بر گوشش خورده و
دانستن آن را كما هو مقصد اقصى داند و كمال اهتمام به معرفت آن دارد و
از اهل آن هست كه بفهمد، روز به روز معرفتش متزايد مى گردد به الهام حق
، به قدر كسب استعدادى كه در عبادت و صحبت علما و سخنان ايشان او را
حاصل مى شود، والا صفاى باطنى و دعاى مستجابى و نحو آن از كمالات در
خور سعى و توجه خود مى بايد، و بر هر تقدير او را قربى به حق سبحانه ،
حاصل مى شود و محبت و نورى ، و محبت كامل و نور وافر ثمره معرفت است .
و معرفت گاه به حدى مى رسد كه اكثر امور آخرت ، او را مشاهده مى شود در
اين نشئه ، چنانكه از حارثه بن نعمان منقول است و حديث او در كافى
مذكور است . و محبت هر گاه كه اشتداد يافت و به حد عشق رسيد و به ذكر
حق مستهتر و شيفته ، گشت ، تعبير از آن به لقاء و وصول و فناء فى الله
و بقاء بالله و نحو آن مى كنند و اين است غايت و غرض از ايجاد خلق ،
چنانكه در حديث قدسى وارد است :
كنت كنزا مخفيا
فا حببت ان اعرف فخلقت الخلق ليك اعرف
(118).
و فى التنزيل : (و ما خلقت الجن و الانس
الاليعبدون )، قيل اى ليعرفون ، و انما عبر عن المعرفت بالعباده لانها
لاتنفك عنها و انما عبر عن اللازم بالملزوم لئلا يتوهم ان المقصود ايه
معرفه كانت ، بل المعرفه الخاصه التى لاتحصل الا من جهه العباده
(119)
چه معرفت را انواع متعدده و طرق متكثره است و هر معرفتى موجب قرب و
وصول نمى شود، چه ، اكثر عامه را نيز معرفتى از راه تقليد حاصل است ؛ و
متكلمين را نيز معرفتى از راه دلائل جدليه ، كه مقدمات آن از مسلمات و
مقبولات و مظنونات تركيب يافته ، هست ؛ و فلاسفه را نيز معرفتى از راه
براهين عقيله كه مقدمات آن را يقينيات مركب شده ، هست ؛
و هيچ يك از اينها موجب وصول و محبت نمى گردد. پس هر كه معرفت از راه
عبادت او را حاصل شده ، او ثمره شجره آفرينش است و مقصود از ايجاد عالم
و ديگران ، همه به طفيل او موجود شده اند و از براى خدمت آنها و او.
طفيل هستى عشقند آدمى و پرى
|
ارادتى بنما تا سعادتى ببرى
|
و لهذا در حديث قدسى وارد است خطابا باللنى صلى الله عليه و آله و سلم
كه :
لولاك لما خلقت الا فلاك
(120)
و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون
(121)
پس هر كه همتى عالى دارد و در خود جوهرى مى يابد، بايد كه بكوشد تا از
راه عبوديت و عبادت و تقوى و طهارت خود را به اين مرتبه نزديك سازد.
گرچه وصالش نه به كوشش دهند آنقدر اى دل كه توانى بكوش
اگر به مقصد رسيدى زهى سعادت ، و اگر در اين راه مردى زهى شهادت .
و گر بردى سبق زين العبيدى
|
و من يخرج من بيته مهاجراا الى الله و رسوله ثم
يدر كه الموت فقد وقع اجره على الله
(122)