سيماى خوشبختى
حميد رسائى
- ۱ -
فهرست مطالب
حميد رسائى
اول فروردين 1376
11
ذيقعده 1417
ميلاد فرخنده امام رضا عليهم السلام
بخش اول : خوشبختى
، واقعيت يا خيال
تعريف خوشبختى
عوامل خوشبختى
آيا براى رسيدن به خوشبختى نياز به راهنما داريم ؟
معناى طوبى
طوبى در قرآن كريم
بخش دوم : عوامل
خوشبختى
عوامل اعتقادى
الف ) توحيد
ايمان به خداوند سبحان
يقين
ب ) نبوت
اسلام
ج - امامت
تشيع
شناخت ائمه اطهار عليهم السلام
محبت ائمه اطهار عليهم السلام
پيروى از ائمه اطهار عليهم السلام
انتظار فرج
صبر بر سختيهاى غيبت امام عصر عليه السلام
يارى امام عصر عليه السلام
سوگوارى ائمه اطهار عليهم السلام
زيارت مرقد امام حسين عليه السلام
د) معاد
عمل براى آخرت
عفو الهى در آخرت
ورود به بهشت
عوامل عبادى
عبادت خداوند سبحان
ذكر و ياد خداوند سبحان
قرائت قرآن
نماز در مسجد
تهجد و شب زنده دارى
روزه
عوامل خانوادگى
مادر عفيف
نيكى به والدين
همسر صالح
عوامل اجتماعى
هم نشينى با نيكان
ترحم بر مردم
مصلح گمنام
مردم شناسى
مردم دارى
عدالت
عزلت
عوامل اخلاقى
قلب پاك
غلبه بر هواى نفس
تقوا
ترس از خداوند سبحان
زهد و پارسايى
توبه
گريه بر گناه
اخلاص
تواضع
اطاعت از خداوند سبحان
اخلاق و سيرت نيكو
عمل صالح
عمل به سنن الهى
صبر
قبول نصيحت
آرزوى كوتاه
ترك شهوت
حفظ زبان
راستگويى
قناعت
سپاسگزارى نعمتها
شكوه و وقار
غلبه بر حسد
غلبه بر خشم
عوامل علمى
تحصيل دانش و علوم دينى
عمل به علم
تعليم و تعلم دانش
احترام به علماء
عوامل اقتصادى
كسب حلال
كفاف
انفاق مال
صبر بر فقر
عوامل نظامى
جهاد و شهادت
بخش سوم : نمونه افراد خوشبخت
نمونه افراد خوشبخت
محمد صلى الله عليه و آله و سلم
على عليه السلام
اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم
اصحاب امام على عليه السلام
خوشبختى كاذب
شجره طوبى
مقدمه
قرآن و عترت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم دو سرچشمه ناب معارف اسلام اند كه
رهروان را به سوى كمال و سعادت رهنمون مى شوند. اين دو چشمه فياض الهى ، از ابتداى
ظهور، عطش روحى انسانهاى زيادى را فرو نشانده و گمراهان بسيارى را به سر منزل هدايت
روانه ساخته اند.
استفاده از روشهاى گوناگون تحقيق و نگارش ، در اين دو ثقل به يادگار مانده از رسول
اكرم صلى الله عليه و آله و سلم ، كه سليقه ها و فهمهاى مختلف اجتماعى را ارضاء
كند، راهى مفيد براى گسترش فرهنگ قرآن و حديث است .
(1) به كار بردن عنوانهاى جذاب و دسته بندى جديد احاديث شيوه اى است كه
علاوه بر ساده تر تمدن معارف دينى ، بر اشتياق مخاطب نيز مى افزايد. از اين رو براى
ترويج احاديث معصومين عليهم السلام در جامعه نيز بايد چنين شيوه اى را در پيش گرفت
.
اين مجموعه در اين زمينه ، با تكيه بر يكى از عناوين اين كوثر الهى ، فروتنانه در
پى آن است كه براى نخستين بار، با تمسك به واژه طوبى ،
اسباب خوشبختى و زندگى طيب و پاك را در كلام آن بزرگواران جستجو كند و سهى ناچيز در
احياى معارف سرشارشان داشته باشد.
مجموعه حاضر در سه بخش تنظيم شده است : نخستين بخش آن ، بحثى اجمالى درباره خوشبختى
و سعادت ، معناى طوبى و نقش آن در بيان معيارها و عوامل خوشبختى است ؛ در اين بخش
سعى شده تا جستارهايى از موضوع سعادت و خوشى - با برداشت و استفاده از كتب و ديدگاه
هاى استاد شهيد مرتضى مطهرى رحمه الله - به گونه اى خلاصه و اجمالى ، در اختيار
خواننده قرار گيرد. بخش دوم و سوم در بردارنده مجموعه روايات معصومين عليهم السلام
است كه در آنها با استفاده از كلمه طوبى ، اسباب خوشى
انسان در هر دو جهان ، بيان شده است .
(2)
در تحقيق و تنظيم اين مجموعه ، به نكات زير توجه شده است :
الف ) جمع آورى تمام احاديث شيعه و سنى كه در آنها معصومين عليهم السلام با بكار
بردن واژه طوبى افراد خوشبخت را معرفى كرده اند. اين
مرحله با استفاده از نرم افزارهاى كامپيوترى و معجم هاى لفظى و فهرستهاى مختلف
انجام شده است .
ب ) استخراج منابع و مصادر مختلف براى هر يك از احاديث
(3) و ذكر اختلافات مهم به منظور استفاده محققان و دانش پژوهان .
ج ) تكرار احاديث با عنايت به ارتباط آنها با عنوان و اهميت محتواى حديث بوده است .
د) ترتيب قرار دادن احاديث نيز بر حسب دلالت آن بر عنوان انتخاب شده است .
در پايان لازم مى دانم از همسر صالحه ام كه مشكلات جانبى تحقيق را تحمل نموده
سپاسگزارى نمايم و همچنين از تمامى عزيزانى كه در تهيه اين اثر، با همفكريهاى خود،
راه را برايم هموار نمودند بويژه برادر بزرگوار حجة الاسلام و المسلمين سيد كاظم
طباطبائى و ويراستار محترم آقاى سعيد رضا على عسكرى تشكر كنم . از مؤ سسه فرهنگى
دارالحديث نيز كه امكان استفاده از كتابخانه و بانك اطلاعات كامپيوترى خود را در
اختيارم نهاد صميمانه تشكر مى كنم و توفيق همگان را از خداوند مسئلت مى نمايم .
آرزومندم اين تلاش ناچيز، مقبول درگاه خداى سبحان باشد و رضايت خاطر پيامبر اكرم
صلى الله عليه و آله و سلم و امامان معصوم ، بويژه حضرت ولى عصر عليهم السلام را به
همراه داشته باشد.
حميد رسائى
اول فروردين 1376
11 ذيقعده 1417
ميلاد فرخنده امام رضا عليهم السلام
بخش اول : خوشبختى ، واقعيت يا خيال
بدون شك هدف از خلقت هستى و به دنبال آن خلقت انسان و پديد آمدن زندگى بشرى ،
رساندن انسان به نقطه كمال و وصول او به بالاترين رتبه انسانى ، يعنى مقام قرب و
عبوديت است . از اين رو انسان فطرتا موجودى كمال جو و سعادت طلب است و همواره در پى
رشد و پرورش استعدادهاى درونى و فطرى خويش است .
بديهى است كه مسئله سعادت و خوشبختى و انديشيدن در راههاى رسيدن به آن ، از مباحثى
است كه ذهن هر انسان پويا و طالب رشد و تعالى را آرام ننهاده و همچون آبى گوارا،
سرشت تشنه او را بسوى خود فرا مى خواند.
به سخن ديگر، هر انسانى در فطرت خود، چنين حالت جستجوگرى را احساس مى كند، اما تمام
انسانها، اين قوه درونى را به فعليت نرسانده و آن را به منصه ظهور نكشانده اند. اين
به فعليت در نيامدن از آن جهت است كه گوهر سعادت و خوشى امرى وابسته به قوه عقل است
و انسانهايى در آرزوى وصول به آن بسر مى برند كه در تقويت قوه عاقله خود و چيره
ساختن آن بر قواى حيوانى ، از هيچ كوششى فرو گذار نكنند.
در واقع ، انسان داراى دو گونه حيات و زندگى است ، حياتى ظاهرى و غير انسانى ، و
حيات معنوى و الهى . كسانى به خوشبختى و حيات طلب معتقدند كه حيات معنوى و الهى را
بر حيات ظاهرى و غير انسانى چيره سازند. به همين دليل در جوامع ماشينى امروز، بويژه
جامعه غربى ، كه ميدان دادن پرداختن به حيات حيوانى اثرى از حيات معنوى در آنان
باقى نگذاشته است ؛ عده اى بر اين باورند كه نه تنها گوهر خوشبختى و سعادت دست
يافتنى نيست ، بلكه اساسا چنين گوهرى وجود نداشته و جهان ، جز شد و بدبختى و ياءس ،
بر چيز ديگرى استوار نشده است . ترويج اين فكر شيطانى سبب شده كه پيروان اين نظريه
غالبا در زندگى خود ماءيوس بوده و سرانجام ، دست به خودكشى بزنند.
(4)
استاد شهيد آيت الله مرتضى مطهرى با استفاده از آيه ذيل به تحليل اشتباه اين مسلك
مى پردازد:
واتوا البيوت من اءبوابها و اتقوا الله لعلكم تفلحون
(5)
پسنديده آن است كه به خانه ها از درها وارد شويد و از خدا بترسيد تا رستگار شويد.
اين دستورالعمل در آغاز بسيار ساده به نظر مى رسد، چرا كه هر عاقلى مى داند، براى
ورود به خانه بايد از راه ورودى آن استفاده نمود، اما آيه در صدد بيان مطلبى شيرين
تر است ، و آن اين كه تنها خانه نيست كه در مخصوص داشته ، بلكه زندگى ، خوشبختى و
حيات طيب نيز در مخصوص به خود دارد.
بسيارى از افراد، تمام عمر را رد پس ديوار زندگى گذرانده و در سعى و تلاش براى
رسيدن به محوطه خوشبختى ، آب در هاون مى كوبند و سرانجام ، دچار همين تزلزل اعتقادى
شده و وجود گوهر سعادت را منكراند، در حالى كه خداوند سبحان در دو جمله ، مدخل
خوشبختى و برخوردارى از حيات طيب را نشان داده است ، آنجا كه مى فرمايد:
الذين امنوا و عملوا الصالحات طوبى لهم و حسن ماب
(6)
كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح و نيكو انجام مى دهند، (يعنى از در مخصوص زندگى
وارد مى شوند) خوشا زندگيشان و نيكو باد فرجامشان .
بنابر اين نه تنها خوشبختى و سعادت وجود دارد، بلكه راه وصول به آن ، با برترى دادن
حيات معنوى بر حيات حيوانى ، بسيار هموار و ممكن است .
تعريف خوشبختى
آنان كه به سعادت اعتقاد دارند و بنابر فطرت خويش به دنبال آن هستند، در تشخيص
خوشبختى به نقطه واحدى نرسيده اند و ديدگاه هاى مختلفى از سعادت و خوشبختى
ارائه داده اند. براى بررسى اين ديدگاه ها چاره اى جز بيان رابطه معناى سعادت با
مفاهيم مربوط به آن نداريم .
الف ) رابطه خوشبختى و لذت : برخى كاميابى از امكانات موجود و رسيدن به لذتهاى
ظاهرى و باطنى انسان را خوشبختى دانسته و محروم بودن از آنها را رنج و شقاوت بر
شمرده اند. حتى بسيارى از كسانى كه باورهاى دينى دارند و با همين باورها زندگى مى
كنند نيز دچار اين اشتباه شده و دست يافتن به اين لذتها را اوج خوشى خود مى دانند،
و حال آن كه پس از مدتى و گاه پس از رسيدن به اين لذتهاى ناپايدار، دچار پشيمانى
شده و راه را از چاه تشخيص مى دهند. در حالى كه انسان خوشبخت كسى است كه هرگز از
رسيدن به سعادت ، دچار پشيمانى نشده و حسرت ايام گذشته را به دل راه نمى دهد.
در واقع لذت ، كه نشانه اى از يك احساس درونى و مربوط به زمان حال است ، پيرو مطبوع
بودن و يا نبودن شى ء خارج براى نفس است ، و ليكن سعادت و خوشى زندگى امرى فراتر از
درون و بيرون انسان است . خوشبختى ، به مجموعه انسان تعلق مى گيرد و اختصاص به زمان
حال نداشته ، بلكه شامل آينده نيز مى شود.
خوشبختى تابع مصلحت داشتن يا نداشتن عمل است ، نه مطبوع بودن يا نبودن . بدين معنا
كه انسان با كمك گرفتن از قوه عاقله و دستورهاى شرع ، به ارزيابى ظرفيتهاى خود مى
پردازد و عملى كه ظرفيت بيشترى را از او سيراب كند بر مى گزيند. چه بسيار اعمالى كه
مورد قبول طبع انسان است ولى به مصلحت او نيست و يا به عكس آن .
كاميابى از لذت ، مربوط به يك عضو و يا دسته اى خاص از اعضاى انسان است ، كه با
بكار گرفتن غريزه بدست مى آيد و به عبارتى ، يك مطلوب غريزى است ؛ بدين سان تشخيص
آن به وسيله تجربه ، بسيار آسان و محدود است . و ليكن با نيل به خوشبختى ، تنها يك
عضو از اعضاى انسان كامياب نمى شود بلكه اين مجموعه انسان است كه به اوج مى رسد.
بدين جهت تشخيص عوامل آن ، مشكل و بستگى به تفسير هستى و جهان بينى هر فرد دارد.
حال اگر خوشبختى ، به معناى وصول به لذت باشد، آيا بايد انسانى را كه با پيروى از
غريزه خود، به لذتى كوتاه دست مى يابد - هر چند از راه مشروع - خوشبخت دانست ؟ و يا
فردى را كه با داشتن قدرت مالى - به كاميابى از امكانات اطراف خويش مشغول است ،
سعادتمند شمرد؟ چه بسيارند افرادى كه در اوج ثروت و لذت ، در لحظاتى به يك بن بست
رسيده و احساس عطش درونى خود را ظاهر ساخته و به شكست در زندگى اعتراف مى كنند.
بنابر اين ، بايد گفت : لذت ، مقارن با خوشبختى است و هر مرحله اى از سعادت و خوشى
زندگى ، لذتى را به همراه دارد، اما نيل به هر گونه لذتى خوشبختى نيست . چه بسا
لذتهايى كه مانع از لذت شيرينتر شده و يا مقدمه اى براى رنجى دردناكتراند.
ب ) رابطه خوشبختى و آرزو: جمعى ديگر چنين پنداشته اند كه سعادت و خوشبختى انسان در
تحقق يافتن آرزوهاى اوست ، چنان كه بيشتر مردم در بيان خوشبختى خود، آرزوها و نيل
به آنها را بيان مى كنند، و سعادت كامل را براى كسى مى دانند كه به تمام آرزوهاى
خود رسيده است ؛ و اگر به بخشى از آنها رسيده باشد، به همان اندازه آن شخص را
خوشبخت مى دانند، و كسى را كه به هيچ يك از آرزوهاى خود دست نيافته باشد، بدبخت و
بيچاره مى دانند.
در پاسخ به چنين پندارى بايد گفت كه آرزو با خوشبختى در ارتباط است ؛ ولى نيل به
آرزوها ضامن سعادت انسان نيست . اميد و آرزو سبب تحرك و تلاش انسان مى شود. انسان
در آرزوى سعادت و براى رسيدن به آن ، به سختيهاى روحى و جسمى تن در مى دهد؛ اما با
اين همه ، اسلام از يك سو به محدود كردن آرزوها دستور داده ، و از سوى ديگر عميق
كردن آنها را سفارش نموده است .
امام على عليه السلام - آگاه ترين مرد عالم اسلام پس از ورود رسول اكرم صلى الله
عليه و آله و سلم در بيان معيارهاى خوشبختى انسان به كوتاهى آرزوها اشاره نموده و
مى فرمايد:
طوبى لمن قصر اءمله و اغتنم مهله
(7)
خوشا به حال كسى كه آرزوهاى خود را كوتاه كند و فرصتهايش را غنيمت شمارد.
علاوه بر آن ، در بسيارى از موارد انسان پس از دستيابى به آرزوى خود، از رسيدن به
آن احساس ندامت و پشيمانى مى كند. در جامعه امروز، بسيارى در آرزوى رسيدن به آزادى
كامل و رهايى از قيد و بندهاى اخلاقى ، با تلاش و تكاپوى بسيار، خود را به غرب ،
سرزمين آزاديهاى ضد انسانى ، مى رسانند، اما پس از چندى نه تنها خوشى را در كنار
خود نمى يابند، بلكه خود را در نهايت شقاوت ، بدبختى و افسردگى مى بينند، حال آن كه
انسان پس از رسيدن به سعادت و خوشبختى ، احساس ندامت نخواهد كرد.
همچنين آرزوى آدمى ، تابع ميزان فهم و علم اوست . انسان همواره در آرزوى چيزهايى
است كه آنها را سودآور مى بيند و بسيارى از راههاى خوشبختى را آرزو نمى كند، چرا كه
آنها را نمى شناسد يا آنها را به ضرر خود مى پندارد و اين دو مساءله ناشى از جهل
انسان و فقر معنوى اوست . قرآن كريم با تكيه بر اين مطلب مى فرمايد:
عسى اءن تكرهوا شيئا و هو خير لكم و عسى اءن تحبوا شيئا و هو
شر لكم و الله يعلم و اءنتم لا تعلمون
(8)
بسا چيزى را ناخوش بداريد و آن براى شما خوب است و بسا چيزى را دوست مى داريد و آن
برايتان بد است . خدا مى داند و شما نمى دانيد.
ج ) رابطه خوشبختى و رضايت : دسته سوم خوشبختى هر فرد را، رضايت و خشنودى او از وضع
موجودش مى دانند. بر اين اساس ، رضايت ؛ يعنى خشنودى از حال و مرتبه اى كه در آن
هستيم ؛ مرحله اى كه پس از تحقق يافتن آرزو قرار دارد.
در حالت رضايت ، پشيمانى راه ندارد، چرا كه فرض ما بر اين استوار است كه شخص از وضع
موجود راضى است ، بنابر اين اشكال اول آرزو، بر آن وارد نيست .
همچنين احساس رضايت ، حالتى است كه تمام وجود انسان را سرشار و بهره مند مى سازد و
يك جانبه و مربوط به عضو خاصى نيست . بدين جهت اشكال مطرح شده در لذت نيز شامل آن
نخواهد شد. با اين وجود، هنوز نمى توان كسانى را كه از وضع موجودشان راضى هستند،
سعادتمند دانست ؛ چرا كه رضايت نيز مانند آرزوهاى انسان ، تابع علم و جهل بوده و با
سطح فكر انسان در ارتباط است . انسانهاى بسيارى از وضع موجود خود در كمال رضايت
اند، ولى اين رضايت و خيال خوشبختى آنان به علت جهل و ناتوانى از وصول به مراتب
بالاتر است .
دو فرد را در نظر بگيريد؛ يكى در آرزوى رسيدن به وسايل عيش و نوش است و ديگرى در
آرزوى طى نمودن مراتب علمى و فكرى ، هنگامى كه هر دو به مطلوب خود برسند و در كمال
رضايت بسر برند، كداميك را مى توان خوشبخت ناميد؟!
بنابر اين آنچه در سعادت انسان نقش اساسى دارد، موضوع رضايت است نه حالت رضايت ؛
يعنى ، آنچه انسان بدان راضى مى شود اهميت دارد، نه حالت رضايت .
و) رابطه خوشبختى و نبود رنج : در تمام موارد قبل ، خوشبختى و سعادت را يك امر
وجودى دانسته و درباره آن بحث نموديم ، اما اگر سعادت را امرى عدمى معنا كنيم ؛
يعنى ، سعادت را معادل با نبودن رنج و درد بيان كنيم - چنانچه اين فكر در بين بيشتر
مردم رايج است - آيا به تعريف درستى از سعادت دست يافته ايم ؟
واقعيت اين است كه اين ديدگاه ، ناشى از جهل و عدم آشنايى انسان با حكم الهى است .
چرا كه آدمى هر روز در كنار خود بسيارى از رنج ها و مصيبتها را مى بيند كه مقدمه اى
براى رسيدن او به خوشيهاى بيشتر و بالاتر مى شود. چه دردها و بيماريهايى كه خود
درمان و سدى در برابر دردهاى بى درمان در انسان خواهد بود؛ چرا كه سبب اختراع ابزار
و امكاناتى شده است كه به وسيله آن ابزار، از دردها و امراض ناگوارتر جلوگيرى به
عمل مى آيد.
بنابر اين ، نبودن اين درد و رنجها، نه تنها باعث سعادت انسانها نيست ، بلكه در
بسيارى از موارد، وجود رنج و درد مقدمه وصول به سعادت است .
مولوى ، آن شاعر عارف و نكته سنج ، با بيانى دل انگيز به اين نكته اشاره نموده است
:
حسرت و زارى كه در بيمارى است
|
وقت بيمارى همه بيدارى است
|
هر كه او بيدارتر، پردردتر
|
هر كه او هشيارتر رخ زردتر
|
پس بدان اين اصل را اى اصل جو
|
هر كه را درد است ، او بر دست بو
|
بنابر اين مصيبتها، مادر خوشييها و سعادتها هستند. در واقع درصدى از سعادتها، مرهون
وجود بلاها و دشواريهاست ، همانطور كه گاهى در دل خوشبختى ها، شقاوتها و بدبختيها
تكوين مى يابد؛ با اين تفاوت ، سعادتى كه مربوط به مرتبه روح و روان است ، متولد از
يك شقاوت و بدبختى درونى نيست ، و هر سعادت و خوشى خارج - خارج از روح - نيز مى
تواند باعث تولد يك شقاوت و يا رنج و بدبختى بيرونى و خارج باشد. به عنوان مثال ،
زيبايى يا ثروت و... يكى از عوامل سعادت و خوشبختى خارج از روح و روان است ، اما
همين عامل سعادت ، مى تواند باعث بدبختى صاحبش شود، چرا كه مقدمه ورود او در بسيارى
از گناهان و رنجها خواهد بود.
بنابر اين سعادت يك مفهوم عدمى ؛ يعنى ، نبود درد و رنج
نيست ، بلكه مفهومى وجودى است و با لذت ، آرزو و رضايت ارتباط دارد.
ز) رابطه خوشبختى و كمال : سعادت ارتباطى نزديك و همسان با كمال دارد و به گفته ابن
سينا (كه استاد شهيد مرتضى مطهرى نيز بر آن صحه نهاده است )
(9): سعادت عبارت از به فعليت رسيدن استعدادهاى
انسان بطور يكنواخت و هماهنگ است ، كه موجب كمال انسان مى شود. يعنى فعليت
يافتن استعدادهاى روحى در مراحل عبادى ، سلامت نفس در مسائل اقتصادى ، رام نمودن
هواى نفس در بعد اخلاقى و بدوش كشيدن وظايف اجتماعى ، كه شرع ، عقل و وجدان بر عهده
او نهاده است . خوشى زندگى ؛ يعنى ، وصول به حد اعلاى اين مراتب كه همواره با لذت ،
رضايت ، سرور و خوشحالى روحى همراه باشد.
عوامل خوشبختى
عوامل سعادت ، با توجه به روايتهاى موجود در اين كتاب به ، دسته هاى اعتقادى ،
عبادى ، خانوادگى ، اجتماعى ، اقتصادى ، اخلاقى و علمى
(10) تقسيم مى شود.
استاد شهيد مرتضى مطهرى با استفاده از تقسيم ارسطو، عوامل سعادت را در سه دسته بيان
مى كند:
عوامل روحى ، عوامل بدنى ، عوامل خارجى .
(11)
البته درجه تاءثير هر يك از اين عوامل سه گانه ، در استعدادها و قواى درونى انسان
متفاوت است . در واقع عوامل روحى ، متضمن درصد بيشترى از سعادت و خوشبختى انسان است
و عوامل بدنى ؛ مانند، زيبايى و سلامت نسبت به عوامل روحى ، از درصد كمترى برخوردار
است ، اما نسبت به عوامل خارجى ، مانند پول و قدرت ، درصد تاءثير گذارى بيشترى
دارد.
سؤ ال اين است كه چرا بيشتر مردم ، اين نسبتها را وارونه ديده و درصد تاءثيرگذارى
عاملى چون پول را - كه عامل خارجى است - از عوامل بدنى و حتى عوامل روحى ، بيشتر مى
دانند؟
مى توان گفت كه اين بينش ، به نوع جهان بينى و بكار نگرفتن قوه عقل باز مى گردد.
چنانچه گذشت ، سعادت يك مفهوم عقلى است نه مطلوب احساسى ، و از آنجا كه بيشتر
انسانها در يافتها و معلوماتشان از محسوساتشان ناشى مى شود، اين سير را وارونه مى
بينند و شخص ثروتمند و داراى مقام اجتماعى را، خوشبخت تر از يك انسان مؤ من و معتقد
به اصول اخلاقى مى دانند. در حالى كه فقدان عامل بدنى و خارجى ، با عوامل روحى قابل
جبران است ، ولى نبود عامل روحى با عوامل بدنى و خارجى به هيچ وجه جبران پذير نيست
. از اين رو سعادت و خوشى زندگى مراتبى دارد و كسانى به سعادت بيشترى خواهند رسيد
كه عوامل بدنى و خارجى را بر عوامل روحى مقدم نكنند.
در واقع مى توان عامل اصلى سعادت را خود انسان دانست ؛ يعنى ، همان رابطه حيات
معنوى با حيات ظاهرى ، رابطه انسان با نفس خودش كه آن را
اخلاق مى نامند.
آيا براى رسيدن به خوشبختى نياز به
راهنما داريم ؟
پيش تاز از اين بيان شد سعادت و خوشى زندگى ، مفهومى عقلى است نه مطلوب احساسى .
آرى اگر سعادت را همسان با لذت و در آن خلاصه مى كرديم ، چون با غريزه انسان مرتبط
بود و هر انسانى داراى غريزه است ، انسان خواه ناخواه ، خوشى خود را مى يافت .
اما سعادت به معناى ارائه طرحى جامع است كه تمام راههاى به ظهور رساندن قدرتهاى
بالقوه درونى انسان را نشان دهد، و او را از نظر اخلاقى به بالاترين درجه برساند و
از نظر عبادى به شيرين ترين لحظه هاى ارتباط با مبداء هستى رهنمون سازد.
پرسش اين است كه ارائه چنين طرحى به تنهايى براى انسان چگونه ممكن است ؟ انسانى كه
با فتح قله هاى علم و صنعت ، هنوز در شناخت خود عاجز مانده و نام
انسان ، موجودى ناشناخته را براى خود برگزيده است ، چگونه توان ارائه
راههاى سعادت و خوشى زندگى را داراست ؟
بديهى است بيان اين اسباب و عوامل خوشبختى ، فرع بر شناخت انسان و آشنايى با
ظرفيتهاى مختلف اين موجود مرموز است كه انسان غير معصوم قادر به تشخيص آن نيست .
همانگونه كه امام على عليه السلام بدان اشاره نموده است :
قال الناس لشى ء طوبى له الا و
قد خباءله الدهر يوم سوء .
(12)
مردم براى چيزى خوشا به حال او نگفته اند مگر آن كه
روزگار روز بدى را براى او فراهم ساخته است .
از طرفى چگونه ممكن است خداوند سبحان كه براى تمامى نيازهاى درونى انسان پاسخى در
خارج قرار داده است (مانند تشنگى كه به آب و شهوت جنسى كه به جنس مخالف رفع مى شود)
اين عطش درونى انسان را (يعنى جستجو به دنبال خوشبختى ) بدون پاسخ رها كرده باشد؟
در پاسخ ، بايد در فلسفه بعثت انبيا و امامت اولياى الهى دقت نمود، چرا كه اين
بزرگواران همچون طبيبان دلسوز و درد آشنا، تنها نسخه اين نياز درونى را به همراه
دارند؛ از اين رو با بهره جويى از كلام آن عزيزان و پيمودن راهشان ، تنها راه خوشى
زندگى را جست .
اما انسان انتخابگر، با وجود راه ها و راهنمايان الهى ، گاه در طريقى قدم مى گذارد
كه سرانجامش كفران نعمتهاى الهى است .
انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا
(13)
ما راه را به انسان نشان داديم ، خواه شاكر باشد (و پذيرا گردد) يا ناسپاس .
معناى طوبى
(14)
چنانكه بيان شد معصومان عليهم السلام معيارهاى خوشبختى را با الفاظى ، همچون
فلاح ، سعادت ، نجات ، فوز و طوبى بيان نموده اند و
از آنجا كه در اين كتاب تلاش شده است تا معيارهاى خوشبختى ، بر اساس واژه طوبى
تبيين شود، تنها به تحليل معناى اين واژه مى پردازيم .
طوبى از ماده طيب
(15) است و اهل لغت آن را مصدرى بر وزن فعلى
(16) و يا مؤ نث اءطيب
(17) دانسته اند. واژه مقابل آن ويل
(18) به معناى واى و بدا كه اشاره به شدت
ناراحتى از كسى است و يا به معناى چاهى در جهنم مى
باشد.
شيخ طوسى ، در تفسير التبيان
(19) براى لفظ طوبى معانى مختلفى همچون :
1. زندگى پاك 6. زندگى به همراه خير و كرامت
2. فرح و چشم روشنى 7. بهشت
3. نيكويى 8. درختى در بهشت
4. چه خوب است 9. پاكيزه ترين چيزها
5. زندگى مورد غبطه 10. خوشا به حال
ذكر كرده و در پايان ، همه آنها را به هم نزديك و مربوط دانسته است .
علامه طباطبايى در مورد اين معنا مى فرمايد:
بيشتر اين معانى از باب تطبيق بر مصداق است ، نه اينكه از
ظاهر آيه استفاده شده باشد.
(20)
و اما در روايات معصومين عليهم السلام تنها مصداقى كه بدان تصريح شده ، همان درختى
است كه در خانه بهشتى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و على عليهم السلام
قرار دارد.
(21) تفاسير روايى نيز پس از تفسير آيه 29 سوره رعد، به نقل اين روايات
پرداخته اند.
و لكين با جمع بندى روايات ديگر و قرار دادن آنها در كنار اين روايات در مى يابيم
كه نمى توان طوبى را تنها به معناى درخت ياد شده دانست ؛ چرا كه در دسته اى از
روايات به يقين طوبى به معنى درخت بهشتى نيست ، بلكه با واژه هايى ، چون
خوش به حال و خوشا زندگى سازگارتر است .
(22) تفاسير روايى نيز پس از تفسير آيه 29 سوره رعد، به نقل اين روايات
پرداخته اند.
در اين معناى درخت بهشتى طوبى ، احاديث بسيارى از طريق
شيعه و اهل سنت روايت شده است ، و از ظاهر آن بر مى آيد كه در مقام تفسير آيه نبوده
، بلكه ناظر به باطن آيه است . بنابر اين حقيقت ، معيشت طوبى ، همان ولايت خداى
سبحان است و على عليه السلام صاحب آن ولايت و از ميان امت پيامبر، او اولين گشاينده
در آن است ، و مؤ منان اهل ولايت ، اتباع و پيروان او هستند، و خانه او در بهشت
نعيم ، كه بهشت ولايت است با خانه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم يكى است و
تزاحم و اختلافى ميان آن دو نيست .
(23)
در واقع مى توان چنين نتيجه گرفت كه طوبى يك معناى لغوى و عام (زندگى خوش ، خوشا به
حال ) داشته و يك معناى اصطلاحى و خاص (درخت بهشتى ) و مى توان گفت معناى اصطلاحى
آن از معناى لغوى اخذ شده است .
بدين گونه كه عرب براى اينكه بگويد فلان شخص سعادتمند و خوشبخت است ، از واژه طوبى
استفاده مى كند، و از آنجا كه هر كس در آخرت ، از سايه درخت رسالت و ولايت نبوى صلى
الله عليه و آله و سلم و علوى عليه السلام بهره مند شود، انسان خوشبخت و سعادتمندى
خواهد بود، براى نام آن درخت نيز از واژه طوبى استفاده شده است .
با توجه به اين تفصيل ، در ترجمه احاديث اين كتاب ، تنها در صورتى واژه
طوبى
را به درخت بهشتى معنا كرده ايم كه در لسان
معصوم عليه السلام بدان تصريح شده باشد
(24) و در روايات ديگر، تناسب فضاى كلام معصوم ، يكى از معانى طوبى مانند
خوشا به حال آورد شده است .
(25)
طوبى در قرآن كريم
در قرآن كريم نيز همچون روايات ، معيارهاى خوشبختى ، با الفاظ متفاوتى بيان شده ؛
وليكن واژه طوبى ، فقط يك بار در قرآن بكار رفته است :
و يقول الذين كفروا لولا انزل عليه آية من ربه قل ان الله
يضل من يشاء و يهدى اليه من اءناب # الذين آمنوا و تطمئن قلوبهم بذكر الله الا بذكر
الله تطمئن القلوب # الذين آمنوا و عملوا الصالحات طوبى لهم و حسن مآب
(26)
و كسانى كه كافر شده اند مى گويند: چرا از جانب پروردگارش معجزه اى بر او نازل نشده
است ؟ بگو: در حقيقت خداست كه هر كس را بخواهد در بيراهه وا مى گذارد و هر كس را كه
سوى او باز گردد به سوى خود راه مى نماياند (همان ) كسانى كه ايمان آورده اند و
دلهايشان به ياد خدا آرام گيرد؛ بدانيد كه با ياد خداست كه دلها آرام مى گيرد #
كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند، خوشا به حالشان و نيكو باد
فرجامشان .
استاد شهيد مطهرى ، به نكته جالبى در بيان اين آيه اشاره مى فرمايد:
نكته جالب در اين آيه كريمه اين است كه قرآن كريم ، مردم بى
ايمان و بدكار را زنده و احساس نمى خواهد و مى فرمايد: كسانى كه كارى كنند و ايمان
و علاقه به معنويت داشته باشند، آنها را زنده مى كنيم و از مردگى خارج مى سازيم ،
آن وقت مى فهمند معناى خوشى و سعادت چيست .
(27)
چنانچه بيان شده ، بيشتر تفاسير در بيان آيه ياد شده ، طوبى را به معناى درختى
بهشتى معرفى كرده اند و احتمال معانى ديگر را نيز داده اند؛ اما به بسط آن نپرداخته
اند. در اين ميان مفسر كبير قرآن علامه طباطبايى با زيبايى تمام به اين كار پرداخته
است ، كه ما در اينجا به عنوان حسن ختام ، پايان نخستين بخش كتاب را به كلام آن
قرآن شناس بزرگ اختصاص مى دهيم و در بخش دوم كتاب به بررسى اسباب سعادت و خوشى
زندگى ، با استفاده از واژه طوبى مى پردازيم :
كلمه طوبى بر وزن فعلى ، به ضم فاء، مؤ نث اطيب (پاكيزه تر) است و صفتى است براى
موصوف محذوف ، و آن موصوف بطورى كه از سياق بر مى آيد، عبارت از حيات و يا معيشت
است . زيرا نعمت هر چه كه باشد، از اين رو گوارا و مورد غبطه است كه مايه خوشى
زندگى است ، و هنگامى مايه خوشى و سعادت است كه قلب با آن سكونت و آرامش يابد، و از
اضطراب رها شود. چنين آرامش و سكونتى براى احدى دست نمى دهد، مگر آن كه به خدا
ايمان داشته باشد، و عمل صالح انجام دهد. پس تنها خداست كه مايه اطمينان خاطر و
خوشى زندگى است .
آرى ، چنين كسى از شر و خسران ، در آنچه پيش مى آيد، ايمن و سالم است ، و چگونه
نباشد، در حالى كه به ركنى تكيه زده كه انهدام نمى پذيرد؟ او خود را در تحت ولايت
خداى تعالى قرار داده ، هر چه برايش تقدير كند مايه سعادت اوست ، اگر چيزى به وى
عطا كند خير اوست ، و اگر هم منع كند باز خير اوست .
چنانكه حضرت بارى تعالى در وصف اين زندگى طيب فرمود: من عمل
صالحا من ذكر اءو اءنثى و هو مؤ من فلنحيينه حياة طيبة و لنجزينهم اءجرهم باءحسن ما
كانوا يعملون
(28) و در وصف كسانى كه با ذكر خدا، داراى اطمينان قلب نيستند فرمود:
و من اعرض عن ذكرى فان له معيشة صنكا و نحشره يوم القيامة اءعمى
(29)
و بعيد نيست ، اينكه در آيه مورد بحث زندگى و معيشت مؤ منان را پاكيزه تر خوانده ؛
و پاكيزگى بيشترى براى آنان قائل شده ، به منظور اشاره به اين نكته باشد كه زندگى ،
در هر حال خالى از خوشى نيست ، اما براى كسانى كه به ياد خدا و داراى آرامش قلب
هستند، خوشى بيشترى وجود دارد، زيرا زندگى آنان از آلودگى و ناگواريها دور است .
پس جمله طوبى لهم ، در تقدير لهم
حياة طوبى و يا لهم معيشة طوبى است (يعنى
براى آنان زندگى و يا عيشى پاكيزه تر است ). بنابراين ، كلمه طوبى مبتدا، و كلمه
لهم (كه در تقدير است ) خبر آن است ، و اگر مبتداى نكره ، بر خبرش كه همان ظرف (لهم
) باشد مقدم شده براى اين بوده كه زمينه گفتار، زمينه تهنيت بوده است ، و در مثل
چنين مقامى آنچه مايه تهنيت است ، زودتر به زبان مى آورند، تا شنونده به همين مقدار
نيز، زودتر خشنود گردد، چنانچه در بشارتها، بشارت دادن به جاى عبارت
لك البشرى مى گويند: بشرى لك .
و خلاصه در آيه مورد بحث ، خداوند كسانى را كه ايمان آورده و عمل صالح مى كنند و در
نتيجه ، با ياد خدا داراى اطمينان قلب دائمى مى شوند به دست يافتن زندگى خوش و
سرانجامى نيك بشارت مى دهد، و از همين جا معلوم مى شود چگونه اين آيه ، به آيات قبل
متصل مى گردد. آرى چنانكه پيشتر هم گفتيم ، زندگى خوش از آثار اطمينان قلب است .(30)
بخش دوم : عوامل خوشبختى
عوامل اعتقادى
الف ) توحيد
ايمان به خداوند سبحان
1- الذين آمنوا و تطمئن قلوبكم بذكر الله اءلا بذكر الله
تطمئن القلوب # الذين آمنوا و عملوا الصالحات طوبى لهم و حسن مآب
(31)
(كسانى كه ايمان آورده ايد و دلهايشان با ياد خدا آرام گيرد؛ بدانيد كه با ياد
خداست كه دلها آرام مى گيرد # كسانى كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته كرده اند،
خوشا به حالشان و نيك باد فرجامشان ).
2- رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم : طوبى للمؤ من اذا
احسن قبل منه ، و اذا اءساء غفر له .
(32)
خوشا به حال مؤ من ، هنگامى كه احسان كند از او بپذيرند و هنگامى كه بد كند او را
ببخشند.
3- رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم - عن جبرئيل عن اسرافيل فى فضل دعاء الجوشن
- ان الله قال : طوبى لمن آمن بالله و صدق بنبيه و صدق بهذا الدعاء و الثواب ، و
الويل كل الويل لمن اءنكره و جحده و لم يؤ من به .
(33)
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم - به نقل از جبرئيل از اسرافيل در بيان فضيلت
دعاى جوشن
(34) - فرمود: خداوند تبارك و تعالى فرموده است : خوشا به حال آن كه به
خداوند ايمان آورده ، و به پيامبر او و اين دعا و پاداش آن باور داشته باشد و واى و
هزاران واى بر كسى كه آن را انكار كرده و دروغ پندارد و به آن ايمان نداشته باشد.
4- الله تبارك و تعالى - فى الصحيفة الرابعة من صحف ادريس
النبى عليه السلام -: طوبى لمن آمن به و صدق برسله و كتبه ، و وقف عند طاعته و
انتهى عن معصيته .
(35)
خداوند تبارك و تعالى در چهارمين صحيفه ادريس پيامبر عليه السلام فرموده است : خوشا
كسى كه به خداوند ايمان آورد و پيامبران و كتابهاى الهى را باور داشته باشد و در
طاعت او پايدارى ورزد و به نافرمانى از او پايان دهد.
يقين
5- الامام على عليه السلام : طوبى لمن بوشر قلبه ببرد اليقين
.
(36)
خوشا به حال آن كه قلبش با خنكاى يقين همراه باشد.
6- الامام على عليه السلام : طوبى لمن لم تغم عليه مشتبهات الامور .
(37)
خوشا به حال كسى كه امور مشتبه او را فرا نگيرد.
ب ) نبوت
اسلام
7- رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم : اءخبرنى ربى قال
... طوبى لمن خرج من الدنيا على دينك ، و علامته اءنه على دينك ، اءن يرزقه الله
محبتك و محبة اءهل بيتك و قليل منهم الا فى آخر الزمان .
(38)
پروردگارم مرا چنين فرمود:... خوشا به حال آن كه بر دين تو از دنيا برود و نشانه
اينكه دين تو را پذيرا شده ، آن است كه خداوند، دوستى تو و دوستى اهل بيت تو را
نصيبش مى كند و اين دسته (در اين زمان ) اندك اند، مگر در آخر الزمان (كه بسيار
خواهند بود).
8- على بن اءسباط عنهم عليه السلام : قال الله تبارك و تعالى
لعيسى عليه السلام (عند ما وصف رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فساءله عيسى
عليه السلام : الهى من هو حتى اءرصيه ؟ فلك الرضا): هو محمد رسول الله الى الناس
كافة ، اءقربهم منى منزلة و اءحضرهم
(39) شفاعة ، طوبى له من نبى ، و طوبى لامته ان هم لقونى على سبيله
.
(40)
على بن اسباط از (يكى از) معصومان نقل مى كند: (هنگامى كه خداوند رسول خدا صلى الله
عليه و آله و سلم را توصيف مى نمود، عيسى عليه السلام پرسيد: بار خدايا او كيست كه
خشنودش سازم تا رضايت تو بدست آيد) خداوند تبارك و تعالى خطاب به عيسى فرمود: او
محمد فرستاده خدا به سوى تمام مردم است ، منزلتش از همه به من نزديكتر و شفاعتش از
همگان بيشتر است ، خوشا به حال چنين پيامبرى و خوشا به حال امت او اگر در صراط و
راه او باشند و به ديدار من آيند.
9- آمنة ام النبى صلى الله عليه و آله و سلم : انه لما
اءخذنى الطلق و اشتد بى الاءمر سمعت جلبة
(41) و كلاما لا يشبه كلام الآدميين (يقول ):... فى اءمان الله و حفظه و
كلاءته
(42)، و قد حشوت قلبك ايمانا و علما و حلما و يقينا و حكما و اءنت خير
البشر، طوبى لمن اتبعك و ويل لمن تخلف عنك .
(43)
آمنه مادر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد: وقتى كه درد زايمان
وجودم را فرا گرفت و كار برايم دشوار شد، زمزمه هايى شنيدم كه شباهتى به صداى
آدميان نداشت (كه مى گفت : اى نوزاد)... در اءمان و حفظ و حراست خداوند باشى ،
همانا قلبت را از ايمان و دانش و بردبارى و يقين و خرد لبريز ساختم ، تو بهترين
انسانهائى ، خوشا به حال آنان كه از تو پيروى كنند و بدا به حال آنان كه از تو
رويگردان باشند.
10- اءبو الحارثه - هو من النصارى ، الذين فى زمن رسول الله
صلى الله عليه و آله و سلم : فى المفتاح الرابع من الوحى الى المسيح عليه السلام ،
قال الله تبارك و تعالى لعيسى : انى اءنا الله لا اله الا اءنا الحى القيوم ...
فآمنوا بى و برسولى النبى الامى الذى يكون فى آخر الزمان نبى الرحمة ... قال عيسى
عليه السلام : يا مالك الدهور و علام الغيوب من هذا العبد الصالح الذى قد اءحبه
قلبى و لم تره عينى ؟ قال الله : ذاك خالصتى و رسولى المجاهد... طوباه ، طوبى امته
.
(44)
ابو حارثه - از مسيحيان رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم - مى گويد: در مفتاح
چهارم از وحى خداوند به مسيح عليه السلام آمده است كه فرمود: منم خداوندى كه خدايى
جز من نيست ، حى و قيومم ... پس به من و فرستاده من ، پيامبر امى ، كسى كه در آخر
الزمان پيامبر رحمت است ايمان آوريد... عيسى عليه السلام گفت : اى مالك روزگاران و
داناى غيبها، اين بنده صالح كيست كه قلبم دوستار اوست ولى او را نديده ام ؟ خداوند
فرمود: او يار صميمى و فرستاده مجاهد من است ... خوشا بر او و خوشا بر امت او.
11- رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم : طوبى لمن رآنى و
آمن بى ، طوبى ثم طوبى - يقولها سبع مرات - لمن لم يرنى و آمن بى .
(45)
خوشا به حال آن كه مرا ديد و به من ايمان آورد و خوشا و خوشا - و آن را هفت بار
تكرار كرد - به حال آنان كه مرا نديدند و به من ايمان آوردند.
12- قيل يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم : طوبى لهم
- مرتين - اولئك منا و اولئك معنا .
(46)
به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم گفته شد: اى پيامبر خدا آيا مى شناسى كسى را
كه شما را نديده و به شما ايمان آورده باشد و شما را نديده و تصديقتان كرده باشد.
(اى رسول خدا) چه سودى براى آنان است ؟ حضرت صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: خوشا
به حال ايشان ، خوشا به حال ايشان ، آنان از ما و همراه ما هستند.
ج - امامت
تشيع
13- رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم - عند ما قبل ما
بين عينى على عليه السلام -: يا اءبا الحسن ، اءنت عضو من اعضائى ، تزول حيث زلت ،
و ان لك فى الجنة درجة و هى درجة الوسيلة ، فطوبى لك و لشيعتك من بعدك .
(47)
هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بين دو چشم على عليه السلام را بوسيد
فرمود:
اباالحسن ! تو عضوى از اندام من هستى ، اگر من لغزش كردم تو هم لغزش مى كنى ،
براى تو در بهشت درجه اى به نام درجة الوسيلة است ، خوشا به حال تو و شيعيانت كه پس
از تو مى آيند.
14- الامام على عليه السلام : الناس ثلاثة اءصناف ، صنف بين
بنورنا، و صنف ياءكلون بنا، و صنف اهتدوا بنا و اقتدوا باءمرنا و هم اءقل الاءصناف
، اولئك الشيعة النجباء الحكماء، و العلماء الفقهاء، و الاءتقياء الاءسخياء، طوبى
لهم و حسن مآب .
(48)
مردم سه گروه اند؛ دسته اى بواسطه ما معروف و مشهور شده اند، دسته اى ما را وسيله
آب و نان خود قرار داده اند، و دسته اى به وسيله ما هدايت شده اند و پيرو ما هستند
و اينان از همه كمترند، آنان شيعيانى نجيب ، حكيم ، دانشمند، فقيه و پرهيزگار و
بخشنده و خوشا به حالشان و نيكو سرانجامى دارند.
15- ايوب السجستانى : كنت اءطوف فاستقبلنى فى الطواف اءنس بن
مالك ، فقال لى : اءلا ابشرك بشى ء تفرح به ؟ فقلت : بلى . فقال : كنت واقفا بين
يدى النبى صلى الله عليه و آله و سلم فى مسجد المدينة و هو قاعد فى الروضة ، فقال
لى : اءسرع و ائتنى بعلى بن اءبى طالب . فذهبت فاذا على و فاطمة عليهما السلام ،
فقلت له : ان النبى صلى الله عليه و آله و سلم يدعوك . فجاء على ، فقال صلى الله
عليه و آله و سلم : يا على ، سلم على جبرئيل . فقال على عليه السلام : السلام عليك
يا جبرئيل . فرد عليه جبرئيل السلام ، فقال النبى صلى الله عليه و آله و سلم : ان
جبرئيل يقول : ان الله تعالى يقراء عليك السلام و يقول : طوبى لك و لشيعتك و محبيك
، و الويل ثم الويل لمبغضيك .
(49)
ايوب سجستانى مى گويد: طواف مى كردم كه به انس بن مالك برخوردم ، او به من گفت :
آيا تو را به خبرى كه از آن خوشحال شوى مژده ندهم ؟ گفتم : بله (با خبرم ساز) گفت :
در مسجد مدينه نزد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ايستاده بودم و حضرت در روضه
مباركه نشسته بود، به من فرمود: به سرعت على بن ابى طالب را نزد من آور. و من رفتم
، على و فاطمه عليهما السلام را يافتم ، به او گفتم : پيامبر صلى الله عليه و آله و
سلم تو را فرا خوانده است . حضرت على عليه السلام آمد و پيامبر صلى الله عليه و آله
و سلم فرمود: على جان بر جبرئيل سلام كن . على عليه السلام فرمود: السلام عليك يا
جبرئيل . جبرئيل عليه السلام جواب سلام ايشان را داد، آنگاه پيامبر اكرم صلى الله
عليه و آله و سلم فرمود: جبرئيل مى گويد: خداوند تبارك و تعالى بر تو سلام مى فرستد
و مى فرمايد: خوشا به حال تو يا على و خوشا به حال شيعيان و دوستداران تو و واى بر
دشمنان تو يا على .
16- رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم : طوبى لمن تمسك
بولاية على عليه السلام من بعدى حتى يموت و يلقانى و اءنا عنه راض .
(50)
خوشا بر آن كه پس از من به ولايت على عليه السلام چنگ زند تا آن كه مرگش فرا رسد و
مرا در حالى ملاقات كند، كه از او راضى و خشنودم .
17- رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم لما اسرى بى الى
السماء، و انتهيت الى سدرة المنتهى ... فسمعت مناديا ينادى من عند ربى : محمد خير
الاءنبياء، و اءمير المؤ منين على خير الاءولياء - عليهم الصلاة و السلام -... رضى
الله عن على و اءهل ولايته ... طوبى لهم ، ثم طوبى لهم ، يغبطهم
(51) الخلائق يوم القيامة بمنزلتهم ربهم .
(52)
هنگامى كه مرا شبانه به آسمان بردند (شب معراج ) به سدرة المنتهى رسيدم ... آنگاه
شنيدم ندا دهنده اى از جانب پروردگارم مى گويد: محمد بهترين انبيا و امير المؤ منين
على بهترين اولياست - بر آنان درود و سلام -... خداوند از على و پيروان ولايت او
خشنود است ، خوشا به حالشان ، خوشا به حالشان ، مردم در روز قيامت به خاطر منزلت و
مقامى كه نزد پروردگارشان دارند به حال آنان غبطه مى خورند.
18- رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم : طوبى للموالين
عليا عليه السلام ايمانا بمحمد و تصديقا لمقاله ، كيف يذكرهم الله باءشرف الذكر من
فوق عرشه .
(53)
خوشا به حال آنان كه ولايت على عليه السلام را پذيرفته اند در حالى كه به محمد
ايمان داشته و سخنان او را تصديق مى كنند، چگونه خداوند با گرانمايه ترين پيامها از
بالاى عرش ، از آنان ياد مى كند.
19- رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم : يا على ، خلق
الله الناس من اءشجار شتى ، و خلقنى و اءنت من شجرة واحدة ، اءنا اءصلها و اءنت
فرعها، فطوبى لعبد تمسك باءصلها و اءكل من فرعها .
(54)
على جان ، خداوند مردم را از درختان (و سرشتهاى ) گوناگون آفريد و من و تو را از يك
درخت (و سرشت ) آفريد، من تنه و ساقه آن درختم و تو شاخه آن ، پس خوشا به حال كسى
كه به اساس و بن اين درخت چنگ زند و از شاخه آن تغذيه كند.
20- الامام الصادق عليه السلام : ساءل عمر بن عتبة عن رسول
الله صلى الله عليه و آله و سلم : اءخبرنى عن هذا الرجل (يعنى عليا عليه السلام ) و
قولك فيه من كنت مولاه فهذا على مولاه اءمنك اءم من
ربك ؟ قال صلى الله عليه و آله و سلم : الوحى الى من الله و السفير جبرئيل و المؤ
ذن اءنا و ما آدنت الا ما اءمرنى . فرفع المخزومى راءسه الى السماء فقال :
اللهم ان كان محمد صادقا فيما يقول فاءرسل على شواظا من النار، فوالله ما
سار غير بعيد حتى اءطلته سحابة سوداء... فاءحرقته النار... فهبط جبرئيل و هو يقول :
اقراء يا محمد (ساءل سائل بعذاب واقع # للكافرين ليس له دافع )
(55)
السائل عمر و المحترف عمر. فقال النبى صلى الله عليه و آله و سلم لاءصحابه : راءيتم
؟ قالوا: نعم . قال صلى الله عليه و آله و سلم : و سمعتم ؟ قالوا: نعم . قال صلى
الله عليه و آله و سلم : طوبى لمن والاه و الويل لمن عاداه .
(56)
وقتى كه عمر به عتبه مخزومى از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم پرسيد: مرا از
مقام اين مرد (على عليه السلام ) آگاه ساز و بگو اينكه گفتى :
هر كه مولايش منم ، اين على مولاى اوست از سخنان توست يا از پروردگار تو؟
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: اين وحى از طرف
خداوند به من بود كه پيام آورش جبرئيل و اعلام كننده آن منم و من چيزى را اعلام نمى
كنم مگر آن كه به من امر شده باشم . عمر بن عتبه سرش را به سوى آسمان بلند
كرد و گفت : خدايا اگر محمد در آنچه مى گويد راستگوست ، پس
شعله اى از آتش بر من فرو فرست . به خدا سوگند هنوز زمان زيادى نگذشته بود
كه ابر سياهى بر او سايه افكند... پس آتش عذاب الهى او را فرا گرفت ، سپس جبرئيل
نازل شد و گفت : يا محمد (اين آيه را) بخوان (درخواست كننده اى ، خواست كه عذابى بر
او واقع شود و براى كافران بازدارنده اى از آن عذاب نيست ) آن درخواست كننده عمر
بود و هم او بود كه به آتش سوخت . سپس پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به اصحابش
فرمود: ديديد (چه شد)؟ گفتند: آرى . فرمود: شنيديد (چه گفت )؟ گفتند: آرى . پيامبر
صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: خوشا به حال آنان كه او (على عليه السلام ) را
دوست بدارند و واى بر آنان كه با او دشمنى ورزند.
21- الامام الصادق عليه السلام : ان يوم النوروز هو اليوم
الذى اءخذ فيه النبى لاءمير المؤ منين عليه السلام العهد بغدير خم
(57)، فاءقروا له بالولاية ، فطوبى لمن ثبت عليها و الويل لمن نكثها
.
(58)
نوروز همان روزى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در غدير خم براى امير
المؤ منين عليه السلام عهد و پيمان گرفت ، و مردم به ولايت على عليه السلام اقرار
نمودند. پس خوشا به حال آنان كه بر اين عهد و پيمان ثابت قدم بمانند و واى به حال
آنان كه پيمان خود را زير پاى نهند.
22- الامام الصادق عليه السلام - فى زيارة على عليه السلام
-: طوبى لى ان كنتم موالى اءنى عبدكم ، و طوبى لى ان قبلتمونى عبدا .
(59)
امام صادق عليه السلام - در (تعليم ) زيارت مرقد امام على عليه السلام - مى فرمايد:
خوشا به حال من اگر شما آقاى من باشيد و من عبد شما باشم و خوشا به حال من اگر مرا
به عنوان عبد و بنده خود بپذيريد.
23- العاقب ، اءسقف نجران - فى المفتاح الرابع من الوحى الى
المسيح عليه السلام -: قال الله عزوجل فى صفة محمد صلى الله عليه و آله و سلم و
امته : طوبى لامته الذين على ملته يحيون ، و على سنته يموتون ، و مع اءهل بيته
يميلون ، آمنين ، مؤ منين ، مطمئنين .
(60)
عاقب ، اسقف نجران مى گويد: - در مفتاح چهارم از وحى خداوند به مسيح عليه السلام
آمده است - خداوند تبارك و تعالى در توصيف محمد صلى الله عليه و آله و سلم و امتش
فرمود: خوشا زندگى امت محمد، آنان كه با آداب و دستورات دين او زندگى مى كنند و بر
شيوه و شريعت سنت او مى ميرند و به اهل بيت او (ائمه اطهار) تمايل دارند، در حالى
كه در امنيت و ايمان و اطمينان هستند.
24- فاطمة بنت اءسد - بعد اءن دخلت بيت الله الحرام ولدت
عليا عليه السلام -: فلما اءردت اءن اءخرج هتف بى هاتف ؛ يا فاطمة ، سميه عليا فهو
على و الله العلى الاءعلى يقول : انى شققت اسمه من اسمى ، و اءدبته باءدبى ، و
وقفته على غامض علمى ، و هو الذى يكسر الاءصنام فى بيتى ، و هو الذى يؤ ذن فوق ظهر
بيتى ، و يقدسنى و يمجدنى ، فطوبى لمن اءحبه و اءطاعه و ويل لمن اءبغضه و عصاه
.
(61)
فاطمه بنت اسد (مادر حضرت على عليه السلام ) - پس از آن كه به درون كعبه رفت و على
عليه السلام متولد شد - مى گويد: هنگامى كه خواستم بيرون روم ، هاتفى به من گفت :
فاطمه ، او را على نام بگذار كه او والاتر است و خداوند بلند مرتبه مى فرمايد:
بدرستيكه نام او را از نام خودم گرفتم و با آداب خودم او را ادب آموختم و او را بر
پوشيدگيها و دشواريهاى علم خويش آگاه ساختم ، اوست كه بتها را در خانه من مى شكند،
اوست كه بر بام مسجد الحرام اذان سر مى دهد و مرا به پاكى مى ستايد و به بزرگى ياد
مى كند، خوشا زندگى آن كه او را دوست دارد و اطاعتش كند و بدا بر آن كه او را دشمن
بدارد و نافرمانيش كند.
شناخت ائمه اطهار عليهم السلام
25- رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم : ساءلت جبرئيل عن
صاحب العلم ، فقال : هم سراج
(62) امتك فى الدنيا و الآخرة ، طوبى لمن عرفهم و اءحبهم و الويل لمن
اءنكر معرفتهم و اءبغهم شهدنا اءنه فى النار و من اءحبهم شهدنا اءنه فى الجنة
.
(63)
از جبرئيل پرسيدم ، صاحب علم كيست ؟ گفت : آنان در دنيا و آخرت چراغ امت تو هستند،
خوشا به حال كسى كه آنان را بشناسد و دوست بدارد و واى بر آن كه شناخت آنان را
انكار كند و با ايشان دشمنى ورزد و هر كه با آنان دشمنى كند، ما شهادت مى دهيم كه
جايگاه او آتش است . و هر كه آنان را دوست بدارد ما گواهى مى دهيم كه ماءواى او
بهشت است .
26- عمران بن خاقان الوافد - لحاجب بن سليمان اءبى موزج -:
انا نجد فى التوراة ثلاثه عشر اسما، منها محمد و اثنا عشر بعده من اءهل بيته ...
(ثم قراء منه ما ترجمته ) ان شمو على (شموعل - خ ل ) يخرج من صلبه ابن مبارك ،
صلواتى عليه و قدسى ، يلد اثنا عشر ولدا يكون ذكرهم باقيا الى يوم القيامة ، و
عليهم القيامة تقوم ، طوبى لمن عرفهم بحقيقتهم
.
(64)
عمران بن خاقان الوافد - كه بزرگ يهوديان زمان رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم
بود و سپس مسلمان شد - به حاجب بن سليمان گفت : ما در تورات سيزده نام را يافته ايم
كه يكى از آنان محمد و دوازده اسم پس از آن اهل بيت او هستند... (سپس بخشى از زندگى
نامه هر يك از آنان را خواند) كه از نسل شموعلى (شموعل ) فرزند خجسته اى پديد مى
آيد - كه درود و ستايشم بر او باد - از او دوازده فرزند متولد مى شود كه تا روز
قيامت از آنان ياد مى شود، خوشا به حال كسى كه حقيقت آنان را بشناسد.
محبت ائمه اطهار عليهم السلام
27- رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم - فى اءحوال
القيامة -: ياءتى النداء من قبل الله عزوجل يسمع النبيين و الصديقين و الشهداء و
المؤ منين : هذا حبيبى محمد و هذا وليى على ، طوبى لمن اءحبه و ويل لمن اءبغضه و
كذب عليه .
(65)
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم درباره چگونگى حالات قيامت مى فرمود: (در آن
روز) ندايى از جانب خداوند عزوجل مى آيد كه ، پيامبران و صديقان و شهدا و مؤ منان
آن را مى شنوند (كه مى گويد:) اين دوست من محمد و اين يار و دوستدار من على است ،
خوشا به حال آن كه او را دوست بدارد و بدا به حال آن كه او را دشمن شمارد و بر او
دروغ بندد.
28- رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم - لعلى عليه السلام
-: ان الله اطلع الى الاءرض فاختارنى ، ثم اطلع اليها ثانية فاختارك ، اءنت اءبو
ولدى ، و قاضى دينى ، و المنجز عداتى
(66)، و اءنت غدا على حوضى ، طوبى لمن اءحبك و ويل لمن اءبغضك .
(67)
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم - خطاب به على عليه السلام - فرمود: خداوند يك
بار بر زمين نظر افكند و مرا (به عنوان پيامبر) برگزيد، سپس بار ديگر بر زمين نظر
افكند و تو را (به عنوان جانشين و امام پس از من ) برگزيد. على جان تو پدر فرزندان
من و ادا كننده دين من و وفا كننده وعده هاى من هستى ، تو فردا (ى قيامت ) در كنار
حوض (كوثر) من قرار دارى ، خوشا به حال آن كه تو را دوست بدارد و بدا به حال آن كه
تو را دشمن شمارد.
29- رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم - لعلى عليه السلام
-: طوبى ثم طوبى (ثم طوبى - خ د) لمن اءحبك و وفى لك .
(68)
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم خطاب به امام على عليه السلام - فرمود خوشا و
خوشا و خوشا به حال كسى كه تو را دوست دارد و به تو وفادار باشد.
30- رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم - فى حق الحسنين
عليهما السلام - مخاطبا به جبرئيل عليه السلام -: هما سيدا شباب اءهل الجنة ، طوبى
لمن اءحبهما و اءباهما و امهما، و ويل لمن حاربهم و اءبغضهم .
(69)
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم - خطاب به جبرئيل - فرمود: حسن و حسين آقايان و
سروران بهشتيان هستند، خوشا به حال كسى كه حسن و حسين و پدر و مادر آنان را دوست
بدارد و واى بر كسى كه با آنان ستيز و دشمنى ورزد.
31- اءبو حارثة - هو من النصارى الذين فى زمن رسول الله صلى
الله عليه و آله و سلم -: فى المفتاح الرابع من الوحى الى المسيح عليه السلام ، قال
الله تبارك و تعالى عندما ساءله عيسى عليه السلام : هل له (محمد صلى الله عليه و
آله و سلم ) بقية ؟ - يعنى ذرية - قال (الله تبارك و تعالى ): نسله
(70) من مباركة صديقة يكون له منها ابنة لها فرخان سيدان يستشهدان ،
اءجعل نسل اءحمد منهما، فطوباهما و لمن اءحبهما و شهد اءيامهما .
(71)
ابو حارثه - از مسيحيان زمان رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم - مى گويد: در
مفتاح چهارم از وحى خداوند به مسيح عليه السلام آمده است ، وقتى كه عيسى عليه
السلام از خداوند پرسيد: خداوندا آيا محمد صلى الله عليه و آله و سلم فرزندانى هم
دارد؟ خداوند تبارك و تعالى فرمود: نسل محمد از (خديجه ) زنى فرخنده و صديقه است كه
از آن زن براى پيامبر دخترى متولد مى شود كه آن دختر دو كودك بزرگمنش - كه به شهادت
مى رسند - به دنيا مى آورد. نسل (پيامبرم ) احمد را از آن دو كودك قرار دادم ، خوشا
به حالشان و خوشا به حال كسانى كه آنان را دوست دارند و روزگار ايشان را دريابند (و
آنان را يارى كنند).
32- رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم - عندما ساءله نعثل
اليهودى عن وصيه -: ان وصيى و الخليفة من بعدى على بن اءبى طالب عليه السلام و بعده
سبطاى ؛ الحسن ثم الحسين ، يتلوه تسعة من صلب الحسين ، اءئمة الاءبرار... طوبى لمن
اءحبهم و الويل لمبغضيهم .
(72)
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم - وقتى كه نعثل يهودى از جانشين او پرسيد -
فرمود: وصى من و جانشين پس از من على بن ابى طالب عليه السلام است و پس از او دو
نواده من ، حسن و سپس حسين هستند و به دنبال حسين ، نه تن از فرزندان حسين ، كه
آنان امام نيكوكارانند... خوشا به حال كسى كه آنان را دوست بدارد و واى بر آن كه
آنان را دشمن شمارد.
33- رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم : من رزقه الله حب
الاءئمة من اءهل بيتى فقد اءصاب خير الدنيا و الآخرة ، فلا يشكن اءحد اءنه فى الجنة
، فان فى حب اءهل بيتى عشرون خصلة ، عشر منها فى الدنيا و عشر منها فى الآخرة ،
اءما التى فى الدنيا، الزهد، و الحرص على العمل ، و الورع فى الدين ، و الرغبة فى
العبادة ، و التوبة قبل الموت ، و النشاط فى قيام الليل ، و الياءس مما فى اءيدى
الناس ، و الحفظ لاءمر الله و نهيه عز و جل ، و التاسعة ؛ بغض الدنيا؛ و العاشرة
؛ السخاء. و اءما التى فى الآخرة ؛ فلا ينشر له ديوان ، و لا ينصب له ميزان ، و
يعطى كتابه بيمينه ، و يكتب له براءة من النار، و يبيض وجهه ، و يكسى من حلل
الجنة ، و يشفع فى مائة من اءهل بيته ، و ينظر الله عز و جل اليه بالرحمة ، و يتوج
من تيجان الجنة ، و العاشرة يدخل الجنة بغير حساب ، فطوبى لمحبى اءهل بيتى .
(73)
هر كس كه خداوند محبت امامان اهل بيت مرا به او عطا كند، به خير دنيا و آخرت رسيده
است ، چنين كسى ترديد نكند، كه او حتما در بهشت است .
چرا كه در محبت اهل بيت من بيست خصلت است ؛ ده خصلت آن در دنيا ظاهر شده و ده خصلت
آن در آخرت . اما خصلتهاى دنيائى (عبارتند از): زهد، تلاش بسيار بر عمل (به دستورات
دينى )، ورع و پارسايى در دين ، رغبت و تمايل به عبادت ، توبه و پشيمانى پيش از مرگ
، نشاط و شادابى در نماز شب ، اميد نبستن به مال مردم (قناعت )، مراقبت بر انجام
حلال و ترك حرام خداوند عز و جل و خصلت نهم ستيزه جويى با (تمايلات ) دنيا و خصلت
دهم سخاوت و بخشندگى است .
و اما ويژگيهايى كه در آخرت دارد؛ نامه عملش باز نمى شود، ترازوى عدل الهى براى
محاسبه اعمالش قرار داده نمى شود، نامه عمل او را به دست راستش مى دهند، رهايى از
آتش برايش نوشته مى شود، چهره اش سپيد و نورانى مى شود، زيورهاى بهشتى به او
پوشانده مى شود، و شفاعت صد نفر از خانواده اش را مى پذيرند، خداوند عزوجل با نظر
لطف و رحمت به او مى نگرد، تاجى از تاجهاى بهشتى بر سرش نهاده مى شود، و دهمين
ويژگى آن كه بدون حساب داخل بهشت مى شود. خوشا به حال دوستداران اهل بيتم .
34- الامام على عليه السلام : يا معشر الصحابة ! و الله ما
تقدمت على اءمر الا ما عهد الى فيه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ، فطوبى
لمن رسخ حبنا اءهل البيت فى قلبه ليكون الايمان اءثبت قى قلبه ليكون الايمان اءثبت
فى قلبه من جبل احد فى مكانه ، و من لم تصر مودتنا فى قلبه ، انماث
(74) الايمان فى قلبه كانمياث الملح فى الماء .
(75)
اى گروه صحابه ! به خدا سوگند دست به كارى نزدم مگر آن كه رسول خدا صلى الله عليه و
آله و سلم در آن كار با من عهد و پيمان بست . خوشا آن را؟ محبت ما اهل بيت بگونه اى
در قلبش رسوخ كند كه ايمان قلبى اش از كوه احد استوارتر باشد و هر كس كه مودت و
دوستى ما در قلبش جاى نگيرد، ايمان از قلب او محو مى شود، چنانكه نمك در آب ذوب و
ناپديد مى گردد.
35- رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم - لجندب بن جنادة
اليهودى عندما اءسلم -: يا جندب فى زمن كل واحد منهم يعتريه و يؤ ذيه ، فاذا عجل
الله خروج قائمنا يملاء الاءرض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا. ثم قال صلى الله
عليه و آله و سلم : طوبى للصابرين فى غيبته ، طوبى للمقيمين على محبتهم ، اولئك
وصفهم الله فى كتابه و قال : (الذين يؤ منون بالغيب )
(76) و قال : (اولئك حزب الله اءلا ان حزب الله هم المفلحون )
(77).
(78)
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم - خطاب به جندب بن جناده يهودى ، هنگامى كه
مسلمان شد - فرمود: جندب ! در زمان هر يك از جانشينان معصوم بن ، سلطان ستمگرى مسلط
مى شود و آنان را مى آزارد، و هنگامى كه خداوند در فرج قائم آل محمد تعجيل كند (و
او ظهور نمايد) زمين را عدل و داد فرا مى گيرد، چنانكه ظلم و ستم آن را فرا گرفته
بود. آنگاه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: خوشا روزگار آنان كه در زمان
غيبت (بر دشواريها) صبر نمايند و خوشا به حال آنان كه بر دوستى ائمة اطهار عليهم
السلام در غيبت (امام زمان عليه السلام ) پايدار بمانند، آنان كسانى اند كه خداوند
در قرآن اينگونه توصيفشان نموده است و فرموده است (آنان كه به غيب ايمان مى آورند.)
و فرموده : (آنان حزب خدا هستند، آرى حزب خداست كه رستگارانند.)
36- رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم - لاءبى بن كعب
عندما يتذكر المهدى عليه السلام -: يا ابى ، طوبى لمن لقيه ، طوبى لمن اءحبه و طوبى
لمن قال به ، ينجيهم الله من الهلكة بالاقرار به .
(79)
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم - هنگامى كه ابى بن كعب ، مهدى عليه السلام را
ياد مى كرد - فرمود: يا ابى خوشا به حال آنان كه او را ببينند و خوشا به حال آنان
كه او را دوست بدارند و خوشا به حال آنان كه از او بگويند، (چرا كه ) خداوند تبارك
و تعالى به خاطر اقرار به امامت او، مردم را از هلاكت نجات مى دهد.
پيروى از ائمه اطهار عليهم السلام
37- رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم : لا يتم الايمان
الا بمحبتنا اءهل البيت ، و ان الله تبارك و تعالى عهد الى اءنه لا يحبنا اءهل
البيت الا مؤ من تقى ، و لا يبغضنا الا منافق شقى ، فطوبى لمن تمسك بى و بالائمة
الاءطهار من ذريتى .
(80)
ايمان كامل نمى شود، مگر با محبت ما اهل بيت ، و خداوند تبارك و تعالى با من پيمان
بسته است كه ما اهل بيت را دوست نمى دارد مگر مؤ من با تقوى ، دوست نمى دارد و با
ما دشمنى نمى ورزد مگر منافق بدبخت ، پس خوشا به حال آنان كه به من و ائمه اطهار كه
فرزندان من هستند تمسك (و توسل ) جويند.
38- رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم - لعلى و فاطمة
عليهما السلام -: طوبى لمن كان معكم ، طوبى لمن اءعزكم اذا خذلكم الناس ، و اءعانكم
اذا جفاكم الناس ، و آواكم اذا طردكم الناس ، و نصركم اذا قتلكم الناس ، الويل لكم
من امتى و الويل لامتى من الله .
(81)
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم - خطاب به على و فاطمه عليهما السلام - فرمود:
خوشا بر آنان كه با شما هستند و خوشا بر آنان كه شما را عزيز و گرامى مى دارند، در
آن هنگام كه مردم شما را خوار مى شمارند، به فريادتان مى رسند، هنگامى كه مردم بر
شما ستم روا دارند، پناهتان مى دهند، هنگامى كه مردم شما را از خود مى رانند، به
ياريتان بر مى خيزند، زمانى كه مردم شما را مى كشند، واى از ستمكارى امت من بر شما
و واى از كيفر خدا بر امتم .
39- رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم - عندما ساءله نعثل
اليهودى عن وصيه -: ان وصيى و الخليفة من بعدى على بن ابى طالب عليه السلام ، و
بعده سبطاى الحسن و الحسين ، يتلوه تسعة من صلب الحسين ، اءئمة الاءبرار... طوبى
لمن تمسك بهم و الويل لمبغضيهم .
(82)
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم - وقتى كه نعثل يهودى از جانشين او پرسيد -
فرمود: وصى من و جانشين پس از من على بن ابى طالب عليه السلام است و پس از او دو
نواده من حسن و حسين هستند و به دنبال حسين ، نه تن از فرزندان حسين ، كه آنان امام
نيكوكارانند... خوشا به حال كسى كه به آنان تمسك جويد و بدا بر دشمنان ايشان .
40- رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم : طوبى لمن ...
اتبع الاءخبار من عترتى من بعدى .
(83)
خوشا به حال كسى كه ... پس از من ، برگزيدگان عترتم را پيروى كند.
41- رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم :... طوبى لمن
اءطاعكم و ويل لمن عصاكم .
(84)
على جان ! ... خوشا به حال آنان كه از شما (اهل بيت ) پيروى كنند و واى به حال آنان
كه شما را نافرمانى كنند.
42- الامام حسين عليه السلام : محمد و على اءبوا هذه الامة ،
فطوبى لمن كان بحقهما عارفا، و لهما فى كل اءحواله مطيعا، يجعله الله من اءفضل سكان
جنانه ، و يسعده بكراماته و رضوانه .
(85)
محمد و على پدران اين امت هستند، پس خوشا بر آنان كه به حق آن دو آشنا باشند و در
هر حال ، از آنان پيروى كنند. (كه در اين حالت ) خداوند آنان را از برترين ساكنان
بهشت خويش قرار دهد و آنان را با كرامت و رضوان خويش سعادتمند گرداند.
43- الامام على عليه السلام : شيعتنا ثلاثة اءصناف ؛ صنف
يصلونا، و صنف يصلون الناس ، و صنف والوا ولينا و عادوا عدونا، اولئك الاءولياء
الاءخيار، الحكماء العلماء، و طوبى لهم و حسن مآب .
(86)
شيعيان ما سه گروه اند: گروهى (فقط) با ما رابطه دارند و گروهى با ديگران (حاكمان
جور) و گروه سوم دوستان ما را دوست خود و دشمنان ما را دشمن خود مى شمارند، آنان
(دسته سوم ) دوستان برگزيده و حكيمان دانشمندند، خوشا به حالشان و نيك باد فرجامشان
.
44- الامام الباقر عليه السلام : ياءتى على الناس زمان يغيب
عنهم امامهم ، فيا طوبى للثابتين على اءمرنا فى ذلك الزمان ، ان اءدنى ما يكون لهم
من الثواب اءن يناديهم البارى جل جلاله فيقول : عبادى و امائى ، آمنتم بسرى ، و
صدقتم بغيبى ، فابشروا بحسن الثواب منى ، فاءنتم عبادى و امائى حقا، منكم اءتقبل ،
و عنكم اءعفو، و لكم اءغفر، و بكم اءسقى عبادى الغيث ، و اءدفع عنهم البلاء و
لولاكم لاءنزلت عليهم عذابى .
(87)
روزگارى بر مردم خواهد رسيد كه امامشان در غيبت است ، پس خوشا به حال آنان كه در آن
روزگار بر ولايت ما ثابت قدم بوده و پايدارى كنند، (و بدانند) كمترين پاداش آنان
اين است كه خداوند جل جلاله خطاب به ايشان مى گويد: بندگان و كنيزان من ، به سر من
ايمان آورديد، و غيب مرا تصديق نموديد، پس بشارتتان باد به پاداش نيكوى من ، كه شما
به حق ، بندگان و كنيزان من هستيد، (اعمالتان را) از شما مى پذيرم و از شما در گذرم
، و به خاطر شما (بندگان گنهكارم را) مى بخشم و به خاطر شما باران رحمتم را بر
بندگانم فرو مى فرستم ، و بلا را از آنان دور مى سازم و اگر شما نبوديد بر ايشان
عذاب فرو مى ريختم .
45- الامام الباقر عليه السلام : طوبى لمن كان فى زمرة رسول
الله غدا و اءهل بيته .
(88)
خوشا به حال آنان كه فردا (ى قيامت ) در گروه رسول خدا و اهل بيت او باشند.
46- الامام الصادق عليه السلام : طوبى لمن تمسك باءمرنا فى
غيبة قائمنا، فلم يزغ قلبه بعد الهداية .
(89)
خوشا بر آنان كه در غيبت قائم آل محمد به ولايت ما تمسك جويند (كه در اين صورت
هدايت شده اند) و پس از هدايت ، قلبشان (از راه راست ) منحرف نشود.
47- الامام الكاظم عليه السلام : طوبى لشيعتنا المتمسكين
بحبلنا فى غيبة قائمنا، الثابتين على موالاتنا و البراءة من اءعدائنا، اولئك منا و
نحن منهم ، قد رضوا بنا ائمة و رضينا بهم شيعة ، فطوبى لهم ، ثم طوبى لهم ، و هم
والله معنا فى درجاتنا يوم القيامة .
(90)
خوشا به حال شيعيان ما، آنان كه در زمان غيبت قائم آل محمد به ريسمان ما ائمه چنگ
مى زنند، بر دوستى ما و دورى از دشمنانمان ثابت قدم و استوارند، آنان از ما هستند و
ما از آنانيم ، آنان به امامت و پيشوايى ما خشنودند و ما هم از پيروى و شيعه بودن
آنان خشنوديم ، خوشا به حالشان ، خوشا زندگيشان . به خدا سوگند آنان روز قيامت در
مقام و جايگاه ما ائمه و در كنارمان خواهند بود.
48- رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم طوبى لمن اءدرك
اءهل بيتى و هو مقتد به قبل قيامه ، ياءتم به و باءيمة الهدى من قبله ، و يبراء الى
الله عزوجل من عدوهم ، اولئك رفقائى و اءكرم امتى على .
(91)
خوشا به حال آنان كه قائم اهل بيت مرا (مهدى عليه السلام ) دريابند، در حالى كه پيش
از قيام وى ، پيرو او شده ، دنباله روى او و امامان هدايتگر پيش از او باشند و از
دشمنانشان دروى گزينند، آنان دوستان من و گراميترين افراد امت ، نزد من هستند.
49- الامام الجواد عليه السلام : اذا مات ابنى على بدا سراج
بعده ثم حقى ، فويل للمر تاب و طوبى للغريب الفار بدينه ، ثم يكون بعد ذلك اءحداث
تشيب فيها النواصى و يسير الصم الصلاب .
(92)
پس از مرگ فرزندم على (امام هادى عليه السلام ) نورى مى درخشد (امام عسگرى عليه
السلام ) و پس از آن خاموشى و خفاست (غيبت امام زمان عليه السلام ) پس واى بر آن كه
شك كند و خوشا به حال غريبانى كه براى حفظ دين خود بگريزند (تقيه كنند، يا از حكام
ستمگر دور شوند)، سپس از پس اين روزگاران ، دشواريهايى پيش خواهد آمد كه موهاى سر
از غم و غصه سپيد مى شود و زندگى بسى سخت و دشوار مى گردد.
50- رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم : طوبى لمن كان من
اءولياء الحسين و شيعته ، هم و الله الفائزون يوم القيامة .
(93)
خوشا به حال دوستداران و پيروان حسين ، به خدا سوگند آنان روز قيامت از پيروزمندان
و برندگان هستند.
51- الامام الصادق عليه السلام : مر اءمير المؤ منين عليه
السلام فى اناس من اءصحابه بكربلا، فلما مربها اغرورقت عيناه بالبكاء، ثم قال :
هذا مناح ركابهم و هذا ملقى رحالهم ، هاهنا تهراق دماؤ هم ، طوبى لك من تربه ، عليك
تهراق دماء الاءحبة .
(94)
امير المؤ منين عليه السلام با گروهى از اصحابش از كربلا مى گذشت ، هنگامى كه به
سرزمين كربلا (محل شهادت امام حسين عليه السلام ) رسيد، اشك در چشمانش حلقه زد و
فرمود: اينجا اقامتگاه كاروانشان و اين مكان فرود بار سفرشان است و همينجا خونشان
ريخته مى شود، خوشا بر تو اى تربتى كه خون محبوبتان (خدا و پيروان حسين ) بر تو
ريخته مى شود.
52- الامام الصادق عليه السلام : بينا الحسين عند رسول الله
صلى الله عليه و آله و سلم اذ اءتاه جبرئيل عليه السلام فقال : يا محمد اءتحبه ؟
قال صلى الله عليه و آله و سلم : نعم . قال : اءما ان امتك ستقتله . فحزن رسول الله
صلى الله عليه و آله و سلم حزنا شديدا، فقال جبرئيل عليه السلام : اءيسرك اءن اريك
التربة التى يقتل فيها؟ قال صلى الله عليه و آله و سلم : نعم . (و عندما راءها) قال
رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم : طوبى لك من تربة ، و طوبى لمن يقتل فيك
.
(95)
هنگامى كه حسين نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بود، جبرئيل عليه السلام
نزد حضرت آمد و عرض كرد: محمد! آيا دوستش دارى ؟ فرمود: آرى . جبرئيل گفت : ولى امت
تو بزودى او را خواهند كشت ، در اين هنگام رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم
بسيار اندوهناك شد، آنگاه جبرئيل عليه السلام عرض كرد: آيا اگر سرزمينى را كه حسين
در آن به شهادت مى رسد به تو نشان دهم خوشحال مى شوى ؟ حضرت صلى الله عليه و آله و
سلم فرمود: بله ، (و وقتى كه آن سرزمين را ديد) فرمود: خوشا بر چنين سرزمينى و خوشا
به حال كسى كه بر روى تو به خون مى غلتد.
|