با حركت شمس و قمر، كه منبع
حياتى جهان ماده است ، به حسب فصول اربعه و ليل و نهار، يك نظام منظم و
مرتبى پديد مى آيد كه با آن نظام ، هميشه فصول اربعه در سال ، محقق و
ثابت هستند. شمس و قمر در مشيت الهى ، به نفع موجودات جهان ماده و مسخر
حق است ؛ مسخر شما نيست . شما هيچ كارى نمى توانيد بكنيد. آيا موقع
غروب توانسته اى خورشيد را وسط آسمان بياورى ؟ يا موقع طلوع به اول
زوال بياورى ؟ نه ! پس شب و روز مسخر خداست . ولى اين مسخرى است كه
منظم است . اگر هر شبى پنجاه ساعت باشد، چه مى شود؟ اوضاع خيلى خراب مى
شود. حركت شمس و قمر، حركت منظمى است كه پديده آورنده فصول اربعه و ليل
و نهاراست . ولى اين نظام در نزول باران نيست كه بگوييم در هر سال چند
شبانه روز باران مى بارد. گاهى در يك منطقه ، سه سال هم بارندگى نمى
شود، آن نظام را هم نمى خواهد. چون باران تا آنجا كه رودخانه ها و
قنوات و نهرها جريان داشته باشد، مكانها را مشروب مى كند. الان مبادى
دجله و بغداد، تركيه است و سوريه و لبنان و عراق را مشروب مى كند، تا
به خليج فارس منتهى مى شود. نور آفتاب را براى شش ساعت نمى تواند ذخيره
كند، ولى آب ذخيره مى شود. در هر منطقه اى كه آب باشد و باران بيايد،
شايد دو سه سال ، وضع به نحو مطلوب اداره مى شود. ممكن است رودهايى هم
باشد كه به حسب زمان و مكان ، پانصد فرسخ را آبيارى كند. لذا آن نظامى
كه در ليل و نهار و فصول رابعه هست ، در نزول باران نيست . نزول باران
، احتياج به آن نظام ندارد، بلكه گاهى احتياج به باران ، ايجاب مى كند
كه مردم در خانه خدا بروند.
منشاء فساد
همان طور كه عبادات حق و بندگى خدا منشاء بركات است و حتى منشاء
رحمت و باران است ، فساد اين بشر، منشاء عذاب است و مى توان گفت : تمام
مفاسد، زير سر اين بشر است . اين مفاسد كه خيال مى كنيد هواپيماها، توپ
و تانكها و بمبها دارند، خود اينها اين مفاسد را ندارد. اين ، اراده
نحس بشر است كه اين كارها را انجام مى دهد. تا اراده بشر ضميمه نشود،
اين قواى مهلكه نمى تواند كار كند. كار، وقتى است كه دست شما به دكمه
برسد، وقتى است كه آن اراده فاسد، وجود داشته باشد. با اين وجود، انسان
خيال مى كند اشرف موجودات است و همه زحمات و دستگاههاى خدا براى اين
است كه گلابيها را بخورند، گندمها را مصرف كنند و از تمام منابع زمينى
استفاده كنند. (خيال نكنيد علفهاى هرز به درد نمى خورند، همان علفهاى
هرز هم باز رزق بشر است ، علفهاى هرز را حيوانات مى خورند، شير و گوشت
و روغنشان مورد استفاده بشر است .)
اشرف موجودات
مى گويند: بشر اشرف موجودات است . بشر، اشرف موجودات است ، اما
نه بشرى كه شما خيال مى كنيد، بلكه بشرى كه خليفه الله است . همه به
بركت آنها بايد ارتزاق كنند. خداوند بشرهايى مثل انبيا و اوليا نمايش
داده است كه حاضر نيستند حتى به حيوانات آزارى برسد، بلكه بر حيوانات
رحمت هستند. در آنها مساءله شرق و غرب نيست كه ويتنام درست كنند و
افغانستان نابود كنند. آنها اهل ثمراتند، اهل آبادى و اهل صلاح هستند.
آدم عاقل اين قدرتهاى اقتصادى و مالى را صرف احيا مى كند، نه صرف اماته
.
آنچه در زيارت جامعه مى خوانيد، اگر جملات جامعه را خوانده باشيد، اگر
توجه داشته باشيد:
بكم
فتح الله و بكم يختم و بكم ينزل الغيث و ... .(16)
همه براى خلفا و جانشينان خداست كه كار خدايى مى كنند. آنان
((رحمه للعالمين ))
هستند. شفقت بر بشر دارند. به بشر خدمت كردند و در برابر، كفيل بشر
بودند. و بشر آن قدر جاهل است كه به دنبال كسانى مى رود كه كفيل او
نيستند. و اين منشاء جهالت بشر است .خيال نكنيد! به شما بر نخورد!
حماقت است كه دنبال كسانى برويد كه در نتيجه آن فرهنگتان در خطر است ،
اقتصادتان در خطر است ، اجتماعتان در خطر است . تا به حال ، دنبال آنها
رفتند، چون اطراف آنها شلوغ بوده است . حكومت دنيا را از آنها كرده
اند. آثار طبيعى مال طبقه متفكرين از شرق و غرب است ، لكن وزجه وزجه اش
را سردمداران مى كنند. خيال نكنيد اين آثار از سردمداران است ! بسيارى
از كسانى كه متفكرند - حتى در طبيعيات - شايد از اين مفاسد به دور
باشند. يعنى آن مرحله از تفكر، مانع از اين است كه اين اندازه آزاد و
بى قيد و شرط حركت كنند. زحمتها را آنها مى كشند، ولى استفاده هاى سوءش
را سردمداران و شياطين مى كنند. طبقه متفكر بشر، شايد تا حدودى وارسته
باشند، لكن آنها را نمى شناسد. آنها كارها را انجام مى دهند، ديگران
استفاده اش را مى كنند؛ طبقه شياطين .
خزانه هاى الهى
فاءخرج به من الثمرات رزقا لكم . خيال نكنيد خزانه الهى ، خالى
مى شود. هر چه از زمين ، آسمان ، معادن و منابع زيرزمينى استفاده مى
شود، جهت بقايى دارد. دستگاه الهى همين است . انبار، خالى نمى شود. اين
را يقين بدان ! آن حسابها كه مى كنيد حسابهاى غلطى است . اگر جهان جهت
توليدى نداشته باشد، حساب شما درست است ، ولى جهان جهت توليدى دارد.
همه جملات پيغمبر خدا، اين معنا را تذكر مى دهد.
نشانه هاى مبداء
فلا
تجعلوا لله اءنداد. وقتى ديدم كه :
جعل
الاءرض فراشا را غير قدرت بارى تعالى نمى تواند انجام دهد، نظام
بين كره ارض و كره شمس و ساير كرات را غير حق قادر نيست ايجاد كند، همه
متفكرين شرق و غرب هم نمى توانند باران از آسمان نازل كنند، پس بايد
معتقد شويم كه عالم ، مبدئى دارد - ماوراء طبيعت ، ماوراء اين مخلوقات
- كه مضاد هم ندارد. چون اين كارهايى كه كرده است ، از روى حساب انجام
شده است . يعنى در فراش قرار دادن زمين ، در نزول باران از آسمان و در
خروج حبوبات و ثمرات و ارزاق از زيرزمين ، مزاحمى در كار نبوده است .
گرچه ((ثمر)) به حسب
اصطلاح عرف اذهان ، خصوص چيزى است كه از درخت به وجود مى آيد، ولى همه
چيز به بركت زمين است ، به واسطه يا بدون واسطه . چون زمين است كه درخت
را تربيت مى كند. بنابراين ، همه به زمين برمى گردد.
پس براى خدا ((انداد))
قرار ندهيد! نمى گويد: شريك يا ممائل قرار ندهيد. اين جملاتى كه ذكر مى
شود، روى حساب است . اين كارها، كارهاى الهى است و وجود مبداء را اثبات
مى كند. چون اين كارها بدون مزاحمت است . پس خدا مضاد ندارد. گرچه خدا
شريك و مثل ندارد، ولى اين امر، مربوط به اين جملات نيست ، مربوط به
جملات ديگر است . كلمات قرآن ، خيلى روى حساب است .
مراتب درك قرآن
شايد معناى اين كه قرآن ((سبعه بطون
)) يا ((سبعين بطون
)) دارد به حسب افق هر ناظر، متفكر و دانشمندى
تفاوت پيدا كند. انسان هر اندازه كه در مسير الهى پيشروى كند، استفاده
اش از كتاب زيادتر است . لذا علم به كتاب و تفسير اهل بيت را ديگران
ندارند. اين قدر تفاسير از عامه و خاصه درباره كتاب نوشته شده است كه
يا جهادت ادبى است ، يا جهات فلسفى و اخلاقى ، و لكن نسبت به علمى كه
از ائمه (عليه السلام ) به كتاب دارند، همه صفر است . اين كه پيغمبر
خدا گفته است : اين دو را از هم جدا نكنيد، بى جهت نيست . اين دو را
نمى توان از هم جدا كرد؛ يعنى اگر جدا كرديد، كتاب را نمى توان فهميد و
شايد فلسفه هم در اسلام همين است .
مسير كمال
اسلام همه رادعوت به حركت مى كند؛ حركت تكاملى . مى گويد: بالا
برويد و چيز بفهميد! ولى در اين سطح نازل كه بيچهاره شهوات و بيچاره
مقام هستى ، جز اين كه فقط جوجه و كباب برايت درست شود، از چيز ديگرى
خبرى نيست . وقتى مى توانى به معارف اسلام آشنا شوى كه در مسير انبيا
باشى . وقتى مى توانى با معارف اسلام آشنا باشى كه در حركت الى الله
كامل شوى . اين ، آثار حركت است و اين كار، حقه بازى و كلك بر نمى
دارد. تبليغات هم آن را درست نمى كند. اين را به شما بگويم : اگر تمام
دنيا تبليغ كنند كه آقا يك حكيم الهى است و آشناى به كتاب خداست ، آدم
آشنا نمى شود. فقط دستگاه خداوند مى تواند آدم را آشنا كند و آدم بايد
از مسيرش برود. خدا همه را توفيق بدهد، همه را مؤ يد كند كه به راه
استفاده آشنا باشيم و راه تكامل را بفهميم . از مسير تكامل حركت كنيد و
بدانيد كه راه ، منحصر است به مسيرى كه انبيا از آن مسير رفتند و آن
كارها را هم كردند؛ احيا كردند، آتش را گلستان كردند.
ما اگر نمى توانيم آن كارها را انجام دهيم ، مى توانيم يك بنده صالح
باشيم . اين هم خيلى قيمت دارد كه از بديها دور و به خوبيها نزديك شويم
. اگر يك بنده خدا، يك مخلوق خدا، بديها را نداشته باشد و كمى هم خوب
باشد، همه شما دست او را مى بوسيد. خود شما هم مى توانى اين چنين شوى ؛
اگر ان شاء الله دروغها را كم كرديد، تهمتها را كم كرديد، جهالتها را
كم كرديد، توطئه ها را كم كرديد. توطئه ها تنها كار آمريكا نيست ، شما
هم توطئه مى كنيد. اگر حقيقتى را به شما مى گوييم بدتان نيايد. ما مى
گوييم براى اين كه ان شاء الله شما توطئه نكنيد. در اقتصاد خود توطئه
نكنيد، در كارهاى مذهبى توطئه نكنيد. توطئه ، مخالفت و مزاحم تكامل
شماست . ان شاء الله خدا همه شما را موفق كند. اگر حركت شما در مسير
خدا كند بود - فى الجمله - نتيجه بخش است ، ولى اگر از غير مسير برويد
سقوط مى كنيد. خدا همه را هدايت كند. خدا همه را به ايمان كامل برساند.
خداوند همه را با ارتباط با خودش آشنا كند. اگر باارتباط با خدا آشنا
شديد و فهميديد و وجدان كرديد كه يك مبدئى براى عالم طبيعت هست كه او
حاكم در جهان طبيعت است ، اين ، تمام كمال است .
درس هشتم : و اءن كنتم فى ريب مما نزلنا على عبدنا فاءتوا
بسوره من مثله و ادعوا شهداءكم من دون الله ان كنتم صادقين
(17)
تحدى در قرآن
آيات تعجيز و معارضه با قرآن مختلف است . آيه
قل
لئن اجتمعت الاءنس و الجن على اءن ياءتوا بمثل هذا القران لا ياءتون و
لو كان بعضهم لبغض ظهيرا(18)
مى گويد: همه جن و انس از معارضه با قرآن عاجز هستند؛ مجموع آنها. ولى
در آيه
و ان
كنتم فى ريب مما نزلنا على عبدنا... مجموع نيست ، شايد ملائكه ،
جن ، ارواح و مظاهد اين موجودات مستثنا هستند. دعوت از عموم جن و انس و
تعاون با يكديگر براى معارضه ، مربوط به معارضه با مجموع قرآن است .
آيه مورد بحث ، دعوت به معارضه با سوره هاى قرآن مى كند و تعجيز افراد
و نفرات است ، نه تعجيز مجموع جن و انس .
فصاحت و بلاغت قرآن
وجوه اعجاز قرآن ، شايد به حسب متخصصين در علوم و فنون ، مختلف
باشد. وجه اعجاز نزد كسانى كه تخصص در فن فصاحت و بلاغت دارند، اين است
كه قرآن در حد اعلاى فصاحت و بلاغت است . البته اين حرفى است به حسب
افكار استادان فن فصاحت و بلاغت ، و شايد جهات تاريخى - فى الجمله -
اين مساءله را تاييد كند. عده اى از فصحاى عرب - فصحاى عصر سابق - براى
معارضه با قرآن اجتماع كردند. مى گويند: وقتى به جمله
يا
اءرض ابلعى ماءك
(19) رسيدند، گفتند: ((از معارضه
با قرآن ماءيوس شديم )). اين آيه مربوط به دفع
حادثه طوفان عمومى نوح است ، طوفانى كه همه جا را احاطه كرده بود. مى
گويند: در مقام دفع بلاى آن طوفان - به حسب فصاحت و بلاغت - جمله اى
بالاتر از جمله
يا
اءرض ابلعى وجود ندارد. قرآن مى گويد: خطاب شد، اى زمين ، آب
خود را ببلع ! يعنى زمين بايد همه آبى را كه روى آن است ببلعد. گاهى
كسى غذايى را مى جود و گاهى مى بلعد. در بلعيدن فرصت نيست ، به مجرد
اين كه لقمه را در دهان مى گذارد، لقمه تمام مى شود؛ اين را بلع مى
گويند. ولى دهان در زمين ، مثل دهان انسان و حيوان نيست . دهان زمين ،
متناسب باخود كره زمين است . اگر صد فرسخ در صد فرسخ آب را بخواهد
ببلعد، شايد در چند لحظه همه را فرو ببرد. لذا اينها مى گويند: وقتى به
اين آيه رسيديم ، ديديم با قرآن نمى توان معارضه كرد. اين سخن استادان
فصاحت و بلاغت است .
ابزار فهم قرآن
ولى آنچه مسلم است ، اين است كه بدون تكامل نفوس بشرى ، بدون
تزكيه و تهذيب نفوس ، بدون ايمان واقعى و بدون هدايت و تقوا، فهم كتاب
محال است . كسى گمان نكند ما مى توانيم بدون حركت تكاملى ، علما و عملا
كتاب را بفهميم . اين محال است . اگر كسى مى خواهد با كتاب و معانى
آشنا شود، احتياج به تكامل دارد. حضرت صادق (عليه السلام ) به ابوحنيفه
فرمود:
ما
ورثك الله من كتابه حرفا(20).
اين تهمت نيست ، يك واقعيت است . چون ابوحنيفه حركت كمالى و تقوا نداشت
و بدون تقوا، فهم كتاب محال است .
جملات :
و من
يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لا يحتسب ، و من يتوكل على الله
فهو حسبه
(21)
والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا(22)
و نظاير آن ، همه به اصطلاح منطقيين ، قضاياى شرطيه است . آيا در جملات
شرطيه ، تلازم بين دو مفهوم هست ؟ يعنى اگر كسى مفهوم تقوا را ملاحضه
كرد،
رزق من حيث لا يحتسب را ملاحضه كرده است ؟ يا اين كه تلازم در
اين جملات بين دو وجود است ؟ بايد گفت : تقواى خارجى با
رزق
من حيث لا يحتسب تلازم دارد. اگر كسى مرد الهى و مرد با تقوا
شد، اين اقتصادى كه همه به دنبال آن مى دوند، به در خانه اش مى آيد.
ولى اين براى متقى و براى مصداق تقواست . همين طور است :
من
يتوكل و
الذين جاهدوا فينا . تا زمانى كه مصداق تقوا حاصل نشود،
رزق
من حيث لا يحتسب بر آن مترتب نمى شود؛ و تا آدمى تقواى خارجى
پيدا نكند و
رزق
من حيث لا يحتسب مترتب بر تقوا را مشاهده نكند، نمى تواند آيه
را بفهمد. پس بايد دانست كه براى فهم كتاب ، دست كم ، تقوا لازم است ؛
چون تلازم بين دو چيز خارجى است . مفاهيم و ملحوظات ذهنى ، كار را حل
نمى كند.
تقوا مرتبه اى از كمال انسانيت است . آدمى يك وقت ، لغت تقوا را مى
خواهد بداند و يك وقت مى خواهد تقوا حاصل كند. گاهى چهل سال زحمت لازم
است ، تا تقوا حاصل شود و آن گاه فهم كتاب . انسان هر اندازه در فنون و
علوم تخصص داشته باشد، استاد فلسفه باشد، مادامى كه واجد حركت انسانى و
حركت الهى و حركت علمى و عملى نباشد با كتاب آشنا نمى شود و نمى تواند
آشنا شود.
مراتب فهم آيات
مراتب فهم كتاب به حسب مراتب تكامل بشرى است ؛ يعنى هر اندازه
انسان در سير الى الله تكامل پيدا كند، به همان نسبت نيز به مراتب فهم
آيات دست پيدا مى كند؛ تا جايى كه
و لا
رطب و لا يابس الا فى كتاب مبين
(23)؛ ولى براى انسان كامل . انسان كامل ، طبيعيات را
هم مى تواند از كتاب استفاده كند. چنان كه الهيات ، معارف ، اخلاق ،
فقه و آيات الهى در قصص را استفاده مى كند. (بايد دانست كه قصص قرآن
جنبه قصص ندارد، جنبه آيتيت دارد.) خدا به شما توفيق بدهد، با كتاب خدا
آشنا شويد. شايد [اين مطالب را] قبول نكنيد. الان به شما نمى گويم بايد
قبول كنيد، چون قبول ، مال وجدان است و مقدماتى دارد.
خلاصه آن كه مراتب فهم كتاب به حسب مراتب تكامل انسان ، به حسب تقوا و
سير الى الله و مراتب تهذيب و مراتب كمال عقلى است . اين است كه در
آيات كتاب ، فقيه يك بيان دارد؛ فيلسوف ، بيان ديگر، عامه يك نوع بيان
دارد و خاصه ، نوعى ديگر؛ هر كدام به حسب افق فكرى خودشان . با اين
وجود، اين حقيقتى است كه پيش انبيا، اوليا و ائمه - سلام الله عليها
اجمعين - است . پس اگر امام صادق (عليه السلام ) به ابوحنيفه - با تخصص
عربى ، فقهى ، اصولى و احيانا فلسفى او - بگويد:
ما
ورثك الله من كتابه حرفا(24)،
نگوييد: تهمت و خلاف واقع است . بله ! قرآن يك ترجمه و لغاتى دارد و
لغات آن عربى است . شايد خليفه دوم هم كه مى گفت :
حسبنا كتاب الله
(25)، مقصودش همين بوده است . خيال مى كرد دانستن لغت
عرب ، علم به كتاب است . نه ! علم به كتاب ، حركت انسانى و الهى مى
خواهد.
اختلاف در مبانى
اختلاف در مبانى - به حسب افكار فقها، فلاسفه ، عامه و خاصه -
تعارضى نيست . مثلا طهارت در نزد حكيم ، طهارت از قذارتهاى معنوى ؛
حسد، كبر، ... است و در نزد فقيه ، طهارت از حدث و... نعمت در نزد عامه
، عبارت است از: ماءكولات ، مشروبات ، صحت ، غذا و ... در نزد خاصه ،
ولايت ، اعظم نعمتهاى الهى است ؛ نه اكل گلابى اصفهان . درست است كه
همه اينها نعمت است ، ولى از گلابى اصفهان سؤ ال نمى كنند، بلكه مى
گويند: با نعمت ولايت چه كردى ؟ با اين ائمه كه ما براى هدايت و ارشاد
شما فرستاديم ، چه عملى انجام داديد؟ آيا به آنها تهمت نزديد؟ به آنها
افترا نبستيد؟ اگر استفادهخ نكرديد، چرا تهمت زديد؟!
ثم
لتسئلن يومئذ عن النعيم
(26).
براى فهم كتاب
به هر حال اگر كسى بخواهد با كتاب الهى ، با قرآن ، آشنا شود،
بايد مرد خدا شود. كسى كه مرد خدا نشده است ، ممكن است با ترجمه و
مفاهيمى آشنا شود، ولى مادامى كه انسان حركت الى الله نداشته باشد با
آن حقيقتى كه حقيقت مطلوب است آشنا نمى شود. خدا همه را موفق كند كه
لااقل ، مراحل اوليه فهم كتاب را پيدا كنيم و اين ممكن نيست مگر با
تقوا. بايد از محرمات الهى پرهيز كرد و واجبات الهى را ادا كرد. كسى كه
با كتاب آشنا نشود، هر چه درس بخواند - همان طور كه حضرت صادق (عليه
السلام ) به ابوحنيفه فرمود - به نتايج نمى رسد. نتايج وقتى مى رسد كه
شما به حقايق دست پيدا كنيد و به حقايق راه پيدا نمى كنيد، مگر به بركت
بندگى خدا بزرگترين نعمت الهى است ، براى همه .
رهاورد تهذيب
ان شاء الله خدا همه را موفق كند، همه را مؤ يد كند. قم علاوه
بر اين كه نيازمند تحصيلات علوم است ، تقوا هم مى خواهد، تزكيه هم مى
خواهد، تهذيب هم مى خواهد. و ان شاء الله با هر دو جهت آشنا باشيد و به
هر دو جهت موفق شويد كه اگر موفق شديد، آن وقت مى بينيد كه نداى شرق و
غرب برايتان خطر نيست ، فرهنگ شرق و غرب ذره اى در وجود شما تاءثير
ندارد. مؤ منانى كه با دستگاه خدا آشنا هستند، شرق و غرب نمى تواند در
ايمان آنها رخنه اى وارد كند. همه با توفيقات الهى موفق باشيد. خلاصه ،
قدر و قيمت نداريد، مگر به واسطه توسل به ائمه (عليه السلام ) و مناجات
با خدا و عمل . تا با همه اينها انسان مقدارى حركتش بالا رود. اگر شما
خيال مى كنيد با رسيدن به نان و كباب ، كار تمام است ، مى خواهم بگويم
اشتباه كرده ايد. حيوان هم گاهى يك بره تمام مى خورد. (مى گويند خرسها
اگر گوسفندى صيد كنند، مى برند زير بهمن مى گذارند؛ يعنى بهمن ، شايد
صد متر در صد متر برف ، براى آنها به جاى يخچال شماست .) غرض اين كه
خيال نكنيد حيوان نقشه ندارد، حيوان هم نقشه دارد. ان شاء الله با
دستگاه خدا آشنا مى شويد كه اگر آشنا شديد نمى توانيد از دستگاه خدا
صرف نظر كنيد.
درس نهم : و ان كنتم فى ريب مما نزلنا على عبدنا فاءتوا
بسوره من مثله واعدوا شهداءكم من دون الله ان كنتم صادقين
(27)
فهم اعجاز قرآن نيز مثل فهم آيات قرآن و
فهم معارف اسلام اعم از ايمان ، هدايت ، مبداء، معاد و تصديق به رسالت
، بايد از مسير حق و حركت الى الله و حركت در مسير انبيا و اوليا -
سلام الله عليهم اجمعين - و صلحا حاصل شود. اگر كسى بخواهد خداوند
توفيق آشنايى با اين مسائل را نصيبش كند، بايد تقوا پيدا كرده و از
مسير انبيا حركت كند. بايد رذائل نفسانى را از خود دور كرده و به اخلاق
فاضله انسانيت از علم و عدالت و عفت و ... متخلق شود. انسان اگر در اين
مسير به سوى حق حركت كند، بسيارى از مسائل براى او حل مى شود. تمام
مشكلات مسلمين جهان از همين جاست . براى اين است كه به معارف اسلام
جاهلند، به خصوصيات آيات كتاب آشنا نيستند؛ چون از مسير انبيا حركت
نكرده اند.
تا جايى كه انسان به هوى و هوس خود متحرك است ، بنده شيطان است . آن را
نبايد به حساب خدا بگذارد. هر عملى را كه براى رضاى خدا ايجاد كرد، آن
عمل عبادت خداست .
والنجم اذا هوى ، ما ضل صاحبكم و ما غوى و ما ينطق عن الهوى
(28). حرفهايى كه پيامبر خدا مى زند، روى هوى و هوس
نيست . كارهايش هم از روى هوى و هوس نيست . انسان اگر بخواهد با معارف
اسلام آشنا شود، بايد هوى و هوس را رها كند. هوى و هوس ، همان دعوت
شيطانى است . از اين كه شيطان همراه ماست ، كسى خيلى ناراحت نشود.
شيطان همراه ماست ، ولى آن را مى توان ترك كرد، مى توان دور كرد؛ دست
خود شماست . با اطاعت از فرمان خدا، شيطان دنبال كار خودش مى رود.
مادامى كه تابع هوى و هوس هستى ، خودت شيطان را ميهمانى مى كنى و از
شيطان جدايى ندارى . وقتى هوى و هوس را رها كردى ، آن وقت بنده خدا
هستى . و اگر بنده خدا شدى ، ان شاء الله همه چيز دارى ، آن وقت ، فهم
كتاب هم هست .
براى كشورهاى اسلامى
وضع فعلى مسلمانان را كه مشاهده مى كنيد - با آن جمعيت زياد كه
مى گوييد يك ميليارد مسلمان داريم - مى بينيد هيچ ندارد؛ نه اقتصاد
دارند و نه فرهنگ و نه استقلال . براى اين كه در راه خدا نيستند، در
راه انبيا نيستند؛ با اسلام آشنا نيستند. اگر كشورهاى اسلامى با اسلام
آشنا بودند، وضع آنها اين گونه نبود. شرق و غرب از آنها فرار مى كردند
و نزديك نمى آمدند. شرق و غرب مى گويند: اينها از خود ما هستند و در
اختيار ما.
پيامبر خدا شناخته نشده است . پيامبر خدا صدر اسلام گفت :
يا
اءيها الذين ءامنوا لا تتخذوا اليهود و النصارى اءولياء(29)؛
اينها را اوليا و دوست خود نگيريد. در مقابل يك افسر آمريكايى اين قدر
خاضع نباشيد. اينها بى جهت سراغ شما نيامده اند. اينها براى شكار شما
آمده اند، آمده اند اقتصاد و فرهنگ شما را ببرند. آمده اند نفوس و
منابعتان را ببرند. ولى چه بايد كرد كه مسلمانان جاهلند. افتخار مى
كنند كه با يك افسر آمريكايى راه مى روند و خيال مى كنند خبرى هست !
خير! خيژبرى نيست . تمام قتل و غارتها و آتشها از معدن آمريكاست . نمى
فهمند اينها از كجا سرچشمه مى گيرد. غير از آتش و جهنم ، خبر ديگرى
نيست .
راه نجات
راه نجات براى مسلمين ((كتاب الله
)) است ؛ عمل به كتاب خدا در عبادات ، در اخلاق
، در اقتصاد و سياسيات . آيا مى توان به مسلمانان گفت : كم فروشى نكن ؟
همان لقمه نانى كه به دست مى آورى بخور. از راه حقه بازى ، دنبال نان
است ، بعد هم مى گويد: من بنده خدا هستم ! داد و فرياد هم مى كشد كه
چرا امام زمان به داد ما نمى رسد! ما با امام زمان آشنا نيستيم . ما
دنبال همان نقشه هاى شرق و غربيم و خيال كرده ايم اين روشنفكرى است .
خلاصه ، راه مشخص است . هدف هم مشخص است . همت مى خواهد كه انسان از
راه انبيا حركت كند و با دستگاه خدا آشنا شود. اگر انسان با دستگاه خدا
آشنا شد، ظهر كه سر سفره مى نشيند، صد تا جنايت نكرده است ، صد تا فحش
به مردم نداده است . از آمريكايى هم بدتر هستى ! چند تا دروغ گفته اى
كه پانصد تومان استفاده كرده اى ؟! اينها مال بدفهمى است . در يك محيطى
هستى و مى گويى : همه هر چه كردند، ما هم مى كنيم ؛ مثل اين كه وقتى
انبيا مردم را به راه حق دعوت مى كردند، مى گفتند كه پدران ما اين گونه
بوده اند. اگر پدران شما احمق بوده اند، شما هم مى خواهيد احمق باشيد؟
اگر پدران شما اشتباه كرده اند، شما هم مى خواهيد اشتباه كنيد؟ يا اين
كه اگر ديديد آنها غلط مى كنند، شما بايد از غلط آنها نجات پيدا كنيد و
براى آنها طلب مغفرت كنيد؛ نه اين كه از آنها تبعيت كنيد. شما قضيه عاد
و فرعون و ستمكاران را نديده ايد؟ قضيه طواغيت رانديده ايد؟ اينها قصه
نيست ، واقعيت است .
اسلام چقدر اصرار دارد كه همه شما عالم و چيز فهم شويد. خيال نكنيد اگر
چيز فهم شديد، براى اسلام نافعيد. نه ! براى خودتان نافع هستيد. اسلام
در يك سطح عالى است كه شرق و غرب و تمام جمعيت جهانى هر چه بالا روند
به اسلام نمى رسند واسلام را درك نمى كنند. اسلام را نمى توان از آن
سطح عالى تنزل داد. جايى كه خدا نباشد در آن جا هيچ چيز نيست . بزرگان
اسلام را نگاه كنيد. ببينيد اينها از كجا به اين موقعيتها نائل شده
اند. انبيا از چه مسيرى كرحت كرده اند كه به امپراطورى آن روز ايران -
كه يكى از دو امپراطورى بزرگ آن زمان بوده است - مى گويد: اى مردى كه
خدا عقل را از تو گرفته است ، اى مرد سفيه ! بيا مسلمان شو! اگر مسلمان
نشوى آماده جنگ شو و بدان توان مقابله با خدا و رسول را ندارى . هيچ كس
زورش به خدا و رسول نمى رسد. گفت : كسى كه اين حرف را به ما زده است
جلبش كنيد!خيال كرد او را فورى به دربار مى آورند، ولى پيش از آن كه
پيغمبر خدا را جلب كنند، خودش جلب شد. مگر كسى زورش به خدا مى رسد؟
نقد خويشتن
خدا همه را توفيق دهد كه به الفاظ و اسامى ، قانع نشويم ؛ به
اين كه صد نفر به شما بگويند: عجب مسلمان خوبى هستى ، قانع نشويم . آيا
مسلمان خوبى هستى ؟ حساب دست خود شماست . ببين چه كاره هستى ! آيا با
اخلاق اسلام آشنا هستى ؟ آيا مردى با صفا هستى ؟ از تهمت و كذب و غيبت
دورى ؟ خدمتگزار بندگان خدايى ، يا مى خواهى سر مردم كلاه بگذارى ؟ اين
را خودت بهتر مى دانى . چنانچه كلاه گذار هستى ، اگر مردم هم بگويند:
عجب آقاى خوبى است ! خوب نمى شوى .
خلاصه ، راهى نيست مگر اين كه انسان خودش را اصلاح كند. و انسان اصلاح
نمى شود، مگر از راه اطاعت خدا. اگر فردا دروغها را، تهمتها را، غيبتها
را، كلاه بردارى ها را كنار گذاشتى ، بد خواه بندگان خدا نبودى ، آدم
خوبى هستى . اينها يك هزارم مزاياى اسلام است . اين يك هزارم از مزايا
را پيدا كن ، همه جا محترم هستى . اگر در بازار كسب مى كنى ، همه به
سراغت مى آيند. اگر مهندس و يا معمار هستى ، همه به سراغت مى آيند.