مبانى نظرى تزكيه

محمد شجاعى

- ۱۱ -


خاتمه

با بيانى كه در بخش سوم از مباحث خود داشتيم، تا حدودى مراحل و منازل سير، و مراتب تجليات انوار ربوبى، و اقسام مكاشفات و مشاهدات و نيز، مراتب تجليات و مراتب شهود و فناء، براى ما روشن شد. در خاتمه لازم است به دو نكته اشاره بكنيم:

نكته اول اينكه، آنچه ما در اين نوشته در خصوص اين موضوعات گفتيم، به نحو اجمال و بدون پرداختن به جزئيات و ابعاد گسترده آنهاست والا گفتنيها در اين گفته‏ها خلاصه نمى‏شود و حقايق و ريزه‏كاريها و نيز، دقايق و رموز و اسرار عاليه تجليات نورى، مكاشفات و مشاهدات، تجليات اسماء و صفات، و شهود و فناء و توحيد، بسيار زياد و يا بى شمار است و به يك نظر بى نهايت مى‏باشد، زيرا در راهى كه به سوى بى نهايت، و در سفرى كه به سوى جمال و جلال مطلق و بى حد است، چه قبل از وصول به مقصد و چه بعد از آن، حقايق و اسرار بى نهايتى وجود خواهد داشت .

اصولا ما در اين نوشته به جزئيات نپرداختيم و به كليات اكتفا نموديم. شما اگر به نوشته‏هاى علماى اخلاق و عرفاى بزرگ و اساطين فن، و به كتب و تأليفات آنها مراجعه كنيد، خواهيد ديد در هر كدام از ابواب به تحقيقات مفصل و مبسوطى پرداخته و در هر بابى جزئيات و حقايق زيادى بيان نموده و به اسرار و رموز بسيارى اشاره كرده و معارف عاليه‏اى را توضيح داده و در مجموع هم مطالب مهم و مفيدى گفته و نوشته‏اند كه هر كسى به اندازه صلاحيت و به مقدار مجاهدت و دقت خويش مى‏تواند از آنها بهره‏مند گردد. در ضمن به اين حقيقت نيز پى مى‏بريد كه هر چه گفته‏اند و هر چه نوشته‏اند، كم گفته و كم نوشته‏اند و در اصل، گوشه‏هايى از حقايق و اسرار بى نهايت را به رشته تحرير آورده‏اند ود ر قالب نثر يا شعر اظهار كرده‏اند، نه اينكه همه حقايق و اسرار را گفته باشند. و مى‏فهميد كه حقايق موجود در اين راه و ريزه كاريهاى آنها، چيزى نيست كه با گفتن و نوشتن تمام بشود، و چيزى نيست كه حد و حصرى داشته باشد، و نيز، مى‏يابيد كه جز قسمتى از آنها، نمى‏شود آنها را در قالب الفاظ و عبارات آورد و با گفتن و نوشتن به بيان آنها پرداخت. و بالاخره به اين واقعيت نايل مى‏گرديد كه حقايق و اسرار اين سفر، هم بى نهايت است و هم يافتنى و رسيدنى است و بحر بى نهايتى است كه غواص آن به اندازه خود از آن با خبر مى‏گردد و صالب صادق با قدم گذاشتن در وادى طلب به سهم خود ازآنها مطلع شده و به آنها مى‏رسد.

علم دريائيست بى حد و كنار   طالب علمست غواص بحار
گر هزاران سال باشد عمر او   مى‏نگردد سير او از جستجو
كآنرسول حق بگفت اندر بيان   اينكه منهومان همالايشبعان
طالب الدنيا و توفيراتها   طالب العلم و تدبير اتها
پس در اين قسمت چو بگشادى نظر   غير اين دنيا بود علم اى پدر
غير دنيا پس چه باشد آخرت   كت كند ز اينجا و گردد رهبرت
غير دنيا آخرت باشد يقين   كآن برد ز اينجات آنجا اى امين [138]

نكته دوم اينكه، تجليات انوار ربوبى در وجود سالك به نحوى كه آثار اين تجليات در قلب و در مشاعر ظاهر و باطنى وى به ظهور رسيده و ابواب مكاشفات ومشاهدات ونيز، ابواب تجليات اسمائى و ابواب شهود و فناء در مراتب مختلف به روى او باز گردد، براى همه سالكين الى الله و براى همه آنان كه قدم در طريق سلوك مى‏گذارند، نمى‏باشد.

در مباحث گذشته، يعنى در مبحث تجليات اسماء و صفات حق در وجود سالك به اين نكته اشاره كرديم كه آثار تجليات اسماء و صفات الهى در وجود همه سالكين به ظهور نمى‏رسد و چه بسا كسانى كه

در طريق به مجاهدت پرداخته و در مقام عبوديت با عنايات ربوبى كاملا موفق هم بوده و مدارج ايمان و عمل را طى نموده و به مراحل عاليه توحيد و عبوديت نايل گشته‏اند ولكن به لحاظ اسرارى كه در اين بين هست، اسماء وصفات حق د رعين اينكه در باطن امر د روجود آنان متجلى مى‏گردد، در حيات دنيوى آنان ظهورى نداشته و آثار آنها معلوم نگشته وظاهر نمى‏شود .

اما اين موضوع فقط مخصوص تجليات اسماء و صفات نيست و يك موضوع كلى است. يعنى در همه ابواب اين چنين است، چه در باب تجليات انوار، چه در باب مكاشفات و مشاهدات، چه درباب تجليات اسماء ،و چه در باب شهود و فناء .

در بعضى از سالكين در عين اينكه موفق و مؤيد در طريق سلوك بوده و در مدارج توحيد و عبوديت پيش مى‏روند و در صراط مستقيم هم حركت مى‏كنند، در عين حال به لحاظ خصوصيات موجود در آنان وبه لحاظ خصوصيات سير و به لحاظ اسرار زياد و رموز دقيقى كه در عالم سلوك هست، با اينكه در باطن امر انوار ربوبى در وجود آنان تجلى مى‏كند، آثار اين تجلى در زندگى دنيوى در وجود آنان به ظهور نمى‏رسد و طبعاً آن چنان كه بعضى ديگر از سالكين باظهور آثار تجلى انوار در قلب ودر مشاعر آنها از حقايق و عوالم پشت پرده در مراتب مختلف با خبر مى‏گردند، اينها با خبر نبوده ونمى بينند و اين بدان معنى نيست كه منزلت اينها از آنها پايين‏تر است. پيداست كه اين مسئله فقط در زندگى دنيوى است وبعد از مرگ و انتقال از دنيا، آثار تجلى انوار ربوبى در هر مرتبه‏اى باشد، ظاهر مى‏گردد.

و به همين جهت كه آثار تجلى انوار در زندگى دنيوى در وجود اينها به ظهور نمى‏رسد، ابواب مكاشفات و مشاهدات نيز به روى آنان باز نمى‏گردد، مگر در بعضى از اقسام كشف معنوى. يعنى آثار انوار متجلى در وجود آنان تا حدودى ظاهر گشته و از بعضى مراتب كشف برخوردار مى‏شوند، مانند كشف حدسى و كشف قدسى و كشف الهامى، كما اينكه ممكن است همين مراتب كشف را نيز نداشته باشند ويا بعضى از آنها را داشته و فاقد بعضى ديگر باشند و يا بعضى ديگر از صور كشف براى آنان تحقق يابد.

باز به همين جهت كه آثار تجلى انوار در وجود اينها در زندگى دنيوى به ظهور نمى‏رسد، ابواب تجليات اسمائى حضرت حق به روى آنان در دنيا باز نمى‏گردد و بعد از مرگ و رهايى از عالم ماده به لحاظ منزلتى كه در باطن امر داشتند، اين ابواب به تناسب منزلت و به تناسب مرتبه‏اى كه دارند، به روى آنان بازگشته و اسماء الهى در وجودشان متجلى مى‏گردد، آن هم در مرتبه‏اى بسيار بالاتر از آنچه در وجود بعضيها در زندگى دنيوى به ظهور مى‏رسد، و در مرتبه‏اى كه متناسب عوالم فوق ماده و متناسب عوالم نورى است، نه در مرتبه‏اى كه در دنيا در وجود بعضى از سالكين ظاهر مى‏شود و آثارش بروز مى‏كند .

و نيز، به همين جهت كه آثار تجلى انوار د روجود اينها در عالم دنيا به ظهور نمى‏رسد، ابواب شهود و فناء به روى آنان در دنيا بازنگشته و به جهت اينكه در باطن امر از چنين عناياتى برخوردار مى‏باشند و به لحاظ اسرارى از آنان مستور است، بعد از مرگ و بعد از رهايى از سجن دنيا، اين ابواب به تناسب مرتبتى كه عندالله دارند، به روى آنان باز شده وشاهد وجه الله بوده و مبتهج با آن و فانى در آن گشته و به عين توحيد نايل مى‏گردند.

برگزيدگان حق

بعضى از سالكين الى الله كه در مدارج ايمان و عمل پيش رفته و از اولياء حق مى‏باشند، و منازل سير را پشت سر گذاشته و در باطن امر از برگزيدگان حضرت حق هستند، در عين اينكه از كليه رسوم وآثار و نام و نشان خودى پاك گشته و مراحل فناء را طى نموده وفانى در حق مى‏باشند، در عين حال به لحاظ نظر خاصى كه حضرت حق به آنان دارد، فناى در حق به نحوى وجود آنان را مى‏گيرد كه از خود و از عنايات خاصه الهى به خود در اين دنيا بى خبرندو در حقيقت، هم خود آنان ازمنزلت خود و هم ديگران از منزلت آنان بى خبر بوده و به عبارتى، از خود و از ديگران غايب هستند. اينها جمعى از «ضنائن» مى‏باشند كه خداى متعال آنها را براى خود اختيار كرده است .

صاحب منازل السائرين در خصوص «ضنائن» مى‏گويد: «و هم على ثلث فرق، فرقة قبضهم اليه قبض التوقى، فضن بهم على أعين العالمين. و فرقة قبضهم بسترهم فى لباس التلبيس، و أسبل عليهم آكلة الرسوم، فأخفاهم عن عيون العالمين، و فرقة قبضهم منه اليه، فصافاهم مصافاة سر، فضن بهم عليهم» يعنى (اختيار شده‏ها و برگزيدگان حق (ضنائن) سه دسته هستند. دسته اول آنها هستند كه خدا به قبض خود براى حفظ آنان از آفات اختلاط با خلق، از چشم همه آنها را مخفى مى‏دارد. و دسته دوم آنهاهستند كه خدا با قبض خود، لباس تلبيس به آنان پوشانيده و به ظاهر در رسم و عادت مردم معمولى مى‏باشند و با مردم حشر و نشر و خلطه و آميزش دارند ومردم آنان را نيز مانند خود ومردم عادى مى‏دانند و از مقام و منزلت آنان و اينكه از اولياى الهى هستند، بى خبرند و خداى متعال به اين طريق آنان را از چشم همه عالميان مخفى داشته است. و فرقه سوم آنهاهستند كه خدا با قبض خود، آنها را از خود آنها نيز مخفى داشته و آنها را در سر وباطن از همه چيز پاك نموده و فانى در خود نموده و آنها را نه تنها از چشم همه، بلكه از چشم خود آنان نيز غايب گردانيده است).

در اين بيان و در اين تقسيم كه از صاحب منازل السائرين نقل نموديم، دسته سوم همان جمعى از ضنائن هستند كه توضيح داديم .

تذكر اين نكته را در اينجا لازم مى‏بينيم كه «قبض» در اين بيان كه از صاحب منازل السائرين نقل كرديم، به معنى معروف خودر لسان ارباب سلوك نسبتاً بيشتر به كار مى‏رود و از آثار تجليات اسم‏ء جلال مى‏ابشد و موجب انقباض سالك مى‏شود، نيست و به معنى خاصى است كه تا حدودى از خود اين بيان و از ترجمه‏اى كه گذشت، روشن مى‏گردد و توضيح بيشتر آن و نيز، شرح اسرار آن از حدود و از طور بحث ما در اين نوشته، خارج است. در ضمن بايد به اين نكته هم توجه داشته باشيم كه در مقابل قبض به همين معنى خاص، بسط به معنى مخصوص نيز وجود دارد. خلاصه كلام اينكه، در عين يكى بودن صراط مستقيم در سير الى الله، خصوصيات ارباب سلوك با يكديگرمتفاوت مى‏باشد.

پايان اين قسمت از گفتار

از مجموع مطالبى كه در همه مباحث گذشته گفتيم، تا حدودى به مسائل سه گانه اساسى كه لازم بود قبل از بيان روش عملى تزكيه به آنها توجه داشته باشيم، پى برديم. يعنى اجمالا فهميديم كه حقيقت اوليه و صورت اصلى و قبل از تنزل انسان چه بوده و چه هست؟ و انسان در مقام تنزل از مرتبه اصلى خويش چه حجابهايى به خود گرفته و چگونه در اسفل السافلين قرار گرفته است؟ و اگر برگردد و در مسيرى كه براى وى تعيين شده به حركت بيفتد و سفر الى الله را آغاز كند و پيش برود، چگونه حجابها را كنار مى‏زند و به كجاها مى‏تواند برسد و چه مى‏تواند باشد؟

اين سه مسئله به نحو اجمال براى ما روشن گشت و نوبت اين مسئله رسيده است به بيان روش عملى تزكيه و به تعبيرى، به توضيح طريقه برگشت در سفر الى الله بپردازيم و با استفاده از آيات قرآنى و اشارات آيات و همچنين با استفاده از روايات وبيانات وارده از حضرت معصومين صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين و نيز با كمك گرفتن از گفته‏ها و نوشته‏هاى ارباب باطن كه به صورت استنتاج و برداشت از آيات و روايات است، راه و روش سلوك الى الله را براى آنان كه مى‏خواهند با خبر باشند و خبر صحيح گرفته و به راه بيفتند، بيان بكنيم. و به عبارتى، حال بايد ديد در مقام برگشت به سوى حضرت حق، چه بايد كرد؟

در آخر اين قسمت از گفتار خويش به دو بيت اول مثنوى و اشعارى از عارف محقق عبدالرحمن جامى در شرح اين دو بيت، به نقل از شرح مثنوى حاج ملا هادى سبزوارى قدس سره، اشاره مى‏كنيم.

مولوى در دفتر اول مثنوى مى‏گويد:

بشنو از نى چون حكايت مى‏كند   وز جدائيها شكايت مى‏كند
كز نيستان تا مرا ببريده‏اند   از نفيرم مرد و زن ناليده‏اند

عبدالرحمن جامى در شرح منثور و منظومى كه بر اين دو بيت دارد و مشهور است، در قسمتى از اشعارى كه آورده، مى‏گويد:

حبذا روزى كه پيش از روز و شب   فارغ از اندوه و آزاد از طرب
متحد بوديم با شاه وجود   حكم غيريت بكلى محو بود
بود اعيان جهان بى چند و چون   ز اميتاز علمى و عينى مصون
نى به لوح علمشان نقش ثبوت   نى رفيض خوان هستى خورده قوت
نى زحق ممتاز و نى از يكديگر   غرقه درياى وحدت سر بسر
ناگهان در جنبش آمد بحر جود   جمله را در خود ز خود بيخود نمود
امتياز علمى آمد در ميان   بى نشانى را نشانها شد عيان
واجب و ممكن زهم ممتاز شد   رسم وآئين دوئى آغاز شد
بعد ازآن يك موج ديگر زد محيط   سوى ساحل آمد ارواح بسيط
موج ديگر زد پديد آمد از آن   برزخ جامع ميان جسم و جان
پيش آن كز زمره اهل حق است   نام آن برزخ مثال مطلق است
موج ديگر نيز در كار آمده   جسم و جسمانى پديدار آمده
جسم هم گرديد طوراً بعد طور   تا بنوع آخرش افتاده دور
نوع آخر آدم است و آدمى   گشته محروم ازمقام محرمى
بر مراتب سرنگون كرده عبور   پايه پايه ز اصل خويش افتاده دور
گر نگردد باز مسكين زين سفر   نيست از وى هيچكس مهجورتر
نى كه آغاز حكايت مى‏كند   زين جدائيها شكايت مى‏كند

و در ختام هم براى حسن ختام به اين آيه از قرآن كريم اشاره مى‏نماييم كه مى‏فرمايد: «قل انما انا بشر مثلكم يوحى الى انما الهكم اله وحد فمن كان يرجو لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لا يشرك بعبارة ربه أحداً» [139]يعنى (اى پيامبر، به مردم بگو من هم مانند شما بشرى هستم. به من وحى مى‏شود كه معبود شما معبود واحد است. پس هر كس به لقاء پروردگارش اميدوار بوده و لقاء او رامى خواهد، بايد عمل صالح و مناسب با اين اميد و با اين هدف داشته باشد و هرگز در پرستش او چيزى يا احدى را شريك او قرار ندهد و فقط او را بخواهد).

بيان طريقه عملى تزكيه را اگر مشيت حق و توفيق او باشد، در جلد دوم