خاتمه
با بيانى كه در بخش سوم از مباحث خود داشتيم، تا حدودى مراحل و منازل سير، و
مراتب تجليات انوار ربوبى، و اقسام مكاشفات و مشاهدات و نيز، مراتب تجليات و مراتب
شهود و فناء، براى ما روشن شد. در خاتمه لازم است به دو نكته اشاره بكنيم:
نكته اول اينكه، آنچه ما در اين نوشته در خصوص اين موضوعات گفتيم، به نحو اجمال
و بدون پرداختن به جزئيات و ابعاد گسترده آنهاست والا گفتنيها در اين گفتهها خلاصه
نمىشود و حقايق و ريزهكاريها و نيز، دقايق و رموز و اسرار عاليه تجليات نورى،
مكاشفات و مشاهدات، تجليات اسماء و صفات، و شهود و فناء و توحيد، بسيار زياد و يا
بى شمار است و به يك نظر بى نهايت مىباشد، زيرا در راهى كه به سوى بى نهايت، و در
سفرى كه به سوى جمال و جلال مطلق و بى حد است، چه قبل از وصول به مقصد و چه بعد از
آن، حقايق و اسرار بى نهايتى وجود خواهد داشت .
اصولا ما در اين نوشته به جزئيات نپرداختيم و به كليات اكتفا نموديم. شما اگر به
نوشتههاى علماى اخلاق و عرفاى بزرگ و اساطين فن، و به كتب و تأليفات آنها مراجعه
كنيد، خواهيد ديد در هر كدام از ابواب به تحقيقات مفصل و مبسوطى پرداخته و در هر
بابى جزئيات و حقايق زيادى بيان نموده و به اسرار و رموز بسيارى اشاره كرده و معارف
عاليهاى را توضيح داده و در مجموع هم مطالب مهم و مفيدى گفته و نوشتهاند كه هر
كسى به اندازه صلاحيت و به مقدار مجاهدت و دقت خويش مىتواند از آنها بهرهمند
گردد. در ضمن به اين حقيقت نيز پى مىبريد كه هر چه گفتهاند و هر چه نوشتهاند، كم
گفته و كم نوشتهاند و در اصل، گوشههايى از حقايق و اسرار بى نهايت را به رشته
تحرير آوردهاند ود ر قالب نثر يا شعر اظهار كردهاند، نه اينكه همه حقايق و اسرار
را گفته باشند. و مىفهميد كه حقايق موجود در اين راه و ريزه كاريهاى آنها، چيزى
نيست كه با گفتن و نوشتن تمام بشود، و چيزى نيست كه حد و حصرى داشته باشد، و نيز،
مىيابيد كه جز قسمتى از آنها، نمىشود آنها را در قالب الفاظ و عبارات آورد و با
گفتن و نوشتن به بيان آنها پرداخت. و بالاخره به اين واقعيت نايل مىگرديد كه حقايق
و اسرار اين سفر، هم بى نهايت است و هم يافتنى و رسيدنى است و بحر بى نهايتى است كه
غواص آن به اندازه خود از آن با خبر مىگردد و صالب صادق با قدم گذاشتن در وادى طلب
به سهم خود ازآنها مطلع شده و به آنها مىرسد.
علم دريائيست بى حد و كنار |
|
طالب علمست غواص بحار |
گر هزاران سال باشد عمر او |
|
مىنگردد سير او از جستجو |
كآنرسول حق بگفت اندر بيان |
|
اينكه منهومان همالايشبعان |
طالب الدنيا و توفيراتها |
|
طالب العلم و تدبير اتها |
پس در اين قسمت چو بگشادى نظر |
|
غير اين دنيا بود علم اى پدر |
غير دنيا پس چه باشد آخرت |
|
كت كند ز اينجا و گردد رهبرت |
غير دنيا آخرت باشد يقين |
|
كآن برد ز اينجات آنجا اى امين
[138] |
نكته دوم اينكه، تجليات انوار ربوبى در وجود سالك به نحوى كه آثار
اين تجليات در قلب و در مشاعر ظاهر و باطنى وى به ظهور رسيده و ابواب
مكاشفات ومشاهدات ونيز، ابواب تجليات اسمائى و ابواب شهود و فناء در
مراتب مختلف به روى او باز گردد، براى همه سالكين الى الله و براى همه
آنان كه قدم در طريق سلوك مىگذارند، نمىباشد.
در مباحث گذشته، يعنى در مبحث تجليات اسماء و صفات حق در وجود سالك
به اين نكته اشاره كرديم كه آثار تجليات اسماء و صفات الهى در وجود همه
سالكين به ظهور نمىرسد و چه بسا كسانى كه
در طريق به مجاهدت پرداخته و در مقام عبوديت با عنايات ربوبى كاملا
موفق هم بوده و مدارج ايمان و عمل را طى نموده و به مراحل عاليه توحيد
و عبوديت نايل گشتهاند ولكن به لحاظ اسرارى كه در اين بين هست، اسماء
وصفات حق د رعين اينكه در باطن امر د روجود آنان متجلى مىگردد، در
حيات دنيوى آنان ظهورى نداشته و آثار آنها معلوم نگشته وظاهر نمىشود .
اما اين موضوع فقط مخصوص تجليات اسماء و صفات نيست و يك موضوع كلى
است. يعنى در همه ابواب اين چنين است، چه در باب تجليات انوار، چه در
باب مكاشفات و مشاهدات، چه درباب تجليات اسماء ،و چه در باب شهود و
فناء .
در بعضى از سالكين در عين اينكه موفق و مؤيد در طريق سلوك بوده و در
مدارج توحيد و عبوديت پيش مىروند و در صراط مستقيم هم حركت مىكنند،
در عين حال به لحاظ خصوصيات موجود در آنان وبه لحاظ خصوصيات سير و به
لحاظ اسرار زياد و رموز دقيقى كه در عالم سلوك هست، با اينكه در باطن
امر انوار ربوبى در وجود آنان تجلى مىكند، آثار اين تجلى در زندگى
دنيوى در وجود آنان به ظهور نمىرسد و طبعاً آن چنان كه بعضى ديگر از
سالكين باظهور آثار تجلى انوار در قلب ودر مشاعر آنها از حقايق و عوالم
پشت پرده در مراتب مختلف با خبر مىگردند، اينها با خبر نبوده ونمى
بينند و اين بدان معنى نيست كه منزلت اينها از آنها پايينتر است.
پيداست كه اين مسئله فقط در زندگى دنيوى است وبعد از مرگ و انتقال از
دنيا، آثار تجلى انوار ربوبى در هر مرتبهاى باشد، ظاهر مىگردد.
و به همين جهت كه آثار تجلى انوار در زندگى دنيوى در وجود اينها به
ظهور نمىرسد، ابواب مكاشفات و مشاهدات نيز به روى آنان باز نمىگردد،
مگر در بعضى از اقسام كشف معنوى. يعنى آثار انوار متجلى در وجود آنان
تا حدودى ظاهر گشته و از بعضى مراتب كشف برخوردار مىشوند، مانند كشف
حدسى و كشف قدسى و كشف الهامى، كما اينكه ممكن است همين مراتب كشف را
نيز نداشته باشند ويا بعضى از آنها را داشته و فاقد بعضى ديگر باشند و
يا بعضى ديگر از صور كشف براى آنان تحقق يابد.
باز به همين جهت كه آثار تجلى انوار در وجود اينها در زندگى دنيوى
به ظهور نمىرسد، ابواب تجليات اسمائى حضرت حق به روى آنان در دنيا باز
نمىگردد و بعد از مرگ و رهايى از عالم ماده به لحاظ منزلتى كه در باطن
امر داشتند، اين ابواب به تناسب منزلت و به تناسب مرتبهاى كه دارند،
به روى آنان بازگشته و اسماء الهى در وجودشان متجلى مىگردد، آن هم در
مرتبهاى بسيار بالاتر از آنچه در وجود بعضيها در زندگى دنيوى به ظهور
مىرسد، و در مرتبهاى كه متناسب عوالم فوق ماده و متناسب عوالم نورى
است، نه در مرتبهاى كه در دنيا در وجود بعضى از سالكين ظاهر مىشود و
آثارش بروز مىكند .
و نيز، به همين جهت كه آثار تجلى انوار د روجود اينها در عالم دنيا
به ظهور نمىرسد، ابواب شهود و فناء به روى آنان در دنيا بازنگشته و به
جهت اينكه در باطن امر از چنين عناياتى برخوردار مىباشند و به لحاظ
اسرارى از آنان مستور است، بعد از مرگ و بعد از رهايى از سجن دنيا، اين
ابواب به تناسب مرتبتى كه عندالله دارند، به روى آنان باز شده وشاهد
وجه الله بوده و مبتهج با آن و فانى در آن گشته و به عين توحيد نايل
مىگردند.
برگزيدگان حق
بعضى از سالكين الى الله كه در مدارج ايمان و عمل پيش رفته و از
اولياء حق مىباشند، و منازل سير را پشت سر گذاشته و در باطن امر از
برگزيدگان حضرت حق هستند، در عين اينكه از كليه رسوم وآثار و نام و
نشان خودى پاك گشته و مراحل فناء را طى نموده وفانى در حق مىباشند، در
عين حال به لحاظ نظر خاصى كه حضرت حق به آنان دارد، فناى در حق به نحوى
وجود آنان را مىگيرد كه از خود و از عنايات خاصه الهى به خود در اين
دنيا بى خبرندو در حقيقت، هم خود آنان ازمنزلت خود و هم ديگران از
منزلت آنان بى خبر بوده و به عبارتى، از خود و از ديگران غايب هستند.
اينها جمعى از «ضنائن» مىباشند كه خداى متعال آنها را براى خود اختيار
كرده است .
صاحب منازل السائرين در خصوص «ضنائن» مىگويد: «و هم على ثلث فرق،
فرقة قبضهم اليه قبض التوقى، فضن بهم على أعين العالمين. و فرقة قبضهم
بسترهم فى لباس التلبيس، و أسبل عليهم آكلة الرسوم، فأخفاهم عن عيون
العالمين، و فرقة قبضهم منه اليه، فصافاهم مصافاة سر، فضن بهم عليهم»
يعنى (اختيار شدهها و برگزيدگان حق (ضنائن) سه دسته هستند. دسته اول
آنها هستند كه خدا به قبض خود براى حفظ آنان از آفات اختلاط با خلق، از
چشم همه آنها را مخفى مىدارد. و دسته دوم آنهاهستند كه خدا با قبض
خود، لباس تلبيس به آنان پوشانيده و به ظاهر در رسم و عادت مردم معمولى
مىباشند و با مردم حشر و نشر و خلطه و آميزش دارند ومردم آنان را نيز
مانند خود ومردم عادى مىدانند و از مقام و منزلت آنان و اينكه از
اولياى الهى هستند، بى خبرند و خداى متعال به اين طريق آنان را از چشم
همه عالميان مخفى داشته است. و فرقه سوم آنهاهستند كه خدا با قبض خود،
آنها را از خود آنها نيز مخفى داشته و آنها را در سر وباطن از همه چيز
پاك نموده و فانى در خود نموده و آنها را نه تنها از چشم همه، بلكه از
چشم خود آنان نيز غايب گردانيده است).
در اين بيان و در اين تقسيم كه از صاحب منازل السائرين نقل نموديم،
دسته سوم همان جمعى از ضنائن هستند كه توضيح داديم .
تذكر اين نكته را در اينجا لازم مىبينيم كه «قبض» در اين بيان كه
از صاحب منازل السائرين نقل كرديم، به معنى معروف خودر لسان ارباب سلوك
نسبتاً بيشتر به كار مىرود و از آثار تجليات اسمء جلال مىابشد و
موجب انقباض سالك مىشود، نيست و به معنى خاصى است كه تا حدودى از خود
اين بيان و از ترجمهاى كه گذشت، روشن مىگردد و توضيح بيشتر آن و نيز،
شرح اسرار آن از حدود و از طور بحث ما در اين نوشته، خارج است. در ضمن
بايد به اين نكته هم توجه داشته باشيم كه در مقابل قبض به همين معنى
خاص، بسط به معنى مخصوص نيز وجود دارد. خلاصه كلام اينكه، در عين يكى
بودن صراط مستقيم در سير الى الله، خصوصيات ارباب سلوك با يكديگرمتفاوت
مىباشد.
پايان اين قسمت از گفتار
از مجموع مطالبى كه در همه مباحث گذشته گفتيم، تا حدودى به مسائل سه
گانه اساسى كه لازم بود قبل از بيان روش عملى تزكيه به آنها توجه داشته
باشيم، پى برديم. يعنى اجمالا فهميديم كه حقيقت اوليه و صورت اصلى و
قبل از تنزل انسان چه بوده و چه هست؟ و انسان در مقام تنزل از مرتبه
اصلى خويش چه حجابهايى به خود گرفته و چگونه در اسفل السافلين قرار
گرفته است؟ و اگر برگردد و در مسيرى كه براى وى تعيين شده به حركت
بيفتد و سفر الى الله را آغاز كند و پيش برود، چگونه حجابها را كنار
مىزند و به كجاها مىتواند برسد و چه مىتواند باشد؟
اين سه مسئله به نحو اجمال براى ما روشن گشت و نوبت اين مسئله رسيده
است به بيان روش عملى تزكيه و به تعبيرى، به توضيح طريقه برگشت در سفر
الى الله بپردازيم و با استفاده از آيات قرآنى و اشارات آيات و همچنين
با استفاده از روايات وبيانات وارده از حضرت معصومين صلوات الله و
سلامه عليهم اجمعين و نيز با كمك گرفتن از گفتهها و نوشتههاى ارباب
باطن كه به صورت استنتاج و برداشت از آيات و روايات است، راه و روش
سلوك الى الله را براى آنان كه مىخواهند با خبر باشند و خبر صحيح
گرفته و به راه بيفتند، بيان بكنيم. و به عبارتى، حال بايد ديد در مقام
برگشت به سوى حضرت حق، چه بايد كرد؟
در آخر اين قسمت از گفتار خويش به دو بيت اول مثنوى و اشعارى از
عارف محقق عبدالرحمن جامى در شرح اين دو بيت، به نقل از شرح مثنوى حاج
ملا هادى سبزوارى قدس سره، اشاره مىكنيم.
مولوى در دفتر اول مثنوى مىگويد:
بشنو از نى چون حكايت مىكند |
|
وز جدائيها شكايت مىكند |
كز نيستان تا مرا ببريدهاند |
|
از نفيرم مرد و زن ناليدهاند |
عبدالرحمن جامى در شرح منثور و منظومى كه بر اين دو بيت دارد و مشهور
است، در قسمتى از اشعارى كه آورده، مىگويد:
حبذا روزى كه پيش از روز و شب |
|
فارغ از اندوه و آزاد از طرب |
متحد بوديم با شاه وجود |
|
حكم غيريت بكلى محو بود |
بود اعيان جهان بى چند و چون |
|
ز اميتاز علمى و عينى مصون |
نى به لوح علمشان نقش ثبوت |
|
نى رفيض خوان هستى خورده قوت |
نى زحق ممتاز و نى از يكديگر |
|
غرقه درياى وحدت سر بسر |
ناگهان در جنبش آمد بحر جود |
|
جمله را در خود ز خود بيخود نمود |
امتياز علمى آمد در ميان |
|
بى نشانى را نشانها شد عيان |
واجب و ممكن زهم ممتاز شد |
|
رسم وآئين دوئى آغاز شد |
بعد ازآن يك موج ديگر زد محيط |
|
سوى ساحل آمد ارواح بسيط |
موج ديگر زد پديد آمد از آن |
|
برزخ جامع ميان جسم و جان |
پيش آن كز زمره اهل حق است |
|
نام آن برزخ مثال مطلق است |
موج ديگر نيز در كار آمده |
|
جسم و جسمانى پديدار آمده |
جسم هم گرديد طوراً بعد طور |
|
تا بنوع آخرش افتاده دور |
نوع آخر آدم است و آدمى |
|
گشته محروم ازمقام محرمى |
بر مراتب سرنگون كرده عبور |
|
پايه پايه ز اصل خويش افتاده دور |
گر نگردد باز مسكين زين سفر |
|
نيست از وى هيچكس مهجورتر |
نى كه آغاز حكايت مىكند |
|
زين جدائيها شكايت مىكند |
و در ختام هم براى حسن ختام به اين آيه از قرآن كريم اشاره
مىنماييم كه مىفرمايد: «قل انما انا بشر مثلكم يوحى الى انما الهكم
اله وحد فمن كان يرجو لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لا يشرك بعبارة ربه
أحداً» [139]يعنى (اى
پيامبر، به مردم بگو من هم مانند شما بشرى هستم. به من وحى مىشود كه
معبود شما معبود واحد است. پس هر كس به لقاء پروردگارش اميدوار بوده و
لقاء او رامى خواهد، بايد عمل صالح و مناسب با اين اميد و با اين هدف
داشته باشد و هرگز در پرستش او چيزى يا احدى را شريك او قرار ندهد و
فقط او را بخواهد).
بيان طريقه عملى تزكيه را اگر مشيت حق و توفيق او باشد، در جلد دوم