قبل فهرست بعد

جـلسه 12

ثمره نفس پاك

بخشى از آيات شريف سوره يوسف، نقش باطن پاك، باصفا، ملكوتى، سالم و دور از هر نقش شيطانى را در كردار و منش و رفتار انسان بيان مى‏كند. به بيان ساده‏تر، همه اعمال و رفتار انسان را كه صحيح و شايسته است، ميوه آن باطن پاك و الهى و ملكوتى مى‏داند.

اين آيات، چشم، گوش، زبان، دست، شهوت و پا را غلام و برده و مأمور مى‏داند كه حاكم اين بردگان و مأموران، باطن انسان است. خود اعضا و جوارح، در كشور وجود انسان، كاره‏اى نيستند و اختيارى ندارند، بلكه همه بر طينت باطن مى‏چرخند و به قول كليم كاشانى : «از كوزه همان تراود كه در اوست».

و به قول قرآن :

«كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ»1 هر كس بر اساس خطوط باطن خود رفتار مى‏كند.

اين يك بخش از سوره مبارك يوسف است كه نماد اين آيات، يك انسان با تربيت به نام يوسف است. در بخش ديگر هم سخن از باطن شرك آلوده و منافقانه و باطن كثيف است كه اعضا و جوارح اين باطن، كارى را كه مى‏كنند، تحت حاكميت آن باطن مى‏كنند. نماد اين بخش از آيات، خانمى به نام زليخا است. قرآن مجيد از اين باطن، به «نفس» تعبير مى‏كند. چه باطن يوسف و چه باطن زليخا باشد.

نفس به معناى خود طبيعى و زنده كه نقش مى‏پذيرد. دلى كه بيمار است، چشمش هرزه است. لازم نيست كه اين چشم هرزه بى‏دين باشد. اين صاحب دل، اگر هم كافر نباشد، از نظر ايمان ضعيف است و ايمانى ناقص دارد. ايمانى قوى و مسلط نيست كه اعضا و جوارح را كنترل كند. ايمان اين گونه افراد، توان كنترل اعضا را ندارد و علّت اين ضعف نيز، تقصير خود ايشان است كه ايمان را بالاتر نبردند و نقص را برطرف نكردند. خود حضرت در اين بخش از سخن، آيات سوره كهف را مى‏خواند و مى‏فرمايد : « إنَّهُمْ فِتْيَةٌ » ؛ آنان جوان‏مردانى بودند.

هزينه كردن دشمن براى ناپاكى‏ها

معمولاً مكتب‏هاى مادى، براى بى‏دين كردن مردم سرمايه گذارى مى‏كنند، براى توليد وسوسه و شك و نوشتن كتاب‏هاى ضد خدا و رشد دادن افراد ضد خدا در كشورهاى اسلامى، پول خرج مى‏كنند. اولين كشورى كه بايد بى‏دين شود و دشمنان تصميم به بى‏دين كردن آن گرفته‏اند و بودجه تخصيص داده‏اند، ايران است. از داخل كشور، به وسيله روزنامه‏ها و مجلات، اين حمله آغاز مى‏شود و به روحانيت شيعه حمله مى‏شود.

ترس دشمن از وارستگان و آگاهان

تاجرى به من تلفن زد و گفت: من مى‏خواهم شما را به اين جا دعوت كنم، براى سخنرانى در اين جا مسجد خوبى هست و ايرانى‏ها از دعوت شما استقبال كرده‏اند. آيا شما حاضرى بيايى؟ گفتم : من حاضرم. گفت: پس من كارهاى آن را انجام مى‏دهم و به شما خبر مى‏دهم. بعد از يك ماه تلفن كرد و گفت: براى گرفتن دعوت نامه براى شما ما را به يك اداره‏اى بردند و گفتند : شما براى چه مى‏خواهى اين شخص را به آمريكا بياورى؟ گفتم براى امر مذهبى. بعد چند دكمه رايانه را زدند، عكس روى صفحه شماآمد. اسم شما وخانواده‏ات و... آن جا ثبت شده بود. گفتند: اين شخص از خطرناك‏ترين افراد است و ما اجازه نمى‏دهيم او به آمريكا بيايد.

نخست باطن را در معرض هجوم وساوس شيطانى قرار مى‏دهند. آن گاه فساد در مملكت، فراگير خواهد شد. ما بايد درون را اصلاح كنيم. وقتى درون همه اصلاح شود، فسادى نخواهيم داشت. كينه و اختلاف و طلاق و دزدى و ... نخواهيم داشت. اينان بى‏خبر از امير المؤمنين، مى‏گويند: اختلاف بايد باشد. شما كه همگى مسلمان هستيد :

« ما فَرَّقَ بَينَ أَحَدِكُم إلاّ خُبثُ السَّرائِر وَ سُوءُ الضَّمائِرِ »2 .
آنچه بين شما تفرقه و جدايى مى‏اندازد پليدى باطن و دل‏هاست .

ريشه اختلافات

همه اين اختلاف‏هاى شما، به علت امر درونى است ؛ يعنى «خبث السرائر». باطن و نيت شما نجس است. اين ديدگاه روان‏كاوى امير المؤمنين عليه السلام است. اين سخن قرآن است. قرآن درباره اصحاب كهف مى‏فرمايد: « إنَّهُمْ فِتْيَةٌ ». اينان جوان‏مردانى بودند كه غل و زنجيرهاى حكومت دقيانوس را باز كرده بودند. من پيامبر را فرستادم تا غل و زنجيرهاى قدرت‏ها را از دست و پاى شما باز كند. اين در سوره اعراف است. متن سياسى نيست. سياست صحيح يعنى امير المؤمنين و قرآن و امام حسين عليه السلام و يوسف و ايوب و پيامبر قدس سرهما . به راستى آن سياست كجا است؟

« إنَّهُمْ فِتْيَةٌ » كه « آمنوا بِرَبِّهِم ». اول، مؤمن نبودند، بلكه در محاصره فرهنگ دقيانوس بودند. وقتى انسان آن فضا را رها كند، آلودگى‏ها شروع به پاك شدن مى‏كنند. اين ايمان، چشم ايشان را از دقيانوس، به سوى ملكوت برد. در سفرشان به نان خشكى بسنده كردند و از دنيا گذشتند و به زندگى در غار قانع شدند ؛ يعنى به خدا قانع شدند. ايمان شهوتشان را كنترل كرد. خداوند مى‏فرمايد : من به ايمان پر ايشان بسنده نكردم « وَزِدْناهُم هُدىً » هدايت را نيز به ايمانشان افزودم.

مراحل ايمان

ما سه مرحله ايمان داريم:

1 ـ ايمان ناقص كه قدرت ندارد اعضا و جوارح را كنترل كند.

2 ـ ايمان كامل كه مى‏تواند كنترل كند.

3 ـ ايمان اكمل كه پشت پرده را به انسان نشان مى‏دهد.

گاهى هم انسان را محرم همه عالم مى‏سازد و انسان هماهنگ با كُل مى‏شود. اينان در منش، آرامش، كنترل نفس و همسردارى، بسيار عالى هستند.

پس دو نفس و باطن در آيات اين سوره مطرح است : باطن پر از نور و رحمت خدا و باطن تاريك :

«أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ»3 خواب از چشم ايشان فرار مى‏كند و اشك مانند سيل از چشمان او سرازير مى‏شود. زمانى كه همه خوابند، او خوابش نمى‏برد :

به خواب بگو كه امشب ميا به ديدن من

جزيره‏اى كه مكان تو بود آب گرفته

خودجوش به پا مى‏خيزند. انتفاضه يعنى حركت خودجوش. همان ساعتى كه دست‏هايى دارند دزدى مى‏كنند، دست‏هايى هم به سوى آسمان بلند است، كه «الهى العفو»، در حالى كه در آن روز، اين دست اصلاً گناهى نكرده است. ده بار هم با گريه مى‏گويد: «هذا مَقامُ العائِذِ بِكَ مِنَ النارِ». يك دست، از طلوع آفتاب تا ساعت چهار بعد از ظهر، 72 نفر را قطعه قطعه مى‏كند. يك دست هم رو به آسمان بلند مى‏شود ؛ مانند دست زينب. آخرهاى دعا زينب 72 كشته را از ياد برده است و با تمام وجود مى‏گويد: «هذا مَقامُ العائِذِ بِكَ مِن النار» خدايا! دختر فاطمه، در اين وقت شب، از آتش به تو پناه مى‏آورد.


1 . اسراء (17) : 84 .
2 . نهج البلاغة: خطبه 113.
3 . مائده (5) : 83 .