قبل فهرست بعد

جـلسه 4

دو واقعيت، در سوره يوسف

در سوره مبارك يوسف دو واقعيت مطرح شده است، كه عبارت‏اند از: عشق الهى و عشق حيوانى .

عشق حيوانى عشقى است كه اگر زلف جان كسى به آن گِره بخورد، او را تا بى‏نهايت كوچك شدن مى‏برد. قرآن مجيد كه مى‏فرمايد : در قيامت، اعمال سنجيده مى‏شود، درباره عده‏اى مى‏فرمايد :

«فَلاَ نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَزْناً »1.و روز قيامت، ميزانى براى [ محاسبه اعمال ] آنان برپا نمى‏كنيم .

چون ايشان چيزى ندارند، براى آنان ترازويى قرار نمى‏دهند. اينان به نهايت كوچكى رسيده‏اند. نقطه مقابل آن، عشق الهى است كه انسان را به سوى بى‏نهايت بزرگ شدن حركت مى‏دهد.

ثمره عشق الهى

انسانى را از عمق چاه، بر تخت عزيزى مصر وجود مى‏رساند و او را به اسوه‏اى تبديل مى‏كند كه براى هر جمعيت و دل و جانى و هر پير و جوان و مرد و زنى الگو مى‏شود. اين سعه عشق الهى در دنيا است ، اما تماشاى جمال واقعى او بايد در قيامت صورت بگيرد. سعه وجودى اين عاشق، در دنيا نمى‏گنجد و خداوند بايد جهان بى‏نهايتى را برپا كند تا بتوان در آن بى‏نهايت‏ها را ديد. در اين سوره مبارك، عشق در اين دو سو مطرح شده است. نماد عشق حيوانى، يك خانم جوان است به نام زليخا و نماد عشق الهى، جوانى است در اوج زيبايى، به نام يوسف. اين دو عشق، با هم، در يك جنگ شديد، از سوى زليخا و جهاد جانانه از سوى يوسف قرار گرفته‏اند. عشق الهى، عشق حيوانى را سركوب كرد و پستى اين عشق و كمال آن عشق را تجلّى و ظهور داد.

هر كه كند روى طلب سوى او

قبله ذرات شود كوى او

زيباترين مطلبى كه در توضيح اين يك بيت مى‏توانم بگويم، اين است كه صاحب دعاى ابو حمزه ثمالى، حضرت زين العابدين عليه السلام ، روى منبر مسجد شام، به مردم گفت كه مى‏دانيد چه كسى را كشته‏ايد؟ كسى را كه همه ماهيان دريا و پرندگان هوا و فرشتگان خدا براى او گريه كردند، همه جنيان و درختان و انبيا و على و زهرا و امام مجتبى قدس سرهما ، براى او گريه كردند. شما شاميان كر بوديد و ناله همه موجودات را كه براى او بلند بود، نشنيديد وگرنه، مى‏شنيديد كه همه ذرات عالم، در عصر عاشورا مى‏گفتند : «بأبى أنت و أمى يا أبا عبد اللّه‏!».

عشق كه بازار بُتان جاى اوست

سلسله بر سلسله سوداى اوست

گرمى عشاق خراب است عشق

آتش دل‏هاى كباب است عشق

عشق نه وسواس بود نِى غرض

عشق نه سودا بود و نِى مرض

گفت به مجنون صنمى در دمشق

كاى شده مستغرق درياى عشق

عشق چه و مرحله عشق چيست؟

عاشق و معشوق در اين پرده كيست؟

عاشق يك‏رنگ حقيقت‏شناس

گفت كه‏اى محو اميد و هراس

نيست در اين پرده به جز عشق كس

اول و آخر همه عشق است و بس

عشق مجازى به حقيقت روى است

كوشش عاشق كشش معنوى است

قدم اوّل عشق

بنابر آيات و روايات، ما قدم اول را براى عاشق شدن برنمى‏داريم. قدم اول را او برمى‏دارد و تو قدم دوم را. او به سوى تو مى‏آيد و خود را به قلب تو مى‏نماياند :

گر به ره عشق در آتش خوش است

نقد روان صافى بى‏دل خوش است

آتش عشق از من ديوانه پُرس

كوكبه شمع ز پروانه پُرس

ما كه در اين آتش سوزنده‏ايم

كشته عشقيم و به او زنده‏ايم

آب خَزَر گرچه زجان خوش‏تر است

چاشنى عشق از آن بهتر است

اهل ملامت كه سلامت روند

راه ملامت به سلامت روند

گر تو در اين مرحله آسوده‏اى

عاشق آسايش خود بوده‏اى

عاشق جان و مال، نمى‏تواند خود را نگه دارد و همواره به معشوق مى‏گويد : جان و مال را چگونه و كِى براى تو خرج كنم؟ معشوق راهنمايى مى‏كند و مى‏گويد : براى تو پنج وقت ملاقات قرار داده‏ام. نماز خواندن، سرود و شعر عشق است به زبان‏عربى وبيان‏عشق‏دل‏است. آن‏وقت‏كه‏دربرابراومى‏ايستدو باهمه‏وجودمى‏گويد :

«إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ * اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ »2 .

او مى‏گويد : راه باز كنيد. بنده‏ام راه مى‏خواهد. موجودات و تعلقات! براى عاشق من راه باز كنيد كه او مى‏خواهد بيايد. اصرار اميرالمؤمين عليه السلام درباره قرآن، براى درك همين حقايق است. بسيار خسارت است كه انسان عمرش تمام شود و به حلاوت اين سخنان نرسد.

زيباى بى‏نهايت

خانمى نزد عارفى آمد و گفت : شوهرم مى‏خواهد مرا رها كند و به دنبال زن ديگرى برود. آن گاه گفت: مى‏دانم كه نگاه به نامحرم حرام است؛ از اين رو، من خودم را به زنان ديگر نشان مى‏دهم تا ايشان براى تو تعريف كنند كه كسى در اين شهر، زيباتر از من نيست. اين عارف، به جاى اين كه اين خانم را راهنمايى كند، نعره‏اى زد و غش كرد. خانم هم ترسيد و از آن جا رفت. عارف را به هوش آوردند و گفتند: چرا پاسخ او را ندادى؟ گفت: پاسخى نداشتم كه بدهم. او به من گفت: من زيباترين زن اين شهر هستم و شوهرم مى‏خواهد مرا رها كند. ديدم خدا دارد به من مى‏گويد: من كه زيباى بى‏نهايت هستم، چرا دنبال غير من رفتى؟ آيا كسى زيباتر از مرا پيدا كردى؟ ثروتمندتر از مرا پيدا كردى؟ كريم‏تر از مرا پيدا كردى؟ آمرزنده‏تر از مرا پيدا كردى؟

عشق پايدار و ناپايدار

عشق حيوانى، با بدن سر و كار دارد و ناپايدار است ، اما عشق الهى، چون يك طرف آن، حضرت حق است و در طرف ديگر، دل است، كشش حضرت حق، كشش بى‏نهايت است و وقتى در اين دل تجلّى كند، به علت شايستگى صاحب دل و بر اثر كشش معشوق، عاشق مى‏شود. اين عشق، همواره رو به افزايش مى‏رود و جايى براى نفرت و طلاق و جدايى براى او نمى‏گذارد. اين شعله، همچنان اضافه مى‏شود تا وجود عاشق را به حقيقت معشوق تبديل مى‏كند : «اللهم أذِقْنا حَلاوَةَ مَحَبَّتِك». همه دنيا و آخرت، در اين محبت غرق است. در اين عشق است كه عاشق حق، نه دنيا مى‏خواهد و نه آخرت. ظاهرا اين سخن از پيامبر صلي الله عليه و آله است كه مى‏فرمايد : اين قلبى كه نه طالب دنيا است و نه طالب عقبى، بلكه طالب مولا است و معشوق هم چون همه كاره عالم است، عاقبت به همه عالم مى‏گويد: مطيع عاشق من و مِلك او باش3 .

امير المؤمنين عليه السلام مى‏فرمايد : گفتار، نشان دهنده وضع باطن است. اين گوينده بايد مزه عشق را چشيده باشد. بعضى از اين اشعار، حكمت الهى است و با دل كار مى‏كند. پيامبر صلي الله عليه و آله مى‏فرمايد : گنج‏هايى زير عرش خدا هست كه كليد آن‏ها زبان شعراى حكيم است. اين كار دل است كه انسان واقعا خدا را از درون باور كند و اين، راه دارد. اين راه، پس از بعثت پيامبر تا قيامت، كتاب عشق حضرت حق است، يعنى قرآن مجيد است. اين عشق، از آن راه برقرار مى‏شود.

قرآن طريق دلباختگى

مردى را مى‏شناختم كه شغلش حمالى بود. همسرش مرده بود و او در گوشه‏اى زندگى مى‏كرد. يك مقدار ديد چشم او تار شده بود. من گاهى نزد او مى‏رفتم. به من مى‏گفت : هر وقت مى‏خواهى نزد من بيايى، سعى كن شب جمعه باشد كه من بيايم و در مجلس دعاى كميل على عليه السلام بنشينم و لذّت ببرم. او واقعا با اميرالمؤمنين عليه السلام هم‏نشينى مى‏كرد. آن زمان، روزى بيست تومان بدست مى‏آورد. از روز شنبه تا پنجشنبه پول‏هايش را جمع مى‏كرد. به سيصد تومان يا چهارصد تومان كه مى‏رسيد، بيست تومان براى مخارج يك هفته برمى‏داشت و بقيه آن را براى يك خانواده فقير كه مخارج آن اداره نمى‏شد، صرف مى‏كرد. من هر وقت نزد او مى‏رفتم، ساعت معينى بود كه مزاحم شغل او نباشد. او در گوشه‏اى نشسته بود و قرآن مجيد روى زانويش و او غرق در كتاب خدا بود. آيه‏اى مى‏خواند و زار زار گريه مى‏كرد. هر سه شبانه روز هم يك بار قرآن را ختم مى‏كرد. از راه قرآن، دل‏باخته خداوند بود. وقتى با من حرف مى‏زد، احساس مى‏كردم كه نور از دهان او خارج مى‏شود. امروزه اين افراد، در جامعه كم شده‏اند؛ اين كتاب عشق است.

عشق در تجلى آيات

قرآن پنجاه اسم دارد. يك اسم آن، رحمت است. رحمت عين عشق است ، اما انسان بايد دل بدهد كه اين آيات، براى او جلوه كند و در تجلى آيات، صداى پاى عشق شنيده شود. امير المؤمنين عليه السلام مى‏فرمايد: اين افراد، هر وقت قرآن مى‏خوانند، اگر خداوند جلوى جان ايشان را نگيرد، جان بدن را رها كرده، پرواز مى‏كند.

در شب عاشورا، با آن وضعيت گرسنگى و تشنگى و تاريكى بيابان، با يقين به كشته شدن همه افراد، امام حسين عليه السلام به قمر بنى هاشم عليه السلام فرمود : برو جلوى حمله دشمن را بگير و به آنها بگو: جنگ را تا فردا صبح به تأخير بيندازيد :

«و اللّه‏ يَعلمُ إنّى أُحِبُّ تَلاوَةَ كِتَابَه»4 .
خدا مى‏داند كه من عاشق اين كتاب هستم.

يك شب ديگر من زنده باشم و قرآن بخوانم.

علامت باور واقعى

صاحب بصيرتى به من مى‏گفت كه آيات عذاب را هم روى منبرها قرائت مى‏كنى؟ گفتم : بله. گفت: كنار آيات عذاب، گريه هم مى‏كنى؟ گفتم: نه، گفت: پس چرا با اين زبان آلوده و چشم كور قرآن مى‏خوانى؟ مگر آيات عذاب را باور نكرده‏اى؟ اگر باور كرده‏اى، چرا ناله نمى‏زنى؟ در آن جا كه خداوند مى‏فرمايد :

«وَ أَصْحَابُ الشِّمَالِ مَا أَصْحَابُ الشِّمَالِ * فِى سَمُومٍ وَ حَمِيمٍ »5.و شقاوتمندان ، چه دون‏پايه‏اند شقاوتمندان ! در ميان بادى سوزان و آبى جوشان [ قرار دارند].

شكم شما را در قيامت از زقوم پر مى‏كنم كه يك قطره از آن را اگر به هفت دريا بزنم، يك موجود زنده در آن نمى‏ماند. گفتم: دعا كن كه از اين پستى نجات پيدا كنيم.

شيخ بهايى مى‏گويد :

اى باد صبا به پيام كسى

چو به شهر خطاكاران برسى

بگذر به محله مهجوران

وز نفس و هوا ز خدا دوران

آن گاه بگو به بهايى زار

كاى نامه‏سياه خطا كردار

عمرت شده شصت و همان پستى

از باده لهو و لعب مستى

گفتم كه مگر به سى برسى

خود را دريابى و دانى چه كسى


1 . كهف (18) : 105.
2 . فاتحه (1) : 5 ـ 6 .
3 . ميزان الحكمة: 4/3473.
4 . بحار الأنوار: 44/392.
5 . واقعه (56) : 41 ـ 42.