قبل فهرست بعد

جـلسه 3

علم به حقايق قرآن

امير المؤمنين عليه السلام مى‏فرمايد كه علم به حقايق باطنى قرآن كريم، به وجود مبارك رسول خدا و ائمه قدس سرهما داده شده است. اگر درك باطن قرآن و حقايق آيات آن، براى همه مردم ممكن بود، خداوند در خود قرآن مردم را مستقيما به قرآن كريم ارجاع مى‏داد ؛ ولى مى‏بينيم كه چند بار در قرآن كريم، درباره وظايف الهى پيامبر مى‏فرمايد:

«وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ»1.و آنان را كتاب و حكمت بياموزد .

پيامبر را مبعوث به رسالت كرده‏ام تا قرآن را كه درياى علم و حكمت من است، به مردم بياموزد. از اين آيه شريف استفاده مى‏شود كه هيچ كس به طور مستقل نمى‏تواند به قرآن مراجعه كند و به لطايف و اشارات و حقايق آن دست يابد. فهم واژه‏هايى كه در قرآن به كار رفته است، كار مردم نيست و بايد از راسخان علم كه اهل بيت قدس سرهما هستند كمك بگيرند. قرآن كريم اصرار دارد كه مردم قرآن را از پيامبر فرا بگيرند و پس از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نيز از ائمه قدس سرهما بپرسند چنانكه قرآن مى‏فرمايد :

«فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ»2.از اهل دانش و اطلاع بپرسيد.

«ذكر» از اسامى قرآن است.

«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ»3.همانا ما قرآن را نازل كرديم .

اهل ذكر، اهل بيت قدس سرهما هستند كه شيعه و سنى روايت كرده‏اند كه پيامبر ايشان را عِدل قرآن معرفى فرموده است :

« إنّى تارِكٌ فِيكُمُ الثَقَلين » .

« ثقلين » يعنى دو ثِقل و دو شى‏ء گران‏بها. خود پيامبر و ائمه طاهرين، تجسم عينى قرآن كريم بودند. امير المؤمنين عليه السلام درباره قرآن مى‏فرمايد:

«فَاستَنْطِقُوهُ» ؛ يعنى شما اگر مى‏توانيد، قرآن را به حرف درآوريد كه با زبان خودش حقايق آيات را براى شما بيان كند ؛ اما قرآن در دنيا با كسى حرفى نمى‏زند. قرآنى كه در اين دنيا در اختيار داريم، قرآن صامت است.

«و لن ينطق» ؛ قرآن تا روز قيامت با شما سخن نمى‏گويد. بايد كسى باشد تا از سوى او حرف بزند و زبان قرآن باشد. خود قرآن مى‏فرمايد : زبان من، پيامبر و اهل ذكر هستند. حضرت مى‏فرمايد: قرآن با شما سخن نمى‏گويد. «وَ لكِنَّ أُخبركُم عنه» ؛ من از قرآن به شما خبر مى‏دهم. «ألا اِنَّ فيهِ عِلمُ ما يَأتى» 4؛ دانش آن چه تا ابد خواهد آمد، در قرآن كريم است. اگر زبان وحى نبود، هيچ منبعى نمى‏توانست آينده را پيش بينى كند. دانشمندان ما نمى‏توانند آينده را پيش‏بينى كنند. آنان فقط از گذشته، آن هم به طور ناقص خبر مى‏دهند. اگر زبان انبيا نبود، هيچ آينده‏نگرى نبود. در سوره بقره، از زبان ابراهيم، از آمدن پيامبر اسلام خبر مى‏دهد و يا در سوره اعراف مى‏فرمايد:

«الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِىَّ الاْءُمِّىَّ»5.همان كسانى كه از اين رسول و پيامبر ناخوانده درس، كه او را نزد خود [ با همه نشانه‏ها و اوصافش ] در تورات وانجيل نگاشته مى‏يابند ، پيروى مى‏كنند .

وحى در تورات و انجيل از آمدن پيامبر اسلام خبر داده است. اگر اين زبان‏ها نبود، هيچ انسانى از آينده خبر نداشت. حدود هزار آيه قرآن كريم از آينده خبر داده است.

اخبار قرآن از آينده زمين

قرآن كريم، از قيامت، از آينده اجتماعى و سياسى و اخلاقى مردم كره زمين خبر مى‏دهد :

«أَنَّ الاْءَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّالِحُونَ »6.و همانا زمين را بندگان شايسته ما به ميراث مى‏برند .

در آينده، سراسر زمين را بندگان صالح و شايسته پروردگار متعال به ارث خواهند برد و همه جريانات باطن مردم، روى خط انصاف و عدالت قرار خواهد گرفت، تا جايى كه بنابه فرموده امام باقر عليه السلام ، دختر زيبايى كه دو صندوق طلا و نقره به همراه خود از بازار بغداد به بازار شام ببرد، در آن زمان، چشمى كه به شهوت او را بنگرد و دستى كه به اين طلاّ و نقره دراز شود، وجود ندارد. همه چشم‏ها در خط عدالت و همه دست‏ها در خط كرامت هستند. اگر قرآن كريم نبود، هيچ كس از آينده خبر نداشت. اگر زبان قرآن نبود و اوضاع قيامت را مطرح نمى‏كرد، ما هم مانند كسانى كه قيامت را باور ندارند، پوچ و بيهوده مى‏شديم. اميد به آينده است كه ما را اين اندازه با صفا و با وفا نگه داشته است.

هم راز و همراهان الهى

آيت اللّه‏ ميلانى از ظاهر دنيا گذشته بود و از خاك به افلاك و از فرش زمين تا عرش برين پرواز كرده بود. مرحوم حاج هادى ابهرى، كه از اولياى طراز اول خدا بود، مى‏گويد: به كربلا رفتم و تنها تقاضايى كه از حضرت سيد الشهدا كردم، اين بود كه يك رفيق خوب كه تو مى‏پسندى سر راه من قرار بدهد. وقتى كه مى‏خواستم از حرم خارج شوم، نخستين بار آية اللّه‏ العظمى ميلانى را ديدم. ايشان فرمود: ابهرى! رفيقى كه مى‏خواستى، من هستم:

تو ذوق لعل خوبان را چه دانى

تو شور اين نمكدان را چه دانى

تو را با اطلس و مخمل بوَد كار

قماش گلعذاران را چه دانى7

رفيق موافق، رفيقى است كه بر دين و ايمان انسان بيفزايد گنج است. اميرالمؤمنين عليه السلام در روز بيستم ماه رمضان، به امام مجتبى عليه السلام فرمود : حسن جان! در را ببند و كسى را راه نده. نمى‏خواهم اين مردم را ببينم ؛ اما به خانه حُجر بن عدى برو و او را به اين جا بياور كه دل من براى او تنگ شده است.

از نعمت‏هاى بسيار بالاى بهشت، رفيق خوب است. لذت ايشان را خداوند با رفيق و هم‏راز و همراه، به كمال مى‏رساند. خواجه نصير طوسى وقتى داشت در كاظمين جان مى‏داد، به ايشان گفتند : شما را به نجف ببريم يا نه؟ گفت : اگر مرا به نجف ببريد، بى‏احترامى به موسى بن جعفر عليه السلام است. مرا در همين جا دفن كنيد و بر سنگ قبرم فقط اين آيه از قرآن را بنويسيد :

«وَ كَلْبُهُم بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ»8.و سگشان دو دستش را در آستانه غار گسترانيده است .

من سگى گرسنه هستم كه دو دست خود را در خانه ايشان دراز كرده‏ام.

يك دو سه يار همدم و هم‏راز

هم دو تا هم سه تا دگر همه هيچ

ظرافت عمل

من به درس ميرزا جواد آقا مى‏رفتم. سبزى فروش نزديك خانه ايشان مى‏گفت كه ايشان با قدِ خميده آمد و يك كيلو سبزى خريد. ايشان خيلى با ادب حرف مى‏زدند. پس از مدتى برگشتند. ديدم كه بسته سبزى دست ايشان است. نگران شدم كه آيا اشتباهى كرده‏ام؟ ايشان فرمودند : خودتان گِره سبزى را باز كنيد و هر بخشى از آن را در بخش معيّن خودش بگذاريد، ريحان و تَره و ... گفتم : مگر سبزى خراب بود؟ فرمود: نه، عالى بود ؛ اما وقتى به خانه بردم و گره را باز كردم تا سبزى را پاك كنم، ديدم ميان سبزى‏ها يك مورچه است. لانه اين مورچه، يا در مغازه شما و يا همين اطراف است. ديدم اين مورچه، در خانه من لانه‏اش را پيدا نمى‏كند و از همسرش و بچه‏هايش جدا مى‏ماند و من در قيامت نمى‏توانم جواب خداوند را بدهم. سبزى‏هايى را كه به من مى‏دهى، دقت كن كه در آن مورچه نباشد.

اگر انسان به اين حد مى‏رسد، به اين علت است كه آينده را باور كرده است. اين آينده را زبان وحى به ما خبر داده است : «ألا ان فيه علم ما يأتى».

قرآن بيانگر آينده

يك خبر آن، همين است كه در زمان ظهور حضرت مهدى عليه السلام رخ مى‏دهد، زمانى كه همه قلب‏ها عاشق و پر محبت است و خشونت و ستمى وجود ندارد. خبر ديگر آن از قيامت است كه گوشه‏اى از آن، همان سوره‏اى است كه هر وقت پيامبر و ائمه، آن را مى‏خواندند هر كس از كوچه رد مى‏شد، صداى گريه‏اش بلند مى‏شد.

«إِذَا زُلْزِلَتِ الاْءَرْضُ زِلْزَالَهَا »9.روزى كه زمين به جنبش و لرزش درآيد.

«وَ أَخْرَجَتِ الاْءَرْضُ أَثْقَالَهَا »10.و آن چه ثقل در زمين است بيرون ريخته شود، از جنازه‏هايى كه دفن شده‏اند تا معدن‏هايى كه مدفونند.

«وَ قَالَ الاْءِنسَانُ مَا لَهَا »11.همه انسان‏ها فرياد مى‏زدنند كه چه شده است.

«يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا »12.زمين با خدا حرف مى‏زند و اخبارى كه در آن بوده است را بازگو مى‏كند.

تاريخ و ساعت را مى‏گويد كه بندگان تو در ماه رمضان، مثلاً مناجات و نيايش كردند. گناهان ما را نيز بايد بازگو كند ؛ ولى پيش از آن، به او مى‏گويند : از گناهان بنده من حرف نزن. اين هم يكى از اخبارى است كه از قرآن و روايات استفاده مى‏شود.

«يَوْمَئِذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتاً لِّيُرَوْا أَعْمَالَهُمْ »13.آن روز، مردم [ پس از پايان حساب ] به صورت گروه‏هاى پراكنده [ به سوى منزل‏هاى ابدى خود، بهشت يا دوزخ ] باز مى‏گردند تا اعمالشان را [ به صورت تجسم يافته ] به آنان نشان دهند .

اين مجالس را ما دوبار مى‏بينيم : يك بار اكنون و يك بار هم در قيامت. اين گوشه‏اى از خبر قيامت است : «ألا اِنَّ فيهِ عِلْمُ ما يَأتى وَ الخَبرُ عَن الماضِى». قصه يوسف را به درستى در اختيار شما مى‏گذارد : «و دواء دائكم» ؛ اين قرآن داروى بيمارى شما است :

«وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْءَانِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ »14.وما از قرآن آن‏چه‏را براى‏مؤمنان، مايه درمان ورحمت‏است ، نازل مى‏كنيم.

قرآن نظام دهنده زندگى است، يعنى نظام دهنده اقتصاد، اخلاق، منش و كردار شما است.


1 . بقره (2) : 129.
2 . نحل (16) : 43.
3 . حجر (15) : 9.
4 . الكافى: 1/61 ، حديث 7.
5 . اعراف (7) : 157.
6 . انبياء (21) : 105.
7 . ديوان اشعار صائب تبريزى
8 . كهف (18) : 18.
9 . زلزال (99) : 1.
10 . زلزال (99) : 2.
11 . زلزال (99) : 3.
12 . زلزال (99) : 4.
13 . زلزال (99) : 6.
14 . اسراء (17) : 82 .