تفسير سوره حجرات

حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ محسن قرائتى

- ۲ -


آيه (3) 
إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ اءَصْوَتَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللّهِ اءُوْلََّئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَ اءَجْرٌ عَظِيمٌ
همانا كسانى كه نزد پيامبر (به خاطر ادب و احترام ) صداهايشان را پايين مى آورند، همانها كسانى هستند كه خداوند دلهايشان را براى تقوى آزمايش كرد. آمرزش و پاداش بزرگ مخصوص آنها است .
نكته ها: 
O كلمه ((غَض )) به معناى از بالا به پايين و كوتاه آمدن است و آهسته سخن گفتن ، نشانه ادب ، تواضع ، وقار، آرامش و مهر و عشق است .
O قرآن در اين آيه مى فرمايد: خداوند دلهاى افراد مؤ دّب را آزمايش مى كند و ناگفته پيداست كه آزمايش خداوند براى شناخت نيست ، زيرا كه او همه چيز را مى داند، بلكه مراد از آزمايش آن است كه انسان در برابر مسائل ، از خود استعداد و عكس العملى بروز دهد تا لايق دريافت پاداش الهى بشود.
زيرا كيفر و پاداش خداوند بر اساس علم او نيست ، بلكه بر
اساس عملكرد انسان است . يعنى اگر خدا علم دارد كه فلان شخص در آينده خلاف خواهد كرد، او را كيفر نمى دهد، بلكه بايد از او خلافى سر زند تا كيفر ببيند.
جالب آن كه انسان نيز بر اساس دانسته ها به كسى مُزد نمى دهد، يعنى اگر علم داريم كه اين خيّاط لباس ما را مى دوزد، به او مزد نمى دهيم ، بلكه بايد براى ما لباس بدوزد تا مزدى به او بدهيم .
بنابراين مراد از آزمايش وامتحان الهى در آيات و روايات ، انجام وسر زدن عملى از انسان است تا پس از آن به كيفر يا پاداشى برسد. البتّه امتحان در اينجا مربوط به قلب است ، زيرا چه بسيار افرادى رياكارانه اظهار ادب و تواضع مى كنند، ولى در درون متكبّرند.
O پاداش هاى الهى هميشه با صفات ((كَريم ))، ((عَظيم ))، ((كَبير))، ((غَير مَمنُون )) (پيوسته )، ((نِعمَ اَجر)) (خوب )، مطرح شده است و اين به خاطر آن است كه پاداش هاى خداوند، از سرچشمه رحمت و لطف بى نهايت اوست .
پيام ها: 
1 هم خلافكار را توبيخ كنيم و هم درستكار را تشويق . در آيه قبل خلافكارانى كه در محضر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بلند صحبت مى كردند توبيخ شدند، اين آيه و آيات بعد، افراد مؤ دّب را تشويق مى كند. (انّ الّذين يَغضّون ... لهم مغفرة ...) آرى ، سرزنش وتشويق بايد در كنار هم باشد.
2 ادب ظاهرى ، نشانه تقواى درونى است . (الذين يغضّون ... امتحن اللّه قلوبهم للتّقوى ) (يعنى كسانى كه صداى خود را پايين مى آورند، دلهاى باتقوايى دارند)
3 اكنون كه در محضر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نيستيم ، باز مسئله ادب در زيارت مرقد حضرت و نسبت به جانشينان حضرت همچنان در جاى خود باقى است .
4 ادب هاى مقطعى و لحظه اى نشان دهنده عمق تقوى نيست . (يَغضّون اصواتهم ) (فعل مضارع و نشانه استمرار و عميق بودن است )
5 در قرآن هرجا كلمه ((مغفرت )) و((اجر)) آمده ، اوّل سخن از مغفرت است . زيرا تا از گناه پاك نشويم ، نمى توانيم الطاف الهى را دريافت كنيم . (لهم مغفرة و اجرعظيم )
ادب در گفتگو 
O اكنون كه اين آيه از آداب گفت و گو با رسول اللّه سخن مى گويد، ما نيز كمى درباره دستوراتى كه اسلام براى سخن گفتن دارد، اشاره كنيم :
1 گفتار بايد همراه با كردار باشد وگرنه قابل سرزنش است . (لِمَ تَقولون مالا تَفعلون )(65)
2 گفتار بايد همراه باتحقيق باشد. (هدهد به سليمان عليه السلام گفت : خبرى قطعى و تحقيق شده آورده ام ) (بِنَباءٍ يَقين )(66)
3 گفتار بايستى دل پسند باشد. (الطّيّب مِن القَول )(67)
4 گفتار بايد رسا و شفّاف باشد. (قَولاً بَليغاً)(68)
5 گفتار بايد نرم باشد. (قولاً لَينّاً)(69)
6 گفتار بايد بزرگوارانه باشد. (قَولاً كريماً)(70)
7 گفتار بايد قابل عمل باشد. (قَولاً مَيسوراً)(71)
8 با همه اقشار خوب سخن بگوييم ، نه تنها با افراد و گروه هاى خاص . (قولوا للنّاس حُسناً)(72)
9 در گفتار بهترين مطلب و شيوه را انتخاب كنيم . (يقولوا الّتى هىَ اَحسن )(73)
10 در گفتار هيچ گونه لغو و باطلى در كار نباشد. (اِجتَنِبوا قَول الزّور)(74) و (عن اللَّغو مُعرضون )(75)
نمونه ها 
O چون اين آيه از افراد با ادبى كه نزد رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله صداى خود را پايين آورده اند ستايش كرده و براى آنان مغفرت و اجر بزرگ مقرّر كرده است ، به دو نمونه از ادب و بى ادبى كه در قرآن آمده است اشاره مى كنيم :
1 همين كه حضرت آدم و همسرش بر خلاف نهى الهى از درخت ممنوعه خوردند و مورد توبيخ قرار گرفتند، شرمنده شده و توبه و عذر خواهى كردند، خداوند نيز توبه آنان را پذيرفت . اين عذر خواهى يك ادب بود كه آدم و همسرش را نجات داد.
در كربلا حُر نيز نسبت به امام حسين عليه السلام ادب كرد و با اينكه ابتدا از طرفداران يزيد بود، ولى در نماز جماعت به امام حسين عليه السلام اقتدا كرد و گفت : چون مادر تو زهرا عليها السلام مى باشد، من به تو احترام مى گذارم ! شايد همين ادب ، سبب خوش عاقبتى او شده باشد.
2 ابليس به آدم سجده نكرد و مورد سرزنش قرار گرفت ، او به جاى عذرخواهى و توبه ، بى ادبى كرد و گفت : من نبايد به او سجده كنم ، نژاد من از آتش و بر نژاد خاكى برترى دارد. او در حقيقت فرمان خدا را نابجا پنداشت و به خاطر همين بى ادبى ، براى هميشه مورد لعنت همه قرار گرفت .
امتياز پاداش هاى الهى 
O پاداش هاى مردم ، كوتاه مدّت ، كوچك ، سطحى ، همراه با منّت و ساير آفات است . بگذريم كه غير خداوند (همسر، فرزند، شريك ، دوست ، حكومت و ديگران ) بسيارى از كارهاى ما را نمى دانند تا اجرى دهند. گاهى به خاطر حسادت مى دانند، ولى ناديده مى گيرند، گاهى به خاطر بخل پاداش ‍ نمى دهند و گاهى نيز به خاطر ناتوانى ، چيزى ندارند تا پاداش دهند.
غير خدا هر كس كه باشد، كارهاى كم و معيوب را از انسان نمى پذيرد، بگذريم كه پاداش هاى مردمى در يك كف زدن ، سوت كشيدن ، صلوات فرستادن و... خلاصه مى شود.
امّا خداوند هم كار كم را مى پذيرد؛ (فَمَن يَعمَل مِثقالَ ذَرّةٍ خَيرا يَرَه ) هم كار معيوب را؛ چنانكه در دعاى تعقيبات نماز مى خوانيم : پروردگارا! اگر در ركوع و سجود نماز من نقصى بود، نمازم را با همان نقص ها پذيرا باش !
خداوند عيب ها را مى پوشاند و خوبى ها را نشان مى دهد. ((يا مَن اَظهر الجَميل و سَتر القبيح ))
خداوند به بهشت جاودان مى خرد و ديگران كار ما رابه احساسات زود گذر.
آيه (4 و 5) 
إِنَّ الَّذِينَ يُنَادُونَكَ مِن وَرَآءِ الْحُجُرَتِ اءَكْثَرُهُمْلاَ يَعْقِلُونَ
همانا كسانى كه از پشت حجره ها تو را مى خوانند، اكثرشان تعقّل نمى كنند.
وَلَوْ اءَنَّهُمْ صَبَرُواْ حَتَّى تَخْرُجَ إِلَيْهِمْ لَكَانَ خَيْراً لَّهُمْ وَاللّهُغَفُورٌ رَّحِيمٌللّه
و اگر آنان صبر كنند تا تو به سوى آنان خارج شوى ، قطعاًبرايشان بهتر است و خداوند بخشنده مهربان است .
نكته ها: 
O گرچه مسئله صدا زدن پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله از پشت حجرات امروز ديگر مطرح نيست ، ولى درس و قانونى كه از اين ماجرا به دست مى آيد، براى ما كارساز است . چنانكه در تفسير روح المعانى مى خوانيم كه ابن عباس به خانه استادش مى رفت ، ولى درِ خانه را نمى زد تا خود استاد بيرون بيايد. از او پرسيدند: چرا در نمى زنى ؟ گفت : (و لو انّهم صَبَروا حتّى تَخرُجَ اليهم لَكان خَيراً لَهم ) يعنى اگر مردم صبر كنند تا تو از خانه خارج شوى براى آنان بهتر است .
مشاهده مى كنيم كه چگونه ابن عباس از آيه اى كه در شاءن پيامبر است ، براى همه تاريخ درس مى گيرد!
آرى ، كسى نگويد امروز كه ابولهب نيست ، جمله (تَبّت يَدا اَبى لهب ...) چه معنايى دارد؟ زيرا آيه نام فردى را مى برد، ولى هدف تفكّرات و اعمال آن فرد است . ابولهب فردى كافر و كارشكن بود و اگر امروز مى گوييم : (تَبّت يَدا ابى لهب ) يعنى بريده باد دست كسانى كه نسبت به مسلمين سوء قصد دارند و نسبت به رهبران الهى كارشكنى مى كنند!
O تعداد حجره هاى خانه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نه عدد كه از شاخه هاى خرما و بر درب هر يك پرده اى از موى بز بود و طول هر اتاق ، ده ذراع (تقريباً پنج متر) و ارتفاع آن هفت تا هشت ذراع (تقربياً چهار متر) بود. اين اتاق ها در زمان وليدبن عبدالملك خراب و جزو مسجد قرار داده شد. روز خراب كردن ، صداى گريه ها بلند شد و سعيدبن مسيب مى گفت : دوست داشتم اين حجره ها به حال خود باقى مى بود تا مردم جهان اين سادگى را ببينند و عبرت بگيرند!(76)
پيام ها: 
1 به شاءن افراد توجّه كنيم . (فرياد در كوچه ، ايجاد فشار روانى ، پيامبر را در رو درواسى قرار دادن و تحميل خواسته هاى خود بر آن حضرت ، در شاءن آن بزرگوار نيست ) (يُنادونك من وراءِ الحجرات )
2 با يك حركت بى ادبانه نبايد مردم را بى عقل دانست .
گروهى كه همواره پشت اتاق هاى پيامبر با فرياد خواهان خارج شدن حضرت بودند، بى عقلند. (ينادونك ) (فعل مضارع نشانه استمرار است )
3 حساب فرياد افرادى كه بر اساس عادت بلند سخن مى گويند، (نه بر اساس اهانت و تحقير)، از افراد بى ادب و مغرِض جداست . (اكثرهم لايعقلون ) (مثلا گاهى والدين نام فرزند خود را ساده مى برند، امّا قصد سوء ندارند، حساب آنان از كسانى كه براساس بى ادبى نام را ساده مى برند جداست )
4 فرياد در كوچه و بى ادبى نسبت به رهبر آسمانى ، نشانه بى عقلى است . (ينادونك ... لايعقلون )
5 هركس عقلش بيشتر است ، ادبش بيشتر است . (الّذين ينادونك ... اكثرهم لايعقلون ) حضرت على عليه السلام مى فرمايد: ((لا عَقلَ لِمَن لا اءدبَ له )) كسى كه ادب ندارد، در واقع عقل ندارد.(77)
6 يكى از راههاى اصلاح و تربيت ، انتقاد و توبيخ خلافكار است . (الّذين ينادونك ... اكثرهم لايعقلون )
7 آنجا كه عمل خلافى تكرار شد، توبيخ لازم است . (ينادونك ... لايعقلون )
8 به برنامه ها و اوقات فراغت ديگران احترام بگذاريم . پيامبر اسلام نيز به آرامش و استراحت و رسيدگى به خانواده نياز دارد و نبايد مردم هر لحظه مزاحم او شوند. (لو انّهم صبروا...) (مزاحمت و توقّع بى جا و ايجاد فشار و هيجان ، ممنوع )
9 صبر نشانه ادب است . (صبروا حتّى تخرج )
10 در ملاقات مردم با رهبرى ، اختيار و زمان نبدى به دست رهبر است . (حتّى تخرج اليهم )
11 پيامبراكرم صلّى اللّه عليه و آله زمان هايى را براى ملاقات با مردم قرار داده بود و نيازى به فرياد از كوچه نبود. (حتّى تخرج اليهم )
12 در برابر افراد بى ادب و بى خرد، از باب رحمت ، گذشت و مهربانى وارد شويم و آنان را ماءيوس نكنيم . خداوند ضمن سرزنش كسانى كه با فرياد پيامبر را صدا مى زدند، صبر، مغفرت و رحمت خود را مطرح مى كند تا يكسره ماءيوس نشوند وفرصت تغيير رويّه داشته باشند. (لو انّهم صبروا... واللّه غفور رحيم )
آيه (6) 
يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوَّاْ إِن جَآءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبِإِ فَتَبَيَّنُوَّاْ اءَن تُصِيبُواْ قَوْماً بِجَهَ لَةٍ فَتُصْبِحُواْ عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَ دِمِينَ
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اگر فاسقى براى شما خبرى آورد فورى تحقيق كنيد، مبادا (بخاطر زودباورى وشتابزدگى تصميم بگيريد و) ناآگاهانه به قومى آسيب رسانيد، سپس از كرده خودپشيمان شويد.
نكته ها: 
O سؤ ال : در اين آيه دستور تحقيق و بررسى آمده است ، ولى در آيه 12 همين سوره ، تجسّس در امور مردم حرام شده است ، آيا مى شود هم تجسّس حرام باشد و هم بررسى واجب ؟
پاسخ : آنجا كه تجسّس حرام است ، درباره رفتار شخصىِ مردم است كه ربطى به زندگى اجتماعى ندارد، ولى آنجا كه بررسى واجب است ، موردى است كه به جامعه مربوط است ومى خواهيم بر اساس آن ، اقدام و عملى انجام دهيم كه اگر به خاطر احترام فرد، تحقيق و بررسى نكنيم ممكن است امّتى در معرض ‍ فتنه و آشوب قرار گيرند.
پيام ها: 
از اين آيه درس هاى مهمى مى توان گرفت كه ما به بعضى از آنها اشاره مى كنيم :
1 به هر كس دستورى مى دهيد، نام او را با احترام ببريد. (يا ايّها الّذين آمنوا...)
2 همه اصحاب پيامبر عادل نبوده اند، بلكه در ميان آنان افراد فاسق و منافق نيز بوده اند.(ان جاءكم فاسق )
3 افشاگرى و رسوا كردن افرادى كه كارشان سبب فتنه است ، مانعى ندارد. (ان جاءكم فاسق ) (با توجّه به اينكه مراد از فاسق ، وليدبن عقبه است .)
4 اسلام ، اصل در زندگى را اعتماد به مردم مى داند، امّا حساب كسى كه فسق او بر همه روشن شد، از افراد عادّى جداست . (ان جاءكم فاسق )
5 زمينه حوادث دو چيز است : تلاش فاسق ، زود باورى مؤ من . (آمنوا ان جائكم فاسق ...)
6 گرچه ما بايد به سراغ خبر گرفتن از فاسق نرويم ، ولى آنان درصددند كه به سراغ ما بيايند و اخبار نادرستى را بازگو كنند. (جائكم ...)
7 هر خبرى نياز به تحقيق ندارد. (زيرا ((نباء)) به خبر مهم و مفيد گفته مى شود كه بايد بررسى شود)
8 ايمان با خوش باورى سازگار نيست . (آمنوا...فتبيّنوا)
9 تحقيق و بررسى را به تاءخير نيندازيد. (فَتبيّنوا) (حرف (فاء) نشانه اقدام سريع است )
10 جامعه اسلامى در معرض هرگونه تهاجم خبرى است و مردم بايد هوشيار و اهل تحقيق باشند. (ان جائكم ... فتبيّنوا)
11 چون گاهى فاسق راست مى گويد، بنابراين نبايد همه جا سخن او را تكذيب كرد، بلكه بايد تحقيق شود. (فتبيّنوا)
12 درمان مفاسد و ناهنجارى هاى اجتماعى ، هوشيارى امّت اسلامى است . (فتبيّنوا)
13 با تحقيق و بررسى ، فاسقان را متنبّه كنيم و نگذاريم ميدان دار جامعه اسلامى باشند و عرصه را بر آنان تنگ نماييم . (فتبيّنوا ان تصيبوا قوماً)
14 در مديريّت ، بايد علاج واقعه را قبل از وقوع انجام داد. ابتدا تحقيق ، سپس اقدام كنيم . (فتبيّنوا ان تصيبوا)
15 بيان فلسفه و رمز و راز احكام الهى ، انگيزه مردم را در انجام دستورات زياد مى كند. (فلسفه و راز تحقيق ، دورى از ايجاد فتنه در جامعه بيان شده است ) (فتبيّنوا ان تصيبوا)
16 هدف خبرگزارى فاسق ، ايجاد فتنه و بهم زدن امنيّت نظام است . (ان تصيبوا قوماً بجهالة )
17 اقدام به يك گزارش بررسى نشده ، مى تواند قومى را به نابودى بكشاند. (ان تصيبوا قوماً)
18 اقدام عجولانه و بدون بررسى و تحقيق ، نوعى جهالت است . (تصيبوا قوماً بجهالة )
19 عمل به دستورات الهى ، مانع پشيمانى است . تحقيق كنيم تا مبادا پشيمان شويم . (فتبيّنوا... نادمين )
20 پايان كار نسنجيده ، پشيمانى است . (نادمين )
فسق چيست و فاسق كيست ؟ 
O در اين آيه (ششم سوره حجرات ) سفارش مى كند كه اگر فاسقى براى شما خبر مهمى آورد، تحقيق و بررسى كنيد. در اينجا بايد بدانيم فاسق كيست و راههاى تشخيص خبر دروغ از خبر راست كدام است ؟
O ((فِسق )) در لغت به معناى جدا شدن است و در اصطلاح قرآنى ، به جدا شدن وخارج شدن از راه مستقيم گفته مى شود. اين كلمه در برابر عدالت بكار مى رود و فاسق به كسى مى گويند كه مرتكب گناه كبيره شده و توبه نكند.
O ((فِسق )) در قالب هاى گوناگون وموارد مختلف ، پنجاه و چهار بار در قرآن آمده است از جمله :
1 گاهى در مورد انحرافات فكرى وعقيدتى بكار مى رود، چنانكه به فرعون و قوم او گفته شده است . (انّهم كانوا قَوماً فاسقين )(78)
2 گاهى به افراد چند چهره و منافق فاسق گفته مى شود. (انّ المنافقين همُ الفاسقون )(79)
3 گاهى در مورد آزار دهندگان به انبيا و سركشان از دستورات آنان بكار مى رود. (در قرآن به بنى اسرائيل كه فرمان حضرت موسى عليه السلام را انجام نمى دادند و حضرت را زجر مى دادند گفته شده است ) (قالوا يا موسى انّا لن ندخلها... القوم الفاسقين )(80)
4 گاهى به كسانى كه طبق قانون الهى داورى و قضاوت نمى كنند، فاسق گفته شده است . (و مَن لم يحكم بما اَنزلَ اللّه فَاولئك هم الفاسقون )(81)
5 گاهى به حيله گران فاسق گويند. (...بما كانوا يَفسقون )(82)
6 گاهى به كسانى كه وظيفه مهم امر به معروف و نهى از منكر را رها مى كنند گفته مى شود. (اَنجَينا الّذين يَنهَونَ عن السوء و اَخَذنَا الّذين ظلموا... بما كانوا يَفسقون )(83)
7 گاهى به كسانى كه خانه ، تجارت ، فاميل و مادّيات را بر جهاد در راه خدا ترجيح مى دهند، فاسق گفته مى شود. (ان كان آبائكم ... اَحبّ... واللّه لا يَهدِى القومَ الفاسقين )(84)
8 گاهى به انحرافات جنسى و شهوت رانى هاى ناروا گفته مى شود. (قرآن به قوم لوط كه گناه لواط را در مجالس علنى و بى پروا انجام مى دادند، لقب فاسق داده است ) (رِجزا من السماء بما كانوا يَفسقون )(85)
9 گاهى به بهره گيرى از غذاهاى حرام فسق گفته مى شود. (حُرّمت عليكم المَيتَةُ و الدّم ... ذلكم فِسق )(86)
10 گاهى به تهمت زدن به زنان پاكدامن گفته شده است . (يَرمُونَ المحصنات ... اولئك هم الفاسقون )(87)
برخورد با فاسق 
O آيات و روايات ، مسلمانان را از دوست شدن با فاسق نهى كرده اند. امام صادق از امام باقر و او از امام سجاد عليهم السلام نقل مى فرمايد كه از دوستى با افراد فاسق پرهيز نما كه تو را به لقمه نانى يا كمتر مى فروشند (و هرگز وفا ندارند).(88)
2 حضرت على عليه السلام فرمود: گواهى فاسق پذيرفته نمى شود.(89)
3 رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمودند: فاسقى كه گناه علنى انجام مى دهد، غيبت ندارد.(90)
4 پيامبر عزيز اسلام فرمودند: دعوت فاسق را براى مهمانى نپذيريد.(91)
تحقيق ، داروى دردهاى اجتماعى 
O در طول تاريخ ، انبيا با مردم و اجتماعاتى روبرو بوده اند كه به انواع بيمارى هاى اجتماعى و اخلاقى مبتلا بوده اند و حتّى امروز با آن همه پيشرفت هاى مهمى كه در زندگى علمى ، اقتصادى و اجتماعى بشر شده است ، هنوز آن بيمارى ها به قوّت خود باقى است . آن بيمارى ها عبارتند از:
1 تقليد كوركورانه از نياكان ، عادات وآداب ورسوم خرافى .
2 پيروى از خيالات ، شايعات ، پيشگوئى ها، تحليل ها و رؤ ياها.
3 قضاوت بدون علم ، موضع گيرى بدون علم ، ستايش يا انتقاد بدون علم و نوشتن و گفتن بدون علم .
دستور تحقيق و بررسى كه در اين آيه است ، داوريى شفابخش براى همه آن بيمارى ها است .
اگر جامعه ما اهل دقّت و تحقيق و بررسى باشند، همه اين آفات و بلاهاى اجتماعى يكسره درمان مى شود.
نمونه اى تلخ 
O پس از جنگ خيبر، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله شخصى به نام اُسامة بن زيد را همراه گروهى از مسلمانان به سوى يهوديانى كه در يكى از روستاهاى فدك بودند فرستاد تا آنان را به اسلام يا قبول شرائط ذِمّه دعوت نمايد، يكى از يهوديان (به نام مِرداس ) با شنيدن خبر، اموال و خانواده خود را در پناه كوهى قرار داد و با گفتن ((لااله الاّاللّه محمّدٌ رَسولُ اللّه )) به استقبال مسلمانان آمد. اُسامه به گمان اينكه او از ترس اسلام آورده و اسلام او واقعى نيست او را كشت . رسول خدا پس از اطلاع از آن ، به شدّت ناراحت شدند، آيه نازل شد: اى مؤ منين ! هرگاه در راه خدا گام بر مى داريد و سفر مى كنيد، تحقيق و بررسى كنيد و به كسى كه اظهار ايمان مى كند نگوئيد تو مؤ من نيستى و بخاطر به دست آوردن غنائم بى گناهى را نكشيد. زيرا نزد خداوند غنائم فراوانى است (كه مى تواند بدون كشتن نارواى مردم به شما عطا كند).(92)
محكم كارى 
O اسلام اصل دقّت و محكم كارى را در همه امور به شدّت مورد توجّه قرار داده است از جمله :
1 در اصول عقائد، تقليد را ممنوع كرده و مى فرمايد: هر كس بايد با عقل خود راه فكرى خود را انتخاب كند.
2 در رهبرى ، اصل عصمت يا عدالت را در كنار شرائط ديگر شرط لازم شمرده است .
3 در تقليد نيز يكى از شرائط مرجع تقليد را در كنار علم و عدالت ، دورى از هوا و هوس ، و بصيرت داشتن به مسائل زمان مطرح كرده است .
4 در قضاوت ، علاوه بر علم و عدالت ، تاءمين زندگى قاضى را شرط دانسته تا فقر و نياز قلب قاضى را به سوى گرفتن رشوه سوق ندهد.
5 در تنظيم اسناد تجارى . بزرگ ترين آيات قرآن كه در سوره بقره است ، مربوط به تنظيم اسناد داد و ستد و معاملات است . اسلام محكم كارى را حتّى در دفن مرده به ما سفارش كرده است ، زيرا مسلمانان ديدند پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله قبر يكى از مسلمانان را بسيار محكم مى سازد، پرسيدند: او كه مرده است اين همه دقّت در چيدن خشت هاى قبر براى چيست ؟ فرمود: خداوند دوست دارد مسلمان دست به هر كارى مى زند، محكم كارى كند.
قرآن درباره سخن گفتن نيز مى فرمايد: حرف محكم و منطقى بزنيد، (قولوا قَولاً سَديداً)(93) بعد از اين نگاه اجمالى ، به سراغ مسئله خبر در اسلام برويم ؛
خبر در اسلام 
O اسلام درباره خبر تاءكيدهاى فروانى كرده است از جمله :
الف : در قرآن به ما فرمان داده شده كه هر چه را به آن علم ندارى ، دنبال نكن . زيرا در قيامت از چشم و گوش و دل شما بازخواست مى شود.(94)
ب : قرآن از كسانى كه هر خبرى را مى شنوند نسنجيده آن را نشر مى دهند، به شدّت انتقاد كرده و فرموده است : خبر را به اهل استنباط عرضه كنيد و اگر كارشناسى و حقّانيّت آن ثابت شد پخش كنيد.(95)
ج : قرآن براى كسانى كه با پخش اخبار دروغ ، در جامعه دغدغه ايجاد مى كنند، كيفرى سخت معيّن فرموده است .(96)
د: پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله در سال آخر عمر شريف خود در سفر حج فرمودند: كسانى كه خبرهاى دروغى از من نقل مى كنند زيادند و در آينده زيادتر خواهند شد، هر كس آگاهانه به من نسبت دروغ بدهد، جايگاهش دوزخ است و هر چه از من شنيديد به قرآن و سنّت من عرضه كنيد، پس اگر موافق آن دو بود بپذيريد وگرنه ردّ كنيد.(97)
ه‍ : امام صادق عليه السلام بر كسى كه خبرهاى دروغى را به پدرش امام باقر عليه السلام نسبت مى داد لعنت كردند و فرمودند: هر چه از ما شنيديد، اگر شاهد و گواهى از قرآن يا ساير سخنان ما بر آن پيدا كرديد بپذيريد وگرنه نپذيريد.(98)
و: امام رضا عليه السلام فرمودند: سند سخنان ما قرآن و سنّت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله است .(99)
ز: يكى از مهم ترين علوم اسلامى ، علم رجال است كه براى شناخت خبر صحيح از غير صحيح ، افرادى را كه حديث نقل مى كنند مورد ارزيابى و بررسى قرار مى دهد.
شيوه تحقيق 
O آنچه مهم است تحقيق و بررسى و كسب علم است تا اقدامى جاهلانه صورت نگيرد، امّا اسلام كه دين جامعى است براى شناخت صحيح از ناصحيح ، راههايى را نيز نشان داده است از جمله :
1 مراجعه به كتب و اسناد محكم و قابل قبول تا آنجا كه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله نيز تورات و انجيل را شاهد براى خود آورد و فرمود: نام و نشان مرا در تورات و انجيل مى يابيد. (مَكتُوباً عندهم فى التوراة و الانجيل )(100)
2 پرسش از دانشمندان با تقوى . (فَسئلوا اهل الذّكر)(101)
3 گواهى دادن دو شاهد عادل . (ذَوا عَدلٍ منكم )(102)
4 بررسى شخصى ، كه انسان خود به بررسى صحّت و سقم آن مى پردازد. نظير تحقيق و بررسى شخص نجاشى درباره مسلمانانى كه به حبشه هجرت كرده بودند.
5 جمع آورى قرائن . گاهى انسان از مجموع آثار و قرائن و نوع سخن ، همكار، زمان ، مكان و شيوه كار، حقّانيّت آن را مى فهمد. مثلاً براى شناخت پيامبر اسلام از اينكه او فردى درس ناخوانده در مركز بت پرستى بر ضد بت پرستى قيام كرده و سخن او قرآن است و در ميان دوست و دشمن به امين شناخته شده ، خلق او كريم ، يارانش باوفا، رفتارش حتّى روز فتح مكه عفو و گذشت ، دستوراتش جهان شمول و شيوه كارش بر اساس حقّ و... كه اين قرائن نشان دهنده حقّانيّت پيامبر اسلام مى شود.
6 هماهنگى گفتار اوبا سخنان قبلى وتضاد نداشتن سخنان .
7 هماهنگى گفتار او با گفتار ديگران . مثلا شخصى مطلبى را از حديث پيامبر صلّى اللّه عليه و آله برداشت مى كند، همين كه ديد مطلبى كه فهميده بزرگان ديگرى نيز آن را براداشت كرده اند، به فهم خود مطمئن مى شود.
8 شناسايى از طريق فرستادن بازرسى مخصوص . چنانكه حضرت على عليه السلام مى فرمايد: ((عَينى بِالمغرب )) يعنى كسى كه در منطقه مغرب چشم و ناظر مخصوص من است ، چنين گزارش داده است .
9 اطلاعات مردمى نيز مى تواند سند اعتماد و تحقيق باشد. حضرت على عليه السلام مى فرمايد: ((بَلَغَنى انّك )) مردم به من اين گونه گزارش داده اند.
10 اعتماد ديگران . مثلاً اگر علما و مراجع تقليد به حديثى اعتماد كردند و طبق آن فتوى دادند و يا اگر مردم متديّن در نماز به شخصى اقتدا كردند، اين نوع اعتمادها را مى توانيم تكيه گاه تحقيق خود قرار دهيم .
11 سابقه كار نيز مى تواند راهى براى تحقيق باشد. پيامبراسلام صلّى اللّه عليه و آله به مردم مى فرمود: چرا در من شك داريد؟ من كه عمرى را در ميان شما زندگى كرده ام و شما همه حالات مرا ديده ايد. (فقد لَبِثتُ فيكم عُمراً)(103)
دروغ 
O از آنجا كه در آيه مورد بحث (آيه 6) فرمان تحقيق و بررسى اخبار صادر شده ، لازم است نگاهى به مسئله دروغ داشته باشيم ؛
# دروغ يك نوع نفاق است ، زيرا انسان چيزى را به زبان مى گويد كه خود نيز در دل آن را باور ندارد. (يَقولون بِاَلسِنَتهم ما ليسَ فى قُلوبِهم )(104)
# دروغ گاهى در سيماى يك تهمت در مى آيد و نسبت ناحقّى به شخصى پاك داده مى شود. (اَرادَ بِاَهلِك سُوء)(105)
# دروغ گاهى در قالب سوگند در مى آيد، يعنى سوگند دروغ ياد مى كنند. (يَحلِفونَ بِاللّه ...)(106)
# دروغ گاهى در قالب گريه ظاهر مى شود. چنانكه برادران يوسف شبانه و اشك ريزان نزد پدر آمدند كه يوسف را گرگ پاره كرد. (و جاؤ ا اءباهُم عِشاءً يَبكون )(107)
# دروغ تنها با زبان نيست ، بلكه گاهى با عمل است . برادران يوسف پيراهن يوسف را با خون آميختند و با دروغِ عملى مطلب خود را اظهار داشتند. (بِدَمٍ كَذِب )(108)
# اسلام مردم را حتّى از دروغ شوخى نهى فرموده است .(109)
# دروغ ، كليد بسيارى از گناهان است .(110)
# دروغ ، انسان را از چشيدن مزه ايمان محروم كرده (111) وسبب خرابى ايمان مى شود.(112)
# امام باقر عليه السلام فرمود: چيزى بدتر از دروغ نيست .
# حضرت على عليه السلام فرمود: از دوستى با دروغگو بپرهيز كه او همچون سراب است .
آيه (7 و 8) 
وَاعْلَمُوَّاْ اءَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِى كَثِيرٍ مِّنَ الاَْمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَكِنَّ اللّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الاِْيمَنَ وَزَيَّنَهُ فِى قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَاءُوْلََّئِكَ هُمُ الرَّ شِدُونَ
و بدانيد كه تنها در ميان شما رسول خداست كه اگر در بسيارى از امور پيرو شما باشد، قطعاً به سختى و مشقّت خواهيد افتاد، ولى خداوند ايمان را محبوب شما قرار داده و در دلهايتان آن را زينت بخشيده است و كفر، فسق و گناه را مورد تنفّر شما قرار داده است . آنها همان رشد يافتگان هستند.
فَضْلاً مِّنَ اللّهِ وَنِعْمَةً وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ
(اين علاقه به ايمان و تنفّر از كفر،) از طرف خداوند فضل ونعمتى بزرگ است و خداوند آگاه و حكيم است .
نكته ها: 
O در آيات قبل خوانديم كه شخصى (وليدبن عَقبه ) به دروغ خبر مخالفت مردم قبيله اى را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و مردم داد. مردم عصبانى و آماده هجوم شدند و توقّع داشتند كه پيامبر اسلام نيز آنان را حمايت كند. آيه نازل شد كه اوّلاً هرگاه فاسقى خبرى آورد تحقيق كنيد و ثانياً مردم بايد تابع پيغمبر باشند، نه آنكه رهبر الهى تابع هيجان هاى ناپخته اى كه برخاسته از گزارشات افراد فاسق است قرار گيرد.
O در روايات مى خوانيم : كليد شناخت خود را علاقه به مؤ منين بدانيد؛ اگر اهل ايمان نزد شما محبوب بودند، در راه خير هستيد، امّا اگر به گنهكاران علاقمند باشيد، در شما خيرى نيست .(113)
O در روايات مى خوانيم : مراد از ايمان در جمله (حَبّبَ اليكم الايمان ) محبّت على ابن ابى طالب عليهما السلام است و مراد از كفر و فسوق و عصيان ، افرادى هستند كه در برابر اهل بيت عليهم السلام قيام كرده اند.(114)
O امام صادق عليه السلام از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نقل مى كند كه هر كس نعمت هاى الهى را تنها در خوراك و پوشاك و... بداند عملش كوتاه و عذابش نزديك است .
O در حديث ديگرى مى خوانيم : كسانى كه علاقه به معنويات و تنفّر از گناه را نعمت نمى دانند، نعمت هاى الهى را كفران كرده ، عملشان كم بوده و تلاشهاى آنان نابود است .(115)
O رشد، هديه الهى است كه به انبيا داده شده ؛ (آتَينا ابراهِيم رُشدَه )(116) ووظيفه آنها رشد دادن انسان مى باشد؛ (يا قوم اتّبِعون اَهدِكم سَبيلَ الرّشاد)(117) و خود آنان نيز بدنبال رشد بوده اند، چنانكه حضرت موسى در بيابان ها بدنبال حضرت خضر مى رود تا به رشد برسد؛ (هل اتّبعك على اءن تُعلّمَن ممّا عُلّمتَ رُشدا)(118) و ايمان زمينه رشد، (وليؤ منوا بى لعلّهم يَرشُدون )(119) و كتب آسمانى وسيله رشد انسان مى باشند، (يَهدى اِلىَ الرُّشد)(120). به هر حال مراد از رشد در قرآن ، رشد معنوى است ، و اين كوته فكرى انسان است كه رشد را تنها در كاميابى هاى دنيوى مى داند.
O در مديريّت و سياست گذارى جامعه ، اگر تصميم گيرنده معصوم يا عادل نباشد، از استبداد سر در مى آورد كه در آن رشدى نيست ، (و ما اَمرُ فِرعونَ بِرَشيد)(121) ولى اگر تصميم گيرنده معصوم يا عادل باشد، زمينه رشد فراهم است . (اولئك هم الرّاشِدون )
پيام ها: 
1 اگر مى خواهيم پشيمان نشويم بايد به انبيا مراجعه كنيم . (در آخر آيه قبل ، سخن از ندامت و پشيمانى بود و در اين آيه مى فرمايد: شما كه پيامبر داريد به او مراجعه كنيد تا از كارهاى شتاب زده ندامت آور بيمه شويد) (نادِمين . و اعلموا انّ فيكم رسول الله )
2 حضور پيامبر ورهبران الهى ، امتياز خاصّى براى جامعه ها است . (((فيكم رسول اللّه ))، نه ((رسول اللّه فيكم )))
3 رهبر بايد در دسترس مردم باشد و مردم نيز حضور آن حضرت را جدّى بگيرند. (انّ فيكم رسول اللّه )
4 توقّع مشورت كردن پيغمبر با مردم مانعى ندارد، امّا اطاعت پيامبر از مردم انتظارى نابجاست . (لو يطيعكم ... لَعَنتّم ...)
5 مشكلات مردم به خاطر دورى از مكتب انبيا وعمل به سليقه ها وهوسهاى مختلف و شخصى است . (لو يطيعكم ... لَعَنتّم ...)
6 رهبر بايد استقلال راءى داشته باشد. (اگر امواج فتنه ها، سليقه ها وخواسته ها، راءى او را سست كند، جامعه گرفتار مشكلات مى شود) (لو يطيعكم ... لَعَنتّم ...) دشمن نيز براى ما همين نوع مشكلات را كه برخاسته از سستى راءى رهبر است مى خواهد، چنانكه در جاى ديگر مى خوانيم : (ودّوا ما عَنِتّم ...)(122)
7 انعطاف دربرخى موارد لازم است . (فى كثيرمن الامر)
8 در مواردى كه حكمى از طرف خدا و رسول نيست و جاى مشورت است ، پيروى از مردم و هم سليقه شدن با آنها مانعى ندارد. (فى كثيرٍ من الامر) (بنابراين مواردى يافت مى شود كه پيروى مشكل زا نيست )
9 گرايش به مذهب ، امرى فطرى است كه خداوند در انسان به وديعه گذاشته است . (حَبّبَ اليكم الايمان ...) (در روايات مى خوانيم : دوست داشتن حقّ و علاقه به اولياى خدا و مؤ منين ، از الطاف ويژه خداوند است )
10 محبّت به ايمان هست ، ولى جبر و تحميل ايمان نيست . (حَبّبَ اليكم الايمان ...)
11 ايمان ، زينت دلهاست ، (و زَيّنَه فى قلوبكم ) همان گونه كه كوه ها، درياها، معادن ، گل ها وآبشارها وهمه آنچه روى زمين است ، زينت زمين است . (انّا جَعلنا ما على الارض زينةً لها) (آرى ، زينت انسان ، كمالات معنوى اوست و جلوه هاى مادّى ، زينت زمين هستند)
12 تولّى و تبرّى بايد در كنار هم باشد، اگر ايمان را دوست داريم بايد از كفر، فسق و عصيان نيز بيزار باشيم . (حَبّبَ اليكم الايمان ... كَرّهَ اليكم الكفر...)
13 انكار قلبى و انگيزه فاسد، مقدّمه طغيان انسان است . ابتدا فرمود: ((الكفر)) وسپس ((الفسوق والعصيان ))
14 كفر، تغيير فطرت انسانى است . (حَبّبَ اليكم الايمان ... كَرّهَ اليكم الكفر...)
15 آفات ايمان ، كفر، فسوق و عصيان است . (حَبّب اليكم الايمان ... كرّه اليكم الكفر...)
16 تنفّر از بدى ها، فطرى است . (كَرّهَ اليكم الكفر و الفسوق و العصيان ...) و اين تنفّر، مايه رشد انسان است . (اولئك هم الرّاشدون )
17 كسانى كه از كفر، فسق و عصيان تنفّرى ندارند، رشد معنوى ندارند. (كَرّهَ... اولئك هم الرّاشدون )
18 نعمت تنها نعمت هاى مادّى نيست ، از نعمت هاى بزرگ الهى ، دوست داشتن ايمان و بيزارى از كفر، فسق و عصيان است . (حَبّبَ... كَرّهَ... فَضلاً من اللّه و نِعمة )
19 گرايش قلبى به ايمان ، لطف الهى است . (حَبّبَ اليكم الايمان ... فَضلا من اللّه و نعمة )
رابطه ايمان و علم 
O حساب ايمان از علم جداست ، ايمان برتر و فراتر از علم است ، زيرا ايمان از مقوله محبّت است ، چنانكه حساب ولايت از حساب رئيس ، حاكم ، شاه و سلطان جداست و همان گونه كه حساب خمس و زكات از ماليات جداست .
توضيح آنكه انسان مؤ من به بسيارى از چيزها علم دارد، ولى به آنها عشق نمى ورزد. مثلاً به ارتفاع كوهها و عمق اقيانوس ها و تاريخ حكومت پادشاهان و هزاران مسئله ديگر علم دارد و يا به بسيارى از آمار و ارقام آگاه است ، ولى به آنها عشق نمى ورزد، لكن آنجا كه پاى خدا، اعتقاد وايمان در كار است ، به آن عشق مى ورزد و اين عشق و ايمان هديه الهى است كه در درون انسان قرار داده شده است . بنابراين كفّار در حقيقت با كفر و لجاجت ، فطرت خود را تغيير داده اند. (حَبّبَ اليكم الايمان ...)
چنانكه در خمس و زكات ، قداست ، اعتماد، انتخاب و قرب به خداوند مطرح است كه در ماليات نيست . لذا مردم تمام دنيا ماليات مى دهند، امّا به گيرنده ماليات عشق نمى ورزند، امّا مردم با ايمان به هنگام پرداخت خمس ‍ و زكات ، به مرجع تقليد عشق مى ورزند.
آيه (9) 
وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُواْ فَاءَصْلِحُواْ بَيْنَهُمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَيهُمَا عَلَى الاُْخْرَى فَقَتِلُواْالَّتِى تَبْغِى حَتَّى تَفِى ءَّ إِلَىَّ اءَمْرِ اللّهِ فَإِن فَآءَتْ فَاءَصْلِحُواْ بَيْنَهُمَابِالْعَدْلِ وَاءَقْسِطُوَّاْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ
و اگر دو طائفه از مؤ منين به نزاع و جنگ پرداختند، پس فورى ميان آنان صلح و آشتى بر قرار كنيد. سپس اگر يكى از دو گروه بر ديگرى تجاوز كرد، پس با آن متجاوز بجنگيد تا به فرمان خداوند روى كند. پس اگر طائفه متجاوز بازگشت (و دست از تجاوز خود برداشت )، ميان آن دو گروه با عدالت صلح برقرار كنيد و عدالت به خرج دهيد. همانا خداوند عدالت پيشه گان را دوست دارد.
نكته ها: 
O از آغاز اين سوره انواع برخوردها مطرح شده است :
الف : برخورد با خدا و رسول ، (پيشى نگرفتن ... (لاتقدّموا))
ب : برخورد با پيامبر اكرم ، (ادب داشتن و صدا را بلند نكردن )
ج : برخورد با فاسق ، تحقيق و بررسى گزارشات او.
د: برخورد و سركوب ياغى .
ه‍ : برخورد با محبّت ، برادرى و... با مؤ من . (آيات بعدى )
O در حديث مى خوانيم : برادر دينى خود را خواه ظالم باشد يا مظلوم يارى كن ، اگر مظلوم است ، درگرفتن حقّ و اگر ظالم است ، در جلوگيرى از ظلمش او را يارى كن .(123)
O مسلمانان بايد داراى تشكيلات ، حكومت ، قدرت ، نظام ، آموزش ، بسيج ، تبليغات و تداركات قوى باشند وگرنه امروز عمل كردن به اين آيه يعنى سركوب ياغيان بين المللى با آن همه پيشرفت علم و تكنولوژى و ارتباطات امكان ندارد. (آرى ، اگر سركوب ياغى واجب است ، مقدّمه واجب كه همان تشكيل حكومت اسلامى است نيز واجب است )
پيام ها: 
از اين آيه نيز ده ها درس مى توان گرفت كه ما به بعضى از آنها اشاره مى كنيم :
1 گرچه ايمان مانع درگير شدن نيست ، ولى نزاع ميان مؤ منين يك جرقه است نه يك جريان ، موقّت است نه دائمى . زيرا كلمه ((اِقتَتلوا)) نشان از پديد آمدن نزاع است ، نه دوام آن واگر دائمى بود مى فرمود: ((يَقتَتلون ))
2 ادب به ما مى گويد كه مسائل منفى و زشت را مستقيما به مخاطب خود نسبت ندهيم . (در اين آيه نفرمود: و اگر دو طائفه از شما، بلكه فرمود: از مؤ منان ، يعنى شما اينكاره نيستيد) (اِقتتلوا)
3 طبيعت جنگ پاى همه را به ميان مى كشد و تنها به دو گروه درگير قانع نيست . (كلمه ((اقتتلوا)) جمع آمده وگرنه مى فرمود: ((اقتتلا)))
4 مسلمانان در برابر مشاهده و اطلاع از درگيرى ميان خود، متعهّد ومسئولند وبى تفاوتى را ممنوع مى دانند. (فَاصلِحوا)
5 براى آشتى دادن و برقرارى صلح ميان مسلمانان با سرعت و بدون تاءخير قيام كنيم . (حرف (فاء) در ((فَاصلِحوا)) نشانه سرعت است )
6 اگر يكى از دو گروه درگير ياغى گرى كرد، همه اُمّت اسلامى بايد بر ضدّ او سريعاً بسيج شوند. (فَاِن بَغَتْ... فقاتلوا الّتى تَبغى )
7 براى برقرارى يا حفظ امنيّت و عدالت ، حتّى اگر لازم شد بايد مسلمانان ياغى كشته و فدا شوند. آرى ، خون ياغى ارزش ندارد. (فَاِن بَغتْ... فقاتلوا...)
8 در برابر خشونت بايد خشونت به خرج داد. (فَاِن بَغتْ... فقاتلوا) (در نظام اسلامى نبايد به ياغى مهلت و فرصت داده شود)
9 در سركوب ياغى ، طفره نرويم و مسامحه نكنيم . (فقاتلوا) (حرف (فاء) علامت تسريع است )
10 در سركوب ياغى ، كارى به خانواده ، زن و فرزند او نداشته باشيم و فقط به سراغ خودش برويم . (فقاتلوا الّتى تَبغى )
11 در سركوب ياغى هيچ شرط و ملاحظه اى نداشته باشيم ؛ خودى باشد يا غريبه . (فقاتلوا الّتى تَبغى )
12 قيام مسلمين ، هدف مقدّس دارد.(حتّى تَفى ء الى ...)
13 مدّت مبازره تا رسيدن به هدف است ، (حتّى تَفى ء الى امر اللّه ) و ساعت ، ماه و تاريخ خاصّى ندارد. مثل مدّت مراجعه بيمار به پزشك و مصرف دارو است كه تا زمان سلامتى بايد ادامه يابد.
14 در سركوب ياغى ، هدفهاى شخصى ، قومى ، حزبى ، يا انتقام ، خودنمائى و گرفتن زهره چشم از ديگران مطرح نيست ، بلكه يك هدف مطرح است و آن برگشتن ياغى به راه خداست . (حتّى تَفى ء الى امر اللّه )
15 براى آتش بس ، آغاز و شروع بازگشت ياغى به راه حق كافى است . همين كه او شروع به برگشت كرد دست از او برداريد، زيرا شرط دست برداشتن از او، بازگشت صد در صد او نيست . (حتّى تَفى ء)
16 در مرحله درگيرى كه متجاوز معلوم نيست ، بايد تلاش براى خاموش كردن اصل فتنه و ايجاد صلح باشد، (فَاصلحوا) ولى در مرحله بعد كه متجاوز و ياغى شناخته شد، خاموش كردن فتنه و ايجاد صلح بايد در سمت و سوى دفاع از مظلوم و گرفتن حقّ او از ظالم باشد. (فَاصلحوا بينهما بالعَدل )
17 وظيفه مسلمانان در شرائط مختلف تفاوت دارد؛ گاهى اصلاح است و گاهى جنگ . (در اين آيه ، هم كلمه ((اصلحوا)) دو بار آمده است و هم كلمه ((قاتلوا)))
18 در اصلاح ميان دو گروه بايد خسارت و غرامت جنگ را از متجاوز گرفت . (بالعَدل )
حضرت على عليه السلام فرمود: اُمّتى كه حقّ ضعيفش از قوى بدون ترديد گرفته نشود، قداست و ارزشى ندارد.(124)
19 هر كجا طوفان غرائز و غضب و لغزشگاهى بود، سفارشات پى درپى لازم است . (بالعَدل ، اقسطوا... يحبّ المقسِطين )
20 اصلاحى ارزش دارد كه حقّ به صاحبش برسد، وگرنه سكوت ذلّت بار، مرگ آفرين و تحميلى است . (اصلحوا... اقسطوا)
21 هر كجا مسئله تحمّل مشكلات در كار است ، از اهرم محبّت استفاده كنيد. (انّ اللّه يُحبّ المقسطين )
22 كسانى محبّت خداوند را دريافت مى كنند كه بر اساس عدل و قسط حركتى كنند وگرنه ساكت كردن دو طرف جنگ بدون برقرارى عدالت ، محبوب خداوند نيست . (يحبّ المقسِطين )
نمونه ها 
O آيه اى كه براى تلاوتش دو دست قطع شد.
در ماجراى جنگ جمل همين كه كار رو به سختى مى رفت و حضرت على عليه السلام آنان را از شروع به جنگ نهى فرمود، طرفداران عايشه گوش ‍ ندادند، حضرت به خداوند شكايت كرد كه مردم نافرمانى مى كنند وگوش ‍ نمى دهند و قرآن را بدست گرفت و پرسيد: كيست كه اين آيه (و ان طائفتان من المؤ منين ...) را براى مردم بخواند؟
شخصى به نام مسلم مجاشعى آمد و گفت : من اين آيه را براى مردم مى خوانم . امام فرمود: دست راست و چپ تو را قطع و تو را شهيد مى كنند! گفت : ((هذا قليلٌ فى ذاتِ اللّه )) يعنى شهادت من در راه خدا چيزى نيست .
قرآن را گرفت و در برابر لشگر عايشه ايستاد و مردم را به خدا دعوت كرد تا شايد خونى ريخته نشود و جنگى صورت نگيرد، دست راست او را قطع كردند، قرآن را به دست چپ گرفت ، دست چپ او را نيز جدا كردند، قرآن را به دندان گرفت ، سرانجام طرفداران عايشه اين تلاوت كننده قرآن را به شهادت رساندند. حضرت على عليه السلام بعد از شهادت او دستور حمله دادند.(125)
آرى ، ابتدا بايد با استناد به قرآن تبليغ و اتمام حجّت نمود و سپس شجاعانه تا آخرين نفس در راه هدف تلاش كرد.

next page

fehrest page

back page