تفسير نمونه جلد ۷
جمعي از فضلا
- ۱۰ -
در اين ميان بعضى از طوائفى كه با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) پيمان
بسته بودند، يك جانبه و بدون هيچ مجوزى پيمانشان را به خاطر همكارى آشكار با دشمنان
اسلام شكستند، و يا در صدد از ميان بردن رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )
بر آمدند، همانند يهود بنى نضير و بنى قريظه ، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم
) هم در مقابل آنها شدت عمل به خرج داد، و همه را از مدينه طرد كرد، ولى قسمتى از
پيمانها هنوز به قوت خود باقى بود، اعم از پيمانهاى مدتدار و بدون مدت .
آيه اول مورد بحث به تمام مشركان (بت پرستان ) اعلام مى كند كه : هر گونه پيمانى با
مسلمانان داشته اند، لغو خواهد شد، و مى گويد (اين
اعلام برائت و بيزارى خداوند و پيامبرش از مشركانى كه با آنها عهد بسته ايد، مى
باشد).
(برائة من الله و رسوله الى الذين عاهدتم من المشركين )
سپس براى آنها يك مهلت چهارماهه قائل مى شود، كه در اين مدت بيانديشند، و وضع خود
را روشن سازند، و پس از انقضاى چهار ماه يا بايد دست از آئين بت پرستى بكشند و يا
آماده پيكار گردند، و مى گويد: (چهار ماه
در زمين آزادانه به هر كجا مى خواهيد برويد)
(ولى بعد از چهار ماه وضع دگرگون خواهد شد) (فسيحوا فى الارض اربعة اشهر)
(اما بدانيد كه شما نمى توانيد خداوند را
ناتوان سازيد، و از قلمرو قدرت او بيرون رويد)
(و اعلموا انكم غير معجزى الله ).
(و نيز بدانيد كه خداوند كافران مشرك و بت
پرست را سرانجام خوار و رسوا خواهد ساخت ).
(و ان الله مخزى الكافرين )
نكته ها :
در اينجا به دو نكته بايد توجه كرد
1- آيا الغاى يكجانبه پيمان صحيح است ؟
مى دانيم در اسلام مخصوصا اهميت فوق العاده اى به مساءله وفاى به عهد و پايبند بودن
به پيمانها حتى در برابر كافران و دشمنان داده شده است ، با اين حال اين سؤ ال پيش
مى آيد كه چگونه قرآن دستور مى دهد پيمان مشركان يك جانبه لغو گردد؟
پاسخ اين سؤ ال با توجه به امور زير روشن مى شود.
اولا بطوريكه در آيه 7 و 8 همين سوره (چند آيه بعد) تصريح شده ، اين لغو پيمان بدون
مقدمه نبوده است ، بلكه از آنها قرائن و نشانه هائى بر نقض پيمان آشكار شده بود، و
آنها آماده بودند در صورت توانائى بدون كمترين اعتنا به پيمانهائى كه با مسلمانها
دارند، ضربه كارى را بر آنها وارد سازند.
اين كاملا منطقى است كه اگر انسان ببيند، دشمن خود را آماده براى شكستن پيمان مى
كند و علائم و قرائن آن در اعمال او به قدر كافى به چشم مى خورد، پيش از آنكه
غافلگير شود اعلام لغو پيمان كرده و در برابر او به پاخيزد.
ثانيا در پيمانهائى كه به خاطر شرايط خاص بر قوم و ملتى تحميل مى شود، و آنها خود
را ناگزير از پذيرش آن مى بينند، چه مانعى دارد كه پس از قدرت و توانائى اين گونه
پيمانها را به طور يكجانبه لغو كنند.
آئين بت پرستى نه يك مذهب بود و نه يك مكتب عاقلانه ، بلكه يك روش خرافى و موهوم و
خطرناك بود، كه مى بايست سرانجام از جامعه انسانى برچيده شود، و اگر قدرت و قوت بت
پرستان در جزيره عرب به قدرى در آغاز كار زياد بود، كه پيغمبر (صلى اللّه عليه و
آله و سلّم ) مجبور شد تن به صلح و پيمان با آنها در دهد، دليل اين نخواهد بود كه
به هنگام كسب نيرو و قدرت به چنين پيمان تحميلى كه بر خلاف منطق و عقل و درايت است
، وفادار بماند، اين درست به آن مى ماند كه يك مصلح
بزرگ در ميان گاو پرستان بعضى از كشورها ظهور كند، و براى برچيدن اين برنامه دست به
كار تبليغات وسيع بزند، و به هنگامى كه تحت فشار قرار گيرد، به ناچار با آنها پيمان
ترك مخاصمه ببندد، ولى به هنگامى كه پيروان كافى پيدا كرد، قيام كند و براى جاروب
كردن اين افكار پوسيده دست به كار شود، و پيمان خود را با آنها ملغى شده اعلام
نمايد.
لذا مى بينيم اين حكم مخصوص مشركان بوده و اهل كتاب و ساير اقوامى كه در اطراف
جزيره عربستان وجود داشتند، و به نوعى با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )
پيمان بسته بودند، پيمانشان تا پايان عمر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )
محترم شمرده شد.
به علاوه مى بينيم لغو پيمان مشركان به شكل غافلگيرانه صورت نگرفت ، بلكه چهار ماه
به آنها مهلت داده شد، و در مركز اجتماع عمومى حجاز، يعنى روز عيد قربان در كنار
خانه كعبه اين موضوع به آگاهى همه رسانده شد، تا فرصت كافى براى فكر و انديشه بيشتر
پيدا كنند، شايد دست از اين آئين خرافى كه مايه عقب ماندگى و پراكندگى و جهل و
خباثت است ، بردارند، خداوند هرگز راضى نشد آنها را غافلگير سازد و مجال تفكر را از
آنها سلب كند حتى اگر آماده پذيرش اسلام نشوند مجال كافى براى تهيه نيرو بمنظور
دفاع از خود داشته باشند تا در يك جنگ غير عادلانه درگير نشوند!
اگر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نظر تربيتى و رعايت اصول انسانى نداشت
هرگز نبايد با دادن مهلت چهارماهه دشمن را از خواب بيدار كند و مجال كافى براى تهيه
نيرو و آمادگى جنگى به او بدهد بلكه بايد در يك روز معين پس از الغاى يك جانبه
پيمان ، بدون مقدمه ، به آنها حمله كند و بساط آنان را برچيند.
بهمين دليل مى بينيم بسيارى از بت پرستان از اين مهلت چهارماهه استفاده كردند و با
مطالعه بيشتر در تعليمات اسلام به آغوش آن باز گشتند.
2- اين چهار ماه از كى شروع شد؟
در پاسخ اين سؤ ال بين مفسران گفتگو است اما آنچه از ظاهر آيات فوق بر مى آيد اين
است كه شروع آن از زمانى بود كه اين اعلاميه براى عموم خوانده شد و مى دانيم كه روز
خواندن آن روز عيد قربان ، دهم ماه ذالحجه ، بود، بنابراين پايان آن روز دهم ماه
ربيع الاول از سال بعد محسوب مى شد.
حديثى كه از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده نيز اين مطلب را تاييد مى كند.
آيه و ترجمه
و اءذن من الله و رسوله إ لى الناس يوم الحج الا كبر اءن الله برى ء من المشركين و
رسوله فإ ن تبتم فهو خير لكم و إ ن توليتم فاعلموا اءنكم غير معجزى الله و بشر
الذين كفروا بعذاب اءليم
(3)
إ لا الذين عهدتم من المشركين ثم لم ينقصوكم شيئا و لم يظهروا عليكم اءحدا فاءتموا
إ ليهم عهدهم إ لى مدتهم إ ن الله يحب المتقين
(4)
|
ترجمه :
3- و اين اعلامى است از ناحيه خدا و پيامبرش به (عموم ) مردم در روز حج اكبر (روز
عيد قربان ) كه خداوند و پيامبر او از مشركان بيزارند، با اين حال اگر توبه كنيد به
نفع شما است و اگر سرپيچى نمائيد بدانيد شما نمى توانيد خدا را ناتوان سازيد (و از
قلمرو قدرتش خارج شويد) و كافران را به مجازات دردناك بشارت ده .
4- مگر كسانى از مشركان كه با آنها عهد بستيد و چيزى از آن فروگذار نكردند و احدى
را بر ضد شما تقويت ننمودند، پيمان آنها را تا پايان مدتشان محترم بشمريد، زيرا
خداوند پرهيزكاران را دوست دارد.
تفسير
آنها كه پيمانشان محترم است
در اين آيات بار ديگر موضوع الغاى پيمانهاى مشركان با تاءكيد بيشترى عنوان شده است
و حتى تاريخ اعلام آنرا تعيين مى كند و مى گويد: (اين
اعلامى است از طرف خدا و پيامبرش به عموم مردم در روز حج اكبر كه خداوند و فرستاده
او از مشركان بيزارند) (و اذان من الله و
رسالهه الى الناس يوم الحج الاكبر ان الله برى من المشركين و رسوله )
در حقيقت خداوند مى خواهد با اين اعلام عمومى در سرزمين مكه و آنهم در آن روز بزرگ
راههاى بهانه جوئى دشمن را ببندد و زبان بدگويان و مفسده جويان را قطع كند، تا
نگويند ما را غافلگير ساختند و ناجوانمردانه به ما حمله كردند.
قابل توجه اينكه تعبير (الى الناس
) بجاى (الى المشركين
) نشان مى دهد كه لازم بوده است به همه مردمى كه در آن روز در مكه حاضر
مى شوند اين پيام ابلاغ شود تا غير مشركان نيز گواه بر اين موضوع باشند.
سپس روى سخن را به خود مشركان كرده و از طريق تشويق و تهديد براى هدايت آنها كوشش
مى كند، نخست مى گويد: (اگر توبه كنيد و
به سوى خدا باز گرديد و دست از آئين بت پرستى برداريد به نفع شما است
) (فان تبتم فهو خيرلكم ).
يعنى قبول آئين توحيد به نفع شما و جامعه شما و دنيا و آخرت خودتان
است و اگر نيك بينديشيد همه نابسامانيهايتان در پرتو آن ، سامان مى يابد، نه اينكه
سودى براى خدا و پيامبر در بر داشته باشد.
بعد به مخالفان متعصب و لجوج هشدار مى دهد كه (اگر
از اين فرمان كه ضامن سعادت خودتان است سرپيچى كنيد بدانيد هرگز نمى توانيد خداوند
را ناتوان سازيد و از قلمرو قدرت او بيرون رويد)
(و ان توليتم فاعلموا انكم غير معجزى الله ).
و در پايان اين آيه به كسانى كه با سرسختى مقاومت مى كنند اعلام خطر مى نمايد و مى
گويد: (كافران بت پرست را به عذاب دردناك
بشارت ده ) (و بشر الذين كفروا بعذاب اليم
).
همانگونه كه سابقا هم اشاره كرديم اين الغاى يك جانبه پيمانهاى مشركان مخصوص كسانى
بود كه نشانه هائى بر آمادگى براى پيمان شكنى از آنها ظاهر شده بود، لذا در آيه بعد
يك گروه را استثنا كرده ، مى گويد: (مگر
آن دسته از مشركين كه با آنها پيمان بسته ايد و هيچگاه بر خلاف شرائط پيمان گام
برنداشتند و كم و كسرى در آن ايجاد نكردند، و نه احدى را بر ضد شما تقويت نمودند)
(الا الذين عاهدتم من المشركين ثم لم ينقصوكم شيئا و لم يظاهروا عليكم احدا).
(در مورد اين گروه تا پايان مدت بعهد و
پيمانشان وفادار باشيد) (فاتموا اليم
عهدهم الى مدتهم ).
(زيرا خداوند پرهيزكاران و آنها را كه از
هر گونه پيمان شكنى و تجاوز اجتناب مى كنند دوست مى دارد)
(و ان الله يحب المتقين ).
در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد
نكته ها
1- (حج اكبر)
كدام است ؟
در ميان مفسران درباره منظور از روز (حج
اكبر) گفتگو است ، اما آنچه از بسيارى از
روايات كه از طرق اهل بيت و اهل سنت نقل شده ، استفاده مى شود اين است كه منظور از
آن روز دهم ذى الحجه ، روز عيد قربان ، و به تعبير ديگر
(يوم النحر) مى باشد.
پايان يافتن مدت چهار ماه تا روز دهم ماه ربيع الثانى طبق آنچه در منابع اسلامى
آمده ، دليل ديگر بر اين موضوع است ، به علاوه در روز عيد قربان در واقع قسمت اصلى
اعمال حج پايان مى يابد و از اينرو، روز حج ميتوان به آن اطلاق كرد.
و اما اينكه چرا آنرا (اكبر)
گفته اند به خاطر آن است كه در آن سال همه گروهها اعم از مسلمانان و بت پرستان (طبق
سنتى كه از قديم داشتند) در مراسم حج شركت كرده بودند ولى اين كار در سالهاى بعد به
كلى موقوف شد.
علاوه بر تفسير فوق كه در روايات اسلامى نيز آمده ، و تفسير ديگرى نيز وجود دارد، و
آن اينكه منظور از آن مراسم حج است ، در مقابل مراسم عمره كه
(حج اصغر) ناميده مى شود.
اين تفسير نيز در پاره اى از روايات آمده است ، و هيچ مانعى ندارد كه هر
دو علت تواءما سبب اين نامگذارى شده باشد.
2- مواد چهارگانه اى كه در آن روز اعلام شد
گرچه قرآن اعلام بيزارى و برائت خدا را از مشركان به صورت سر بسته بيان كرده است ،
اما از روايات اسلامى استفاده مى شود كه على (عليه السلام ) ماءمور بود چهار موضوع
را به مردم ابلاغ كند:
1- الغاى پيمان مشركان .
2- عدم حق شركت آنها در مراسم حج در سال آينده .
3- ممنوع بودن طواف افراد عريان و برهنه كه تا آن زمان در ميان مشركان رايج بود.
4- ممنوع بودن ورود مشركان در خانه خدا.
در تفسير (مجمع البيان
) از امام باقر (عليه السلام ) نقل شده كه على (عليه السلام ) در مراسم
حج آن سال خطبه اى خواند و فرمود:
(لا يطوفن بالبيت عريان و لا يحجن البيت
مشرك و من كانت له مدة فهو الى مدته ، و من لم يكن له مدة فمدته اريعة اشهر):
(از اين پس هيچ برهنه اى نبايد طواف خانه خدا بيايد، و هيچ بت پرستى حق
شركت در مراسم حج ندارد، و آنهائى كه پيمانشان با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و
سلّم ) مدت دارد تا پايان مدت محترم است ، و آنها كه پيمانشان مدت ندارد، مدتش
چهار ماه خواهد بود).
در بعضى از روايات ديگر اشاره به موضوع چهارم يعنى عدم دخول بت پرستان در خانه كعبه
شده است .
3- چه كسانى پيمان مدت دار داشتند؟
از گفتار مورخان و بعضى مفسران چنين استفاده مى شود كه آنها گروهى از طايفه
(بنى كنانة ) و
(بنى ضمرة ) بودند كه نه ماه
از مدت پيمان ترك مخاصمه آنها باقى مانده بود، و چون به مواد پيمان وفادار مانده
بودند و در تقويت دشمنان اسلام شركت نداشتند، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم
) تا پايان مدت نسبت به پيمانشان وفادار ماند.
بعضى ديگر طايفه اى از (بنى خزاعة
) را جزء اين گروه كه پيمانشان مدت داشت ، دانسته اند.
آيه و ترجمه
فإ ذا انسلخ الا شهر الحرم فاقتلوا المشركين حيث وجدتموهم و خذوهم و احصروهم و
اقعدوا لهم كل مرصد فإ ن تابوا و اءقاموا الصلوة و ءاتوا الزكوة فخلوا سبيلهم إ ن
الله غفور رحيم (5)
و إ ن اءحد من المشركين استجارك فاءجره حتى يسمع كلم الله ثم اءبلغه ماءمنه ذلك
باءنهم قوم لا يعلمون
(6)
|
ترجمه :
5- هنگامى كه ماههاى حرام پايان گرفت مشركان را هر كجا بيابيد به قتل برسانيد و
آنها را اسير سازيد و محاصره كنيد و در هر كمينگاه بر سر راه آنها بنشينيد، هرگاه
توبه كنند و نماز را برپا دارند و زكات را بپردازند آنها را رها سازيد زيرا خداوند
آمرزنده و مهربان است .
6- و اگر يكى از مشركان از تو پناهندگى بخواهد به او پناه ده تا كلام خدا را بشنود
(و در آن بينديشد) سپس او را به محل امنش برسان چرا كه آنها گروهى ناآگاهند.
تفسير
شدت عمل تواءم با نرمش !
در اينجا وظيفه مسلمانان پس از پايان مدت مهلت مشركان ، يعنى چهار ماه بيان شده است
، و شديدترين دستور را درباره آنها صادر مى كند و مى گويد:
(هنگامى كه ماههاى حرام پايان گيرد، بت پرستان را هر كجا يافتيد به قتل
برسانيد) (فاذا انسلخ ، الاشهر الحرم
فاقتلوا المشركين حيث وجدتموهم )
سپس مى گويد: (آنها را بگيريد و اسير كنيد)
(وخذوهم ).
(و آنها را در حلقه محاصره قرار دهيد)
(و احصروهم ).
(و در كمين آنها در هر نقطه اى بنشينيد و
راهها را بر آنها ببنديد) (و اقعدوا لهم
كل مرصد) در اينجا چهار دستور خشن در مورد آنها ديده مى شود:
(بستن راهها، محاصره كردن ، اسير ساختن ، و بالاخره كشتن
) و ظاهر اين است كه چهار موضوع به صورت يك امر تخييرى نيست ، بلكه با
در نظر گرفتن شرايط محيط و زمان و مكان و اشخاص مورد نظر، بايد هر يك از اين امور
كه مناسب تشخيص داده شود، عملى گردد. اگر تنها با اسارت و محاصره كردن و بستن راه
بر آنها در فشار كافى قرار گيرند از اين راه بايد وارد شد.
و اگر چاره اى جز قتل نبود كشتن آنها مجاز است .
اين شدت عمل به خاطر آن است كه برنامه اسلام ريشه كن ساختن بت پرستى از روى كره
زمين بوده ، و همانطور كه سابقا نيز اشاره كرده ايم ، مساءله آزادى مذهبى ، يعنى
ترك اجبار پيروان مذاهب ديگر براى پذيرش اسلام ، منحصر به اديان آسمانى و اهل كتاب
مانند يهود و نصارى است ، و شامل بت پرستان نمى شود، زيرا بت پرستى مذهب و آئين
نيست كه محترم شمرده شود، بلكه انحطاط و خرافه و انحراف و بيمارى است كه به هر حال
و به هر قيمت بايد ريشه كن گردد.
ولى اين شدت و خشونت نه به مفهوم اين است كه راه بازگشت به روى آنها بسته شده باشد،
بلكه در هر حال و در هر لحظه بخواهند مى توانند جهت خود را تغيير دهند، لذا
بلافاصله اضافه مى كند: (اگر آنها توبه
كنند و به سوى حق
باز گردند و نماز را بر پا دارند و زكوة را ادا كنند، آنها را رها سازيد و مزاحمشان
نشويد. (فان تابوا و اقاموا الصلوة و آتوا الزكوة فخلوا سبيلهم ).
و در اين صورت با ساير مسلمانان كمترين تفاوتى را ندارند و در همه احكام و حقوق با
آنها شريكند.
(زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است
)، و كسى را كه به سوى او باز گردد، از در خود نميراند (ان الله غفور
رحيم ).
سپس اين موضوع را در آيه بعد با دستور ديگرى تكميل مى كند تا ترديدى باقى نماند كه
هدف اسلام از اين دستور تعميم توحيد و آئين حق و عدالت است ، نه استعمار و استثمار
و قبضه كردن اموال يا سرزمينهاى ديگران ، و مى گويد: اگر يكى از بت پرستان از تو
درخواست پناهندگى كند به او پناه ده تا سخن خدا را بشنود)
(و ان احد من المشركين استجارك فاجره حتى يسمع كلام الله ).
يعنى در نهايت آرامش با او رفتار كن ، و مجال انديشه و تفكر را به آنها بده تا
آزادانه به بررسى محتواى دعوت تو بپردازند، و اگر نور هدايت بر دل آنها تابيد آنرا
بپذيرند. بعد اضافه مى كند كه (او را پس
از پايان مدت مطالعه به جايگاه امن و امانش برسان )
تا كسى در اثناء راه مزاحم او نگردد. (ثم ابلغه مامنه ).
و سرانجام علت اين دستور سازنده را چنين بيان مى كند كه :
(اين بخاطر آن است كه آنها قومى بى اطلاع و ناآگاهند)
(ذلك بانهم قوم لا يعلمون ).
بنابراين اگر درهاى كسب آگاهى به روى آنها باز گردد، اين اميد مى رود كه از بت
پرستى كه زائيده جهل و نادانى است خارج شوند، و به راه توحيد و خدا كه مولود علم و
دانش است گام بگذارند.
در منابع شيعه و اهل سنت نقل شده كه يكى از بت پرستان پس از الغاى
پيمان آنها، به على (عليه السلام ) گفت : اى فرزند ابوطالب اگر كسى از ما بعد از
گذشتن اين چهار ماه بخواهد پيامبر را ملاقات كند و مسائلى را با او در ميان بگذارد
و يا سخن خدا را بشنود، آيا در امنيت خواهد بود؟!
على (عليه السلام ) فرمود آرى ، زيرا خداوند فرموده (و
ان احد من المشركين استجارك فاجره ...)
و به اين ترتيب سختگيرى فوق العاده اى كه از آيه اول استفاده مى شود، با نرمشى كه
در آيه دوم به كار رفته ، تعديل مى گردد، و راه و رسم تربيت همين است كه هميشه شدت
عمل را با نرمش بياميزند و از آن معجونى شفابخش بسازند.
در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد
نكته ها
1- منظور از اشهر حرم در اينجا چيست ؟
گرچه مفسران در اين باره بسيار صحبت كرده اند ولى با توجه به آيات گذشته ظاهر اين
است كه منظور از آن ، همان چهار ماه مهلت است كه براى مشركان مقرر گرديده كه آغاز
آن روز دهم ذى الحجه سال نهم هجرى و پايان آن روز دهم ماه ربيع الثانى سال بعد بود،
و اين تفسير را بسيارى از محققان پذيرفته اند، و مهمتر اينكه در روايات متعددى نيز
به آن تصريح شده است .
2- آيا نماز و زكات شرط قبول اسلام است ؟
از آيات فوق در بدو نظر چنين استفاده مى شود كه براى قبول توبه بت پرستان ،
اداء نماز و زكوة نيز لازم است ، و به همين دليل بعضى از فقهاى اهل سنت ترك نماز و
زكوة را دليل بر كفر گرفته اند.
ولى حق اين است كه منظور از ذكر اين دو دستور بزرگ اسلامى آن است كه در تمام مواردى
كه ادعاى اسلام مشكوك به نظر برسد همان گونه كه در مورد بت پرستان آنروز غالبا چنين
بود انجام اين دو وظيفه بزرگ اسلامى را به عنوان نشانه براى اسلام آنها قرار دهند.
و يا اينكه منظور اين است كه آنها نماز و زكات را به عنوان دو قانون الهى بپذيرند و
به آن گردن نهند، و به رسميت بشناسند، هر چند از نظر عمل در كار آنها قصورى باشد،
زيرا دلائل فراوانى داريم كه تنها با ترك نماز و يا زكات انسان در صف كفار قرار نمى
گيرد، هر چند اسلام او بسيار ناقص است .
البته اگر ترك زكات به عنوان قيام بر ضد حكومت اسلامى باشد، سبب كفر خواهد بود، ولى
اين بحث ديگرى است كه ارتباط به موضوع ما ندارد.
3- ايمان زائيده علم است
از آيات فوق اين نكته نيز استفاده مى شود كه عامل مهم بى ايمانى جهل است و سرچشمه
اصلى ايمان علم و آگاهى است ، لذا براى ارشاد و هدايت مردم بايد امكانات كافى براى
مطالعه و انديشه در اختيار آنها گذارد تا بتوانند راه حق را پيدا كنند نه اينكه
كوركورانه و يا از روى تقليد اسلام را پذيرا شوند.
آيه و ترجمه
كيف يكون للمشركين عهد عندالله و عند رسوله إ لا الذين عهدتم عند المسجد الحرام فما
استقموا لكم فاستقيموا لهم إ ن الله يحب المتقين
(7)
كيف و إ ن يظهروا عليكم لا يرقبوا فيكم إ لا و لا ذمة يرضونكم باءفواههم و تاءبى
قلوبهم و اءكثرهم فسقون
(8)
اشتروا بايت الله ثمنا قليلا فصدوا عن سبيله إ نهم ساء ما كانوا يعملون
(9)
لا يرقبون فى مؤ من إ لا و لا ذمة و اءولئك هم المعتدون
(10)
|
ترجمه :
7- چگونه براى مشركان پيمانى نزد خدا و رسول او خواهد بود (در حالى كه آنها همواره
آماده شكستن پيمانشان هستند) مگر كسانى كه با آنها نزد مسجد الحرام پيمان بستيد
(اين گروه كه پيمان خود را محترم شمردند) مادام كه در برابر شما وفادار باشند شما
نيز وفادارى كنيد كه خداوند پرهيزكاران را دوست دارد.
8- چگونه (پيمانشان ارزش دارد) در حالى كه اگر بر شما غالب شوند نه ملاحظه
خويشاوندى با شما را مى كنند و نه پيمان را، شما را با زبان خود خشنود مى كنند ولى
دلهاى آنها ابا دارد و اكثر آنها نافرمانبردارند.
9- آنها آيات خدا را به بهاى كمى فروختند و (مردم را) از راه او باز داشتند، آنها
اعمال بدى انجام مى دادند.
10- (نه تنها درباره شما) درباره هيچ فرد با ايمانى رعايت خويشاوندى و پيمان را نمى
كنند و آنها تجاوزكارانند.
تفسير
تجاوزكاران پيمان شكن !
همانگونه كه در آيات قبل ديديم اسلام پيمانهاى مشركان و بت پرستان را مگر گروه خاصى
لغو كرد، تنها چهار ماه به آنها مهلت داد تا تصميم خود را بگيرند، در آيات مورد بحث
دليل و علت اين كار را بيان مى كند، نخست به صورت استفهام انكارى مى گويد:
(چگونه ممكن است مشركان عهد و پيمانى نزد
خدا و نزد پيامبرش داشته باشند)؟! (كيف
يكون للمشركين عهد عند الله و عند رسوله ).
يعنى اينها با اين اعمال و اينهمه كارهاى خلافشان نبايد انتظار داشته باشند كه
پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بطور يك جانبه به پيمانهاى آنها وفادار
باشد.
بعد بلافاصله يك گروه را كه در اعمال خلاف و پيمان شكنى با ساير مشركان شريك نبودند
استثنا كرده مى گويد: (مگر كسانى كه با
آنها نزد مسجدالحرام پيمان بستيد)
(الا الذين عاهدتم عند المسجد الحرام ).
(اين گروه مادام كه به پيمانشان در برابر
شما وفادار باشند شما هم وفادار بمانيد)
(فما استقاموا لكم فاستقيموالهم ).
(زيرا خداوند پرهيزكاران و آنها كه از هر
گونه پيمان شكنى اجتناب مى ورزند دوست دارد)
(ان الله يحب المتقين ).
در آيه بعد همين موضوع با صراحت و تاءكيد بيشترى بيان شده است ، و باز به صورت
استفهام انكارى مى گويد: (چگونه ممكن است
عهد و پيمان آنها را محترم شمرد در حالى كه اگر آنها بر شما غالب شوند هيچگاه نه
مراعات
خويشاوندى با شما را مى كنند و نه پيمان را)
(كيف و ان يظهروا عليكم لا يرقبوا فيكم الا و لا ذمة ).
(ال )
به معنى خويشاوندى است و بعضى آنرا به معنى عهد و پيمان دانسته اند، در صورت اول
منظور اين است كه قريش اگر چه خويشاوند پيامبر و گروهى از مسلمانان بودند ولى
هنگامى كه خودشان كمترين اعتنائى به اين موضوع نداشته باشند و احترام خويشاوندى را
رعايت ننمايند، چگونه انتظار دارند پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و
مسلمانان در مورد آنها رعايت كنند. و در صورت دوم تاءكيدى براى ذمة كه آنهم به معنى
عهد و پيمان است محسوب مى شود.
راغب در كتاب (مفردات
) ريشه اين كلمه را از
(اليل )
به معنى درخشندگى مى داند چه اينكه پيمانهاى محكم و خويشاونديهاى نزديك داراى
درخشندگى خاصى هستند.
بعد قرآن اضافه مى كند كه هيچگاه فريب سخنان دلنشين و الفاظ به ظاهر زيباى آنها را
نخوريد زيرا : (آنها مى خواهند شما را با
دهان خود راضى كنند، ولى دلهاى آنها از اين موضوع ابا دارد)
(يرضونكم بافواههم و تابى قلوبهم ).
دلهاى آنها از كينه و انتقامجوئى و قساوت و سنگدلى و بى اعتنائى به عهد و پيمان و
رابطه خويشاوندى پر است ، اگر چه با زبان خود اظهار دوستى و مودت كنند.
و در پايان آيه اشاره به ريشه اصلى اين موضوع كرده مى گويد: و بيشتر آنها فاسق و
نافرمانبردارند (و اكثرهم فاسقون ).
در آيه بعد يكى از نشانه هاى فسق و نافرمانبردارى آنها را چنين توضيح مى دهد:
(آنها آيات خدا را با بهاى كمى معامله كردند، و به خاطر منافع زودگذر
مادى و ناچيز خود، مردم را از راه خدا باز داشتند)
(اشتروا بايات الله
ثمنا قليلا فصدوا عن سبيله ).
در روايتى چنين آمده كه ابوسفيان غذائى ترتيب داد و جمعى از مردم را به مهمانى فرا
خواند تا از اين طريق عداوت آنها را در برابر پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و
سلّم ) برانگيزد.
بعضى از مفسران آيه فوق را اشاره به اين داستان دانسته اند، ولى ظاهر اين است كه
آيه مفهوم وسيعى دارد كه اين ماجرا و ساير ماجراهاى بت پرستان را شامل مى شود كه
براى حفظ منافع مادى و زودگذر خويش از آيات خدا چشم پوشيدند.
بعد مى گويد: چه عمل بدى آنها انجام مى دادند (انهم ساء ما كانوا يعملون ).
هم خود را از سعادت و هدايت و خوشبختى محروم مى ساختند، و هم سد راه ديگران مى
شدند، و چه عملى از اين بدتر كه انسان هم بار گناه خويش را بر دوش كشد و هم بار
گناه ديگران را.
در آخرين آيه مورد بحث بار ديگر گفتار سابق را تاءكيد مى كند كه :
(اين مشركان اگر دستشان برسد، درباره هيچ فرد با ايمانى كمترين ملاحظه
خويشاوندى و عهد و پيمان را نخواهند كرد)
(لا يرقبون فى مؤ من الا و لا ذمة ).
(چرا كه اينها اصولا مردمى تجاوزكارند).
(و اولئك هم المعتدون ).
نه تنها درباره شما، در مورد هر كس كه توانائى داشته باشند دست به تجاوز مى زنند.
گرچه مضمون آيه فوق بحثى را كه در آيات گذشته آمده تاءكيد مى كند، ولى تفاوت و
اضافه اى نسبت به آن دارد، و آن اينكه در آيات گذشته سخن از ياران پيامبر (صلى
اللّه عليه و آله و سلّم ) و مسلمانانى بود كه در گرد او بودند، ولى در اين آيه سخن
از هر فرد با ايمانى است ، يعنى شما در نظر آنها خصوصيتى نداريد، بلكه هر كس كه مؤ
من باشد و پيرو آئين توحيد، اينها با او سر دشمنى دارند، و ملاحظه هيچ چيز را نمى
كنند، پس اينها در واقع دشمن ايمان و حقند. اين نظير همان چيزى است كه قرآن درباره
بعضى اقوام پيشين مى گويد: (و ما نقموا
منهم الا ان يؤ منوا بالله العزيز الحميد:
(آنها تنها به خاطر اين مؤ منان را تحت
شكنجه قرار مى دادند كه به خداوند عزيز و حميد ايمان داشتند).
(سوره بروج آيه 8)
در اينجا به دو نكته بايد توجه كرد
1 در اينكه منظور از گروهى كه با جمله (الا
الذين عاهدتم عند المسجد الحرام استثنا شده اند، كدام گروه بوده اند، در ميان
مفسران گفتگو است ، ولى با توجه به آيات گذشته ظاهر اين است كه منظور همان قبايلى
است كه به عهد و پيمانشان وفادار ماندند، يعنى طوايفى مانند به
(بنو ضمره ) و
(بنو خزيمه ) و مانند آنها.
و در حقيقت اين جمله به منزله تاءكيد نسبت به آيات گذشته است ، كه مسلمانان بايد به
هوش باشند كه حساب اين گروهها را از پيمانشكنان جدا كنند.
اما اينكه مى گويد: (با آنها كه نزد مسجد
الحرام پيمان بستيد)، ممكن است به خاطر
اين باشد كه به هنگام صلح (حديبيه
) كه مسلمانان با مشركان قريش در سرزمين حديبيه در پانزده ميلى مكه در
سال ششم هجرت پيمان بستند، گروههاى ديگرى از مشركان عرب مانند طوايفى كه در بالا
اشاره شد، به اين پيمان ملحق شدند، و با مسلمانان پيمان ترك مخاصمه بستند، ولى
مشركان قريش پيمان خود را شكستند و سپس در سال هشتم در جريان فتح مكه اسلام
اختيار كردند، اما گروههاى وابسته مسلمان نشدند و پيمان را هم نشكستند.
و از آنجا كه سرزمين مكه منطقه وسيعى (تا حدود 48 ميل ) اطراف خود را فرا مى گيرد،
تمام اين مناطق جزء (مسجدالحرام
) به شمار مى آيد چنانكه در آيه 196 سوره بقره در مورد حج تمتع و احكام
آن مى خوانيم : (ذلك لمن لم يكن اهله
حاضرى المسجد الحرام : اين احكام مربوط به كسى است كه خانه و خانواده اش نزد
مسجدالحرام نباشد و بر طبق تصريح روايات و فتاواى فقهاء احكام حج تمتع بر كسانى است
كه فاصله آنها از مكه بيش از 48 ميل بوده باشد، بنابراين هيچ مانعى ندارد كه صلح
حديبيه كه در 15 ميلى مكه انجام شده است به عنوان عند المسجد الحرام ذكر شود.
و اما اينكه بعضى از مفسران گفته اند استثناى فوق مربوط به مشركان قريش است كه قرآن
مجيد پيمان آنها را كه در (حديبيه
) بستند محترم شمرده ، نادرست به نظر مى رسد.
زيرا اولا پيمان شكنى مشركان قريش قطعى و مسلم بود اگر آنها پيمان شكن نبودند چه
كسى پيمانشكن بود؟.
ثانيا صلح (حديبيه
) مربوط به سال ششم هجرت است ، در حالى كه در سال هشتم پس از فتح مكه
مشركان قريش اسلام را پذيرفتند، بنابراين آيات فوق كه در سال نهم هجرت نازل شده است
نمى تواند ناظر به آنها باشد.
2 همانگونه كه در سابق نيز گفته شد منظور از آيات بالا اين نيست كه تنها تصميم آنان
بر پيمان شكنى به هنگام رسيدن به قدرت مجوز براى لغو يك جانبه پيمان است ، بلكه
آنها اين طرز فكر خود را بارها عملا نشان داده بودند، كه هر موقع دستشان برسد ضربه
كارى خود را بدون توجه به پيمان ، بر پيكر مسلمانان وارد مى سازند، و اين مقدار
براى لغو پيمان كافى است .
آيه و ترجمه
فإ ن تابوا و اءقاموا الصلوة و اءتوا الزكوة فإ خونكم فى الدين و نفصل الايت لقوم
يعلمون
(11)
و إ ن نكثوا اءيمنهم من بعد عهدهم و طعنوا فى دينكم فقتلوا اءئمة الكفر إ نهم لا
اءيمن لهم لعلهم ينتهون (12)
اءلا تقتلون قوما نكثوا اءيمنهم و هموا بإ خراج الرسول و هم بدءوكم اءول مرة
اءتخشونهم فالله اءحق اءن تخشوه إ ن كنتم مؤ منين
(13)
قتلوهم يعذبهم الله باءيديكم و يخزهم و ينصركم عليهم و يشف صدور قوم مؤ منين
(14)
و يذهب غيظ قلوبهم و يتوب الله على من يشاء و الله عليم حكيم
(15)
|
ترجمه :
11- هر گاه توبه كنند و نماز را برپا دارند و زكات را بپردازند برادر دينى شما
هستند و ما آيات خود را براى جمعيتى كه مى دانند شرح مى دهيم .
12- و اگر پيمانهاى خود را پس از عهد خويش بشكنند و آئين شما را مورد طعن قرار دهند
با پيشوايان كفر پيكار كنيد چرا كه آنها پيمانى ندارند، شايد دست بردارند.
13- آيا با گروهى كه پيمانهاى خود را شكستند و تصميم به اخراج پيامبر گرفتند پيكار
نمى كنيد؟ در حالى كه آنها نخستين بار (پيكار با شما را) آغاز كردند آيا از آنها مى
ترسيد؟ با اينكه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسيد اگر مؤ من هستيد.
14- با آنها پيكار كنيد كه خداوند آنان را به دست شما مجازات مى كند و آنها را رسوا
مى سازد و سينه گروهى از مؤ منان را شفا مى بخشد (و بر قلب آنها مرهم مى نهد).
15- و خشم دلهاى آنها را از ميان مى برد و خدا توبه هر كس را بخواهد (و شايسته
بداند) مى پذيرد و خداوند عالم و حكيم است .
تفسير
چرا از پيكار با دشمن واهمه داريد؟
يكى از فنون فصاحت و بلاغت آن است كه مطالب پر اهميت را با تعبيرات گوناگون براى
تاءكيد و جا افتادن مطلب تكرار كنند، و از آنجا كه مساءله ضربه نهائى بر پيكر بت
پرستى در محيط اسلام و برچيدن آخرين آثار آن از مسائل بسيار مهم بوده است ، بار
ديگر قرآن مجيد مطالب گذشته را با عبارات تازه اى در آيات فوق بيان مى كند، نكات
جديدى نيز در آن وجود دارد كه مطلب را از صورت تكرار و لو تكرار مجاز خارج مى سازد.
نخست مى گويد (اگر مشركان توبه كنند و
نماز را بر پا دارند و زكات را بپردازند برادر دينى شما هستند (فان تابوا و اقاموا
الصلوة و آتوا الزكوة فاخوانكم فى الدين ).
و در پايان آيه اضافه مى كند، (ما آيات
خود را براى آنها كه آگاهند شرح مى دهيم )
(و نفصل الايات لقوم يعلمون ).
در آيات گذشته سخن از اين بود كه اگر توبه كنند وظيفه اسلامى نماز و زكوة را انجام
دهند مزاحمشان نشويد (فخلوا سبيلهم ) اما در اينجا مى فرمايد
(برادر دينى شما هستند)، يعنى
هيچگونه تفاوتى با ساير مسلمانان از نظر احترام و محبت نخواهند داشت ، همانگونه كه
ميان برادران تفاوتى نيست .
و اين براى آماده ساختن روح و فكر و عواطف مشركان براى پذيرش اسلام مؤ ثرتر است ،
كه در يك مرحله توصيه به عدم مزاحمت مى كند و در مرحله بعد سفارش
(حقوق يك برادر) را در مورد
آنها مى نمايد.
(اما اگر آنها همچنان به پيمان شكنى خود
ادامه دهند، و عهد خود را زير پا بگذارند، و آئين شما را مورد مذمت قرار داده ، و
به تبليغات سوء خود ادامه دهند، شما با پيشوايان اين گروه كافر پيكار كنيد)
(و ان نكثوا ايمانهم من بعد عهدهم و طعنوا فى دينكم فقاتلوا ائمة الكفر).
(چرا كه عهد و پيمان آنها كمترين ارزشى
ندارد.) (انهم لا ايمان لهم ).
درست است كه آنها با شما پيمان ترك مخاصمه بسته اند، ولى اين پيمان با نقض شدن مكرر
و آمادگى براى نقض در آينده اصلا اعتبار و ارزشى نخواهد داشت .
(تا با توجه به اين شدت عمل و با توجه به
اين كه راه بازگشت به روى آنها باز است ، از كار خود پشيمان شوند و دست بردارند)
(لعلهم ينتهون ).
در آيه بعد براى تحريك مسلمانان و دور ساختن هرگونه سستى و ترس و ترديد در اين امر
حياتى از روح و فكر آنها، مى گويد: (چگونه
شما با گروهى پيكار نمى كنيد كه پيمانهايشان را شكستند، و تصميم گرفتند پيامبر را
از سرزمين خود خارج كنند) (الا تقاتلون
قوما نكثوا ايمانهم و هموا باخراج الرسول ).
شما ابتدا به مبارزه و لغو پيمان نكرده ايد كه نگران و ناراحت باشيد، بلكه
(مبارزه و پيمان شكنى در آغاز از آنها شروع شده است
) (و هم بدؤ كم اول مرة ).
و اگر ترديد بعضى از شما در پيكار با آنها به خاطر ترس است ، اين ترس كاملا بيجا
است ، (آيا شما از اين افراد بى ايمان مى
ترسيد، در حالى كه خداوند سزاوارتر است كه از او و از مخالفت فرمانش بترسيد، اگر به
راستى شما ايمان داريد (اتخشونهم فالله احق ان تخشوه ان كنتم مؤ منين ).
در آيه بعد وعده پيروزى قطعى به مسلمانان مى دهد و مى گويد:
(با آنها پيكار كنيد كه خداوند آنها را به دست شما مجازات مى كند)
(قاتلوهم يعذبهم الله بايديكم ).
نه فقط مجازات مى كند بلكه (خوار و
رسواشان مى سازد) (و يخزهم ).
و شما را بر آنها پيروز مى گرداند) (و
ينصركم عليهم ).
و به اين ترتيب دلهاى گروهى از مؤ منان را كه تحت فشار و شكنجه سخت اين گروه سنگدل
قرار گرفته بودند و در اين راه قربانيهائى داده بودند شفا مى دهد
(و بر جراحات قلب آنها از اين راه مرهم مى نهد)
(و يشف صدور قوم مؤ منين ).
بعضى از مفسران گفته اند منظور از (قوم مؤ
منين ) گروه مؤ منان طائفه
(بنى خزاعه
) هستند كه جمعى از بت پرستان از طايفه
بنى بكر ناجوانمردانه بر آنها ريختند و غافلگيرشان ساختند و بعضى گفته اند اشاره به
گروهى از مردم يمن است كه اسلام را پذيرفتند ولى چون به مكه آمدند از طرف بت پرستان
مورد آزار و شكنجه واقع شدند.
ولى بعيد نيست اين عبارت همه كسانى را كه به نوعى تحت فشار و شكنجه بت پرستان قرار
گرفته بودند و دلهايشان از آنها پر خون بود شامل شود.
در آيه بعد اضافه مى كند كه در پرتو پيروزى شما و شكست آنها
(خشم
دلهاى مؤ منان را فرو مى نشاند). (و يذهب
غيظ قلوبهم ).
اين جمله ممكن است تاءكيدى براى جمله سابق (و يشف صدور قوم مؤ منين ) بوده باشد و
نيز ممكن است با آن متفاوت باشد و جمله گذشته اشاره به اين باشد كه در پرتو پيروزى
اسلام دلهائى كه سالها به خاطر اسلام و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى
طپيد و ناراحت و بيمار بود بهبودى يافت ، و جمله دوم اشاره به اين است كه دلهائى كه
به خاطر از دست دادن عزيزان و بستگان و تحمل انواع آزارها و شكنجه ها پر از ناراحتى
بود آرامش خود را با كشته شدن دشمنان سنگدل باز مى يابد.
و در پايان آيه مى فرمايد (خداوند توبه هر
كسى را كه بخواهد (و مصلحت بداند) مى پذيرد)
(و يتوب الله على من يشاء).
(و خداوند از نيات توبه كنندگان آگاه است
و دستورهائى را كه درباره آنها و همچنين پيمانشكنان داده است حكيمانه مى باشد)
(و الله عليم حكيم ).
ضمنا جمله هاى اخير اشاره به آن است كه ممكن است در آينده بعضى از آنها از در توبه
درآيند بايد توجه داشته باشند كه خدا توبه آنها را مى پذيرد و و شدت عمل در مقابل
آنها جايز نيست و نيز بشارتى است به اينكه چنين افرادى در آينده به سوى مسلمانها
خواهند آمد و توفيق الهى به خاطر آمادگى روحيشان شامل حال آنها خواهد شد.
به طور كلى بعضى از مفسران آيات اخير را از اخبار غيبى قرآن و از نشانه هاى صدق
دعوت پيامبر دانسته اند زيرا آنچه قرآن در آن بيان كرده واقع شده است .
در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد
1- در اينكه منظور از اين گروه چه اشخاصى هستند، باز در ميان مفسران گفتگو است ،
بعضى اشاره به يهود و بعضى به اقوامى كه در آينده با مسلمانان
درگير شدند، مانند حكومتهاى ايران و روم دانسته اند، و بعضى اشاره به كفار قريش
دانسته اند، و بعضى اشاره به پاره اى از افراد كه مسلمان شدند و مرتد گشتند.
ولى ظاهر آيات به خوبى گواهى مى دهد كه موضوع سخن همان گروه مشركان و بت پرستانى
است كه در آن زمان به ظاهر با مسلمانان پيمان ترك مخاصمه داشتند، ولى عملا پيمانشان
را نقض كرده بودند و آنها گروهى از مشركان اطراف مكه ، يا ساير نقاط حجاز بودند.
اما احتمال اينكه منظور يهود باشد، بسيار بعيد است ، زيرا تمام بحثهاى اين آيات
پيرامون مشركان دور مى زند.
هم چنين ممكن نيست كه منظور از آن طايفه قريش باشد، زيرا قريش و سر كرده آنها ابو
سفيان در سال هشتم هجرت پس از فتح مكه ظاهرا اسلام را قبول كردند، در حالى كه سوره
مورد بحث ما در سال نهم نازل شده است .
و نيز اين احتمال كه منظور حكومتهاى ايران و روم باشد، بسيار از مفهوم آيات دور است
، زيرا آيات سخن از يك درگيرى فعلى مى كند، نه درگيرى هاى آينده و علاوه آنها
پيامبر را از وطن خود خارج نكرده بودند.
و نيز احتمال اينكه منظور مرتدين باشد فوق العاده بعيد است زيرا تاريخ گروه
نيرومندى از مرتدين را در آن زمان نشان نمى دهد كه مسلمانان بخواهند با آنها پيكار
كنند، و علاوه كلمه (ايمان
) (جمع يمين ) و هم چنين كلمه عهد ظاهرا بهمان معنى پيمان ترك مخاصمه
است نه پذيرش اسلام (دقت كنيد).
و اگر مى بينيم در بعضى از روايات اسلامى اين آيه به آتش افروزان جنگ جمل (ناكثين )
و مانند آنها تطبيق شده ، نه بخاطر آن است كه آيات درباره آنها نازل شده باشد، بلكه
هدف اين است كه روح آيه و حكم آن در مورد ناكثين و گروههاى مشابهى كه بعدا روى كار
خواهند آمد صادق است .
تنها سؤ الى كه باقى مى ماند اين است كه اگر منظور همان گروههاى بت پرستان پيمان
شكن هستند كه در آيات گذشته از آنها سخن گفته شد چرا در اينجا تعبير مى كند
(و ان نكثوا ايمانهم
): اگر آنها پيمانهاى خويش را بشكنند در حالى كه اين گروهها پيمانها را
عملا شكسته بودند؟
پاسخ اين سئوال آن است كه منظور از جمله مزبور اين مى باشد كه اگر آنها به پيمان
شكنى خويش ادامه دهند و دست از كار خود برندارند، بايد با آنها پيكار كنيد، نظير
آنچه در معنى (اهدنا الصراط المستقيم
) مى گوئيم ، كه مفهومش اين است خدايا ما را هم چنان بر راه راست بدار،
و به هدايت ما ادامه ده .
شاهد اين سخن آن است كه جمله مزبور (ان نكثوا ايمانهم ) در مقابل جمله (ان
تابوا...) قرار گرفته است يعنى از دو حال خارج نيست ، يا آنها توبه مى كنند و دست
از شرك و بتپرستى بر مى دارند و به راه خدا مى آيند، و يا اينكه همچنان به راه خويش
ادامه مى دهند، در صورت اول آنها برادران شما هستند، و در صورت دوم بايد با آنان
پيكار كنيد!
2- قابل توجه اينكه در آيات فوق نمى گويد با كافران مبارزه كنيد، بلكه مى گويد با
رؤ سا و پيشوايانشان به جهاد برخيزيد، اشاره به اينكه توده مردم پيرو رؤ سا و زعماى
خود هستند، هدف گيرى شما بايد هميشه آنها باشند، بايد سرچشمه هاى گمراهى و ضلالت و
ظلم و فساد را ببنديد، و ريشه ها را بسوزانيد، و تا آنها هستند مبارزه با پيروانشان
سودى ندارد، به علاوه اين تعبير يك نوع بلندنگرى و علو همت و تشجيع براى مسلمانان
محسوب مى شود، كه طرف اصلى شما آنها هستند، خود را آماده مبارزه با آنان كنيد نه
افراد كوچكشان ! عجيب اينكه بعضى اين تعبير را اشاره به ابوسفيان و مانند او از
بزرگان قريش دانسته اند، در حالى كه گروهى از آنها در بدر كشته شدند و بقيه (مانند
ابو سفيان ) پس از فتح مكه ظاهرا اسلام آوردند، و در موقع نزول آيه در صف مسلمانان
جاى گرفته بودند، و مبارزه با آنها مفهومى نداشت .
امروز هم اين دستور مهم قرآن به قوت خود باقى است ، براى از بين بردن ظلم و فساد،
استعمار و استثمار بايد موضعگيرى ها در برابر رؤ سا و پيشوايان اين گروهها باشد، و
پرداختن به افراد عادى بى ثمر است (دقت كنيد!).
3- تعبير به (اخوانكم فى الدين
) كه در آيات بالا آمده است ، لطيفترين تعبيرى است كه مى توان درباره
مساوات افراد يك جامعه با محكمترين پيوندهاى عاطفى ، بيان كرد، زيرا روشنترين و
نزديك ترين پيوند عاطفى در انسان كه از مساوات كامل برخوردار است ، پيوند دو برادر
است .
ولى افسوس كه شكافهاى طبقاتى و بتهاى قومى و نژادى بار ديگر اين اخوت اسلامى را كه
مايه غبطه همه دشمنان بود از ميان برده و برادران ديروز چنان امروز در برابر هم صف
كشيده اند كه باور ناكردنى است ، و گاهى آن چنان از يكديگر كشتار مى كنند كه هيچ
دشمنى با دشمن خود چنين نمى كند، و اين است يكى از اسرار عقب ماندگى امروز ما!
4- از جمله (اتخشونهم
) (آيا از آنها مى ترسيد؟) اجمالا بر مى آيد كه در ميان مسلمانان ، جمعى
وجود داشت كه از اين فرمان جهاد واهمه مى كرد، يا بخاطر قدرت و قوت دشمن ، و يا
بخاطر اينكه پيمان شكنى گناه است .
قرآن به آنها صريحا جواب مى گويد شما نبايد از اين انسانهاى ضعيف بترسيد، بلكه بايد
از مخالفت فرمان پروردگار ترس داشته باشيد، به علاوه ترس از اينكه پيمانشكن باشيد
نابجا است زيرا آنها در ابتداء مقدمات پيمان شكنى را فراهم ساختند و پيشقدم شدند.
5- منظور از جمله (هموا باخراج الرسول
ظاهرا) اشاره به مساءله اخراج پيامبر (صلى
اللّه عليه و آله و سلّم ) از (مكه
) به هنگام هجرت به مدينه است ، كه نخست قصد آن را داشتند، و بعد قصدشان
تغيير يافت ، و تبديل به قتل پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شد، ولى پيامبر
(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به فرمان خدا در همان شب از مكه خارج گرديد، و در
هر صورت ذكر اين موضوع نه به عنوان نشانه اى از پيمان شكنى آنها است ، بلكه به
عنوان بازگو كردن يك خاطره دردناك از جنايات بت پرستان مى باشد، كه هم قريش در آن
شركت داشتند و هم قبايل ديگر، و گر نه پيمان شكنى بت پرستان از طرق ديگر آشكار شده
بود.
6- از مطالب شگفت آور اينكه بعضى از پيروان مكتب جبريه آيه :
(قاتلوهم يعذبهم الله بايديكم )
براى مكتب خود استدلال كرده اند، در حالى كه اگر ذهن خود را از تعصبها خالى كنيم ،
آيه فوق كوچكترين دلالتى بر مقصود آنها ندارد، و درست به اين مى ماند كه ما براى
انجام كارى سراغ يكى از دوستان خود مى رويم ، و مى گوئيم اميدواريم خداوند با دست
تو اين كار را اصلاح كند، مفهوم اين سخن آن نيست كه تو مجبور در انجام اين كار هستى
بلكه منظور اين است خداوند قدرتى در اختيار تو قرار داده و نيت پاكى به تو داده است
كه با استفاده آن اين كار را مى توانى با آزادى اراده انجام دهى .
آيه و ترجمه
اءم حسبتم اءن تتركوا و لما يعلم الله الذين جهدوا منكم و لم يتخذوا من دون الله و
لا رسوله و لا المؤ منين وليجة و الله خبير بما تعملون
(16)
|
ترجمه :
16- آيا گمان كرديد كه (به حال خود) رها مى شويد در حالى كه هنوز آنها كه از شما
جهاد كردند و غير از خدا و رسولش را محرم اسرار خويش انتخاب ننمودند (از ديگران )
مشخص نشده اند (بايد آزمون شويد و صفوف از هم جدا شود) و خداوند به آنچه عمل مى
كنيد آگاه است .
تفسير
در اين آيه مسلمانان را از طريق ديگرى تشويق به جهاد كرده متوجه مسئوليت سنگين خود
در اين قسمت مى كند كه نبايد تصور كنيد ، تنها با ادعاى ايمان همه چيز درست خواهد
شد، بلكه صدق نيت و درستى گفتار، و واقعيت ايمان شما در مبارزه با دشمنان ، آن هم
يك مبارزه خالصانه و دور از هر گونه نفاق ، روشن مى شود.
نخست مى گويد: آيا گمان كرديد شما را به حال خودتان رها مى سازند؟ و در ميدان
آزمايش قرار نخواهيد گرفت ، در حالى كه هنوز مجاهدين شما، و هم چنين كسانى كه جز
خدا و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مؤ منان محرم اسرارى براى خود
انتخاب نكرده اند، مشخص نشده اند؟ (ام حسبتم ان تتركوا و لما يعلم الله الذين
جاهدوا منكم و لم يتخذوا من دون الله و لا رسوله و لا المؤ منين
وليجة )
(وليجة )
از ماده (ولوج
) به معنى (دخول
) است ، و به كسى گفته مى شود كه محرم اسرار و گرداننده كارهاى انسان مى
باشد، و معنى آن تقريبا با معنى (بطانة
)
يكسان است .
در حقيقت جمله فوق دو مطلب را به مسلمانان گوشزد مى كند، و آن اينكه تنها با اظهار
ايمان كارها سامان نمى يابد، و شخصيت اشخاص روشن نمى شود، بلكه با دو وسيله آزمايش
، مردم آزمون مى شوند:
نخست جهاد در راه خدا، و براى محو آثار شرك و بت پرستى و دوم ترك هر گونه رابطه و
همكارى با منافقان و دشمنان ، كه اولى دشمنان خارجى را بيرون مى راند و دومى دشمنان
داخلى را.
جمله (لما يعلم الله
) (در حالى كه خدا هنوز ندانسته ) كه نظير آن در ساير آيات قرآن نيز
ديده مى شود، در واقع به معنى هنوز تحقق نيافته است (به تعبير ديگر نفى علم به معنى
نفى معلوم است و اين گونه تعبير معمولا در موارد تاءكيد به كار مى رود) و گرنه
خداوند طبق دلايل عقلى و صريح آيات فراوانى از قرآن از همه چيز آگاه بوده و خواهد
بود.
اين آيه در حقيقت شبيه نخستين آيه سوره عنكبوت است ، آنجا كه مى گويد:
(احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا و هم لا يفتنون
) (آيا مردم گمان مى كنند كه آنها را به حال خود رها مى سازند و آزمايش
نمى شوند؟).
و همانگونه كه در تفسير سوره آل عمران گفتيم آزمايش هاى الهى براى كشف امر مجهولى
نيست ، بلكه به معنى پرورش و به منظور شكوفان كردن
استعدادها و آشكار ساختن اسرار درون افراد است .
و در پايان آيه به عنوان اخطار و تاءكيد مى فرمايد: (خداوند
از آنچه انجام مى دهيد آگاه است ) (و الله
خبير بما تعملون ).
مبادا كسانى چنين تصور كنند، كه خدا از ارتباطهاى مخفيانه آنها با منافقين و دشمنان
بى خبر است بلكه به خوبى همه را مى داند و بر طبق آن با بندگان خود رفتار خواهد
كرد.
از طرز بيان آيه چنين بر مى آيد كه در ميان مسلمانان آن روز افرادى تازه به محيط
اسلام گام گذارده بودند، و آمادگى روحى براى جهاد نداشتند، اين سخن درباره آنها است
، و گر نه مجاهدان راستين وضع خود را بارها در ميدانهاى جهاد تا آن روز روشن ساخته
بودند.
آيه و ترجمه
ما كان للمشركين اءن يعمروا مسجد الله شهدين على اءنفسهم بالكفر اءولئك حبطت
اءعملهم و فى النار هم خلدون
(17)
إ نما يعمر مسجد الله من ءامن بالله و اليوم الاخر و اءقام الصلوة و ءاتى الزكوة و
لم يخش إ لا الله فعسى اءولئك اءن يكونوا من المهتدين
(18)
|
ترجمه :
17- مشركان حق ندارند مساجد خدا را آباد كنند در حالى كه به كفر خويش گواهى مى دهند
آنها اعمالشان نابود (و بى ارزش ) شده و در آتش جاودانه خواهند ماند.
18- مساجد الهى را تنها كسى آباد مى كند كه ايمان به خدا و روز قيامت آورده و نماز
را بر پا دارد و زكوة را بپردازد و از چيزى جز خدا نترسد، ممكن است چنين گروهى
هدايت يابند.
تفسير
عمران مسجد در صلاحيت همه كس نيست
|