تفسير نمونه جلد ۶
جمعي از فضلا
- ۱۴ -
از جمله بالا چنين استفاده مى شود كه اندرز دهندگان براى دو هدف اين كار را انجام
مى دادند يكى به خاطر اين كه در پيشگاه خدا معذور باشند و ديگر اينكه شايد در دل
گنهكاران مؤ ثر افتد، و مفهوم اين سخن چنين است كه حتى اگر احتمال تاثير هم ندهند
بايد از پند و اندرز خوددارى ننمايند، در حالى كه معروف اين است كه شرط وجوب امر به
معروف و نهى از منكر احتمال تاثير است .
ولى بايد توجه داشت كه گاهى بيان حقايق و وظائف الهى بدون احتمال تاثير نيز واجب مى
شود و آن در موردى است كه اگر حكم خدا گفته نشود و از گناه انتقاد نگردد كم كم بدست
فراموشى سپرده مى شود و بدعتها جان مى گيرند و سكوت دليل بر رضايت و موافقت محسوب
مى شود، در اين گونه موارد لازم است حكم پروردگار آشكارا همه جا گفته شود هر چند
اثرى در گنهكاران نگذارد.
اين نكته نيز شايان توجه است كه نهى كنندگان مى گفتند مى خواهيم در پيشگاه
(پروردگارتان
) معذور باشيم ، گويا اشاره به اين است كه شما هم در پيشگاه خدا مسئوليت
داريد و اين وظيفه تنها وظيفه ما نيست ، وظيفه شما نيز مى باشد.
آيه بعد مى گويد: سرانجام دنياپرستى بر آنان غلبه كرد
(و فرمان خدا را به دست فراموشى سپردند، در اين هنگام آنها را كه از
گناه نهى مى كردند رهائى بخشيديم ولى ستمكاران را به كيفر سختى به خاطر فسق و
گناهشان مبتلا ساختيم )
(فلما نسوا ما ذكروا به انجينا الذين ينهون عن السوء و اخذنا الذين ظلموا بعذاب
بئيس بما كانوا يفسقون ).
شك نيست كه اين فراموشى ، فراموشى حقيقى كه موجب عذر است نبود، بلكه آنچنان بى
اعتنائى به فرمان خدا كردند كه گوئى به كلى آنرا فراموش نموده اند.
سپس مجازات آنها را چنين شرح مى دهد: هنگامى كه (در
برابر آنچه از آن نهى شده بودند، سركشى كردند به آنها گفتيم به شكل ميمونهاى طرد
شده در آئيد) (فلما عتوا عما نهوا عنه
قلنا لهم كونوا قردة خاسئين )
روشن است كه امر (كونوا)
(بوده باشيد) در اينجا يك فرمان تكوينى است ، همانند انما امره اذا اراد شيئا ان
يقول له كن فيكون (سوره يس آيه 28
نكته ها
در اينجا به چند موضوع بايد توجه كرد:
1 - چگونه دست به گناه زدند؟
در اينكه اين جمعيت ، قانونشكنى را از كجا شروع كردند، در ميان مفسران گفتگو است ،
از بعضى از روايات چنين استفاده مى شود كه نخست دست به حيله به اصطلاح شرعى زدند،
در كنار دريا حوضچه هائى ترتيب دادند و راه آنرا به دريا گشودند، روزهاى شنبه راه
حوضچه ها را باز مى كردند، و ماهيان
فراوان همراه آب وارد آنها مى شدند، اما به هنگام غروب كه مى خواستند به دريا
بازگردند راهشان را محكم مى بستند، سپس روز يكشنبه شروع به صيد آنها مى كردند و مى
گفتند خداوند به ما دستور داده است صيد ماهى نكنيد، ما هم صيد نكردهايم بلكه تنها
آنها را در حوضچهها محاصره نموده ايم !
بعضى از مفسران گفته اند آنها روز شنبه قلابها را به دريا مى افكندند، سپس روز بعد
آنرا از دريا بيرون مى كشيدند و به اين وسيله صيد ماهى مى نمودند.
و از بعضى از روايات ديگر برمى آيد كه آنها بدون هيچ حيلهاى با بى اعتنائى كامل
روزهاى شنبه مشغول صيد ماهى شدند.
ولى ممكن است همه اين روايات صحيح باشد به اين ترتيب كه در آغاز از طريق حيله به
اصطلاح شرعى - به وسيله كندن حوضچه ها و يا انداختن قلابها - كار خود را شروع
كردند، اين كار، گناه را در نظر آنها كوچك و آنان را در برابر شكستن احترام روز
شنبه جسور ساخت ، كم كم روزهاى شنبه علنا و بى پروا به صيد ماهى مشغول شدند و از
اين راه مال و ثروت فراوانى فراهم ساختند.
2 - چه كسانى رهائى يافتند؟
ظاهر آيات فوق اين است كه از آن سه گروه (گنهكاران ، ساكتان و اندرز دهندگان ) تنها
گروه سوم از مجازات الهى مصون ماندند و به طورى كه در روايات آمده است آنها هنگامى
كه ديدند اندرزه ايشان مؤ ثر واقع نمى شود ناراحت شدند و گفتند ما از شهر بيرون مى
رويم ، شب هنگام به بيابان رفتند و اتفاقا در همان شب كيفر الهى دامان دو گروه ديگر
را گرفت .
و اما اينكه بعضى از مفسران احتمال داده اند كه تنها گروه گنهكار گرفتار
عذاب شدند و ساكتان نيز رهائى يافتند با ظاهر آيات فوق به هيچوجه سازگار نيست .
3 - آيا هر دو گروه يك نوع كيفر داشتند؟
از آيات فوق چنين برمى آيد كه كيفر مسخ شدن ، منحصر به گنهكاران بود زيرا ميگويد
فلما عتوا عما نهوا عنه ... (هنگامى كه در برابر آنچه نهى شده بودند سركشى
كردند...) ولى از طرفى از آيات فوق نيز استفاده كه تنها اندرز دهندگان از مجازات
رهائى يافتند، زيرا مى گويد انجينا الذين ينهون عن السوء (آنها را كه نهى از منكر
مى كردند رهائى بخشيديم ).
از مجموع اين دو چنين استفاده مى شود كه هر دو گروه مجازات شدند ولى مجازات مسخ ،
تنها مربوط به گنهكاران بود، و مجازات ديگران احتمالا هلاكت و نابودى بوده است ، هر
چند گنهكاران نيز چند روزى پس از مسخ شدن - طبق روايات - هلاك شدند.
4 - آيا مسخ جسمانى بوده يا روحانى ؟
(مسخ )
يا به تعبير ديگر تغيير شكل انسانى به صورت حيوان مسلما موضوعى بر خلاف جريان عادى
طبيعت است ، البته (موتاسيون
) و جهش و تغيير شكل حيوانات به صورت ديگر در موارد جزئى ديده شده است ،
و پايه هاى فرضيه تكامل در علوم طبيعى امروز بر همان بنا نهاده شده ، ولى مواردى كه
در آن موتاسيون و جهش ديده شده صفات جزئى حيوانات است ، نه صفات كلى ، يعنى هرگز
ديده نشده است كه نوع حيوانى بر اثر (موتاسيون
) تبديل به نوع ديگر شود، بلكه
خصوصياتى از حيوان ممكن است دگرگون گردد، و تازه جهش در نسلهائى كه به وجود مى آيند
ديده مى شود، نه اينكه حيوانى كه متولد شده است با جهش تغيير شكل دهد، بنابراين
دگرگون شدن صورت انسان يا حيوانى به صورت نوع ديگر امرى است خارق العاده .
اما بارها گفته ايم مسائلى بر خلاف جريان عادى طبيعى وجود دارد، گاهى به صورت
معجزات پيامبران و زمانى به صورت اعمال خارق العادهاى كه از پارهاى از انسانها سر
ميزند، هر چند پيامبر نباشند (كه البته با معجزات متفاوت است ) بنابراين پس از قبول
امكان وقوع معجزات و خارق عادات ، مسخ و دگرگون شدن صورت انسانى به انسان ديگر
مانعى ندارد.
و همانطور كه در بحث اعجاز انبياء گفته ايم ، وجود چنين خارق عاداتى نه استثناء در
قانون عليت است نه بر خلاف عقل و خرد بلكه تنها يك جريان عادى طبيعى در اينگونه
موارد شكسته مى شود كه نظيرش را در انسانهاى استثنائى كرارا ديده ايم .
بنابراين هيچ مانعى ندارد كه مفهوم ظاهر كلمه (مسخ
) را كه در آيه فوق و بعضى ديگر از آيات قرآن آمده است بپذيريم و بيشتر
مفسران هم همين تفسير را پذيرفته اند.
ولى بعضى از مفسران كه در اقليت هستند معتقدند كه مسخ به معنى
(مسخ روحانى ) و دگرگونى صفات
اخلاقى است ، به اين معنى كه صفاتى همانند ميمون
يا خوك در انسانهاى سركش و طغيانگر پيدا شد، رو آوردن به تقليد كوركورانه و توجه
شديد به شكم پرستى و شهوترانى كه از صفات بارز اين دو حيوان بود در آنها آشكار گشت
.
اين احتمال از يكى از قدماى مفسرين به نام (مجاهد)
نقل شده است .
و اينكه بعضى ايراد كرده اند كه مسخ بر خلاف قانون تكامل و موجب بازگشت و عقبگرد در
خلقت است ، درست نيست ، زيرا قانون تكامل مربوط به كسانى است كه در مسير تكاملند،
نه آنها كه از مسير انحراف يافته و از محيط شرائط اين قانون به كنار رفته اند، فى
المثل يك انسان سالم در سنين طفوليت مرتبا رشد و نمو مى كند اما اگر نقائصى در وجود
او پيدا شود، ممكن است نه تنها رشد و نموش متوقف گردد بلكه رو به عقب برگردد، و نمو
فكرى و جسمانى خود را تدريجا از دست بدهد.
ولى در هر حال بايد توجه داشت كه مسخ و دگرگونى جسمانى متناسب با اعمالى است كه
انجام داده اند، يعنى چون عده اى از جمعيتهاى گنهكار بر اثر انگيزه هواپرستى و
شهوترانى دست به طغيان و نافرمانى خدا مى زدند و جمعى با تقليد كوركورانه كردن از
آنها، آلوده به گناه شدند، لذا به هنگام مسخ هر گروه به شكلى كه متناسب با كيفيت
اعمال او بوده ظاهر مى شده است .
البته در آيات مورد بحث تنها سخن از قرده (ميمونها) به ميان آمده است و از خنازير
(خوكها) سخنى نيست ، ولى در آيه 60 سوره مائده گفتگو از جمعيتى به ميان آمده است كه
به هنگام مسخ به هر دو صورت فوق (بعضى قرده و بعضى خنازير) تغيير چهره دادند، كه به
گفته بعضى از مفسران مانند ابن عباس ، آن آيه نيز در باره همين اصحاب سبت است كه
پير مردان سرجنبانان شكم پرست و شهوتپرستشان به خوك و جوانان مقلد چشم و گوش بسته
كه اكثريت را تشكيل مى دادند به ميمون تغيير چهره دادند.
ولى در هر حال ، بايد توجه داشت كه طبق روايات ، مسخ شدگان تنها چند روزى زنده مى
ماندند و سپس از دنيا مى رفتند، و نسلى از آنها به وجود نمى آمد.
5 - خلافكارى زير پوشش كلاه شرعى
گرچه در آيات فوق اشارهاى به حيلهگرى اصحاب سبت در زمينه گناه نشده است ولى همانطور
كه اشاره كرديم ، بسيارى از مفسران در شرح اين آيات اشاره به داستان كندن حوضچه ها
و يا نصب قلابها در دريا در روز شنبه كرده اند، و در روايات اسلامى نيز اين موضوع
ديده مى شود بنابراين مجازات و كيفر الهى كه با شدت درباره اين گروه جارى شد، نشان
مى دهد كه چهره واقعى گناه هرگز با دگرگون ساختن ظاهر آن و به اصطلاح كلاه شرعى
درست كردن ، دگرگون نمى گردد، حرام ، حرام است ، خواه صريحا انجام گيرد، يا زير
لفافه هاى دروغين و عذرهاى واهى .
آنها كه تصور مى كنند، گناه را مى توان با تغيير چهره صورى تبديل به يك عمل مجاز
كرد در حقيقت خود را فريب مى دهند، و بدبختانه اين كار در ميان بعضى از بى خبرانى
كه خود را به دين منتسب مى كنند، فراوان ديده مى شود، و همانست كه چهره مذهب را در
نظر افراد دور افتاده سخت بدنما كرده است .
عيب بزرگى كه اين عمل دارد - علاوه بر زشت نشان دادن چهره مذهب - اين است كه گناه
را در نظرها كوچك مى كند و از اهميت آن مى كاهد و افراد را چنان جسور در برابر گناه
مى سازد كه پس از انجام اينگونه كارها كم كم آماده براى انجام گناهان بطور صريح و
آشكار مى شوند.
در نهج البلاغه مى خوانيم كه على (عليه السلام ) از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و
سلّم ) چنين نقل مى كند:
(روزى فرا مى رسد كه مردم به وسيله
اموالشان آزمايش مى شوند، بر خدا منت
مى گذارند كه ديندارند، و در عين حال در انتظار رحمت اويند و از مجازات او خود را
در امان مى بينند يستحلون حرامه بالشبهات الكاذبة و الاهواء الساهية فيستحلون الخمر
بالنبيذ و السحت بالهدية و الربا بالبيع : (حرام
خدا را با شبهات دروغين و خيالات واهى حلال مى شمرند، شراب را تحت عنوان نبيذ و
رشوه را به عنوان هديه (و حق و حساب و ربا را به نام بيع ، براى خود حلال مى
پندارند (نهج البلاغه آخر خطبه 156).
بايد توجه داشت كه انگيزه اينگونه حيله ها يا پوشيدن چهره زشت باطنى خود در افكار
عمومى است ، و يا فريب دادن وجدان و كسب آرامش كاذب درونى .
6 - اءشكال مختلف آزمونهاى الهى
درست است كه ماهى گرفتن از دريا براى ساحلنشينان كار خلافى نيست گاهى ممكن است
خداوند براى امتحان و آزمايش ، جمعيتى را موقتا از اين موضوع نهى كند، تا مقدار
فداكارى آنها روشن شود، و اين يكى از اءشكال امتحان خداوند است به علاوه روز شنبه
در آئين يهود، روز مقدسى بود و دستور داشتند براى احترام آن روز و رسيدن به عبادت و
برنامه هاى مذهبى دست از كسب و كار بكشند، ولى ساحلنشينان ايله همه اين مسائل را
ناديده گرفتند و آنچنان مجازات شدند كه زندگينامه آنها درس عبرتى براى آيندگان شد.
آيه و ترجمه
و إ ذ تاءذن ربك ليبعثن عليهم إ لى يوم القيمة من يسومهم سوء العذاب إ ن ربك لسريع
العقاب و إ نه لغفور رحيم (167)
و قطعنهم فى الا رض اءمما منهم الصلحون و منهم دون ذلك و بلونهم بالحسنت و السيات
لعلهم يرجعون (168)
|
ترجمه :
167 - و (نيز بخاطر بياور) هنگامى را كه پروردگارت اعلام كرد تا دامنه قيامت كسى را
بر آنها مسلط خواهد ساخت كه آنها را به طور مداوم در عذاب سختى قرار دهد، زيرا
پروردگارت مجازاتش سريع (در عين حال در مقابل توبهكاران آمرزنده و مهربان است .
168 - و آنها را در زمين به صورت گروههائى پراكنده ساختيم ، گروهى از آنها صالح و
گروهى غير آن هستند و آنها را به نيكيها و بديها آزموديم شايد بازگردند.
تفسير :
پراكندگى يهود
اين آيات در حقيقت اشاره به قسمتى از كيفرهاى دنيوى آن جمع از يهود است كه در برابر
فرمانهاى الهى قد علم كردند و حق و عدالت و درستى را به زير پا گذاردند.
نخست مى گويد: به خاطر بياور زمانى كه پروردگار تو اعلام داشت كه بر اين جمعيت
گنهكار عده اى را مسلط مى كند، كه به طور مداوم تا دامنه قيامت
آنها را در ناراحتى و عذاب قرار دهند) (و
اذ تاذن ربك ليبعثن عليهم الى يوم القيامة من يسومهم سوء العذاب )
(تاذن )
و (اذن )
هر دو به معنى اعلام كردن است ، و نيز به معنى سوگند ياد كردن آمده است ، در اين
صورت معنى آيه چنين مى شود كه خداوند سوگند ياد كرده است كه تا دامنه قيامت چنين
اشخاصى در ناراحتى و عذاب باشند.
از اين آيه استفاده مى شود كه اين گروه سركش ، هرگز روى آرامش كامل نخواهند ديد، هر
چند براى خود حكومت و دولتى تاسيس كنند، باز تحت فشار و ناراحتى مداوم خواهند
بود، مگر اينكه براستى ، روش خود را تغيير دهند، و دست از ظلم و فساد بكشند.
و در پايان آيه اضافه مى كند كه پروردگار تو هم مجازاتش براى مستحقان ، سريع است ،
و هم نسبت به خطاكاران توبهكار آمرزنده و مهربان . (ان ربك لسريع العقاب و انه
لغفور رحيم )
و اين جمله نشان مى دهد كه خداوند راه بازگشت را به روى آنان باز گذارده ، تا كسى
گمان نبرد كه سرنوشت اجبارى تواءم با بدبختى و كيفر و مجازات براى آنها تعيين شده
است .
در آيه بعد به پراكندگى يهود در جهان اشاره كرده ميگويد: ما آنها را در زمين متفرق
ساختيم و به گروههاى مختلفى تقسيم شدند، بعضى از آنها صالح بودند به همين دليل
هنگامى كه فرمان حق و دعوت پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را شنيدند،
ايمان آوردند، و جمعى ديگر چنين نبودند و حق را پشت سر انداختند و براى تامين زندگى
مادى خود از هيچ كارى فروگذار نكردند (و قطعناهم فى الارض امما منهم الصالحون و
منهم دون ذلك ).
باز در اين آيه ، اين حقيقت تجلى مى كند كه اسلام هيچگونه خصومتى با نژاد يهود
ندارد و به عنوان پيروان يك مكتب و يا وابستگان به يك نژاد، آنها را محكوم نمى
نمايد بلكه مقياس و معيار سنجش را اعمال آنها قرار ميدهد.
سپس اضافه مى كند ما آنها را با وسائل گوناگون ، نيكيها و بديها آزموديم شايد
بازگردند (و بلوناهم بالحسنات و السيئات لعلهم يرجعون )
گاهى آنها را تشويق كرديم و در رفاه و نعمت قرار داديم ، تا حس شكر گزارى در آنها
برانگيخته شود و به سوى حق باز آيند، و گاهى به عكس آنها را در شدائد و سختيها و
مصائب فرو برديم ، تا از مركب غرور و خود پرستى و تكبر فرود آيند و به ناتوانى خويش
پى برند، شايد بيدار شوند و به سوى خدا بازگردند، و هدف در هر دو حال مساله تربيت و
هدايت و بازگشت به سوى حق بوده است .
بنابراين حسنات هر گونه نعمت و رفاه و آسايشى را شامل مى شود همانطور كه سيئات هر
گونه ناراحتى و شدت را فرا ميگيرد، و محدود ساختن مفهوم اين دو در دايره معينى
هيچگونه دليل ندارد.
آيه و ترجمه
فخلف من بعدهم خلف ورثوا الكتب يأ خذون عرض هذا الا دنى و يقولون سيغفر لنا و إ ن
يأ تهم عرض مثله يأ خذوه اءلم يؤ خذ عليهم ميثق الكتب اءن لا يقولوا على الله إ لا
الحق و درسوا ما فيه و الدار الاخرة خير للذين يتقون اء فلا تعقلون
(169)
و الذين يمسكون بالكتب و اءقاموا الصلوة إ نا لا نضيع اءجر المصلحين
(170)
|
ترجمه :
169 - بعد از آن فرزندانى جانشين آنها شدند كه وارث كتاب (آسمانى ، تورات ) گشتند
(اما با اين حال ) متاع اين دنياى پست را گرفته (بر حكم و فرمان خدا ترجيح دادند) و
ميگفتند (اگر ما گنه كاريم ) خداوند به زودى ما را ميبخشد (ما از كرده خود پشيمانيم
) اما اگر متاع ديگرى همانند آن به دستشان بيفتد آنرا ميگيرند (و باز حكم خدا را
پشت سر ميافكنند) آيا پيمان كتاب (خدا) از آنها گرفته نشده كه بر خدا (دروغ نبندند
و) جز حق نگويند و آنان بارها آنرا خوانده اند، و سراى آخرت براى آنها كه پرهيزگارى
پيشه كنند بهتر است آيا نمى فهميد؟!
170 - و آنها كه به كتاب (خدا) تمسك جويند و نماز را برپا دارند (پاداش بزرگى
خواهند داشت زيرا) ما پاداش مصلحان را ضايع نخواهيم كرد.
تفسير :
در آيات گذشته سخن از نياكان آنها بود، ولى در آيه فوق ، بحث از فرزندان و اخلاف
آنها به ميان آمده است . نخست يادآور مى شود كه فرزندانى جانشينشان شدند كه كتاب
آسمانى
يعنى تورات را از پيشينيان خود به ارث بردند، اما با اين حال فريفته متاع بى ارزش
اين جهان ماده شدند، حق و هدايت را با منافع مادى خويش معاوضه ميكردند (فخلف من
بعدهم خلف ورثوا الكتاب ياخذون عرض هذا الادنى ).
خلف (بر وزن حرف ) چنانكه بعضى از مفسران گفته اند غالبا به معنى فرزندان ناصالح
است در حالى كه خلف (بر وزن شرف ) به معنى فرزند صالح مى آيد.
سپس اضافه مى كند هنگامى كه آنها در كشمكش وجدان از يك سو، و منافع مادى از سوى
ديگر قرار ميگيرند، دست به دامن اميدهاى كاذب زده ، ميگويند ما اين منفعت نقد را
مشروع يا نامشروع به چنگ مى آوريم ، خداوند رحيم و مهربان است و بزودى ما را خواهد
بخشيد (و يقولون سيغفر لنا ). اين جمله نشان مى دهد كه آنها بعد از انجام چنين كارى
يكنوع پشيمانى زودگذر و حالت توبه ظاهرى به خود مى گرفتند، ولى بطورى كه قرآن
ميگويد: اين ندامت و پشيمانى آنها به هيچوجه ريشه نداشت به همين دليل اگر سود مادى
ديگرى همانند آن به دستشان مى آمد، آنرا ميگرفتند (و ان ياتهم عرض مثله ياخذوه ).
عرض (بر وزن غرض ) به معنى موجود عارضى و كم دوام و ناپايدار است ، و به متاع جهان
ماده از اينرو عرض گفته اند كه معمولا ناپايدار است ، روزى به سراغ انسان مى آيد،
آنچنان كه حسابش از دست ميرود، و روزى آنچنان از دسترس انسان دور مى شود كه در
انتظار ذرهاى از آن ، آه ميكشد، بعلاوه اصولا همه نعمتهاى اين جهان ناپايدار و
فناپذير است .
در هر حال اين جمله اشاره به رشوه خواريهاى جمعى از يهود، و تحريف آيات آسمانى به
خاطر آن ، و فراموش كردن احكام پروردگار به خاطر تضاد با منافع آنها مى كند.
لذا به دنبال آن ميفرمايد: آيا اينها به وسيله كتاب آسمانيشان تورات پيمان نبسته
بودند كه بر خدا دروغ نبندند و احكام او را تحريف نكنند و جز حق چيزى نگويند؟! (الم
يؤ خذ عليهم ميثاق الكتاب ان لا يقولوا على الله الا الحق ).
سپس ميگويد: اگر آنها از آيات الهى آگاهى نداشتند و دست به اين اعمال خلاف ميزدند
ممكن بود براى خودشان عذرى بسازند، ولى اشكال كار اين است كه آنها كرارا محتويات
تورات را ديده و فهميده بودند در عين حال آنرا ضايع ساختند و فرمانش را پشت سر
انداختند (و درسوا ما فيه ).
درس در لغت به معنى تكرار چيزى است و از آنجا كه به هنگام مطالعه و فرا گرفتن چيزى
از استاد و معلم ، مطالب تكرار ميگردد به آن ، درس گفته شده است ، و نيز اگر مى
بينيم كهنگى و فرسودگى را درس و اندراس ميگويند به خاطر آن است كه باد و باران و
حوادث ديگر پيدرپى بر بناهاى كهنه گذشته و آنها را فرسوده ساخته است .
سرانجام مى فرمايد: اينها اشتباه ميكنند، و اين اعمال و متاعها سودى براى آنها
نخواهد داشت ، بلكه سراى ديگر براى پرهيزكاران بهتر است (و الدار الاخرة خير للذين
يتقون ).
آيا شما حقايقى را به اين روشنى درك نميكنيد (ا فلا تعقلون ).
در برابر گروه فوق اشاره به گروه ديگر مى كند كه آنها نه تنها از هر
گونه تحريف و كتمان آيات الهى بر كنار بودند، بلكه به آن تمسك جسته و مو به مو آنها
را اجرا كردند، قرآن اين جمعيت را مصلحان جهان نام نهاده و اجر و پاداش مهمى براى
آنها قائل شده و در باره آنها چنين ميگويد: كسانى كه تمسك به كتاب پروردگار جويند و
نماز را برپا دارند پاداش بزرگى خواهند داشت زيرا ما پاداش مصلحان را ضايع نخواهيم
ساخت (و الذين يمسكون بالكتاب و اقاموا الصلوة انا لا نضيع اجر المصلحين ).
در اينكه منظور از اين كتاب تورات است يا قرآن مجيد مفسران دو گونه تفسير دارند ولى
با توجه به آيات گذشته ، ظاهر اين است كه اشاره به گروهى از بنى اسرائيل باشد كه
حساب خودشان را از افراد گمراه جدا ساختند.
البته شك نيست كه تمسك جستن به تورات يا انجيل - با توجه به بشاراتى كه در آنها
راجع به پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است - از ايمان به اين
پيامبر جدا نخواهد بود
تعبير به يمسكون كه به معنى تمسك جستن است ، نكته جالبى را در بر دارد، زيرا تمسك
به معنى گرفتن و چسبيدن به چيزى براى حفظ و نگهدارى آن ميباشد، و اين صورت حسى آن
است ، و صورت معنوى آن اين است كه انسان با كمال جديت پايبند به عقيده و برنامه اى
باشد و در حفظ و حراست آن بكوشد، تمسك به كتاب الهى اين نيست كه انسان صفحات قرآن و
تورات و يا كتاب ديگرى را محكم در دست بگيرد و در حفظ و حراست جلد و كاغذ آن بكوشد،
بلكه تمسك واقعى آن است كه اجازه ندهد كمترين مخالفتى با آن از هيچ سو انجام شود و
در تحقق يافتن مفاهيم آن از جان و دل بكوشد.
آيات فوق به خوبى نشان مى دهد كه اصلاح واقعى در روى زمين بدون
تمسك به كتب آسمانى و فرمانهاى الهى امكانپذير نميباشد، و اين تعبير بار ديگر اين
حقيقت را تاكيد مى كند كه دين و مذهب تنها يك برنامه مربوط به جهان ماوراء طبيعت و
يا سراى آخرت نيست ، بلكه آئينى است در متن زندگى انسانها، و در طريق حفظ منافع
تمام افراد بشر و اجراى اصول عدالت و صلح و رفاه و آسايش و بالاخره هر مفهومى كه در
معنى وسيع اصلاح جمع است .
و اينكه مى بينيم از ميان فرمانهاى خدا مخصوصا روى نماز تكيه شده است به خاطر آن
است كه نماز واقعى پيوند انسانرا با خدا چنان محكم مى كند كه در برابر هر كار و هر
برنامه او را حاضر و ناظر مى بيند و مراقب اعمال خويش و اين همان است كه در آيات
ديگر از آن تعبير به تاثير نماز در دعوت به امر به معروف و نهى از منكر شده است ، و
ارتباط اين موضوع با اصلاح جامعه انسانى روشنتر از آن است كه نياز به بيان داشته
باشد.
از آنچه گفته شد روشن مى شود كه اين يك برنامه ويژه قوم يهود نبوده است بلكه اصلى
است در زندگى امتها و ملتها، بنابراين آنان كه با كتمان كردن حقايق و تحريف آنها
متاعى ناپايدار و منافعى زودگذر براى خود فراهم ميسازند و به هنگامى كه نتائج شوم
كار خود را مى بينند، حالت يك توبه دروغين به خود مى گيرند توبه اى كه در برابر
لبخند يك منفعت مادى ديگر همچون برف در آفتاب تابستان آب مى شود، در حقيقت مخالفان
اصلاح در جوامع انسانى هستند و منافع جمع را فداى منافع شخص خود ميكنند، خواه اين
كار از يك يهودى سر بزند يا يك مسيحى و يا يك مسلمان !
آيه و ترجمه
و إ ذ نتقنا الجبل فوقهم كانه ظلة و ظنوا اءنه واقع بهم خذوا ما ءاتينكم بقوة و
اذكروا ما فيه لعلكم تتقون (171)
|
ترجمه :
171 - و (نيز بخاطر بياور) هنگامى را كه كوه را بر فراز آنها همچون سايبانى بلند
كرديم ، آنچنان كه گمان كردند بر آنها فرود خواهد آمد (و در اين حال از آنها پيمان
گرفتيم و گفتيم ) آنچه را به شما (از احكام و دستورات ) داده ايم با قدرت (و جديت )
بگيريد و آنچه را در آن است به ياد داشته باشيد (و عمل كنيد) تا پرهيزگار شويد.
تفسير :
آخرين سخن درباره قوم يهود
نتقنا از ماده نتق (بر وزن قلع ) در اصل به معنى كندن چيزى از جايش و به سوى ديگرى
پرتاب كردن است ، به زنانى كه زياد فرزند مى آورند نيز ناتق ميگويند، زيرا به آسانى
فرزند را از محيط رحم جدا كرده و به خارج ميگذارند.
اين آيه آخرين آيه اى است كه در اين سوره پيرامون زندگى بنى اسرائيل سخن ميگويد و
در آن سرگذشت ديگرى را به جمعيت يهود يادآورى مى كند، سرگذشتى كه هم درس عبرت است و
هم دليل بر سپردن يك پيمان ميگويد: به خاطر بياوريد هنگامى كه كوه را بالاى سر آنها
قرار داديم ، آنچنان كه گوئى سايبانى بر سر آنها بود (و اذ نتقنا الجبل فوقهم كانه
ظلة
و آنچنان كه آنها گمان مى بردند بر سرشان سقوط خواهد كرد وحشت و اضطراب سراسر
وجودشان را گرفت ، و به تضرع افتادند (و ظنوا انه واقع بهم ).
در همان حال به آنها گفتيم آنچه را از احكام به شما داده ايم با جديت و قوت بگيريد
(خذوا ما آتيناكم بقوة ).
و آنچه در آن آمده است به خاطر داشته باشيد تا پرهيزگار شويد از كيفر خدا بترسيد و
به پيمانهائى كه در آن از شما گرفته ايم عمل كنيد (و اذكروا ما فيه لعلكم تتقون ).
اين آيه با تفاوت مختصرى در سوره بقره آيه 63 گذشت ، و همانطور كه در آنجا گفتيم
طبق گفته مفسر معروف طبرسى در مجمع البيان از قول ابن زيد، اين جريان هنگامى بود كه
موسى (عليه السلام ) از كوه طور باز مى گشت و احكام تورات را با خود مى آورد، موقعى
كه وظايف واجب و دستورات حلال و حرام را به قوم خود اطلاع داد، آنها تصور كردند عمل
به اينهمه وظائف كار مشكلى است و به همين جهت بناى مخالفت و نافرمانى گذاردند، در
اين هنگام قطعه عظيمى از كوه بالاى سر آنها قرار گرفت آنها چنان در وحشت فرو رفتند
كه دست به دامن موسى (عليه السلام ) زدند، موسى (عليه السلام ) در همان حال گفت :
اگر پيمان وفادارى به اين احكام ببنديد اين خطر برطرف خواهد شد، آنها تسليم شدند و
در پيشگاه خدا سجده كردند و بلا از سر آنها گذشت .
نكته ها
در اينجا دو سؤ ال پيش مى آيد كه در سوره بقره به آنها و پاسخ آنها اشاره كرده ايم
و فشرده آنرا در اينجا مى آوريم .
سؤ ال اول - آيا پيمان گرفتن در اين حال جنبه اجبارى ندارد؟
پاسخ - شك نيست كه در آن حال يكنوع اضطرار بر آنها حكومت ميكرده ، ولى مسلما بعدا
كه خطر برطرف شد ادامه راه را با اختيار خود مى توانستند انتخاب كنند.
به علاوه اجبار و اكراه در عقيده معنى ندارد ولى در برنامه هاى عملى كه ضامن خير و
سعادت انسان است چه مانعى دارد كه با اجبار مردم را به آن وادار كنند، آيا اگر كسى
را به اجبار وادار به ترك اعتياد و يا رفتن از راه امن و امان و خوددارى از راه
خطرناك كنند عيب دارد؟
سؤ ال دوم - چگونه كوه بالاى سر آنها قرار گرفت ؟
پاسخ - بعضى از مفسران معتقدند كه به فرمان خدا كوه طور از جا كنده شد و همچون
سايبانى بر سر آنها قرار گرفت .
بعضى ديگر مى گويند بر اثر يك زلزله شديد چنان كوه تكان خورد كه افرادى كه پاى كوه
بودند، سايه قسمت بالاى آنرا بر سر خود مشاهده كردند.
اين احتمال نيز وجود دارد كه قطعه عظيمى از كوه كنده شد و در يك لحظه زودگذر بر
فراز سر آنها قرار گرفت ، سپس از آنجا گذشت و به كنارى افتاد.
و در هر حال شك نيست كه اين يك موضوع خارق العاده بوده است نه يك جريان طبيعى .
موضوع ديگرى كه بايد در آيه مورد توجه قرار گيرد اين است كه نمى گويد كوه بر سر
آنها سايبان شد، بلكه ميگويد همانند سايبانى گرديد (كانه ظلة ).
اين تعبير يا به خاطر آن است كه سايبان را معمولا براى اظهار محبت بالاى سر افراد
قرار مى دهند، در حالى كه در آيه مورد بحث اين كار به عنوان يك بلا و تهديد بود و
يا به خاطر اين است كه سايبان امرى است پايدار در حالى كه قرار گرفتن كوه بالاى سر
آنها جنبه موقتى و ناپايدار داشت .
گفتيم با اين آيه آيات مربوط به سرگذشت بنى اسرائيل و حوادث گوناگون و خاطرات شيرين
و تلخ در مورد آنها (در اين سوره ) پايان مى پذيرد، و اين سرگذشت آخرين سرگذشت
انبياء است كه در اين سوره آمده است .
ذكر اين آيه در پايان سرگذشت آنها در اين سوره - با اينكه آخرين جريان مربوط به اين
جمعيت نيست - ممكن است به خاطر اين باشد كه هدف نهائى از تمام اين ماجراها همان
تمسك به آيات پروردگار و عمل به پيمانهاى او و براى رسيدن به تقوا و پرهيزكارى است
كه در اين آيه و آيه پيش از آن بيان شده است .
يعنى تمام رسالت موسى (عليه السلام ) و ساير انبياء و مبارزات و درگيريهاى مستمر و
سخت آنان ، و ناراحتيها و شدائد طاقتفرسائى كه تن به آن دادند، همه براى آن بوده
است كه فرمان خدا و اصول حق و عدالت و پاكى و تقوا در ميان همه به طور كامل اجرا
گردد.
|