مـفـهـوم آيـه , مفهوم وسيعى است كه شامل هرگونه پناه بردن افرادى از انسانهابه
جن را شامل مـى شود چه اين كه مى دانيم در ميان عرب كاهنان زيادى وجودداشتند كه
معتقد بودند به وسيله طايفه ((جن )) بسيارى از مشكلات را حل مى كنند واز آينده خبر
مى دهند.
(آيه )ـ اين آيه همچنان ادامه سخنان مؤمنان جن است كه به هنگام تبليغ قوم خود بيان
داشتند و از طرق مختلف آنها را به سوى اسلام و قرآن دعوت نمودند.
نـخـست مى فرمايد: ((و اين كه آنها گمان كردند ـهمان گونه كه شما گمان كرديدـكه
خداوند هرگز كسى را (به نبوت ) مبعوث نمى كند)) (وانهم ظنوا كمـا ظننتم ان لن يبعث
اللّه احدا).
لـذا بـه انكار قرآن , و تكذيب نبوت پيامبر اسلام (ص ) برخاستند, ولى ماهنگامى كه
با دقت به آيات ايـن كـتـاب آسـمانى گوش فرا داديم حقانيت آن را به روشنى درك كرديم
, مبادا شما هم مانند مشركان انسانها, راه كفر پيش گيريد و به سرنوشت آنها گرفتار
شويد.
ايـن تـعـبـير هشدارى است به مشركان كه بدانند وقتى جن , منطقش اين است وداوريش
چنين , بيدار شوند و به دامن قرآن و پيامبر اكرم (ص ) چنگ زنند.
(آيـه )ـ سپس مؤمنان جن , به يكى از نشانه هاى صدق گفتار خود كه درجهان طبيعت براى
همه جـنـيـان قـابـل درك اسـت اشاره كرده , مى گويند: ((ما آسمان راجستجو كرديم و
همه را پر از محافظان قوى و تيرهاى شهاب يافتيم )) (وانا لمسناالسمـا فوجدنـاهـا
ملئت حرسا شديدا وشهبا).
(آيـه )ـ ((مـا پـيـش از ايـن بـه اسـتراق سمع در آسمانها مى نشستيم (و اخبارى از
آن را دريافت مـى داشـتـيـم و به اطلاع دوستان خود مى رسانديم ) امااكنون هركس
بخواهد استراق سمع كند, شهابى را در كمين خود مى يابد) كه او راهدف قرار مى دهد))!
(وانا كنا نقعد منهـا مقـاعد للسمع فمن يستمع الا ن يجدله شهـابا رصدا).
آيـا ايـن وضـع تـازه , دلـيـل بـر اين حقيقت نيست كه با ظهور اين پيامبر و نزول
كتاب آسمانى او دگرگونى عظيمى در جهان رخ داده است ؟ چرا شما قبلا قدرت براستراق
سمع داشتيد, و الان احدى توانائى بر اين كار ندارد؟!.
(آيه )ـ سپس افزودند: با اين اوضاع و احوال ((ما نمى دانيم آيا (اين ممنوعيت
ازاستراق سمع دليل بر اين است كه ) اراده شرى درباره اهل زمين شده , يا خداوندمى
خواهد از اين طريق آنها را هدايت فرمايد))؟ (وانا لا ندرى اشر اريد بمن فى الا رض
ام اراد بهم ربهم رشدا).
و بـه تعبير ديگر ما نمى دانيم آيا اين امر مقدمه نزول عذاب و بلا از سوى خداست يا
مقدمه هدايت آنها؟.
مؤمنان جن قاعدتا بايد فهميده باشند كه ممنوعيت از استراق سمع كه باظهور پيامبر
اسلام (ص ) مقارن بوده , مقدمه هدايت انسانها, و برچيده شدن دستگاه كهانت و خرافات
ديگرى مانند آن است .
اما از آنجا كه ((جن )) به مساله استراق سمع دلبستگى خاصى داشت هنوزنمى توانست باور
كند كه اين محروميت يك نوع خير و بركت است , وگرنه روشن است كه كاهنان در عصر
جاهليت با اتكا به همين مساله استراق سمع سهم بزرگى درگمراه ساختن مردم داشتند.
(آيه )ـ اين آيه همچنان ادامه گفتار مؤمنان جن به هنگام تبليغ قوم گمراه خويش است ,
نخست از زبـان آنـهـا مى گويد: ((و در ميان ما افراد صالح و افرادى غيرصالحند و ما
گروههاى متفاوتى هستيم )) (وانا منا الصالحون ومنا دون ذلك كناطرائق قددا).
اين جمله را احتمالا به اين منظور گفتند كه مبادا وجود ((ابليس )) در ميان طايفه جن
, اين توهم را بـراى عـده اى از آنـها به وجود آورد كه طبيعت جن بر شر وفساد و
شيطنت است , و هرگز نور هدايت به قلب او نمى تابد.
مـؤمـنـان جن با اين سخن روشن مى سازند كه اصل اختيار و آزادى اراده بر آنهانيز
حاكم است و افـرادى صـالـح و غـيـرصـالـح هر دو وجود دارند, بنابراين زمينه هاى
هدايت در وجود آنها فراهم مى باشد.
اين آيه در ضمن ذهنيات ما انسانها را درباره جن نيز اصلاح مى كند, زيرا درتصور
بسيارى از مردم واژه ((جن )) با نوعى ((شيطنت )) و فساد و گمراهى و انحراف ,همراه
است , اين آيه مى گويد آنها نيز گروههاى مختلفى دارند, صالح و غيرصالح .
(آيـه )ـ مـؤمـنـان جن در ادامه سخنان خود به ديگران هشدار مى دهند ومى گويند: ((و
ما يقين داريـم هـرگـز نـمى توانيم بر اراده خداوند در زمين غالب شويم ونمى توانيم
از (پنجه قدرت ) او بگريزيم )) (وانا ظننا ان لن نعجز اللّه فى الا رض ولن نعجزه
هربا).
بـنـابـراين , اگر تصور كنيد مى توانيد از كيفر و مجازات خدا با فرار كردن به گوشه
اى از زمين يا نقطه اى از آسمانها نجات يابيد, سخت در اشتباهيد.
(آيـه )ـ مـؤمنان جن در ادامه كلام خود مى افزايند: ((ما هنگامى كه هدايت قرآن را
شنيديم به آن ايمان آورديم )) (وانا لما سمعنا الهدى آمنا به ).
و اگـر شـمـا را بـه هدايت قرآن فرا مى خوانيم , قبلا خودمان به اين برنامه عمل
كرده ايم , بنابراين ديگران را به چيزى دعوت نمى كنيم كه خود آن را ترك گفته باشيم
.
سـپـس نتيجه ايمان را در يك جمله كوتاه بيان كرده , مى گويد: ((هركس به پروردگارش
ايمان بياورد, نه از نقصان مى ترسد و نه از ظلم )) (فمن يؤمن بربه فلا يخـاف بخسا
ولا رهقا).
و هر كار كوچك و بزرگى را انجام دهد, اجر و پاداش آن را بى كم و كاست دريافت مى
نمايد.
(آيه )ـ و در اين آيه براى توضيح بيشتر پيرامون سرنوشت مؤمنان وكافران مى گويند: ما
از طريق هـدايـت قـرآن مـى دانـيم ((گروهى از ما مسلمان و گروهى ظالمند)) (وانا منا
المسلمون ومنا القـاسطون ).
((هـركـس اسـلام را, اخـتـيـار كـند, راه راست را برگزيده )) و به سوى هدايت وثواب
الهى گام برداشته (فمن اسلم فاولئك تحروا رشدا).
(آيه )ـ ((و اما ظالمان , آتشگيره و هيزم دوزخند)) (واما القـاسطون فكـانوا لجهنم
حطبا).
(آيه )ـ.
شما را با اين نعمتهاى فراوان مى آزمائيم !.
در آيـات گـذشته سخن از پاداشهاى مؤمنان در قيامت بود, و در اينجا سخن ازپاداشهاى
دنيوى آنهاست .
مـى فـرمـايـد: ((اگـر آنـهـا [ جـن و انـس ] در راه ايمان استقامت ورزند با آب
فراوان سيرابشان مى كنيم ))! (وان لو استقـاموا على الطريقة لا سقينـاهم مـا غدقا).
بـاران رحـمـت خـود را بر آنها فرو مى باريم , و منابع و چشمه هاى آب حياتبخش را در
اختيارشان مى گذاريم , و از آنجا كه آب فراوان است همه چيزفراوان است , و به اين
ترتيب آنها را مشمول انواع نعمتها قرار مى دهيم .
اين براى چندمين بار است كه قرآن مجيد روى اين مطلب تكيه مى كند كه ((ايمان و
تقوا)) نه تنها سـرچشمه ((بركات معنوى )) است كه موجب فزونى ارزاق مادى و وفور نعمت
و آبادى و عمران و ((بركت مادى )) نيز مى باشد.
البته طبق اين آيه آنچه مايه وفور نعمت مى شود, استقامت بر ايمان است نه اصل ايمان
.
(آيه )ـ در اين آيه به حقيقت ديگرى در همين رابطه اشاره كرده ,مى افزايد: ((هدف اين
است كه ما آنها را با اين نعمت فراوان بيازمائيم )) (لنفتنهم فيه ).
و از ايـنـجـا روشـن مى شود كه يكى از اسباب مهم امتحان الهى وفور نعمت است , و
اتفاقا آزمايش بـه وسيله ((نعمت )) از آزمايش به وسيله ((عذاب )) سخت تر وپيچيده تر
است , زيرا طبيعت فزونى نـعمت , سستى و تنبلى و غفلت و غرق شدن درلذائذ و شهوات است
, و اين درست چيزى است كه انسان را از خدا دور مى سازد وميدان را براى فعاليت شيطان
آماده مى كند تنها كسانى مى توانند از عوارض نامطلوب فزونى وفور نعمت در امان
بمانند كه بطور دائم به ياد خدا باشند.
و لـذا بـه دنـبال آن , مى افزايد: ((و هركس از ياد پروردگارش روى گرداند او را به
عذاب شديد و فزاينده اى گرفتار مى سازد)) (ومن يعرض عن ذكر ربه يسلكه عذاباصعدا).
(آيـه )ـ در ايـن آيـه از زبان مؤمنان جن به هنگام دعوت ديگران به سوى توحيد چنين
مى گويد: ((مساجد از آن خداست , پس هيچ كس را با خدا نخوانيد(وان المسـاجد للّه فلا
تدعوا مع اللّه احدا).
مـنـظور از ((مسـاجد)) مكانهائى است كه در آنجا براى خدا سجده مى شود كه مصداق اكمل
آن , مـسـجـدالحرام , و مصداق ديگرش ساير مساجد, و مصداق گسترده ترش , تمام
مكانهائى است كه انسان در آنجا نماز مى خواند, و براى خداسجده مى كند, و به حكم
حديث معروف پيغمبر(ص ) كه فرمود:.
((جـعـلت لى الا رض مسجدا وطهورا;Š (تمام روى زمين , سجده گاه و وسيله طهور (تيمم
كردن ) براى من قرار داده شده )) همه جا را شامل مى شود.
و بـه ايـن تـرتيب پاسخى است به اعمال مشركان عرب و مانند آنها كه خانه كعبه را
بتكده ساخته بـودنـد, و بـه اعـمال مسيحيان منحرف كه به سراغ ((تثليث )) رفته و در
كليساهاى خود خدايان سـه گانه را مى پرستيدند, قرآن مى گويد: تمام معابد,مخصوص
خداست و در اين معابد, جز براى خدا سجده نمى توان كرد و پرستش غير او ممنوع است .
(آيـه )ـ و در ادامه اين سخن براى بيان تاثير فوق العاده قرآن مجيد وعبادت پيامبر(ص
) مى افزايد: ((هنگامى كه بنده خدا [ محمد] به عبادت برمى خاست و او را مى خواند
گروهى پيرامون او بشدت ازدحام مى كردند)) (وانه لما قـام عبداللّه يدعوه كـادوا
يكونون عليه لبدا).
تـعـبـيـر ((لـبـد)) بـيانگر هجوم عجيب مؤمنان جن براى شنيدن قرآن در اولين برخورد
با آن , و همچنين بيانگر جاذبه فوق العاده نماز پيامبر(ص ) است .
(آيـه )ـ در ايـنـجا براى تحكيم پايه هاى توحيد, و نفى هرگونه شرك كه درآيات قبل به
آن اشاره شده بود, نخست به پيامبر(ص ) دستور مى دهد: ((بگو: من تنهاپروردگارم را مى
خوانم (و فقط او را عبادت مى كنم ) و هيچ كس را شريك او قرارنمى دهم ))! (قل انمـا
ادعوا ربى ولا اشرك به احدا).
(آيه )ـ سپس دستور مى دهد: ((بگو: من مالك زيان و هدايتى براى شمانيستم )) و هدايت
به دست ديگرى است (قل انى لا املك لكم ضرا ولا رشدا).
(آيه )ـ و باز اضافه مى كند: ((بگو: (اگر من نيز بر خلاف فرماشن رفتار كنم )هيچ كس
مرا در برابر او حمايت نمى كند و پناهگاهى جز او نمى يابم )) (قل انى لن يجيرنى من
اللّه احد ولن اجد من دونه ملتحدا).
بـه اين ترتيب نه كسى مى تواند به من پناه دهد نه چيزى مى تواند پناهگاه واقع
شوداين سخنان از يـك سـو اعـتراف به عبوديت كامل در پيشگاه خداوند است , و از سوى
ديگر هرگونه ((غلو)) را در مـورد پيامبر(ص ) نفى مى كند, و از سوى سوم نشان مى
دهدكه نه تنها از بتها كارى ساخته نيست كـه شـخـص پـيامبر(ص ) نيز با آن همه عظمت
ملجاو پناه مستقلى در برابر عذاب خدا نمى تواند بـاشـد, و از سوى چهارم به بهانه
جوئيهاو انتظارات بى موردى كه افراد لجوج در برابر پيامبر(ص ) داشـتند و از او
تقاضاى كارهاى خدائى مى كردند پايان مى دهد, و ثابت مى كند كه توسل و شفاعت نيز به
اذن خداست .
(آيـه )ـ در اين آيه مى افزايد: ((تنها وظيفه من ابلاغ از سوى خدا و رساندن
رسالتهاى اوست )) (الا بلا غا من اللّه ورسـالا ته ).
ايـن تعبير شبيه چيزى است كه در آيه 92 سوره مائده مى خوانيم : ((تنها چيزى كه بر
عهده پيامبر است ابلاغ آشكار است )).
و در آيـه 188 سوره اعراف آمده است : ((بگو: من مالك سود و زيانى براى خويش نيستم ,
مگر آنچه خـدا بـخواهد, و اگر از غيب باخبر بودم منافع فراوانى براى خود فراهم مى
ساختم , و هيچ بدى به من نمى رسيد, من تنها بيم دهنده وبشارت دهنده ام براى گروهى
كه ايمان مى آورند)).
به هر حال در پايان آيه هشدار مى دهد كه : ((هركس نافرمانى خدا و رسولش كند آتش
دوزخ از آن اوست , و جاودانه در آن مى ماند)) (ومن يعص اللّه ورسوله فان له نـار
جهنم خـالدين فيهـا ابدا).
روشـن اسـت كـه مـنـظـور هـر گـنـهكارى نيست , بلكه منظور مشركان و كافران است زيرا
هر گنهكارى مستحق خلود در آتش دوزخ نمى باشد.
(آيه )ـ سپس مى افزايد: اين وضع كفار و مشركان كه پيوسته مسلمانان رااستهزا مى كنند
و ضعيف مـى شـمـرنـد همچنان ادامه مى يابد ((تا آنچه را به آنها وعده داده شده
ببينند, آنگاه مى دانند چه كـسى ياورش ضعيفتر, و جمعيتش كمتر است ))(حتى اذا راوا
مـا يوعدون فسيعلمون من اضعف نـاصرا واقل عددا).
لحن آيه به خوبى نشان مى دهد كه دشمنان اسلام پيوسته قدرت و كثرت نفرات خود را به
رخ آنها مـى كـشـيـدند, و آنها را ضعيف و ناتوان مى شمردند قرآن به اين وسيله به
مؤمنان دلدارى و نويد مى دهد كه سرانجام روز پيروزى آنها و شكست و ناتوانى دشمنان
فرا خواهد رسيد.
(آيه )ـ.
عالم الغيب خداست !.
چون در آيات قبل اشاره به اين حقيقت شده بود كه ((استهزا و سركشى اين گروه همچنان
ادامه مـى يـابد تا زمانى كه وعده الهى دائر بر عذاب فرارسد)) اين سؤال را برمى
انگيزد كه اين وعده كى تحقق مى يابد؟.
قرآن مجيد به پاسخ اين سؤال پرداخته مى گويد: ((بگو: من نمى دانم آنچه به شما وعده
داده شده (از عذاب دنيا و قيام رستاخيز) نزديك است , يا پروردگارم زمانى براى آن
قرار مى دهد))؟ (قل ان ادرى اقريب مـا توعدون ام يجعل له ربى امدا).
ايـن عـلم مخصوص ذات پاك خداست , و او خواسته از بندگانش مكتوم بماندتا موضوع
امتحان و آزمـون خـلق كامل گردد, چرا كه اگر بدانند دور است يانزديك در هر دو صورت
امتحان كم اثر خواهد بود.
بـارهـا در آيات قرآن مجيد به اين معنى برخورد مى كنيم كه هر وقت سؤال اززمان قيامت
مى شد پيغمبراكرم (ص ) اظهار بى اطلاعى مى فرمود و مى گفت : علم آن مخصوص خداست .
در حديثى آمده است كه روزى ((جبرئيل )) در صورت يك عرب بيابانى دربرابر پيامبر(ص )
ظاهر شـد, و از جـمـلـه سؤالاتى كه از آن حضرت نمود اين بود كه گفت : ((به من بگو:
كى قيامت برپا مى شود))؟.
پيامبر(ص ) فرمود: ((كسى كه از او سؤال مى كنى (در اين مساله ) آگاهتر ازسؤال كننده
نيست ))!.
بار ديگر آن مرد عرب با صداى بلند گفت : ((اى محمد! قيامت كى خواهدآمد))؟.
پيامبر(ص ) فرمود: ((واى بر تو قيامت مى آيد, بگو ببينم چه چيز براى آن فراهم كرده
اى )؟!.
اعرابى گفت : من نماز و روزه بسيارى فراهم نكرده ام , ولى خدا و رسولش را دوست دارم
.
پيامبر(ص ) فرمود: ((پس تو با كسى خواهى بود كه دوستش دارى ))!.
((انس )) يكى از ياران پيامبر(ص ) مى گويد: ((مسلمانان از هيچ سخنى مانند اين سخن
خوشحال نشدند)).
(آيـه )ـ سـپـس در ادامـه اين بحث يك قاعده كلى را در مورد علم غيب بيان مى دارد,
مى فرمايد: ((دانـاى غـيب اوست و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نمى سازد)) (عـالم
الغيب فلا يظهر على غيبه احدا).
(آيـه )ـ سـپـس بـه عـنـوان يـك اسـتـثنا از اين مساله كلى مى افزايد: ((مگررسولانى
كه آنان را برگزيده )) و از آنان راضى شده (الا من ارتضى من رسول ).
آنچه را بخواهد از علم غيب به او مى آموزد, و از طريق وحى ابلاغ مى كند.
((سـپـس مراقبينى از پيش رو و پشت سر براى آنها قرار مى دهد )) (فانه يسلك من بين
يديه ومن خلفه رصدا).
و ايـن خـود يـكـى از دلائل مـعصوم بودن پيامبران است كه با نيروهاى غيبى وامدادهاى
الهى , و مراقبت فرشتگان او, از لغزشها و خطاها مصون و محفوظند.
(آيـه )ـ درا يـن آيـه كـه آخـرين آيه سوره است دليل وجود اين نگاهبانان ومراقبين
را چنين بيان مـى كـند: مقصود اين است ((تا بداند كه پيامبرانش رسالتهاى
پروردگارشان را (بى كم و كاست ) ابلاغ كرده اند, و او به آنچه نزد آنهاست احاطه
دارد, و همه چيز را احصا كرده است )) (ليعلم ان قد ابلغوا رسـالا ت ربهم واحـاطبمـا
لديهم واحصى كل شى عددا).
الـبـته معنى آيه اين نيست كه خداوند چيزى را درباره پيامبرانش نمى دانسته وبعدا
دانسته است , چـه ايـن كه علم خدا ازلى و ابدى و بى پايان است , بلكه منظوراين است
كه اين علم الهى درخارج تحقق يابد و صورت عينى به خود بگيرد;Š يعنى ,پيامبران رسالت
او را عملا ابلاغ كنند و اتمام حجت نمايند.
نكته ها:.
1ـ تحقيق گسترده اى پيرامون علم غيب .
بـا دقـت در آيـات مختلف قرآن به خوبى روشن مى شود كه دو دسته آيه درزمينه علم غيب
وجود دارد نـخـست آياتى كه علم غيب را مخصوص خدا معرفى كرده و از غير او نفى مى
نمايد, مانند آيه 50 و 59 سوره انعام .
گـروه دوم آيـاتـى اسـت كه به روشنى نشان مى دهد كه اولياى الهى ((اجمالا)) ازغيب
آگاهى داشـتـند, چنانكه در آيه 179 سوره آل عمران مى خوانيم : ((چنان نبود كه خدا
شما را از علم غيب آگـاه كند ولى خداوند از ميان رسولان خود هركس رابخواهد برمى
گزيند)) (و قسمتى از اسرار غيب را در اختيار او مى گذارد).
و در مـعـجـزات حـضـرت مـسيح (ع ) مى خوانيم كه فرمود: ((من شما را از آنچه مى
خوريد, يا در خانه هاى خود ذخيره مى كنيد خبر مى دهم )) (آل عمران /49).
آيه موردبحث نيز باتوجه به استثنائى كه در آن آمده نشان مى دهد كه خداوندقسمتى از
علم غيب را در اختيار رسولان برگزيده اش قرار مى دهد.
از سوى ديگر آياتى از قرآن كه مشتمل بر خبرهاى غيبى است نيز كم نيست ,مانند آيه دوم
تا چهارم سـوره روم : ((روميان مغلوب شدند ـو اين شكست درسرزمين نزديك واقع شد, اما
آنها بعد از اين مغلوبيت به زودى غالب خواهند شدـدر عرض چند سال )).
اصولا وحى آسمانى كه بر پيامبران نازل مى شود نوعى غيب است كه دراختيار آنان قرار
مى گيرد, چگونه مى توان گفت آنها آگاهى از غيب ندارند در حالى كه وحى بر آنان نازل
مى شود.
از همه اينها گذشته , روايات زيادى داريم كه نشان مى دهد پيامبر(ص ) و امامان معصوم
(ع ) اجمالا آگـاهـى از غـيب داشتند, و گاه از آن خبر مى دادند مانند خبردادن
ازماجراى جنگ ((موته )) و شـهـادت جعفر, و بعضى ديگر از فرماندهان اسلام كه درهمان
لحظه وقوع , پيامبر(ص ) در مدينه مسلمانان را آگاه كرد و مانند آن در زندگى
پيامبر(ص ) كم نيست .
در ((نـهـج البلاغه )) نيز پيشگوئيهاى بسيارى از حوادث آينده به چشم مى خورد كه
نشان مى دهد عـلى (ع ) اين اسرار غيب را مى دانست , مانند آنچه در خطبه 13 درمذمت
اهل بصره آمده است كه مى فرمايد: ((گويا مى بينم عذاب خدا از آسمان وزمين بر شما
فرود آمده و همه غرق شده ايد, تنها قله بلند مسجدتان همچون سينه كشتى در روى آب
نمايان است ))!.
و مانند آنچه ((كميل بن زياد)) به ((حجاج )) گفت كه ((اميرمؤمنان على (ع ) به من
خبر داده كه تو قاتل منى )).
اكنون سخن در اين است كه چگونه بين اين آيات و روايات كه بعضى علم غيب را از غير
خدا نفى , و بعضى اثبات مى كنند جمع كنيم ؟.
در اينجا طرق مختلفى براى جمع وجود دارد از جمله :.
1ـ از مـعـروفـتـريـن راهـهاى جمع اين است كه منظور از اختصاص علم غيب به خدا علم
ذاتى و اسـتـقلالى است , بنابراين غير او مستقلا هيچ گونه آگاهى از غيب ندارند, و
هرچه دارند از ناحيه خداست , با الطاف و عنايت اوست , و جنبه تبعى دارد.
2ـ اسـرار غـيب دو گونه است قسمتى مخصوص به خداست و هيچ كس جزاو نمى داند مانند
قيام قيامت , و امورى از قبيل آن , و قسمتى از آن را به انبيا و اوليامى آموزد.
3ـ راه ديـگـر ايـن كـه خـداوند بالفعل از همه اسرار غيب آگاه است , ولى انبيا
واوليا ممكن است بـالفعل بسيارى از اسرار غيب را ندانند, اما هنگامى كه اراده
كنندخداوند به آنها تعليم مى دهد, و البته اين اراده نيز با اذن و رضاى خداانجام مى
گيرد.
2ـ تحقيقى پيرامون آفرينش ((جن )).
((جن )) چنانكه از مفهوم لغوى اين كلمه به دست مى آيد موجودى است ناپيداكه مشخصات
زيادى در قرآن براى او ذكر شده , از جمله اين كه :.
1ـ مـوجـودى اسـت كـه از شـعـله آتش آفريده شده , برخلاف انسان كه از خاك آفريده
شده است (الرحمن /15).
2ـ داراى عـلـم و ادراك و تـشـخيص حق از باطل و قدرت منطق و استدلال است (آيات
مختلف سوره جن ).
3ـ داراى تكليف و مسؤوليت است (آيات سوره جن و سوره الرحمن ).
4ـ گروهى از آنها مؤمن صالح و گروهى كافرند (جن /11).
5ـ آنها داراى حشر و نشر و معادند (جن /15).
6ـ آنها قدرت نفوذ در آسمانها و خبرگيرى و استراق سمع داشتند, و بعداممنوع شدند (جن
/9).
7ـ آنـها با بعضى انسانها ارتباط برقرار مى كردند و با آگاهى محدودى كه نسبت به
بعضى از اسرار نهانى داشتند به اغواى انسانها مى پرداختند (جن /6).
8ـ درمـيـان آنـهـا افرادى يافت مى شوند كه از قدرت زيادى برخوردارند,همان گونه كه
درميان انسانها نيز چنين است (نمل /39).
9ـ آنـها قدرت بر انجام بعضى كارهاى مورد نياز انسان دارند ((گروهى از جن پيش روى
سليمان بـه اذن پـروردگار كار مى كردند, و براى او معبدها, تمثالها, وظروف بزرگ غذا
تهيه مى كردند)) (سبا/12 و 13).
10ـ خلقت آنها در روى زمين قبل از خلقت انسانها بوده است (حجر/27) وويژگيهاى ديگر.
تا اينجا سخن از مطالبى بود كه از قرآن مجيد درباره اين موجود ناپيدا استفاده مى
شود كه خالى از هـرگونه خرافه و مسائل غيرعلمى است , ولى مى دانيم مردم عوام و
ناآگاه خرافات زيادى درباره ايـن مـوجـود سـاخـتـه انـد كه با عقل و منطق جورنمى
آيد, و به همين جهت يك چهره خرافى و غـيرمنطقى به اين موجود داده كه وقتى كلمه جن
گفته مى شود مشتى خرافات نيز با آن تداعى مـى شـود از جـمله اين كه آنها را با
اشكال عجيب و غريب و وحشتناك , و موجوداتى موذى و پرآزار وموهومات ديگرى از اين
قبيل .
در حالى كه اگر موضوع وجود جن از اين خرافات پيراسته شود, اصل مطلب كاملاقابل قبول
است و از سـوى ديگر هيچ دليل عقلى بر نفى آن وجود ندارد, بنابراين بايد آن را
پذيرفت , و از توجيهات غلط و ناروا بايد برحذر بود همان گونه كه ازخرافات عوام در
اين قسمت بايد اجتناب كرد.
ايـن نـكـتـه نـيـز قـابـل توجه است كه جن گاهى بر يك مفهوم وسيعتر اطلاق مى شود كه
انواع مـوجـودات نـاپـيـدا را شامل مى گردد, اعم از آنها كه داراى عقل ودركند و
آنها كه عقل و درك نـدارنـد, و حتى گروهى از حيوانات كه با چشم ديده مى شوند و
معمولا در لانه ها پنهانند, نيز در اين معنى وسيع وارد است .
شـاهـد ايـن سخن روايتى است از پيامبر(ص ) كه فرمود: ((خداوند جن را پنج صنف آفريده
است : صـنـفـى مـانند باد در هوا (ناپيدا هستند) و صنفى به صورت مارها, و صنفى به
صورت عقربها, و صنفى حشرات زمين اند, و صنفى از آنها مانندانسانها كه بر آنها حساب
و عقاب است )).
((پايان سوره جن )).
سوره مزمل [73].
اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 20 آيه مى باشد .
محتواى سوره :.
محتواى اين سوره را مى توان در پنج بخش خلاصه كرد:
بـخـش اول ;Š آيـات آغـاز سـوره اسـت كه پيامبر را به قيام شبانه براى عبادت وتلاوت
قرآن دعوت مى كند, و براى آمادگى پذيرش يك برنامه سنگين آماده مى سازد.
بـخش دوم سوره ;Š او را به صبر و شكيبائى و مقاومت و مدارا با مخالفان دراين مقطع
خاص دعوت مى كند.
در بخش سوم ;Š بحثهائى پيرامون معاد, و ارسال موسى بن عمران به سوى فرعون و سركشى و
سپس عذاب دردناك او را بيان مى دارد.
بـخـش چـهـارم ;Š دسـتـورات شـديدى را كه در آغاز سوره پيرامون قيام شبانه آمده است
به خاطر گرفتاريهاى مسلمانان تخفيف مى دهد.
و در بخش پنجم ;Š بار ديگر دعوت به تلاوت قرآن , و خواندن نماز و دادن زكات و انفاق
فى سبيل اللّه و استغفار مى نمايد.
فضيلت تلاوت سوره :.
در حـديـثى از پيغمبر گرامى اسلام (ص ) آمده است : ((هركس سوره مزمل رابخواند
سختيها در دنيا و آخرت از او برداشته مى شود)).
و در حديث ديگرى از امام صادق (ع ) مى خوانيم : ((هركس سوره مزمل را درنماز عشا دوم
(منظور همان نماز عشا است زيرا گاه به مغرب عشا اول گفته مى شود) يا در آخر شب
بخواند, شب و روز, و هـمچنين خود اين سوره , گواه او درروز قيامت خواهد بود, و
خداوند او را حيات پاكيزه و مرگ پاكيزه اى خواهد داد))!.
مسلما اين فضائل بزرگ در صورتى است كه محتواى سوره دائر به قيام شبانه و تلاوت قرآن
و صبر و استقامت و ايثار و انفاق عملى گردد, نه تلاوتى خالى ازعمل .
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
(آيه )ـ.
اى جامه به خود پيچيده به پاخيز!.
همان گونه كه از لحن آغاز اين سوره برمى آيد دعوتى است آسمانى ازپيامبر(ص ) براى
استقامت , و آمـادگـى جـهـت پذيرش يك وظيفه بزرگ و سنگين , كه بدون خودسازى قبلى
انجام آن ممكن نيست .
مى فرمايد: ((اى جامه به خود پيچيده ))! (يـا ايها المزمل ).
(آيه )ـ ((شب را جز كمى به پا خيز))! (قم الليل الا قليلا ).
(آيه )ـ ((نيمى از شب را, يا كمى از آن كم كن )) (نصفه او انقص منه قليلا ).
(آيه )ـ ((يا بر نصف آن بيفزا)) (اوزد عليه ).
((و قرآن را با دقت و تامل بخوان )) (ورتل القرآن ترتيلا ).
به پا خيز كه دوران ((جامه به خود پيچيدن )) و در گوشه انزوا نشستن نيست .
تـعـبـير به ((ترتيل )) كه در اصل به معنى ((تنظيم )) و ((ترتيب موزون )) است ,
دراينجا به معنى خـوانـدن آيـات قـرآن بـا تانى و نظم لازم , و ادا صحيح حروف , و
تبيين كلمات , و دقت و تامل در مفاهيم آيات , و انديشه در نتايج آن است .
همچنين رواياتى كه در تفسير ((ترتيل )) وارد شده همگى گواه بر اين حقيقت است كه
نبايد آيات قـرآن را به عنوان الفاظى خالى از محتوا و پيام , تلاوت كرد, بلكه بايد
به تمام امورى كه تاثير آن را در خواننده و شنونده عميق مى سازدتوجه داشت , و
فراموش نكرد كه اين پيام الهى است , و هدف تحقق بخشيدن به محتواى آن است .
ولـى مـتاسفانه امروز بسيارى از مسلمانان از اين واقعيت فاصله گرفته , و ازقرآن
تنها به الفاظى اكتفا نموده اند, بى آنكه بدانند اين آيات براى چه نازل شده ؟.
درسـت است كه الفاظ قرآن نيز محترم , است ولى نبايد فراموش كرد كه اين الفاظ و
تلاوت مقدمه بيان محتواست .
در حـديثى از امام صادق (ع ) در تفسير ((ترتيل )) مى خوانيم : ((وقتى از كنار آيه
اى مى گذرى كه در آن نـامـى از بهشت است توقف كن و از خدا بهشت را بطلب (و خودرا
براى آن بساز) و هنگامى كه از آيه اى مى گذرى كه در آن نام دوزخ است از آن به خدا
پناه بر)) و خويشتن را از آن دور دار.
(آيـه )ـ سـپـس هـدف نهايى اين دستور سخت و مهم را چنين بيان مى كند:((ما به زودى
سخنى سنگين را به تو القا خواهيم كرد)) (انا سنلقى عليك قولا ثقيلا ).
سنگين از نظر محتوا, و مفهوم آيات ! و بيان مسؤوليتها.
سـنـگين از نظر تحمل آن بر قلوب و دلها, تا آنجا كه قرآن در آيه 21 سوره حشرمى
گويد: ((اگر اين قرآن را بر كوهها نازل مى كرديم آن را خاشع و از هم شكافته مى ديدى
))!.
سنگين از نظر تبليغ , و مشكلات راه دعوت ! و برنامه ريزى و اجراى كامل آن !.
سنگين در ترازوى عمل و در عرصه قيامت .
ولـى پـيـغمبراكرم (ص ) و ياران اندكش با استمداد از تربيت قرآن مجيد, واستعانت به
نماز شب و استفاده از تقرب به ذات پاك پروردگار, توانستندبر تمام اين مشكلات فائق
آيند, و بار اين ((قول ثقيل )) را بر دوش كشند و به منزل مقصود برسانند!.
فضيلت نماز شب :.
ايـن آيات بار ديگر اهميت شب زنده دارى , و نماز شب , و تلاوت قرآن را درآن هنگام
كه غافلان در خـوابـنـد گـوشـزد مـى كند, عبادت در شب , مخصوصا درسحرگاهان و نزديك
طلوع فجر, اثر فـوق العاده اى در صفاى روح , و تهذيب نفوس ,و تربيت معنوى انسان , و
پاكى قلب و بيدارى دل و تقويت ايمان و اراده , و تحكيم پايه هاى تقوا در دل و جان
انسان دارد.
به همين دليل علاوه بر آيات قرآن در روايات اسلامى نيز تاكيد فراوان روى آن شده است
.
از جمله در حديثى از امام صادق (ع ) مى خوانيم : ((سه چيز از عنايات مخصوص الهى است
: عبادت شبانه (نماز شب ) و افطار دادن به روزه داران , وملاقات برادران مسلمان )).
(آيه )ـ.
تاثير نيايش در دل شب :.
ايـن آيـه ادامـه بـحث پيرامون عبادت شبانه , و آموزشهاى معنوى در پرتوتلاوت قرآن
در دل شب اسـت و در حـقـيـقـت بـه مـنزله بيان دليلى است براى آنچه درآيات قبل آمده
است , مى فرمايد: ((مسلما نماز و عبادت شبانه پابرجاتر و بااستقامت تر است )) (ان
نـاشئة الليل هى اشد وطــا واقوم قيلا ).
آيـه فـوق از آيـاتـى اسـت كه با تعبيرات پرمحتوايش رساترين سخن را درباره ((عبادت
شبانه )) و نيايش سحرگاهان , و راز و نياز با محبوب , در ساعاتى كه اسباب فراغت
خاطر از هر زمان فراهمتر اسـت , و همچنين تاثير آن در تهذيب نفس , وپرورش روح و جان
انسانى , بيان كرده است , و نشان مى دهد كه روح آدمى در آن ساعات آمادگى خاصى براى
نيايش و مناجات و ذكر و فكر دارد.
(آيـه )ـ در ايـن آيه مى افزايد: اين به خاطر آن است كه ((در روز تلاش وكوشش مستمر
و طولانى خواهى داشت )) (ان لك فى النهـار سبحا طويلا ).
دائمـا مـشـغـول هـدايت خلق و ابلاغ رسالت پروردگار, و حل مشكلات زندگى جمعى و فردى
هـستى , و مجال كافى براى عبادت و نيايش حاصل نمى شود,بنابراين عبادت شبانه را
جانشين آن كن و آمادگى لازم براى اين فعاليتهاى بزرگ وگسترده را از آن قيام شب به
دست آور.
(آيـه )ـ بـعـد از دسـتور قيام عبادت شبانه و اشاره اجمالى به آثار عميق آن به ذكر
پنج دستور كه مكمل آن است پرداخته , مى فرمايد: ((و نام پروردگارت را يادكن ))
(واذكراسم ربك ).
مسلم است منظور تنها ذكر نام نيست , بلكه توجه به معنى است چرا كه يادلفظى مقدمه
ياد قلبى است , و ذكر قلبى روح و جان را صفا مى بخشد, و نهال معرفت و تقوا را در دل
آبيارى مى كند.
در دسـتـور دوم مى فرمايد: ((تنها به او دل ببند)) و از غير او قطع اميد كن
وخالصانه به عبادتش برخيز (وتبتل اليه تبتيلا ).
((تـبـتـل )) آن اسـت كـه انـسان با تمام قلبش متوجه خدا گردد, و از ماسوى اللّه
منقطع شود, و اعمالش را فقط به خاطر او به جا آورد و غرق در اخلاص گردد.
(آيه )ـ سپس به سومين دستور پرداخته مى افزايد: ((همان پروردگار شرق و غرب كه
معبودى جز او نيست , او را نگاهبان و وكيل خود انتخاب كن )) (رب المشرق والمغرب لا
اله الا هو فاتخذه وكيلا ).
در ايـنـجـا بعد از مرحله ((ذكراللّه )) و ((اخلاص )) مرحله توكل و واگذارى همه
كارها به خدا فرا مى رسد, خداوندى كه مشرق و مغرب عالم , يعنى , مجموعه جهان هستى
در زير سيطره حكومت و ربوبيت او قراردارد, و تنها معبود شايسته پرستش , اوست .
اين تعبير در حقيقت به منزله دليلى است براى موضوع توكل بر خدا, چگونه انسان بر او
توكل نكند, و كار خويش را به او نسپارد, در حالى كه در پهنه جهان هستى غير از او
حاكم و فرمانروا و منعم و مربى و معبود نيست .
(آيه )ـ و بالاخره در چهارمين و پنجمين دستور مى فرمايد: ((و در برابرآنچه (دشمنان
) مى گويند صـابـر و شـكيبا باش , و بطرزى شايسته از آنان دورى گزين ))!(واصبر على
مـا يقولون واهجرهم هجرا جميلا ).
و بـه اين ترتيب در اينجا مقام ((صبر)) و ((هجران )) فرا مى رسد, چرا كه در
مسيردعوت به سوى حق , بدگوئى دشمنان , و ايذا و آزار آنان , فراوان است , و
اگرباغبان بخواهد گلى را بچيند بايد در برابر زبان خار صبر و تحمل داشته باشد.
به علاوه گاهى در اينجا بى اعتنائى و دورى لازم است , تا هم از شرشان در امان بماند
و هم درسى از اين طريق به آنان بدهد, ولى اين هجران و دورى نبايد به معنى قطع
برنامه هاى تربيتى , و تبليغ و دعوت به سوى خدا باشد.
مرحوم ((طبرسى )) در ((مجمع البيان )) در ذيل آيه مى گويد: ((اين آيه دلالت مى كند
كه مبلغين اسـلام , و دعوت كنندگان به سوى قرآن , بايد در مقابل ناملائمات شكيبائى
پيشه كنند, و با حسن خلق , و مدارا, با مردم معاشرت نمايند, تا سخنان آنها زودتر
پذيرفته شود)).
(آيـه )ـ در آيه قبل اشاره اى به كارشكنيها و سخنان ناروا و اذيت و آزاردشمنان
اسلام بود در اينجا آنـها را زير رگبارى از تهديدات شديد, دائر به عذابهاى دنيا و
آخرت از سوى خداوند, قرار داده , و آنـها را دعوت به تجديد نظر دربرنامه هاى شوم
خود مى كند, و هم به مسلمانان صدر اول در برابر هجوم سخت اين دشمنان دلدارى مى دهد,
و پايمردى مى بخشد.
نـخـسـت مـى فرمايد: ((مرا با تكذيب كنندگان صاحب نعمت واگذار, و آنها راكمى مهلت
ده ))! (وذرنى والمكذبين اولى النعمة ومهلهم قليلا ).
يـعنى , طرف آنها تو نيستى , مجازات و كيفر آنها را به خود من واگذار, و كمى به
آنها مهلت ده , تا هـم اتـمـام حـجـت گردد, و هم ماهيت خود را آشكار سازند, ومى
دانيم مدت كمى گذشت كه مـسـلمانان نيرومند شدند, و ضربات سنگين وشكننده خود را در
جنگهاى ((بدر)) و ((حنين )) و ((احـزاب )) و مـانـنـد آن بـر پـيـكـر دشـمن وارد
آوردند و نيز مدت كمى بيشتر نگذشت كه اين گـردنكشان از دنيا رفتند, و گرفتارعذاب
الهى در برزخ شدند و عذاب قيامت نيز از آنها چندان دور نيست .
(آيه )ـ سپس در ادامه همين تهديد به صورت صريحتر مى گويد: ((نزد ماغل و زنجيرها و
(آتش ) دوزخ است ))! (ان لدينـا انكـالا وجحيما).
آرى ! در برابر آزادى بى قيد و شرط و تنعمى كه در اين دنيا داشتند بهره آنهادر آنجا
اسارت است و آتش !.
(آيه )ـ و باز مى افزايد: ((و غذائى گلوگير و عذابى دردناك )) (وطعـاماذاغصة وعذابا
اليما).
غذائى بر عكس غذاهاى چرب و شيرين دنياى آنها كه به راحتى از گلو فرومى رفت و گوارا
بود, و زندگى دردناك در برابر آسايش بى حساب اين مغروران خودخواه و مستكبر در اين
جهان .
بـا ايـن كـه غـذاى خشن و گلوگير خود عذابى است اليم , بعد از آن عذاب اليم
راجداگانه ذكر مـى كـنـد, و اين نشان مى دهد ابعاد عذاب اليم آخرت از نظر شدت وعظمت
بر هيچ كس جز خدا مـعـلوم نيست , و لذا در حديثى مى خوانيم كه : روزى يكى از
مسلمانان اين آيه را تلاوت مى كرد, و پيامبر(ص ) استماع مى فرمود: ناگهان شخص مزبور
صيحه اى زد و مدهوش شد.
(آيه )ـ در اين آيه به شرح روزى مى پردازد كه اين عذابها در آن ظاهرمى شوند, مى
فرمايد: ((در آن روز كـه زمين و كوهها سخت به لرزه در مى آيد و كوهها(چنان درهم
كوبيده مى شود كه ) به شكل توده هائى از شن نرم در مى آيد)) (يوم ترجف الا رض
والجبـال وكـانت الجبـال كثيبا مهيلا ).
(آيـه )ـ سپس به مقايسه اى درميان بعثت پيامبر(ص ) و مخالفت زورمندان عرب , و قيام
موسى بن عـمـران در مقابل فرعونيان پرداخته , مى فرمايد: ((ما پيامبرى به سوى شما
فرستاديم كه گواه بر شـمـاسـت , هـمـان گونه كه به سوى فرعون رسولى فرستاديم ))
(انا ارسلنـا اليكم رسولا شـاهدا عليكم كمـا ارسلنـا الى فرعون رسولا ).
هـدف او, هـدايت شما و نظارت بر اعمال شماست , همان گونه كه هدف موسى بن عمران ,
هدايت فرعون و فرعونيان و نظارت بر اعمال آنها بود.
(آيه )ـ ولى ((فرعون به مخالفت و نافرمانى آن رسول , برخاست و ما او راسخت مجازات
كرديم ))! (فعصى فرعون الرسول فاخذنـاه اخذا وبيلا ).
نـه لشكر عظيم او مانع از عذاب الهى شد, و نه وسعت مملكت و قدرت حكومت و اموال و
ثروتشان جـلـو اين كار را گرفت و سرانجام همگى در امواج خروشان نيل كه به آن مباهات
مى كردند غرق شدند, شما كه در سطحى بسيارپائينتر از آنها قرار داريد درباره خود چه
مى انديشيد؟.
(آيـه )ـ سپس روى سخن را به كفار زمان پيامبر اسلام كرده , به آنها چنين هشدارمى
دهد: ((شما (نـيز) اگر كافر شويد چگونه خود را (از عذاب الهى ) بركنار مى داريددر
آن روز كه كودكان را پير مى كند))! (فكيف تتقون ان كفرتم يوما يجعل الولدان شيبا).
(آيـه )ـ در ايـن آيـه تـوصـيف بيشترى درباره آن روز وحشتناك بيان كرده ,مى افزايد:
در آن روز ((آسـمـان از هم شكافته مى شود, و وعده او شدنى و حتمى است )) (السمـا
منفطر به كـان وعده مفعولا ).