تاءثير قرآن در جسم و جان

نعمت الله صالحى حاجى آبادى

- ۹ -


يا رسول الله ! چهل مرتبه آن سوره شريفه را بر ظرف آبى بخوان و آن را بر روى بدن حسين (عليه السلام ) بريز، خداوند حتما او را شفا خواهد داد. حضرت رسول (صلى الله عليه و آله ) هم به دستور جبرئيل عمل كرد و به بركت آن حسين (عليه السلام ) را شفا عنايت فرمود.(272)
شفا به وسيله سوره هاى ديگر
اما درباره شفا گرفتن از سوره هاى ديگر قرآن ، روايتى آمده است : به چند سوره از آنها اشاره مى كنيم .
1- سوره انعام : امام موسى بن جعفر (عليه السلام ) فرموده است : اگر براى تو ناراحتى و مرضى پيدا شد و از آن مى ترسى ، سوره مباركه انعام را بخوان ، آن مرض به تو ضرر نمى رساند.(273)
2- سوره نحل : امام باقر (عليه السلام ) فرمود: هر كس سوره مباركه نحل را در ماه يك بار بخواند از هفتاد نوع بلا كه سبكترين آنها ديوانگى و جذام باشد، در امان خواهد بود، و مسكنش ، در بهشت عدن مى باشد و آن محلى است وسط بهشت ها.(274)
3- سوره سجده : رسول اكرم (صلى الله عليه و آله ) درباره سوره سجده فرمود: هر كس اين سوره را تلاوت نمايد، مثل اين است كه شب قدر را احيا داشته باشد. كسى كه آن را بنويسد و به خود دارد از تب ، درد سر، و درد مفاصل ايمن خواهد بود.(275)
4- سوره منافقين : آن حضرت در فضيلت سوره منافقين چنين فرمود: هر كس آن سوره را بر دمل هاى بدن خود بخواند آن ها زايل شده ، و اگر بر دردهاى باطن خوانده شود ساكت مى شوند، اگر بر عليل يا دردمند خوانده شود، شفا پيدا مى كند.(276)
5- سوره قل يا ايها الكافرون : حضرت على (عليه السلام ) فرمود: روزى عقرب پيامبر اسلام را در حال نماز نيش زد. وقتى فارق شد فرمود: خدا لعنت كند عقرب را؛ زيرا آن نه به نمازگزار رحم مى كند و نه غير از آن ، نه به پيامبر اسلام رحم مى كند، نه غير از او، بعد از آن آب نمك طلب كرد و با آن جاى نيش عقرب را دست مى ماليدند و سوره ناس و خلق را تلاوت فرمود، شفا پيدا كرد.(277)
اين چند سوره را به عنوان نمونه براى كسانى آوردم ، كه معتقد به آن ها باشند و تمام سوره هاى قرآن چنين خاصيتى دارند. اميد است كه تلاوت كنندگان با دلى خالى از ريا و بخل و با اعتقاد كامل ، همه سوره هاى قرآن را بخوانند و شفاى دردهاى ظاهر و باطن خود را از قرآن بخواهند و به نتيجه رسند.
شفاى پيامبر (صلى الله عليه و آله ) با تلاوت دو سوره
در فضيلت تلاوت سوره فلق و ناس روايات متعددى وارد شده است . از جمله ، در حديثى آمده : پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) روزى شديدا بيمار شد. در اين هنگام جبرئيل امين و ميكائيل ((دو فرشته بزرگ خدا)) نزد آن حضرت آمدند. جبرئيل نزد سر آن جناب نشست و ميكائيل نزد پاى او، جبرئيل سوره مباركه فلق را تلاوت كرد و پيامبر را به اين وسيله در پناه خداوند قرار داد و ميكائيل سوره شريفه ناس را، و پيامبر (صلى الله عليه و آله ) با تلاوت اين دو سوره شفا پيدا كرد و سالم گرديد.(278)
شفا به وسيله آيات
علاوه بر شفاى قرآن و سوره هاى آن ، بعضى آيات مخصوصا شفاى دردهاى گوناگونى خواهد بود. براى نمونه چند آيه را ذكر مى كنيم .
يكى از آن آيات ، آيه مباركه لو انزلنا هذا القرآن على جبل (279)
مى باشد كه به فرموده حضرت على (عليه السلام ) شفاى درد سر است (280)
ادريس بن عبدالكريم مى گويد: سوره مباركه ((حشر)) را پيش اعمش يا پيش خلف ((كه هر دو از قراء مى باشند)) خواندم . وقتى به آيه ((لو انزلنا هذا القرآن )) رسيدم ، گفت : اى ادريس ! دست خود را بر سر گذار، زيرا وقتى من سوره حشر را براى سليم مى خواندم چون به اين آيه رسيدم . گفت : دست بر سر خود گذار، هنگامى كه من سوره را بر علقمه و اسود مى خواندم ، چون به اين آيه رسيدم گفتند: اى سليم ! دست بر سر خود گذار؛ زيرا ما دو نفر سوره حشر را براى عبدالله بن مسعود خوانديم ، چون به آيه رسيدم ، گفت : دست هاى خود را بر سر گذاريد؛ زيرا من وقتى كه آن سوره را بر پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) خواندم ، به آيه مذكور رسيدم ، به من فرمود: اى عبدالله ! دست خود را بر سر گذار، وقتى جبرئيل آن را بر من نازل كرد گفت : يا رسول الله (صلى الله عليه و آله )! دست خود را بر سر گذار؛ زيرا اين آيه شفاى هر دردى مى باشد، مگر مرگ .
شفا با آيه شفا
سيد محمود حميدى نقل مى كرد:
در مرض عمومى آنفلونزا ((محرم 1337 هجرى قمرى )) كه بيشتر اهالى شيراز، حتى من و خانواده ام ، بدان مبتلا شديم . من از شدت مرض بيهوش شدم و در حال بيهوشى ، مرحوم سيد ميرزا ((امام جماعت مسجد فتح )) را ديدم كه در مسجد وكيل پس از نماز جماعت به يك نفر گفت :
به مردم بگو دست راست خود را بر دو شقيقه خود گذاريد و آيه شريفه :
و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمه للمومنين و لا يزيد الظالمين الا خسارا(281)
را هفت مرتبه بخوانيد، و اين آيه را بر هر كه بخوانيد خدا شفا مى دهد. چون به هوش آمدم اين آيه شريفه را هفت مرتبه خواندم ، خدا مرا شفا داد. برخواستم و دست بر شقيقه فرزندم گذاردم او هم شفا پيدا كرد و از بستر بيمارى برخواست .
بدين ترتيب آيه را بر تمام اهل خانه خواندم همه آنان شفا يافتند. پس از آن سال هر كس از خانواده ام به سردردى ، دچار مى شد، همين آيه را بر او مى خواندم ، فورا شفا مى يافت .(282)
آيه اى در معالجه تب ((ربع ))(283)
حسن ابن طريف گفت : دو مسئله در دلم خطور كرد كه خواستم به وسيله نامه از حضرت امام حسن عسگرى (عليه السلام )بپرسم . يكى درباره اين كه ، وقتى حضرت حجه بن الحسن (عليه السلام ) قيام كند به چه نحو ميان مردم حكم مى كند، و مجلس حكم وى در كجا است ؟ ديگرى درباره اين كه دوا و علاج تب ((ربع )) چيست ؟ ولى سوال دوم را فراموش كردم و ننوشتم .
وقتى حضرت امام حسن عسگرى (عليه السلام ) جواب را فرستاد ديدم در آن نوشته بود حضرت حجه (عليه السلام ) وقتى قيام كند، مثل حضرت داود (عليه السلام ) به علم خود ((و به باطن اشخاص )) در ميان مردم حكم مى كند و شاهدى هم نمى خواهد.
و در ذيل آن نوشته بود. مى خواستى در مورد تب ((ربع )) بپرسى و فراموش كرده بودى ، اين آيه را در ورقه اى بنويس و بر شخص تبدار بياويز، به اذن خدا ((انشا الله )) شفا پيدا مى كند. و آيه اين است :
يا ناركونى بردا و سلاما على ابراهيم (284)
حسن بن طريف مى گويد: ما به همين دستور كه امام حسن (عليه السلام ) داده بودند، عمل كرديم و مريض مورد نظر خوب شد.(285)
شفاى مجنون با تعويذ قرآنى
عبدالله بن سنان مى گويد: درباره شفا يافتن ديوانه و دفع شر عقرب و مار از امام باقر (عليه السلام ) سوال كردم كه آيا جايز است با آيات قرآن تعويذ بنويسم ؟ فرمود: اى ابن سنان ! دعا نوشتن با آيات قرآن براى شفا يافتن ديوانه و جن زده و براى دفع شر مار و عقرب مشكلى ندارد؛ زيرا كسى را كه قرآن ، شفا ندهد، چيز ديگر، شفا نمى دهد. آيا چيز بهتر و رساتر از قرآن مى توان يافت ؟ آيا خداوند نمى فرمايد:
ما قرآن را، شفا براى مومنين قرار داديم .(286)
اگر ما اين قرآن را بر كوه نازل مى كرديم هر آينه مى ديدى كوه از ترس خدا خاشع و پاره پاره مى شد.(287)
سپس فرمود: سوال كنيد از ما چيزى را كه نمى دانيد، تا به شما بياموزيم و آگاه كنيم شما را به اين كه تعويذ با قرآن ، شفا و دواى هر دردى است .(288)
و همچنين زراره بن اعين از امام باقر (عليه السلام ) درباره مريض سوال مى كند:
آيا جايز است تعويذ و اين كه آيات قرآن را بنويسيم و به مريض ببنديم و به گردن او آويزان كنيم ؟ فرمود: اشكالى ندارد؛ زيرا نوشتن آيات و آويزان كردن و بستن آن را به گردن يا بازوى مريض منفعت دارد و چنين كارى را انجام دهيد.(289)
((البته بايد توجه داشته باشيم كه توهين به قرآن نشود و با بدن بدون طهارت آن را لمس نكنيم )).
شفاى چشم با آية الكرسى
آية الكرسى يكى از آيه هاى با عظمت خداوند مى باشد، چنانچه اباذر از پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) سوال كرد و گفت : يا رسول الله ! خدا كدام آيه را بر تو نازل نمود كه از همه آيات ديگر عظمتش بيشتر باشد؟ آن حضرت فرمود: آية الكرسى . بعد فرمود: هر كس آن را قرائت نمايد برات آزادى از جهنم را به دستش مى دهند.(290)
موسى بن جعفر (عليه السلام ) در اين باره فرمود:
يكى از پدرانم شنيد كه شخصى آية الكرسى را قرائت نمود، فرمود: به به آية الكرسى نازل شد، در حالى كه برائت از آتش است .(291)
آية الكرسى ، باعث شفاى دردهاى جسم انسان است . در اين باره روايتى از معصومين (عليهم السلام ) وارد شده است .
امام باقر (عليه السلام ) فرمود: هر كس آية الكرسى را يك مرتبه قرائت كند از او هزار مكروه و بلا در دنيا، و هزار مكروه در آخرت ، از او برطرف شود كه آسانترين بلاى دنيايى فقر و آسانترين بلاى آخرت ، عذاب قبر مى باشد.(292)
در حديث آمده است كه اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود: هر كدام از شما، چشم درد پيدا كرد، بايد آية الكرسى را قرائت نمايد؛ زيرا آن ، چشم را شفا مى دهد - انشاء الله - .(293)
امام رضا (عليه السلام ) درباره شفاى چشم و زياد شدن نور آن فرمود: چند چيز نور چشم را زياد مى كند، سوره مباركه حمد و سوره هاى الناس و فلق و آية الكرسى .(294)
و رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) درباره كسانى كه صفرا ((زرد آب )) دارند به على (عليه السلام ) فرمود: يا على ! هر كس صفرا داشته باشد، بايد آية الكرسى را بر ظرفى نوشته و بعد داخل آن ظرف آب بريزد و آن را بياشامد، كه به اذن خدا از آن درد و ناراحتى نجات پيدا كند.(295)
در حديث ديگرى آمده است : شخصى پيش اميرالمؤ منين آمد و عرض كرد: در اندرون من صفرا پيدا شده است ، آيا امكان دارد كه شفا پيدا كنم ؟
حضرت فرمود: بلى ، بدون خرج كردن درهم و دينارى ، شفا پيدا مى كنى ، اگر آية الكرسى را بر شكم خود ((بر ظرفى )) بنويسى و آب بر روى آن بريزى و بعد آن را بياشامى ، به اذن خدا شفا پيدا مى كنى . آن شخص به دستور حضرت على (عليه السلام ) عمل كرد و شفا حاصل نمود.(296)
آرى ، در قرائت آية الكرسى ، شفاى دردها بخصوص شفاى چشم نهفته است و موجب زياد شدن نور آن مى شود، لذا ما نبايد از قرائت آن غافل بمانيم .
شفاى چشم ، نظر نمودن به قرآن است
نه تنها تلاوت آية الكرسى شفاى درد چشم است ، بلكه نظر كردن به عبارت هاى قرآن هم ، شفاى درد چشم و باعث زياد شدن نور آن مى باشد به حديث ذيل كه سلسله روايت از حضرت رسول (صلى الله عليه و آله ) نقل شده ، توجه فرمايد.
على بن خلف مى گويد: شخصى به محمد بن حميد رازى از درد چشم شكايت كرد. در جوابش گفت :
اى فلانى ! زياد در قرآن نظر كن ، زيرا من هم ، مانند تو به درد چشم مبتلا شده بودم ، به حريز بن عبدالله از آن شكايت نمودم . گفت : زياد در قرآن نظر كن ، زيرا من هم به همين درد گرفتار شده بودم ، به اعمش شكايت كردم . گفت : زياد در قرآن نظر نما و ((آن را تلاوت كن ؛ زيرا من هم روزى چشمم درد گرفته شكايت پيش عبدالله بن مسعود بردم . گفت : اعمش ‍ قرآن را زياد از روى عبارات آن تلاوت كن . زيرا زمانى من هم به درد چشم مبتلا شدم . رفتم به حضور پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) و از آن درد شكايت نمودم . آن حضرت فرمود: اى ابن مسعود! زياد با چشمان خود نظر به قرآن نما؛ زيرا موقعى كه چشم من به اين درد گرفتار شد، به جبرئيل شكايت كردم . او در جوابم گفت : يا رسول الله ! به قرآن و كلمات و عبارات آن زياد نگاه كن و آن را تلاوت نما.(297)
شفا با بسم الله
بسم الله الرحمن الرحيم يكى از آيات قرآن مجيد است و طبق روايات ، اثرات زيادى براى آن ذكر شده است از جمله اثرات ، شفاى دردها مى باشد.
در مقدمه ، خصوصيات بسم الله و رواياتى كه درباره آن آمده است را تذكر مى دهيم و بعد از آن معالجاتى كه به وسيله آن شده ذكر مى كنيم .
امام رضا (عليه السلام ) فرمود: بسم الله نزديكترين چيز است به اسم اعظم الهى ، مانند نزديك بودن سياهى چشم به سفيدى آن . بسم الله انسان را از آتش جهنم نجات مى دهد.
در اين باره روايتى از پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) نقل شده است كه فرمود:
زبانيه هاى جهنم نوزده ، و حروف بسم الله الرحمن الرحيم هم نوزده است . اگر كسى بخواهد از جهنم و زبانيه هاى آن نجات پيدا كند بايد آن را تلاوت نمايد؛ زيرا هر حرفى از آن در مقابل زبانيه اى از جهنم قرار مى گيرد.
و نيز فرمود: كسى كه بسم الله را تلاوت كند، خداوند به هر حرفى از آن ، چهار هزار حسنه براى او مى نويسد و چهار هزار گناه از نامه عمل او پاك مى كند و چهار هزار درجه بالا مى برد.(298)
نيز چنين فرمود:
اگر معلمى بسم الله را به كودكى ياد دهد، خداوند متعال براى آن كودك و پدر و مادرش و براى آن معلم آزادى از آتش را مى نويسد.(299)
و فرمود بسم الله آتش جهنم را خاموش مى كند، وقتى مومن در روز قيامت از صراط عبور مى نمايد و مى گويد: بسم الله الرحمن الرحيم شعله آتش جهنم خاموش مى شود. در اين حال جهنم فرياد مى زند و مى گويد: اى مومن ! زود حركت كن و از من دور شو؛ زيرا نور آتش مرا خاموش كرد.(300)
و فرمود: بسم الله ميزان اعمال انسان را سنگين مى كند.
بعد فرمود: دعايى كه اول آن بسم الله باشد رد نمى شود؛ زيرا امت مرا، روز قيامت مى آورند، در حالى كه مى گويند: بسم الله الرحمن الرحيم وقتى آن را تلاوت مى كنند، كفه ميزانى كه حسنات در آن قرار گرفته است ، سنگين مى شود. امت هاى ديگر مى گويند: چه چيز باعث شد كه ميزان حسنات امت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) سنگين شد. پيامبران مى گويند: آنان كسانى هستند كه كلامشان سه اسم از اسم هاى خداوند مى باشد. اگر آنان را در كفه ترازو بگذراند و تمام گناهان خلق را در كفه ديگر، طرفى كه بسم الله در آن باشد، رجحان دارد.(301)
دست قطع شده سالم شد
روزى پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) از مدينه بيرون رفت . ديد مردى عرب سر چاهى براى شتر خود آب مى كشد. فرمود: آيا اجير مى خواهى كه براى شترت آب بكشد؟ عرض كرد: بلى ، در برابر هر دلوى سه دانه خرما مى دهم . حضرت راضى شد و هشت دول آب كشيد كه ريسمان قطع شد و دلو، داخل چاه افتاد. مرد عرب غضبناك شد و به صورت آن حضرت سيلى زد و بيست چهار خرما به ايشان اجرت داد.
آن حضرت بدون اين كه ناراحت شود يا حرفى بزند دست مبارك خود را در ميان چاه كرد و دلو را سالم بيرون آورد.
مرد عرب چون اين حلم و حسن خلق را از پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) ديد، دانست آن حضرت بر حق است . ناراحت شد و دست خود را با كاردى قطع كرد و بى هوش روى زمين افتاد. كاروانى از راه رسيد و او را بدين حال مشاهده كردند. پياده شدند و آب به صورت او پاشيدند. وقتى به هوش آمد گفتند تو را چه شده است ؟
گفت به صورت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) سيلى زده ام ، مى ترسم دچار عقوبت الهى شوم ! بعد دست قطع شده خود را برداشت و روانه مدينه گرديد. وقتى به مدينه رسيد ديد عده اى از اصحاب ، دور هم جمع شده اند. سراغ پيامبر (صلى الله عليه و آله ) را گرفت ، پرسيدند: از او چه مى خواهى ؟ گفت : از پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله ) حاجتى دارم . سلمان او را به خانه حضرت فاطمه برد، ديد پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) نشسته و حسين را روى زانويش جاى داده است . اعرابى عذرخواهى كرد.
حضرت فرمود چرا دستت را قطع كردى ؟ عرض كرد: دستى كه به صورت مبارك شما سيلى زده است ، نمى خواهم . پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) فرمود: اسلام را اختيار كن و به يگانگى خدا اقرار و اعتراف نما.
عرض كرد: اگر بر حق هستيد، دست قطع شده مرا به حال اول برگردان و شفا ده . پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) دست او را به جاى خود گذاشت و فرمود:
((بسم الله الرحمن الرحيم )) و نفس كشيد و دست مبارك خود را به موضع قطع شده ماليد. دست عرب به حال اول باز گشت و شهادتين به زبان جارى كرد و اسلام آورد و اسلام او نيكو شد.(302)
بسم الله قيصر را شفا داد
نقل شده است : قيصر روم مبتلا به سردردى شده بود، كه اطباء و پزشكان از علاج آن عاجز ماندند. ناچار نامه اى به حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) نوشت و در آن ، وضعيت خود را شرح داده بود. حضرت كلاهى براى او فرستاده و دستور داد تا آن را بر سر گذارد تا شفا يابد.
وقتى قيصر كلاه را بر سر خود گذاشت فورا درد ساكت شد و شفا يافت ، او تعجب كرد و دستور داد كلاه را شكافتند. ديد در ميان آن ، كاغذى وجود دارد. وقتى آن را باز نمود مشاهده كردند كه جمله مبارك ((بسم الله الرحمن الرحيم )) را در آن نوشته است . معلوم شد كه شفا و علاج سر درد او به بركت ((بسم الله )) بوده است . از اين رو شهادتين به زبان آورد و مسلمان شد.(303)
به وسيله بسم الله از آب عبور مى كرد
سيد مرتضى در بغداد ساكن بود و كلاس درس داشت ، از وسط بغداد رودخانه اى مى گذشت . يكى از شاگردان او منزلش ، آن طرف رودخانه بود، چون مى خواست به درس سيد مرتضى بيايد، بايد مدتى صبر مى كرد تا پل را روى رودخانه بيندازند و هنگامى كه پل را مى انداختند يا آخر درس سيد بود و يا درس تمام شده بود.
اين شاگرد به سيد عرض كرد: اگر ممكن است درس را مقدارى ديرتر شروع كند. سيد مرتضى دعايى نوشته و آن را به شاگرد داد و گفت : اين دعا را همراه خود داشته باش و هر وقت پل روى آب نبود، معطل نشو و از روى آب بيا غرق نخواهى شد. اما مواظب باش اين دعا را باز نكنى و داخل آن را نگاه ننمائى .
آن شاگرد چند روزى با همان دعا از روى آب مى آمد و به درس حاضر مى شد و حتى كفش هاى او تر نمى شد، تا اين كه روزى با خود گفت : اين دعا را باز كرده ببينم سيد در آن چه نوشته است .
چون دعا را باز كرد ديد نوشته ((بسم الله الرحمن الرحيم )) دوباره آن را پيچيده و همراه خود قرار داد. روز بعد همين كه خواست از روى آب عبور كند. به محض اين كه پا روى آب گذاشت ، پايش در آب فرو رفت . متوجه شد كه ديگر نمى تواند از روى آب عبور كند.(304)
علامه امينى و معجزه بسم الله
به نقل يكى از موثقين ، مرحوم علامه امينى صاحب الغدير فرمودند:
در بغداد كنفرانسى از علما و شخصيت هاى برجسته بر پا شده بود. به مناسبتى مرا نيز دعوت كرده بودند. وقتى وارد سالن شدم ديدم همه صندلى ها اشغال شده و ديگر صندلى ، خالى نبوده كه بر روى آن بنشينم من هم عبايم را در وسط سالن پهن كرده و بر روى آن نشستم . (گويا تعمدى در كار بود كه به ايشان اهانت شود) در اين هنگام پسر بچه اى سراسيمه وارد سالن شد. تا چشمش به من افتاد گفت : ((هو هذا)) او همين است سپس بيرون رفت .
در فكر فرو رفتم كه جريان چيست ، ممكن است نقشه اى در كار باشد ((بعد معلوم شد مادر آن بچه غش كرده و قبلا دعانويسى كه عمامه اى شبيه علامه امينى داشته دعايى نوشته است و مادر او خوب شده بود. حالا بچه خيال كرده آن دعانويس همان آقاست )) بعد همراه آن بچه شخصى آمد و به من گفت : اى آقا! دعا مى نويسى ؟ گفتم : آرى ، مى نويسم .
آنگاه كاغذى برداشتم و در آغاز آن ((بسم الله الرحمن الرحيم )) و سپس آيه اى از قرآن را نوشتم و كاغذ را پيچيدم و به او دادم و گفتم : ان شاء الله خوب مى شود.
وقتى رفت ، گوشه عبايم را به صورتم انداختم و متوسل به مولايم حضرت على (عليه السلام ) شدم و با گريه عرض كردم : ((السلام عليك يا مولى يا اميرالمؤ منين )) در اين جلسه ، آبروى من را حفظ كن ((در ميان افرادى كه حتى اجازه نشستن روى صندلى را به من ندادند)). يا على ! دستم به دامانت ! ناگهان ديدم آن بچه به داخل سالن دويد و گفت : مادرم خوب شد. آنگاه مجلسيان به نظر احترام به من نگريستند و مرا با سلام و صلوات در بهترين جايگاه آن مجلس جاى دادند.(305)
بسم الله سم را خنثى كرد
هنگامى كه رسول اكرم (صلى الله عليه و آله ) از جنگ خيبر با فتح و پيروزى بازمى گشت زنى از يهوديان ، گوسفندى را سر بريده و ذراع آن را بريان نمود و مسموم گردانيد، پس به حضور پيامبر آمده اظهار ايمان و مسلمانى كرد و آن ذراع مسموم را نزد آن حضرت گذاشت .
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمود: اين چيست ؟ عرض كرد: پدر و مادرم فداى شما باد، من از رفتن شما به سوى خيبر نگران بودم ؛ زيرا من يهوديان خيبر را مردانى شجاع و محكم مى دانستم ، بره اى داشتم كه آن را همانند فرزندى براى خود مى پنداشتم . اطلاع پيدا كرده بودم كه شما به ذراع گوسفند علاقه داريد. از اين جهت نظر كردم كه اگر شما به سلامت مراجعت فرموديد، آن بره را ذبح كنم و ذراع آن را بريان كرده ، براى شما بياورم . اكنون كه به سلامت برگشتيد به نذر خود وفا كردم و اين ذراع همان گوسفند است . حضرت رسول (صلى الله عليه و آله ) دستور داد: نان بياورند. وقتى آماده شد ((براءبن معرور دست برد و لقمه اى از آن ذراع را برگرفت و در دهان خود گذاشت .
حضرت على (عليه السلام ) فرمود: اى براء! بر رسول خدا پيشى نگير. براء كه مردى بيابانى بود در جواب گفت : گويا پيامبر را بخيل مى دانى ! على فرمود: نه ، رسول خدا را بخيل نمى دانم بلكه تجليل و احترام مى كنم .
اما بايد توجه داشته باشى كه براى احدى جايز نيست در گفتار و كردار يا در خوردن و آشاميدن بر آن حضرت پيشى بگيرد. براء گفت : من كه رسول خدا را بخيل نمى دانم .
حضرت على (عليه السلام ) فرمود: من از اين جهت نگفتم بلكه مقصودم اين بود كه ذراع را زن يهودى آورده است و اكنون وضع او درست روشن نيست . اگر به امر حضرت رسول از اين گوشت بخورى ، او ضامن سلامتى توست و اگر بدون امر آن حضرت بخورى ، كار تو به خودت واگذار مى شود. در اين گفتگو بودند كه براء لقمه را جويد و فرو برد. ناگهان ذراع گوسفند به زبان آمد و گفت : يا رسول الله ! از من نخوريد كه مسموم هستم .
در همين موقع حال براء تغيير كرد و كم كم در حال جان دادن افتاد و پس از لحظاتى قالب تهى كرد و از دنيا رفت . پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) دستور داد آن زن را بياورند.
وقتى او را آوردند حضرت به او فرمود: چرا چنين كردى ؟ جواب داد: براى اين كه از ناحيه شما رنج و آزار و ناراحتى زيادى متوجه من گرديده است ؛ زيرا پدر، عمو، شوهر، برادر و فرزندم را كشتى ، با خود گفتم : اگر محمد پادشاه است ، من بدين وسيله او را مسموم كرده و انتقام خود را از او گرفته ام ، و اگر پيامبر است ، ((چنانچه خودش ادعا مى كند و وعده فتح مكه و پيروزى را مى دهد)) خداوند او را نگهدارى مى كند و از اين زهر به او آسيبى نمى رساند.
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمود: راست گفتى . آنگاه افزود: اى زن ! مرگ براء تو را مغرور نسازد؛ زيرا او از رسول خدا پيشى گرفت و خداوند او را بدين وضع دچار كرد، و اگر به امر رسول خدا مى خورد خداوند او را حفظ مى كرد و از اين گوشت مسموم آسيبى نمى ديد.
سپس رسول اكرم (صلى الله عليه و آله ) عده اى از اصحاب خود چون سلمان ، مقداد، ابوذر، عمار، صهيب و بلال را طلبيد. وقتى آمدند به آنان امر كرد: همگى دور آن ذراع بنشينيد. آنگاه دست مبارك خود را روى آن گذاشت و فرمود:
بسم الله الشافى بسم الله الكافى بسم الله المعافى بسم الله الذى لا يضرو يفر مع اسمه شى و لا دواء فى الارض و لا فى السماء و هو السميع العليم
پس از آن فرمود:
با نام خدا از آن بخوريد. حضرت رسول و ياران از آن خوردند تا سير شدند و بعد آب نوشيدند، و دستور داد: آن زن را زندانى كنند. روز دوم دستور داد او را آوردند. رسول اكرم (صلى الله عليه و آله ) به او فرمود:

 

next page

fehrest page

back page