بخش پنجم تاريخ قرآن (4) قراءات قرآن(2)
فصل سوم احرف سبعه
الف) احرف سبعه در روايات اهل سنّت
در بسيارى از منابع اهل سنّت احاديثى از رسول خدا به اين مضمون نقل شده است:
«قرآن بر هفت حرف نازل گشته است.» اهل سنّت كثرت اين روايات را در حدّ تواتر
مىدانند و تقريباً نزد همه دانشمندان سنّى، اصل آن امرى مسلّم و پذيرفته شده است.
البته در مراد و مفهوم احرف سبعه اقوال بسيار متعدد و مختلفى مطرح شده است.
بخش مهمى از كتاب الابانه عن معانى القراءات از مكى بن ابى طالب (437-355 ق.)
ناظر به حديث احرف سبعه است.
در ميان معاصران نيز بعضى از نويسندگان اهل سنّت به تفصيل از احرف سبعه سخن
گفتهاند. به عنوان مثال دكتر حسن ضياء الدين عتر در كتابى با عنوان الاحرف السبعة
و منزلة القراءات منها تمام مطالب كتاب را به روايات احرف سبعه، نظريات مختلف در
اين زمينه، حكمت نزول قرآن به هفت حرف و مباحثى از اين قبيل اختصاص داده است.(1)
روايات احرف سبعه از طرق عامّه
1. به گزارش ابن عباس، رسول خدا فرموده است:
اَقْرَأنى جبرئيل على حرفٍ فراجَعْتُهُ فلم أَزَلْ أَستزيدُهُ فيزَيدنى حتى
انتهى إلى سبعة أحرف؛ جبرئيل قرآن را بر يك حرف (قراءت) بر من اقراء نمود، پس به او
مراجعه نمودم و پيوسته حروف بيشترى را طلب كردم و او نيز حروف بيشترى اقراء كرد، تا
آنكه به هفت حرف منتهى شد.
2. ابىّ بن كعب گفته است:
در مسجد بودم كه مردى وارد شد و به نماز ايستاد. در نماز قراءتى را خواند كه من
آن را انكار نمودم. مرد ديگرى وارد شد و قراءت ديگرى غير از قراءت اولى داشت، همگى
بر رسول خدا(ص) وارد شديم. به پيامبر(ص) داستان را عرض نمودم. پيامبر دستور داد آن
دو تن، قراءت نمايند؛ پيامبر قراءت هر دو را نيكو شمرد، در دلم نوعى تكذيب خلجان
نمود. وقتى پيامبر حالت مرا ديد به سينهام زد و فرمود: به من گفته شد تا قرآن را
بر يك حرف قراءت نمايم آن را برگرداندم تا بر امّتم آسان شود، دو مرتبه به من قرآن
برگشت داده شد تا آن را بر دو حرف بخوانم، باز آن را برگرداندم تا بر امّتم آسان
باشد، بار سوم، قرآن به من عرضه شد تا آن را بر هفت حرف بخوانم....
3. مردى نزد عمر قرآن را قراءت كرد؛ عمر بر او خشم گرفت. آن مرد گفت: اين را بر
پيامبر قراءت نمودم، بر من ايراد نگرفت. آن دو نزد پيامبر به نزاع پرداختند. مرد رو
به پيامبر كرد، عرض نمود: يا رسول الله(ص) آيا قراءت فلان آيه را شما به من تعليم
ندادى؟ حضرت فرمود: آرى. در دل عمر ترديدى پديد آمد كه بر پيامبر(ص) پنهاننماند.
پس حضرت به سينه عمر زد و سه مرتبه فرمود: شيطان را از خود دوركن. قرآن همهاش
يكسان است، مادام كه آيه رحمت را به عذاب و آيه عذاب را بهرحمت تبديل نكنى!
4. زرّ بن حبيش از ابىّ بن كعب روايت نموده است كه رسول خدا در ملاقات با جبرئيل
فرمود: «من به سوى امّتى درس ناخوانده برانگيخته شدم كه در ميان آنان كودك و پيرمرد
و پيرزن وجود دارند.» جبرئيل گفت: «به آنان دستور ده قرآن را بر هفت حرف قراءت
كنند.»
5. ابوهريره گفته است كه پيامبر فرمود: «همانا اين قرآن بر هفت حرف نازل شد.
قراءت كنيد كه بر شما حَرَجى نيست؛ ولى رحمت را به عذاب و عذاب را به رحمت تبديل
نكنيد.»
6. ابوهريره در حديث ديگر از رسول خدا آورده است كه: قرآن بر هفت حرف نازل گشته
است. عليم، حكيم، غفور، رحيم (يعنى تبديل اينها به يكديگر اشكالى ندارد!).
7. ابوقلابه گويد: گزارش رسيده كه پيامبر فرمود: قرآن بر هفت حرف نازل گرديده
است: امر، نهى، ترغيب، ترهيب، جدل، قصص و مَثَل.
8. ابن مسعود از پيامبر اكرم(ص): «كتاب اول از يك باب و بر يك حرف نازل گرديد.
ولى قرآن از هفت باب و بر هفت حرف نازل شد: زجر، امر، حلال، حرام، محكم، متشابه و
امثال....»
9. ابىجهيم انصارى گويد: «دو تن در آيهاى از قرآن اختلاف نمودند و نزد رسول
خدا رفتند. حضرت به آنان فرمود: قرآن بر هفت حرف نازل شده است، در آن جدال نكنيد؛
زيرا جدال در قرآن كفر است.»
10. عمرو بن دينار از پيامبر(ص) نقل مىكند كه فرمود: «قرآن بر هفت حرف نازل
گرديد: همگى شفا دهنده و كفايتكننده هستند.»(2)
آنچه ذكر شد نمونهاى از رواياتى است كه در همه متون تفسيرى و قرآنى اهلسنت به
چشم مىخورد. ابن جزرى نام بيست تن از صحابه كه اين حديث را از پيامبر(ص) نقل
كردهاند، ذكر كرده است.(3)
پيش از بررسى احرف سبعه در روايات يادشده نظرى به منابع شيعى در اين زمينه
مىاندازيم.
روايات احرف سبعه از طرق اماميّه
شيخ طوسى گويد:
معروف در مذهب اصحاب ما و مشهور از اخبار و روايات آنان، اين است كه قرآن به يك
حرف و بر يك پيامبر نازل شده است؛ جز آنكه فقهاى ما قراءتهاى متداول قرآن را
تجويز نموده انسانْ مختار است به هر قراءتى كه خواست قراءت نمايد.(4)
امين الاسلام طبرسى مىگويد:
در اخبار اماميه شايع است كه قرآن به يك حرف نازل گشته است. آنچه عامه از
پيامبر نقل كردهاند كه قرآن بر هفت حرف نازل شده است و همگى شفادهنده و
كفايتكنندهاند، در تفسير آن اختلاف شده است...(5).
فيض كاشانى:
از طرق عامّه از پيامبر مشهور است كه: قرآن بر هفت حرف نازل شده است. بعضى ادعاى
تواتر اين حديث را نمودهاند، اما آنان نزديك به چهل قول در معناى اين حديث
گفتهاند. عامه از پيامبر(ص) نقل كردهاند كه: «قرآن بر هفت حرف نازل شد: امر و زجر
و حلال و حرام و محكم و متشابه و امثال». از مفاد اين دو حديث استفاده مىگردد كه
«احرف» اشاره به اقسام و انواع دارد.
معناى فوق را روايتى از على بن ابى طالب(ع) تأييد مىكند كه فرمود: خداوند تبارك
و تعالى، قرآن را بر هفت قسم نازل فرمود. هر قسمى از آن شفادهنده است. آن اقسام
عبارتند از: امر و زجر و ترغيب و ترهيب و جدل و مثل و قصص.
از طرق خاصه، صدوق در خصال روايتى از عيسى بن عبدالله هاشمى از پدرانش از پيامبر
نقل كرده است كه فرمود: «كسى از جانب خدا نزد من آمد و گفت: خدا دستور مىدهد كه
قرآن را بر يك حرف قراءت كنى. گفتم: خدايا برامّت من توسعه ده! شخص مأمور به من
گفت: خداوند به تو دستور مىدهد كه قرآن را بر هفت حرف قراءت كنى.»
حمّاد بن عيسى از امام صادق(ع) مىپرسد كه احاديث از شما مختلف است، حضرت
مىفرمايد: قرآن بر هفت حرف نازل شده و كمترين حقى كه براى امام است اين است كه بر
هفت وجه فتوا دهد.
فيض كاشانى پس از نقل روايات، دو روايت را از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) در
ردّ نزول قرآن بر هفت حرف از كافى ذكر مىكند.
زراره از امام باقر(ع): قرآن يكى است و از جانب خداى يگانه نازل شده است. ولى
اختلاف (در قراءات) از ناحيه راويان بهوجود آمده است.
فضيل بن يسار به امام صادق(ع) عرض مىكند: مردم مىگويند قرآن بر هفت حرف نازل
گشته است. حضرت مىفرمايد: «دشمنان خدا، دروغ گفتند. قرآن بر حرف واحد از سوى خداى
واحد نازل شده است.»(6)
ميزان اعتبار اين روايات از ديدگاه اماميه
آيةالله خوئى(ره) پس از نقل يازده روايت -كه مهمترين روايات در باب نزول قرآن
بر هفت حرفند- مىگويد: «اين احاديث با آنچه زراره از امام باقر(ع) و فضيل بن يسار
از امام صادق(ع) نقل كردهاند، مخالفند و قابل قبول نيستند.»
پس از پيامبر اسلام(ص) مرجع در امور دين، تنها و تنها، كتاب خدا و اهلبيتند.
بنابراين روايات وقتى مخالف با سخنان اهل بيت باشند، ارزشى ندارند و ديگر نوبت به
بحث در زمينه اسانيد روايات نمىرسد؛ زيرا اين اولين دليل بر سقوط اعتبار و حجّيت
اين روايات است. علاوه بر اين اختلاف و تناقض ميان اين روايات فراوان است و در بعضى
از اين روايات ميان سؤال و جواب تناسبى وجود ندارد....(7)
التمهيد با ذكر چهار حديث از احاديثى كه فيض كاشانى در تفسيرش آورده است،
مىگويد: «سندهاى اين احاديث، كه از اهل بيت(ع) روايت كردهاند، توثيقى ندارد.»(8)
علامه محمد جواد بلاغى:
تمسّك به روايات نزول قرآن بر هفت حرف، تمسّكى واهى و بىاساس است؛ زيرا:
اولاً: سيوطى در الاتقان در مسأله دوم از نوع شانزدهم گفته است: اين اختلاف چيزى
جز موهون بودن اين روايات و اضطراب لفظى و معنوى آنها را نمىرساند.
ثانياً: [در روايات متعددى از اهل سنّت از «سبعة احرف» اقسام و اصناف قرآن اراده
شده است؛ مثلاً] ابن مسعود از پيامبر: قرآن از هفت باب و بر هفت حرف نازل شد: زجر و
امر و حلال و حرام و محكم و متشابه و امثال....
ابى قلابه از پيامبر(ص): قرآن بر هفت حرف نازل گرديد: امر و زجر و ترغيب و ترهيب
و جدل و قصص و مثل.
ابن عباس از پيامبر(ص): قرآن بر چهار حرف نازل شده است: حلال و حرام....
على(ع): قرآن بر ده حرف نازل شده است: بشير و نذير و ناسخ و منسوخ و موعظه و مثل
و حكم و متشابه و حلال و حرام.
ثالثاً: در روايات احرف سبعه با سندهايى كه در نزد اهل سنت، سندهاى خوبى است،
احاديثى موهون و خرافى ديده مىشود.
در يك حديث از پيامبر نقل شده كه آن حضرت طلب زيادى در حروف قرآن نمود تا به هفت
حرف رسيد. جبرئيل گفت: تمام اين حروف، شفادهنده و كفايتكننده است، مادامى كه آيه
عذاب به رحمت و آيه رحمت به عذاب ختم نشود. در حديثى ديگر اين عبارت اضافه شده است:
مثل آنكه بگويى: «تعالِ و أقْبِل و هَلُمَّ و اِذْهَبْ و اسرع و اعجل» (يعنى تبديل
هر يك از اينها به ديگرى اشكال ندارد!)
رابعاً: در بعضى از روايات اهل سنت، اثبات قراءت واحد و ردّ هفت قراءت، وجود
دارد....
خامساً: از طرق شيعه از امام باقر و امام صادق(ع) نزول قرآن بر هفت حرف تكذيب
شده است.(9)
علامه طباطبائى:
در معناى حديث نزول قرآن بر هفت حرف، اختلاف شديدى وجود دارد كه چه بسا به چهل
قول منتهى شود. ولى آنچه كار را آسان مىكند اين است كه در خود اين اخبار، «احرف
سبعه» تفسير گشتهاند؛ در بعضى: امر و زجر و ترغيب و ترهيب و جدل و قصص و مثل؛ در
بعضى: زجر و امر و حلال و حرام و محكم و متشابه و امثال.
بنابراين لازم است «هفت حرف» بر اقسام خطاب و انواع بيان، حمل شود. ممكن است از
اين روايات حصر اصول معارف الهى در «امثال» استفاده گردد؛ زيرا بقيه سبعه، جز به
نوعى مسامحه و عنايت با آن سازگارى ندارند.(10)
مفاد روايات از ديدگاه عامّه
جلال الدين سيوطى:
در معناى اين حديث نزديك به چهل قول وجود دارد:
1. از مشكلاتى است كه معانى آن دانسته نشده است.
2. منظور از هفت، عدد حقيقى نيست، بلكه مراد آسانگيرى و گشايش است و عدد هفت بر
كثرت دلالت مىكند. عياض و پيروان او به اين قول گرايش پيدا كردهاند.
3. مراد هفت قراءت است. اشكالى كه بر اين قول وارد مىشود اين است كه جز در
موارد اندك در قرآن كلماتى پيدا نمىشود كه به هفت صورت قراءت شده باشند.
4. منظور كلماتى هستند كه هفت قراءت بلكه بيشتر از هفت قراءت دارند.
5. منظور انواع اختلاف قراءات در قرآن مجيد است كه از هفت صورت خارج نيستند....(11)
عموم نويسندگان علوم قرآنى در توجيه روايات «سبعة احرف» به بحث از لهجهها و
لغات عرب پرداختهاند. بيشتر دانشمندان اهل سنّت بهترين تفسير براى اين روايات را
نزول قرآن بر هفت لهجه و لغت دانستهاند. آنان همچنين به تعابيرى دربعضى از اين
روايات استناد نمودهاند كه اين كار گشايشى براى امت پيامبر بوده وخداوند اجازه
داده است كه هر قبيلهاى به همان لهجه متداول خود قرآن را قراءت نمايد.
ابن قتيبه گويد:
از موارد آسانگيرى خداوند اين است كه به پيامبرش دستور داد براى هر قومى قرآن
را به لغت خود آنها قراءت نمايد؛ مثلاً كسى كه از قبيله هذيل (هُذَلى) است، به جاى
حتّى حين(12)،
عتّى حين تلفظ مىكند. كسى كه از قبيله «اسد» (اسدى) است تعلمون و تعلم و تسودّ
وجوه را به كسر تاء فعل مضارع تلفظ مىكند. تميميان به جاى تخفيف همزه كه در قريش
مرسوم است، همزه را اظهار مىكنند. اگر به هر يك از قبايل و گروهها دستور داده
مىشد كه از لهجه و لغت خود كنارهگيرى نمايند و برخلاف عادت هميشگى خويش - با
آنكه در ميان آنان كودكان، جوانان و پيران وجود دارند - عمل نمايند، دچار سختى و
محنت مىشدند. خداوند با رحمت و لطف خويش اراده فرمود، همانگونه كه در اصل دين بر
آنان آسان گرفته است، در لغات قرآن نيز بر آنان توسعه دهد.
در روايتى از ابن عباس، پيامبر(ص) مردم را به يك لغت تعليم قراءت مىفرمود. اين
كار بر آنان سخت آمد. جبرئيل نازل شد و گفت: اى محمد! هر قومى را با لغت خودشان
قراءت قرآن بياموز.
ابو شامه گويد: حق همين است؛ زيرا علت اجازه قراءت قرآن به غيرلهجه قريش، توسعه
بر عرب بوده است؛ چون سزاوار نيست تنها بر يك قوم توسعه داده شود. بنابراين هيچ كس
جز به اندازه توانش، مكلّف نمىگردد. كسى كه عادت در لهجه و لغت او، اماله يا تخفيف
همزه يا ادغام يا مضموم نمودن ميم جمع يا وصل هاء كنايه و چيزهايى شبيه اين امور
است، چگونه به گونهاى ديگر تكليف شود؟(13)
جلال الدين سيوطى در شمار اقوال مربوط به معناى «سبعة احرف» قول دهم را «سبع
لغات» ذكر كرده مىگويد: ابوعبيد، ثعلب، زهرى، ابن عطيه و بيهقى در شعبالايمان و
ديگران اين قول را برگزيدهاند.
اما در اين كه اين لغات، لغات چه قبايلى هستند اختلاف است. ابوحاتم سجستانى
گويد: «قرآن به لغت قريش، هذيل، تميم، ازد، ربيعه، هوازن و سعد بن بكر نازل شده
است.»
ابوشامه از بعضى شيوخ خود نقل كرده است كه ابتدا قرآن به زبان قريش و مجاوران
آنان، كه از فصحاى عرب بودند، نازل شد. سپس به عرب اجازه دادهشد تا بالغاتى كه به
آن عادت كردهاند قرآن را قراءت نمايند.
اما سيوطى در نقلى از ابن قتيبه گفته است:
قرآن جز به لغت قريش نازل نگشته است. اين سخن با آيه قرآن كه فرموده است: و ما
أرسلنا من رسولٍ إلّا بلسانِ قومه؛ سازگارى ندارد؛ جز آنكه بگوييم لهجههاى
هفتگانه در درون لغت قريش وجود دارند.(14)
سيوطى در نقل ديگرى براساس روايت منقول از عمر كه گفته است: قرآن به لغت «مضر»
نازل شده، نزول قرآن بر اين لغت را ذكر كرده و آنگاه چنين آورده است: از «ابن
عبدالبر» حكايت شده است كه «مضر» هفت گروهند: «هذيل، كنانه، قيس، ضبه، تيم الرّباب،
اسد بن خزيمه و قريش.»(15)
سخنى ديگر در اينباره، چنين است:
بهترين تفسير براى «سبعة احرف» بيانى است كه اكثر علماى اهل سنت آن را پذيرفته و
صاحب قاموس هم آن را تأييد كرده است و همچنين گروهى از متأخران مانند دكتر
عبدالحليم نجار و مصطفى صادق رافعى نيز آن را بر ساير معانى ديگر ترجيح دادهاند، و
آن اين است كه قرآن بر هفت وجه از وجوه لغات و لهجههاى عربى نازل شده است؛ چون
قرآن ازهفت لهجه لغات عرب، بيرون نيست؛ زيرا لهجههايى كه در جزيرةالعرب تفوّق و
انتشار داشت به هفت لهجه عمده باز مىگردد كه عبارتند از: لهجه قريش ، هذيل، ثقيف،
هوازن، كنانه، تميم و يمن.(16)
آنچه نقل كرديم بدين جهت بود تا گستره اختلاف -حتى در يك زمينه خاص، كه لهجه يا
لغات قريش است- روشن شود. هيچ دليل روشن و مشخصى وجود ندارد كه لغات عرب چند لغت
بودهاند، ويا لغاتِ برتر، كدام لغات مىباشند. آيا مراد از لهجهها، همان لغات
است؟ يا اينكه هر لغتى مشتمل بر لهجههاى متعددى بوده است؟ واقعيّت اين است كه
وقتى در ميان طرفداران يك نظريّه (كسانى كه معتقدند منظور از «سبعة احرف» لغات يا
لهجههاى عرب است) از چهل(17)
نظريّهاى كه ابراز شده است، چنين آشفتگى و تشتّت رأى وجود داشته باشد، چگونه
مىتوان نسبت به اعتبار اصل اين حديث، دل، خوش نمود.
ما به زودى در همين زمينه نظريهاى جديد را از دكتر صبحى صالح نقل خواهيم كرد كه
با اشكالى كه بر خود آن نظريّه نيز وارد است، همه نظريات گذشتگان با مشكل روبهرو
مىشود.
انواع اختلاف قراءات
شايد اين سؤال براى آنان كه به «قراءات قرآن» توجه نمودهاند، پيش آمده باشد كه
اختلاف قراءات در چه زمينههايى است؟ آيا مىتوان تمام اختلافات را تحت انواع و
اقسامى خاص ضابطهمند نمود؟ شايد بتوان بدين پرسش، پاسخ مثبتى داده در يك استقصا و
بررسى كامل، اختلافات را در دستهبندىهاى مشخّصى قرارداد. گرچه منشأ بخش مهمّى از
اختلافات را، كه در قراءات قرآن به وجود آمده است، مىتوان در اختلاف لهجهها
جستوجو كرد، اما بىگمان علل و عوامل ديگرى نيز در اختلافات نقش داشتهاند. اساساً
برخى از اختلافات در قراءت، نظير تقديم يا تأخير يك كلمه و يا زيادى يا نقصان يك
كلمه يا حرف و يا اختلافات اعرابى، هيچ گونه ربطى به تفاوت لهجه نداشته طبيعتاً از
آنها ناشى نشدهاند.
اين واقعيت، برخى از دانشمندان را واداشته است تا با ذهنيّتى كه از حديث «سبعة
احرف» داشتهاند، بكوشند انواع اختلافات قراءات را در قرآن در هفت نوع خلاصه
نمايند. حتى بعضى معناى حديث را به جاى اختلاف لهجهها، به همين انواع هفتگانه
اختلاف تفسير كردهاند.(18)
قبل از طرح اين انواع، يادآورى دو نكته لازم است:
الف) تلاش دانشمندان اهل سنّت براى حصر انواع در هفت نوع، آنان را در نوعى تنگنا
قرار داده است؛ بهگونهاى كه گاه مجبور شدهاند، انواع مختلف و متعددى را تحت
عنوان يك نوع به حساب آورند. روشن است كه اين مقدار التزام و تعبّد به عدد هفت، از
عشق به همان حديث ناشى شده است.
ب) در نحوه و كيفيّت دستهبندى انواع هفتگانه قراءات، تفاوتهاى مهمّى به چشم
مىخورد كه خود گوياى تصنّعى بودن اين تقسيمات است.
الف) انواع اختلاف قراءات در نظر ابن قتيبه
1. اختلاف در حركت اعرابى يا بنايى كلمه بدون آنكه شكل كلمه يا معناى آن تغيير
كند؛ مثل قول خداوند هنّ أطهر لكم،(19)
به رفع «اطهر» يا نصب آن. و يا قول خداوند و يأمرونَ النّاس بالْبُخل به ضم «با» و
سكون «خا»، و يا به كسره آن دو.
2. اختلاف در حركت اعرابى و بنايى كلمه، بهگونهاى كه شكل كلمه ثابت اما معنا
تغيير كند؛ مانند ربّنا باعد بين أسفارنا،(20)
كه به دو صورت فعل ماضى و فعل امر قراءت شده است. و ادّكر بعد أمّة،(21)
كه «اَمَهٍ» قراءت شده است.(22)
3. اختلاف در حروف كلمه نه اعراب آن، بدون هيچ گونه تغييرى در شكل و معناى كلمه
وَ انْظُر إلى العِظامِ كيفَ ننشزُها،(23)
كه ننشرها قراءت شده است.
4. اختلاف در كلمه، بهگونهاى كه شكل كلمه عوض شود، ولى معنا همان است
إنكانَتْ إلا صيحةً واحدةً،(24)
كه زقيةً واحدةً قراءت شده است. و يا كالعهنِ المنفوش(25)
كهكالصّوفِ المنفوش قراءت شده است.
5. اختلاف در كلمه بهگونهاى كه شكل و معنا هر دو عوض شوند طلح منضود(26)
كهطلعٍ منضود قراءت شده است.
6. اختلاف به تقديم و تأخير و جاءتْ سكرةُ الموتِ بِالحق كه سكرةُ الحق بالموت
قراءت شده است.
7. اختلاف به زيادى و نقصان و ما عَمِلَتْهُ أيديهِم(27)
كه و ما عَمِلَتْ أيديهِم و تجرى تحتَها الأنهار(28)
كه تَجْرى من تحتها الانهار(29)
قراءت شدهاست.
ب) انواع اختلاف قراءات در نظر ابن جزرى
ابن جزرى در سخن معروفش كه غالباً نويسندگان علوم قرآنى آن را نقل كردهاند،
مىگويد: من قراءات صحيح و شاذ و ضعيف و منكر، همه را، تفحص نمودم، همه اختلافات به
هفت وجه باز مىگردند:
1. اختلاف در حركات بدون تغيير در شكل و معناى كلمه؛ مثل البخل كه به چهار صورت
خوانده شده است.
2. اختلاف در حركات با تغيير در معنا و ثابت بودن شكل كلمه؛ مثل فتلقّى آدمُ من
ربّه كلماتٍ كه به نصب «آدم» و رفع «كلمات» نيز قراءت شده است و نيز و ادّكر بعد
أمّةٍ و بعد اَمَهٍ.
3. اختلاف در حروف با تغيير در معنا و ثابت بودن شكل كلمه تبلوا و تتلوا و يا
اختلاف قراءت در مثل ننجّيك و ننحّيك.(30)
4. اختلاف در حروف با تغيير در شكل و ثابت بودن معنا الصّراط و السراط و يا
بَصْطَة و بَسطة(31).
5. اختلاف در حروف با تغيير در شكل و معناى كلمه أشدّ منكم و أشدّ منهم و نيز
فَامضَوا إلى ذكر الله در عوض فَاسْعوا.
6. اختلاف در تقديم و تأخير كلمه و جاءت سكرة الحق بالموت.
7. اختلاف در زيادى و نقصان كلمه.
اين موارد، هفت وجهى هستند كه اختلافات قراءت، خارج از اين وجوه نخواهد بود. اما
مثل اختلاف در اظهار و ادغام، روم، اشمام، تفخيم، ترقيق، مدّ، قصر، اماله، فتح،
تحقيق، تسهيل، ابدال و نقل كه از آنها به «اصول»(32)
تعبير مىشود، از مواردى نيستند كه لفظ و معنا در آنها متنوع و متعدد شود. اين صفات
و خصوصيات كه تنوع در تلفظ و اداى آنها وجود دارد، آنها را از «لفظ واحد» بودن خارج
نمىسازد، و به فرض اين كه با اين تنوّع در ادا، ديگر يك لفظ نيستند، داخل در نوع
اول مىگردند.(33)
ج) انواع اختلاف قراءات در نظر ابوالفضل رازى (ابن شاذان م 290ق.)
1. اختلاف اسما در مفرد و مثنّا و جمع و مذكر و مؤنث و مبالغه و نظاير اينها.
2. اختلاف در افعال مثل ماضى، مضارع، امر و اسناد فعل به مذكر و مؤنث و متكلم و
مخاطب و فاعل و مفعول به.
3. اختلاف در اقسام اعراب.
4. اختلاف در زيادى و نقصان.
5. اختلاف در تقديم و تأخير.
6. اختلاف در قلب و تبديل از يك كلمه به كلمه ديگر و از يك حرف به حرف ديگر مثل
الصراط و السراط.
7. اختلاف لغات مانند فتح و اماله، ترقيق، تفخيم، تحقيق، تسهيل، ادغام، اظهار و
امثال اينها.
در حقيقت آنچه ابوالفضل رازى در تقسيم خود انجام داده است، تلاش در اينجهت
بوده كه «اصول قراءات» را، كه بيشترين ارتباط با تفاوت لهجههاى عرب دارند، در
تقسيم خود بگنجاند؛ زيرا غالباً تفاوتهاى لهجهها در چنين مواردى آشكار مىگردند.
اگر براساس حديث «احرف سبعه» علت و حكمت نزول قرآن بر هفت حرف، تسهيل و توسعه بر
امّت مطرح است، پيش از هر چيز اختلافاتى نظير اظهار و ادغام و روم و اشمام و مدّ و
قصر و فتح و اماله و تسهيل و تحقيق و... بايد مدّنظر قرار گيرند؛ در حالى كه
ابنقتيبه و ابن جزرى، مهمترين بخش و عامل را در تقسيم انواع خود نياوردهاند. از
ميان دانشمندان معاصر، صبحى صالح با توجه به اين واقعيت انواع جديدى از اختلاف
قراءات را تنظيم نموده است.
د) انواع اختلاف قراءات در نظر صبحى صالح
1. اختلاف در وجوه اعراب، خواه معنا ثابت باشد يا تغيير نمايد.
2. اختلاف در حروف يا با تغيير معنا بدون تغيير در شكل كلمه، و يا با تغيير شكل
كلمه، بدون تغيير در معنا؛ مثل الصراط و السراط.
3. اختلاف اسامى در مفرد و مثنا و جمع ومذكر و مؤنث.
4. اختلاف با تبديل يك كلمه به كلمه ديگر، بهطورى كه غالباً يكى به معناى ديگرى
باشد؛ مثل كالعهن المنفوش، كه به صورت كالصّوف المنفوش قراءت شدهاست.
5. اختلاف در تقديم و تأخير كلمه.
6. اندكى اختلاف در زيادى و نقصان به جهت عادت عرب در حذف ادوات جرّ و عطف، در
بعضى از موارد و اثبات آنها در مواقعى ديگر.
7. اختلاف لهجهها در فتح و اماله و ترقيق و تفخيم و....(34)
زرقانى در مناهل العرفان نظريه «ابن شاذان» را بر ديگران ترجيح داده است.(35)
صبحى صالح پس از ذكر نوع هفتم چنين مىگويد:
حق اين است كه وجه اخير، مهمترين نوع از هفت نوع است؛ زيرا حكمت و فلسفه بزرگى
كه در نزول قرآن بر هفت حرف نهفته بوده است، در همين نوع آشكار مىشود، و تخفيف بر
امّت و آسانگيرى بر مردمى كه از قبايل متعددند در همين زمينه مصداق پيدا مىكند.
صبحى صالح، همه آنچه را سيوطى و دانشمندان عامّه، از حديث «احرف سبعه» و گرايش
به نزول قرآن به هفت لغت برداشت كردهاند، مردود دانسته، تأكيد مىكند قرآن تنها به
لغت قريش نازل شده است. وى ادامه مىدهد:
قرآن بهترين لغت را كه تجسم لغات عرب بوده است برگزيده و دليلى بر مراعات لغات
قبايل ديگر كه بعضى از دانشمندان با زحمت در پى تأييد آن هستند وجود ندارد. لغت
قريش به اعتراف تمام قبايل از جهت ماده و لفظ، از حيث اسلوب، در بعد غناى كلمات و
در زمينه توانايى بر تعابير زيبا و دقيق، سرآمد همه لغات است. عرب خود، همين لغت را
براى كتابت و شعر و خط برمىگزيند؛ حتى شاعر غيرقرشى از خصوصيات لهجه خودش در هنگام
سخن دورى مىكند و.... بنابراين منظور ازهفت حرف هفت لهجه از لغت قريش است، نه لغات
ديگر و نه لهجههاى ديگر.
وى با خردهگيرى بر كمبودى كه در استقراى متقدمان وجود داشته مىگويد:
گرچه زرقانى در مناهل العرفان، مذهب ابوالفضل رازى را بر مذهب ابنقتيبه و ابن
جزرى و قاضى ابوبكر بن طيّب ترجيح داده است؛ اما چون رازى متعرّض وجه اختلاف در
حروف نگشته مذهب او را اختيار نكرديم. اما در مورد سه نفر ديگر، چون همگى در عمل
(گرچه بعضى در نظر و فكر متوجه بودهاند) از وجه اختلاف در لهجهها غافل بودهاند،
همين براى عدم قبول مذهب آنها كافى است.(36)
از كسى مانند ابن شاذان كه در قرن سوم مىزيسته چنين تقسيمى شگفتانگيز نيست؛
اما به راستى چه چيز باعث شده است كه دانشمندان متفكّرى چون زرقانى و صبحى صالح خود
را در تنگناى هفت نوع از اختلاف قراءات قرار دهند؟ در حالى كه آنان به خوبى
مىدانند در يك تقسيم طبيعى حداقل بيش از ده نوع كلّى از اختلاف قراءات خواهيم
داشت! آرى، آنها نيز به عددى متعبّد شدهاند كه متعصبان و مروّجان نزول قرآن بر هفت
حرف، تواتر آنرا مسلّم دانسته و به قول سيوطى بيش از بيستتن از صحابه آن را از
پيامبر نقل كردهاند!
گزيده مطالب
1. روايات متعددى از طرق اهل سنّت درباره نزول قرآن بر هفت حرف نقل شده است.
2. مشهور نزد اماميه نزول قرآن بر يك حرف و قراءت است، و براساس دو روايت از
امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نزول قرآن بر هفت قراءت به شدت نفى گرديده است.
3. در برخى روايات شيعى، نزول قرآن بر هفت حرف به معناى اصناف و انواع، نظير
امر، زجر، ترغيب، ترهيب، جدل، مثل و قصص، تفسير گشته است.
4. احاديث احرف سبعه اعتبارى ندارند؛ زيرا اهل بيت آنها را ردّ نمودهاند؛
اختلاف و تناقض ميان اين روايات فراوان است، بهطورى كه زركشى در البرهان 53 وجه و
سيوطى در الاتقان 35 وجه در تفسير «سبعة احرف» ذكر نمودهاند، و سرانجام در بعضى از
روايات اهل سنّت، نزول قرآن بر يك قراءت اثبات شده است.
5. گرچه بيشتر روايات عامّه، مراد از «سبعة احرف» را لهجهها و يا لغات
دانستهاند، اما در شمارش و تعيين لهجهها و يا لغات به قدرى تشتّت وجود دارد كه
مىتواند گوياى ساختگى بودن اين حديث باشد.
6. بعضى بر اين عقيدهاند كه مىتوان همه اختلافات قراءات را در هفت نوع خلاصه
نمود.
7. از ميان چهار نظريّهپرداز، يعنى ابنشاذان، ابنقتيبه، ابن جزرى و صبحى
صالح، دوتن از آنان (ابن شاذان و صبحى صالح) اختلاف لهجههاى مختلف در «اصول
قراءات» را يك نوع، از هفت نوع اختلاف قراءات دانستهاند.
8. انواع اختلافات قراءات، حتى در يك تقسيم بندى كلى، خيلى بيشتر از هفت نوعند؛
اما شيفتگان و متعبّدان بهحديث «احرف سبعه» ظاهراً راهى جز اين كه همه را در هفت
نوع جاى دهند نداشتهاند.
9. در اصطلاح علم قراءت، به قواعدى كه بيان كننده احكامى كلى در قراءتِ تمام
كلماتِ قرآن هستند، «اصول قراءات» و به اختلاف قراءات در موارد خاص، «فرش الحروف»
مىگويند.
پىنوشتها:
1 . در همين رابطه در ميان دانشمندان شيعى بزرگانى چون آيةالله خوئى(ره) در
البيان (ص170 - 193) و نيز آيةالله معرفت در التمهيد (ج2، ص93 - 116) به تفصيل
از اين روايات سخن گفته و به نقد آن پرداختهاند.
2 . ر.ك: البيان فى تفسير القرآن، ص 176-171؛ التمهيد، ج 2، ص 97-93؛ علوم
القرآن عند المفسّرين، ج2، ص207-127.
3 . ر.ك: حقائق هامّه حول القرآن الكريم، ص177 و 178.
4 . علوم القرآن عندالمفسرين، ج 2، ص 209، به نقل از تبيان، ج 1، ص 7.
5 . همان، ص 210، به نقل از مجمعالبيان، ج 1، ص 79 و 80.
6 . همان، ج2، ص213-211، به نقل از تفسير صافى، ج 1، ص59 - 61.
7 . البيان، ص 177.
8 . التمهيد، ج 2، ص 94.
9 . علوم القرآن عندالمفسرين، ج2، ص219 و 220، به نقل از آلاءالرحمن، ج 1، ص
30 - 32.
10 . الميزان، ج3، ص74 و 75.
11 . سيوطى پس از نقل 35 قول، كه بسيارى از آنها، عجيب و غريبند، به نقل از ابن
حبان مىگويد: بعضى از اين اقوال شبيه يكديگرند و محتمل است همگى صحيح باشند! در
نقلى از «مرسى» صحّت اين اقوال مورد ترديد و اشكال قرار مىگيرد. (ر.ك: الاتقان،
ج1، نوع 16، مسأله سوم)
12 . مؤمنون(23) آيه 54.
13 . ر.ك: التمهيد، ج2، ص99 و 100.
14 . ر.ك: الاتقان، ج 1، نوع 16، مسأله سوم.
15 . همان.
16 . سيدمحمد باقر حجتى، تاريخ قرآن كريم، ص 257 و 258.
17 . زركشى در البرهان، 53 وجه در اختلاف اقوال ذكر كرده است!
18 . ر.ك: الاتقان، ج 1، نوع 16، مسأله سوم.
19 . هود(11) آيه 78.
20 . سبأ(34) آيه 19.
21 . يوسف(12) آيه 45.
22 . «اُمّةٍ» به معناى حين و زمان است و «اَمَهٍ» به معناى نسيان.
23 . بقره(2) آيه 259.
24 . يس(36) آيه 29.
25 . قارعه(101) آيه 5.
26 . واقعه(56) آيه 29.
27 . يس(36) آيه 35.
28 . براءة(9) آيه 100.
29 . النشر فى القراءات العشر، ج 1، ص 27 و 28؛ التمهيد، ج 2، ص 106 - 108.
30 . يونس(10) آيه 92.
31 . بقره(2) آيه 247.
32 . در اصطلاح قراءت، به قواعدى كه بيان كننده احكامى در قراءتِ تمام كلمات
قرآن مىباشند، بهگونهاى كه در هرجا بتوان آن قواعد را اجرا نمود، «اصول» گفته
مىشود. اصول در قراءات در مواد زير مطرح است: 1. وقف و ابتدا. 2. ادغام و اظهار.
3. مدّ و قصر. 4. تحقيق و تسهيل. 5. اماله و فتح. 6. تفخيم و ترقيق (احكام راءات و
لامات) 7. ابدال و نقل. 8. احكام هاءات. 9. احكام ياءات. 10. وصل ميم جمع و هاء
ضمير.
در مقابل اصطلاح «اصول»، اصطلاح «فرش» وجود دارد كه مراد از آن موارد جزئى از
اختلاف قراءات در كلمات قرآنى است كه ضابطهمند نيستند؛ مثلاً قراءت كلمه
«يَخْدَعون» در سوره بقره به قراءت «يُخدعونَ» در سوره نساء قياس نمىشود. در كتب
مربوط به اختلاف قراءات رسم بر اين است كه ابتدا، «اصول قراءات» مطرح مىشوند و سپس
به ترتيب از ابتداى قرآن اختلاف در فرش قراءت، كلمه به كلمه بررسى مىگردد. شاطبى
در كتاب حزرالامانى و وجه التّهانى (معروف به شاطبيّه) پس از ذكر اصول قراءات و
قواعد ادغام، هاء كنايه، مد و قصر، تسهيل همزه، اظهار، حروف قريب المخرج، اماله و
وقفها از بيت 445 در زمينه «فرش الحروف» از سوره بقره اختلاف قراءات را آغاز
مىكند. ر.ك: حرز الامانى و وجه التّهانى، ص68 به بعد. بعضى گفتهاند علّت
نامگذارى اختلافات جزئى و موردى قراءات به «فرش» ايناست كه چون بر خلاف اصول
قراءت، مثل ادغام يا اماله كه در هر جاى قرآن و در هر سوره، اصول اجرا مىگردند،
قراءتهايى كه تحت ضوابط و اصول قرار نمىگيرند فقط در همان موضع خودشان از سوره
بحث مىگردند و همان جا قرار گرفته و گسترده شدهاند به آنها «فرش الحروف» گفته شده
است.
33 . النشرفى القراءات العشر، ج1، ص26 و 27؛ الاتقان، ج1، نوع16، مسأله سوم؛
و ر.ك: التمهيد، ج2، ص110 و 111؛ مناهل العرفان، ج1، ص159 و 160.
34 . النشر فى القراءات العشر، ج 1، ص 27؛ و ر.ك: مناهل العرفان، ج 1، ص 155؛
مباحث فى علوم القرآن، ص116.
35 . مناهل العرفان، ج 1، ص 157.
36 . ر.ك: مباحث فى علوم القرآن، ص 109 - 116.