درسنامه علوم قرآنى سطح ۲

حسين جوان آراسته

- ۸ -


بخش چهارم تاريخ قرآن (3) تدوين قرآن (1)

برخى از اهداف آموزشى اين بخش عبارتند از:

1. آشنايى باكتابت و نگارش قرآن‏كريم در زمان رسول‏خدا، كاتبان وحى‏و ابزار كتابتِ وحى.

2. آگاهى از اقدام على‏بن ابى‏طالب(ع) در جمع آورى قرآن و ويژگى‏هاى مصحف آن حضرت.

3. كاوش در زمينه يكى از بحث‏انگيزترين موضوعات تاريخ قرآن پس از رحلت پيامبر اكرم(ص).

4. بررسى ادلّه موافقان و مخالفان جمع‏آورى قرآن پس از رحلت.

5. بررسى تاريخى و روايى تدوين قرآن كريم.

6. معرّفى بعضى از مصاحف معروف بزرگان صحابه.

7. تحقيقى‏در زمينه اقدام عثمان در جمع‏آورى دوم قرآن و توحيد مصاحف، علل و انگيزه‏ها، اعضاى كميته‏توحيد مصاحف، تعداد مصاحف‏عثمانى‏و سرنوشت اين مصاحف.

8. پاسخ به سؤالاتى از قبيل توقيفى بودن يا نبودن ترتيب آيه‏ها و سوره‏هاى قرآن و نحوه موضع‏گيرى اهل بيت در برابر جمع قرآن به‏دست دستگاه خلافت.

9. رديابى تاريخ اولين اعراب‏گذارى و نقطه‏گذارى قرآن.

10. سيرى در رسم‏الخط قرآن مجيد و فراز و نشيب تاريخى آن.

برخى از منابع مهم اين بخش عبارتند از:

بحار الانوار، ج‏89؛ الميزان، ج‏12، ص‏118 - 132؛ قرآن در اسلام؛ البيان فى تفسير القرآن؛ حقائق هامّة حول القرآن الكريم؛ صحيح بخارى؛ الاتقان، نوع 18؛ البرهان، نوع 13؛ التمهيد فى علوم القرآن، ج‏1؛مناهل‏العرفان، ج‏1؛ تاريخ القرآن، ابوعبدالله زنجانى؛ تاريخ قرآن، دكتر محمود راميار و دكتر سيّدمحمدباقر حجتى.

فصل اوّل‏تدوين قرآن در زمان رسول خدا(ص)

مقدمه

يكى از دقيق‏ترين مباحث علوم قرآنى، بررسى تاريخى نگارش و تدوين قرآن است. هر مسلمانى علاقه‏مند است با تاريخچه كتاب دينى خود آشنا گردد و از لابه‏لاى مدارك و منابع موجود، ميزان توجه و اهتمام مسلمانان صدر اسلام و ياران پيامبر اكرم(ص) را به اين كتاب مقدس به دست آورد. براى مسلمان جالب است بداند قرآنى كه اكنون بى‏هيچ تغيير و تحريفى در دست او قرار گرفته چه فراز و نشيبى را در بستر تاريخ پيموده است.

تاريخ به روشنى گواهى مى‏دهد كه عرضه وحى آسمانى بر مردم با چنان استقبالى روبه‏رو گرديد كه همگان را شگفت زده نمود. مسلمانان در دو زمينه «حفظ» و «كتابت قرآن» همه توان و امكاناتِ خويش را به كار گرفتند و با چنان شور و عشقى، پاى در اين عرصه گذاردند كه قلم از توصيف آن ناتوان است.

مرحله حفظ قرآن

در آغاز، پيامبر و ياران گرامى او به ضبط قرآن در سينه‏ها و حافظه‏ها، همت گماردند. عرب از اين نعمتِ خدادادى (حافظه قوى) در حدّ كمال برخوردار بود. آنها گرچه محروميّت‏هاى فراوانى داشتند، در هوش و قوّت حافظه سرآمد روزگار خويش بودند. آنان قصيده‏هاى بلند و طولانى را به‏راحتى حفظ مى‏نمودند و در حافظه خود ديوان‏هاى شعر را جاى مى‏دادند. عرب جاهلى گاه آن‏چه را فقط يك بار مى‏شنيد براى هميشه در خاطره خويش بايگانى مى‏نمود. اين ويژگى، آنان را زبانزد خاص و عام كرده بود.

قرآن با بيان سحرانگيز خود هم در قالب و هم در محتوا، زيباترين سخن و پيام را كه در عمق جان نفوذ مى‏كرد به چنين گروهى عرضه نمود. آيات و سوره‏هاى اوليه كه در مكه نازل مى‏شدند، مسجّع و تقريباً موزون بودند. آهنگ آيات و سوره‏ها چنان دلكش و جذّاب بود كه آنان را از خود بى‏خود مى‏كرد.

پيامبر اكرم(ص) نيز ياران خود را به حفظ آيات و سوره‏ها تشويق مى‏نمود. در آغاز رسالت در شهر مكه، نه شمار نويسندگان زياد بود و نه ابزار نوشتن فراهم؛ اين چنين بود كه مسلمانان عرب، قدرت حافظه خويش را در مقدس‏ترين راه به كار گرفته و سينه‏ها و قلب‏هاى خود را جايگاه آيات نورانى قرآن كردند.

مرحله كتابت قرآن

ضرورت نگارش قرآن كريم در زمان حيات رسول اكرم(ص) كاملاً روشن بود؛ زيرا اعتماد بر حفظ قرآن در حافظه‏ها نمى‏توانست اطمينان خاطر در مورد صيانت قرآن را فراهم سازد. از اين رو گرچه در عصر نزول، آنان كه سواد خواندن و نوشتن داشتند بسيار اندك بودند - به گونه‏اى كه بعضى شمار باسوادان مكه را كه با خطّ آن روز آشنايى داشته‏اند هفده تن ذكر كرده‏اند - اما پيامبر اسلام به جهت اهتمام خاصّ به قرآن براى نوشتن وحى، آنان را كه نوشتن مى‏دانستند برگزيد تا با دقت به‏ثبت و ضبط آيات اقدام نمايند و هرگاه آياتى از قرآن نازل مى‏گشت، نويسندگان وحى را فرا خوانده آنان را به نوشتن وحى فرمان مى‏داد. اين گروه «كُتّاب وحى» ناميده مى‏شدند.

كاتبان وحى

در شماره كاتبان وحى اختلاف زيادى وجود دارد. حافظ بن عساكر(م 571ق.) در تاريخ دمشق 23 نفر را ياد مى‏كند؛ ابوشامه در تلخيص اين تاريخ، نام 25 نفر را مى‏برد؛ شبر املسى(م 1087ق.) تعداد را به چهل نفر مى‏رساند و حال آن كه حافظ عراقى(م 806ق.) قبلاً نام 42 نفر را به نظم درآورده بود. برهان حلبى در حواشى شفا 43نفر به نام مى‏شمارد. مجتهد زنجانى نيز همين عدد را نقل مى‏كند.

در ميان مستشرقان، بلاشر فرانسوى مى‏گويد: «تعداد كاتبان وحى به چهل نفر مى‏رسيد.» صورتى را كه محدّثان و مورّخان داده‏اند با توجه به زمان روى آوردن صحابه به‏اسلام مى‏توان بدين ترتيب تنظيم كرد:

نويسندگان دورانِ مكه: خلفاى چهارگانه، شرحبيل بن حسنه (م‏18ق.)، عبدالله‏بن سعدبن أبى السّرح (م‏37ق.)، خالدبن سعيدبن عاص‏بن اميّه، طلحه، زبير (م‏36ق.)، سعد بن ابى وقاص(م‏55ق.)، عامربن فهيره(م‏4ق.)، علاءبن حضرمى(م‏21ق.)، معيقيب‏بن ابى فاطمه(م‏40ق.)، ارقم‏بن ابى الارقم (م‏11ق.)، حاطب‏بن عمرو، حاطب بن ابى بلتعه (م‏30ق.)، مصعب بن عمير، عبدالله بن جحش، جهم بن قيس و سالم مولى ابى حذيفه (م‏12ق.).

نويسندگان دوران مدينه: در آغاز بيشتر اُبىّ بن‏كعب نويسندگى را انجام مى‏داد. آن‏گاه زيدبن ثابت كه آموخته‏تر و ورزيده‏تر شده و كتابت را نزد اسيران بدر تكميل كرده بود، بيشتر در محضر پيامبر حضور مى‏يافت. كسانى كه بعدها به اين جمع پيوستند عبارتند از: عبدالله بن رواحه(م‏8ق.)، ثابت بن قيس(م‏12ق.)، حنظلة بن ربيع(م‏45ق.)، حذيفة بن يمان(م‏36ق.)، علاء بن عقبه، جهيم بن الصّلت، عبدالله بن زيد(م‏63ق.)، محمد بن مسلم(م‏43ق.)، حنظله بن ابى عامر(م‏3ق.)، عبدالله بن عبدالله بن ابىّ بن سلول، ابوزيد قيس بن سكن، عقبة بن عامر(م‏58ق.)، معاذ بن جبل، ابو ايوب انصارى(م‏52ق.)، مغيرة بن شعبه(م‏50ق.)، ابوسفيان و دو پسرش يزيد و معاويه، عبدالله بن ارقم(م‏44ق.) وحويطب بن عبدالعُزّى(م‏54ق.) را نيز گفته‏اند كه از سال هشت هجرى در اين جمع بوده‏اند. بدين ترتيب 45 تن از صحابه در كتابت وحى شركت داشته‏اند.(1)

ابوعبدالله زنجانى پس از آن كه نام 43 تن را به عنوان كاتبان وحى ذكر مى‏كند، مى‏گويد: «آنان كه بيشترين كتابت و ملازمت را با پيامبر داشتند، زيدبن ثابت و على بن ابى‏طالب(ع) بودند».(2)

در مورد على(ع) تقريباً همه تصريح دارند كه از كاتبان اوليه و مداوم وحى بوده‏است.(3) لازم است بدانيم غير از كاتبان وحى، نويسندگانى بوده‏اند كه عهدنامه‏ها، صلحنامه‏ها و يا نامه‏هاى معمولى را براى پيامبر مى‏نوشته‏اند و احتمال آن كه نام اين افراد در شمار كاتبان وحى قرار گرفته باشد، بعيد به نظر نمى‏رسد. يعقوبى در تاريخ خود مى‏نويسد:

براى رسول خدا نويسندگانى بود كه وحى و نامه و عهدنامه‏ها را مى‏نوشتند كه عبارتند از: على بن ابى‏طالب، عثمان بن عفّان، عمر و بن عاص بن اميه، معاوية بن ابى سفيان، شرحبيل بن حسنه، عبدالله بن سعد بن ابى سرح، مغيرة بن شعبه، معاذ بن جبل، زيد بن ثابت، حنظلة بن ربيع، ابىّ بن كعب، جهيم بن صلت و حصين بن نمير.(4)

در مورد معاويه گفته‏اند كه او نامه‏ها و رسائل و عهدنامه‏ها را مى‏نوشته است.(5)

ابن شهر آشوب در مناقب در ذكر كاتبان وحى مى‏نويسد:

على(ع) بيشتر، كتابت وحى مى‏نمود و غير وحى را نيز مى‏نوشت. اُبىّ‏بن كعب و زيدبن ثابت وحى را مى‏نوشتند. زيد و عبدالله بن ارقم به پادشاهان نامه مى‏نوشتند. علاء بن عقبه و عبدالله بن ارقم قبالات را مى‏نوشتند. زبيربن عوام و جهيم بن صلت كتابت صدقات را داشتند. عثمان، خالد و ابان (دو فرزند سعيد بن عاص)، مغيرة بن شعبه، حصين بن نمير، علاء بن حضرمى، شرحبيل بن حسنه، حنظلة بن ربيع اسدى و عبدالله بن سعد بن ابى سرح - كه خائن در كتابت بود و رسول خدا او را لعن نمود و مرتد گشت - براى پيامبر كتابت مى‏نمودند.(6)

ابن ابى الحديد مى‏گويد:

محققان تاريخ‏نويس برآنند كه وحى را على(ع) و زيدبن ثابت و زيدبن ارقم مى‏نوشتند و حنظلة بن ربيع و معاوية بن ابى سفيان براى پيامبر نامه‏هاى پادشاهان و رؤساى قبايل و... را مى‏نوشتند.(7)

بدين ترتيب روشن مى‏گردد كه تنها در مورد عده‏اى محدود از صحابه پيامبر كه كتابت وحى را بر عهده داشته‏اند اتفاق نظر وجود دارد و بسيارى از آنها كه نامشان در شمار كاتبان وحى آمده است؛ كتابت غير وحى را بر عهده داشته‏اند.

رافعى پس از بيان اين نكته كه در تعيين نويسندگان وحى، اختلاف نظر وجود دارد، مى‏نويسد:

در مورد پنج تن كه عبارتند از: على بن ابى‏طالب، معاذ بن جبل، ابىّ بن كعب، زيدبن ثابت و عبدالله‏بن مسعود اتفاق نظر وجود دارد.(8)

ابزار كتابت قرآن

ابزار نويسندگى در عصر نزول قرآن بسيار ساده بود. مسلمانان از هرچه كه نوشتن بر آن امكان‏پذير بود، استفاده مى‏كردند. در بسيارى از احاديثِ جمع‏آورى و كتابت قرآن كريم، از اين ابزار نامى به ميان آمده است كه همه قرآن‏شناسان بر آنها اتفاق نظر دارند.

1. عُسُب جمع عسيب: چوب خرما كه برگ‏هايش را مى‏كندند و در قسمت پهن آن مى‏نوشتند.

2. لِخاف جمع لَخفة: سنگ‏هاى كوچك و صفحه‏هاى نازك سنگ.

3. رِقاع جمع رَقعة: برگ‏هاى كاغذ، درخت يا پوست نازك.

4. اَديم جمع اَدَم يا اُدْم: قطعات پوست دباغى شده حيوانات.

5. اَكْتاف جمع كَتِفْ: استخوان شتر يا گوسفند.

6. اَقْتاب جمع قتب: تخته چوبى كه بر پشت شتر مى‏گذاشتند كه بر آن بنشينند.

7. اَضلاع جمع ضِلع: استخوان‏هاى صاف دنده‏هاى حيوانات.

8. حرير: پارچه ابريشمى كه گاهى قرآن را بر آن مى‏نوشتند.

9. قراطيس: جمع قرطاس به معناى كاغذ.

10. شِظاظ: نوعى چوب.(9)

دكتر راميار مى‏نويسد:

اعراب كاغذ را از قديم مى‏شناختند. آن هنگام كاغذ در هند ساخته مى‏شد و از آن‏جا به يمن مى‏فرستادند، و توسط كاروان‏هاى تجارتى تابستانى و زمستانى از يمن به شام و از آن‏جا به روم مى‏رفت و عربستان آن موقع واسطه تجارت جنوب و شمال بود.(10)

چگونگى كتابت آيات قرآن

الف) كتابت به حسب ترتيب نزول آيات

كاتبان و نويسندگان وحى، آيات هر سوره را كه با بسم الله الرّحمن الرحيم آغاز مى‏گشت، به ترتيب نزولِ آن، به دستور شخص پيامبر(ص) مى‏نوشتند. آنان موظف به رعايت ترتيب نزول آيات بودند. در حقيقت، تنظيم آياتى كه نازل مى‏گشت زيرنظر و با اشراف كامل پيامبر صورت مى‏گرفت و اجتهاد و نظر شخصى هيچ يك از نويسندگان نمى‏بايست در اين امر دخالتى داشته باشد. همين چينش و تنظيم آيات نازل شده در كنار يكديگر بود كه سوره‏اى از قرآن را تشكيل مى‏داد و تحدّى و مبارزه‏طلبى قرآن نيز به همين سوره‏ها صورت مى‏گرفت.

پيامبر و نويسندگانى كه كتابت وحى را بر عهده داشتند و آيات را پى در پى و به ترتيب نزول مى‏نوشتند، هرگاه «بسمله» ديگرى نازل مى‏شد درمى‏يافتند كه سوره قبل پايان يافته و سوره‏اى ديگر آغاز گشته است. در حديثى از امام صادق(ع) مى‏خوانيم: كانَ يُعرفُ اِنقضاءُ سورةٍ بِنُزُولِ بسم الله الرحمن الرحيم ابتداء لأُخرى؛(11) پايان هر سوره‏اى به واسطه نزول بسم الله الرحمن الرحيم در آغاز سوره ديگر شناخته مى‏شد.

ابن عباس گفته است: «پيامبر(ص) با نزول بسم الله الرّحمن الرّحيم مى‏دانست كه سوره قبلى پايان يافته و سوره ديگرى آغاز گشته است.»(12)

بدين ترتيب آيات قرآن براساس ترتيبى طبيعى، كه همان ترتيب نزول بود، در قالب سوره‏ها مرتّب شدند؛ آيات مكى در سوره‏هاى مكى و آيات مدنى در سوره‏هاى مدنى. هرچند گاه ممكن بود تكميل سوره‏اى كه آياتش پاره‏پاره نازل مى‏گشت مدتى به طول انجامد.

ب) كتابت، بدون رعايت ترتيب نزول، به دستور پيامبر(ص)

در بخش اول در فصل مربوط به عناوين قرآن دانستيم كه يكى از عناوين و اوصاف قرآن، «متشابه» است؛ يعنى قرآن كتابى است كه آياتش باهم هماهنگى كامل دارند. همين امر مى‏تواند يكى از دلايلى باشد كه روشنگر نوعى ديگر از تدوين و كتابت آيات قرآن است. براساس مدارك تاريخى گاه آيه يا آياتى نازل مى‏شده ولى پيامبر به نويسندگان وحى، دستور مى‏داده است كه آن آيه يا آيات را در لابه‏لاى سوره‏اى كه قبلاً نازل شده و پايان يافته بود، قرار دهند. اين گونه تنظيم آيات كه خارج از روال طبيعى نزول آيات بوده است، نيازمند به تصريح و تعيين شخص پيامبر داشت و بى‏گمان حكمت و مصلحتى در آن نهفته بوده.

ابن عباس مى‏گويد: زمانى بر پيامبر خدا(ص) مى‏گذشت و سوره‏هايى چند بر او نازل مى‏گشت. وقتى آياتى بر او نازل مى‏شد بعضى از نويسندگان را احضار كرده مى‏فرمود: «اين آيات را در سوره‏اى كه فلان خصوصيات را دارد بگذاريد.»(13)

در نقل ديگرى از ابن عباس آمده است كه آخرين آيه‏اى كه نازل گشت آيه واتَّقُوا يوماً تُرجعون فِيه إلى اللهِ بود. جبرئيل به پيامبر اعلام نمود كه آن را آيه 280 سوره بقره قرار دهد.(14)

البته لازم است بدانيم كه اين نوع تنظيم آيات در اسناد تاريخى بسيار كم گزارش شده است و تنظيم عمده آيات به همان ترتيب طبيعى نزول بوده است. با يك نمونه ديگر از اين آيات آشنا مى‏شويم:

عثمان بن ابى العاص مى‏گويد: در محضر پيامبر(ص) نشسته بودم كه جبرئيل بر او نازل شد. پيامبر فرمود كه جبرئيل مرا امر نمود كه آيه اِنّ الله يأمر بالْعَدْلِ والاحسان وإيتاء ذى الْقُربى... را در اين موضع از سوره نحل قرار دهم و آيه، ميان آيات استشهاد و آيات عهدِ سوره نحل قرار داده شد.(15)

ج) كتابت، بدون رعايت ترتيب نزول، به اجتهاد صحابه

در برخى از سوره‏هاى قرآن كريم، ترتيب و تنظيم آيات، مطابق با ترتيب طبيعى نزول نيست و مدركى نيز در دست نيست كه تنظيم آن را به پيامبر(ص) نسبت دهد.

مجلسى(ره) در بحارالانوار يكى از اين سوره‏ها را سوره «ممتحنه» ذكر مى‏كند. نُه آيه اول اين سوره در سال هشتم هجرى در شأن حاطب بن ابى بلتعه نازل شده‏است.(16)

به دنبال اين آيات، دو آيه وجود دارد كه نزول آن به سال ششم هجرى پس از صلح حديبيّه در شأن فرار زنى به نام سبيعه اسلميه يا كلثوم بنت عقبه، اتفاق افتاده است.(17) نزول آيه دوازدهم در سال نهم هجرت بوده كه مربوط به بيعت زنان است.(18)

آخرين آيه اين سوره، كاملاً با آيات اوليه از نظر محتوا هماهنگ است.(19)

توقيفى بودن يا نبودن نظم آيات

به دنبال مطالبى كه در زمينه چگونگى كتابت آيات قرآن كريم ذكر گرديد، دوپرسش اساسى وجود دارد كه پاسخ يكسانى به آن داده نشده است:

1. آيا ترتيب آيات در هر سوره به دستور پيامبر بوده‏است؛ يعنى توقيفى است يااجتهادى؟

2. آيا ترتيب سوره‏هاى قرآن توقيفى است يا اجتهادى؟(20)

آن‏چه از مفاد بند الف و ب در بحثِ چگونگى كتابت آيات به دست مى‏آيد، توقيفى بودن تنظيم آيات يك سوره است. امّا بند ج در همين قسمت، خلافِ آن را اثبات مى‏كند. راستى تنظيم سوره‏هايى نظير سوره ممتحنه چگونه صورت گرفته است؟

آيا ترتيب آيات در تمام سوره‏ها توقيفى بوده است؟

آيا ترتيب آيات در اكثر سوره‏ها توقيفى بوده و در برخى اجتهادى؟

آيا ترتيب آيات در مورد بعضى از سوره‏ها توقيفى و در مورد بعضى ديگر اجتهادى بوده است؟

پاسخ به اين سؤالات از آن جهت مهم است كه در به تصوير كشيدن سيماى تاريخى تدوين قرآن، بسيار كارساز است.

بسيارى از مفسّران و قرآن‏پژوهان به توقيفى بودن قرآن پاسخ مثبت داده‏اند.

جلال الدين سيوطى مى‏گويد: «اجماع و نصوص فراوان دلالت بر توقيفى بودن ترتيب آيات دارند و ترديدى در اين امر نيست.»(21)

وى در اين زمينه به چند روايت استناد كرده‏(22) مى‏گويد:

از جمله نصوصى كه اجمالاً بر توقيفى بودن آيات دلالت دارند، رواياتى هستند كه قراءت سوره‏هاى مختلف قرآنى را در زمان‏ها و مكان‏هاى مختلف براى پيامبر نقل كرده‏اند؛ مثلاً در صحيح بخارى آمده است كه، پيامبر سوره اعراف را در نماز مغرب قراءت مى‏فرمود و يا هل أتى على الإنسان و ألم تنزيل را صبح‏هاى جمعه قراءت مى‏كرد....(23)

قاضى ابوبكر باقلانى در كتاب انتصار گفته است: «ترتيب آيات، امرى واجب و فرمانى لازم است. جبرئيل مى‏گفت: فلان آيه را در فلان جا قرار دهيد.»

وى هم‏چنين معتقد است امّت، ترتيب آيات هر سوره و مواضع آن را از ناحيه پيامبر ثبت نموده، همان گونه كه قراءات را از آن حضرت دريافت كرده است.

مكى و ديگران گفته‏اند:

ترتيب آيات در سوره‏ها به دستور پيامبر بوده است و چون حضرت به ثبت «بسمله» در سوره براءت فرمان نداد، اين سوره بدون «بسمله» رها گرديد.(24)

ابن حصّار معتقد است كه قرار دادن آيات به جاى خويش، منحصراً با وحى انجام‏گرفته است. پيامبر بود كه مى‏فرمود: فلان آيه را در فلان سوره قرار دهيد و از تلاوت خود پيامبر(ص) به همين ترتيب كنونى با نقل متواتر يقين حاصل گشته است.(25) بيهقى نيز همين عقيده را دارد.(26)

زركشى دليل ديگرى براى توقيفى بودن نزول مى‏آورد:

اصحاب، قرآن را همان گونه كه از پيامبر(ص) شنيدند، نوشتند؛ بدون آن كه چيزى را مقدّم يا مؤخر دارند. تلاش صحابه در جمع‏آورى قرآن در يك موضع بود و نه در ترتيب و نظم بخشيدن به آن؛ چرا كه قرآن در لوح محفوظ به همين صورتى كه در مصاحف فعلى ما وجود دارد، نوشته شده بود. خداوند آن را يك مرتبه به صورت كامل به آسمان دنيا نازل كرد (باتوجه به آيات نزول قرآن در ماه رمضان و شب قدر) سپس به صورت متفرق و به تدريج در طول زندگى پيامبر(ص) بر آن حضرت نازل مى‏شد.(27)

زركشى از قول ابوالحسين بن فارس(احمد بن فارس بن زكريا) نيز نقل مى‏كند كه جمع آيات در سوره‏ها توقيفى است و پيامبر متولى اين كار بوده است.(28)

امّا آيا واقعيت نيز همين است؟ آيا ترتيب تمام آيات در تمام سوره‏هاى قرآن توقيفى است؟

اگر چنين است بايد تمام آيات مكى در سوره‏هاى مكى و تمام آيات مدنى در سوره‏هاى مدنى قرار داشته باشند؛ در حالى كه مدعيان همين نظريه، نظير سيوطى و زركشى در نوشته‏هاى خود به تفصيل از آيات مستثنيات (آيات مكى در سوره‏هاى مدنى و به عكس) سخن گفته و نمونه‏هاى آن را برشمرده‏اند. اگر كسى بگويد پيامبر گاهى از اوقات، خودش اين ترتيب را بر هم مى‏زد و اين نيز عين توقيفى بودن است، پاسخ روشن است: همان طور كه پيش از اين گفتيم چنين اقدامى از سوى پيامبر - كه دستور دهد آيه‏اى در فلان موضع از سوره قبلى قرار داده شود - چند مورد بيشتر گزارش نشده است. اكثر كسانى كه به توقيفى بودن ترتيب همه آيات نظر داده‏اند، به‏همين موارد استناد كرده‏اند. آنان يك حكم كلى و سراسرى براى همه آيات الهى را براساس يك روايت از عثمان بن ابى العاص يا ابن عباس صادر كرده‏اند؛ در حالى كه نقل آنها فقط در مورد تعيين جايگاه يك آيه بوده است.

استدلالى كه جلال الدين سيوطى بر توقيفى بودن همه آيات نموده است، نيز تامّ نيست؛ زيرا اين كه قراءتِ سوره‏هايى از قرآن را در زمان‏ها و مكان‏هاى مختلف به پيامبر نسبت داده‏اند، اولاً، شامل همه سوره‏ها نمى‏شود و ثانياً، سخن در تدوين و تنظيم آيات است و نه قراءت آن، اين تنظيم هم در زمان حيات پيامبر و هم پس از رحلت انجام گرفته است و قراءت آن حضرت، امكان تقديم و تأخير آيات در سوره‏ها از سوى ديگران را نفى نمى‏كند.

استدلال زركشى از همه عجيب‏تر است؛ زيرا رواياتى كه از شيعه و سنى بيانگر نزول قرآن از لوح محفوظ به آسمان چهارم يا آسمان دنيا هستند، هيچ گونه دلالتى بر اين كه قرآن به همين ترتيب فعلى در لوح محفوظ نوشته شده بوده است، ندارند و اساساً آن روايات ناظر به امرى فراتر از كتابتند.

حقيقت اين است كه نمى‏توان از نظريّه توقيفى بودن ترتيب تمام آيات دفاع نمود و ناچار بايد به سراغ سؤال ديگر رفت.

نويسنده التمهيد عقيده دارد كه در تعدادى اندك از سوره‏هاى قرآن كريم ترتيب طبيعى نزول وجود ندارد و نصّ خاصى هم از طرف پيامبر در ارتباط با تنظيم آيات آن در دست نيست. بنابراين به ناچار بايد حكم به توقيفى نبودن ترتيب اين سوره‏ها نمود.(29)

اما علامه طباطبائى با اين كه معتقد به توقيفى بودن ترتيب آيات در اكثر سوره‏هاى قرآن كريم است، در عين حال تعداد سوره‏هايى را كه تنظيم بعضى از آيات در آنها به اجتهاد و رأى صحابه صورت گرفته‏است، اندك نمى‏داند. به نظر علامه وقوع برخى از آياتى كه به صورت متفرّق نازل شده در جايى كه فعلاً قرار دارند، خالى از مداخله اجتهادى صحابه نبوده است و اين مسأله از ظاهر روايات جمع اول قرآن (در زمان خليفه اول) به دست مى‏آيد.

علامه با استناد به روايتى كه از طرق شيعه و سنّى در نحوه تنظيم آيات سوره‏ها وجود دارد - مبنى بر اين كه مسلمانان، آيات را به همان ترتيب نزول مى‏نوشتند تا وقتى كه «بسمله» نازل مى‏شد و آن‏گاه همه مى‏فهميدند سوره پايان يافته و سوره ديگرى آغاز گشته است - استدلال مى‏كند كه اين روايات، صراحت دارند آيات قرآن نزد پيامبر به ترتيب نزول مرتّب شده بودند؛ آيات مكى در سوره‏هاى مكى و آيات مدنى در سوره‏هاى مدنى. اگر اينك ما اختلافى را در مواضع آيات مشاهده مى‏كنيم، مربوط به اجتهاد صحابه است. روايات غيرقابل شمارشى از اسباب نزول، دلالت دارند كه آيات فراوانى در سوره‏هاى مدنى هستند كه در مكه نازل شده‏اند و آياتى نيز در اواخر عمر پيامبر(ص) نازل شده‏اند، امّا در سوره‏هايى كه نزولشان در اوايل هجرت است، قرار گرفته‏اند.(30)

در بيانى كه از الميزان نقل گرديد، علامه عقيده به توقيفى نبودن ترتيب گروهى از آيات در جمع‏آورى قرآن پس از رحلت دارد، امّا در زمان حيات پيامبر اكرم، كه خود آن حضرت ناظر در امر كتابت قرآن بوده است، بى‏گمان چنين امرى اتفاق نيفتاده و ترتيب، توقيفى بوده است.(31)

حافظان و جامعان قرآن كريم

در آغاز اين فصل به اهتمام پيامبر(ص) و اصحاب در دو قسمت حفظ و كتابت قرآن‏كريم اشاره‏اى نموديم و اينك در پايان خواهيم ديد كه در طول مدت رسالت و دوران مكه و مدينه، قرآن كريم در اين دو زمينه از چه پشتوانه‏هاى ظاهرى برخوردار گرديد.

الف) حافظان قرآن

حافظان در ميان صحابه بسيار زياد بودند. چنان كه صحّت اين مدعا را كشته‏شدگان احد و بئر معونه و واقعه يمامه شهادت مى‏دهند. در ماه صفر سال‏چهارم هجرت حادثه بئر معونه پيش آمد،(32) كه چهل تن يا هفتاد تن از اصحاب به قتل رسيدند. سالى از رحلت رسول خدا مى‏گذشت كه واقعه يمامه پيش آمد.(33)از مسلمانان 1000 يا 1200 نفر كشته شدند كه در ميان آنها - به كمترين شماره - هفتاد تن از صحابه و حاملان قرآن به شهادت رسيدند.(34)

دكتر راميار پس از شمارش حاملان قرآن (حافظان) از دو گروه مهاجر و انصار و نيز همسران پيامبر، مى‏گويد:

بدين ترتيب اسامى 37 نفر از حافظان قرآن را از عهد نبىّ(ص) در دست داريم. اما مسلماً جز اينان بسيارى از قاريان هستند كه قراءتشان به ما نرسيده و از ياد رفته‏اند.(35)

ذكر تفصيلى يكايك حاملان و حافظان قرآن و معرفى آنان به درازا خواهد انجاميد. از اين رو تنها تعدادى از معروف‏ترين آنان را نام مى‏بريم كه عبارتند از: على ابن ابى‏طالب(ع)، عبدالله بن مسعود، ابىّ بن كعب، زيد بن ثابت، عثمان، معاذ بن جبل، ابوالدّرداء، ابوايّوب، سعد بن عبيد و ابو زيد.

ب) جامعان قرآن

گرچه گروهى مخصوص كتابت قرآن را براى پيامبر(ص) بر عهده داشتند، اما اين امر مانع از آن نبود كه تعدادى از اصحاب به نوشتن آيات و سوره‏هاى قرآن براى خود نيز اقدام ننمايند.

قتاده از انس بن مالك سؤال مى‏كند: مَنْ جَمَعَ القرآنَ عَلى عهدِ رسولِ الله؟ و او پاسخ مى‏دهد: أربعةٌ كلُّهم مِنَ الأنصار: اُبىّ‏بن كعب، معاذ بن جبل، زيد بن ثابت و أبوزيد؛(36) جمع‏كنندگان چهار تن و همگى از انصار بودند: ابى بن كعب، معاذ، زيد و ابو زيد.

در نقل ديگرى گفته شده كه: پيامبر رحلت فرمود؛ در حالى كه قرآن را جز چهار تن جمع ننموده بودند: ابوالدرداء، معاذ بن جبل، زيد بن ثابت و ابوزيد.(37)

ابوعبدالله زنجانى مى‏گويد:

بعضى از صحابه تمام قرآن را در زمان حيات پيامبر و بعضى ديگر، قسمتى از قرآن را جمع‏آورى نمودند و پس از رحلت تكميل نمودند. محمد بن اسحاق در الفهرست جامعان قرآن در عهد پيامبر(ص) را على بن ابى‏طالب(ع)، سعدبن عبيد بن نعمان بن عمرو بن زيد، ابوالدّرداء (عويمر بن زيد)، معاذ بن جبل، ابو زيد بن ثابت بن زيد بن نعمان، ابىّ بن كعب بن قيس، عبيد بن معاويه و زيد بن ثابت دانسته است.(38)

بعضى گفته‏اند تعبير جمع در اين روايات به معناى حفظ است؛ چون به حافظان قرآن «جُمّاع» نيز اطلاق مى‏شده است؛ ولى اگر چنين چيزى هم درست باشد در مورد اين روايات صادق نيست؛ زيرا همان گونه كه گفتيم قُراء و حافظان قرآن در زمان پيامبر بسيار زيادتر از اين تعداد بوده‏اند، و اگر مراد از جمع، حفظ باشد دليلى ندارد كه افراد به اين چند تن محدود گردند. حتى بعضى معتقدند نويسندگان قرآن نيز بيش از اين تعداد بوده‏اند؛ زيرا در بسيارى از روايات تشويق به قراءت قرآن از روى مصحف شده است كه نشانِ وجود نوشته‏هاى قرآنى فراوانى در عصر پيامبر است.(39)

حاكم در مستدرك مى‏گويد: «قرآن سه مرتبه جمع گرديد كه مرتبه اول آن در زمان پيامبر بود.»(40)

البته دليلى وجود ندارد كه جمع‏كنندگان قرآن در زمان پيامبر به تنظيم سوره‏هاى قرآن و مرتّب نمودن آنها پرداخته باشند. آن‏چه مسلم است اصل كتابت و نگارش قرآن در عهد آن حضرت است و همه شواهد و قراين حكايت از اهتمام شديد پيامبر(ص) به اين امر دارند.

گزيده مطالب

1. از همان آغاز نزول قرآن، همه مسلمانان استعداد و توانايى خويش را در دو قسمتِ حفظ و كتابت قرآن به كار گرفتند.

2. گرچه بعضى شمار كاتبان وحى را تا 45 تن ذكر نموده‏اند؛ ولى كسانى كه در مورد آنان اتفاق نظر وجود دارد عبارتند از: على‏بن ابى‏طالب(ع)، معاذ بن جبل، ابىّ بن كعب، زيد بن ثابت و عبدالله بن مسعود.

3. در روايات تاريخى از ابزارى نظير عسب، لخاف، رقاع، اديم، اكتاف، اقتاب، اضلاع، حرير و قراطيس به عنوان ابزارى كه قرآن را بر آنها مى‏نوشته‏اند ياد شده است.

4. نويسندگان وحى آيات قرآن را به همان ترتيب نزول به دستور پيامبر(ص) مى‏نوشتند و هرگاه «بسمله»اى نازل مى‏شد، علامت آن بود كه سوره‏اى پايان يافته و سوره ديگر آغاز گشته است.

5. در بعضى از موارد به تشخيص پيامبر و يا به دستور جبرئيل آيات نازل شده در ميان آياتِ سوره ديگرى جاى مى‏گرفتند.

6. تنظيم و ترتيب آيات قرآن در اكثر سوره‏ها توقيفى است و البته در تعدادى اندك با رأى و اجتهاد صحابه صورت گرفته است.

7. بسيارى از صحابه حافظ قرآن بوده‏اند كه بعضى از مشهورترين آنان عبارتند از: على بن ابى طالب(ع)، عبدالله بن مسعود، اُبىّ‏بن كعب، زيد بن ثابت، عثمان، معاذ بن جبل، ابوالدّرداء، ابوايّوب، سعد بن عبيد و ابوزيد.

8. برخى از صحابه در زمان حيات پيامبر(ص) اقدام به جمع‏آورى آيات و سوره‏هاى قرآن براى خود نمودند.

فصل دوم‏جمع‏آورى على بن ابى‏طالب(ع)

دوره نگارش قرآن پس از رحلت را از اهتمام شخصيّتى چون على بن ابى‏طالب(ع) بدين كار، آغاز مى‏كنيم. على(ع) كه بزرگ‏ترين شخصيّت پس از پيامبر اكرم(ص) و در همه صحنه‏ها پيشتاز و پيشگام بود و از آغاز نزول وحى سايه به سايه در خدمت پيامبر(ص) كتابت وحى را نيز به طور مداوم بر عهده داشت، در واپسين روزهاى حيات پربركت رسول گرامى اسلام، از جانب آن حضرت مأمور به جمع‏آورى قرآن گرديد.

ابن مسعود، كه خود صحابى بزرگ پيامبر بود، گفت: «احدى را چون على بن ابى‏طالب(ع) آشناتر به قراءت قرآن نديدم.»(41)

ابوبكر حضرمى از امام صادق(ع) روايت كرده است كه پيامبر به على(ع) فرمود:

يا عليُّ، القرآنُ خلفَ فراشى فى المصحفِ والقراطيس، فخُذُوه واجْمعوه ولاتُضيِّعوه كما ضَيَّعَتِ اليهودُ التوراةَ؛

اى على! اين قرآن در كنار بستر من، ميان صحيفه‏ها و حرير و كاغذها قرار دارد، قرآن را جمع كنيد و آن را آن‏گونه كه يهوديان، تورات خود را از بين بردند، ضايع نكنيد.(42)

و اين‏گونه بود كه على بن ابى‏طالب پس از رحلت پيامبر(ص) مهم‏ترين وظيفه خويش را جمع‏آورى قرآن قرار داد.

پس از رحلت پيغمبر اكرم، على(ع) كه به نصّ قطعى و تصديق پيامبر اكرم(ص) از همه مردم به قرآن مجيد آشناتر بود، در خانه خود به انزوا پرداخته، قرآن مجيد را به ترتيب نزول در يك مصحف جمع فرمود و هنوز شش‏ماه از رحلت نگذشته بود كه فراغت يافت و مصحفى را كه نوشته بود به شترى بار كرده نزد مردم آورد و به آنان نشان داد.(43)

از ابن عباس در ذيل آيه لاتحرّك به لسانك لتعجل به إنّ علينا جمعه وقرآنه نقل‏شده كه على بن ابى طالب پس از مرگ پيامبر(ص) قرآن را به مدت شش‏ماه جمع‏آورى نمود.(44)

ابن سيرين گفته است:

على فرمود: «وقتى پيامبر رحلت كرد، سوگند خوردم كه ردايم را جز براى نماز جمعه بر دوش نگيرم تا آن كه قرآن را جمع نمايم.»(45)

در خبرهاى ابورافع آمده است كه: على به خاطر توصيه پيامبر در زمينه جمع‏آورى قرآن، قرآن را در جامه‏اى پيچيد و به منزل خويش برد. پس از آن كه پيامبر رحلت نمود، در خانه نشست و قرآن را، همان گونه كه خدا نازل كرده بود، تأليف نمود. على به اين كار، آگاه بود.(46)

محمد بن سيرين از عكرمه نقل كرده است كه: پس از بيعت مردم با ابوبكر، على‏بن ابى طالب در خانه نشست. به ابوبكر گزارش دادند كه او از بيعت با تو كراهت دارد؛ ابوبكر آن حضرت را خواست و به او گفت: از بيعت با من سر باز زدى؟ على(ع) فرمود: «نه به خدا سوگند، ديدم در كتاب خدا چيزهايى افزوده مى‏شود. پس با خود گفتم كه جز براى نماز ردا بر دوش نگيرم، تا آن كه قرآن را جمع نمايم.» ابوبكر گفت: چه كار شايسته‏اى!

محمد بن سيرين مى‏گويد: از عكرمه پرسيدم آيا ديگران قرآن را به ترتيب نزول تأليف نمودند؟ وى پاسخ داد: «اگر جن و انس جمع گردند تا تأليفى مانند تأليف على ابن ابى طالب داشته باشند، توانايى آن را نخواهند داشت.»(47)

ويژگى‏هاى مصحف على(ع)

مصحفى را كه على بن ابى‏طالب(ع) جمع‏آورى نمود، نسبت به ديگر مصاحفى كه قبلاً وجود داشت و يا بعداً به وجود آمد از امتيازات فراوانى برخوردار بود. برخى از آنها بدين قرار است:

1. ترتيب سوره‏ها به همان ترتيب نزول، تنظيم گشته بود. سيوطى در الاتقان ضمن بيان اين مطلب مى‏گويد: «اولين سوره، اقرأ، سپس مدّثّر، سپس نون، بعد از آن مزّمّل و به همين ترتيب، تبّت، تكوير و... تنظيم شده بودند.»

شيخ مفيد نيز در مسايل سرويّه، تأليف قرآن على بن ابى‏طالب را به همان ترتيب نزول مى‏داند كه سوره مكى بر مدنى و آيه منسوخ بر ناسخ مقدم بوده و هرچيز در جاى خويش قرار داده شده است.(48)

2. قراءت مصحف على بن ابى طالب دقيقاً مطابق با قراءت پيامبر(ص) بوده است.

3. اين مصحف مشتمل بر اسباب نزول آيات، مكان نزول آيات و نيز اشخاصى كه در شأن آنها آيات نازل گشته‏اند، بوده است.

4. جوانب كلى آيات به گونه‏اى كه آيه، محدود و مختص به زمان يا مكان يا شخص خاصّى نگردد، در اين مصحف روشن شده است.(49)

سرنوشت مصحف على بن ابى طالب(ع)

در روايات شيعه آمده است:

على بن ابى‏طالب(ع) پس از جمع‏آورى قرآن، آن را نزد مردم كه در مسجد جمع بودند آورد و پس از آن كه قرآن را در ميان آنان قرار داد، چنين فرمود: پيامبر فرمود: من در ميان شما چيزى را به جاى مى‏گذارم كه اگر به آن تمسك نماييد هرگز گمراه نگرديد؛ كتاب خدا و عترت (اهل بيت) من. آن‏گاه على(ع) خطاب به آنان گفت: «اين كتاب است و من هم عترتم.» در اين هنگام شخصى برخاست و گفت: اگر نزد تو قرآنى است، پيش ما نيز قرآنى همانند اوست. ما را نيازى به كتاب و عترت نيست. آن حضرت پس از آن كه حجّت را بر آنان تمام كرد كتاب را برداشت و برگشت.(50)

در مورد سرنوشت اين مصحف، بعضى بر اين عقيده‏اند كه به عنوان ميراثى نزد امامان است و از امامى به امام ديگر مى‏رسد.

در روايتى طلحه از على(ع) در مورد مصحفش و اين كه پس از خود به چه كسى آن را واگذار مى‏كند، سؤال مى‏نمايد. على(ع) مى‏گويد: مصحف خود را به همان كسى كه پيامبر به من دستور داده مى‏دهم، به فرزندم حسن كه پس از من وصىّ من و از همه به من اولى است. فرزندم حسن مصحف را به فرزند ديگرم حسين مى‏دهد و پس از او در دست فرزندان حسين(ع) يكى پس از ديگرى قرار خواهد گرفت....(51)

و امّا قرآن‏ها يا نسخه‏هايى از قرآن كه منسوب به على بن ابى طالب(ع) است و در بعضى از موزه‏ها و كتابخانه‏ها موجود است، به عقيده برخى از محققان نمى‏توانند از نظر تاريخى و شواهد و قراين، متعلق به آن حضرت باشند.(52)

گزيده مطالب

1. به اتفاق شيعه و سنى اولين كسى كه پس از رحلت پيامبر اكرم به دستور آن حضرت اقدام به جمع‏آورى مصحف نمود، على بن ابى طالب(ع) بود.

2. مصحف على بن ابى‏طالب داراى امتيازاتى نظير تنظيم ترتيب سوره‏ها به همان ترتيب نزول، اسباب نزول، مكان نزول و جوانب كلى آيات بوده است.

3. اين مصحف به عنوان ميراثى نزد امامان قرار گرفته و از امامى به امام ديگر منتقل شده است.

پى‏نوشتها:‌


1 . دكتر راميار، تاريخ قرآن، ص‏264-262.

2 . تاريخ القرآن، ص‏42.

3 . دكتر راميار، تاريخ قرآن، ص‏266.

4 . تاريخ يعقوبى، ج‏2، ص‏80.

5 . دكتر راميار، تاريخ قرآن، ص‏267.

6 . مدخل التفسير، ص‏240.

7 . همان، ص‏241.

8 . اعجاز القرآن، ص‏32.

9 . ر.ك: بحار الانوار، ج‏89، ص‏40.

10 . تاريخ قرآن، ص‏277.

11 . التمهيد، ج‏1، ص‏212.

12 . همان‏جا؛ الميزان، ج‏12، ص‏127 و 128.

13 . البرهان، ج‏1، ص‏334؛ الاتقان، ج‏1، ص‏190، نوع 18.

14 . مجمع البيان، ج‏2، ص‏394.

15 . الميزان، ج‏12، ص‏127؛ الاتقان، ج‏1، ص‏190.

16 . حاطب بن ابى بلتعه، اسلام آورد و به مدينه هجرت نمود؛ در حالى كه همسرش در مكه باقى مانده بود. قريش از اين نگران بودند كه پيامبر(ص) به جنگ با آنان برخيزد. بنابراين از همسر حاطب خواستند تا در ضمن نامه‏اى كه به حاطب مى‏نويسد اخبارى را در اين زمينه از او جويا شود. نامه‏اى نوشتند و حاطب نيز در جواب آنان در نامه‏اش اطلاع داد كه پيامبر قصد جنگ دارد. نامه را به دست زنى به نام صفيّه داد. وى نامه را در موى سر خويش پنهان نمود و حركت كرد. در اين هنگام جبرئيل نازل شد و پيامبر را آگاه نمود. حضرت، على(ع) و زبير بن عوام را به جست‏وجوى آن زن فرستاد. وقتى او را يافتند اميرالمؤمنين فرمود: نامه كجاست؟ زن انكار نمود. او را بازرسى نمودند ولى چيزى نيافتند. زبير گفت: ما با او چيزى نديديم. على(ع) فرمود: به خدا قسم، پيامبر به ما دروغ نگفته است... آن‏گاه رو به زن نمود و فرمود: به خدا قسم، يا نامه را مى‏دهى يا سرت را نزد رسول خدا خواهم برد! زن نامه را داد و على(ع) آن را خدمت پيامبر آورد. پيامبر به حاطب فرمود: اين چيست؟ او سوگند خورد كه نفاق نكرده وتنها به خاطر حسن برخورد قريش با همسرش مى‏خواسته پاداشى به آنها بدهد. در اين حال خداوند اين آيات را بر پيامبر نازل فرمود. (الميزان، ج‏29، ص‏235)

17 . سبيعه اسلميه زن مسلمان مهاجرى بود كه شوهر كافر خويش را رها و به مدينه فرار نمود و نزد پيامبر آمد. شوهرش به دنبال او به حضور پيامبر رسيد و آمدن او مصادف با صلح حديبيّه بود و پيامبر با قريش عهد بسته بود كه هركس از قريش به مسلمانان پناهنده شود، آن را برگرداند. در چنين شرايطى بود كه اين دو آيه نازل گشت.

18 . در هنگام فتح مكه وقتى پيامبر، كه بر روى صفا بود، از بيعت مردان فارغ گشت، زنان نيز آمدند تا با او بيعت نمايند. پس اين آيه نازل گشت. (مجمع البيان، ج‏9، ص‏413)

19 . ر.ك: بحارالانوار، ج‏89، ص‏70-67؛ و التمهيد، ج‏1، ص‏214.

20 . پاسخ به اين سؤال، در فصل چهارم همين بخش خواهد آمد.

21 . الاتقان، ج‏1، ص‏189، نوع 18.

22 . دو مورد آن قبلاً در بند ب مربوط به كتابت، بدون رعايت ترتيب نزول، به دستور پيامبر ذكر شد.

23 . همان، ص‏191 و 192.

24 . همان، ص‏193.

25 . همان، ص‏194.

26 . همان، ص‏195.

27 . البرهان، ج‏1، ص‏331.

28 . همان.

29 . التمهيد، ج‏1، ص‏214.

30 . الميزان، ج‏12، ص‏127 و 128.

31 . ملتزم شدن به آن‏چه علامه در الميزان فرموده است، پيامدهاى نامقبولى دارد؛ زيرا اولاً، وقتى ما به‏توقيفى‏بودن ترتيب آيات در زمان حيات‏پيامبر(ص) اعتقاد داشتيم،بدين معناست كه تخلّف از آن بر هيچ مسلمانى جايز نيست. حال اگر چنين ترتيبى به صورت گسترده پس از رحلت درهم ريزد و بسيارى از آيات به ترتيبى غير از ترتيب مورد نظر پيامبر، تنظيم گردند، بدون شك خدشه‏اى بر قداست و مصونيّت قرآن وارد گشته است. اين تغيير و جابه‏جايى در مورد تنظيم سوره‏ها چندان زيان‏بخش نيست؛ زيرا هر سوره به منزله يك واحد و مجموعه مستقل در قرآن مطرح است، همان‏گونه كه ما مى‏توانيم براى قراءت قرآن، سوره‏هاى گوناگون را گزينش كنيم، چينش سوره‏ها نيز اگرچه بر خلاف ترتيب نزول باشند، در اصل قرآن اختلالى ايجاد نمى‏كند. اين حكم هرگز نمى‏تواند در مورد آياتِ يك سوره صادق باشد. آيات، يك مجموعه به هم پيوسته و حساب‏شده‏اند و تغيير و جابه‏جايى، آن‏هم در بُعد وسيعِ آن، به‏نوعى تحريف مى‏انجامد.

ثانياً، بخش مهمّى از اعجاز قرآن در وراى همين نظم آياتش نهفته است. وقتى قرآن حتى به آوردن يك سوره تحدّى مى‏كند، نظم آيات آن نيز مورد نظر است. بدون شك نقشى را كه تنظيم كلمات در قالب يك‏آيه ايفا مى‏كنند، تنظيم آيات در قالب يك سوره نيز، كم يا بيش بر عهده دارند. براى از بين بردن لطافت و زيبايى يك قصيده كافى است كه يك مصرع از آن جابه‏جا گردد. قرآن بسى دقيق‏تر و حساب‏شده‏تر از يك قصيده تنظيم شده‏است؛ بلكه اساساً مقايسه ميان اين دو صحيح نيست. هرگونه جابه‏جايى آيات به‏وضوح ناهمگونى و عدم سازش را نمايان مى‏ساخته است و حافظان قرآن خود بهتر از هركس ديگر آن را احساس مى‏كرده‏اند.

از پيامدهاى چنين التزامى كه بگذريم، اصل اين عقيده نيز با مبناى علّامه سازگارى ندارد؛ زيرا علّامه كه از گستردگى آيات مستثنيات سخن به ميان آورده است، به استناد و اتّكاى روايات غيرقابل شمارش اسباب نزول در اين زمينه است (الميزان، ج‏11، ص‏128)، و اين در حالى است كه خود ايشان در موارد ديگر به‏شدّت، اعتبار روايات اسباب نزول را مورد ترديد قرار مى‏دهد.

مسأله ديگر، عدم وجود اختلاف در ترتيب آيات سوره‏ها ميان صاحبانِ مصاحف متعدد است؛ چه آنان كه نوشته‏هاى قرآنىِ خود را در زمان حيات پيامبر در دست داشته‏اند، و چه آنان كه پس از رحلت به اين كار روى آوردند و آن‏چه مطرح است اختلاف در ترتيب سوره‏هاى مصاحف اصحاب است و يا اختلاف در شماره سوره‏ها. بدون ترديد اگر در تنظيم آيات پس از رحلت پيامبر، اجتهاد صحابه دخالت مى‏كرد، اختلاف نظر، آن هم در طيفى بسيار گسترده پديدار مى‏گشت و چون چنين چيزى وجود ندارد، بايد حتى در مورد آيات مستثنيات چاره‏اى ديگر انديشيد؛ نه آن كه آنها را با دخالت رأى و نظر صحابه مرتبط دانست.

اشكال ديگر به اين نظريّه، وجود انبوه حافظان قرآن كريم در ميان مسلمانان بوده است. حافظانى كه سوره‏ها را در زمان رسول خدا(ص) حفظ كرده و همواره قراءت قرآن را بهترين كار خود به حساب مى‏آورده‏اند، آيا با وجود اين گروه، امكان تخطّى از ترتيب پيامبر اكرم آن هم با اين گستردگى وجود داشته است؟

آرى، فى الجمله مى‏توان پذيرفت كه در تعدادى اندك از سوره‏هاى قرآن كريم ترتيب توقيفى نيست و در هنگام جمع‏آورى قرآن پس از رحلت در تنظيم معدودى از آيات جابه‏جايى‏هايى صورت گرفته است.

32 . چهار ماه بعد از جنگ احد، پيامبر چهل يا به روايتى هفتاد تن از برگزيدگان انصار را كه «قُرّاء» ناميده مى‏شدند به تقاضاى رئيس قبيله بنى عامر براى آموزش قبيله بدان‏جا فرستاد. در رأس آنها «منذر بن عمرو» بود كه پيش از اسلام هم نوشتن مى‏دانست. در «بئر معونه»، كه آبى است در كوه بر سر راه مدينه به مكه، كافران بر سر آنها ريخته، همه را كشتند. پيامبر چنان از اين حادثه متأثر گشت كه تا يك ماه در قنوت نماز صبح بر آنها به اسم و رسم نفرين مى‏كرد. (محمود راميار، تاريخ قرآن، ص‏230)

33 . توضيح اين حادثه در فصل سوم خواهد آمد.

34 . محمود راميار، تاريخ قرآن، ص‏253؛ البرهان، ج‏1، ص‏336.

35 . محمود راميار، تاريخ قرآن، ص‏255.

36 . صحيح بخارى، ج‏9، ص‏47؛ البرهان، ج‏1، ص‏334.

37 . بحارالانوار، ج‏89، ص‏77.

38 . تاريخ القرآن، فصل هشتم، ص‏46.

39 . حقائق هامة حول القرآن الكريم، ص‏99 و 100.

40 . البرهان، ج‏1، ص‏331؛ الاتقان، ج‏1، ص‏181.

41 . بحار الانوار، ج‏89، ص‏53.

42 . همان، ص‏48؛ زنجانى، تاريخ القرآن، ص‏44.

43 . قرآن در اسلام، ص‏191.

44 . بحار الانوار، ج‏89، ص‏51.

45 . الاتقان، ج‏1، ص‏183.

46 . بحار الانوار، ج‏89، ص‏52.

47 . الاتقان، ج‏1، ص‏183، نوع 18؛ زنجانى، تاريخ القرآن، ص‏48؛ و ر.ك: بحار الانوار، ج‏89، ص‏40.

48 . بحار الانوار، ج‏89، ص‏74.

49 . ر.ك: التمهيد، ج‏1، ص‏228 و 229.

50 . بحار الانوار، ج‏89، ص‏40 و 52.

51 . همان، ص‏42.

52 . ر.ك: سيد محمد باقر حجتى، تاريخ قرآن، ص‏418-413.