زمينه سازان انقلاب جهانى حضرت مهدى عليه السلام

سيد أسد الله هاشمى شهيدى

- ۱ -


حديث سوم:

در ضمن رواياتى که درباره ى قيام سيد خراسانى وهدفهاى عالى آن مرد بزرگ از پيامبر عاليقدر اسلام روايت شده، روايتى بدينگونه آمده است:

(عن عمرو بن مرة الجهنى قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله لتخرجن من خراسان راية سوداء، حتى تربط خيولها بهذا الزيتون التى بين بيت لاها وحرستا، قال عمرو قلنا: ما نرى بين هاتين زيتونة. قال: صلى الله عليه وآله سينصب بينها زيتونة حتى ينزلها تلک الراية، فتربط خيولها بها).(1)

از عمرو بن مره جهنى، روايت شده که وى گفت: پيغمبر گرامى اسلامى صلى الله عليه وآله فرمود: بطور قطع ومسلم پرچم سياهى، از خراسان خارج خواهد شد تا اينکه وسائط نقليه (يا مالهاى سوارى خود را به اين درخت زيتونى که جاى آن بين زمين باير شام يا بيت لاها وبين قريه ى (حرستا)(2) است ببندند. عمرو گفت: ما عرض کرديم: يا رسول الله ما درخت زيتونى را در آنجا نمى بينيم؟ فرمود: تا آن موقعى که افراد آن پرچم به آنجا بيايند، آن درخت خواهد روئيد).

اين حديث را (نعيم بن حماد) در کتاب (فتن) خود نقل نموده وبه دنبال آن گفته است أبو عبد الله آدم گفته است، اين حديث را عبدالرحمن بن سلمان روايت کرده وگفته است که: اهل دومين پرچم سياه که بر پرچمهاى سياه اولى خروج مى کنند وسائط نقليه ويا مرکبهاى سوارى خود را در کنار آن درخت متوقف مى سازند.

مؤلف گويد: بدون ترديد مراد از اين (پرچم) همان پرچم سيد خراسانى مشهور است وبنا بگفته ى (نعيم بن حماد) چنانچه اين حديث درست باشد، وجزء وقايع گذشته به حساب نيايد، ومراد از آن (پرچمهاى سياه) هم اهل دومين پرچمهاى سياه باشند، همانگونه که در حديث پيشين گفتيم (ايرانيان) پس از انقلاب اسلامى وسرکوبى متجاوزين عراقى، وشکست لشکريان سفيانى در کوفه به سرزمين شام نيز قدم خواهند گذاشت وهمانطورى که يکى از هدفهاى اصلى آنان در جنگ براى شکست دشمن، ورود بخاک عراق است، بنا با مصالحى که ايجاب مى کند يا به جهت ضرورتهاى جنگى ويا به خاطر حوادث وپيشامدهائى که براى آنان رخ مى دهد به طرف شام نيز خواهند رفت.

واين حرکت بسوى شام نيز ظاهرا بخاطر همان آزادى قدس وفتح بيت المقدس، ويا مبارزه با سفيانى دوم است، وبهر حال جريان حرکت آنان بسوى شام در روايات زيادى آمده است.

ظاهر شدن سيد خراسانى وشعيب بن صالح

همانگونه که قبلا (در بخش سوم) در بحث مربوط به سيد حسنى اشاره کرديم از بررسى مجموع -روايات بخصوص روايات نسبتا صريحى که در آخر همين بحث خواهيم آورد- معلوم مى شود که جناب سيد خراسانى غير از سيد حسينى صاحب اصلى انقلاب است وآنگونه که از ظواهر بعضى از اخبار استفاده مى شود ظاهرا منظور از او همان سيد حسنى معروف است که در روايات اهل سنت به (خراسانى) مشهور گرديده است.

رواياتى که درباره ى خروج او در کتب شيعه وسنى وارد شده فراوان است وگرچه به حتمى بودن خروج او در روايات اشاره اى نشده ولى رواياتى که درباره ى خروج او از شيعه وسنى نقل شده به اندازه اى است که حتى از خروج (يمانى) که از علامات حتميه است بيشتر وزيادتر است.

واينک به قسمتى از روايات که در اين زمينه آمده است توجه فرمائيد.

1- صاحب کتاب (عقد الدرر) در حديثى از پيغمبر اکرم صلى الله عليه وآله نقل کرده است که فرمود:

(تخرج من المشرق رايات سود، تقاتل رجلا من ولد أبى سفيان ويؤدون الطاعة للمهدى).(3)

(پرچمهاى سياهى از مشرق زمين به اهتزاز درمى آيد که با مردى از اولاد ابو سفيان مى جنگد وصاحبان آن پرچمها زمينه ى فرمانبردارى از مهدى عليه السلام را فراهم مى آورند).

2- در ضمن حديثى از امير مؤمنان عليه السلام نقل شده است که در وصف لشکريان يمانى وخراسانى فرمود:

(فبينما هم على ذلک اذ أقبلت خيل اليمانى والخراسانى يستبقان کأنهما فرسا رهان).(4)

(در آن هنگام که لشکريان سفيانى در کوفه مشغول کشت وکشتار ظالمانه ى خود هستند، دو لشکر آزادى بخش يمانى وخراسانى، همانند دو اسب مسابقه وارد مى شوند، وبر لشکر سفيانى مى تازند وپيروز مى گردند)

3- در ضمن حديث ديگرى از رسول گرامى اسلام صلى الله عليه وآله نقل شده که در وصف سپاه خراسانى فرمود:

(فتخرج راية هدى من الکوفة، فتلحق ذلک الجيش، فيقتلونهم لا يفلت منهم مخبر، ويستنقذون ما فى أيديهم من السبى والغنائم).(5)

(در آن هنگام يک پرچم هدايت از کوفه خارج مى شود وآن سپاه را دنبال مى کنند، وهمه ى آنها را نابود مى سازند وحتى گزارشگرى را از آنها باقى نمى گذارند وآنچه در دست آنهاست غنيمت مى گيرند واسيران را نجات مى دهند).

مقصود از پرچم هدايت در اين حديث پرچم جناب سيد خراسانى، ومنظور از سپاه، سپاه تجاوزگر سفيانى است که سپاهيان جناب سيد خراسانى آنان را دنبال مى کنند ونابودشان مى سازند.

4- در ضمن حديث ديگرى از امام باقر عليه السلام آمده است که در رابطه با خروج خراسانى فرمود:

(خروج السفيانى واليمانى والخراسانى فى سنة واحدة، وفى شهر واحد، وفى يوم واحد، ونظام کنظام الخرز يتبع بعضه بعضا، فيکون البأس من کل وجه، ويل لمن ناواهم).(6)

(سفيانى ويمانى وخراسانى در يکسال ويکماه ويکروز خروج مى کنند. خروج آنها چون دانه هاى گردن بند به دنبال يکديگر خواهد بود. به هر سو که بنگرى ترس ووحشت واضطراب خواهد بود. واى به حال کسى که با آنها درافتد)

5- در ضمن يک حديث ديگر از امام صادق عليه السلام آمده است که در رابطه با خروج خراسانى فرمود:

(خروج الثلاثة: الخراسانى والسفيانى واليمانى فى سنة واحدة، فى شهر واحد، فى يوم واحد).(7)

(سه پرچم در يک سال، يک ماه ويک روز خروج مى کنند.

1- خراسانى، 2- سفيانى، 3- يمانى)

6- در يک حديث ديگر که مرحوم سيد بن طاووس آن را در رابطه با لشکرکشى سفيانى به مدينه وقتل وکشتار مردم مدينه بخصوص بنى هاشم از ابوقبيل نقل کرده، چنين آمده است:

(سفيانى لشکرى را بسوى مدينه گسيل مى دارد وفرمان مى دهد تا هر کسى را که از بنى هاشم در آنجا بيابند حتى زنان آبستن را به قتل برسانند واين فرمان به علت آن است که: آن مرد (هاشمى) که از طرف مشرق قيام کرده است بر اصحاب او خروج مى نمايد وهمه ى آنها را نابود مى سازد.

پس سفيانى مى گويد: اين بلائى که دامن گير اصحاب من گرديد وهمه ى آنها کشته شدند، صورت نگرفته است مگر اينکه از جانب (نبى هاشم) بوده است. پس فرمان مى دهد که همه ى آنها را به قتل برسانند، ولشکر سفيانى چنان مردم مدينه را مى کشند تا جائى که احدى از مردم در مدينه شناخته نمى شود، ومردم گروه گروه به طرف کوهها وبيابانها وشهر مکه فرارى مى شوند وحتى زنها نيز از مدينه فرار مى کنند.

ولشکريان سفيانى چند روزى در ميان آنها شمشير مى کشند وبعد از آن دست از جنايت وخونريزى برمى دارند، ودر بين مردم کسى ظاهر نمى شود مگر آنکه خائف وترسان است تا اينکه حضرت مهدى عليه السلام در مکه ظاهر شود وچون آن حضرت در مکه ظهور فرمود، باقى مانده ى بنى هاشم در مکه به دور آن حضرت گرد خواهند آمد).(8)

مقصود از آن مرد هاشمى در حديث مذکور جناب سيد خراسانى است که شعيب بن صالح پرچمدار آن است.

زيرا: مطابق روايات وارده (شعيب بن صالح) قبل از ظهور فرمانده سپاه حسنى مشهور است که با سپاه سفيانى نبردى سخت انجام مى دهد وهمه ى آنها را در کوفه تار ومار مى سازد وپس از شکست لشکريان سفيانى از طريق عراق بسوى بيت المقدس عزيمت مى کند وچون محضر مبارک حضرت بقية الله -ارواحنا له فداه - شرفياب گرديد با آن حضرت بيعت مى نمايد واز فرماندهان لشکرى آن حضرت مى شود.

رواياتى که درباره ى اين سرباز فداکار واز جان گذشته از پيشوايان معصوم عليهم السلام رسيده بسيار زياد وفراوان است که گرچه ما قسمتى از آنها را در موارد متعددى آورده ايم ولى در اينجا نيز براى آشنايى با شخصيت اين انسان شجاع وکم نظير به برخى از آنها اشاره مى کنيم.

1- در ضمن حديثى از امير مؤمنان عليه السلام درباره ى خروج جناب سيد خراسانى وفرمانده سپاه او شعيب بن صالح، چنين آمده است:

(تخرج رايات سود تقاتل السفيانى فيهم شاب من بنى هاشم...و على مقدمته رجل من بنى تميم، يدعى شعيب بن صالح).(9)

(پرچمهاى سياهى به اهتزاز درمى آيد که با سفيانى به نبرد برمى خيزند ودر ميان آنها جوانى از بنى هاشم هست که پرچمدار او مردى از بنى تميم است که شعيب بن صالح ناميده مى شود)

2- در حديث ديگرى که از عمار ياسر در رابطه با معرفى شعيب بن صالح وارد شده، چنين آمده است:

(اذا بلغ السفيانى الکوفة، وقتل أعوان آل محمد، خرج المهدى، على لوائه شعيب بن صالح..).(10)

(هنگامى که سپاه سفيانى وارد کوفه شوند ودوستان آل محمد صلى الله عليه وآله را بکشند حضرت مهدى عليه السلام خروج مى کند وشعيب بن صالح پرچمدار او مى باشد).

3- در يک حديث ديگر که در توصيف شعيب بن صالح وشجاعت بى نظير او در ميدان نبرد از سفيانى کلبى نقل شده چنين آمده است:

(غلام حدث السن، خفيف اللحية أصفر، لو قاتل الجبال لهدها، حتى ينزل ايليا).(11)

(جوانى است نورس-تازه سن- زرد چهره، کوسه -کم ريش- اگر با کوهها درگير شود آنها را از بن برمى کند. او همچنان به پيش مى تازد تا اينکه وارد سرزمين قدس مى شود).

نگارنده گويد: بر اساس اين حديث (شعيب بن صالح) بر هر نيروى مخالفى چيره مى گردد وسپاهيان سفيانى را شکست مى دهد واز طريق عراق وسوريه رهسپار بيت المقدس مى شود وفلسطين را به تصرف خود در مى آورد ودر شهر (ايليا) از شهرهاى فلسطين فرود مى آيد، وپرچم اسلام را بر فراز سرزمين مقدس فلسطين به اهتزاز در مى آورد، چه آنکه (بيت المقدس) از جهت اينکه حرم الهى است (ايليا) ناميده مى شود که (ايل) به معناى خداست.(12)

به هر حال رواياتى که در مورد خروج سيد خراسانى از طرف مشرق ويا از سوى خراسان وارد شده فراوان است وما به همين مقدار بسنده مى کنيم: وخوانندگان گرامى را به مجموع رواياتى که در فصول گذشته در اين کتاب آورده ايم ارجاع مى دهيم. وبه طور خلاصه يادآور مى شويم که برخى از پژوهشگران وصاحب نظران مانند مؤلف کتاب (الاشاعه) وبرخى ديگر از دانشمندان که روايات مربوط به علائم ظهور را در کتابهاى گرانبهاى خود نقل کرده اند، معتقدند که امثال اينگونه احاديث درباره ى خروج آن سيدى است که اندکى پيش از ظهور حضرت مهدى عليه السلام از مشرق ويا از سرزمين خراسان قيام مى کند.

زيرا: طبق روايات وارده اوست که قيامش متصل به ظهور است، واوست که شعيب بن صالح فرمانده سپاهش مى باشد، واوست که در دوران زمامدارى خود با سپاه سفيانى درگير مى شود، واوست که با بنى عباس وبنى اميه مى جنگد، واوست که پيوسته درحال جنگ ونبرد است تا زمانى که حضور حضرت مهدى عليه السلام شرفياب شده وبا آن حضرت بيعت کند وتسليم گردد.(13)

ايرانيان وفتح بيت المقدس

اينک براى آنکه خوانندگان گرامى هم به سرنوشت شوم وذلت بارى که طبق وعده ى الهى در انتظار قوم يهود وغده ى سرطانى اسرائيل غاصب است واقف شوند، وهم علت حرکت ايرانيان را به طرف سرزمين شام وبيت المقدس -که در بعضى از اخبار با صراحت، ودر بعضى با کنايه آمده است- به خوبى دريابند، به برخى از رواياتى که در زمينه ى طغيان وسرکشى قوم يهود، وهلاکت ونابودى آنها در (بيت المقدس) وارد شده، اشاره مى کنيم.

سرنوشت يهوديان مغرور

ابن کثير دمشقى در کتاب (نهاية، البداية والنهاية) درباره ى درگيرى مسلمانان با يهود واينکه اين درگيرى هر روز شديد وشديدتر خواهد شد تا جائى که به پيروزى مسلمين ونابودى يهود منجر شود، در حديثى از پيغمبر اکرم صلى الله عليه وآله نقل کرده است که فرمود:

(لا تقوم الساعة حتى يقاتل المسلمون اليهود، فيقتلهم المسلمون حتى يختبىء اليهودى من وراء الحجر والشجر، فيقول الحجر والشجر: يا مسلم يا عبد الله! هذا اليهودى من خلفى، فتعال فاقتله، الا الغرقد، فانه شجر اليهود)!.(14)

(قيامت بر پا نمى شود مگر آنکه مسلمانان با يهود به مبارزه برخيزند وآنها را بکشند تا جائى که حتى يکنفر يهودى در پشت سنگ يا درختى پنهان شود وآن سنگ يا درخت -به قدرت خداى تعالى به زبان آمده- بگويد: اى مسلمان، اى بنده ى خدا، اين که خود را در اينجا پنهان کرده يهودى است، بيا او را بکش، مگر درخت غرقد -که درخت يهود است- واز معرفى يهودى خوددارى مى کند).

اخراج يهود از سرزمينهاى اسلامى

مرحوم علامه ى مجلسى -اعلى الله مقامه- در کتاب (بحار الانوار) در باب رجعت، در اين باره که يهود ونصارى از سرزمينهاى اسلامى اخراج خواهند شد در حديثى از امير مؤمنان عليه السلام چنين نقل کرده است:

(عن عباية الأسدى قال: سمعت أمير المؤمنين عليه السلام وهو متکىء وأنا قائم عليه: لأبنين بمصر منبرا منيرا، ولأنقضن دمشق حجرا حجرا، ولأخرجن اليهود والنصارى من کل کور العرب، ولأسوقن العرب بعصاى هذه، قال: قلت له: يا امير المؤمنين! کأنک تحيى بعد ما تموت؟ فقال: هيهات يا عباية، ذهبت فى غير مذهب، يفعله رجل منى).(15)

(عبايه ى اسدى گفت: از امير المؤمنين عليه السلام شنيدم در حالى که تکيه داده بود ومن بالاى سر آن حضرت ايستاده بودم فرمود: من در آينده در مصر منبرى روشنى بخش بنيان خواهم نهاد، وساختمانهاى سنگى دمشق را ويران خواهم نمود، ويهود ونصارى را از سرزمينهاى عرب بيرون خواهم راند، وعرب را با اين عصاى خود-به طرف حق- سوق خواهم داد!!

عبايه گويد: من عرض کردم: يا امير المؤمنين! گوئى شما خبر مى دهيد که بعد از مردن بار ديگر زنده مى شويد؟ واين کارها را انجام مى دهيد؟! فرمود: هيهات! اى عبايه تو به راهى ديگر رفتى -مقصود من از اين سخنان آنگونه که تو خيال کردى نيست- آنچه را که به تو گفتم مردى که از دودمان من است انجام خواهد داد).

از جمله ى آخر اين حديث که حضرت فرموده است: (اين کارها را مردى از دودمان من انجام خواهد داد)، دو مطلب استفاده مى شود که شايان توجه است:

اول اينکه: مقصود از اين مرد، يکى از سادات حسنى يا حسينى که قبل از ظهور حضرت صاحب الامر عليه السلام قيام مى کند، باشد.

ودوم اينکه: مقصود از او شخص امام منتظر عليه السلام باشند.

در صورتى که مقصود از اين مرد، يکى از سادات حسنى يا حسينى باشد، پس ممکن است اين حديث اشاره به قيام همان سيد حسنى خراسانى بوده وقيام او منجر به قيام مردم مصر وبرپائى حکومت اسلامى ودخالت غربيها در امور داخلى اين کشور گرديده، وسرانجام بر اثر مداخله ى دولتهاى غربى در شئون امت اسلامى، تمام مسلمانان جهان از سراسر دنيا قيام کنند وبه طور دسته جمعى يهود ونصارى را از تمام سرزمينهاى اسلامى وبه خصوص از فلسطين وبيت المقدس بيرون برانند، ونفوذ (يهود) وصهيونيست را که عامل سرسپرده ى استعمار است بطور کلى از منطقه ى عربى خاورميانه قطع کنند.

واما اگر مقصود ازاو شخص امام قائم وحجت منتظر عليه السلام باشد، پس امکان دارد که همه ى کارهاى مزبور به وسيله ى وجود مقدس آن حضرت بعد از ظهور انجام شود، وآن حضرت با قيام مقدس خود کشور استعمارزده ى مصر را به يک کشور صد در صد اسلامى تبديل نمايد، ويهود ونصارى را از سرزمينهاى اسلامى بيرون براند، وعرب را با تازيانه ى امير المؤمنين عليه السلام که از مواريث ائمه عليهم السلام مى باشد وبه دست مبارک آن حضرت مى رسد تأديب نمايد، وآنها را به پذيرش حق وادار سازد.

صهيونيسم وتشکيل دولتى به نام اسرائيل

نويسنده ى کتاب (عقائد الاماميه) در مورد قيام يهود در خاورميانه وتشکيل دولتى به نام (اسرائيل) در سرزمين فلسطين، وبالأخره متلاشى شدن حکومت آنان، با شرکت اعراب ومسلمين به کمک يکديگر، وبه ويژه ارتش نيرومندى که از طريق عراق براى سرکوبى يهود عازم فلسطين مى شود وبر روى پرچمهايشان آيه ى شريفه ى: (وأعدوا لهم ما استطعتم من قوة)(16) نقش گرديده است در حديث بسيار جامع وجالبى از امير مؤمنان عليه السلام چنين نقل کرده است:

(قال امير المؤمنين عليه السلام: وستأتى اليهود من الغرب لانشاء دولتهم بفلسطين. قال الناس: يا اباالحسن! أنى تکون العرب؟ أجاب عليه السلام: أنذاک تکون مفککة القوى، مفککة العرى، غير متکاتفة وغير مترادفة.

ثم سئل عليه السلام: أيطول هذا البلاء؟ قال: لا، حتى اذا أطلقت العرب أعنتها ورجعت اليها عوازم أحلامها، عندئذ يفتح على يدهم فلسطين، وتخرج العرب ظافرة وموحدة، وستأتى النجدة من العراق، کتب على راياتها القوة، وتشترک العرب والاسلام کافة لتخلص فلسطين، معرکة واى معرکة فى جل البحر تخوض الناس فى الدماء ويمشى الجريح على القتيل.

ثم قال عليه السلام: وستفعل العرب ثلاثا، وفى الرابعة، يعلم الله ما فى نفوسهم من الثبات والايمان، فيرفرف على رؤسهم النصر. ثم قال: وأيم الله يذبحون ذبح النعاج حتى لا يبقى يهودى فى فلسطين).(17)

(امير مؤمنان عليه السلام فرمود: يهود براى تشکيل دولت خود در فلسطين از غرب -به منطقه ى عربى خاورميانه- خواهند آمد. عرضه داشتند: يا ابا الحسن پس عربها در آن موقع کجا خواهند بود؟! فرمود: در آن زمان عربها نيروهايشان از هم پاشيده وارتباط آنها از هم گسيخته، ومتحد وهماهنگ نيستند.

از آن حضرت سؤال شد آيا اين بلا وگرفتارى طولانى خواهد بود؟ فرمود: نه، تا زمانى که عربها زمام امور خودشان را از نفوذ ديگران رها ساخته وتصميمهاى جدى آنان دوباره تجديد شود آنگاه سرزمين فلسطين به دست آنها فتح خواهد شد، وعربها پيروز ومتحد خواهند گرديد ونيروهاى کمکى از -طريق- سرزمين عراق به آنان خواهد رسيد که بر روى پرچمهايشان نوشته شده: (القوة).(18)

وعربها وساير مسلمانان همگى مشترکا براى نجات فلسطين قيام خواهند کرد - وبا يهوديان خواهند جنگيد- وچه جنگ بسيار سختى که در وقت مقابله ى با يکديگر در بخش عظيمى از دريا روى خواهد داد که در اثر آن مردمان در خون شناور شده وافراد مجروح بر روى اجساد کشته ها عبور کنند.

آنگاه فرمود: وعربها سه بار با يهود مى جنگند، ودر مرحله ى چهارم که خداوند ثبات قدم وايمان وصداقت آنها را دانست هماى پيروزى بر سرشان سايه مى افکند.(19) بعد از آن فرمود: به خداى بزرگ سوگند که يهوديان مانند گوسفند کشته مى شوند تا جائى که حتى يکنفر يهودى هم در فلسطين باقى نخواهد ماند).

نگارنده گويد: با توجه به اين جمله که امير المؤمنان عليه السلام فرموده است: (وتشترک العرب والاسلام کافة لتخلص فلسطين): (اسلام وعرب مشترکا براى نجات فلسطين قيام خواهند کرد)، مراد از (اسلام) مسلمانان غير عرب وايرانيان مى باشند که در هنگامه ى ظهور به قيادت سيد حسنى خراسانى وفرماندهى شعيب بن صالح از طريق عراق وسوريه براى نجات فلسطين بسوى قدس عزيز عزيمت خواهند نمود.

بنابراين بر اساس روايات ياد شده به حسب ظاهر - والله أعلم - شکست کامل دولت غيرقانونى اسرائيل وسقوط رژيم اشغالگر قدس، با نهضت جناب سيد خراسانى مربوط، وفتح بيت المقدس با فراهم آمدن زمينه ى ظهور مبارک حضرت مهدى عليه السلام وحرکت آن حضرت بسوى قدس عزيز صورت خواهد گرفت انشاء الله.

اينک براى آنکه بهتر بتوانيم جناب سيد خراسانى را بشناسيم به نقل روايات ديگرى که درباره ى خروج اين مرد مقاوم وخستگى ناپذير از پيشوايان معصوم عليهم السلام رسيده است مى پردازيم.

حديث چهارم:

محمد بن ابراهيم نعمانى، در کتاب نفيس وارزنده ى خود به نام (غيبت نعمانى) از أبو صادق از رواتى ثقه، از امير المؤمنين عليه السلام روايتى را در موضوع حرکت (خراسانى) بدين صورت نقل کرده است:

(ملک بنى العباس يسر لا عسر فيه، لو اجتمع عليهم الترک والديلم والسند والهند والبربر والطيلسان لن يزيلوه، ولا يزالون فى غضارة من ملکهم حتى يشذ عنهم مواليهم وأصحاب دولتهم، ويسلط الله عليهم (علجا) يخرج من حيث بدأ ملکهم، لا يمر بمدينة الافتحها، ولا ترفع له راية الا هدمها، ولا نعمة الا أزالها الويل لمن ناواه فلا يزال کذلک حتى يظفر ويدفع بظفره الى رجل من عترتى يقول بالحق ويعمل به).(20)

سلطنت بنى عباس به سهولت وآسانى بدست مى آيد ودشوارى در کار ايشان نيست (ودر نسخه ى ديگر ويا روايت ديگرى است که سلطنت بنى عباس سراسر رنج وزحمت است وآسايش وراحتى در آن وجود ندارد) واگر ترک وديلم وسند وهند وبربر ومردم (طيلسان)(21) دور هم جمع شوند وبخواهند حکومت آنان را سرنگون سازند نمى توانند.

آنان پيوسته در ناز ونعمت ورفاه وخوشى بسر مى برند تا اينکه کارمندان دولتى وپيروان خودشان از آنها جدا گشته ويا کناره گيرى کنند وخداوند مردى (علج) (يعنى: انسانى کارساز وقوى ونيرومند وبا تدبير وبا سياست) را بر آنها مسلط خواهد نمود که از همانجائى که سلطنت آنها آغاز گرديد (يعنى: از طرف خراسان) آشکار گردد. واو (يعنى: خراسانى) به هيچ شهرى نمى گذرد مگر آنکه آن را مى گشايد وهيچ پرچمى بر ضد او افراشته نمى شود مگر آنکه سرنگونش مى سازد، وهيچ نعمتى باقى نمى ماند مگر آنکه نابودش مى کند، وهيچ نغمه وصدائى در برابر او بلند نمى شود مگر آنکه خاموشش مى نمايد. واى بحال کسى که با او، دشمنى کند وبه مبارزه برخيزد، او پيوسته صاحب نيرو وقدرت است تا به پيروزى نهائى برسد، پس از پيروزى زمام امور کشور خود را به دست مردى از خاندان من که حقگو وعامل به حق است (يعنى: حضرت صاحب الامر عليه السلام) مى سپارد.

صاحب (غيبت نعمانى) پس از آنکه اين حديث شريف را در کتابش آورده است به شرح معناى (علج) پرداخته ومى گويد: ابوعلى گفته است ارباب لغت مى گويند که: (علج) داراى چند معنا است که از آن جمله است: علج، به معناى کافر، وعلج به معناى کسى که کمبود در خلقتش باشد، وعلج، به معناى آدم پست فطرت، وعلج به معناى انسان زيرک وسختگير.

وى سپس مى افزايد: که امير المؤمنين عليه السلام به دو نفر عرب که در محضرش بودند فرمود: (انکما تعالجان عن دينکما) شما براى رهائى از دينتان به علاج پرداخته وسختگيرى مى کنيد.

مؤلف گويد: اين حديث، که از مولاى متقيان امير مؤمنان عليه السلام درباره ى خراسانى، ودر هم کوبنده ى سلطنت (بنى عباس) در عراق، روايت شده است، ابتداء آن به حسب ظاهر با (هلاکوخان مغول) قابل انطباق است، ولى آخر آن، با مضامين اول حديث منافات دارد واز اينرو شايان دقت است وبايد برخى از نکات آن که جنبه ى ابهام دارد توضيح داده شود. واينک نکته ها:

نکته ى اول: اين که: امير المؤمنين عليه السلام فرموده است:

(چنانچه ترک وديلم وسند وهند وبربر... بخواهند حکومت بنى العباس را از دستشان بگيرند نمى توانند) واين سخن مولى بسيار دقيق ودر خور توجه است، زيرا:

اگر منظور از حکومت (بنى العباس) (خلافت) وانقراض خلافت آنان باشد، اين مطلب از ديدگاه تاريخ ثابت ومسلم است که هر يک از سلاطين ايران از صفاريان، وسامانيان، وآل بويه، وديالمه، وغزنويان، وسلجوقيان، وخوارزمشاهيان، که قصد برهم زدن حکومت (بنى العباس) را داشتند وحرکت کردند وبراى تسخير بغداد رفتند نتوانستند حکومت آنها را از دستشان بگيرند، بلکه همگى آنها شکست خورده وناکام برگشتند وهيچيک از آنها به مقصود خود نرسيدند ونتوانستند به آرزوى خود جامه ى عمل بپوشند، تا اينکه نوبت به هلاکوخان مغول رسيد، واو به فرمان برادرش (منکوقاآن) نوه ى چنگيزخان مغول به صوابديد مرحوم خواجه نصير الدين طوسى، وزير محقق ودانشمند، وعالم بزرگوار وپرافتخار شيعه براى تسخير بغداد ونابودى حکومت بنى عباس مأموريت يافت، وسرانجام وى بغداد را فتح کرد و(عبد الله مستعصم) آخرين خليفه ى عباسى را با ذلت وخوارى به قتل رسانيد وطومار حکومت وخلافت چندين ساله ى عباسيان را در هم پيچيد وبه حيات ننگين آنان خاتمه داد.(22)

وا گر منظور از انقراض، سلطنت جديد، وحکومت نوسازى شده ى بنى عباس باشد (چنانکه در اخبار زيادى آمده است که پيش از ظهور حضرت مهدى عليه السلام بار ديگر حکومت بنى عباس نوسازى مى شود وما هم در بخش اول ودوم کتاب کم وبيش به آن اشاره کرديم) که البته از ظاهر حديث مذکور همين معنا استفاده مى شود، حديث مزبور با خراسانى مورد بحث قابل تطبيق است.

نکته ى دوم اين که: امير المؤمنين عليه السلام فرموده است: (تا اينکه کارمندان دولتى وپيروان خودشان از آنها جدا گردند) واين نکته نيز شايان دقت است زيرا: باز هم اين فرموده ى امير المؤمنين عليه السلام هم، بر نخستين انقراض دولت بنى العباس تطبيق مى شود وهم بر آخرين دولت آنها چه آنکه: نخستين انقراض بوسيله ى (مؤيد الدين علقمى قمى) ومکاتبه ى پنهانى او با (تتار) يعنى: مغول صورت گرفت، وانقراض آخرين دولتشان نيز چنانکه در روايات بسيارى آمده است با اختلاف وپراکندگى نيروها وکناره گيرى فرمانروايان وهجوم لشکريان خراسانى مورد بحث بداخل خاک عراق صورت خواهد گرفت.

نکته ى سوم: اينکه حضرت فرموده است: (خداوند، مردى علج، يعنى: انسانى کارساز را بر آنان مسلط خواهد نمود که از همانجائى که سلطنت بنى عباس روبراه شده، يعنى: از طرف خراسان مى آيد) وکلمه ى (علج) کلمه اى است که نياز به بحث وبررسى وتحقيق دقيق، ومراجعه ى به کتابهاى لغت وتوجه به معناى واقعى ولغوى آن دارد، وبدون درک معناى واقعى آن، معناى حقيقى کلمه ى (علج) در حديث بدست نمى آيد، زيرا:

همانگونه که صاحب (غيبت نعمانى) گفته است، اين کلمه داراى چندين معناست وارباب لغت براى کلمه ى (علج) معانى متعددى ذکر کرده اند که از آن جمله است: علج، به معنى کافر، وعلج به معنى انسان خشمگين، وعلج به معنى انسان بدخلق، وعلج، به معنى مرد سطبر ونيرومند، وعلج به معنى کفار عجم، وعلج به معنى انسان پست، وعلج به معنى انسان چالاک وچابک وزيرک.

بنابراين به روشنى معلوم نيست که مراد امير المؤمنين عليه السلام از معناى کلمه ى (علج) در حديث مذکور کداميک از معانى ياد شده مى باشد، وروى اين حساب معناى حديث تا اندازه اى پيچيده وگنگ ومبهم است، ومعلوم نيست که آيا معناى (علج) در اينجا به معنى مردى از کفار عجم است تا اينکه گفته شود او، (هلاکوخان مغول) است،و معلوم نيست که آيا معناى (علج) مرد کارساز وبا تدبير وبا سياست است تا اينکه گفته شود وى سومين خراسانى وآخرين نفر آنها وخراسانى مورد بحث است. در هر حال سخن، سخن على عليه السلام است، وسخن او پس از سخن خداوند برترين سخنهاست.

در اينجا در پايان اين نکته، لازم است يادآور شويم که علت اينکه صاحب کتاب (غيبت نعمانى) هم به معانى کلمه ى (علج) پرداخته از اين جهت بوده است که چون ايشان ديده اند در آخر حديث آمده است (لا يزال کذلک حتى يظفر ويدفع بظفره الى رجل من عترتى يقول بالحق ويعمل به) يعنى: او پيوسته در حال جنگ ونبرد، وصاحب نيرو وقدرت است تا پيروزى نهايى نصيبش گردد، وپيروزى خود را بدست مردى از خاندان من بسپارد که او حقگو وعامل به حق است) واين معنا با فردى چون (هلاکوخان مغول) سازگار نبوده است از اينرو ايشان کلمه ى (علج) را معنا کرده تا بدين وسيله مشخص کند که اين حديث در رابطه با خروج آخرين خراسانى است واوست که با پيروزيش زمام امور حکومت اسلامى خود را بدست تواناى حضرت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف مى سپارد، واو يک شخصيت بزرگ سياسى دينى مذهبى است که ربطى با هلاکوخان مغول ندارد.

ضمنا ناگفته نماند که ابن اثير جزرى نيز در کتاب (النهايه فى غريب الحديث والاثر) در مورد معناى کلمه ى (علج) گفته است: (العلج، هو الرجل القوى الضخم) يعنى: علج، در لغت به معنى مرد بسيار پرقدرت ونيرومند است، واين معنايى که ابن اثير براى کلمه ى (علج) آورده است همان معنايى است که ما در ترجمه ى فارسى عبارت حديث به عنوان (انسان کارساز ونيرومند) معنا کرديم، وبنابراين نياز به شرح وبسط معناى (علج) وجود ندارد واستشهاد صاحب کتاب (غيبت نعمانى) نيز به روايت امير مؤمنان عليه السلام که وى آن را در مورد آن دو نفر آورده است تقريبا بى مورد وچندان مناسبتى ندارد. نکته چهارم اينکه: حضرت فرموده است (آن مرد (علج) از همانجايى خواهد آمد که از آنجا سلطنت بنى عباس آغاز شده) واين مطلب نيز، هم بر هلاکوخان مغول تطبيق مى شود وهم بر خراسانى مورد بحث، زيرا بطورى که مى دانيم خروج مغول، وحرکت آنها بسوى بغداد از ناحيه شرق وسمت خراسان صورت گرفته است ونهضت (سومين خراسانى) نيز که زمينه ساز دولت مهدى عليه السلام است از همين ناحيه آغاز خواهد شد.

وپنجمين نکته اينکه: حضرت فرموده است: (او پيوسته در حال جنگ ونبرد است تا به پيروزى نهايى برسد وزمام امور حکومت خود را بدست مردى از خاندان من بسپارد) واين نکته، نکته ى بسيار حساس ودقيق وپرمعنايى است که با فردى چون (هلاکوخان مغول) سازگار نيست. زيرا چنانکه مى دانيم: اولا- ساليان درازى است که دوران پر هياهوى هلاکوخان مغول، سردار بى باک ترک سپرى گشته وتا هنوز که هنوز است نه از ظهور حضرت مهدى عليه السلام اثرى ونه از قيام بهجت انگيز آن حضرت خبرى بدست آمده است. وثانيا- اينکه: هلاکوخان مغول، چنين لياقت وشايستگى وبرازندگى نداشته است تا اينکه پرچمدار امام زمان عليه السلام وزمينه ساز حکومت جهانى آن حضرت باشد.

بنابراين گرچه ابتداء حديث با هلاکوخان مغول قابل انطباق است، ولى آخر آن با اين احتمال منافات دارد، ونه تنها آخر حديث با اول آن منافات دارد بلکه، آنچه از آن فهميده مى شود اين است که: آن شخصيت مبارزى که زمام امور حکومت خود را به دست حضرت قائم عجل الله تعالى فرجه الشريف مى سپارد، از نخستين روزى که در ايران به قدرت مى رسد تا زمانى که تسليم حضرت مهدى عليه السلام مى گردد، پيوسته در گيرودار جنگ ونبرد، وگرفتار فتنه وآشوب تيره وتار داخلى وجنگهاى ممتد ومتعدد وطولانى است واز اين لحاظ است که حضرت امير المؤمنين عليه السلام مى فرمايد: (لا يزال کذلک حتى يظفر) او پيوسته چنين است تا پيروزى نهائى نصيبش گردد.

والبته بعيد هم نيست که قسمت اول حديث مربوط به هلاکوخان مغول بوده وقسمت آخر آن در ارتباط با (سومين خراسانى) که سيدى هاشمى است، باشد. وراوى حديث عباراتى را از وسط ساقط نموده ويا مطالبى از آن را فراموش کرده باشد، ويا اينکه قسمتهائى از حديث در هنگام استنساخ، از قلم نويسندگان، ونسخه برداران حديث، افتاده باشد.

ودر هر حال دور هم نيست که تمامى حديث در ارتباط با نهضت مقدس همين خراسانى مورد بحث بوده، وربطى به ماجراى قيام (هلاکو) نداشته باشد، زيرا همانگونه که سابقا اشاره نموديم، بطوريکه از بسيارى از اخبار استفاده مى شود، حکومت (بنى العباس) پس از انقراض نخستين، بار ديگر تجديد مى شود، وگرچه افرادشان شناخته نمى شود وکسى آنها را به نام ونشان، به عنوان فرزندان (عباس) نمى شناسد، ولى حکومت آنها تا آمدن امام زمان عليه السلام همچنان ادامه دارد.

وبطورى که از برخى روايات برمى آيد (همانگونه که در بخش اول در مورد سفيانى اول، تذکر داديم) حکومتشان هم در عراق خواهد بود، وآن قيام کننده اى که از سرزمين شرق وخراسان قيام مى کند، هم، با آنان يعنى: هم با بنى العباس، وهم با سفيانى، که از نسل ابو سفيان است مى جنگد وبخواست خدا ويارى او هر دو را شکست مى دهد، وما قبلا در اين باره توضيح داده ايم وديگر بار مسائل مربوط به بنى العباس را در اينجا تکرار نمى کنيم.

پاورقى:‌


(1) فتن (نعيم بن حماد، خطى، لوحه ى 85 والملاحم والفتن ص 54 باب 101 با اندکى اختلاف.
(2) (حرستا) ده بزرگ آبادى است که در وسط باغستانهاى شام در (دمشق) واقع شده، وبين آن ودمشق، بيشتر از يکفرسخ است وبر سر راه (حمص) قرار دارد به کتاب (معجم البلدان) ج 2 ص 241 طبع بيروت، ماده (حرستا) مراجعه فرمائيد.
(3) عقد الدرر صفحه ى 126، والملاحم والفتن ص 55 باب 102.
(4) بحار الانوار ج 52 ص 274.
(5) بحار الانوار، ج 52 ص 186.
(6) بحار الانوار ج 52 ص 232 وبشارة الاسلام ص 93.
(7) بحار الانوار، ج 52 ص 210.
(8) الملاحم والفتن ص 57 باب 108 وعقد الدرر ص 56 باب 4.
(9) البرهان متقى ص 151 ح 22.
(10) البرهان متقى ص 152 ح 23.
(11) الملاحم والفتن ص 54-53 باب 98 والبرهان ص 152.
(12) به همين مناسبت کلمه ى (ايل) در عبرانى پسوند بسيارى از اسامى واقع مى شود مانند (اسرائيل) معادل (عبد الله) در عربى.
(13) براى اطلاع بيشتر به کتابهايى مانند (عقد الدرر) از صفحه ى 124 تا صفحه ى 131 وکتاب البرهان متقى وکتاب الحاوى للفتاوى وساير کتب حديث، وبويژه رواياتى که ما در همين کتاب (زمينه سازان) آورده ايم مراجعه فرمائيد.
(14) نهاية ابن کثير ج 1 ص 143.
(15) بحار الانوار، ج 53 ص 60 ومعانى الاخبار ص 387.
(16) سوره ى انفال، آيه ى 60.
(17) عقائد اللاماميه ج 1 ص 270.
(18) ظاهرا اين کلمه اشاره به همان آيه ى شريفه ى: (واعدوا لهم ما استطعتم من قوة) آيه ى 60 انفال مى باشد.
(19) شايان ذکر است که از زمان اعلان موجوديت اسرائيل تاکنون، سه بار، جنگهاى خونينى بين اعراب واسرائيل، در سالهاى 67،1948 و73 ميلادى واقع شده که بدين ترتيب تا مرحله چهارم، فقط بايد صبر کنيم تا مسلمانان غير عرب با عربها متحد شوند ويهوديان را تار ومار سازند.
(20) غيبت نعمانى ص 249 طبع صدوق، باب 14 حديث 4.
(21) طيلسان، سرزمينى پهناور وداراى شهرهاى فراوان واز نواحى ديلم وخزر است (معجم البلدان).
(22) تتمه ى المنتهى ص 492، 490 وتاريخ حبيب السير وساير تواريخ.