وبنابراين ممکن است لشکريان سفيانى بسوى شهر انبار حرکت کرده واز
آنجا بطرف رود دجله واز آنجا بسوى بغداد يورش برند.
واما (صراة) دو معنا دارد، يکى از معانى آن بطوريکه قبلا هم گفتيم
نام نهرى در يک فرسخى (بغداد) است که پس از آبيارى نمودن
باغستانهاى بسيارى در نتيجه زيادى آب آن به دجله مى ريزد که ظاهرا
منظور حديث از صراة، نام اين نهر نيست.
ومعناى ديگر آن عبارت از آب راکدى است که مدتى در يک جا بماند ومدت
آن طولانى شود بطورى که بوى آن تغيير کند که در اصطلاح عرف امروز
به آن (مرداب) ويا (باتلاق) مى گويند، که ظاهرا منظور از صراة همين
باطلاقها ومردابها است.
وخلاصه ى مطلب درباره ى اين باطلاقها اين است که: در جنوب شرقى
عراق باطلاق بزرگى بنام (هورالهامار) ودر شمال اين باطلاق، دو
باتلاق ديگر يکى بنام (هورسانيا) وديگرى بنام (هوردالماج) وجود
دارد که مى توان گفت: منظور از صراة، در حديث مذکور همين باتلاقهاى
جنوبى شرقى عراق است.
وظاهرا منظور از عساکرى که در اين قسمت از خاک عراق اجتماع مى
کنند، عساکر سيد حسنى ولشکريان هاشمى خراسانى مشهور است چه آنکه،
بطوريکه در آينده به تفصيل در اين باره سخن خواهيم گفت، هدف
لشکريان سيد حسنى ويا خراسانى ورود به خاک عراق وتعقيب دشمن ودور
ساختن لشکريان سفيانى، از کشور وبيرون راندن آنها از شهرهايشان
است، والبته در اين زمينه رواياتى وجود دارد که در جاى خود خواهد
آمد.
به هر حال: آنچه از ظاهر حديث
مذکور فهميده مى شود اين است که: تمام جريانات وعلائمى که در حديث
مزبور آمده است همگى در رابطه با حوادث سخت وخورد کننده اى است که
در عراق روى مى دهد وبيش از اين هم نيازى به توضيح نيست.(1)
11- مرحوم علامه مجلسى -رحمه الله- در کتاب (بحار الانوار) از کتاب
(قرب الاسناد) حديثى را در باب (امتحان شيعيان در زمان غيبت) از
احمد بن ابى نصر بزنطى از حضرت ثامن الحج امام على بن موسى الرضا
عليهما السلام چنين آورده است که: بزنطى گفت: از حضرت ابو الحسن
على بن موسى الرضا عليهما السلام درباره ى مسئله اى در موضوع خواب
سؤال نمودم، حضرت از جواب دادن خوددارى نمود وپرسشم را پاسخ نداد،
سپس فرمود: اگر ما آنچه را که شما مى خواهيد به شما بدهيم ويا به
شما بگوئيم برايتان خوب نيست وبه شما زيان مى رسد.
آنگاه امام عليه السلام درباره ى حضرت صاحب الامر -عجل الله تعالى
فرجه- به سخن پرداخت وفرمود:
(وأنتم بالعراق ترون أعمال هولاء
الفراعنة وما أمهل لهم، فعليکم بتقوى الله ولاتغرنکم الدنيا،
ولاتغتروا بمن أمهل له فکأن الأمر قد وصل اليکم).(2)
در حاليکه شما در عراق اعمال (زشت وکردار ناپسند) اين فرعون ها
وستمکاران، ومهلتى که خداوند به آنها داده است (از نزديک) مى
بينيد، پس بايد تقوى را پيشه خود سازيد وبه جانب خدا رو آوريد
ودنيا شما را فريب ندهد، وهمچنين فريب وضع کسانى که خداوند به آنها
مهلت داده است (تا حجت خحود را بر آنها تمام کند وآنان نيز توجه
خود را بطور کلى از خدا قطع کرده اند) نخوريد، که چنان مى بينم که
حقيقت بشما رسيده، (وحضرت صاحب الامر - عجل الله تعالى فرجه-) ظهور
فرموده است).
نتيجه بحث:
با توجه به نمونه هاى ياد شده وبررسى رواياتى که از رسول گرامى
اسلام درباره ى مشرق وحرکت پرچم هاى سياه وقيام زمينه سازان حکومت
جهانى مهدى عليهم السلام تا اينجا آورديم، جاى هيچگونه شک وترديد
براى هيچ انسان عاقل، وصاحب فکر وانديشه سالم باقى نمى ماند که
مراد از (يقتل عند کنزکم) يا (يقتل عند کرتکم) حوادث مربوط به
عراق، ومراد از مشرق سرزمين اسلامى ايران، ومقصود از جنبش پرچم هاى
سياه حرکت انقلابى تشيع، در سرزمين مقدس ايران اسلامى است.
روايات امير مؤمنان درباره مشرق
اينک به نقل روايات ديگرى در همين رابطه مى پردازيم واين فصل را با
نقل احاديثى چند که از مولاى متقيان امير مؤمنان عليه السلام
درباره ى مشرق رسيده است دنبال مى کنيم.
خبر مسعدة بن صدقه درباره فتنه مشرق
مرحوم علامه ى مجلسى اعلى الله مقامه در کتاب (بحار الانوار) از
تفسير (عياشى) از (مسعدة بن صدقه) از امير المؤمنين عليه السلام
درباره ى فتنه وآشوبى که پيش از ظهور مبارک حضرت ولى عصر (ارواحنا
له الفداء) در شرق پيدا مى شود واوضاع تمام جهان را تغيير مى دهد،
حديثى را بدين صورت آورده است:
(قال امير المؤمنين عليه السلام فى خطبة: يا أيها الناس سلونى قبل
أن تفقدونى، فان بين جوانحى علما جما، فسلونى قبل أن تبقر برجلها
فتنة شرقية، تطأ فى حطامها، ملعون ناعقها، ومولاها، وقائدها،
وسائقها، والمتحرز فيها، فکم عندها من رافعة ذيلها يدعو بويلها،
دخله أو حولها لا مأوى يکنها ولا أحد يرحمها، فاذا استدار الفلک،
قلتم مات أو هلک وبأى واد سلک فعندها توقعوا الفرج، وهو تأويل هذه
الاية: (ثم رددنا لکم الکرة عليهم وأمددناکم
بأموال وبنين وجعلناکم أکثر نفيرا).
والذى فلق الحبة، وبرء النسمة
ليعيش اذ ذاک ملوک ناعمين ولا يخرج الرجل منهم من الدنيا حتى يولد
لصلبه ألف ذکر آمنين من کل بدعة وآفة والتنزيل، عاملين بکتاب الله
وسنة رسوله قد اضمحلت عليهم الافات والشبهات).(3)
امير المؤمنين عليه السلام در يکى از خطبه هايش فرمود: اى مردم پيش
از آنکه من از ميان شما بروم هر چه مى خواهيد از من بپرسيد، زيرا
در گنجينه ى سينه ى من علوم بسيارى نهفته است، پس آنچه مى خواهيد
از من بپرسيد پيش از آنکه مرا از دست بدهيد.
اى مردم: پيش از آنکه فتنه اى دامنه دار که هر انسان بردبارى در آن
سرگردان مى ماند از شرق پديد آيد وآتشى در دنيا روشن شود وشراره ى
آن بالا گيرد از من بپرسيد. بدانيد که پديد آورنده ى آن فتنه
وسرپرست، ومرشد وراهنماى آن، واداره کنندگان آن، که همگى ملعون
ومشمول غضب خدا هستند وحتى آنهائى که از اين فتنه دورى مى گزينند
همگى در آتش آن بسوزند.
در آن موقع چه بسيار است بالا رونده اى که دامن خود را بالا زده
وبال خود را مى گشايد ومى گويد، واى بر جائى که اين فتنه در آنجا
داخل شود ويا در اطراف آن قرار گيرد، نه پناهگاهى مى يابند که بدان
پناهنده شوند ونه هم کسى هست که بفريادشان برسد وبه ايشان ترحم
کند. چون مدتى بدين منوال گذشت شما مى گوييد او (يعنى: امام زمان)
مرده يا کشته شده است، واگر هست پس کجاست وبکدام بيابان رفته است.
در آن موقع منتظر فرج باشيد. قسم به خداوندى که دانه را شکافت
وآدميان را آفريد در آن عصر، (يعنى: زمان حضرت قائم عليه السلام)
فرمانروايان در ناز ونعمت ورفاه وشوکت بسر مى برند تا جائى که مردى
از دنيا نمى رود مگر اينکه هزار فرزند ذکور داشته باشد که از هر
بدعت وآفت وبلائى در امان باشند، وهمگى به کتاب خدا (قرآن) وسنت
رسول خدا صلى الله عليه وآله عمل کنند، وهمه ى آفتها وترديدها از
ميان برود وتمام ناراحتيها وگرفتاريها برطرف گردد.
اين خطبه: که مسعدة بن صدقه از امير مؤمنان عليه السلام روايت کرده
است تا آنجا که اين حقير با اطلاعات ناقص خود نسخه هاى بسيارى از
آن را در کتابها ديده ام الفاظ وعبارات آن در اکثر کتابها بصورت
مختلفى نقل شده است.
در تفسير (نور الثقلين) ج 3 ص 139 حديث 82 که اين خطبه را از تفسير
عياشى نقل نموده بجاى جمله ى (قبل أن تبقر) که در (بحار) آورده
ومعناى آن (فتنه وسيع ودامنه دارى است که هر انسان بردبار وشکيبايى
در آن حيران مى ماند) جمله ى (قبل آن تشعر) که معناى آن (پاى خود
را بردارد) مى باشد آمده وبجاى کلمه ى (دخله) که معناى آن (واى بر
جائى که اين فتنه داخل شود) مى باشد کلمه ى (دجله) که منظور از آن
رود دجله است آورده است، که در اين صورت معنا چنين مى شود:
از من بپرسيد پيش از آنکه فتنه اى
از شرق پاى خود را بردارد که مدير ومدبرى ندارد، وآن از دجله ويا
اطراف آن يعنى از بغداد آغاز مى شود وتمام کسانى که آن فتنه را
آغاز کرده اند وجنگ ناخواسته اى را شروع نموده اند، در نتيجه در
آتش خود مى سوزاند، وسرانجام دود آن فتنه به چشم خودشان مى رود-
وهمگى کسانى که در آن شرکت مى کنند، و(رهبر) آن فتنه را يارى مى
دهند، وآتش اين فتنه را دامن مى زنند واو را در ادامه ى فتنه
راهنمايى مى کنند، وسيل کمکهاى مادى ومعنوى خود را بسوى بغداد
سرازير مى نمايند، وخلاصه همه ى کسانى که به نحوى در اين فتنه دست
دارند همگى از هستى ساقط مى شوند واز ميان مى روند وجز اندوه وحسرت
وپشيمانى براى آنان حاصلى ندارد.(4)
اما در نسخه ى (بحار) ج 51 ص 57 حديث 48 که بازهم اين خطبه را از
تفسير عياشى نقل کرده است همانطور که ملاحظه فرموديد (قبل أن تبقر)
دارد که معنايش چنين مى شود: (از من بپرسيد پيش از آنکه فتنه اى از
شرق پديد آيد که هر انسان شکيبايى از کثرت وسعت وشدت سختى آن حيران
وسرگردان بماند).
مرحوم مجلسى - عليه الرحمه- پس از آنکه برخى از جملات آن را توضيح
داده ومعنا کرده است، فرموده است: (باقى اين خبر دست خورده بود ومن
همانگونه که او را يافتم رها ساختم، وبهر حال گويا نسخه اى که در
دست ايشان بوده است اينگونه بوده است).
اما در تفسير (برهان) ج 2 ص 408 حديث 8، بجاى (قبل ان تبقر قبل ان
تشغر) وبجاى کلمه ى دخله دخلة (يعنى: کسى که در آن فتنه داخل شود)
را نسخه بدل آورده است.
واما ابن ابى الحديد معتزلى در شرح نهج البلاغه، جلد ششم صفحه ى
136 که اين خطبه را بطور خلاصه از مدائنى نقل کرده چنين آورده است:
(وروى المدائنى قال: خطب على عليه السلام، فذکر الملاحم، فقال:
سلونى قبل أن تفقدونى، أما والله لتشغرن الفتنة الصماء برجلها،
وتطأ فى خطامها، يالها من فتنة، شبت نارها بالحطب الجزل، مقبلة من
شرق الأرض، رافعة ذيلها داعية ويلها بدجله أو حولها، ذاک اذا
استدار الفلک، وقلتم مات أو هلک بأى واد سلک فقال قوم تحت منبره
لله أبوه! ما أفصحه کاذبا!).
(مدائنى) روايت کرده است که على عليه السلام خطبه اى خواند وبرخى
از فتنه وآشوبهاى آخر الزمان را ياد آور شد وفرمود: از من بپرسيد
پيش از آنکه مرا از دست بدهيد. آگاه باشيد به خداى بزرگ سوگند ياد
مى کنم که در آينده فتنه اى بسيار سخت وطاقت فرسا برپا شود که
همچون شترى مست که مهار خود را ميگسلد، زمام خود را پاره کرده ويا
شراره ى آن بالا گيرد وزمام کار را از دست اهلش بيرون برد. اى واى
که چه فتنه اى بزرگ (وآشوبى جهانگير) است که چون آتش فتنه روشن شود
بسان شعله اى که در ميان انبوه هيمه هاى خشک مى افتند لحظه بلحظه
شعله ورتر وآتش آن بيشتر وسوزنده تر مى گردد. اين فتنه از مشرق
زمين ظاهر مى شود ودامن خود را بالا مى برد ومردمى را بهلاکت
ونابودى مى کشاند وگروهى را بکام مرگ مى فرستد ومحل فرود آمدن آن
دجله ى بغداد ويا اطراف آن خواهد بود.
واين در موقعى است که چرخ گردون به گردش خود ادامه دهد وگردش آسمان
طولانى شود ومدت مديدى از زمان غيبت حضرت صاحب الامر - عجل الله
تعالى فرجه - بگذرد وشما مى گوئيد (مهدى موعود) مرده يا هلاک شده
است واگر هست پس به کدام بيابان رفته است).
کوتاه سخن اينکه: اين خطبه، در کتابهائى که فعلا در دسترس ما قرار
دارد بصورت مختلفى نقل شده ونسخه هاى آن متفاوت است وچنانکه تذکر
داديم در بعضى از نسخه ها بجاى کلمه ى (دجله) کلمه ى (دخلة) ودر
برخى از نسخه ها بجاى کلمه ى (دخله) (ذحله) (يعنى: قربانى فتنه)
آمده است. ودر برخى از نسخه ها کلمه ى (لرحله) که معناى آن (کوچ
کردن است) ديده مى شود، ودر بعضى از نسخه ها هم کلمه ى دجله وجود
دارد، که البته اين کلمه، با عبارات خطبه سازگارتر به نظر مى رسد،
ودر هر صورت اين کلمه هر چه باشد چه در آن تصرفى شده باشد وچه
اشتباه رخ داده باشد بفرموده علامه ى مجلسى -عليه الرحمه- مقصود،
واضح وروشن است.
زيرا در خطبه ى ديگرى که (اصبغ بن نباته) درباره ى اوضاع عمومى آخر
الزمان وخروج سفيانى وظاهر شدن پرچمهائى از شرق به رهبرى مردى از
خاندان پيغمبر صلى الله عليه وآله يعنى: سيدى از دودمان رسول خدا
صلى الله عليه وآله بطور مفصل، از امير المؤمنين عليه السلام نقل
کرده است، واقعيت وحقيقت اين فتنه روشن مى شود.
واز جملات وعبارات آن خطبه به خوبى آشکار است که اين (فتنه) از
بغداد آغاز مى شود وجنگى بسيار سخت وشکننده ودامنه دار ووسيع براه
مى افتد وکسانى را چه بخواهند وچه نخواهند در کام خود فرو مى برد
وافراد بيگناهى را طعمه ى خود مى سازد، وکسانى هم در برابر آن مى
ايستند وسرسختانه مقاومت مى کنند وسرانجام بخواست خداوند آتش
افروزان وفتنه جويان وجنگ طلبان را تعقيب نموده وتا اعماق خاک عراق
به پيش مى تازند ودشمن را شکست مى دهند وآنان را از خاک کشورشان
بيرون مى کنند.
واينک به خطبه اى که اصبغ بن نباته در همين رابطه از امير المؤمنين
عليه السلام نقل کرده است توجه فرمائيد.
روايت اصبغ بن نباته وپاره اى از علائم قبل از ظهور
مرحوم علامه مجلسى اعلى الله مقامه در کتاب (بحار الانوار) خطبه ى
امير المؤمنين عليه السلام را از قول (اصبغ بن نباته) از کتاب
(سرور اهل الايمان) اينگونه آورده است:
اصبغ بن نباته گفت شنيدم که امير المؤمنين عليه السلام به مردم مى
فرمود:
(سلونى قبل أن تفقدونى لأنى بطرق السماء أعلم من العلماء وبطرق
الأرض أعلم من العالم)
اى مردم پيش از آنکه مرا از دست بدهيد هر چه مى خواهيد از من
بپرسيد، زيرا که من از همه ى دانشمندان به راههاى آسمان داناتر،
واز تمام مردم روى زمين به راههاى (زمين) آشناترم.
من سرور دينم، من آقاى مؤمنينم من
پيشواى پرهيزکارانم، من پاداش دهنده ى مردم در روز بازپسينم، من
تقسيم کننده ى آتش دوزخ وکليد دار بهشت وصاحب حوض کوثر وترازوى
قيامت وصاحب اعراف مى باشم هر امامى از ما خانواده به اوضاع تمام
اهل ولايت خود آشنا مى باشد چنانکه خداى تعالى در اين آيه مى
فرمايد: (انما انت منذر ولکل قوم هاد)؛(5)
تو فقط ترساننده اى وبراى هر قومى راهنمائى است).
اى مردم پيش از آنکه مرا از دست بدهيد از من بپرسيد، زيرا که در
گنجينه ى سينه ى من علوم فراوانى است.
(فسلونى قبل أن تشغر برجلها فتنة
شرقية وتطأ فى خطامها بعد موتها وحياتها وتشب نار بالحطب الجزل من
غربى الأرض رافعة ذيلها تدعوا يا ويلها لرحله ومثلها، فاذا استدار
الفلک قلتم مات أو هلک بأى واد سلک فيومئذ تأويل هذه الاية (ثم
رددنا لکم الکرة عليهم وأمددناکم بأموال وبنين وجعلناکم أکثر نفيرا).(6)
از من بپرسيد پيش از آنکه فتنه
وآشوبى از جانب مشرق بر پا شود که افسار گسيخته باشد وهنگام اشتغال
نائره ى آن بالا بگيرد بطورى که زمام کار را از دست اهلش بيرون برد
وبعد که خاموش شد ومردمى را در کام خود فرو برد ونابود گرداند،
دوباره زنده شود وشراه ى آن بالا گيرد ومانند شعله ى آتش سوزنده اى
که در انبوه هيمه هاى خشک افتد از مغرب زمين دامن خود را بالا زده
وبگويد: اى واى بر کسانى که طعمه ى من مى شوند. (ويا اى واى بر
جائى که اين آتش داخل شود) ويا اى واى بر آن محلى که اين فتنه به
آنجا کوچ کند، ويا اى واى بر آن موقعى که مانند آن تلافى کنند ويا
اى واى بر دجله.(7)
پس چون گردش آسمان طولانى شد (يعنى مدتى بدين منوال گذشت) شما
خواهيد گفت: (آن مهدى موعود) مرده يا هلاک شده است واگر هست پس به
کدام بيابان رفته است. آنروز است که تأويل اين آيه ى کريمه مصداق
پيدا مى کند.
(ثم رددنا
لکم الکرة عليهم وأمددنا بأموال وبنين وجعلناکم أکثر نفيرا)؛
سپس ما شما را بر آنها غالب ميگردانيم واموال وفرزندانتان را افزون
خواهيم نمود ونفرات شما را بيشتر (از دشمن) قرار خواهيم داد.(8)
سپس فرمود: براى ظهور مبارک آن حضرت نشانه ها وعلاماتى است.
(أولهن احصار الکوفة بالرصد والخندق، وتخريق الزوايا (الروايا) فى
سکک الکوفة، وتعطيل المساجد أربعين ليلة، وکشف الهيکل، وخفق رايات
حول المسجد الأکبر تهتز، القاتل والمقتول فى النار، وقتل سريع وموت
ذريع، وقتل النفس الزکية بظهر الکوفة فى سبعين، والمذبوح بين الرکن
والمقام، وقتل الأسقع (الأسبغ) (الأصلع) صبرا فى بيعة الأصنام.
نخستين آن علامتها به حصار
درآوردن (کوفه) (يعنى: (عراق)) است بوسيله ى ديده بانان ونگهبانان
وکندن خندق وکشيدن کانالها وگودالهاى عريض وطويل ويا زاويه ها
وحفره هاى مثلثى شکل در راه هاى ورودى کوفه يعنى: عراق، وتعطيل
مساجد بمدت چهل شبانه روز، وکشف هيکل، وبرافراشته شدن پرچمهائى در
اطراف مسجد بزرگ کوفه، وقاتل ومقتولى که هر دو در آتش دست وپا مى
زنند، وقتل سريع ومرگ فورى وکشته شدن (نفس زکيه) با هفتاد نفر در
بيرون کوفه، وشخصى که (در مکه ى معظمه) در بين رکن ومقام، سر او را
مى برند، وکشته شدن (اسقع) يعنى: انسانهاى بيگناه(9)
وخروج سفيانى، با پرچمى سرخ رنگ که سر کرده ى آنها مردى از قبيله
(کلب) است.
وآنگاه پس از شرح جريان خروج سفيانى ولشکرکشى او بسوى مکه، ومدينه،
وعراق فرمود:
(وتقبل رايات من شرقى الأرض غير معلمة، ليست بقطن ولا کتان ولا
حرير، مختوم فى رأس القناة بخاتم السيد الأکبر يسوقها رجل من آل
محمد صلى الله عليه وآله تظهر بالمشرق، وتوجد ريحها بالمغرب کالمسک
الأذفر، يسير الرعب أمامها بشهر، حتى ينزلوا الکوفة طالبين بدماء
آبائهم)
(فبينما هم على ذلک اذ أقبلت خيل
اليمانى والخراسانى يستبقان کأنهما فرسى رهان، شعث غبر جرد أصلاب
نواطى وأقداح اذا نظرت أحدهم برجله باطنه، فيقول لا خير فى مجلسنا
بعد يومنا هذا، اللهم فانا التائبون، وهم الأبدال الذين وصفهم الله
فى کتابه العزيز (ان الله يحب التوابين ويحب المتطهرين) ونظرائهم
من آل محمد صلى الله عليه وآله.(10)
پرچمهائى از مشرق زمين (بسوى
عراق) رو مي آورند که علامت ندارند(11)
جنس اين پرچمها نه از پنبه است ونه کتان ونه از حرير (بلکه جنس آن
پرچمها چيز ديگرى است) بر روى پوشه ى آنها نوشته شده است. واين
نوشته، نقش نگين پيغمبر صلى الله عليه وآله (لا اله الا الله محمد
رسول الله است).(12)
قائد ورهبر وفرمانروايشان مردى از خاندان پيغمبر است (يعنى: سيدى
از دودمان رسول الله صلى الله عليه وآله) مى باشد، اين پرچمها در
مشرق زمين پديد مى آيد وبوى آن مانند مشکى معطر (که در فضا پراکنده
شود) بمغرب زمين مى رسد (يعنى سراسر دنيا از قيام آنها با خبر مى
شوند) ترس ورعب به اندازه ى مسير يکماه در پيشاپيش آنان، يا پيش از
آمدنشان همه جا در دلها قرار مى گيرد، پيوسته به پيش مى تازند تا
آنکه در کوفه فرود مى آيند وآنجا را پايگاه خود قرار مى دهند، آنان
خونهاى پدران خود را مطالبه مى کنند.
پس در اين ميان که لشکريان سفيانى، در کوفه مشغول قتل وغارت هستند
ناگهان لشکريان (يمانى) وخراسانى مانند دو اسبى که مسابقه مى دهند
از راه مى رسند، وآن دو لشکر عبارآلود، پراکنده ومو پريشان،
جوانانى هستند از اصلاب خالص در عرق تشيع که هيچگونه غل وغشى در
وجودشان راه ندارد، اسلحه هاى خود را به دوش افکنده وبراى ورود به
کوفه آن چنان مسابقه مى دهند که هرگاه به کف پاى هر کدام از آنان
نظر بيفکنى مى بينى که مانند تير تراشيده خود را براى کشتن ونابودى
دشمن، سخت آماده ومهيا کرده اند.
مى گويند: بعد از اين خير وفايده
اى در نشستن نيست، ماندن ما (در خانه) ديگر سودى ندارد، وهم مى
گويند: بار خدايا ما توبه کنندگانيم بسوى تو، وايشانند آن (ابدال)(13)
ومردمان بى نظيرى که از آل محمد صلى الله عليه وآله وسلم هستند.
وخداوند در کتاب عزيز آسمانى خود در وصف ايشان فرموده است (ان
الله يحب التوابين ويحب المتطهرين)(14)
يعنى: خداوند توبه کنندگان وکسانى که خود را پاک وپاکيزه کرده اند،
دوست مى دارد.
در خطبه ى مفصل ديگرى که مرحوم (علامه مجلسى (ره) در کتاب (بحار
الانوار) آنرا بنام خطبه ى (مخزون) از امير المؤمنين عليه السلام
نقل کرده است، قسمت آخر خطبه اى که از اصبغ بن نباته نقل نموديم با
مختصر اختلافى چنين آمده است:
وتقبل رايات من شرقى الأرض ليست
بقطن ولا کتان ولا حرير، مختمة فى رؤس القنا بخاتم السيد الأکبر،
يسوقها رجل من آل محمد صلى الله عليه وآله يوم تطير بالمشرق يوجد
ريحها بالمغرب، کالمسک الأذفر، يسير الرعب أمامها شهرا. ويخلف
أبناء سعد الشقاء بالکوفة طالبين بدماء آبائهم، وهم أبناء الفسقة
حتى يهجم عليهم خيل الحسين عليه السلام يستبقان کأنهما فرسا رهان،
شعث غبر، أصحاب بواکى وقوارح اذ يضرب أحدهم برجله باکية، يقول لا
خير فى مجلس بعد يومنا هذا، أللهم فأنا التائبون الخاشعون الراکعون
الساجدون، فهم الأبدال الذين وصفهم الله عز وجل: (ان
الله يحب التوابين ويحب المتطهرين) والمطهرون نظرائهم من آل
محمد صلى الله عليه وآله.(15)
وپرچمهائى از مشرق پديدار مى گردد که جنس آن پرچمها از پنبه وکتان
وحرير نيست بر روى پوشه آن پرچمها نقش نگين پيغمبر صلى الله عليه
وآله (لا اله الا الله، محمد رسول الله) نوشته شده است وسيد از
دودمان رسول خدا صلى الله عليه وآله اين پرچمها را رهبرى مى کند.
روزى که اين پرچمها در مشرق زمين به اهتزاز در آيد بوى آن مانند
(مشکى) که بويش در فضا پراکنده شود بمغرب مى رسد (يعنى خيلى زود
وسريع خبر پيروزى آنان در جهان منتشر مى گردد) وباندازه ى مسير
يکماه، رعب ووحشت، در پيشاپيش آنها حرکت مى کند.
مردمان سعاتمندى، که خونهاى پدران خود را مطالبه مى کنند،
شقاوتمندانى را که از فرزندان فاسقان مى باشند بسوى کوفه و(عراق)
تعقيب مى نمايند، تا روزى که سپاهى بنام (لشکر امام حسين عليه
السلام) بر آنها هجوم برند. آنها ياران درد وبلا، وصاحبان اشک وآه،
واصحاب گريه وناله اند که پيوسته غمگين ومحزونند (يعنى: شيعه
هستند) وبا عزمى راسخ گامهائى استوار، پراکنده وغبارآلود بسان دو
اسب مسابقه براى ورود به کوفه، مسابقه مى دهند، واز يکديگر پيشى مى
گيرند، وچنان با هيبت وپرصلابتند که زمين زير گامهايشان وپاهاى
مرکبهايشان مى لرزد.
مى گويند: بعد از اين خيرى براى
ما در زندگى دنيا نيست، بار خدايا ما بسوى تو روآورديم واز تو
اطاعت مى کنيم وتنها براى تو رکوع وسجود مى نمائيم. وآنان همان
ابدال ومردم کم نظيرى هستند که خداى عز وجل آنها را توصيف نموده
که: (ان الله يحب التوابين ويحب المتطهرين):
(خداوند توبه کنندگان وکسانى که خود را پاکيزه کرده اند دوست مى
دارد).(16)
ومطهرين، يعنى: پاکان وپاکيزگان، نظير آنها فقط در آل محمد صلى
الله عليه وآله يافت مى شود.
نکته هايى از روايت اصبغ بن نباته
اين خطبه که درباره ى فتنه ى مشرق وبرخى از علائم ظهور حضرت صاحب
الامر -عجل الله تعالى فرجه - از امير المؤمنين عليه السلام نقل
شده، واصبغ بن نباته آن را روايت کرده است وما هم نسخه هاى مختلفى
را از اين خطبه نقل نموديم، خطبه ى بسيار دقيق وپرمعنايى است که
امير المؤمنين عليه السلام کلماتى سخت وپيچيده وجملاتى عجيب در آن
بکار برده است که فهم بسيارى از جملات آن به کتاب لغت واحاطه ى
کامل به دستور زبان عربى وادبيات عرب نياز دارد، ودر آن نکات جالب
وارزنده اى نهفته است که نياز به توضيح دارد، واز اينرو ما آنچه را
که با فهم قاصر خود از اين خطبه درک کرده ايم، براى پى بردن بمعانى
پرمغز آن خطبه ى طولانى توضيح مى دهيم.
الف: در اين خطبه على عليه السلام به مردم فرموده است: پيش از آن
که فتنه اى از شرق پاى خود را بر دارد هر چه مى خواهيد از من سؤال
کنيد؟! واين تعبير که حضرت در مورد اين فتنه، کلمه ى (تشغر) بکار
برده است تعبير عجيبى است! زيرا کلمه ى (شغر) در لغت عرب بمعنى پا
بالابردن است ودر مورد سگ که موقع ادرار پاى خود را بالا مى برد،
مى گويند: (شغر الکلب)، والبته مسلم است اينکه آن حضرت اين کلمه را
در مورد آن فتنه بکار برده است دليلى دارد.
دليل بکار بردن اين کلمه، يا بدين لحاظ است که آن فتنه مدير ومدبرى
ندارد، وشخص خودخواه وجاه طلب ومقام دوست وخونريز وفاسد وخودکامه
وديوانه صفتى بخاطر ترفيع مقام وجاه طلبيش چنين فتنه وآشوبى بپا مى
کند، ويا بخاطر اين است که: آن فتنه جنگ وخونريزى وخراب شدن خانه
ها وويرانى وبى خانمانى وآوارگى وفساد بى حد، وهتک نواميس به دنبال
دارد.
ب: از اين تعبير که حضرت فرموده است: (پيش از آن که فتنه اى از
شرق، پاى خود را بلند کند از من بپرسيد) چنين فهميده مى شود که
قسمتهائى از حديث تفسير عياشى، همانطوريکه مرحوم مجلسى -عليه
الرحمه- در توضيح آن فرموده است، در آن دست برده شده ويا افتاده
است، ويا اينکه راوى حديث قسمتهايى از آن را فراموش کرده است.
زيرا آنچه از روايت (اصبغ بن نباته) استفاده مى شود اين است که:
ابتدا در (مشرق) فتنه وآشوبى بپا مى شود ومردمانى را قربانى خود مى
سازد، وپس از آنکه خاموش شد، دوباره اوج مى گيرد وچون اوج گرفت
شعله آتشى از غرب زبانه مى کشد ومردمى را به نابودى مى کشاند.
شاهد اين مدعا فرمايش حضرت است که فرموده است (وتطأ فى خطامها بعد
موتها وحياتها) يعنى هم در ابتدا آن فتنه، وهم بعد از خاموش شدنش
در مرتبه ى اول، مردمى در کام مرگ فرو مى روند.
واين جمله اين را مى رساند که در ابتدا فتنه ى بزرگى در مشرق روى
مى دهد وپس از آنکه آن فتنه خاموش شد بار ديگر از مشرق، از همان
سرزمين شرق که فتنه در آن پيدا شده است، آشوبى بپا مى شود که اين
بار، مانند بار اول نيست. زيرا حضرت بلافاصله مى فرمايد: (وتشب نار
بالحطب الجزل من غربى الأرض) يعنى: پس از آن، شعله ى آتشى با هيمه
هاى خشک از مغرب زمين برافروخته مى شود، واين کنايه از جنگ بزرگ
خانمانسوز وويرانگر ديگرى است که بوسيله ى هواپيماها وبمبهاى آتش
زا انجام مى شود.
ولذا حضرت مى فرمايد (رافعة ذيلها، داعية ويلها)، يا اينکه مى
فرمايد: (رافعة ذيلها تدعوايا ويلها لرحله ومثلها) يعنى در آن موقع
مى بينى که چقدر هواپيماها بالا مى روند وبالها را مى گشايند
وبمبهاى آتش زا را بر سر مردم فرو مى ريزند اى واى بر دجله واطراف
آن هنگامى که جنايتهايشان را بدون جواب نگذارند وبدانها پاسخ دهند.
ودر چنين موقعيتى است که حضرت مى فرمايد: (فاذا استدار الفلک، قلتم
مات، اوهلک، وباى واد سلک) يعنى: چون مدت زمانى بدين منوال گذشت
خواهيد گفت: (مهدى موعود) مرده، يا هلاک شده واگر هست پس بکدام
بيابان رفته است.
ج: مطلب ديگرى که در اين خطبه جلب نظر مى کند اين است که: امير
المؤمنين عليه السلام فرموده است براى ظهور حضرت مهدى عليه السلام
نشانه ها وعلاماتى است که نخستين آن علامتها حصار کشيدن دور کوفه
وگماشتن ديده بانان ونگهبانان وکندن خندقها وکشيدن کانالها
وگودالهاى عريض وطويل در راه هاى ورودى به کوفه است، واين مطلب
شايان توجه ودر خور دقت وامعان نظر است.
زيرا: على عليه السلام بطور ضمنى بلکه با صراحت، از جنگ بسيار بزرگ
ووسيع ودامنه دارى خبر مى دهد که گويا آتش افروز جنگ پيش از بوجود
آوردن آن، براى جلوگيرى از حملات سخت دشمن وهجوم طرف مقابل وورود
سربازان ولشکريان اجنبى به خاک کشورش وهم چنين براى تقويت روحيه ى
سربازان خود وتفوق وبرترى آنان، با تاکتيکهاى نظامى وروشهاى معمول
جنگى ونقشه هاى بسيار ماهرانه وشيطانى، متوسل مى شود تا از اين راه
بتواند از حملات طرف مقابل، وکسانى که بمقابله برمى خيزند جلوگيرى
بعمل آورد.
وما هنگامى که راه وروش زندگى پيشينيان وشيوه هاى جنگى آنان را
مورد مطالعه قرار مى دهيم، مى بينيم: که آنان در هنگام جنگ ونبرد
براى پيشبرد اهداف جنگى وکشورگشائى، روشهاى خاصى بکار مى برده اند
که از جمله ى آنها کندن خندق وحفر کانال وزدن گودالهاى عريض وطويل
بوده است.
ابن خلدون در کتاب معروف خود بنام (مقدمه ابن خلدون) در اين باره
مى نويسد:
از شيوه هاى ملتهاى باستان در پيکارها، کندن خندقها بوده است که از
بيم آسيب وشبيخون دشمن وهجوم شبانه ى به لشکرگاه، در پيرامون
لشکريان خود خندقهائى حفر مى کرده اند، زيرا بيم وهراس لشکريان در
تيرگى وسياهى شب دو چندان مى شود وآنها مى توانند بدين وسيله از
تاريکى شب استفاده کنند، وپا به فرار گذارند.
از اين رو هنگامى که به سرزمينى
فرود مى آمدند، در آنجا خيمه وخرگاه مى زدند ودر پيرامون لشگرگاه
خود خندقهايى مى زدند بطوريکه دائره وار تمام گرداگرد لشکرگاه را
فراگيرد وبه منزله ى دژى باشد که دشمن را از شبيخون باز دارد
ونتواند با لشکريان درآميزد ومايه شکست وخوارى آنها گردد.(17)
با اين توضيح، معلوم مى شود که در گرما گرم نخستين فتنه، کشور عراق
خود را براى جنگى سخت ونبردى سهمگين، آن هم به خيال فتح وپيروزى
وگرفتن شهرهاى مرزى وتصرف سرزمينهاى حاصلخيز ايران آماده مى سازد.
وبراى اينکه (ايرانيان) نتوانند آنها را شکست دهند وبناکامى
بکشانند، براى حفظ وحراست مرز وبوم خود از شيوه هاى جنگهاى باستانى
استفاده کرده وبه حفر خندق وزدن کانال مبادرت مى ورزند.
دليل اين مدعا آن است که: اگر عبارت عربى حديث (تخريق الزوايا)
باشد کلمه ى (خرق) بمعنى شکافتن زمين وحفر کردن و(زوايا) جمع
(زاويه) بمعناى حفره هاى مثلثى شکل است، واگر عبارت عربى حديث
(تخريق الروايا) با (راء) بدون نقطه باشد روايا جمع راويه بمعنى
ظرف آب است ومجازا به کانالهائى که براى همين منظور ساخته مى شود
اطلاق مى گردد واگر عبارت عربى حديث: (تحريق الرايات) ويا تخريق
الروايا باشد که در بعضى از نسخه ها آمده است ومعنى آن سوزاندن
پرچمها، يا پاره کردن مشکلهاى آب است) مقصود روشن است ونيازى به
توضيح ندارد.
ولى بنظر نويسنده (سوزاندن علمها، وپاره کردن مشکلهاى آب) به هيچ
وجه نمى تواند درست باشد. زيرا وقوع اينگونه حوادث در جنگ چندان
اهميتى ندارد که از جمله ى علائم ظهور حضرت مهدى -عجل الله تعالى
فرجه- قلمداد شود.
پاورقى:
(1)
توضيحاتى که در مورد فرات ودجله وباتلاقها وصراة آورديم از
دو کتاب معجم البلدان وجغرافياى کامل جهان در صفحه 208
است.
(2)
بحار الانوار، ج 52، ص 110.
(3)
بحار الانوار، ج 51 ص 57 حديث 48.
(4)
قسمتى از توضيح مذکور، در ذيل حديث، مزبور در بيان علامه
مجلسي- عليه الرحمه- نيز آمده است. به کتاب بحار الانوار ج
51 ص 57 تحت عنوان (توضيح) مراجعه فرمائيد.
(7)
براى اينکه جانب امانت را رعايت کرده باشيم تا جائى که
ممکن بود اکثر عبارات مختلفى را که در رابطه با خطبه ى
مزبور در کتابها بود يکجا در متن خطبه گنجانديم تا مورد
استفاده ى زيادترى قرار گيرد.
(8)
سوره ى اسراء- بنى اسرائيل - آيه ى 6.
(9)
درباره ى کلمه (اسقع) واينکه مقصود از آن انسانهاى بيگناه
است در آينده ى نزديک بطور شايسته توضيح خواهيم داد.
(10)
بحار الانوار، ج 52، ص 272 تا 275 حديث 167 وبشارة الاسلام
ص 59، 57.
(11)
ظاهرا مقصود از اين جمله که حضرت فرموده است: (پرچم هايشان
علامت ندارد) اين است که: اين پرچمها علامت خاص ورنگ
مخصوصى ندارند.
(12)
توضيح اين مطلب در دنباله همين بحث خواهد آمد.
(13)
ابدال به گروهى از بندگان شايسته ى خدا مى گويند که هرگز
روى زمين از آنها خالى نباشد. چون يکى از آنها از دنيا
برود خداوند يکى ديگر را به جاى او بگمارد وبه همين جهت به
آنها ابدال گفته مى شود. (مجمع البحرين ج 5، ص 319 وتاج
العروس ج 7، ص 223).
(14)
سوره ى بقره، آيه ى 222.
(15)
بحار الانوار، ج 53، ص 84، 83 وبشارة
الاسلام ص 69، 67.
(16)
سوره ى بقره، آيه ى 222.
(17)
به مقدمه ى ابن خلدون مراجعه فرمائيد.