ميلاد مهدى(عج)
هنگام تولد امام مهدى(عج)، حدود 35 سال از ساختن شهر سامرا مىگذشت؛ شهرى كه در
كنار ويرانههاى شهر قديمى بنا شده بود و با اين كه اين شهر به عنوان پايتخت
دوم خلافت بغداد به حساب مىآمد، از همان آغاز مقرّ خليفه عباسى شد. معتصم
عباسى، هشتمين خليفه بنى عباس درسال218، يعنى آغاز خلافت خود، امر به ساختن
اين شهر كرد و سپس بدانجا رفت و بدينگونه سامرا مركز خلافت عباسيان شد.
امام دهم، بيست سال و امام يازدهم چندين سال در آنجا تحت نظر و زندانى بودند.
هنگامى كه ولادت حضرت مهدى(عج) نزديك شد و خطر وجود ايشان در نزد جباران قوت
گرفت، در صدد برآمدند تا از به دنيا آمدن اين نوزاد جلوگيرى كنند و اگر هم به
دنيا آمده، او را از بين ببرند. بدين علت، چگونگى احوال امام مهدى(عج) در دوران
حمل و سپس تولد آن حضرت از مردم مخفى نگه داشته شد و جز چند تن از نزديكان،
شاگردان و اصحاب خاص امام عسكرى(ع) كسى او را نمىديد، حتى آنان نيز گاهى حضرت
را مىديدند، نه پيوسته و به صورت عادى.
علت مخفى داشتن ولادت مهدى(عج) اين بود كه خلفاى عباسى، چون از طريق روايات
پيامبر(ص) و ائمه طاهرين(ع) پى برده بودند كه دوازدهمين امام، همان مهدى(عج)
است و زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد، دژهاى گمراهى و فساد را درهم مىكوبد
و دولت جباران را سرنگون مىسازد، طاغوتيان را به قتل مىرساند و خود امير مشرق
و مغرب جهان مىشود، درصدد بر آمدند تا اين نور را خاموش كرده و آن حضرت را به
قتل برسانند. ازاينرو، جاسوسان و مراقبانى، حتى در ميان قابلهها مأمور كردند
تا داخل خانه امام عسكرى(ع) را زير نظر بگيرند، ليكن چون خداوند در هر حال، نور
هدايت را پاينده خواهد داشت، ارادهاش بر اين تعلق گرفت كه حتى دوران باردارى
مادر حضرت نيز پنهان بماند.
در روز جمعه نيمه شعبان 255 در شهر سامرا، از شهرهاى عراق از پدرى چون حضرت
امام حسن عسكرى(ع) و مادرى نيك سيرت به نام مليكه نواده قيصر روم كه به او
حكيمه، سبيكه، نرجس، سوسن، مريم، ريحانه و صيقل هم مىگفتند، آفتاب وجود
دوازدهمين ستاره تابناك ولايت طلوعكرد و جهان را به نور وجود خويش منوّر
گردانيد.
اسامى و القاب امام زمان(عج)
محمد، مهدى، صاحبالزمان، قائم(قيامكننده)، احمد، حجةاللّه،
وليّاللّه،بقيّةاللّه، عيناللّه، نوراللّه، عبداللّه، نصراللّه، طاهر(پاك)،
عادل،شاهد،طالب، حافظ، جابر، وارث، هادى، نقى(پاكيزه)، تقى(پرهيزگار)،
زَكى(آراسته)، رضى(خشنود)، كريم(بزرگوار)، امير(فرمانروا)، منصور(يارىشونده)،
طيّب(پاكيزه)، مرشد(ارشادكننده)، محىالدين (زندهكنندهدين)، منتظر،
خَلَف(جانشين)، فَرَج (گشايش)، سيّد(سرور)، ناصح(خيرخواه)، مطهّر (پاكيزه)، شمس
طالع (مهرتابان)، قمرمنير (ماهفروزان)، كوكب درّى (اخترتابناك)، طاووس
اهلالجنة (طاووسبهشتيان)(1).
نامهاى حضرت آيينه انوار وجودى او هستند. هرنامى نكتهاى تازه و معنايى جديد
با خود به همراه دارد. با بررسى زيارت حضرت صاحب الأمر و دعاى ندبه، اسامى حضرت
و معانى آنها به دست مىآيد.
دوران زندگانى حضرت مهدى(عج)
1. از تولد آن حضرت تا شهادت پدر بزرگوارشان پنج سال طول كشيد. (از سال 255 تا
260ه.ق)
2. دوره غيبت صغرى از سال 260ه.ق، يعنى از پنج سالگى آن حضرت آغاز و تاسال
329ه.ق ادامهداشت. درطول اينمدت حضرت با واسطه چهارتن از نوّابخاص خود با
مردم درارتباط بود.
3. دوران غيبت كبرى از سال 329ه.ق آغاز و تا ظهور حضرت ادامهمىيابد؛ يعنى
روزى كه فرمان خداوند صادر شود و آن حضرت مأمور به ظهور و برقرارى عدالت
اجتماعى شوند، جهانى را كه از ظلم، تباهى و فساد پر شده، پر از عدل و داد
خواهند ساخت.
اكنون كه در سال 1422ه.ق هستيم حدود 1167 سال از عمر شريف آنحضرت مىگذرد.
غيبت امام عصر(عج)
پيامبر گرامى اسلام(ص) و ائمه اطهار(ع) مسأله غيبت امام دوازدهم را همواره به
مردم گوشزد مىفرمودند. خبر غيبت امام زمان(عج) قبل از تولد ايشان آن قدر بازگو
شده بود هركس كه به وجود آن حضرت معتقد بود، به غيبت طولانى آن حضرت نيز
عقيدهمند مىشد. پيامبر گرامى(ص) اسلام فرمود:
قائم از فرزندان من به موجب عهدى كه از من به وى مىرسد پنهان مىشود،
آنچنانكه بيشتر مردم مىگويند خدا به آل محمد احتياجى ندارد و برخى در ولادتش
ترديد مىكنند؛ پس هركس زمانش را درك كند، بايد به دين خود عمل نمايد و نبايد
با دو دلى شيطان را بر خود راه دهد، مبادا كه او را از ملت و دين من خارج سازد.(2)
حضرت على(ع) نيز فرمود:
قائم ما غيبتى دارد كه مدت آن طولانى خواهد بود. آگاه باشيد! هركس بر دينش ثابت
بماند و با طولانى شدن غيبت آن حضرت دلش قساوت پيدا نكند روز رستاخيز، در رتبه
من و با من خواهد بود.(3)
سپس فرمود:
قائم ما، چون قيام كند، بيعت هيچ كس به گردن او نيست و به همين جهت، ولادتش
مخفى و خودش غايب مىشود.(4)
از آنجا كه وجود امام(ع) و جانشين پيامبر(ص) از جهات فراوان از جمله رفع
اختلاف، تفسير قوانين الهى، هدايت معنوى و باطنى و... ضرورى است، خداوند مهربان
پس از پيامبر اسلام، اميرالمؤمنين و پس از وى يازده فرزندش را يكى پس از ديگرى
به عنوان امام تعيين فرمود تا مردم از فوايد وجود آنها برخوردار شوند، اما اين
سؤال مطرح مىشود كه چرا از همان ابتدا امام زمان(عج) از نظرها غايب شدند؟
اساساً با اعتقاد به حكمت خداوند، بديهى است كه اين غيبت مصلحتهاى متعددى
دارد، هرچند انسان نتواند به آنها پى ببرد. از برخى روايات استفاده مىشود كه
علت اصلى و اساسى غيبت، پس از ظهور آن بزرگوار آشكار مىگردد.
عبدالله فضل هاشمى گويد:
از امام صادق(ع) شنيدم كه فرمود: ناگزير براى صاحبالأمر غيبتى خواهد بود كه
اهل باطل در آن به شك خواهند افتاد. عرض كردم: چرا؟ فرمود: به جهتى كه اجازه
نداريم بازگوييم. عرض كردم: حكمتش چيست؟ فرمود: همان حكمتى كه در غيبتهاى
حجتهاى گذشته وجود داشت و آشكار نمىگردد، مگر بعد از ظهور او، چنانكه حكمت
كارهاى حضرت خضر (اشاره به سوراخ كردن كشتى، كشتن جوان و تعمير ديوار در داستان
خضر و موسى) شناخته نشد، مگر هنگامى كه موسى و خضر مىخواستند از هم جدا شوند.
اىپسر فضل، موضوع غيبت، امر الهى و سرّى از اسرار خداست و چون خدا را حكيم
مىدانيم، تصديق مىكنيم كه تمام كارهايش به دانايى و حكمت انجام مىگيرد، گرچه
تفصيل آنها براى ما معلوم نگردد.(5)
البته فوايدى را مىتوان براى غيبت آن حضرت برشمرد كه در برخى اخبار نيز به آن
اشاره شده است كه عبارتند از:
1. آزمايش مردم
يكى از فوايد غيبت، آزمايش مردم است تا از يكسو، گروه بىايمان، باطنشان
ظاهر شود و از سوى ديگر، كسانى كه ايمان در ژرفاى وجودشان ريشه كرده با انتظار
فرج و شكيبايى در سختىها و ايمان به غيب كاملتر شوند و ارجمندىشان معلوم شده
و به درجاتى از ثواب دست يابند.
امام موسى كاظم(ع) مىفرمايد:
هنگامى كه پنجمين فرزندم غايب شد، مواظب دين خود باشيد تا كسى شما را از آن
خارج نكند. براى صاحب اين امر غيبتى خواهد بود كه گروهى از عقيدهمندان به او
از اعتقادشان دست بر مىدارند و اين غيبت آزمونى است كه خدا با آن بندگانش را
مىآزمايد(6).
2. محفوظ ماندن آن حضرت از كشته شدن
از مطالعه تاريخ پيشوايان اسلام و رفتار خلفاى اموى و عباسى با آنان، به
روشنى در مىيابيم كه اگر امام دوازدهم ظاهر مىبود، حتماً او را چون اجدادش به
شهادت مىرساندند، چرا كه شنيده بودند و مىدانستند كه در خاندان پيامبر و از
فرزندان على(ع) و فاطمه(س) شخصيتى به وجود خواهدآمد كه حكومت ستم گران و
مستبدان به دست او برچيده خواهد شد و او كسى نيست جز فرزند حضرت امام حسن
عسكرى(ع) بنابراين، عباسيان در صدد كشتن او برآمدند، ولى خدا آن حضرت را حفظ
كرد و دشمنان او را نااميد ساخت.
زراره از امام صادق(ع) نقل مىكند:
براى قائم پيش از ظهور غيبتى است. عرض كردم چرا؟ فرمود: براى در امانماندن از
كشته شدن و اين غيبت ادامه دارد تا زمينه ظهور و غلبه او بر حكومت ستم گران و
مستبدان فراهم آيد.(7)
3. نبودن بيعت هيچ كس بر او
سومين فايدهاى كه از روايات بر مىآيد اين است كه آن حضرت بدينوسيله از
بيعت كردن با ستمكاران، خلفا و زمامداران غاصب محفوظ مانده، به هنگام ظهور
بيعت كسى بر ايشان نخواهد بود، لذا بىپرده حق را بيان مىكنند و حكومت عدل و
حق را بر قرار مىسازند. امام صادق(ع) فرمود: «چون قائم قيام كند، هيچ كس بر او
بيعتى ندارد».(8)
البته آماده نبودن شرايط ظهور حضرت را هم مىتوان به عنوان دليل چهارم متذكر
شد.
سفيران امام(ع) در عصر غيبت صغرى
1. ابوعمرو، عثمان بن سعيد عمرى اسدى:
وى پيش از ولادت حضرت ولىعصر(عج) به مدت پنج سال از طرف امام هادى و امام حسن
عسكرى(ع) وكيل و نماينده بود و در ميان شيعيان به عنوان «زيّات» يا «سمّان»؛
يعنى روغن فروش ملقب بود، وى اين شغل را براى پوشش نهادن به مقام والاى وكالت و
نيابت امام(ع) برگزيد، تا به اين وسيله در آن روزگار خفقان، خود را از شرّ
دستگاه خلافت حفظ كند.
درمورد عمرى اسدى تعبيرات جالبى از امام حسن عسكرى(ع) رسيده، به اين مضمون كه
آن بزرگوار به وكيل خود در قم (احمد بن اسحاق) فرمودند:
عمرى، مورد وثوق و اعتماد من است. آن چه از من نقل كند، بىترديد از من شنيده
است، آن چه بگويد از زبان من مىگويد، از او بشنو و از وى اطاعت كن كه او امين
و مورد وثوق است.(9)
هنگامى كه عمرى اسدى اين لطف و بزرگوارى را از امام(ع) را در حق خود شنيد به
سجده افتاد و خدا را سپاس گفت و اشك شوق از ديدگانش فروريخت.
2. محمد بن عثمان:
سفير دوم حضرت ولى عصر(ع) در غيبت صغرى، ابوجعفر محمد بن عثمان ملقب به عمرى
دوم است كه دوران سفارت او با ايام خلافت معتمد عباسى، معتضد عباسى، مكتفى
عباسى و ده سال از خلافت مقتدر عباسى مصادف شد. ايشان در حدود چهل سال مقام
والاى نيابت خاصه را به عهده داشت و در سال 305ه.ق ديده از جهان فرو بست.
3. ابوالقاسم، حسين بن روح نوبختى:
سومين نايب خاص حضرت ولى عصر(عج) است كه در حدود 21 سال متصدى مقام مقدس سفارت
بود. دوران سفارتش با سه خليفه عباسى (مقتدر، قاهر و راضى) مصادف شد. محمدبن
عثمان در واپسين لحظات زندگانى به شيعيان حاضر در مجلس فرمود: به من امر شده كه
به ابوالقاسم، حسين بن روح وصيت نمايم.
حسين بن روح نوبختى پس از 21 سال سفارت، سرانجام، در ماه شعبان 326ه.ق ديده از
جهان فرو بست.
4. ابوالحسن، على بن محمد سمرى:
وى چهارمين و آخرين سفير حضرت ولى عصر(عج) بعد از رحلت حسين بن روح بود كه مدت
سه سال اين منصب را به عهده داشت. سمرى از اصحاب نزديك امام حسن عسكرى(ع) بود.
دوران سفارتش با دو خليفه عباسى (راضى و مقتضى) مصادف شد. ايشان در ماه شعبان
329 بيمار شد و با همين بيمارى جهان را وداع گفت. در روزهاى بيمارى از وى
پرسيدند: ما را به چه كسى توصيه مىكنى كه بعد از تو در مسائل شرعى و حقوقى به
او مراجعه كنيم؟ در پاسخ فرمود: خدا مشيتى دارد كه آن را انجام خواهد داد.
آنگاه نامهاى را از ناحيه مقدسه كه به خط حضرت بقيةالله(عج) بود درآورد و
چنين قرائت كرد:
بِسمِ اللّهِ الرَّحمن الرَّحيمِ.
يا عَلِيَّ بنَ مُحمَّد السَّمريّ، عَظَّم اللّهُ أجرَ إخوانِكَ فيكَ فَإنَّكَ
مَيِّتٌ ما بينَكَ وَ بَينَ سِتَّة أيّامٍ. فَاجْمَع أَمْرَكَ وَلاتُوصِ إلى
أحَد فَيقومَ مَقامَكَ بَعدَ وَفاتِكَ. فَقَد وَقَعَتِ العَيبَةُ التّامَّةُ،
فَلا ظُهورَ إلاّ بَعدَ أن يَأذَنَ اللّهُ -تَعالى ذِكْرُهُ- وَ ذلكَ بَعدَ
طُولِ الأمدِ وَقَسوَةِ القُلوبِ وَ امتِلاءِ الأرضِ جَوراً، وَ سَيَأتي
شِيعَتى مَن يَدّعي المُشاهَدَةَ. ألافَمَن ادَّعى المُشاهَدَةَ قَبلَ خُروجِ
السّفياني وَالصَّيْحَةِ فَهُو كَذّاب مفتر، ولا حَولَ وَ لا قُوَّةَ إلاّ
باللّهِ العَليّ العَظيم؛(10)
به نام خداوند بخشنده مهربان. خدا پاداش برادرانت را در سوگ تو افزون سازد كه
تو شش روز ديگر از اين جهان رحلت خواهى كرد. كارهايت را فراهم ساز و كسى را به
جانشينى خود برنگزين و به كسى وصيت مكن كه غيبت كامل فرا رسيده است. ديگر تا
روزى كه خداوند تبارك و تعالى بخواهد، ظهورى نخواهد بود و آن مدتى بس دراز است
كه دلها را قساوت خواهد گرفت و زمين پر از ظلم و ستم خواهد شد. در اين دوران
برخى از شيعيانم ادعاى مشاهده(11) خواهند كرد، آگاه باشيد
كه هركس ادعاى مشاهده كند پيش از خروج سفيانى و وقوع صيحه دروغ گفته است كه هيچ
حول و قوّهاى جز براى خداوند بزرگ و بزرگوار نيست.
آنگاه آخرين سفير حضرت طبق وعده مسلّم ايشان، در روز ششم ديده از جهان فرو بست
و با رحلت او غيبت صغرى از سال 260ه.ق تا سال 329ه.ق، يعنى حدود 69 سال پايان
يافت. در غيبت صغرى رابطه مردم با امام بهكلى قطع نشد، اما محدود بود،
بهگونهاى كه هر فردى از شيعه مىتوانست به وسيله نواب خاص مشكلات و مسائل خود
را به عرض امام برساند و به واسطه آنان پاسخ را دريافت دارد و يا احياناً به
حضور امام شرفياب شود. اين دوره را مىتوان دوره آمادگى براى غيبت كبرى دانست
كه در آن ارتباط قطع شد و مردم موظف شدند در امور خود به نواب عام، يعنى فقها و
آگاهان به احكام شرع مراجعه كنند. اگر غيبت كبرى به يكباره آغاز مىشد ممكن بود
موجب انحراف افكار شود و ذهنها آماده پذيرش آن نباشد. اما به تدريج و در طول
مدت غيبت صغرى ذهنها آماده شد و غيبت كامل آغاز گرديد.
ناگفته نماند كه بعد از امام هشتم(ع) نيز ديگر امامان معصوم(ع) تنها براى خواص
شيعه آن هم در موارد خاص ظاهر مىشدند، حتى پاسخ سؤالات و رفع نيازمندىهاى
آنها را غالباً از پشت پرده انجام مىدادند تا شيعيان را براى غيبت حضرت ولى
عصر(عج) آماده كنند. در پرتو همين تجربه و تمرين بود كه غيبت امام براى شيعيان
دشوار نيامد. پيامبراكرم(ص) مىفرمايد:
... سپس امامشان غايب مىشود و تا مدتى كه خدا بخواهد از ديدگانشان پنهان
مىشود و براى او دو غيبت خواهد بود و يكى از آنها طولانىتر از ديگرى است.
هنگامى كه پنجمى از نسل هفتمين فرزندم از ديدهها ناپديد شود، هشيار باشيد،
آگاه باشيد.(12)
غيبت كبرى
با بسته شدن باب مراسلات و مكاتبات و پايان يافتن دوران غيبت صغرى، غيبت كبرى
آغاز شد و تا به امروز ادامه دارد و تا روز موعود و خروج حجت از كعبه، ادامه
مىيابد. پيامبر اكرم(ص) در اين باره فرمود:
سوگند به خدايى كه مرا به حق برانگيخت. قائم اولاد من بر اساس پيمانى كه خدا به
وسيله من با او بسته، از ديدهها غايب مىشود تا بيشتر مردم بگويند خدا نيازى
به آل محمد(ص) ندارد و گروهى در نشانههاى او دچار شك و ترديد شوند. هركس آن
زمان را درك كند محكم به دين خود چنگ زند و براى شيطان راه شك را ببندد تا
شيطان نتواند او را به شك انداخته، از دين و آيين من بيرون ببرد. چنانكه پدر و
مادرتان را از بهشت بيرون برد. خداوند (تبارك و تعالى) شيطان را دوست و ولىّ
كسانى قرار داده است كه به خدا ايمان نمىآورند.(13)
صاحب الزمان(عج) از هنگام غيبت كبرى تاكنون منتظر فرا رسيدن لحظهاى است كه
خداوند به ايشان اجازه فرج دهد. آن حضرت نيز همانند ديگر مؤمنان خواستار فرج
نزديك ا ست. سرور ما مهدى موعود(عج) شبها را با تهجّد و روزها را با نشستن به
نظاره و تسليم سپرى مىكند تا زمان يارى فرا رسد.
نيابت عامه
دوران غيبت كبرى دوره نيابت عامه است. در اين عصر، عالم بزرگى كه واجد همه
شرايط لازم فقاهت و رهبرى باشد در رأس جامعه قرار مىگيرد و رهبرى از آن اوست،
رجوع مردم به اوست و او صاحب ولايت شرعيه به نيابت از امام زمان(عج) است.
بنابراين اصل دينى، مشروع بودن امور و اسلامى بودن روابط سياسى و اجتماعى و
لازمالاجرا بودن مقررات و مشروعيت حكومت، همه و همه بستگى به تصويب و تنفيذ
نايب امام(ع) دارد و اگر او حكومتى را تصويب و تنفيذ نكند آن حكومت طاغوتى است،
زيرا چنين حكومتى ارتباطى به خدا، دين خدا، امامت و نظارت شرعى و الهى ندارد.
اين مقام و نيابت به وسيله خود ائمه طاهرين(ع)، به ويژه حجة بن الحسن المهدى(ع)
به عالم واجد شرايط تفويض شده است: «اما در رويدادهاى تازه كه براى شما واقع
مىشود به روايت كنندگان احاديث ما مراجعه كنيد، زيرا آنها حجت من بر شما و من
حجت خدا بر آنان هستم».(14) يا «از ميان فقها كسى كه نگهدار
نفس خويش، حافظ دين، مخالف هوى و مطيع اوامر مولاست، بر عوام است كه از او
تقليد كنند.» بنابراين، مخالفت و ردّ حكم و دستور چنين پيشواى دينى، ردّ بر
امام است و ردّ بر امام، ردّ بر پيامبر(ص) است و ردّ بر پيامبر(ص)، ردّ بر خدا
و احكام خداست. اين مقام تنها براى حفظ فروع فقهى و انتقال آنها از نسلى به نسل
ديگر نيست، بلكه براى حفظ و انتقال موجوديت تشيع و نگهبانى دين خداست.
بنابراين، بايد مجتهدان و عالمان ديگر مقام او را پاس بدارند و به وحدت رهبرى و
مركزيت يافتن قدرت دينى كمك كنند تا دين خدا و تودههاى متدين همواره پناهگاهى
محكم و دژى استوار داشته باشند. آرى، اطاعت از احكام نايب امام واجب است، چرا
كه وى به جعل، نصّ و تأكيد امام(ع) صاحب ولايت شرعى شده و در عصر غيبت پيروى از
او لازم است. حركت در خط او، حركت در خط دين و ائمه طاهرين(ع) است و مقابله،
اهمال، موضع گيرى و جبههگشايى در قبال او همه و همه خروج از خط امامت و قرآن
است، خروج از خط امامت و قرآن نيز خروج از خط نبوت است و خروج از خط نبوت، خروج
از خط دين و توحيد. نايب امام به جاى امام قرار دارد و احيا و اجراى احكام قرآن
و تشكيل جامعه قرآنى به عهده اوست. رهبرى نظام براى نظم، سازماندهى، ايجاد
تشكيلات، گسترش و بقاى مكتب تشيع است و هرچه با ا ين هدف معارض باشد بايد كنار
گذاشته شود.
غيبت از نگاه معصومان(ع)
پيامبر عزيز اسلام(ص) فرمود:
طوبى لِمَن لَقِيهُ، و طوبى لِمَن أحَبَّهُ، و طوبى لِمَن قالَ بِهِ؛(15)
خوشا به حال كسى كه مهدى(عج) را ديدار كند، خوشا به حال كسى كه او را دوست
داشته باشد و خوشا به حال كسى كه قائل به امامت وى باشد.
همچنين فرمودند:
اَلمَهدىُّ طاووسُ أهلِ الجَنَّةِ؛(16) مهدى(عج) طاووس
بهشتيان است.
و نيز فرمودند:
يَخرُجُ أناسٌ مِنَ الْمَشرِقِ فَيُوَطَّؤُونَ لِلْمَهْدِيِّ سُلطانَهُ؛(17)
مردمى از مشرق زمين قيام مىكنند و زمينه حكومت مهدى(عج) را فراهممىسازند.
امام على(ع)
همه امامان از سويداى دل، آرزوى ديدار آن خورشيد جهان افروز را داشتند و هر
كدام به نوعى از عشق درونى پرده برداشتند. اصبغ بن نباته گويد:
روزى محضر مقدس اميرمؤمنان شرفياب شدم، ديدم در درياى فكر غوطهور است و با
انگشت مباركش بر زمين مىزند. عرض كردم: اى اميرمؤمنان! چهشده، شما را
انديشناك مىبينم؟ با انگشت مباركتان بر زمين مىزنيد، مگر به آب و گل
علاقهمند شدهايد؟ فرمود: نه، هرگز. به خدا سوگند حتى يك روز هم به اين خاك و
گل علاقهمند نشدم، ولى داشتم فكر مىكردم درباره مولودى كه از نسل من به دنيا
خواهد آمد. او يازدهمين فرزند من است، او همان مهدى است كه زمين را پر از عدل و
داد كند، آنچنانكه پر از جور و ستم شده است. براى او دوران غيبت هست. در آن
ايام اقوامى از راه حق منحرف مىشوند و اقوام ديگرى به راه راست هدايت
مىگردند.(18)
امام حسن(ع)
امام حسن مجتبى(ع) پس از تشريح حكومت شكوهمند آن حضرت، مىفرمايد:
خوشا به حال آنان كه روزگار همايونش را درك كنند و از اوامرش اطاعتنمايند.(19)
امام حسين(ع)
سالار شهيدان حضرت حسين(ع) كه همواره به ياد منتقم خون خود و خون ديگر
مظلومان در راستاى تاريخ بوده و به هنگام ترسيم قيام جهانى، آن حضرت از او به
عنوان «اَلْمُوتُوُر بِأبيه» تعبير مىكرد كه به معناى صاحب خون و انتقام
گيرنده است.(20)
امام زين العابدين(ع)
امام سجاد(ع) در خطبه معروف خود در مجلس يزيد، ويژگىهاى خاندان عصمت و
طهارت(ع) را برمىشمارد و مىفرمايد:
خداوند به ما علم، حلم، سخاوت، شجاعت و محبت در دل مؤمنان عطا كرده، رسول خدا
از ماست، وصى او از ماست، سرور شهيدان حمزه سيدالشهدا ازماست. جعفر طيار و دو
سبط امت از ماست و آن مهدى كه دجّال را مىكشد از ماست.(21)
امام محمدباقر(ع)
امام باقر(ع) در مقام ابراز اشتياق به ديدار آن حضرت مىفرمايد:
و يا طُوبى مَن أدركَه؛ خوشا به حال آن كه او را درك كند.(22)
امام خطاب به «امّ هانى» مىفرمايد:
فَإن اَدْرَكتَ زمانَهُ قَرّتْ عَيْنُكِ؛ اگر زمان او را درك كنى ديدگانت
روشنمىگردد.(23)
امام صادق(ع)
لَوْ اَدرَكتُهُ لَخَدمْته أيّام حَياتي؛ اگر من زمان او را درك مىكردم
همه عمر دامن خدمت به كمر مىبستم.(24)
اين تعبير بسيار بلندى است كه از طرفى حاكى از عظمت فوقالعاده حضرت بقية
اللَّه (ارواحنا فداه) است و از سوى ديگر، بيان گر نهايت عشق و علاقه امام
صادق(ع) به ششمين فرزند دل بند خويش است.
امام كاظم(ع)
امام كاظم(ع) درباره غيبت امام عصر(عج) خطاب به برادر بزرگوارش على بن جعفر
مىفرمايد:
إنّما هِى مِحنَة مِنَ اللّه عزّوجل اِمْتَحَن بِها خَلقَهُ؛(25)
آن يك آزمون الهى است كه خداوند متعال بندگانش را به اين وسيله آزموده است.
امام رضا(ع)
ايشان از برپايى ترازوى عدل آن حضرت ياد كرده و مىفرمايد:
فَإذا خَرَجَ أشْرَقَتِ الأرضُ بنورِرَبّها وَوَضَعَ ميزانَ الْعَدلِ بَينَ
النّاسِ فَلايَظْلِمُ أحَدٌ أحَداً؛(26)
هنگامى كه حضرت مهدى(عج) ظهوركندزمين به نور پروردگارش روشنمىشود و ترازوى
عدالت را در ميان مردم مىگذارد و هيچ كس به ديگرى ستم نمىكند.
امام جواد(ع)
حضرت جواد(ع) در چهارسالگى به شدّت در غم و اندوه غوطهور شده، پدربزرگوارش
از سبب همّ و غمش مىپرسد. از مصيبتهاى اهل بيت و انتقام آن در عصر ظهور ياد
مىكند.(27) آن وجود نازنين مىفرمايد:
فَإذا دَخَلَ الْمَدينَةَ أخْرَجَ اللّاتَ و العُزّى فَأَحْرَقَهُما؛
چون وارد مدينه منوّره بشود، آن دو بت پليد قريش را از خاك بيرون مىآورد و
مىسوزاند.(28)
امام هادى(ع)
امام هادى(ع) در زندان سامرا به ياد يوسف زهرا(س) مىفرمايد:
روز سه شنبه به رسول خدا اختصاص دارد... روز پنج شنبه به پسرم حسن (امام حسن
عسكرى(ع)) و روز جمعه به فرزند پسرم (حضرت مهدى«عج»)(29)
امام حسن عسكرى(ع)
امام حسن عسكرى(ع) نيز در دومين روز ولادت خورشيد پنهان كه حكيمه خاتون
گهواره را خالى ديد و پرسيد: سرور و مولايم چه شد؟ فرمود:
يا عَمَّة استودَعْناه الّذى استودَعْت أمّ موسى؛(30) عمه
جان! او را به خداوندى سپرديم كه مادر حضرت موسى(ع) فرزندش را به او سپرد.
امام مهدى(عج)
امام زمان(عج) كه همواره از طولانى شدن دوران غيبت در سوز و گداز است و
فرمان دعا براى تعجيل در امر فرج صادر مىكند، در توقيع شريف مىفرمايد:
وَ أكثِروا الدُّعاءَ بِتَعْجيلِ الْفَرَجِ؛ فَإنَّ ذلِكَ فَرَجُكُم؛(31)
براى تعجيل در امر فرج فراوان دعا كنيد كه فرج شما نيز در آن است.
اى منتظران! گنج نهان مىآيد
آرامش جان عاشقان مىآيد
بر بام سحر، طلايه داران ظهور
گفتند كه صاحب الزّمان مىآيد
(32)
ديدار در زمان غيبت
ملاقات با حضرت در زمان غيبت به عنوان يك رزق معنوى با عنايت و توجه ايشان صورت
مىگيرد و صالحان، اوليا و وابستگان مىتوانند ديده به ديدار ايشان بگشايند،
هركسى به اندازه شايستگى خود به نوعى ايشان را مىبيند. بعضى از مردم ممكن است
ايشان را ببينند، اما نشناسند، ديگرى مىبيند و مىشناسد، بعضىها هم
نمىتوانند با چشم سر ببينند، بايد چشمهايشان را روى هم بگذارند تا بتوانند
تمثال ايشان را نظاره كنند. بعضى ممكن است ايشان را ببينند، اما فقط حس مىكنند
كه اين شخص از اهل بيت است و نفهمند كه خود آقاست، گاهى افراد بسيار معمولى و
ساده محضر امام را درك مىكنند، بايد لياقت حضور داشت. مىگويند اويس قرنى هرگز
پيغمبر را نديد، اما چهره حضرت را به خوبى توصيف مىكرد.
اما روايتى كه مىگويد مدعيان ملاقات را تكذيب كنيد به نظر مىرسد كه منظور
ترتيب اثر ندادن است نه دروغ، هيچ وقت نمىتوانيم منكر ارتباط افرادى مانند
سيدبحرالعلوم با امام شويم. روايت به اين معناست كه شما ترتيب اثر ندهيد، اگر
راست باشد فضيلتى است براى ملاقات كننده و اگر دروغ باشد وقتى شما اعتنا نكرده
باشيد، مفسدهاى بهبارنمىآورد، چرا كه مىبينيم و مىدانيم بسيارى از كسانى
كه معتقد و علاقهمند به امام بودند از اين مسأله سوء استفادهها كردند.
مرحوم حاج شيخ مرتضى حائرى از قول پدرشان نقل مىكنند كه استاد ما مرحوم حاج
سيد محمدفشاركى در قضيه تنباكو بسيار به مرحوم ميرزا فشارمىآورد؛ يعنى از
ايشان مىخواستند كه هرچه زودتر فتواى تحريم را اعلام كنند. يكبار هم با كمال
احترام از ايشان خواست كه جدا از ارتباطاستاد و شاگرد، حرفشان را بىپرده
بزنند، بعد مىگويند: من فكر مىكنم شما از ناصرالدين شاه مىترسيد كه اقدامى
نمىكنيد، چون قضيه تنباكو مدتىطول كشيد. ظاهراً مرحوم ميرزا در فكر هماهنگى
با همه علماى بلاد بودند كه يك وقت كسى خلاف نظر ايشان اقدامى نكند و فتوا
نشكند. مرحومميرزا به مرحوم فشاركى فرمودند: من از چيزى نمىترسم،
امامىخواستم با نظر مبارك امام عمل كنم، براى همين سه روز روزه گرفتم و امروز
رفتم در سرداب سامرا و اين را آوردم. حالا معلوم نيست كه منظورشان اين بود كه
فتوا به دست خط امام بوده، يا ايشان املا فرمودهاند و ميرزا نوشته است.(33)
يكى از راههاى ارتباط با امام، مسأله محبت است. حضرت على(ع) مىفرمايد:
مَن أحَبّنا فَلْيَعْمَل بِعَمَلِنا؛ كسى كه ما را دوست دارد بايد چون ما عمل
نمايد.
ابتدا بايد در راه و روش از امام پيروى كنيم و آن چه را كه مىفرمايد مبناى
كارهاى روزمره خود قرار داده و با عمل نشان دهيم كه از عاشقان و منتظران حقيقى
او هستيم. پس از اين كه خود را اصلاح و از گناهان و پليدىها دورى گزيديم،
انتظار زيارت چهره زيباى حضرت دور از دسترش نيست.
وظايف شيعيان در عصر غيبت
يكى از وظايف شيعيان در عصر غيبت عمل بهاين فرموده امام زمان(ع) است:
وَ أمّا الحَوادِثُ الواقِعَةُ فَارجِعُوا فيها إلى رُواةِ أحاديثنا فَإنَّهُم
حُجَّتي عَلَيْكُمْ وَ أنا حُجَّةُ اللّهِ عَلَيْهِم.(34)
در هر مسألهاى بايد سراغ مراجع رفت، چرا كه احترام به آنان، احترام به ولى
عصر(ع) است. ايجاد ارتباط با نايبان حضرت و تكريم و احترام اين بزرگان، موجب
بخشودگى گناهان مىشود، زيرا احترام به پيامبر(ص) و اهلبيت(ع) چنين ارمغانى را
به همراه دارد. در سوره حجرات آمده است:
(إنَّ الذينَ يغضّون أصْواتهم عِنْد رَسُول الله أولئك الّذين امْتَحَن الله
قُلُوبَهُم لِلتَّقوى لَهْم مَغْفِرةٌ و أجرٌ عَظيم)(35)؛
كسانى كه پيش پيامبر خدا صدايشان را فرو مىكشند، همان كسانى هستند كه خدا
دلهايشان را براى پرهيزگارى امتحان كرده است، آنان را آمرزش و پاداشى بزرگ
است.
هرچند اين آيه در مورد احترام به پيغمبر(ص) است، اما احترام به ائمه اطهار(ع) و
مراجع هم به نوعى احترام و حرمت نهادن به پيامبر(ص) است. هرقدر كه مراجعه به
مراجع بيشتر باشد، در واقع، امام زمان(عج) مركزيت و محوريت بيشترى در جامعه
پيدا مىكند.(36)
از سويى، احترام به مراجع - كه امام(ع) آنان را نواب خود خوانده- زمينهاى است
براى گردن نهادن در برابر حكومت مهدى(عج).
سرباز امام زمان بودن سنخيت مىخواهد، سنخيت و هماهنگى با امام در عدالت، تقوا
و... در اين راستا هم بايد تمرين عملى داشت و هم تمرين فكرى، اما تمرين عملى،
بايد عوام و خواص به عدل عادت كنند وگرنه تحمل حكومت مهدى(عج) بر آنها سخت
خواهد بود. مسلماً در زمان حضرت هر كسى در مكان و جايگاه شايسته خود مىنشيند،
همه بايد اين نوع آمادگى را پيدا كنند، يعنى خودشان را به عدل و قسط بيارايند.
اين كه مىبينيم امام راحل فقط يك خانه كوچك در قم داشتند، معلوم مىشود كه
ايشان خودشان را براى ظهور آماده كرده بودند. مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائرى با
اين كه مبالغ زيادى از وجوه شرعى در اختيار داشتند، اما هميشه با همان عباى
پاره سر درس حاضر مىشدند، اين يعنى همان تمرين عملى.
اما تمرين فكرى، خواندنِ زيارت نامههايى، مانند «جامعه كبيره»، «دعاىندبه» و
«عهدنامه» است.انتظار فرج يك تمرين فكرى است. «أفضلُ أعمالِ أُمَّتي، انتظارُ
الفَرَج مِن اللّه عزّوجلّ»، انتظار فرج بايد هميشه شعار شيعه باشد؛ يعنى
مابايد همواره يكديگر را به انتظار و يادآورى فرج و ظهور امام دعوت كنيم. چرا
پيشينيان ما روزهاى جمعه با ادب و سلاح از شهر خارج مىشدند. اين يك كار نمادين
و تمثيلى بود، براى اين كه يادشان نرود كه فرج و ظهورى در راه است.(37)
از جمله تكاليف شيعيان در عصر غيبت تجديد عهد همه روزه به وحدانيت خداى رحمان،
نبوت خاتم انبيا و ولايت ائمه هدى(ع) است. تجديد عهد، تازه كردن بيعت، ارائه
عقايد حقه به پيشگاه خدا، رسول و ائمه(ع)، ستودن ايشان به پاكى و طهارت و
درخواست پايدارى و دوام عقايد از خداوند تعالى با كمال خضوع است. اگر انسان
همواره خود را در محضر امام زمان(عج) ببيند، گرچه در ظاهر حضور امام نباشد، اما
هميشه امام را ديده و او را متوجه امورات ظاهرى و باطنى خود مىداند. بنابراين،
لازم است هرشب خدمت گزارى و جان نثارى خود را اعلام كند. در حقيقت، او مثل
مأمور و مسافرى است كه مولايش دستورالعملها و تكاليف لازم را بدواعلام كرده و
او هر روز بايد مطابق آن عمل كند، اما چنانچه مطابق خيالات و رأى خود عمل كند،
به خطرات بزرگ گرفتار مىشود.
پىنوشتها:
1. عبدالرحيم موگهى، جان جانان، ص 124 - 125.
2. شيخ حر عاملى، اثباة الهداة، ج 6، ص 386، به نقل از:
دادگر غيبى.
3. همان، ص 394.
4. همان، ص 395.
5. همان، ص 438.
6. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 52، ص 113.
7. لطف اللَّه صافى گلپايگانى، منتخب الاثر، ص 269.
8. اثبات الهداة، ج 6، ص 436.
9. كلينى، اصول كافى، ج 1، ص 330.
10. بحارالانوار، ج 51، ص 361.
11. با توجه به احاديث ديگر، منظور از اين كه ديگر كسى امام
زمان(ع) را تا هنگام ظهورش مشاهده نخواهدكرد، به اين معناست كه ديگر نيابت خاصى
نخواهد بود.
12. اربلى، كشف الغمّه، ج 3، ص 454.
13. على حائرى يزدى، الزام الناصب، ص 69، به نقل از: منتظر
تا صبح فردا، ص 40 - 41.
14. ابوجعفر صدوق، اكمال الدين و اتمام النعمه، ص 484.
15. بحارالانوار، ج 52، ص 309.
16. همان، ج 51، ص 105.
17. همان، ص 87.
18. شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا(ع)، ج 1، ص 289.
19. سليمان كامل، يوم الخلاص، ص 374.
20. عيون اخبار الرضا(ع)، ج 1، ص 318.
21. شيخ عباس قمى، نفس المهموم، ص 285.
22. بحارالانوار، ج 51، ص 137.
23. كافى، ج 1، ص 276.
24. محمدابراهيم النعمانى، كتاب الغيبه، ص 245.
25. عيون اخبار الرضا(ع)، ج 2، ص 360.
26. بحارالانوار، ج 52، ص 321.
27. البحرانى، حلية الابرار فى فضائل محمد و آله الاطهار، ج
2، ص 598.
28. عيون اخبار الرضا(ع)، ج 2، ص 383.
29. بحارالانوار، ج 51، ص 162.
30. شيخ طوسى، كتاب الغيبه، ص 292.
31. بحارالانوار، ج 52، ص 30.
32. ميرهاشم ميرى.
33. محمدعلى گرامى، موعود، شماره 4، ص 15.
34. بحارالانوار، ج 53، ص 181.
35. حجرات (49) آيه 3.
36. موعود، شماره سوم، ص 14.
37. همان.