رؤياى نور
(برگزيده دارالسلام شيخ محمود ميثمى عراقى)

رضا استادى

- ۲ -


تأليفات ملا محمود ميثمى‏

1. مشكاه النيرين به زبان عربى شامل چهل حديث در مناقب و چهل حديث در مصائب (به اندازه دارالسلام است و دارالسلام 560 صفحه وزيرى است).

در پايان دارالسلام گويد: حقير بعد از آنكه اراده كردم كه در مقام تصنيف و تأليف برآيم و افادات و تحقيقاتى كه از مشايخ خود التقاط كرده و استفاده نموده به اضافه افكار بديعه كه به خاطر رسيده از براى تذكر خود و انتفاع برادران به قيد تحرير در آورم چنانكه بزرگان گفته‏اند كه العلم صيد و الكتابه قيد چنان ديدم كه بايد اول امر تحفه‏اى لايق، هديه موالى خود كه بزرگان دينند نمايم تا آنكه به توجه و نظر و شفاعت ايشان موفق به اين امر شوم لهذا كتاب مشكاه النيرين را كه در مناقب و مصائب معصومين (عليهم السلام) است تأليف كردم.

تاريخ تأليف آن 1279 مى‏باشد و نسخه اصل آن را علامه طهرانى در طهران نزد نواده مؤلف شيخ جمال الدين بن محمد تقى بن محمود ديده است‏(28).

نواده مؤلف، مرحوم ملك الواعظين از نسخه خطى همين كتاب شرح حال مؤلف را كه به قلم خود در سال 1276 نوشته، نقل مى‏كند و در ادامه مى‏نويسد:

پس از آن، ايشان در مقابل نعم الهيه حمد الهى مى‏كند كه خداوند دوستى و ولايت على و اولاد محبين او را در دل او قرار داده و حديث حب على حسنه لا تضرمعها سيئه و قول رسول خدا صلى الله عليه و آله: المرء يحشر مع من احب [را نقل‏] و همين را يگانه فخر خود خوانده است. پس از آن در مقابل توفيق تحصيل علم و اشتغال به آن و موافقت (مرافقت) با اهل آن [حمد الهى را كرده‏] كه مرا به آيه شهد الله انه لا اله الا هو و الملائكه و اولوالعلم

مضاهى ملائكه قرار داده و مرا به درجات قرب بالا برده، چنانچه وعده داده يرفع الله الذين آمنوا و الذين اوتوا العلم درجات و براى من حظى از خشيت خود قرار داده انما يخشى الله من عباده العلماء.

و گفته خداوند جحيم و نعمت‏هاى خود و دشمنان و حجت خود را به من نمود تا جايى كه دلم به مقام اطمينان رسيد و از من هر گونه وساوس و خطراتى را دور فرمود و علم و ايمان نصيب من فرمود و مرا مجاور قبر اشرف خلقش بعد از رسول خاتم قرار داد.

و قرار داده خواب مرا در اين تربت پاك به بركت اين تربت مباركه و صاحب آن [عبادت‏]، و عبادت من عبادتى است كه معادل است با دويست هزار عبادت.

و اينها نعم جزئيه است كه به حكم و اما بنعمه ربك فحدث بيان شد و الا به حكم و ان تعدوا نعمه الله لا تحصوها از شماره بيرون است فالحمد لله الذى هدانا لهذا و ما كنا لنهتدى لولا ان هدانا الله ربنا لا تزع قلوبنا بعد اذ هديتنا و هب لنا من لدنك رحمه انك انت الوهاب‏(29).

در كتابخانه آيه الله مرعشى نسخه‏اى از مشكاه النيرين مورخ 1287 موجود است.

2. جوامع الشتات در اصول فقه در دو جلد (تقريباً سه برابر دارالسلام است).

در اواخر كتاب دارالسلام گويد: بعد از وفات شيخ انصارى آن جناب را در خواب ديدم كه در بيابانى وسيع كه در آن نهرى بزرگ جارى بود ايستاده ظرفى كه در دست داشت به من داد و فرمود از اين نهر آب بياور. چون بر لب نهر رفتم آب تميز و صاف نبود، برگشتم به عرض رسانيدم فرمودند: تدبيرى كن و بياور كه دانستم مقصود صاف كردن آب است و از خواب بيدار شدم.

خواب را براى برخى از علما نقل كردم، گفت مقصود آن جناب تنقيح مطالب علميه بوده، زمانى نگذشت كه حقير عازم بر تنقيح و تحرير مباحث اصوليه و فقهيه شدم و مناسب آن ديدم كه جميع تحقيقات اصوليه و فقهيه شيخ استاد را از مسموعات و غير مسموعات تنقيح و تحرير و جمع نمايم. پس جميع مسودات خود آن مرحوم را با تقريرات تلامذه ايشان از خود و غير خود جمع آورى كرده با دقت تمام تنقيح نموده در اصول كتاب جوامع و در فقه كتاب لوامع را نوشتم و بعد از آن ديگر بار موفق شده در اصول كتاب قوامع و در فقه كتاب خزائن نوشته شد و تمام اين توفيقات از آثار اشاره آن جناب در خواب به آوردن آب بود. اعلى الله قدره و رفع درجته و شكر سعيه و جزاه الله فضل جزاء المطيعين.

در دارالسلام اعتقاد كامل خود را به شيخ انصارى اين طور بيان مى‏كند:

حقير از سال 1272 تا سال 1281 ملازم منبر درس و نماز جماعت شيخ الطائفه شيخ انصارى قدس سره بودم، بعد از آنكه در ايران خود را فارغ مى‏دانستم و از جمعى از معتبرين علما مصدق و مجاز بودم و فهم تحقيق و نظر دقيق شيخ را طورى ديدم كه از مسموعات سابقه خود بالمره چشم بسته و دست كشيدم و فائز به استفاضه و استفاده از ايشان بودم.

و اضافه مى‏كند: كرامات و مقامات شيخ انصارى (رحمه الله) زياده از حصر و شمار است و مخالف و مؤالف را به آن اعتراف است و چگونه چنين نباشد و حال آنكه در عبادت در عصر خود عديل نداشت و در زهد و ورع او را نظير نبود و با آنكه در هر سال زياده از صد هزار تومان از وجوه به سوى او متوجه مى‏گرديد وفات كرد در حالى كه درهم و دينارى نگذاشت و در زندگى به اقل ما يقنع به اكتفا نمود(30).

با اينكه نام اين كتاب جوامع الشتات فى ما برزمن العلامه الانصارى من الافادات فى المباحث الاصوليه است ولى همانطور كه در ذريعه فرموده‏اند اين كتاب شامل آن بخش‏هايى از مباحث اصول فقه است كه به قلم خود شيخ انصارى نگاشته نشده، يعنى بحث‏هاى حجيت ظن و برائت و استصحاب و تعادل و تراجيح را ندارد و گويا اين استثنا دنبال نام كتاب هم باشد.

اما مرحوم ملك الواعظين در مقدمه چاپ حروفى دارالسلام در شرح حال جد خود مى‏نويسد:

جوامع الشتات جامع جميع آنچه در اصول از شيخ انصارى ابراز شده غير از مسائل اربعه مى‏باشد و اين كتاب در دو مجلد است كه مجلد سوم آن را در همان مسائل اربعه (حجيت ظن، براءت، استصحاب و تعادل و تراجيح) نوشته‏اند.

در ذريعه سه نسخه از اين كتاب (ج 1 و 2 ظ) معرفى شده كه يكى در كتابخانه ميرزاى شيرازى بزرگ، و دومى در كتابخانه ميرزا عبدالرزاق واعظ همدانى متوفاى بعد از 1381 و سومى به خط مؤلف نزد نواده مؤلف شيخ جمال الدين در طهران بوده است.

3. قوامع الفضول فى علم الاصول. (در يك جلد رحلى 584 صفحه چاپ شده است).

اين كتاب دوره كامل اصول فقه و به منزله تقريرات درس اصول شيخ انصارى است و اين كتاب چون علاوه بر آنچه در فرائد الاصول (رسائل) شيخ انصارى و مطارح الانظار (تقريرات درس اصول شيخ انصارى به قلم ميرزا ابوالقاسم كلانتر طهرانى) آمده بخش‏هاى ديگر اصول را هم دارد، مورد توجه و استفاده قرار گرفته و مؤلف به خاطر همين كتاب شهرتى پيدا كرده، تا جايى كه او را بيشتر به عنوان صاحب قوامع مى‏شناسند و معرفى مى‏كنند.

اين كتاب بعد از جوامع الشتات و لوامع النكات، تأليف شده و تاريخ پايان تأليف آن 1292 در نجف اشرف بوده است.

از مؤلف در صفحه قبل از شروع كتاب نقل شده: ان كتابنا هذا الموسوم بقوامع الفضول عن وجوه حقائق اصول علم الاصول الجامع لجميع ما التقط من مطارح نتائج افكار شيخنا الوحيد المرتضى الانصارى طيب رمسه فى هذا العلم من مباحث المعقول و المنقول

تقريظهايى حاكى از اهميت اين تأليف و مجتهد و محقق بودن مؤلف آن بر اين كتاب نوشته شده است:

سيد على آل بحرالعلوم طباطبائى متوفاى 1298 كه از اكابر فقهاى عصر خود بوده و كتاب البرهان القاطع در فقه كه سه جلد آن چاپ شده تأليف اوست درباره قوامع مى‏نويسد:

لحظت جمله من مسائل هذا الكتاب فوجدتها دليلا واضحاً على قوه ربانيه لمولفه لم توجد فى ابناء عصره و برهاناً ساطعاً لوجود ملكه رد الفروع الى الاصول اختص بها عن غيره فكان كما قيل:

و انى و ان كنت الاخير زمانه لات بما لم تستطعه الاوائل

و ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء حرره الاقل على آل بحرالعلوم الطباطبائى 1294.

سيد مهدى قزوينى متوفاى 1300 و صاحب كرامات و از شاگردان ميرزاى شيرازى (رحمه الله) درباره قوامع مى‏نويسد: سرحت نظرى فى هذا الكتاب فوجدته كعقد قد انفصم فتناثرت لاليه... كيف و قد صدر عن قريحه و قاده و فكره نقاده و قوه ربانيه و ملكه قدسيه تشهد لصاحبه بالاقتدار على رد الفروع الى الاصول و الاحاطه بالمعقول و المنقول و فقه الله لمراضيه و جعل مستقبله خيراً من ماضيه و بلغه ما يتمناه و ما الفضل الا من عندالله.

من مبلغ الاعراب انى بعدهم شاهدت رسطاليس و الاسكندرا
و رأيت كل العالمين كانهم رد الاله زمانهم و الاعصرا

حرره الاقل محمد بن الحسن المدعو بمهدى الحسينى الشهير بالقزوينى 1294.

و ميرزاى بزرگ ميرزا محمد حسن شيرازى متوفاى 1312 مى‏نويسد: چه قدر خوب است كه نسخ اين كتاب مستطاب بسيار شود كه علما و طلاب از آن منتفع شوند و ان شاء الله بانى خواهند شد. حرره الاحقر محمد حسن الحسينى.

اين كتاب در سال 1304 (بخش اول) و 1305 (بخش دوم) براى چاپ استنساخ و در همان سال‏ها در زمان حيات مؤلف در طهران چاپ شده و در پايان آن آمده است:

طالبان اين كتاب و كتاب دارالسلام در محله پاى منار در خانه مصنف آن، از نجل نبيل ايشان زبده العلماء الاطياب شيخ محمد تقى ابتياع نمايند.

در فهرست كتب چاپى خانبابا مشار آمده كه قوامع علاوه بر سال 1305 در سال 1294 هم چاپ شده است. نگارنده فقط چاپ حدود 1305 را ديده و آن چاپ را نديده‏ام و شايد ايشان 1294 را كه تاريخ تقريظها است با تاريخ چاپ اشتباه كرده باشد، بايد تحقيق شود.

4. لوامع النكات الجامع لجميع ما برز من الشيخ الانصارى فى الفقه سوى ما كتبه فى الطهاره و المكاسب (پنج برابر دارالسلام است).

علامه طهرانى كه نسخه خطى اين كتاب را ديده مى‏فرمايد: شرح شرايع است در چهار [يا شش ]جلد، جلد اول صلاه و جلد دوم زكاه و خمس و صوم (تاريخ پايان تأليف جلد دوم 1288) است.

و نسخه‏اى شامل زكاه و بخشى از اجاره نزد حاج شيخ على قمى و سه جلد آن نزد ميرزا عبدالرزاق واعظ همدانى و برخى از مجلدات آن به خط مؤلف نزد نواده‏اش شيخ جمال الدين در طهران و كتاب رهن آن در كتابخانه سيد محمد باقر حجت در كربلا و جزء اول آن در كتابخانه اميرالمؤمنين در نجف است‏(31).

يك نسخه از يك قطعه اين كتاب در كتابخانه آيه الله مرعشى مورخ 1289 كه از روى نسخه مؤلف نوشته شده موجود است.

در فهرست آن كتابخانه‏(32) آمده: اين كتاب در شش جلد بزرگ نوشته شده و تاريخ پايان تأليف جلد ششم 1287 مى‏باشد كه نسخه حاضر جلد ششم است و مشتمل بر قسم چهارم از شرح شرايع است.

و يك نسخه شامل بخشى از كتاب، در كتابخانه مجلس شوراى اسلامى است‏(33).

5. خزائن الكلام فى شرح قواعد الاحكام، طهارت آن نوشته شده (چهار برابر دارالسلام است).

علامه طهرانى مى‏نويسد: شرح كتاب طهارت تا وضو را در يك مجلد و شرح دماء ثلاثه را در مجلدى ديگر نزد نواده او شيخ جمال الدين در طهران ديدم.

6. مياه العيون، فقه و شرح منهاج الهدايه حاجى كلباسى است.

علامه طهرانى گويد:

نسخه اصل به خط مؤلف شامل مقدارى از طهارت و بخشى از خيارات و بحث نقد و نسيه و شروط و متفرقاتى از ابواب معاملات و قضاء و رهن را در نجف نزد [آيه الله‏] سيد محمد حجت كوه كمرى ديدم كه مجموعاً حدود ده هزار بيت (نصف دارالسلام) بود. و ظاهراً همين نسخه است كه اكنون در كتابخانه آيه الله مرعشى قم است‏(34).

7. كفايه الراشدين فى الرد على جماعه من المبدعين.

حاج كريمخان كرمانى رئيس شيخيه در زمان خود كتابى به نام هدايه الطالبين دارد كه خواسته است در آن ايرادهاى يكى از علماى يزد بر طائفه شيخيه را پاسخ گويد.

در كتاب فهرست كتب شيخيه آمده است:

در هدايه الطالبين اين سؤال‏ها را حاج كريمخان پاسخ داده است.

چرا مريدهاى شما علما را لعن و طعن مى‏كنند؟

مرادتان از ركن رابع كه گفته‏ايد اصول دين چهار است و چهارم آن ركن رابع مى‏باشد چيست؟

موضوع عدد در صوم و افطار در ماه رمضان چيست و مآخذ فقاهتى آن چيست؟

مرحوم ميرزا عبدالرزاق همدانى واعظ متوفاى بعد از 1381 و صاحب تأليفات فراوان هم كتابى به نام هدايه الطالبين در رد شيخيه دارد كه نبايد اين دو با هم اشتباه شود.

كفايه الراشد ردى است بر هدايه الطالبين حاج كريمخان كه در سال 1283 نگارش آن به پايان رسيده است و حدود 150 صفحه وزيرى است.

علامه طهرانى مى‏فرمايد: نسخه به خط مؤلف نزد نواده‏اش شيخ جمال الدين در طهران است.

در كتابخانه آيه الله مرعشى نسخه‏اى از اين كتاب مورخ 1306 موجود است و در فهرست آن كتابخانه‏(35) آمده است.

مؤلف در سال 1282 به زيارت حضرت رضا عليه السلام رفت و هنگام بازگشت در طهران شخصى كتاب هدايه الطالبين حاج كريم خان كرمانى را به وى داد و درخواست كرد كه اظهار نظر نمايد.

كتاب كفايه الراشدين را در پاسخ آن نوشته و ضمناً ردى است بر صوفيه و مدعيان ارشاد و مشتمل بر سه باب است:

باب اول در جواب كلمات خان كرمان.

باب دوم در احتجاج يوحناى ذمى.

باب سوم رد صوفيه.

بنابراين اولين تأليف مرحوم ميثمى مشكاه النيرين و شايد دوم كفايه الراشدين و سوم و چهارم و پنجم و ششم و هفتم جوامع الشتات و لوامع النكات و مسند الاخبار و خزائن و قوامع الفضول است و تاريخ تأليف مياه العيون معلوم نيست، و آخرين آنها دارالسلام است.

8. مسند الاخبار، مثنوى فارسى است در فضائل و مناقب گرفته شده از كتاب ديگرش مشكاه النيرين (عربى).

اين مثنوى تا حالات امام حسن (عليه السلام) را دارد و تاريخ پايان آن 1287 است.

در آغاز آن از مستوفى الممالك ياد شده و مثنوى به ناصر الدين شاه قاجار تقديم شده است.

نسخه مورخ 1287 آن در 88 صفحه در كتابخانه آيه الله مرعشى موجود است‏(36).

9. ظاهراً شعر هم مى‏سروده، پس بايد ديوانى هم داشته باشد.

10. دارالسلام فى من فاز بسلام الامام (عليه السلام)

تا چند سال قبل كه هنوز درباره حضرت ولى عصر (عليه السلام) كتابهاى فارسى متعدد نگاشته نشده بود از ميان كتابهاى فارسى سه كتاب بيشتر مورد توجه دانشمندان بود: ترجمه سيزدهم بحار و دارالسلام عراقى و نجم الثاقب حاجى نورى.

دارالسلام پيش از نجم الثاقب تأليف شده و در سال 1301 تأليف و در 1303 چاپ سنگى و بار ديگر در 1374 چاپ حروفى شده است.

و مؤلف پس از اين كتاب موفق به نوشتن كتاب ديگرى نشده است و خود فرموده: از سال 1294 (كه در تهران بوده) نتوانستم چيزى بنويسم و فقط دارالسلام را نوشتم و چند سالى كه پس از تأليف دارالسلام در قيد حيات بود به ضعف چشم هم مبتلا شده بود كه خود اين مانع تأليف و نگارش بود.

درباره دارالسلام گفته شده: گويا ترجمه و مستدركى است بر باب من رأى الحجه (عليه السلام) از جلد سيزدهم بحار الانوار.

مؤلف در آغاز كتاب گويد: چون طول غيبت و قصور و نقصان بصيرت كل مسلمين بلكه مؤمنين اثناعشرى را كه در ظاهر معتقد به امامت و وجود و غيبت آن بزرگوارند بطورى غافل نموده كه گويا اعتقاد ندارند و الا رعيت را لازم آن است كه حاجات خود را به سلطان عصر عرضه كنند و مهمات خود را به او مرجوع دارند و از او يارى خواهند نه آنكه اعتنا ندارند.

لهذا اين حقير سر تا پا تقصير بر خود واجب داشتم كه مختصر كتابى كه مشتمل بر امور متعلقه به آن جناب و ذكر كسانى كه در بيدارى يا آنكه در خواب به شرف دريافت حضور آن بزرگوار فائز و شرفياب شده‏اند و ذكر بعض امور واقعه در عصر او و غير ذلك مما يناسبه به زبان فارسى و بيان واضح نزديك به فهم عموم كه به ارشاد محتاج‏ترند نوشته تا آنكه باعث تذكر غافلان و ارشاد گمراهان و روشنايى چشم زنده دلان و رغم انوف معاندان و كفاره وقوف در بلده طهران‏(37) و سبب اصلاح امور اين حيران سرگردان پريشان محترق به نار هجران گردد ان شاء الله.

و چون عمده مقصود در آن ذكر اشخاصى بود كه فائز به لقاى آن امام عالى مقام شده‏اند مناسب آمد كه موسوم باشد به دارالسلام المشتمل على ذكر من فاز بسلام الامام... و عليه التوكل و الاعتماد

مصادر شرح حال‏

1. دارالسلام عراقى چاپ سنگى و حروفى‏

2. مقدمه دارالسلام نوشته ملك الواعظين‏

3. پايان قوامع الاصول نوشته فرزند مؤلف‏

4. اعلام الشيعه علامه طهرانى سده 13 و 14

5. المآثر و الاثار اعتماد السلطنه‏

6. علماء معاصرين خيابانى‏

7. ريحانه الادب خيابانى‏

8. الذريعه الى تصانيف الشيعه علامه طهرانى‏

9. اعيان الشيعه سيد محسن امين‏

10. زندگانى شيخ انصارى تأليف مرتضى انصارى‏

11. تاريخ بروجرد نوشته آقاى مولانا

12. تاريخ اراك دهگان‏

13. علماء گمنام نوشته حاج آقا مجتبى عراقى‏

14. گنجينه دانشمندان رازى (بخش علماء اراك)

15. معارف الرجال حرز الدين‏

16. فهرست كتابخانه آيه الله العظمى مرعشى نجفى‏(38)

قم - رضا استادى

حاج ميرزا باقر تبريزى و تأثير سريع دعاى فرج‏

در كتاب بحار الانوار(39) روايت كرده از ابوالحسين بن ابى بغل كه او گفت:

از ابو منصور بن صالحان‏(40) كارى را به عهده گرفتم و به سبب آن كار، ميان من و او طورى شد كه باعث ترس و پنهان شدن من از او گرديد و او در طلب من بود و من از او هراسان و گريزان بودم تا آنكه شب جمعه قصد زيارت موسى بن جعفر (عليها السلام) نمودم و اراده آن كردم كه تمام شب را از براى دعا در آن حرم مطهر بسر برم.

پس، از كليد دار حرم خواستم كه درهاى حرم را ببندد و مرا بگذارد كه در خلوت دعا و مسألت نمايم. او هم قبول نمود و درها را قفل كرده مرا بگذاشت.

پس از نصف شب، مشغول تضرع و دعا بودم، ناگاه نزد قبر موسى بن جعفر (عليها السلام) صداى پايى شنيدم. چون نظر كردم. آواز مردى شنيدم كه بر يك يك انبياى اولوالعزم سلام كرد تا آنكه به ائمه (عليهم السلام) رسيد و يك يك را سلام كرد تا آنكه به حضرت حجت (عليه السلام) رسيد و او را ذكر نكرد. و پس از زيارت دو ركعت نماز كرد و چون از نماز فارغ شد، نزد قبر امام محمد تقى (عليه السلام) آمد او را نيز مانند جدش سلام و زيارت نمود و دو ركعت نماز به جا آورد.

پس به سوى من نگريست و فرمود: اى ابوالحسين بن ابى بغل تو در كجائى از دعاى فرج؟ (يعنى چرا براى رفع گرفتارى خود دعاى فرج را نمى‏خوانى؟)

عرض كردم اى مولاى من، آن دعا كدام است.

فرمود: دو ركعت نماز بگذار بعد از آن بگو:

يا من اظهر الجميل و ستر القبيح يا من لم يؤاخذ بالجريره و لم يهتك الستر يا عظيم المن يا كريم الصفح يا حسن التجاوز يا واسع المغفره يا باسط اليدين بالرحمه يا منتهى كل نجوى و يا غايه كل شكوى ياعون كل مستعين يا مبتدئاً بالنعم قبل استحقاقها

بعد از آن ده مرتبه بگو: يا رباه

بعد از آن ده مرتبه بگو: يا منتهى غايه رغبتاه

بعد از آن بگو: اسألك بحق هذه الاسماء و بحق محمد و آله الطاهرين (عليهم السلام) الا ما كشفت كربى و نفست همى و فرجت غمى و اصلحت حالى.

بعد از آن به هر طور كه خواهى دعا كن و حاجت خود را بخواه.

بعد از آن طرف راست صورت خود را بر زمين بگذار و صد مرتبه بگو: ادركنى، و اين را بسيار مكرر بگو.

بعد از آن آنقدر الغوث الغوث بگو تا نفس قطع گردد.

بعد از آن سر بردار كه خداوند به كرم خود ان شاء الله حاجت تو را بر مى‏آورد.

راوى گويد: چون اين را شنيدم برخاسته مشغول آن گرديدم و آن مرد برفت. بعد از فراغ، خواستم كه نزد كليد دار روم و از حال آن مرد بپرسم؛ در را مانند سابق، بسته ديدم بعد كه در را باز كرد واقعه را به او گفتم و درباره درها پرسيدم؟

گفت: جميع درها بسته بود.

گفتم پس آن مرد چه كسى بود و چگونه در آمد و برفت.

گفت: او مولاى ما صاحب الزمان (عليه السلام) مى‏باشد و او را بارها در مثل اين شب در اوقات خلوت ديده‏ام.

پس من حسرت خوردم كه آن حضرت را نشناختم و از فيض خدمت آن بزرگوار محروم شدم‏

چون صبح گرديد از حرم مطهر بيرون آمدم و اراده آن مكانى كه در آن پنهان بودم، نمودم و رفتم به آنجا و هنوز آفتاب بلند نگرديده بود كه جمعى به طلب من آمدند و احوال مرا از كسان من پرسيدند و با ايشان در خصوص من امان نامه‏اى بود از وزير كه به خط خود نوشته بود: كل جميل يعنى همه كارهاى تو خوب است.

پس با مردى از دوستان خود نزد وزير رفتم. چون وزير مرا بديد از جاى خود برخاست و به من چسبيد و به نوعى به من ملاطفت نمود كه هرگز مثل آن نديده بودم. بعد از آن به من گفت كه كارت به جايى رسيد كه از من به حضرت صاحب الزمان شكايت كردى.

گفتم دعا و درخواست كردم نه شكايت گفت بدان كه ديشب كه شب جمعه بود خوابيده بودم مولاى خود صاحب الزمان (عليه السلام) را ديدم كه مرا به كل جميل امر ميفرمايد.

ابوالحسين گويد: چون اين شنيدم گفتم: لا اله الا الله شهادت ميدهم كه ايشان بر حق و حق با ايشانست ديشب در بيدارى من مولاى خود را ديدم پس از براى او شرح واقعه را ذكر نمودم.

چون اين بشنيد متعجب گرديد پس بعد از آن از او به اين سبب كارهاى نيكو بديدم و در نزد او در تقرب بمرتبه‏اى بلند رسيدم‏(41).

مؤلف گويد: از اين عمل آثار غريبه مشاهده كردم.

بار اول وقتى كه به اين نعمت رسيدم آن بود كه در سال هزار و دويست و شصت و شش با امام جمعه تبريز كه حاج ميرزا باقر بن ميرزا احمد تبريزى طاب ثراهما(42) بود در همين بلده كه دار الخلافه طهران است در خانه آقا مهدى ملك التجار تبريزى كه در بين مسجد شاه و مسجد جمعه واقع شده و از ورثه ميرزا موسى برادر حاج ميرزا مسيح طاب ثراه به او منتقل گرديده و الان در تصرف پسرش حاجى محمد كاظم ملك التجار(43) است منزل داشتم و حقير بر ايشان مهمان بودم و او هم ماذون به مراجعت تبريز از جانب شاه نبود(44) [حقير پول نداشتم‏] امام جمعه هم به ملاحظه اينكه بر ايشان مهمانم و فقط مخارج ماكول و مشروب با ايشان مى‏باشد، غافل بود از آنكه مخارج ديگر هم هست و خودم همچون انسى با اهل بلد نبود متمكن از قرض گرفتن نبودم لهذا از براى بعض مخارج مثل پول حمام و غير آن بسيار در شدت بودم.

اتفاقا روزى در ميان تالار حياط با امام جمعه نشسته بودم از براى استراحت و نماز، بر خواسته به غرفه‏اى كه در بالاى شاه نشين تالار واقع است بالا رفته و مشغول اداء فريضه ظهرين شده بعد از نماز در طاقچه غرفه كتابى ديدم، برداشته گشودم كتاب چاپى ترجمه مجلد سيزدهم بحار بود در احوالات حضرت حجت عجل الله فرجه چون نظر كردم همين خبر در باب معجزات آن سرور جلوه‏گر آمد.

با خود گفتم كه با اين حالت و شدت اين عمل را تجربه نمايم. برخاسته و نماز و دعا و سجده را بجا آوردم فرج را خواسته از غرفه به زير آمده تا در تالار نزد امام جمعه بنشينم. ناگاه مردى از در، در آمد نامه‏اى بدست امام جمعه داد و دستمال سفيدى در نزد او بنهاد چون نامه را خواند آن را با دستمال به من داد و گفت: اين مال تو مى‏باشد.

چون ملاحظه كردم ديدم كه آقا على اصغر تاجر تبريزى كه در سراى امير(45) اطاق تجارت داشت، بيست تومان پول كه دويست ريال بود در دستمال گذاشته و در نامه به امام جمعه نوشته كه اين را به فلانى بدهيد چون خوب تأمل كردم ديدم كه از زمان فراغ از عمل تا زمان ورود نامه و دستمال، زياده بر آنكه كسى از سراى امير بيست تومان بشمارد و نامه بنويسد و به آن مكان بفرستد وقت نگذشته بود چون اين ديدم تعجب كرده سبحان الله گويان، خنديدم.

امام جمعه سبب تعجب پرسيد واقعه را به او نقل كردم گفت سبحان الله من هم براى فرج خود اين كار كنم گفتم پس بزودى برخيز و بجا آور.

او هم برخواست و بهمان غرفه رفته نماز ظهرين ادا كرده بعد از آن عمل مذكور را بجا آورد زمانى نگذشت كه شخصى را كه سبب احضار او از تبريز به طهران شده بود ذليل و معزول نمودند و به كاشان فرستادند و شاه عذر خواهى كرد و آمد امام جمعه را با احترام به تبريز برگردانيد.

بعد از آن حقير اين عمل را ذخيره كرده در مظان شدت و حاجت بكار برده ا آثار سريعه غريبه مشاهده مى‏نمودم حتى آنكه يكسال در نجف اشرف ناخوشى و با شدت كرد و مردم را بكشت و خلق را مضطرب نمود حقير چون اين بديدم بدون اطلاع ديگران از دروازه كوچك بيرون رفته در خارج دروازه در مكانى تنها اين عمل را بجا آورده رفع وبا را از خدا خواسته و بدون اطلاع ديگران برگرديدم و فرداى آن روز از تمام شدن وبا خبر دادم آشنايان گفتند كه از كجا مى‏گويى.

گفتم سبب نگويم لكن تحقيق كنيد اگر از ديشب و بعد كسى مبتلا شده باشد گفته من بى‏جا است.

گفتند فلان و فلان امشب مبتلا شده‏اند.

گفتم نبايد چنين باشد بلكه بايد از پيش از ظهر ديروز و قبل از آن بوده باشد.

چون تحقيق نمودند چنان بود و ديگر بعد از آن ناخوشى در آن سال ديده نشد و مردم آسوده شدند و سبب را ندانستند.

و مكرر اتفاق افتاد كه برادران را در شدت ديدم و به اين عمل واداشته و به زودى فرج رسيده حتى آنكه يك روز در منزل بعض برادران بودم بر شدت امرش مطلع شده اين عمل را به او تعليم نموده بمنزل آمدم بعد از قليل زمانى صداى در را شنيدم ديدم همان مرد است ميگويد از بركت دعاى فرج از براى من فرجى شد و پولى رسيد و تو را هم هر قدر نياز است بدهم گفتم مرا از بركت اين حاجتى نباشد لكن بگو امر تو چگونه شد.

گفت: من بعد از رفتن تو به حرم اميرالمؤمنين (عليه السلام) رفتم و اين عمل را بجا آوردم چون بيرون آمدم در ميان ايوان مطهر كسى برخورد و بقدر حاجت در دست من نهاد و برفت.

و بالجمله حقير از اين عمل آثار سريعه ديدم لكن در غير مقام حاجت و اضطرار به كسى نداده و بكار نبرده‏ام زيرا كه تسميه آن بزرگوار اين را به دعاى فرج اشعار به اين دارد كه در وقت ضيق و شدت، اثر نمايد و الله العالم.

تأثير دعاى الهى عظم البلاء

فاضل معاصر حاج ميرزا حسين نورى بن ميرزا محمد تقى اطال الله بقاءه در كتاب منامات‏(46) روايت كرده از ابوالحسن محمد بن احمد بن ابوالليث رحمه الله كه گفته:

در شهر بغداد بودم و اراده قتل مرا داشتند. از خوف كشته شدن به مقابر قريش، يعنى حرم كاظمين عليها السلام، پناه بردم و در آنجا تضرع و دعا مى‏نمودم تا آنكه حضرت صاحب الامر (عليه السلام) اين دعا را به من تعليم كرده، خواندم و به بركت آن از آن بليه نجات يافته، مأمون گرديدم. و دعا اين است:

اللهم عظم البلاء و برح الخفاء و انقطع الرجاء و انكشف الغطاء و ضاقت الارض و منعت السماء و اليك يا رب المشتكى و عليك المعول فى الشده و الرخاء اللهم فصل على محمد و آل محمد اولى الامر الذين فرضت علينا طاعتهم فعرفتنا بذلك منزلتهم ففرج عنا بحقهم فرجا عاجلا كلمح البصر او هو اقرب يا محمد يا على اكفيانى فانكما كافياى و انصرانى فانكما ناصراى يا مولاى يا صاحب الزمان الغوث الغوث ادركنى ادركنى ادركنى.

راوى گويد: چون آن بزرگوار اين دعا را از براى من خواند و به فقره يا صاحب الزمان رسيد، اشاره به سينه مبارك خود نمود و آن چنين فهميدم كه مقصود آن بزرگوار آن بود كه خواننده اين دعا، در آن فقره بايد اشاره به آن حضرت نمايد(47).

مؤلف گويد: كه اين دعا در ميان شيعيان عرب خصوصاً اهل نجف اشتهار تمام دارد و در شدايد و بليات خاصه و عامه مثل بروز امراض مسريه از طاعون و وبا و شدايد مهلكه از قحط و غلا و كمى باران و آب و تعديات سلاطين و حكام و نحو آن به اين دعا در مظان استجابات و عقيب فرايض و صلوات مداومت مى‏نمايند. و از آن آثار سريعه عجيبه مشاهده گرديده است‏(48).