خستگى ناپذيرى الگوهاى تلاش
تشخيص مصاديق واقعى واسوه هاى حقيقى اين واژه در گذشته تاريخ چندان
آسان نيست اما نظرى کوتاه واجمالى ومطالعه اى فشرده وفهرست وار در
حيات معصومان عليهم السلام نشان مى دهد که در زندگى پر مخاطره خود
هرگز ابراز خستگى بلکه احساس آن را هم نداشته اند واين همه نيرو
وتوان وتحمل مشقتها وسختيها در طريق وصول وايصال به محبوب حقيقى
بوده است. مثلا پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله در مدت بيست وسه
سال نبوت خود انواع رنجها ومشقتها را متحمل شده، از زخم زبان تا
زخم بدن را بر خود خريدند وسرزنشها وملامتها را شنيدند ولى در راه
اعلاى کلمه محبوب خود لحظه اى خستگى وملال به خود راه ندادند. ويا
امير المؤمنين على عليه السلام چه در زمان حيات پيامبر گرامى صلى
الله عليه وآله وچه پس از رحلت آن بزرگوار آن همه جوانمردى ودلاورى
در جنگها از خود نشان داد ودر مقابل کافران ومشرکان ومنافقان
ايستاد ومصيبتها ولطمات را تحمل فرمود ودر برابر دشمنان که حق او
را غصب وبه خانه اش يورش نمودند وانواع آزارها را بر همسر گرامى اش
حضرت صديقه طاهره سلام الله عليها وارد کردند ودر خانه اش را آتش
زده وسينه اش را خرد کردند واو را به شهادت رسانيدند، همچنان
استوار در طريق بندگى محبوب خود تحمل رنجها نمود ودر مدت طولانى
مهر سکوت بر لبان خود زد. همسرش، دخت گرامى پيامبر صلى الله عليه
وآله نيز در مدت کوتاه عمر شريف خويش تمام همتش اعتلاى نام الله وپيشرفت
دين پدرش بود وبا کمى زمان، بخصوص پس از رحلت پيامبر اکرم صلى الله
عليه وآله، انواع ابتلائات را به خود ديد وآنى از ياد خدا ودفاع از
قرآن وامام زمانش خسته نشد واينها همگى به خاطر نشاطى بود که براى
محبوب خود، خداوند متعال، داشت. پس از شهادت على عليه السلام امام
حسن مجتبى عليه السلام هم کمتر از پدر وجد ومادر خود در مشقت نبود
بلکه چه رنجها که از دشمنان کشيد وچه زخم زبانها که از دوستان به
ايشان رسيد وسر تا سر عمر شريف وزندگى وحياتش تعب ورنج بود، اما در
راه محبوب تمامى آنها را تحمل نمود وخستگى وآزردگى به خود راه نداد.
آن گاه سرور شهيدان وآزادگان حضرت ابى عبد الله الحسين عليه السلام
در راه وصال محبوب از همه چيز خود، از زن وفرزند وياران که همگى
آنها در خون خود غوطه ور گشته وبه شهادت رسيدند، گذشت وخود نيز يکه
وتنها به مبارزه وستيز با دشمنان خدا پرداخت، اما در هيچ مرحله اى
خستگى وملال به خود راه نداد. وپس از آن حضرت فرزند بزرگوارش امام
سجاد عليه السلام بار گران اسارت وسرپرستى کاروان اسيران را به دوش
کشيد ومدت سى وپنج سال در ناراحتى وفراق پدر وياران بود، ولى در
طريق احياى کلمه محبوب خستگى نپذيرفت. همچنين، زندگى ساير معصومان
سراسر رنج وتعب وناراحتى بود واز دست دشمن ودوست چه مصيبتها که به
ايشان وارد شد وچه سختيها که تحمل نمودند. وهم اکنون که زمان ودوره
امامت حضرت بقيه الله ارواحنا فداه است ايشان از اول عمر شريف خود
تا کنون که هزار وصد وپنجاه وشش سال مى گذرد شاهد ظلمها وستمها
ونابکاريهاى انسانها وهجومها به دين جدش مى باشد وتحمل بارگران اين
زمان طولانى بر دوش او هرگز او را از راه محبوب منصرف نکرده وخستگى
به خود راه نمى دهد با اينکه روزها وشبها وهفته ها وماهها وسالها
شاهد حملات ولطمات به آباء واجداد طاهرش بوده وگواه وآگاه به تمامى
جريانهاست وبه امر محبوب ودر راه او صبر وشکيبايى پيشه کرده وخستگى
وملال به خود راه نمى دهد. بنابر اين، شمارش يک يک تحمل سختيها از
طرف ائمه معصومين عليهم السلام نيازمند نوشته هاى طولانى وبررسى
تاريخ زندگانى هر کدام از آن بزرگواران است وچون اين نوشته هدفش پرداختن
به اين مباحث نيست به همان فهرست بسنده مى شود وتنها درباره هر
کدام از معصومين سلام الله عليهم اجمعين نمونه اى را مى آوريم که
غالبا شاهد عبادت وبندگى آنان ونشان دهنده اين است که ايشان همگى
اسوه هاى خستگى ناپذيرى در راه محبوب مى باشند.
خستگى ناپذيرى پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله) در
راه محبوب
با اينکه قرآن کريم در خطاب به پيامبر بزرگوارمان صلى الله عليه
وآله مى فرمايد: (طه ما انزلنا عليک القرآن
لتشقى).(1)
اما او صلوات الله عليه وآله که محبوبى جز الله ومحبوبهاى او ندارد،
آن چنان در اين راه خود را به سختى افکنده وبا تمام جان رنجها
ومشقات را بر خود هموار نموده که اين چنين مورد خطاب قرار مى گيرد.
اما در عين حال، در جائى ديگر خداوند منان در خطاب به او مى فرمايد:
(الم نشرح لک صدرک ووضعنا عنک وزرک... فاذا
فرغت فانصب والى ربک فارغب):(2)
آيا به تو شرح صدر (ظرفيت روحى) نداديم وسنگينى ووزر را از دوش تو
بر نداشتيم؟!... پس، هنگامى که فارغ شدى به کار بپرداز وبه سوى پروردگارت
ميل کن. لغت نصب ينصب نصبا، يعنى در کار فرسوده وخسته شد، کوشش کرد
وبه رنج افتاد. وچنين گفته اند که در آيه کريمه معناى دوم منظور
شده است. پس معناى آن چنين مى شود که: اى حبيب ما، آن هنگام که از
کار خود فراغت حاصل نمودى دوباره به کار وکوشش بپرداز ومتحمل رنجها
وزحمات آن شو. مفسران در بيان مقصود آيه وجوهى را گفته اند که نقل
آنها در اينجا بى مناسبت نيست:
1 - چون از کار دنيا فارغ شدى خود را در عبادت به رنج بينداز.
2- چون نماز واجبت را بجا آوردى، به دعا مشغول شو.
3 - چون از هدايت خلق فراغت يافتى به وظايف عبادى ورنج تحصيل قرب پروردگار
بپردازد، پس از عبادتهاى اجتماعى به عبادت فردى مشغول شو.
4 - چون از نوعى عبادت فراغت يافتى به نوعى ديگر بپرداز.
5 - چون از واجبات رهائى يافتى به شب زنده دارى بپرداز.(3)
نکته اى که در هر پنج قول، مشترک است اين است که: در برنامه زندگى
عاشق ومحب، فراغت واستراحت معنى ندارد بلکه در راه رسيدن به محبوب
لحظه اى نبايد از پاى نشست وبايستى همواره به جان کوشيد.
پيامبر در پايان سفر طائف
چند صباحى بيش، از مرگ ابوطالب عليه السلام نگذشته بود، روزى مردى
از قريش جسورانه به سر مبارک پيامبر صلى الله عليه وآله خاک ريخت.
پيامبر صلى الله عليه وآله با همان وضع وارد خانه شد. يکى از
دختران آن حضرت اندوهناک شده، گريست وسر وروى پدر را شست. پيامبر
صلوات الله عليه وآله فرمود: گريه مکن، خدا پدرت را نگه مى دارد.
آن گاه فرمود: تا ابوطالب زنده بود قريش موفق نشد که درباره من کار
ناگوارى انجام دهد. پس از اين ماجرا پيامبر صلى الله عليه وآله يکه
وتنها به طائف سفر نمود. در آنجا با اشراف وسران قبيله ثقيف ملاقات
کرد وهدف رسالت خود را تشريح نمود. اما دم گرم پيامبر صلى الله
عليه وآله در آهن سرد قلب آنها کوچکترين تاثيرى نداشت. آن گاه پيامبر
صلى الله عليه وآله از آنان پيمان گرفت که در مورد سخنان وى با ديگران
حرفى نزنند، مبادا که افراد پست قبيله او را آزار دهند، ولى آنان
به عهد خويش وفا ننموده، اراذل قوم را تحريک کردند وآنان را عليه پيامبر
صلى الله عليه وآله به شورش وا داشتند. پس آنان نيز هنگام مراجعت،
آن حضرت را محاصره نموده، اسباب رنجش خاطر وآزار ايشان را فراهم
آوردند. پيامبر صلوات الله عليه وآله از شر آنان به باغى در آن
نزديکى پناهنده شد. باغ از آن عتبه وشيبه دو تن از سران ثروتمند
قريش بود. پيامبر صلى الله عليه وآله که عرق از سر وصورت مبارکش
جارى بود واز آنان ناجوانمردانه صدمه ديده بود زير سايه درخت انگورى
نشست ولحظه اى با خدايش با اين کلمات راز ونياز نمود که: خداوندا،
از ضعف وناتوانى خود به درگاه تو شکايت مى برم. يا ارحم الراحمين،
تو پروردگار مستضعفان وخداوندگار من هستى، مرا به چه کسى وا مى گذارى؟
فرزندان ربيعه که از حال پيامبر صلى الله عليه وآله سخت متاثر شده
بودند به غلام مسيحى خود عداس دستور دادند که ظرفى پر از انگور
خدمت پيامبر صلوات الله عليه وآله ببرد. عداس ظرف انگور را برد ودر
چهره پيامبر صلى الله عليه وآله دقيق شد. نبى اکرم صلوات الله عليه
وآله در موقع خوردن انگور فرمود: بسم الله الرحمن الرحيم. عداس از
آن جمله تعجب کرد وپرسيد: مردم اين سرزمين با اين کلام آشنائى
ندارند وکارهايشان را با نام لات وعزى آغاز مى کنند. حضرت فرمود:
اهل کجايى وچه آئينى دارى؟ گفت: اهل نينوا ونصرانى هستم. حضرت
فرمود: يونس بن متى از نينواست. تعجب او بيشتر شده، گفت: شما يونس
را از کجا مى شناسيد؟ فرمود: برادرم يونس مانند من پيامبر بود.
عداس مجذوب پيامبر صلى الله عليه وآله شد وبه زمين افتاد ودست وپاى
ايشان را بوسيد وايمان آورد.(4)
اين گونه است که مى بينيم پيامبر عظيم الشان ما براى تبليغ دين خدا
وارشاد وهدايت بندگان، چگونه با اشتياق، تمامى ناگواريها ومشکلات
را بر خود هموار مى کند، باشد که قلب بنده اى را به نور ايمان روشن
کند وبه شاهراه هدايت رهنمونش گرداند ومحبوب خويش را از خود خشنود
سازد.
در ملازمت پيامبر (صلى الله عليه وآله)
او همچنان همراه پيامبر صلى الله عليه وآله وملازم او بود وپس از
بعثت، بيست وسه سال با آن حضرت بود: سيزده سال در مکه وده سال در
مدينه. در تمامى مشکلات با او بود وسنگينيهاى کار او را تحمل مى
نمود، مشرکان را از او دفع ودر مقابل کافران مجاهده مى کرد وخود را
حافظ ونگهبان او قرار مى داد. پهلوانانى را کشت ودر برابر پيامبر
صلى الله عليه وآله وسلم شمشير مى زد، در حالى که بيست وپنج سال
بيشتر نداشت.(5)
در حصار شعب
پيامبر صلى الله عليه وآله وبنى هاشم از ترس قريش در شعب ابى طالب
محصور بودند. على عليه السلام هم با او بود. پدرش او را در جاى پيامبر
صلى الله عليه وآله وسلم مى خوابانيد زيرا بر پيامبر صلى الله عليه
وآله وسلم بسيار مى ترسيد.
ممکن است کسى بپرسيد چرا ابو طالب از ميان پسرانش على عليه السلام
را در جاى پيامبر صلى الله عليه وآله مى خواباند با اينکه او
کوچکترين اولاد اوست. جوابش اين است که او ثابت تر وشجاع تر ودر
راه پسر عمويش بيشتر خود را به مهالک مى اندازد اگر چه جعفر مقام
بلندى دارد.(6)
در خيبر
ابو رافع گويد: بيرون آمديم با على عليه السلام آن هنگام که رسول
خدا صلى الله عليه وآله در روز جنگ خيبر او را مامور نمود. موقعى
که به دژ خيبر رسيد با اهل آن جنگ نمود. مردى از يهود ضربتى بر او
زد که سپر را پرت نمود. پس، در خيبر را گرفته، سپر خود قرار داد
وهمچنان در دستش بود تا خداوند خيبر را به دست او فتح نمود. آن گاه
در را انداخت. همانا من که جزء هفت نفر بودم هر چه خواستيم آن را
جا بجا کنيم نتوانستيم.(7)
در خندق
ابن اسحاق گويد: عمرو بن عبدود در جنگ خندق از ميان لشکر خود بيرون
آمد ونداى مبارزه داد. بى درنگ على عليه السلام ايستاد وگفت: من به
مبارزه او مى روم اى پيامبر خدا! حضرت صلى الله عليه وآله فرمود:
بنشين، او عمرو بن عبدود است. سپس عمرو ندا کرد: آيا مردى در ميان
شما نيست که با من مصاف دهد؟! سپس شروع کرد به سرزنش کردن وگفت:
کجاست بهشت شما که گمان مى کرديد هر کس از شما کشته شود وارد آن مى
شود؟! چرا مردانى را براى مبارزه با من نمى فرستيد؟! دوباره على
عليه السلام به پاخاست وگفت: من مبارزه او مى روم اى رسول خدا! باز
حضرت صلى الله عليه وآله فرمود: او عمرو بن عبدود است. على عليه
السلام گفت: ولو عمرو بن عبدود است مى روم. در اينجا رسول خدا صلى
الله عليه وآله، اذن فرمود. پس، على عليه السلام به سوى او رفت در
حالى که چنين رجز مى خواند: اى عمرو، تعجيل نکن. پس آمد به سوى تو
کسى که ناتوان نيست وبه نداى تو پاسخ مى گويد، صاحب نيت وبصيرت است
وراستى وصدق نجات بخش هر رستگارى است. اکنون من اميدوارم که براى
تو نوحه وگريه نوحه گران بر جنازه ها را به پا کنم از ضربتى کارى
که در طول تاريخ نامش به يادگار بماند. در اينجا عمرو بن عبدود
گفت: تو کيستى؟ گفت: من على بن ابى طالب ام. عمرو گفت: اى فرزند
برادرم، کسى غير از تو را مى طلبم زيرا دوست ندارم خون تو را بريزم.
على عليه السلام فرمود: ولى من به خدا قسم کراهت از ريختن خون تو
ندارم. در اينجا عمرو خشمگين شد، از اسب پائين آمد، شمشير از نيام
بيرون کشيد. گويا شعله آتش بود. پس به سوى على عليه السلام با خشم
تمام روى آورد. على عليه السلام هم با سپرد خود با او روبرو شد.
عمرو چنان ضربتى زد که سپر را دو نيم کرد وسر مطهر او را شکافت.
على عليه السلام هم بر کتف او ضربتى کارى زد. او بر زمين افتاد. پس
دو نيمش نمود وغبار شديد بلند شد. آنجا بود که رسول الله صلى الله
عليه وآله صداى تکبير شنيد. پس دانست که على عليه السلام او را کشته
است. پس على عليه السلام پيش آمد وبه حضور رسول خدا صلى الله عليه
وآله رسيد در حالى که صورتش از نور مى درخشيد.(8)
در اظهار عشق به رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
در داستان جانگداز شهادت مظلومانه ام الائمه النجبا حضرت صديقه
کبرى سلام الله عليها آمده است که همسر داغديده اش حضرت على بن ابى
طالب عليه السلام پس از به خاک سپردن در دانه بوستان نبوت ودفن
محبوبه اش روى مبارک را به سوى حرم مطهر حضرت پيامبر صلى الله عليه
وآله وسلم نموده وفرمود: السلام عليک يا رسول الله... سلام مودع لا
قال ولا سئم فان انصرف فلا عن ملاله وان اقم فلا عن سوء ظن بما وعد
الله الصابرين...(9)
سلام بر تو اى رسول خدا... سلام وداع کننده اى نه رميده ونه به
ستوه آمده. پس اگر از جوار تو مى روم از جهت ملال وخستگى نيست واگر
بر مى خيزم به علت بد گمانى به خدا نيست به آنچه به صابران وعده
داده است... آرى، رسول خدا، من عاشق تو بوده وهستم، وعاشق در نشيب
وفرازهاى راه منزل معشوق خستگى ندارد.
در عبادت وبندگى خدا
1 - عن نوف قال: بت ليله عند امير المؤمنين على عليه السلام فکان
يصلى الليل کله ويخرج ساعه بعد ساعه فينظر الى السماء ويتلو
القرآن. قال: فمر بى بعد هدوء من الليل فقال: يا نوف ا راقد انت ام
رامق؟ قلت: بل رامق ارمقک ببصرى يا امير المؤمنين، قال: يا نوف
طوبى للزاهدين فى الدنيا والراغبين فى الاخره اولئک الذين اتخذوا
الارض بساطا وترابها فراشا وماءها طيبا والقرآن دثارا والدعاء
شعارا وقرضوا من الدنيا تقريضا على منهاج عيسى بن مريم عليه
السلام.(10)
نوف بکالى گويد: شبى را در نزد امير المؤمنين عليه السلام بسر
بردم. آن حضرت تمام شب را نماز مى خواند وساعت به ساعت بيرون شده
به آسمان نظر مى فرمود وقرآن مى خواند. نوف گويد: پاسى از شب گذشت،
به من برخورد کرده فرمود: اى نوف! خوابى يا بيدار؟ عرض کردم:
بيدارم وشما را مى نگرم يا امير المؤمنين! فرمود: اى نوف خوشا به
حال کسانى که از دنيا چشم پوشيدند وبه آخرت دل بستند. آنان زمين را
زير انداز وخاک آن را رختخواب نموده وآبش را به جاى عطر قرار دادند،
قرآن ورد زبانشان ودعا شعارشان است وچون عيسى بن مريم عليه السلام
دنيا را از خود بريدند...
2- مردى از تابعين از انس بن مالک شنيد که او مى گويد: اين آيه
(سوره زمر - آيه 9) درباره على بن ابى طالب عليه السلام نازل شده
است که: آيا کسى که لحظات شب را عبادت کند ودر حال سجده وقيام باشد
که از عذاب آخرت پرهيز مى کند واميدوار به رحمت پروردگار خود مى
باشد.
(آن مرد مى گويد:) نزد على عليه السلام رفتم تا عبادت او را ببينم.
خدا را گواه مى گيرم که در هنگام مغرب او را ديدم که با يارانش
نماز مغرب را بجاى آورد. وپس از آن در تعقيب نشست تا موقع عشاء شد،
پس آن را به جاى آورده وارد منزل خود شد. من هم با او وارد شدم. در
تمامى طول شب مشغول نماز وقرآن بود تا فجر طلوع کرد. سپس تجديد وضو
فرمود وبه مسجد رفت ونماز صبح را با مردم خواند ومشغول تعقيبات شد
تا آفتاب بر آمد...(11)
فعاليتهاى عاشقانه امير عاشقان حضرت على عليه السلام در قالب بيان
وقلمهاى قاصر ما نمى گنجد مگر اينکه خود آن سرور اشارتى فرمايند
ودستگيرى کنند. لذا به همين مقدار بسنده کرده از ديگر معصومان نيز
تنها نمونه هائى را که نمى از يم است مى آوريم وبه ناتوانى خود در
احصاء آنها اعتراف مى کنيم.
خستگى ناپذيرى صديقه کبرى حضرت فاطمه زهرا (عليها
السلام)
فاطمه سلام الله عليها که اسوه تحمل سختيها وخستگى ناپذيريها در
راه محبوب بوده وام الائمه ومحور ومرکز معصومان در تمامى فضائل وکمالات
مى باشد درسهاى فراموش نشدنى به تمامى عاشقان ودوستداران مى دهد که
سه نمونه زير قطره هائى از درياى بيکران است:
1 - عن الحسين بن على عن اخيه الحسن بن على بن ابى طالب عليهم
السلام: قال رايت امى فاطمه عليها السلام قامت فى محرابها ليله
جمعتها فلم تزل راکعه ساجده حتى اتضح عمود الصبح وسمعتها تدعو
للمؤمنين والمؤمنات وتسميهم وتکثر الدعاء لهم ولا تدعو لنفسها
بشيء. فقلت لها: يا اماه لم لا تدعين لنفسک کما تدعين لغيرک؟
فقالت: يا بنى الجار ثم الدار.(12)
حضرت امام همام حسين بن على از برادرش حضرت امام حسن بن على عليهم
السلام نقل مى فرمايند که فرمودند: در شب جمعه مادرم فاطمه عليها
السلام را ديدم که در محراب عبادت خود ايستاد وهمچنان به رکوع
وسجود ونماز پرداخت تا سپيده صبح دميد وشنيدم که براى مردان وزنان
مؤمن دعا مى فرمود ويک يک آنان را نام مى برد وبسيار دعا مى کرد
وبراى خود دعا نمى نمود. گفتم: مادر جان چرا براى خودتان دعا نکرديد
همان گونه که براى غير خود دعا کرديد؟ فرمود: فرزندم، اول همسايه
بعد اهل خانه!
2 - عن فاطمه صلوات الله عليها قالت: سمعت رسول الله صلى الله عليه
وآله وسلم يقول: ان فى الجمعه ساعه لا يوافقها رجل مسلم يسئل الله
عز وجل فيها خيرا الا اعطاه اياه. قالت: فقلت: يا رسول الله ايه
ساعه هى؟ قال: اذ تدلى نصف عين الشمس للغروب. قال: فکانت فاطمه
عليها السلام تقول لغلامها: اصعد على الضراب فاذا رايت نصف عين
الشمس تدلى للغروب فاعلمنى حتى ادعو:(13)
از حضرت فاطمه صلوات الله عليها روايت است که مى فرمايد: شنيدم از
رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم که مى فرمود: همانا در روز جمعه
ساعتى است که در آن مسلمانى از خدا مسئلت نمى دارد خيرى را مگر اينکه
خداوند آن را به او عطا مى کند. فاطمه سلام الله عليها فرمود: عرض
کردم اى رسول خدا، آن کدام ساعت است؟ فرمود: هنگامى که نيمى از
خورشيد در افق غروب کند. راوى گويد: از آن به بعد حضرت فاطمه عليها
السلام به غلام خود مى فرمود: بر بام شو، هر وقت ديدى که نصف
خورشيد غروب کرده اطلاع بده تا دعا کنم.
3- حسن بصرى گويد: در ميان اين امت عابدتر از فاطمه (سلام الله
عليها) نيست. او آن قدر به عبادت ايستاد تا دو پاى او ورم کرد.(14)
خستگى ناپذيرى امام حسن مجتبى (عليه السلام)
1 - عن الصادق عليه السلام قال: حدثنى ابى عن ابيه عليه السلام ان
الحسن ابن على بن ابى طالب عليه السلام کان اعبد الناس فى زمانه
وازهدهم وافضلهم، وکان اذا حج، حج ماشيا وربما يمشى حافيا.(15)
امام صادق عليه السلام از پدرش واو از پدرش نقل مى فرمايد که فرمود:
امام حسن بن على عليهما السلام عابدترين وزاهدترين وافضل مردم زمان
خود بود وهنگامى که به حج مى رفت پياده راه مى پيمود وبعضى از
اوقات پاى برهنه مى رفت.
2 - اربلى مى نويسد: او - که درود خدا بر او باد - بيست وپنج مرتبه
به حج رفت در حالى که همراه او اسبهايى به راه بودند.(16)
آرى، او در طريق وصال محبوب خود هرگز خستگى نمى پذيرد وبراى لقاى
دوست پاى پياده به راه مى افتد وسرماى شب وگرماى روز را به خود مى
خرد وروز به روز نيرو وقوتش بيشتر مى گردد.
خستگى ناپذيرى حضرت سيد الشهداء امام حسين (عليه
السلام)
1 - او بيست وپنج مرتبه پياده به حج سفر کرد در حالى که مرکبهاى او
به همراهش حرکت مى کردند.(17)
2 - امام حسين عليه السلام در شب وروز هزار رکعت نماز مى خواند.(18)
3 - در شب نهم محرم سال شصت ويک هجرى ابن سعد با لشکر خود به قصد
مقاتله به سوى امام حسين عليه السلام حرکت کرد. آن حضرت برادرش
عباس بن على عليهما السلام را به سوى او روانه فرمودند که ابن سعد
جنگ را تا فردا به تاخير بيندازد وامشب را فرصت دهد تا با فرصت کافى
به نماز ودعا واستغفار بپردازيم. خداوند شاهد است که من نماز را
دوست مى دارم وبه تلاوت کتاب او ودعا واستغفار عشق مى ورزم.(19)
واينخستگى ناپذيرى در راه مناجات با محبوب است که در سخت ترين لحظات
وطاقت فرساترين اوقات زندگى اش در گودال قتلگاه چنين ندا وسرود عشق
سر مى دهد: صبرا على قضائک يا رب لا اله سواک يا غياث المستغيثين.(20)
شکيبائى مى کنم بر حکم تو اى پروردگار من، که معبودى جز تو نيست اى
پناه پناهندگان.
خستگى ناپذيرى امام سجاد (عليه السلام)
نمونه اى از خستگى ناپذيرى امام زين العابدين على بن الحسين عليهما
السلام را از زبان فرزندش حضرت باقر عليه السلام مى شنويم: حضرت
باقر عليه السلام مى فرمايند: فاطمه دختر على بن ابى طالب عليه
السلام چون ديد که فرزند برادرش امام سجاد عليه السلام در عبادت چگونه
خود را به زحمت مى اندازد نزد جابر بن عبد الله انصارى آمده گفت:
اى صحابى رسول خدا صلى الله عليه وآله، ما بر شما حقوقى داريم. يکى
از آنها اين است که اگر ديديد يکى از ما خود را به هلاکت مى اندازد
به او تذکر دهيد که مراقب جان خود باشد. اکنون اين على بن الحسين
يادگار پدرش حسين عليهما السلام است که بينى اش شکافته وپيشانى
وزانوها ودستهايش پينه بسته از بس که در عبادت خود را به مشقت
انداخته است. پس جابر خدمت حضرت سجاد عليه السلام رسيد... ديد که
آن حضرت در محراب عبادت است وعبادت او را نحيف نموده. پس حضرت به پاخاست
وبه نوازش فراوان احوال او را پرسيد ودر کنار خويشش نشانيد. آن گاه
جابر رو به آن امام همام (سلام الله عليه) کرده عرض کرد: اى فرزند
رسول خدا صلى الله عليه وآله آيا نمى دانيد که خداوند بهشت را براى
شما ودوستداران شما آفريده وآتش را براى اهل بغض ودشمنان شما خلق
کرده است؟! پس چه باعث شده که اين قدر خود را به زحمت انداخته ايد؟!
حضرت سجاد عليه السلام فرمود: اى صحابى رسول خدا صلى الله عليه
وآله، مگر نمى دانى با اينکه خداوند متعال تمامى گناهان گذشته
وآينده جدم رسول خدا صلى الله عليه وآله را بخشيد در عين حال از کوشش
در عبادت باز نايستاد واو - که پدر ومادرم فدايش باد - آن چنان
عبادت کرد ساقها وپاهايش ورم نمود، تا آنجا که به او گفته شد: آيا
چنين خود را به مشقت مى اندازى در حالى که خداوند گناهان گذشته
وآينده ات را بخشيده است؟ پيامبر، صلى الله عليه وآله فرموده: آيا
بنده شکرگزار نباشم؟! هنگامى که جابر ديد سخنانش در منصرف کردن آن
حضرت از مشقت وسعى در عبادت اثرى ندارد عرض کرد: اى فرزند رسول خدا
صلى الله عليه وآله وسلم! جان خود را حفظ کن، چرا که تو از خانواده
اى هستى که به واسطه شما بلا دفع وگرفتارى برطرف مى شود وآسمان به
سبب شما مى بارد. حضرت (سلام الله عليه) فرمود: اى جابر! همواره بر
شيوه پدر وجدم خواهم بود تا به آنان بپيوندم. پس جابر رو به حاضران
گرده، گفت: به خدا قسم در ميان اولاد پيامبران مانند على بن الحسين
عليه السلام جز يوسف بن يعقوب عليهما السلام نديده ام. به خدا قسم
فرزندان على بن الحسين عليهم السلام بهتر از فرزندان يوسف بن يعقوب
اند ويکى از فرزندان او کسى است که زمين را از عدل پر مى کند همان
گونه که از ظلم پر شده است.(21)
ونيز امام باقر عليه السلام مى فرمايند: کان لابى فى موضع سجوده
آثار ناتئه وکان يقطعها فى السنه مرتين فى کل مره خمس ثفنات فسمى
ذا الثفنات لذلک.(22)
پدرم در مواضع سجده اش اثر پينه وورم بود که سالى دوبار آنها را مى
بريد وآنها پنج پينه بودند (در پيشانى ودستها وزانوها). لذا آن
حضرت را ذو الثفنات (صاحب پينه ها) گفته اند. ابن فتال مى نويسد:
او - درود خدا برايش - پياده به حج رفت ودر طول بيست روز از مدينه
به مکه رسيد.
پاورقى:
(1)
اى پيامبر! ما قرآن را بر تو نازل نکرديم که تو خود را به
مشقت بيفکنى. (طه:1 و2).
(3)
نثر طوبى 466:2، ذيل لغت نصب.
(4)
سيره ابن هشام 60 - 62:2، ترجمه وخلاصه.
(5)
اعيان الشيعه 374:1، چاپ بيروت.
(6)
اعيان الشيعه 374:1، چاپ بيروت.
(10)
خصال 337:1 ح 40، باب السته.
(11)
امالى صدوق:232 ح 14، مجلس 47.
(13)
الاحزان محدث قمى 22.
(18)
ائمتنا 188:1 به نقل از اعيان الشيعه وجلاء العيون.
(19)
ائمتنا 188:1 به نقل از اعيان الشيعه وجلاء العيون.